گفتار شانزدهم: ارتباط و زبان
ارتباط همواره با انتقال مضونها[1] تعریف میشود. هر کنش ارتباطی با انتقال محتوایی همراه است که در قالب یک مضمون رمزگذاری میشود. انتخاب مضمونها توسط فرستنده و رمزگشایی و فهم آن توسط گیرنده، شالودهی تداوم ارتباط است. این انتخاب مضمون و واگشایی رمزها باید به انتقال معنا و ارضای میل دو طرف دامن بزند. در غیر این صورت کنش ارتباطی در همان ابتدای کار فرسوده و متوقف میشود. مهمترین دستاورد کنش ارتباطی که سودهای یاد شده را ایجاد میکند به تثبیت نقش اجتماعی افراد در پیدایش شکلی از هویت جمعی در گوینده و فرستنده مربوط میشود.
نمود برجستهي این کارکرد را در ارتباطهایی میبینیم که مضمون پایهی آن اخلاق است. این ارتباطها خودِ کنش متقابل را رمزگذاری میکنند و جفتهایی معانی را به آن نسبت میدهند. معناهایی که تنظیم کنش متقابل، سانسور و یا تفسیر رفتار من و دیگری -و در نهایت چیرگی ملایم این بر آن- را از راه گفتمان ممکن میسازد. به این ترتیب در چارچوب نظری لومان ارتباط امری کمابیش مکانیکی است. یعنی فرآیندی است که با انتقال مضمونها در گرههای اجتماعی شکل میگیرد. خودِ این گرههای اجتماعی –فرستندهها و گیرندهها- به مرتبهی منهای آفریننده برکشیده نمیشوند، بلکه همچون پیچ و مهرههایی در ماشینی پیچیده عمل میکنند.
در دیدگاه زروان چنین تصویری از ارتباط وجود ندارد و اخلاق تنها در مقام شکلی از مضمونهای ارتباطی تجلی پیدا نمیکند، بلکه شکلی از قانونمندی کنش متقابل را برمیسازد. در دیدگاه پیشنهادیمان درجهی آزادی سیستمِ ارتباطی با پیچیدگی نظام اخلاقیِ جاری در آن متناسب است. یعنی هرچه نظام ارتباطی بهتر خود را رمزگذاری کند و قواعد و چارچوبهای بازی را دقیقتر و دادگرانهتر صورتبندی کند، منهای درگیر در ارتباط از درجهی آزادی بیشتری بهرهمند میشوند. پس فردیت یافتن «من» امری است که در درون یک شبکه ارتباطی ممکن میشود. اما بعدتر از آن استقلال پیدا میکند. چرا که من از نهاد اجتماعی که برسازندهی این شبکهي ارتباطی است، پیچیدهتر بوده و همواره از خط و مرزهای پیشبینی شده خروج میکند.
چکیدهی سخن لومان آن است که «مضمون» – و نه «تصمیم»- مفهومی کلیدی و مرکزی برای دگردیسی محورهای سهگانه معناست. ارتباط از طریق مضمون به کنش تبدیل میشود و زنجیرهای از رفتارهای پیاپی را برمیسازد که محور زمانی معنا را تشکیل میدهد. از سوی دیگر خود معنا -با واسطهی مضمون- شکلی تعمیم یافته پیدا میکند. هر معنا به رخدادی ارتباطی و منفرد مربوط میشود که تنها در زمینه و بافت ویژهای معنی پیدا میکند. اما معنا با صورتبندی شدن در قالب مضمون، از بستر تصادفی و ویژهی اطرافش برکنده شده و به نوعی استقلال دست مییابد. به این ترتیب محتوای کنش ارتباطی از زمینهی خاص ارتباط من و دیگری جدا میشود و حیاتی مستقل پیدا میکند. این امری است که در قالب پیدایش محور عینیت در چارچوب ابعاد سهگانهی زمان در نظریهی لومان تبلور مییابد.
زبان وقتی در معرض مضمون قرار میگیرد، پیچیدگی ارتباط میان من و دیگری را کاهش میدهد. یعنی فضای حالت و دامنهي امکانها را چروکیده میکند تا نظمی را بر ارتباط من و دیگری مستولی سازد. به این ترتیب تنها مضمونهای مربوط و مناسباند که انتخاب شده و بیان میشوند. از سویی بیان کردن این مضمونها ساده است و از سوی دیگر فهمشان در زمینهی اجتماعی آسانتر. در دیدگاه لومان مضمونها محوری معنایی را به ارتباط تحمیل میکنند و کنش متقابل را به جریان میاندازند. چارچوبهای برآمده از مضمون ممکن است به کمک گفتمانی اخلاقی یا حقوقی رمزگذاری مجدد شوند و حلقههایی خودارجاع پدید آورند و به تصویری از خویش دست یابند.
مضمون لومانی در این معنا تقریبا با مفهوم «منش» در دیدگاه زروان همتاست. با این تفاوت که مضمون از دید لومان عنصری تکینه، جدا و وابسته به کنش ارتباطی است در حالی که در چارچوب زروان منشها (بستههای نمادینی که در درون سیستم ارتباطی شکل میگیرند) رفتاری خود سازمانده و خودزاینده دارند و یک سیستم تکاملی مستقل محسوب میشوند که سطح سلسله مراتبی جداگانهای را در سطوح سازمان یافتگی پیچیدگی پدید میآورد و این همان است که فرهنگ خوانده میشود. یعنی در این دیدگاه سپهر فرهنگ بر خلاف نظر لومان مشتقی و حاشیهای بر کنش ارتباطی نیست، بلکه محل استقرار سیستمهای تکاملی خودسازمانده مستقلی است که منش خوانده میشوند. چنان که ریچارد داوکینز پیشنهاد کرده، هر عنصر فرهنگی (منش) همچون همانندسازی تکثیر میشود و چنانکه سوزان بلکمور پیشنهاد کرده، بر سر منابع ارتباطی و رسانهها با دیگران رقابت میکند.
- Theme ↑
ادامه مطلب: گفتار هفدهم: سیستمهای ارتباطی و کنش
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب