پنجشنبه , آذر 22 1403

پیش‌درآمد

پيش‌‌درآمد

تعريف برخى از فلاسفه يونان باستان از انسان، در عبارت «جانور خندان» خلاصه مى‌‌شد. ايشان تنها وجه تمايز آدمى را از ساير جانوران، توانايى خنديدنش مى‌‌دانستند. برخى ديگر، -بسته به جديت فرهنگى كه نماينده‌‌اش بودند- خنده را نشانه‌‌ى سبكسرى، نادانى، و شيطنت مى‌‌پنداشتند، و يا برعكس نماد توانايى و خرد و خوشبختى‌‌اش مى‌‌دانستند. در رهگذر تاريخ از اين توجه معمول و فراگير به خنده و مشتقات فرهنگى آن، آثارى فراوان بر جاى مانده است. سرخپوستان توتوناك[1]، مجسمه‌‌هاى خود را با خنده‌‌هايى فراخ بر چهره مى‌‌ساختند و هخامنشيان در سوى ديگر اين كره خاكى، به نشاندن لبخندى به بر لب مجسمه‌‌هاى خويش بسنده مى‌‌كردند. لبخند و خنده را در گستره‌‌اى فراگير از فرهنگ‌‌هاى بشرى -از مينياتورهاى چينى گرفته تا چهره ابوالهول،- مى‌‌توان ديد. به سادگى مى‌‌توان با تمركز بيش از حد لزوم بر اين شواهد، به همان نتيجه فلاسفه كهن يونان رسيد، كه «انسان آن جانورى است كه مى‌‌خندد.»

اما اگر كمى زاويه ديد خود را وسيع كنيم و با نگاهى دقيقتر به پديده خنده بنگريم، چيزهايى ديگر را در پشت اين حالت خوشايند و روزمره خواهيم ديد. خواهيم ديد كه بخش مهمى از رفتارهاى اجتماعى آدمى، به شكلى با اين پديده درگير است. مى‌‌بينيم كه عناصر زبانى خاصى، براى القاى اين رفتار تكامل يافته‌‌اند، و سلسله مراتب اجتماعى مشخصى بر مبناى آن شكل گرفته است. با نگاهى كوتاه به دانش جانورشناسى و عصب‌‌شناسى، خواهيم ديد كه خنده هديه‌‌ى خدايان، يا وجه تمايز بشر از جانوران نيست. بلكه رفتارى است با ريشه‌ی تكاملى دیرپا كه علاوه بر انسان در ميمونها عالى هم ديده مى‌‌شود. از سوى ديگر با نگاهى جامعه‌‌شناسانه در خواهيم يافت كه خنده به عنوان كنشى اجتماعى، نقش برجسته‌‌اى را در تنظيم ارتباطات اجتماعى ايفا مى‌‌كند. وقتى با اين ديد به پديده خنده مى‌‌نگريم، متوجه نكاتى مى‌‌شويم، كه در نگاه نخست، بعيد و دور از ذهن مى‌‌نمود.

موضوع اصلى اين متن، جوك و شوخى‌‌هاى زبانى است. دليل اهميت يافتن جوك، آن است كه ساختارى به ظاهر ساده و اندازه‌‌اى كوچك دارد، و مى‌‌توان به عنوان يكى از كوچكترين واحدهاى اطلاعاتىِ تكثير شونده در زمينه‌‌ى فرهنگ مورد وارسى قرار گيرد. در نوشتارى ديگر اين عناصر فرهنگى منش خوانده شده‌‌اند و به عنوان مبناى مدلى براى تحليل پويايى فرهنگ مورد استفاده قرار گرفته‌‌اند.

پرسشى كه در نظريه‌‌ى منشها طرح مى‌‌شود، اين است كه ساختار كمينه‌‌ى يك منش كدام است. يعنى كمترين حجم اطلاعات و كمينه‌‌ى ساختارهاى معنايى كه بايد توسط اين اطلاعات رمزگذارى شوند تا يك بسته‌‌ى اطلاعاتى به منش تبديل شود، كدامند؟

جوك از اين نظر براى ما اهميت دارد كه يكى از اين منشهاى كوچك است. شايد با كالبدشكافى آن، بتوان به پرسشهاى ياد شده پاسخ داد. اما پيش از آن كه به اين پرسش دقيق و جزئى برسيم، بايد نخست طبيعت خنده را بهتر بشناسيم، و چگونگى پيوند خوردن‌اش با ساختارهاى زبانى و اجتماعى را روشن سازيم. بنابراين در اين پژوهش مسيرى را در پيش خواهيم گرفت كه ما را از مبانى زيست‌‌شناختىِ خنده تا كاركردهاى معناشناسانه و جامعه‌‌شناسانه‌‌اش راهنمايى كند.

جوك، و رفتارِ اصلىِ مرتبط با آن -يعنى خنده- را مى‌‌توان از سه زاويه مورد بررسى قرار داد:[2]

الف) رویکرد تجربى و آزمايشگاهى كه به تحليل خنده به مثابه رفتارى زيست‌‌شناختى و فيزيولوژيك مى‌‌پردازد و جوك را در مقام محركى براى آزاد شدن اين رفتار مورد وارسى قرار مى‌‌دهد. اين رويكرد را بيشتر زيست‌‌شناسان، عصب‌‌شناسان و روانشناسانِ تجربى مى‌‌پسندند.

ب) نگرش زبان‌شناسانه، كه بيشتر بر ساخت زبانى و معنايى جوك تمركز مى‌‌كند و خنده را به عنوان پيامدى از موفقيت رمزگشايى اين ساختار در نظر مى‌‌گيرد. اين رويكرد بيشتر مورد علاقه‌‌ى زبانشناسان و فيلسوفان زبان است.

پ) دیدگاهی كه جوك را در زمينه‌‌ى اجتماعى‌‌اش مورد بررسى قرار مى‌‌دهد و بر كنشِ نمادينِ جوك گفتن، ابزارهاى ارتباطى به كار گرفته شده در جريان آن، و بستر جامعه شناختى پيرامون آن تأكيد مى‌‌كند. اين رويكرد بيشتر در میان جامعه‌‌شناسان و مردم‌‌شناسان رواج دارد.

مى‌‌توان پديده‌‌ى جوك را به عنوان رخدادى با چهار عامل كليدىِ (گوينده، شنونده، خودِ جوك، و خنده) در نظر گرفت. در اين حالت سه رويكرد ياد شده به ترتيب از تمركز توجه بر خنده، جوك، و مجموعه‌‌ى «گوينده- شنونده» پديد آمده‌‌اند. ما براى كامل كردن تصويرى كه از جوك به دست خواهيم داد، به شواهدى كه توسط هر سه رويكرد توليد شده‌‌اند، اشاره خواهيم كرد.

هدف محورى پژوهش كنونى، استفاده از كالبدشناسى جوك براى تعيين ساختار حداقلىِ منشهاست. براى كاميابى در اين امر، چند راه وجود دارد. نخستين و سازمان‌‌يافته‌‌ترين راه، آن است كه بر مبناى آنچه كه در نظريه‌‌ى منشها پيشنهاد شد، در چهار سطحِ مشاهداتىِ زيست‌‌شناختى، روانشناختى، جامعه‌‌شناختى و فرهنگى به پديده‌‌ى مورد نظرمان بنگريم و ساختار و كاركرد آن را در هر چهار لايه‌‌ى ياد شده بررسى كنيم.

روش ديگر، پيروى از سه رويكردِ یاد شده است، كه در تاريخچه‌‌ى پژوهشهاى مربوط به شوخى و جوك جا افتاده‌‌اند. چنان كه از مقايسه‌‌ى اين دو شيوه‌‌ى ساماندهى اطلاعات بر مى‌‌آيد، رويكرد زيست‌‌شناختى با سطح زيستى و روانى ما همخوانى دارد. رويكرد زبان‌‌شناسانه زيرمجموعه‌‌اى از سطح فرهنگىِ ماست و رويكرد جامعه‌‌شناسانه را هم مى‌‌توان با سطح اجتماعى برابر گرفت. به اين شكل سه رويكرد مرسوم در تحقيق درباره‌‌ى خنده با سطوح چهارگانه‌‌ى مشاهداتىِ ما به شكلى دست و پا شكسته همخوانى پيدا مى‌‌كنند.

با توجه به معتبر بودن اين سه رويكرد، و نظم‌‌پذيرىِ آسانترِ مراجع بر اين سياق، در اين نوشتار داده‌‌هاى بر آمده از آن را به طور مستقل مورد وارسى قرار خواهيم داد، و مفاهيم هر رده را جداگانه جمع‌‌بندى خواهيم كرد. اما بايد بر اين نكته پاى فشرد كه در تصويرى گسترده‌‌تر، رويكردهاى سه‌گانه را به عنوان زيرمجموعه يا برابرنهادهايى براى سطوح چهارگانه‌‌ى سيستمى‌‌مان مى‌‌انگاريم و از روش‌‌شناسى به كار گرفته شده در نظريه‌‌ى سيستم‌‌ها براى مفصل كردن نتايجِ به دست آمده بهره خواهيم جست. سرمشق نظری به كار گرفته شده در اين نوشتار، به محدوده‌‌ى هيچ‌‌كدام از سه نگرش ياد شده منحصر نيست. بلكه تلاشى است براى جمع كردن همه‌‌ى آنها در لواى نظريه‌‌اى يگانه. نظريه‌‌ى يگانه‌‌اى كه از يكسو امكان صورتبندى عام تمام داده‌‌هاى مربوط به جوك و خنده را به دست ‌‌دهد، و از سوى ديگر امكان پاسخگويى به پرسش محورى ما را نيز فراهم سازد، دیدگاهی است که با اسم زُروان شهرت یافته و چارچوب نظری نگارنده برای فهمِ سیستمیِ نظامهای اجتماعی و کردار «من»های عضوِ آن است.

در اين متن امكان پرداختن به اصول این نظريه‌‌ وجود ندارد. از اين رو به گوشزد كردن چند نكته‌‌ى روش‌‌شناختى بسنده مى‌‌كنم و علاقه‌‌مندان را به مطالعه‌‌ى متون پایه‌ی این دیدگاه[3] بر می‌انگیزم.

نكته‌‌ى نخست آن است كه نظريه‌‌ى منشها، كه اين پژوهش يكى از نتايج تجربىِ آن محسوب مى‌‌شود، خود زيرمجموعه‌‌اى از سرمشق نظري زروان است، که از کاربست نظریه‌ی سیستم‌های پیچیده در حوزه‌‌ى مدلسازى پويايى فرهنگ برخاسته است.

دوم آن كه نسخه‌‌اى از نظريه‌‌ى سيستم‌‌های پیچیده مورد نظرم است كه در دو دهه‌‌ى گذشته زير تأثير دستاوردهاى جديدِ نظريه‌‌ى سيستم‌‌هاى پيچيده، صورتبندى شده است. نزديكترين چارچوب نظرى كلاسيكى كه به دیدگاه نگارنده وجود دارد، نظريه‌‌ى سيستم‌‌هاى اجتماعىِ نيكلاس لومان است.[4] هرچند او در برخی از نتایج – مهمتر از همه انکار خودمحوریِ عامل انسانی- در نقطه‌ی مقابل دیدگاه زروان قرار می‌گیرد. از این رو با وجود دينِ عظيم‌‌مان به مدل لومان، از نقض كردن برخى از پيش‌‌فرضهايش هم ابا نداشته‌‌ام. به ويژه از داده‌‌هاى دانشِ جامعه‌‌شناسى زيستى بسيار بهره برده‌‌ام و زير تأثير آراى ادوارد ويلسون در اين حوزه بوده‌‌ام.[5]

با این مقدمه‌چینی، روند پیشاروی خواننده چنين خواهد بود:

نخست، مواد اوليه و شواهدى كه توسط هريك از سه رويكرد عصب‌شناختی، زبان‌شناختی، و جامعه‌شناختی توليد شده‌‌اند، مرور می‌شود. چنان كه خواهيم ديد، مفاهيم ارائه شده در اين سه رويكرد با هم سازگارند و اگر به هم چفت شوند تصويرى منسجم و يكپارچه از پديده‌‌ى خنده و منش جوك را به دست مى‌‌دهند.

در گام بعد، بر مبناى داده‌‌هاى تجربىِ اين پژوهش و بهره‌‌گيرى از دانسته‌‌هاى گام نخست، مدلى سيستمى براى تحليل ساختار جوك خواهم ساخت و راستى پيش‌‌بينى‌‌هاى نظريه‌‌ى منشها را در اين حوزه مورد وارسى قرار خواهم داد.

 

 

  1. از تمدنهاى پيش از كلمبِ بومى آمريكاى مركزى، كه در فاصله سالهاى 300-800 م. در اطراف خليج مكزيك استقرار داشت. از ميان آثار هنرى به جا مانده از آنها، سرديسهاى خندانشان مشهور است.
  2. Apte, 1983.
  3. کتابهای اصلی‌ای که دیدگاه زروان را صورتبندی کرده‌اند عبارتند از چهار کتاب: نظریه‌ی سیستمهای پیچیده، نظریه‌ی منش‌ها، روانشناسی خودانگاره و نظریه‌ی قدرت. دو کتاب ضمیمه به نام «زبان،زمان، زنان» و «درباره‌ی زمان» هم همچون پیوستی بر این متون نوشته و منتشر شده‌اند.
  4. Luhmann, 1995.
  5. Wilson, 1978, 1995.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست رويكردها: گفتار نخست: رويكرد زيست‌‌شناختى (۱)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب