گفتار نخست: مرورى بر رمانتیسمِ اروپایى
تاریخچه و زمینهى اجتماعى
واژهى رمانتیسم، از Romance مشتق شده است كه در آخر قرون میانه در اروپا رواج داشت و به معناى زبانهاى مشتق از لاتین به كار مىرفت. این عبارت به زودى واژگان دیگرى مانند افعالِ enromancier ,romanz و romancar را ساخت كه به معناى تولید محصولات ادبى و زبانىِ نوشته شده به این زبانها بود. براى این صورتهاى ادبى نامهایى مانند roman, romanzo و romanz را به كار مىبردند و منظورشان قصهها و حماسههایى معمولا عامیانه بود كه از ماجراهاى پهلوانى و عجیب و غریب و خیالانگیز انباشته باشد. از ریشهى همین نامها بود كه در سال .1650م صفت romantic در زبان انگلیسى ساخته شد و خیلى زود در زبانهاى فرانسه Romanesque (در 1661.م) و آلمانى Romanisch (در 1663.م) هم وارد شد. در سال 1660.م در زبان انگلیسى این واژه را براى توصیف مناظر طبیعى خیالانگیز و وحشى به كار گرفتند و در همین حدود بود كه این عبارت براى توصیف شیوهى باغآرایى انگلیسى كه در مقابل روش فرانسوى شكل گرفته بود و برخى از پیش نهادههاى اصلى آن مانند نظم و تقارن را نفى مىكرد هم، به كار گرفته شد. در اینجا لازم به ذكر است كه شیوهى باغ آرایى یكى از هنرهاى وابسته به معمارى است كه در نیمهى نخست قرن هفدهم نگرش فرانسوى بر آن چیره بود. این نگرش زیر تأثیر جنبش روشنگرى و خردگرایى آن عصر، به سنجیدگى زوایا و مناظر و حساب شدگى و وقار و نظم و تقارن تأكید مىكرد. این شیوه در انگلستان هم رواج یافت، تا این كه در تاریخ یاد شده زیر تأثیر برداشتهاى هنرمندانهى وارد شده از چین و تغییر سلیقهى اشراف انگلیسى نوع رمانتیك بر آن غلبه یافت. پس از آن بود كه این عبارت در زبان فرانسه هم به شكل جدیدترش romantique (در 1776.م) رایج شد و آن را هم براى اشاره به مناظر و شیوهى باغآرایى انگلیسى به كار گرفتند (جعفری، 1378: 10-13).
عبارت رمانتیك و رمانتیسم در اواخر قرن هژدهم و اوایل قرن نوزدهم به عنوان برچسبى براى جنبش ادبى و هنرىِ عصیانگر و انقلابىِ اروپا به كار گرفته شد. گویا مقالهى ژ.ه. فوس[1] در “سالنامهى زنگوله[2]” كه با نقدى گزنده بر آثار برخى از شاعران جوان همراه بود، نخستین كاربرد مدرن این واژه باشد. این عبارت به كندى توسط افراد منسوب به این جریان پذیرفته شد. چنان كه در فرانسه نخستین كسى كه این عنوان را پذیرفت استاندال بود و او هم تا .1818م زیر بار این عنوان نرفت (ولک، 1373 –ب: 19-46)
اگر از تاریخچهى اسم این جنبش در گذریم، آغاز تفكر رمانتیسمى را در تاریخى پیش از این خواهیم یافت. معمولا انتشار ترانههاى غنایىِ وردزورث و كالریج در سال 1798.م را به عنوان سرآغاز تأسیس این نهضت در نظر مىگیرند. وردزورث در مقدمهى این مجموعه به طور صریح به مدافعان انگارهى نوكلاسیك مانند پوپ و جانسن اعلان جنگ داد و احساسات را بر عقل ترجیح داد و پرداختن به موضوعات مردمى و روستایى و عامیانه را وظیفهى شاعر راستین شمرد (وردزورث، 1373: 30) شاعرانى بزرگ مانند بایرون و شلى و كیتس و بلیك به این جریان وابسته بودند و در چارچوب این بیانیه آثار بزرگى را آفریدند. به این ترتیب، این جنبش نخست در میان ادیبان و شاعران انگلیسى آغاز شد و بعد از آنجا به آلمان منتقل شد و در پیوند با فلسفهى ایدهآلیسم آلمانى، در مجلهى آتنائوم و نوشتههاى فردریش و اگوست ویلهلم شلِگل (مكتب ینا) به اوج نظرى خود رسید. این دیدگاه انقلابى و به ظاهر طغیانگرانه در نسل بعدىِ رمانتیسهاى آلمانى (مكتب هایدلبرگ) شاعران و نویسندگانى مانند هوفمان، یاكوب گریم، برنتانو، آرنیم و شامیسو را به خود جلب كرد، و فضاى روشنفكرى آلمان را زیر تأثیر خویش دگرگون كرد (جعفرى، 1378: 228) بازتاب این نظریات از طریق كتاب مهم مادام دو استال «دربارهى ملت آلمان» و جلسات روشنفكرانهى سالن او، به فرانسه منتقل شد و به شورشى موفق بر حاكمیت تفكر نوكلاسیك منجر شد. براى این كه چگونگى این انتقال موج رمانتیسم را در سه فرهنگ اصلى اروپایى بهتر بفهمیم، باید كمى از تاریخ یاد شده عقبتر برویم و زمینهى تاریخى ظهور این جنبش را دقیقتر تحلیل كنیم.
مىدانیم كه قرون چهارده تا شانزده میلادى در اروپا به عصر نوزایى شهرت یافته است. در این دوران، روند شكسته شدن زبان رسمى و فراگیرِ لاتین به زبانها و گویشهاى محلى اروپایى به مرحلهى كمال خود رسید و توجه به زبان بومى و ملىگرایى همزمان با توجه به ادبیات و حقوق و دانش عصر روم و یونان باستان رشد كرد. عنوانى كه اندیشمندان و نویسندگان عصر نوزایى براى جنبش خود برگزیدند، از واژهى classicus لاتین به معناى اشرافى و نخبه مشتق شده بود، و به همین دلیل این جنبش در هنر و ادبیات به نوكلاسیسم شهرت یافت. پیشوند نو براى این به كار گرفته شده است تا این عصر را از آثار جا افتاده و برجستهى تمدن رومى در قرون نخستین میلادى متمایز كند. چرا كه عبارت كلاسیسم نخست براى اشاره به آثار این نویسندگان و هنرمندان به كار گرفته شده بود.
نوكلاسیسم در قرون هفده -به رهبرى فرانسه- و هژده -به رهبرى انگلستان- بر فضاى فكرى اروپا سیطره داشت. دوران اوج آن را .1650م تا .1775م گفتهاند، و این برابر با دورانى است كه راسین، مولیر، بوالو، و لافونتن در فرانسه و درایدن، سویفت، و جانسن در انگلستان قلم مىزدند و از برترى مهارت و فن بر نبوغ و عقل و خرد بر احساسات و هیجانها دفاع مىكردند. ناگفته پیداست كه جنبش نوكلاسیسم در واقع نوعى جهانبینى و فلسفهى نو بود و نمود آن در آثار ادیبانى كه نامشان را بردیم، تنها وجهى برجسته از آن است. به عنوان شاخصهاى اصلى اندیشهى نوكلاسیسم مىتوان به این نكات اشاره كرد: اعتقاد به عینیت و حقیقت بیرونى، اعتقاد به نظریهى محاكات ارسطویى و تقلیدى بودن اثر هنرى، نگرش مكانیكى و ماشین انگارانهى نیوتونى/دكارتى نسبت به جهان و باور به حكومت قانونمندى در همه چیز از جمله هنر، اعتقاد به پیشرفت، بهروزى بشر، و راهگشا بودن علم و دانش تجربى و ریاضى، محور بودن عقلانیت عام و فراگیر، بىاهمیتى فرد در مقام نابغه، برترى دادن به فرم در برابر محتوا در اثر هنرى، تقلید و پذیرش سرمشق هنرمندان، ادیبان و قانونگذاران عصر روم كلاسیك، پایبندى به كاركرد آموزشى هنر و نزاكت و وقار و خوددارى هنرمند، محافظه كارى سیاسى و گرایش به اشرافیت و نخبهگرایى (ولک، 1373- الف: 57).
شكلگیرى این دوران توسط غلبهى سیاسى اشراف و تكوین دولتهاى ملى و سلطهى دانش جدیدِ ریاضى محور و تجربى ممكن شد، و نگرش دكارتى در فلسفه و روششناسى نیوتونى در علوم تجربى شاخصهاى اصلى معرفتشناسى آن را تشكیل مىدهند. هرچند نوكلاسیسم در انگلستان به همان شكلِ تساهلآمیز و غیرمقتدرانه و آزادانهى پروتستانى/بریتانیایى رشد كرد، اما در فرانسهى كاتولیك و اسیر اشراف و كلیسا شكلى دیگر به خود گرفت و به سنتى سخت و اقتدارگرایانه تبدیل شد. در آلمان، كه در این زمان هنوز فاقد وحدت سیاسى و مرجعیت فكرى بود، نوكلاسیسم چندان ریشهاى نداشت، و خیلى زود در برابر ایدهآلیسم سنتى آلمانى عقبنشینى كرد.
نوكلاسیسم، با توجه به محوریتى كه براى عقلانیت نقاد و پیشرو قایل بود، به زودى دست اندركار نقد خویش شد، و در جریان عصر روشنگرى از یكسو شالودهى عقلانى جهان نو را پىریزى كرد، و از سوى دیگر هستهى بازبینى و رد برخى از پیش داشتهاى خویش را كه به تدریج به سنتى دست و پا گیر بدل شده بود را تشكیل داد (جعفری، 1378: 37-47).
در سالهاى .1740-1790م نخستین واكنشها بر ضد نوكلاسیسم در انگلستان آشكار شد. این واكنش، بعدها به نام جنبش پیش رمانتیسم مشهور شد، و نمودى بود از زوال اشراف و قدرت گرفتن تدریجى طبقهى نوظهور بورژوا. میراث روشنگرى و نقد عقلانى به خوبى در هستهى نظرى این جنبش آشكار بود، و به پیدایش نسخههایى مثبت و جایگزین براى نوكلاسیسم انجامید. نسخهاى كه نمونهاش را در مثالِ هنر باغآرایى انگلیسى دیدیم. با این وجود، این جنبش به تدریج تغییر شكل داد و در برخى از روایتهایش حالتى منفى و حتى ضدعقلانى یافت. پیدایش رمانتیسم از دل این شرایط را مىتوان با اشاره به سه عامل تفسیر كرد.
عامل نخست، آن بود كه این عصر، شاهد پختگى و به اوج رسیدن برخى از روندهاى اجتماعىِ منسوب به روشنگرى بود. نتایج به دست آمده از بسیارى از این اوجها، براى اندیشمندانى كه چشم به راه ظهور بهشتى بر روى زمین بودند، باعث سرخوردگى و بدبینى شد. در سال .1764م ماشین نخریسى، در سال .1769م ماشین بخار و در .1785م ماشین بافندگى در انگلستان اختراع شد و عصر صنعتى آغاز شد. آغاز جنگهاى استقلال آمریكا در .1775م و پیروزى آن در .1783م، به زودى با انقلاب تكان دهندهى فرانسه در سال .1789م دنبال شد و چهرهى اروپا را دگرگون كرد. دیكتاتورى ناپلئون، كه از سویى سركوبگر و اقتدارگرا بود و از سویى دیگر خصلتى تراژیك و قهرمانانه را به نمایش مىگذاشت، باعث برانگیختن بیم و امید فراوان در میان روشنفكران اروپایى شد، و پس از جنگى پردامنه كه ملىگرایى را به ویژه در آلمان بسیار تقویت كرد، به شكست و سرخوردگى منتهى شد. به این ترتیب، بسیارى از اندیشمندانِ این عصر در كشاكش جریانات سیاسى و حركات اجتماعى، شاهد برآمدن قهرمانانى بودند كه آرزوها و امیال روشنگرى را تبلیغ مىكردند، و شكست و انحراف آن را نیز به چشم دیدند (پاینده، 1373: 101).
از سوى دیگر، همزمان با این تغییرات، و شاید در پیوند با این تغییرات، انقلاب صنعتى نیز آغاز شده بود و شهرى شدن جمعیت انبوه روستایى و پیدایش جوامع كارخانهاى و شهرهاى دودكشدارِ قرن هژدهمى و نوزدهمى را رقم زده بود. به این ترتیب همزمان با پیدایش یك طبقهى شهرىِ محرومِ پرجمعیت، كه اصل و ریشهى روستایى داشتند، سواد و توانایى خواندن و نوشتن نیز به تدریج در این قشر نوآمده نهادینه شد. مهمترین پیامد این دگرگونیها، افزوده شدن بر تعداد و تغییر پایگاه اجتماعى مخاطبان روشنفكران بود. كارگران شهرىاى كه براى آب و ملك و زندگى طبیعى و وابسته به زمینِ خود دلتنگى مىكردند، به انبوه زنان خانهدارى اضافه شدند، كه سواد آموخته بودند و نه تنها خوانندگان و مخاطبان خوبى بودند، كه نویسنده و گردانندهى سالنهاى روشنفكرانه هم از بینشان بیرون مىآمد. به این شكل فضاى فكرى جامعهى صنعتى این عصر با روحیهى اشرافى عصر روشنگرى تفاوتهایى برجسته و كیفى داشت (تراویک، 1373: 437).
مردمان عصر رمانتیك، افرادى بودند كه به وعدههاى فریبندهى جنبش روشنگرى و تجدد امید بسته بودند و ناگهان خود را در تار و پود شبكهاى از روابط سرد و غیرصمیمانهى اقتصادى و سودانگارانهى عصر صنعتى اسیر مىیافتند. تداوم نقادىِ روشنگرى، آنگاه كه این شبكهى ارتباطاتِ به ظاهر غیرانسانى و منحط را آماج كرد، نوعى گرایش به آرمانشهرهاى تعریف شده در گذشته یا آینده را تولید كرد و بازگشت به طبیعت و نفى دستاوردهاى عصر صنعتى را تشویق نمود.
سومین عاملى كه مىتواند در این زمینه مهم باشد، به واكنشى ارتباط دارد كه زیادهروى و افراط در رعایت اصول نوكلاسیسم و پیروى كوركورانه از قوانین تعیین شده توسط قدما ایجاد كرده بود. سنن دست و پا گیر و حد و مرزهاى محدود كننده و خطوط قرمز رایج، بسیارى از هنرمندان، اندیشمندان، و سیاستبازان جوان را به اعتراض و شورش واداشته بود، و این چنین بود كه واپسین بخش عصر نوزایى -عصر باروك (1600-1750.م)- با وجود این كه طلیعهى رمانتیسم بود، به دلیل افراط در تزیین و سطحىنگرى مورد حملهى منتقدان قرار گرفت. در نتیجهى این نقدهاى ریشهاى، بسیارى از متفكران بار دیگر به برخى از ریشههاى نوافلاطونى در قلمرو ادب و هنر بازگشتند و با تأكید بر عنصر تخیل در برابر عقل، و پذیرش نوعى ایدهآلیسم شورشگر و خودمحور، روند شكلگیرى فردیت را از مجراى متین و عامگرایانهى روشنگرى خارج كردند و آن را به سوى نوعى قهرمانپرستى و نبوغ گرایىافراطى هدایت كردند. این چنین بود كه پیش رمانتیسم در نخستین كشور صنعتى شده، یعنى انگلستان، آغاز شد و در آلمان در قالب جنبش “توفان و طغیان”[3] تداوم یافت و بزرگانى چون هردر، شیللر، بورگر و گوتهى جوان را به خود جلب كرد. در فرانسه این حركت تا حدودى به دلیل قدرت انگارهى نوكلاسیسم به تعویق افتاد، و در مقابل چند سال بعد با جریانى افراطى از رمانتیسم فرانسوى جبران شد (زرینكوب، 1361: 425).
- J.H.Voss, 1808 ↑
- Klingklingelalmonach ↑
- در اصل اسم نمایشنامهاى از كالینگر (1752-1831.م) بود كه بعدا كل جنبش بدان مشهور شد. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: فلسفه و نگرش رمانتیک
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب