پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار هفدهم: سیستم‌‌های ارتباطی و کنش

گفتار هفدهم: سیستم‌‌های ارتباطی و کنش

نظر مرسوم درباره‌‌ی ارتباط بینافردی آن است که روابط انسانی زیرسیستمی از رفتارهای عمومی به شمار می‌‌آید. یعنی پیش‌‌فرضی که معمولا در کتابهای جامعه‌‌شناختی وجود دارد، آن است که رفتار انسانی امری عامتر و کلان‌‌تر از رفتار ارتباطی است، به این ترتیب سیستم‌‌های ارتباطی همچون زیر واحدی و خوشه‌‌ای در درون نظام‌‌های کرداری تعریف می‌‌شوند. از دید لومان چنین برداشتی نادرست است؛ به شکلی واژگونه، این سیستم‌‌های ارتباطی هستند که حرف اول را می‌‌زنند. از این زاویه پیش‌‌فرض مرسوم از فروکاستن ارتباط به بیان ناشی شده است.

از دید لومان ارتباط امری فراگیرتر و فربه‌‌تر از بیان است. ارتباط تمام الگوهای انتخابی در رفتار بینافردی را شامل می‌‌شود. از این‌‌رو از بیان -که تنها به انتقال معانی در رسانه‌‌های خاص تاکید دارد- متمایز است. از دید لومان ارتباط از دامنه‌‌ی بیان پهناورتر است؛ چرا که انتخاب معنا و حتا انتخابهای بینافردی مانند فهمیدن یا رد کردن پیام نیز در آن تعریف می‌‌شود. در حالی که فضای تعریف بیان تنها به انتخاب گزاره‌‌های مخابره شدنی محدود می‌‌شود.

بنابر نظر لومان روندهای سطح اجتماعی را می‌‌توان به جریانهای ارتباطی فروکاست. اما این جریانهای ارتباطی سیستمی خودبسنده پدید می‌‌آورند و نمی‌‌توان آنها را در غالب جریانهای بوم‌‌شناختی، عصب‌‌شناختی یا روان‌‌شناختی تفسیر کرد؛ یعنی سطح اجتماعی (لایه‌‌ای از پیچیدگی که در نظامهای انسانی در نهادهای جوامع می‌‌بینیم) از شالوده‌‌ای استوار تشکیل یافته‌‌است که همانا سیستم‌‌های ارتباطی باشد. رخدادهای اجتماعی همگی در فضای ارتباطی صورت بندی می‌‌شوند و به این ترتیب می‌‌توان پهنه‌‌ی نظام اجتماعی را با پهنه‌‌ی روابط بینافردی یکسان دانست. نکته مهمی که لومان تاکید دارد آن است که ارتباط امری مشاهده‌‌پذیر نیست بلکه تنها می‌‌توان به آن ارجاع داد. چرا که خروج از ارتباط و دیدن آن ناممکن است و هر آنچه در سطح اجتماعی تجربه می‌‌شود، نمودی از رفتار ارتباطی در کنش بینافردی وابسته به آن است.

از دید لومان ارتباط و کنش یک نظام متقارن دو بخشی را برمی‌‌سازند. یعنی هریک از این دو سیستم تا وقتی که بالقوه‌‌اند و به یکدیگر پیوند خورده‌‌اند، برگشت‌‌پذیر هستند و می‌‌توانند به شکلی واژگونه میان گوینده و شنونده نوسان کنند. اما با بالفعل شدنِ‌‌کنش این تقارن در هم می‌‌شکند. یعنی جفت «کنش و ارتباط» وقتی که کنش فعال می‌‌شود، آن وضعیت برگشت‌‌پذیری خود را از دست می‌‌دهد. به کمک کنش است که ارتباط به امری یک‌‌سویه دگردیسی یافته و جهت انتقال پیام از گوینده به شنونده تعیین می‌‌‌‌شود.

از دید لومان برای برقراری ارتباط باید دو پیش‌‌شرط در سیستم کنش برآورده شود. اول تولید اطلاعات است که تغییر رفتار را ممکن می‌‌سازد و سامان می‌‌بخشد. دیگری بیان به مثابه کنش است. یعنی رفتارِ «بیان کردن»ِ اطلاعات باید بروز کند و این همان است که ارتباط بینافردی را رقم می‌‌زند. از سوی دیگر لومان بر این نکته نیز آگاهی دارد که برخی از رفتارهای ارتباطی جنبه‌‌ی پیرازبانی دارند و با بیان مستقیم اطلاعات همراه نیستند، بلکه با ارجاع دادن به زمینه‌‌ی پیرامونیِ اطلاعاتِ رمزگذاری شده کار خود را پیش می‌‌برند.

سیستم ارتباطی به این ترتیب بیان را تفسیر می‌‌کند و از کنش همچون ابزاری برای تصویر خود بر زمان حال استفاده می‌‌کند. این ارتباط میان نظام ارتباطی و کنش و قلاب شدن آن به اکنون است که بازتولید سیستم ارتباطی در زمان را ممکن می‌‌سازد. یعنی این عبارت مشهور که «ارتباط همان کنش است» از دید لومان نادرست نیست بلکه ناقص است. ارتباط و کنش با هم رابطه رفت و برگشتی دارند و روی هم رفته سیستمی را می‌‌سازند که وزنه‌‌ی اصلی آن نظامهای ارتباطی هستند و نه کنشی. از دید لومان شبکه‌‌ی کنشها که معمولا بنیادِ سامانه‌‌های اجتماعی قلمداد می‌‌شود، در واقع لایه‌‌ای است که از طرف سیستم ارتباطی ترشح می‌‌شود.

سیستم اجتماعی خود را با ایجاد بازنمایی از رفتارها و توصیفی از خویشتن سازماندهی می‌‌کند و این کار تنها با شکست تقارن در سطح نظامهای ارتباطی ممکن است. نظامهای اجتماعی بر مبنای کنش که ابزار شکست تقارن است به توصیفی از خود دست می‌‌یابد و به این ترتیب توصیف خود را محدود به سطح کنش می‌‌بیند. اما این محدودیت نباید مایه‌‌ی نابینایی ما شود. باید به این نکته توجه کنیم که پشت این لایه‌‌ی کنشها -که بازنمایی و تفسیر از خودِ جامعه را برمی‌‌سازد- یک شبکه‌‌ی پیچیده‌‌تر و خودسامان‌‌تر از ارتباط وجود دارد.

پس از دید لومان کنش بر تکیه‌‌گاهی از جنس ارتباط مستقر شده است و نمی‌‌توان آن را به سطح روان‌‌شناختی یا مفاهیمی مانند خودآگاهی و انتخاب شخصی متصل کرد. همه‌‌ی این عناصر در سطح اجتماعی حضور دارند، اما شالوده‌‌ای تعیین کننده یا رکنی مهم برای رفتار قلمداد نمی‌‌شوند. حتا کنشی که از یک فرد خاص سر می‌‌زند و با تصمیم شخصی همراه است، همچنان باید در سطح اجتماعی جای بگیرد و تا مرتبه‌‌ی ارتباطی بینافردی ارتقا پیدا کند و در این لایه فهمیده شود.

هر کنشی پیچیدگی‌‌های سیستم اجتماعی را کاهش می‌‌دهد، و از این راه زمینه برای بروز کنشهای بعدی فراهم می‌‌آید. این کاسته شدن از پیچیدگی موضعی ِنظامهای اجتماعی همان است که کنش را به خودآگاهیِ فردی منصوب می‌‌کند. از دید لومان سنت جامعه‌‌شناسانه‌‌ای که اتصال میان کنش اجتماعی و خودآگاهی و انتخاب فردی را برآورده می‌‌سازد درست است. اما خودآگاهی –که به نظرش خوشه‌‌ای از متغیرهای درون سطح اجتماعی است- و در واقع چیزی جز پیش‌‌فرضی ضروری نیست که برای پیش‌‌بینی رفتار دیگران شکل گرفته‌‌ است. لومان بر این نکته تاکید می‌‌کند که شناخت شرایط و زمینه‌‌ي ظهور یک رفتار توانایی پیشگویی بیشتری به ما می‌‌دهد، نسبت به موقعی که بر فاعل آن رفتار به مثابه فردی خودآگاه تمرکز کرده‌‌ایم.

به همان شکلی که زمان و ساختارهای ارتباطی سه بُعدِ متفاوت داشتند، درباره سیستم‌‌های کنش هم می‌‌توان چنین ادعایی را مطرح کرد. یعنی باید سه لایه متفاوت از کنش را از هم تفکیک کرد. سیستمها همواره به درون خود می‌‌نگرند و رخدادهای بیرونی را بسته به این نظرگاه درونی تفسیر می‌‌کنند. از دید لومان این همان بعد واقعی کنش است. یعنی آنجایی که رخدادها و چیزهایی که واقعی شمرده می‌‌شوند، به سیستم ارتباط پیدا می‌‌کنند و کنش سازماندهی و مدیریت آن را برعهده می‌‌گیرد.

به همین ترتیب سیستمها همواره در زمان اکنون دست به کنش می‌‌زنند. «اکنون» گرانیگاهی است که شرایط پایه و زمینه‌‌ي هستی یافتن سیستم را تعیین می‌‌کند و به این ترتیب کنش را به انتخابی در درون دامنه‌‌ی امکانهای پیشاروی سیستم متصل می‌‌سازد. پس ما یک محور زمانی برای کنش داریم که همچون ابزاری توصیف و تفسیر کنش در بافت اجتماعی‌‌اش را ممکن می‌‌سازد. چرا که زنجیره‌‌ای از رفتارهای قبلی و بعدی را به یکدیگر متصل می‌‌کند.

از دید لومان این محور زمانی کنش تنها زمانی فعال و کارساز است که تفسیر و توصیف کنش را بدون شکافتن‌‌اش در محور آینده و حال به یکدیگر چفت و بست کند. یعنی در شرایطی که سیستم کنش را به خود متصل کند و آن را بخشی از خود بداند، و در ضمن «اکنون» آن را برگزیند و به چشم‌‌اندازی از رخدادهای آینده منسوبش کند. به این شکل است که معنایی تفسیری به کنش قلاب می‌‌شود. در شرایطی که چنین اتفاقی رخ دهد، زمینه برای پیدایش بعد اجتماعی کنش نیز فراهم می‌‌آید. این بدین معنا است که ارتباط صورتی از بیان است که در فضای رها و تعین نایافته رها و مشترک میان چند تن پدید می‌‌آید.

هیچ نظام کنشگری در خلأ و غرقه در تهیا دست به انتخاب نمی‌‌زند. بلکه همواره در زمینه‌‌ای مشترک و در حضور دیگری‌‌هایی همتای خویش رفتار می‌‌کند. حضور سیستم‌‌های کنشگر در این فضای مشترک به معنای آن است که شکلی از تقارن بر فضا حاکم می‌‌شود چرا که هر یک از آنها ممکن است رفتاری ویژه را برگزیند یا تفسیری خاص از کنش ارتباطی را بپذیرد یا مردود بداند. به این ترتیب یک بعد اجتماعی هم در کار است که از هم‌‌زمان شدن و همنشین شدن انتخابهای رفتاری من و دیگری در یک بافت جامعه‌‌شناسانه پدید می‌‌آید.

مشکل اصلی که برای ابداع نظامهای معنایی پیش روی پژوهشگران قرار دارد آن است که سیستم‌‌های ارتباطی معمولا خود را همچون سیستم‌‌های کرداری توصیف می‌‌کنند، و از آنجا که سیستم‌‌های ارتباطی امری عام و بسیط هستند و تمام رفتارهای دیگر را در درون خود می‌‌گنجانند، امکان نظارت از بیرون را از دست می‌‌دهند. تنها واحدهایی که می‌‌توان در این زمینه رصد کرد و همچون موضوعی مشاهده‌‌پذیر برای رمزگذاری انتخاب کرد، خود کنشها هستند. چنین کاری با فروکاسته شدن نظامهای ارتباطی به نظامهای کرداری تحقق پیدا می‌‌کند، فروکاستنی که در سطح نمادها و مشاهده‌‌ها نمود می‌‌یابد.

از دید لومان این مشکل در گذر زمان حل می‌‌شود و تکامل فرهنگ دامنه‌‌هایی دقیقتر و گسترده‌‌تر از این رمزگذاری را ممکن می‌‌سازد. او این روند را همان اجتماعی شدن کودکان می‌‌داند، یعنی امکان تعریف کنش فردی در بافت اجتماعی را به ایشان می‌‌آموزد، به شکلی که کردار فردی همواره در بافتی اجتماعی تفسیر می‌‌شوند. در عین حال که کنترل فرد بر رفتار خود محترم شناخته می‌‌شود و حتا از دید لومان بیش از اندازه و با اغراق مورد تاکید قرار می‌‌گیرد.

علت اینکه خودتوصیف‌‌کنندگی اجتماعی پیوندی با کنش برقرار می‌‌کند، پیش از هر چیز آن است که دستکاری و مدیریت کنش ساده‌‌تر از راهبری و ساماندهی ارتباط است. ارتباط بین سیستم‌‌های تداخل کننده در یک فضای مشترک بروز می‌‌کند. اما کنش سرنخی روشن و صریح با یک سیستم انسانی بر قرار می‌‌کند. از این رو فردها برای مدیریت کنش خود و متحد ساختن‌‌اش با تاریخچه‌‌ی زندگی‌‌شان تشویق می‌‌شوند. مسئولیتی که من‌‌ها برای کردار خویش می‌‌پذیرند، از دید لومان یک امر حاشیه‌‌ای و فردی است که تنها برای مدیریت ارتباط کاربرد دارد و همچون محصولی جانبی به سطح روانی پرتاب شده‌‌ است، بی آن که اصالتی داشته باشد.

مشکلی که سیستم‌‌های پیچیده هنگام مدیریت رفتار خود با آن رو‌‌به‌‌رو هستند آن است که باید نظامی معنایی پدید آورند تا رفتارهای خودخواسته‌‌ی خویش را برای سیستم‌‌های دیگر توضیح دهند و توجیه‌‌پذیر سازند. یعنی نظامی معنایی در یک شبکه‌‌ی ارتباطی لازم است که بتواند از پس توصیف و تبیین رفتار خود بر بیاید. از دید لومان این ضرورت است که تکامل سپهر فرهنگ را رقم زده است. در جریان انتخاب طبیعی نظامهایی معنایی رقیب بر هم غلبه کرده و در جریان انقراض و زاده شدن مداوم مفاهیم تازه برکشیده شده و همچون هنجارهای اجتماعی نقش ایفا می‌‌کنند.

بر این مبناست که اجتماعی شدن کودکان از راه فراگیری کنشهای متصل به ارتباطات خاص تحقق پیدا می‌‌کند. لومان می‌‌گوید تعریف کنش در یک سیستم فردی با این شبکه‌‌ی ارتباطی ممکن می‌‌شود. او برخلاف نظریه‌‌های جامعه‌‌شناسان فردگرا، من‌‌های انسانی را چندان مهم قلمداد نمی‌‌کند. بلکه معتقد است آنچه به عنوان من خودآگاهِ خودمختار می‌‌شناسیم، در واقع تراوشی از یک سیستم توزیع‌‌کننده اجتماعی است. گره‌‌گاهی قراردادی که به خودی خود اهمیتی ندارد و قائم به ذات نیست. از دید لومان آنچه که پیدایش این من را ضروری می‌‌سازد ظهور شیوه‌‌هایی برای دستکاری و مدیریت کنش است که از راه ساده کردن این کنشها و گره زدنش با نظامهای ارتباطی انجام می‌‌پذیرد.

فرد برای ارتباط کنشگرانه‌‌ی خود با محیطش نیازمند تنظیمهایی رفتاری است و برای این کار مدام باید محتوای بیان و اطلاعات پیرامون خود را تجزیه و تحلیل کند. اما این کار را با واسازی و واشکافی کل شبکه‌‌ی ارتباطی جامعه انجام نمی‌‌دهد بلکه تنها ارتباطی سرراست و ساده میان برخی از دستورها و برخی از پیامهای ارتباطی برقرار می‌‌کند. به این ترتیب کنش مورد نظر به شبکه ارتباطی چفت و بست می‌‌شود و اطلاعاتی که قرار است از طریق فرآیند بیان بین دو کنشگر منتقل شود کارکردی تنظیمی برای رفتارهای بینابینی برعهده می‌‌گیرد.

من‌‌ها بدین ترتیب ضرورتی نمی‌‌بینند که تمام اطلاعات ممکن درباره یک بیان ارتباطی را وارسی کنند، همچنان که کل گزینه‌‌های رفتاری پیشاروی خود را تجزیه و تحلیل نمی‌‌کنند. بلکه تنها معنای دم‌‌دستیِ پیش‌‌تنیده در ارتباط و کنش هنجارین و مرسومِ پیشارو را برمی‌‌گزینند. با این فرایند پیچیدگی در سیستم‌‌های اجتماعی کاسته شده و هماهنگی کردارها و سازمان‌‌یافتگی نهادهای اجتماعی ممکن می‌‌گردد.

از دید لومان کنشها روابطی علی با هم دارند، یعنی بر محور زمان از توالی برگشت‌‌ناپذیری پیروی می‌‌کنند که باعث می‌‌شود شبکه‌‌ای از کنشها به شبکه‌‌ای از پیامدهای کنش‌‌گونه منتهی شود. به این ترتیب شبکه‌‌ی کنشها و سیستم‌‌های ارتباطی دو لایه‌‌ي متفاوت از نظم اجتماعی را برمی‌‌سازند. جامعه یک سیستم کنشگر است که با یک سیستم ارتباطی چفت شده و تحت قوانین منظمی کنشهای تکراری و ارتباطهای هنجارین را در پیوند با هم سازماندهی می‌‌کنند.

از دید لومان یکی از عناصری که این چفت شدن را ممکن می‌‌سازد توصیف خود سیستم است. یعنی سیستم خودانگاره و تصویری درونی از خویش دارد که پیوند میان ارتباط بیرونی و کنش درونی را برقرار می‌‌سازد. این محور بازنمایی سیستم در درون سیستم همان است که خودآگاه شدن را ممکن می‌‌کند. لومان معتقد است که هویت شیوه‌‌ای از مرزبندی سیستم با جهان اطراف است و در اصل برای سازماندهی کنش تحول یافته و کارکردی معنامدار ندارد.

نظریه‌‌ي نظامهای خودارجاع که هسته‌‌ی مرکزی آرای لومان محسوب می‌‌شود، میان ارتباط، کنش و ارجاع تمایز قایل می‌‌شود. به این ترتیب منِ خودآگاهی که قرار است به امور متفاوتی در جهان اجتماعی ارجاع دهد، این کار را از ورای کنشهای خود انجام می‌‌دهد. این بدان معنی نیست که لومان مفهوم خودآگاهی را انکار کند اما به تعبیری بی‌‌رمق از آن قناعت می‌‌کند. از دید او خودآگاهی واقعی است اما از محیط اجتماعی ناشی می‌‌شود و خاستگاهی فردی ندارد. نظامهای ارتباطی در سطح اجتماعی و بالاتر از خودآگاهی جای می‌‌گیرند و شبکه‌‌ی کنشها در لایه‌‌ای پایین‌‌تر از آن مستقر هستند.

توصیفِ خود، مرزبندی میان سیستم و محیط را ممکن می‌‌سازد و پیچیدگی درونی سیستم کنشگر را تضمین می‌‌کند. به این ترتیب است که مفاهیمی مانند انتظار و میل ابداع می‌‌شوند و تنظیم اندرکنش سیستم با جهان خارج را برعهده می‌‌گیرند. با این حال تمامِ اینها درنهایت کنشها را با برچسبی از خودانگاره و توصیف خود می‌‌آرایند، بی‌‌آنکه توسط آن تعیین گردند. سیستم‌‌های پیچیده اجتماعی با تجزیه کردن روندها به کنش‌‌ها از پیچیدگی رفتارهای متداخل می‌‌کاهند. این کار با فرایند «شرطی شدن» ممکن می‌‌گردد.

شرطی شدن یعنی گزینه‌‌های رفتاری محتمل برای دو یا چند کنشگر، در کشاکش ارتباط میان ایشان یکایک حذف می‌‌شوند و تنها دامنه‌‌ای از امکانهای محدود در آن میان باقی می‌‌ماند که ارتباط پایدار و معنادار میان‌‌شان را تضمین می‌‌کند. معنایی که به این ترتیب در کنشها و رفتارها چفت می‌‌شود، همان است که آشوب را به نظم تبدیل کرده و سیستم اجتماعی را به ثبات می‌‌رساند. سیستم اجتماعی به این ترتیب با دو پیش‌‌فرضِ برخاسته از روابط ارتباطی برپای داشته می‌‌شود.

نخست آنکه محیطی آنقدر پیچیده داشته باشیم که شناخت عناصرش به طور تصادفی ممکن نباشد و نظامی برای شناسایی این عناصر تکامل یابد. البته این نکته به جای خود باقی است که چنین نظامی هرگز در شناسایی کل عناصر محیطی و رخدادهای درونی خود کامیاب نمی‌‌شود. ولی این اهمیت چندانی ندارد. مهم آن است که نظام شناسایی مجال آن را داشته باشد که در دل پیچیدگی محیط تکامل یابد و به خط و ربطهایی رمزگذاری شده شکل دهد.

دومین شرط آن است که دیدگاههای متفاوت در دل دستگاههای شناسایی پدید آید، بدین گونه که رخدادها و چیزها تنها از یک زاویه شناسایی نشوند و دستگاههای متفاوتی برای پردازش و رمزگذاریشان تکامل یابد. تنها در این حالتِ چند صدایی‌‌ست که لزوم تبادل اطلاعات و ضرورت ارتباط با دیگری پدید می‌‌آید. انسجام سیستم اجتماعی به آن روند تکاملی شناخت وابسته است، اما توافق میان کنشگران از شرط دوم -یعنی از چندگونگی دیدگاهها و تکثر صداها- بر می‌‌خیزد.

در عین حال باید توجه داشت که این چند صدایی بودن خود به خود به تکثرِ توافق دامن می‌‌زند. یعنی همواره این امکان وجود دارد که کنشگرانی که در نظام ارتباطی به یکدیگر پیام می‌‌دهند محتوای پیامها را نپذیرفته یا تحریفی در آن انجام دهند. از دید لومان بزرگترین دستاورد نظامهای ارتباطی همین حساسیت به نوفه و اختلالات تصادفی است، یعنی همواره در ارتباطها معناهایی گشوده نشده در کار هستند که ممکن است از نظر ارزش و اهمیت رتبه‌‌های متفاوتی داشته باشند. نظامهای ارتباطی راههایی برای تغییر این داده‌‌های بی‌‌ربط یا گنجاندنشان در قالبهایی از پیش موجود به دست می‌‌دهند. اما همواره افزوده‌‌ای تعبیر ناشده و رمزگانی معنا نایافته باقی می‌‌ماند؛ و این همان است که پیچیدگی معنا و تکامل نظامهای ارتباطی را ممکن می‌‌کند.

توافق همواره شکننده است و همیشه این امکان وجود دارد که مبنای آن مورد پرسش قرار گیرد. به همین خاطر حشو و تفاوتی که مدام در نظامهای ارتباطی تراوش می‌‌شود، نوعی پویایی و ناآرامی در نظامهای اجتماعی ایجاد می‌‌کند. این پویایی همان است که انتقال و تکثیر اطلاعات را در نظامهای ارتباطی ضروری می‌‌سازد و در عین حال اطلاعات را از شرایط خاص ارتباطی مستقل می‌‌کند. مبنای اعتمادپذیری -برای تنظیم رفتار سیستمها- به همین پذیرش محتوای پیامها و اتخاذ کردن چشم‌‌انداز مشترک وابسته است. اما این پذیرش و آن اشتراک همواره محل تردید است و قطعیتی ندارد.

نفسِ ارتباط امکان نفی توافق را فراهم می‌‌آورد به این ترتیب سیستم ناگزیر است که مدام خود را تصحیح کرده و مطالب حشو را هرس کند. بنابراین سیستم ارتباطی از نوعی سیر تکامل درونی برخوردار است و همچون یک سیستم تکاملی خودبسنده رفتار می‌‌کند که شاخصهایی برای انتخاب طبیعی خود را پدید می‌‌آورد. از دید لومان این سیستم‌‌های ارتباطی هستند که تجربه جهان خارج به مثابه پویایی و تحول و امکان دستکاری در این جهان خارج را فراهم می‌‌‌‌آورند. رمزگزاری کل این ماجرا در قالب زبان ترجمه‌‌ای از ارتباط را ممکن می‌‌سازد که به توافقهایی موضعی میدان می‌‌دهد.

از دید لومان سوژه خودآگاه در این میان نقشی ندارد و همچون بقیه‌‌ی متغیرهای زیست‌‌شناختی و شیمیایی یکی از شرایط زمینه‌‌ای ظهور این ساز و کارهاست. بنابراین فرآیند ذکر شده به خودآگاه فرد وابسته نیست. خودآگاهی از دید لومان نوعی مضمون است که در درون سیستم‌‌های ارتباطی به جریان می‌‌افتد و تولید و تکثیر کنشها را تنظیم می‌‌کند. اما خارج از این اهمیتی ندارد و خود یک سیستم مستقل نیست.

به این ترتیب پرسش سنتی جامعه‌‌شناسی -اینکه چگونه یک سیستم اجتماعی ممکن می‌‌شود؟- از دید لومان پاسخی ویژه و متفاوت با پیشینیان پیدا می‌‌کند. پیش از او اندیشمندانی مانند ماکس وبر پاسخی وجودی[1] به این پرسش داده بودند، مبنی بر این که عناصر برسازنده‌‌ي نظام اجتماعی، وجودهایی پیش‌‌داده و ازلی هستند که با یکدیگر متصل شده و جامعه را برمی‌‌سازند. پاسخ دیگر از نوع تحلیلی[2] بود که اندیشمندان ساختارگرا و کارکردگرا مانند پارسونز به آن علاقه نشان می‌‌دادند و مبنای آن توجه به ساز و کارها و جریانهای عملیاتی بود که نظامهای اجتماعی را ممکن می‌‌ساخت.

از دید لومان تنها پاسخی دوتکه می‌‌تواند شرایط تحقق نظام اجتماعی را در دو سطح تعریف ‌‌کند. یک لایه از نوع ارتباطی است که تاسیس خودبنیادِ نهادها را از راه کنش ارتباطی رقم می‌‌زند. دیگری شبکه‌‌ی کنشها است که با «نظارت بر خود» و «ارجاع به خود» مبنایی ایجاد می‌‌کند که توافق همچون مضمونی ارتباطی از دل آن زاده می‌‌شود. هر دوی این لایه‌‌ها در ارتباط با یکدیگر پیچیدگی خود را می‌‌افزایند و در اندرکنش با دیگری عمل می‌‌کنند.

دیدگاه لومان درباره‌‌ی ماهیت نظام ارتباطی و درجه‌‌ی فراگیر بودن‌‌اش البته جای نقد و وارسی دارد. از زاویه‌‌ی دیدگاه زروان لایه‌‌ی روانشناختی که حامل کردارها و ادراکهای خودآگاه است، سیستمی خودبنیاد و مستقل محسوب می‌‌شود و نمی‌‌توان آن را به نظامهای ارتباطی فروکاست.‌‌ نظامهای ارتباطی در تحلیلی سیستمی همچون برآمده‌‌ای و فراورده‌‌ای از سیستم پردازنده‌‌ی مغزِ خودآگاه نمود می‌‌یابد. یعنی پردازش اطلاعاتی که در سطح روانشناختی -در شبکه‌‌ی عصبی- داریم، فربه‌‌تر و پیچیده‌‌تر از نظامهای ارتباطی است. این دومی را باید مشتقی و خروجی‌‌ای از اولی در نظر گرفت، نه رکن و محور آن، و بی‌‌شک نه محاط و مشتمل بر آن. چرا که به لحاظ روش‌‌شناختی نمی‌‌توان پیچیدگی بیشتر را با پیچیدگی کمتر توضیح داد.

فروکاست‌‌گرایی لومان در این زمینه تا حدودی از دلبستگی‌‌اش به آرای پساساختارگرایان و دیدگاههای پسامدرن ناشی می‌‌شود. اما با همان روش‌‌شناسی سیستمی مورد نظرش و با کمی تحلیل ریاضی‌‌وار می‌‌توان نشان داد که چنین رویکری نادرست است و جایی مرکزی برای مفهوم خودآگاهی و منِ خودمختار باید در این میان گشود.

 

 

  1. Onthologic
  2. Analytic

 

 

ادامه مطلب: گفتار هجدهم: سیستم و محیط

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب