نشست بیستم- شنبه ۲۶ آبان‌‌ماه ۱۳۹۷

نشست بیستم- شنبه ۲۶ آبان‌‌ماه ۱۳۹۷

شروین وکیلی: پیشنهادم برای محورهای بحث:

۱) در شرایط امروزین که کانون تولید علم و فناوری کشورهای غربی و زبان بین‌‌المللی انگلیسی است، زبان پارسی چه جایگاهی دارد و با چه شیوه‌‌هایی می‌‌توان موقعیتش را استوار ساخت؟

۲) در شرایط کنونی که به تنش قومی دامن زده می‌‌شود و نفرت‌‌پراکنی قوم‌‌گرایان و ایران‌‌ستیزان رواج دارد، زبان پارسی به ویژه در تناسب با زبان‌‌های قومی چه موقعیتی دارد و چطور باید آن را به کار گرفت؟

۳) از بحث‌‌هایی که در درس‌‌گفتار این هفته ارائه شد، چه راهبردهایی برای استفاده‌‌ی شخصی و فردی از زبان پارسی بر می‌‌آید؟

امیرعباس ورشوی: من شخصا برای زبان پارسی ارزش بالایی می شناسم اما از نگاه من فرهنگی که می آفرینه ناخودآگاه زبانش رو هم تحمیل میکنه

مسعود بربر: من دست کم سه سوال از صحبت‌‌های این نشست داشتم:

یکی در مورد زبان گرجی و قفقازی و ارتباطش با ایلامی و زبان‌‌های سامی بود که چه شواهدی دال بر این قضیه داریم؟

دوم اینکه آن نظریه که شما گفتید استعماری هست در مورد جدا کردن زبان‌‌ها، برای زبان‌‌هایی که در یک خانواده می‌‌آورد شواهد زبان‌‌شناختی هم دارد؟ مثلا فارسی و هندی و حتی زبان‌‌های اروپایی مشخصاً ساختار مشابه و کلمات مشابه دارند. ولی مثلا ایلامی یا زبان‌‌های مثل آن تا جایی که من دیدم هیچگونه شباهتی نه کلمه‌‌ای و نه ساختاری به نظر نمی‌‌آید داشته باشند. بنابراین به لحاظ زبان‌‌شناختی دست کم نمی‌‌شود گفت از یک خانواده هستند در این مورد چه پاسخی دارید؟

سوم اینکه در مورد آن گوسان زمان صدر اسلام که داستان‌‌های رستم را می‌‌خواند چه منابعی برای مطالعه بیشتر داریم؟

شروین وکیلی: این نکات به نظرم می‌‌رسد:

۱) زبان‌‌های باستانی ایران زمین در زیرین‌‌ترین لایه (پیش از ورود زبان‌‌های سامی و آریایی) بافتی از زبان‌‌ها هستند که به ظاهر ارتباطی با هم ندارند و مستقل‌‌اند و اطلاعات ما هم درباره‌‌شان بسیار اندک است. اما در همین حد اندک تا این حد می‌‌دانیم که انگار ساخت صرفی انباشتی داشته‌‌اند و شباهتهایی دستوری هم میانشان بوده است. در این بین میان هوری و هاتی و سومری و فلسطینی قدیم از سویی و ایلامی و سندی (و به نظر عده‌‌ای، تامیلی امروز) از سوی دیگر ارتباطی گویا بوده است. چون مشابه این ساختارهای صرفی و دستوری را امروز در زبان‌‌های بازمانده در قفقاز داریم آنها را قفقازی می‌‌نامم.

۲)‌‌ درباره‌‌ی جدایی خانواده‌‌های زبانی (مثلا سامی از هند و اروپایی) بحثی نیست. اما این تصور که یک حوزه‌‌ی تمدنی از نظر زبانی خالص است و زبان‌‌های مستقل تمدن‌‌های مستقل را ایجاب می‌‌کنند ایده‌‌ای استعماری است. این پیش‌‌داشت تا حدودی یک خطای مشاهداتی است که از یکدست بودن بافت زبانی و فرهنگی اروپا برخاسته و تعمیم نابجای آن توسط مورخان اروپایی است، و از سوی دیگر ابزاری برای تکه تکه کردن ایران زمین و ایجاد تفرقه‌‌ی سیاسی بوده است. زبان‌‌هایی از خانواده‌‌های گوناگون (که در این مورد بحثی نیست) در ایران زمین همنشین و همسایه بوده‌‌اند، بر هم اثر نهاده و از یکدیگر وامگیری کرده‌‌اند و همگی در اتصال با هم فرهنگ یکدست تمدن ایرانی را آفریده‌‌اند.

۳) بهترین منبع سیره‌‌ی ابن هشام است که به روایت رستم و اسفندیار در مکه و محبوب بودن‌‌اش نزد مردم اشاره کرده است. طبری هم در تاریخش و ابن اسحاق و دیگران هم در سیره‌‌های اولیه اشاره‌‌هایی کلی‌‌تر به این موضوع دارند.

فرزین شکوه: در رابطه با پرسش، در شرایط امروزین که کانون تولید علم و فناوری کشورهای غربی و زبان بین‌‌المللی انگلیسی است، زبان پارسی چه جایگاهی دارد و با چه شیوه‌‌هایی می‌‌توان موقعیتش را استوار ساخت؟

  • جواب من این است که آشکار است که زبان فارسی، زبانی فرهیخته و فاخر در زمینه‌‌ی شعر و ادبیات هست و خواهد ماند.

آما در رابطه با دنیای مدرن، زبان به تنهایی نمی‌‌تواند توانایی پایداری و نوسازی خود را حفظ و یا ادامه دهد. زبان وسیله‌‌ای برای حمل بارهای معنایی فرهنگی است. زمانی که ما پویایی در نوآوری فرهنگی در زمانه‌‌ی مدرن داشته باشیم، زبان خود-تولیدزایی می‌‌کند و بار فرهنگ را می‌‌کشد، انتقال می‌‌دهد و حتی در بازسازیش همراهی می‌‌کند و در حین پایدار می‌‌ماند.

استعدادهای ایرانیمان پویایی در برگرفتن مفاهیم و کاربردهای مدرن را داشته‌‌اند. همچنین در آمیزش فرهنگ خود با فرهنگ‌‌های مدرن هم خوب عمل کرده‌‌ایم، اگر چه در چنگال تقلیدهای کم ارزش هم افتاده‌‌ایم. ولی، در بهترین حالت، یا در ساختار یک جامعه و ساختار غربی درخشیده‌‌ایم و یا در گوشه و کناری، تولیدزایی کرده‌‌ایم. به عنوان مثال، در طراحی مد، از غربی‌‌ها خوب یاد گرفته‌‌ایم و پیاده کرده‌‌ایم و یا زیبا با طرح‌‌های بومی خودمان آمیخته‌‌ایم. در سطح کلان، دستگاه‌‌سازی فرهنگی آن چنان نکرده‌‌ایم. زمانی که مسیر این امر شکل گیرد، می‌‌توان یقین یافت که زبانمان نیز پایداری خود را در بازسازی خود و نوسازی فرهنگی حفظ خواهد کرد.

شروین وکیلی: نکته‌‌ای که گفتید با آنچه امیر عزیز می‌‌گفت سازگار است. من هم قبول دارم که فرهنگ‌‌های بانفوذ و مولد زبان خود را هم می‌‌پراکنند، اما برخی از تمدن‌‌ها نقطه‌‌ی قوت‌‌شان خودِ زبان‌‌شان است و نه لزوما آنچه که به کمک زبان رمزگذاری می‌‌کنند. یعنی گاه ساخت زیبایی‌‌شناختی زبان، توانایی‌‌اش برای تولید اثر ادبی و شعر، یا پیشینه‌‌ی طولانی و خزانه‌‌ی متون گرد آمده در آن اهمیت دارند. زبان پارسی از این نظر موقعیتی ممتاز در سطح جهانی دارد.

فرزین شکوه: باهاتون کاملا موافقم. فقط در توانش زبانمان فرای واژه‌‌سازی برای مفاهیم کاربردی آن هم در زمانه‌‌ی مدرن، نه این که شک داشته باشم، ولی پرسش‌‌ها دارم .

مسعود بربر: همیشه برایم سوال بوده که در زبانشناسی گویش قدیم را چطور متوجه می‌‌شوند یعنی ما بر فرض که خط را هم پیدا کردیم از کجا می‌‌فهمیم که چطور خوانده می‌‌شده یا اصلا از کجا معلوم همانطور که می‌‌نوشتند می‌‌خواندند؟ مثل الان که می‌‌نویسیم «می‌‌روند» اما می‌‌گوییم «می‌‌رن».

شروین وکیلی: مسعود جان یک رازی را بگویم که مطمئنم بین خودمان دو تا می‌‌ماند: آن هم این که ما دقیقا نمی‌‌دانیم قدیم چطور متن‌‌ها را می‌‌خوانده‌‌اند. یعنی خوانش شفاهی همیشه بر روی خط لغزان است و اغلب حتا یکه هم نیست. یعنی یک خط و یک متن را در جاهای مختلف با گویش‌‌های مختلف و اشکال گوناگون می‌‌خوانده‌‌اند. در این بستر به نظرم شعر بودن برخی از این متن‌‌ها -مثل گاهان- اهمیت دارد و راهنمایی است که بنا به تقارن‌‌های وزنی و واج‌‌آرایی بندها کمک می‌‌کند متن اصلی را بازسازی کنیم. یک راهبرد دیگر البته مدلسازی رایانه‌‌ایست که دوست عزیزمان اشیم اکبری در این مورد نوآوری‌‌های چشمگیری دارد و در آمریکا نرم‌‌افزاری نوشته که واژگان هم‌‌خانواده را می‌‌گیرد و تلفظ احتمالی نیایشان را در زبان‌‌های باستانی بازسازی می‌‌کند.

فاطمه جعفری دولابی: فکر می‌‌کنم دو تا راه باشد که در حد بضاعتش به ما اطلاعات می‌‌دهد: یکی زبان‌‌های خواهر یا نزدیکترین عضو خانواده که همچنان زنده باشند مثل سانسکریت برای فارسی باستان.

یکی دیگر هم قواعد آوایی که می‌‌تواند پیش‌‌بینی کند واژه‌‌هایی که امروزه به شکل خاصی تلفظ می‌‌شوند قبلا چجوری بودند. هرچند که اینها چندان ما را به اصل نمی‌‌رسانند ولی خب بهتر از هیچی هستند.

شروین وکیلی: آره خب راه حل رایج هم همین است. اما مسئله اینجاست که خیلی هم مطمئن نیستیم مثلا در دو هزار سال پیش کلمات سانسکریت را چطور تلفظ می‌‌کرده‌‌اند.

حیدر زندی: آیا زبان می‌‌تواند به عنوان عنصر هویت‌‌ساز ملی باشد؟

امیرعباس ورشوی: من فکر می‌‌کنم زبان هویت‌‌ساز است. چون فرهنگ و ادبیات را با زبان حفظ می‌‌کنیم.

حیدر زندی: در ایران زبان فارسی هویت‌‌ساز است؟ به سخن دیگر عامل وحدت ملی در ایران زبان فارسی است؟

شروین وکیلی: من فکر می‌‌کنم چنین باشد. در واقع یکی از دو رکن هویت ملی در کنار دولت ملی، زبان ملی است.

نگار جلادتی: پس چرا در دوران هخامنشی زبان واسط و ملی بدنه جمعیت با زبان دیوانی متفاوت بوده؟

شروین وکیلی: تفاوت زیادی هم نداشته. زبان دیوانی آرامی سلطنتی بوده که از نظر واژه‌‌بندی بدنه‌‌اش همان پارسی باستان بوده، دستور و الفبا و وام‌‌واژه‌‌هایی شبیه تندنویسی (همتای هزوارش‌‌های پهلوی) در آن وجود داشته که تبارنامه‌‌اش را سامی می‌‌کرده است. در واقع شیوه‌‌ای از تندنویسی همان پارسی باستان بوده، به کمک کالبد دستوری و خطی زبان آرامی که به درد کارمندان دولت می‌‌خورده.

حیدر زندی: با این تنوع زبانی/ گویشی که در ایران هست، زبان فارسی چه برتری نسبت به دیگر زبان / گویش‌‌ها دارد که زبان رسمی کشور است و عامل هویت‌‌ساز؟

شروین وکیلی: مهمترین شاخص‌‌هایی که زبان ملی را در موقعیتی برتر قرار می‌‌دهد عبارتند از:

۱) شمار گویشوران زیاد (یعنی بدنه‌‌ی جمعیت آن را می‌‌فهمند و زبان واسطه‌‌ی اقوام است)،

۲)‌‌ پیشینه‌‌ی نویسایی در زبان،

۳) حجم خزانه‌‌ی متون تدوین شده در آن زبان و اهمیت‌‌شان (از نظر تاریخی و هویتی، علمی و فنی، آیینی و مذهبی و …)،

۴) پیوند با سیاست، که البته به نظر من فرعی است و توسط سه تای دیگر تعیین می‌‌شود.

مسعود بربر: کلیت موضوع این که زبان فارسی کنونی از همان زمان آغاز نقش میانجی را داشته و آن گونه که شروین گفت حتی در مکه به عنوان گوشه دور تمدن ایرانی فارسی می‌‌دانسته‌‌اند.

حدیر زندی: به سخن ساده‌‌تر: آیا گویشوران زبان فارسی می‌‌توانند بگویند: ما دارای هویتی مشترک هستیم؟

اگر چنین است، عرب‌‌ها یا انگلیسی زبانان چطور؟

شروین وکیلی: به نظرم می‌‌توانند بگویند، اگر که باقی لوازم هویت مشترک ملی (تاریخ مشترک، پیشینه‌‌ی دولت مشترک، جغرافیای مشترک) را هم داشته باشند. سایر مردمی که زبان مشترک دارند و این لوازم دیگر را ندارند هم برای این که ادعای هویت جمعی کنند اغلب باقی‌‌اش را جعل می‌‌کنند!

حیدر زندی: اگر درست فهمیده باشم، زبان عامل لازم هویت‌‌ساز است و نه عامل کافی .

شروین وکیلی: دقیقا.

منیره امیری: زبان پارسی یکی از قدیمی‌‌ترین زبان‌‌های دنیا بوده که در مدت زمان طولانی بر پهنه ایران‌‌زمین که از قضا وسعت زیادی داشت حاکم بود ولی امروزه آن کارکرد گسترده در دنیا را ندارد. مثلا جزو زبان‌‌های رسمی سازمان ملل نیست و حتی جزو زبان‌‌های پیشنهادی برای آینده این سازمان هم قرار ندارد. علت را در چه می‌‌دانید و چطور می‌‌شود این زبان را به جایگاه واقعی خویش بازگرداند؟

شروین وکیلی: حقیقتش آنکه به نظرم زبان پارسی هنوز یکی از زبان‌‌های مهم دنیاست، که شاخص‌‌های مهم درباره‌‌اش شمار سخنگویان است و حجم آثار نوشته شده بدان زبان. حاشیه‌‌نشینی زبان پارسی تا حدود زیادی سیاسی است. پارسی تنها زبان مهم دنیاست که هیچ دولتی پشتیبان آن نیست. کشورهای دیگر قلمرو ایران زمین -جز تاجیکستان و تا حدودی اندک افغانستان- رسما پارسی‌‌ستیز و ایران‌‌ستیز هستند و دولت ایران هم بهترین کارهایی که درباره‌‌ی زبان پارسی تا به حال انجام داده، هیچ کاری نکردن بوده است!

هنگامه آشوری: یکی از دلایل این افت جایگاهی، گذشته از مسائلی که همیشه مطرح است همچون مولد و موجد نبودن در علم و تکنولوژی و مسائلی از این دست، خود ما هستیم، زبان فارسی حتی در تیره‌‌ترین دوره‌‌های زندگیش در بیان مشکل‌‌ترین مفاهیم متداول زمان پر توان بوده است و ما در این زمان آن را ناتوان می‌‌پنداریم و با همین پندار غلط این زبان را به سراشیبی سوق داده‌‌ایم، واژه‌‌ها و ترکیبات رسا و آشنا را از چنته فارسی بیرون انداختیم و ترکیبات بیگانه را به جای آن نشاندیم. در حقیقت این گناه کم کوشی خود ما نیز هست، وام‌‌گیری را از حد گذراندیم .

منیره امیری: بله به گمانم این هم مصداقی از آن خودخوارپنداری است که مردم ما دچارش شده‌‌اند.

شروین وکیلی: دقیقا چنین است.

آرام: كم كوشى ما يا فرهنگستان يا رسانه‌‌ها يا سال‌‌ها تلاش براى كمرنگ كردن هويت ايرانى و پررنگ كردن .

هنگامه آشوری: کم کوشی ما در درجه اول، اولین فرهنگستان در سال ۱۳۱۲ تاسیس شد که بسیار هم پر توان بود، پرسش این است که پیش از ایجاد فرهنگستان در کشاکش تاریخ سراسر حمله این سرزمین، زبان فارسی چگونه با توانمندی خود را حفظ کرد ؟مردم به زبان عربی یا مغولی سخن نگفتند، شاعران هم جز به فارسی شعر نسرودند با آنکه قادر هم بودند مثلا سعدی که یکه تاز سخن تازی بود فارسی را بیشتر پاس می‌‌دارد تا عربی :

چو آب می‌‌رود این پارسی به قوت طبع نه مرکبی است که از وی سبق برد تازی

اما امروزه بسیار در وام‌‌گیری آسانگیر هستیم .

حیدر زندی: اختلاف نظری هم در اینباره هست که همچنان بی‌‌پاسخ مانده است: پالایش زبان از واژگان بیگانه تا چه اندازه بایسته است؟

آیا وام واژگان به دستگاه ساختاری زبان آسیب می‌‌رسانند یا نه؟

هنگامه آشوری: زبان‌‌ها در تعامل با یکدیگرند و این وامگیری ناگزیر، بخصوص که پای تولید علم از آن سو هم مطرح است که با خود واژگانش را هم می‌‌آورد، قطعا تبادل زبان‌‌ها چنانکه از معنای تبادل بر می‌‌آید امریست دو جانبه، اگر تبادل با تعادل همراه باشد نه تنها زیانبار نیست بلکه در غنا و پیشرفت زبان موثر هم هست.

زبان نظامی است که از سه بخش آوایی، دستوری و واژگانی تشکیل شده است. وامگیری در هر سه نظام زبان صورت می‌‌گیرد ولی نظام واژگانی در مقایسه با دو نظام دیگر تاثیر پذیرتر و قابل انعطاف‌‌تر است و تغییر و تحول در آن با سهولت سرعت بیشتری رخ می‌‌دهد و ما در این بخش افراط می‌‌کنیم .

حیدر زندی: آیا می‌‌شود حد و مرزی برای این وام‌‌گیری‌‌ها در نظر گرفت؟ من هم اکنون کتاب استادی بزرگ و شناخته شده در رشته زبان و ادبیات فارسی را به گونه اتفاقی گشودم و چشمم به این جمله خورد:

«مباحث اسناد مجازی، استعاره مکنیه تخییلیه و تشخیص در علم بیان ناظر به این بحث است.» آیا جمله فارسی است؟

هنگامه آشوری: بله می‌‌توان، زبان‌‌ها مانند سرزمین‌‌هایی هستند که مرزهای مشخصی دارند و قوانین خاصی بر آنها حاکم است، واژه‌‌هایی به سرزمین‌‌های دیگر می‌‌فرستند و برای ورود و پذیرش واژه‌‌های بیگانه مقرراتی دارند، زبان فارسی در این مورد سختگیری نمی‌‌کند .

بخش دوم پرسش شما :دقیقا مانند کلمات غربی است که از خاستگاه خود آمده‌‌اند و در زبان ما جایگیر شده‌‌اند.

حیدر زندی: با این روش و شیوه برخورد با زبان، چیزی از زبان فارسی بجا خواهد ماند؟ نگرانی دوستانی که با سره‌‌گرایی و پالایش زبان فارسی مخالف هستند، این است که مبادا پیوند آیندگان با بزرگانی همچون حافظ و سعدی و مولانا و… گسسته شود. با این روش افراطی وام‌‌گیری، پیوندی میان آیندگان و گذشتگان خواهد ماند ؟

شروین وکیلی: راستش من هم این نگرانی را دارم!

حیدر زندی: چه کنیم که از نگرانی در آییم؟

شروین وکیلی: به نظرم تنها راهش ورزیدگی در زبان پارسی است. یعنی آنان که برای خود رسالتی فرهنگی قایل‌‌اند، باید این شرط را برآورده کنند که زبان خود را دقیق و درست بشناسند و برای این کار ناگزیرند متون اصلی و مهم و شاهکاری ادبی به زبان‌‌شان را در دوران‌‌های گذشته نیز بخوانند. با این کار است که پیوستگی تاریخی زبان باقی می‌‌ماند. آنچه در این خزانه‌‌ی تاریخی به زمان حال می‌‌خورد و کارساز است را باید برگرفت و به کار بست و هرچه ایرانیان برای قرن‌‌ها ایرانی شمرده‌‌اند را باید پارسی دانست و با این ترکیب تعصب‌‌گریزی و احاطه‌‌ی علمی است که به نظرم گسست‌‌های معنایی تهدید کننده منتفی می‌‌شوند.

هنگامه آشوری: به نظرم یکی از بهترین آنها تجزیه و تحلیل و مطالعه واژگان قرضی است با این روش می‌‌توان پی برد که جوامع مختلف تا چه حد به فرهنگ و زبان خودی مهر می‌‌ورزد و تا چه حد از نفوذ فرهنگ و زبان‌‌های بیگانه استقبال می‌‌کند در واقع آسیب‌‌پذیری و آسیب‌‌ناپذیری هر زبان نمایانگر ذهنیت سخنگویان آن نسبت به زبان و فرهنگشان است به عنوان مثال ارمنی‌‌ها تقریبا برای تمام آن دسته از واژه‌‌های اروپایی که ما به زبان خود کشاندیم مثل سینما، تلویزیون، تلفن . . . و واژه‌‌های علمی مثل تانژانت، رادیکال و . . . واژه بومی ارمنی ساخته‌‌اند. عرب‌‌ها هم از ما بسیار محتاط‌‌تر عمل کرده‌‌اند مثلا آنها هرگز برای واژه‌‌های قرضی فارسی از نشانه‌‌های جمع فارسی استفاده نمی‌‌کنند.

راه دیگر به عنوان مثال، تالیف فرهنگ‌‌های بسامدی از بزرگان سخن است. با بررسی آنها می‌‌توان واژگان پایه یک زبان را در یک دوره معین تعیین کرد. تاریخچه تولد، سیر حیات و زمان انزوا یا مرگ هر واژه را صورتهای گوناگون و دگر گشته واژه، تغییرات کاربرد دستوری و مسائلی از این نوع را به دست داد.

بهنوش عافیت‌‌طلب: من فکر می‌‌کنم وام‌‌واژگان تا جایی می‌‌توانند مسیر خود را به زبان باز کنند که جای خالی‌‌ای برای آن‌‌ها در زبان وجود داشته باشد. وگرنه اگر هم در مقطعی وارد شوند، اگر معادل آن در زبان وجود داشته باشد، به طور طبیعی عمر چندانی نخواهند داشت.

شروین وکیلی: یا حتا اگر همتایی بعدتر به وجود بیاید،‌‌ در بیشتر موارد واژه‌‌ی بیگانه به خاطر نچسبیدن به بافت پیرامون‌‌اش منقرض می‌‌شود. به یونیورسیته و لابراتوار و مشابه اینها بنگریم.

حیدر زندی: زمانی که واژه‌‌ای را در زبان فارسی به گونه گویا و رسا داریم، چه نیازی به وام‌‌گیری از دیگران است؟ بسیاری از جمله‌‌ها و متن‌‌ها زمانی که به فارسی روان و بدون واژگان بیگانه هستند، رساتر، گویاتر و گوش‌‌نوازترند.

روزبه قمری: در مورد پیشنهاد اول برای بحث امشب به نظر من می‌‌شود با تقویت من‌‌های پارسی، زبان خود را قوی کنیم، می‌‌شود حتی به زبان انگلیسی مطلب نوشت و خودمان را و زبان را معرفی کنیم. همانطور که مثلاً ابن‌‌سینا رساله‌‌ای به عربی دارد ولی ایرانی هست. می‌‌توانیم از پتانسیل زبان‌‌های دیگر برای قویتر شدن و ارایه خودمان استفاده کنیم.

شروین وکیلی: کاملا موافقم ایرانی‌‌ها در کل تاریخ‌‌شان به شدت چند زبانه بوده‌‌اند و این نقطه‌‌ی قوت‌‌شان بوده، و امروز هم کمابیش چنین است. یادگیری زبان‌‌های دیگر -از جمله زبان‌‌های قومی خودمان- ابزاری است برای این که من‌‌های پارسی حضور معنایی خودشان را در عرصه‌‌های زبانی نو گسترش دهند و فرهنگ را در میدانی به جریان بیندازند که تا پیش از آن افقی فروبسته داشته است.

بهنوش عافیت‌‌طلب: زبان توانا، فرهنگ و ادب غنی تولید می‌‌کند یا فرهنگ غنی است که منجر به تولید زبانی توانا می‌‌شود؟

پاسخ خودم به این پرسش این است که رابطه‌‌ی فرهنگ و زبان رابطه‌‌ای هم افزاست.

شروین وکیلی: این دو به نظرم ارتباط علی یکسویه‌‌ای ندارند و دو حلقه از یک چرخه‌‌ی یکتا هستند. همانطور که گفتی با یک سیستم خودسازمانده هم‌‌افزا سر و کار داریم که در سطح رمزگان زبان را و در سطح منش‌‌ها و معناها فرهنگ را ترشح می‌‌کند.

مریم خالصی: آیا درست است که کلمات پهلوی و اوستایی را با مفاهیم امروز معنی کنیم؟ آیا تحول زبان، به تحول معنا هم منجر شده است؟ و اگر شده آیا نباید به آن توجه کرد؟

شروین وکیلی: یک جاهایی به نظرم می‌‌شود چنین کرد. یعنی مثلا مجسم کن کلمه‌‌ی سرهنگ و دژبان که در زبان‌‌های قدیم ایرانی پیشینه داشته در زمینه‌‌ی مدرن بازآفرینی شده و کمابیش با همان معنا به کار گرفته شده‌‌اند. حتا برخی واژگان که به غلط احیا شده‌‌اند هم کاربردی موفق داشته‌‌اند. چنان که ارتشتار در زبان‌‌های قدیم ایرانی یعنی گردونه سوار (رته‌‌+شتار= بر-چرخ گردونه- ایستاده) اما به اشتباه ارتش‌‌+دار فرض شده و کلمه‌‌ی ارتش از آن مشتق شده. یا مثلا افسر که در زبان‌‌های قدیمی ایرانی یعنی سربند و تاج (همریشه و همسان با افسار) به خاطر شباهت با officer فرنگی به معنای درجه‌‌دار نظامی کاربرد یافته است.

امیرعباس ورشوی: البته با اینکه همه بر این گمانند که زبان پارسی زبان توانایی هست من احساس می‌‌کنم این توانایی بصورت بالفعل در نیامده و برای همین فعلا خیلی هم زبان توانایی نیست. در علوم و فلسفه واژه های کافی نداره و برای بسیاری از تعابیر و مفاهیم دست به دامن زبان عربی و لاتین می‌‌شود. تازه سطح این کمبود در زبان عوام خیلی بیشتر به چشم می‌‌آید. در آزمایشگاه‌‌ها و علوم پزشکی و دانش‌‌های گوناگون حقیقتا مشخص نیست باید چطور واژه‌‌گزینی کرد. چه کسی می‌‌داند کوانتوم به فارسی چی می‌‌شود؟ یا چه کسی می‌‌داند مکانیک یا الکتریسیته دقیقا چه برابرهایی دارند؟

شروین وکیلی: زبان اصولا چندان مرکزدار ترمیم نمی‌‌شود. یعنی طبقه‌‌ی نخبگان فرهنگی در شبکه‌‌ای و به طور تدریجی واژه‌‌گزینی می‌‌کنند و انتخاب طبیعی رویش عمل می‌‌کند.

امیرعباس ورشوی: پس فرهنگی که می‌‌آفریند و علم و اندیشه را تولید می‌‌کند خود به خود زبانش را تحمیل می‌‌کند.

فائزه درخشان: پرسشی که من دارم به این خاطر ایجاد شده که چندی پیش با دوست آذری زبانی درباره هویت ایرانی و من پارسی صحبت می‌‌کردم. صحبتش این بود که این من پارسی، شامل حال آنها نمی‌‌شود. مثل من اسلامی که مرکزیت آن را مکه می‌‌دانست، تعریف من ایرانی را هم وابسته به پارسی زبانان در نظر می‌‌گرفت.

در نهایت نتوانستیم هویت مشترکی برای اقلیت‌‌های زبانی و دینی با اکثریت تعریف کنیم. چون می‌‌گفت مهمترین عامل داشتن هویت مشترک، داشتن مشکلات مشترک است و هیچوقت اکثریت از مشکلات گروه اقلیت خبر ندارد. این مشکل را چگونه می‌‌توان حل کرد؟

شروین وکیلی: به نظرم دوستت به قدر کافی درباره‌‌ی محتوای سخن خودش اندیشه نکرده است. کدام اقلیت مورد نظرش است؟ الان بخش عمده‌‌ی دولتمردان و مقام اول کشور آذری و ترک زبان است. این بدان معناست که بقیه‌‌ی مردم در اقلیت هستند؟ زبان ملی در برابر زبان قومی به تشکیل اکثریت در برابر اقلیت منتهی نمی‌‌شود چون این دو میدان‌‌هایی همسایه و رقیب و موازی نیستند. گویندگان به زبان قومی همان گویندگان به زبان ملی هم هستند و بنابراین اصولا تصویر این دوستمان با پیش‌‌داشت‌‌های قوم‌‌گرایانه درآمیخته و باعث این اشتباه‌‌ها شده است. در ضمن از او بخواه پنج مشکل «اقلیت ترک زبان» را نام ببرد که مثلا «اقلیت گیلک زبان» یا «کرد زبان» یا «اکثریت فارس‌‌زبان» بدان‌‌ها دچار نباشند!

بهنوش عافیت‌‌طلب: چرا ایرانیان در دوره‌‌ای از تاریخ زبان عربی را برای بیان ادب و علم و فلسفه انتخاب می‌‌کنند؟ گفتید که زبان عربی در اصل زبانی مصنوعی بوده که برای بیان علم و … از آن بهره می‌‌بردند.

پس آیا این به معنی است که:

۱) ایرانیان در آن دوره زبان عربی را برای بیان علم و فلسفه قوی‌‌تر می‌‌پنداشتند؟

۲) اگر اینطور بود چرا به همین منوال باقی نماند و چه چیز باعث شد دوباره به زبان فارسی روی بیاورند؟

۳) دلیل این گسست گذرا چه بوده است؟

شروین وکیلی: بهنوش جان ماجرا اینجاست که استفاده از زبانی سامی برای صورتبندی سریع و دقیق مفاهیم به دوران اسلامی مربوط نمی‌‌شود و از هزاره‌‌ی سوم پیش از میلاد در ایران زمین رواج داشته است. آنوبانینی که به قوم لولوبی تعلق داشت و سومر را فتح کرده بود، بر کتیبه‌‌ی سرپل ذهاب به اکدی فتح‌‌نامه‌‌ی خود را نوشت و کوروش هزار و هشتصد سال بعد استوانه‌‌اش را به همین اکدی نوشت و زبان دیوانی هخامنشیان چنان که گفتیم آرامی بود. این که در کنار زبان ملی (که حامل متون هویت‌‌ساز تاریخی و ادبی و روایی است) زبانی مصنوعی و دیوانی و دقیق برای انتقال امور مالی و فنی و مناسک کارکرد داشته باشد الگویی است که در قلمروهای تمدنی دیگر هم دیده می‌‌شود.

بهنوش عافیت‌‌طلب: پس یعنی زبان های سامی برای صورتبندی دقیق و سریع مفاهیم بهتر از زبان فارسی عمل می‌‌کرده است؟

شروین وکیلی: از یک نظر زبان‌‌های سامی به خاطر ساختار سه حرفی بن کلماتشان و باب‌‌های ساده‌‌شان (یا ساده شونده‌‌شان!)‌‌ سریعتر یاد گرفته و به کار بسته می‌‌شوند. به ویژه زمانی که کارکردشان تخصصی باشد و با زبان روزمره‌‌ی گفتاری (مثل زبان ملی که همیشه تبار آریایی داشته) تداخل نکند.

امیرعباس ورشوی: همین امروز من و شما مقالات علمی خودمان را به زبان انگلیسی می‌‌نویسیم.

بهنوش عافیت‌‌طلب: خوب این به دلیل گستردگی زبان انگلیسی است. زبان فارسی در آن دوران گسترده‌‌تر بوده تا جایی که می‌‌دانم.

امیرعباس ورشوی: الان هم چینی از انگلیسی گسترده‌‌تر است! یعنی مردم بیشتری به چینی حرف می‌‌زنند.

فاطمه جعفری دولابی: من متوجه نمی‌‌شوم که یعنی چه زبان عربی مصنوعی بوده؟ (همونطور که امیر عزیز گفتند چون زبان بین المللی (حداقل بین منطقه ای) بوده.)

در مورد پرسشی که مطرح کردید حداقل پاسخ اول که به نظرم منتفی است چون همزمان همان دانشمندان کتابهایی به فارسی نوشته اند که بسیار رسا ست یا ترجمه‌‌های خوبی کرده‌‌اند یا اینکه یک نفر کتابش را هم به فارسی هم به عربی می‌‌نوشته. در یک کلام زبان عربی زبان علم آن روزگار بوده بنابراین به خوبی از قابلیت‌‌های آن استفاده شده است.

شروین وکیلی: مصنوعی بودن زبان بدان معناست که کارکرد گفتاری‌‌اش را از دست می‌‌دهد. زبان پارسی در مقام زبان ملی پیش از هرچیز زبان ارتباطی روزمره‌‌ی میان مردمی از اقوام گوناگون، و همچنین زبان شفاهی رایج میان نخبگان فرهنگی و سیاسی بوده است. زبان عربی به این شکلی که در رساله‌‌های عربی ابن سینا و غزالی و فقهای امروز می‌‌بینید، هرگز به صورت گفتاری کاربرد نداشته و امروز هم اگر آن را بدانید و بخوانید و بنویسید، نمی‌‌توانید با اعراب گفتگو کنید.

نگار جلادتی: چرا تلاش‌‌های استعماری دولت انگلستان در هند نتیجه داد و زبان انگلیسی جایگزین فارسی شد ولی در پاکستان این اتفاق روی نداد. آیا وجود شاعران توانایی مانند اقبال به این امر کمکی کرده؟

شروین وکیلی: در پاکستان هم چنین اتفاقی افتاد. یعنی تا میانه‌‌ی قرن بیستم که انگلستان در این سرزمین‌‌ها حاکم بود، زبان پارسی تقریبا ممنوع بود و به شدت توسط دستگاه‌‌های دولتی طرد می‌‌شد. پس از استقلال هند مسلمان بودن جمعیت پاکستان و این نکته که مرکز پایداری در برابر استعمار بودند، ‌‌باعث شد خط پارسی و عناصری از زبان -از جمله اردو که بسیار با پارسی آمیختگی دارد- را حفظ کنند. ولی در عمل زبان پارسی که در این قلمرو کاملا رایج بود، به دست انگلیسی‌‌ها ریشه‌‌کن شد.

امید محمدی: چطور می‌‌شود با این رویکرد دروغ پراکنی و اطلاعات غلط و نیمه درست پان‌‌ها که در گروه‌‌ها و انجمن‌‌ها دست به دست می‌‌شود مقابله کرد؟

در جایی حرف ترک بودن ابن سینا و فارابی بود من صفحه‌‌ای از کتاب این دو که به ترک‌‌ها اشاره کرده بودند و آرایی داشتند در مقابل به اشتراک گذاشتم و توضیحی در تفاوت آنچه آن زمان به ترک می‌‌گفتند و اطلاق اکنون آوردم ولی باز هم تاثیری ندیدم.

شروین وکیلی: این جریان‌‌های قوم‌‌گرا سه عنصر اصلی دارند:

۱) جعل تاریخ ایران و خوارشماری آن،

۲) بزرگداشت اغراق‌‌آمیز و تقریبا احمقانه‌‌ی یک قوم و توهین به باقی اقوام؛

۳) نفرت‌‌پراکنی، یعنی تولید گزاره‌‌های پرت و نادرست اما برانگیزاننده‌‌ی خشم و کین.

هر سه‌‌ی اینها را می‌‌شود با ۱) دادن اطلاعات درست، ۲) ایجاد انگاره‌‌ی متین و درست و محترمانه از همه‌‌ی اقوام و ۳) برانگیختن مهر و تاکید بر اشتراک‌‌ها دفع کرد.

باید به این نکته توجه داشت که تولید کنندگان این چرندیات مزدورانی هستند که اغلب برای خدماتشان پول می‌‌گیرند، اما مخاطبانشان افرادی عادی هستند-شاید کمی بی‌‌سوادتر یا کم‌‌هوشتر از میانگین مردم- که اصراری در پذیرفتن دروغ یا فریب خوردن ندارند. سکوت کردن و مداخله نکردن است که به این فریبکاری‌‌ها میدان می‌‌دهد. اگر بدون درگیر شدن و اتلاف وقت. این سه عنصر را در میانه‌‌ی پیام‌‌های ایران‌‌ستیزان تزریق کنید، زشتی و زیانکار گفتمان‌‌شان بر بسیاری از مخاطبان نمایان می‌‌شود و امر شر به ضد خودش تبدیل می‌‌شود .

نکته اینجاست که بسیاری از ما دوستداران ایران و ارادتمندان به حقیقت، در رویارویی با قوم‌‌گرایان حوصله و وقت ابراز نظر و رویارویی را نداریم و به همین خاطر اینان یکه‌‌تاز میدان شده‌‌اند. در حالی که مشتی مزدور با کمیت اندک و کیفیت منفی بیش نیستند. بسیار آزموده‌‌ام که با ابراز نظر جسورانه و روشن و متین -بدون وارد شدن به گفتگو و بحث با کسانی که حقوق‌‌بگیر جایی هستند- می‌‌شود کل بحث را به سود حقیقت چرخاند. حضور این افراد میدانی است برای تمرین زیرکی و آموختن مهارت ترکاندن بادکنکی از دروغ با سوزنی از حقیقت.

نگار جلادتی: تجربه نشان داده این افراد بیشتر دنبال بحث‌‌های بی مورد هستند و گوش شنوایی برای شنیدن حقیقت ندارند.

شروین وکیلی: ماجرا اینجاست که هدف از بحث با این افراد تغییر دادن نظر مدعیان نیست، بلکه نشان دادن بی‌‌منطقی و نادانی مدعیان به تماشاچیان بحث است. یعنی هدف آن است که ماهیت گفتمانی نادرست بر مخاطبان و شنوندگانش روشن شود. تولید کنندگان آن گفتمان نادرست تنها طعمه و شکاری در این میان هستند تا این کار به انجام برسد و هیچ اهمیتی ندارد که خودشان چه فکر می‌‌کنند (اصولا خودشان زیاد فکر نمی‌‌کنند)!

مهدی پورنامدار: دقیقا همینطور است. اینها بدلیل وجود شکاف‌‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی …و هویت گریزی ناشی از این چند دهه، هدایت دستگاه‌‌های امنیتی و استفاده از پول و تکنیک‌‌های تبلیغاتی در حال رشد هستند، برخورد با آنها باید حرفه‌‌ای باشد. یک فرد قوم‌‌گرا از نظر روانشناختی یا مشکل دارد و یا سودجو و مزدور هست. بیشتر هم در افراد هیجان محور و دارای اعتمادبه‌‌نفس و سواد پایین یارگیری می‌‌کنند.

شروین وکیلی: دقیقا چنین است. برای همین هم نیازی نیست هزینه‌‌ی زیادی تحمل کنیم و کسی که منفعتی در قبول دروغ دارد را متقاعد کنیم. بهتر است او را دستمایه‌‌ی نمایش کم‌‌عقلی‌‌های نهفته در گفتمان‌‌اش کنیم و همین نمایش برای مخاطبان از اقامه‌‌ی صدها دلیل بیشتر تاثیر دارد.

مهدی پورنامدار: اینها تکنیک تبلیغاتیشان ایجاد ماجرا است و با ایجاد بحث و جدل سعی در بزرگ شدن دارند. هر چقدر با این‌‌ها بحث کنیم به بزرگ شدنشان کمک می‌‌کنیم.

شروین وکیلی: به همین خاطر نباید بحث کرد، باید گیر و گورهای گفتمانشان، نتایج پرت و نامعقول و خطرناک حرفهایشان، و ضد و نقیض‌‌های گفتارشان را شکار کرد و برجسته ساخت و نمایش داد و وارد بازی «می‌‌خواهم تو را متقاعد کنم» نشد.

به نظرم روزگار ما زمانی طلایی برای پارسی‌‌گو بودن است. چه شرایطی بهتر از اکنون که هم رسانه‌‌های رقابتی آزاد داریم و هم ده‌‌ها میلیون پارسی‌‌گوی باسواد و هم دشمنانی خرفت و جیره‌‌خوار و هم جبهه‌‌ای که حق و باطل‌‌اش تا این حد نمایان است. اینها در بیشتر تاریخ برای بیشتر جنگجویان به آرزویی شبیه بوده است!

منیره امیری: موافق نیستم که سکوت کنیم.

مهدی پورنامدار: منظورم سکوت نبود، داشتن راهبرد در برخورد با قوم‌‌گرایی هست. وارد بحث شدن با این‌‌ها هیچ فایده‌‌ای جز کمک به آنها ندارد. باید با تکنیک‌‌های خاص باهاشون برخورد کرد که شروین به برخی اشاره کرد. آنها متقاعد نمی‌‌شوند و نمی‌‌خواهند بشوند و دنبال مطرح کردن خود با هر وسیله‌‌ای هستند.

فرزین شکوه: در نشست “اندر سود و زیان سره‌‌گرایی در زبان پارسی” از صحبت‌‌های گران مایه دکتر کزازی خیلی استفاده و لذت بردم. فقط دو نکته در ذهنم مانده است. در حین این که کاملا با ایشان موافقم و “در غم زبان فارسی” شریک، این استاد ارزشمند در توصیف زبان‌‌های غربی، و شاید چند تایی از آن ها از دو صفت “بیابانی” و اگر درست به خاطرم مانده باشد، “واپس مانده” استفاده نمود. در اینکه آن زبان‌‌ها غنی بودن زبان فارسی را در شعر و ادبیات ندارند بس گفته شده و من نیز هم راهم. واقعیت این است، که در زمانه‌‌ی مدرن، این زبان‌‌ها سرد و گرم مسیر مدرن شدن جوامع خودشان را کشیده‌‌اند و پیچ و خم‌‌های تحلیلی دوران پسا کشاورزی، شروع صنعتی شدن قرون ۱۷ و ۱۸، سنگین-صنعتی شدن قرن نوزده، واژه و مفهوم‌‌سازی‌‌های متضاد فلسفی، ایدئولوژیک پادشاهی/جمهوری، چپ/راست، کشاورزی/صنعتی و ….پیموده‌‌اند. چیزی که در دامان زبانی خود دارند گستره‌‌ای از مفاهیم، نظریه‌‌ها، دستگاه و نظام‌‌مندی در حیطه‌‌های مختلف و متعدد است. زبان‌‌های “بیابانی” و “واپس مانده”ی قرون پیشا-وسطی، نخست، به زبان دینی لاتین برای کاتولیک‌‌ها و آلمانی (Hoch Mittel Deutsch) برای پروتستان‌‌ها انتقال پیدا کرد. از شعر و ادبیات ما در قرون ۱۷ تا ۱۹ میلادی خود آموختند (به‌‌ویژه، در دوران طلایی ادبیات فرانسه و آلمان ۱۷۷۰ تا ۱۸۵۰ میلادی). سپس با طی مسیر پر سنگلاخ مدرن شدن، برای زمانه‌‌ی قرن بیستم، زبان آن‌‌ها، در آمیزش از چند فرهنگ (که خودت هم مدام به این نکته اشاره می‌‌کنی) پخته شدند و آمادگی یافتند. اشتباه جناب دکتر کزازی در این است که بار منفی ناپختگی و سخت-پوستی زبان‌‌های پیشا-مدرن آن‌‌ها را برای دوره‌‌ی مدرن آن ها هم به کار می‌‌گیرد. زبان ادبی فرانسه‌‌ی قرون ۱۸ تا ۲۰ زبان فاخرتری از فرانسوی گل-رومی قرون میانه است. زبان آلمانی ۱۸۳۵ میلادی زبان غنی‌‌تر از کشاورزان آلمانی است که نیچه به باد انتقاد می‌‌گیرد و زبان پویای چند-ساختاری انگلیسی ۱۹۲۰ به بعد زبانی است که جویس و بکت می‌‌توانند به پوچ‌‌گرایی به پردازند و تمام اشکالات درون سیستم بورژوا-کاپیتالیستی را به باد مسخره گیرند بدون آن که ایدئولوژیک به نظر آیند.

دکتر گلشن نیز به نکته‌‌ای اشاره کرد که پرسشی را در ذهن من نشاند. ایشان فرمود که ما نخست لازم داشته‌‌ایم مفهوم “Feedback” را برای دانش‌‌آموختگان خود جا بیندازیم پیش از این که برای آن واژگانی مانند “پسخور” و یا “بازخور” و یا “بازخورد” بسازیم. مگر مفهوم ساده‌‌ی Feedback چه قدر مشکل است که درک سریع آن جا نیفتد؟

شروین وکیلی: با تو همداستانم که زبان‌‌های اروپایی هرچند دیرآیند و جوان هستند، اما به سرعت بالیده‌‌اند و بسیاری‌‌شان امروز زبان‌‌هایی نیرومند و اثرگذار هستند. خوار شمردن‌‌شان -و اصولا خوار شمردن هیچ پیکره‌‌ای از فرهنگ- به نظرم درست نیست. درباره‌‌ی ماجرای پسخور به نظرم منظورشان این بود که نخست باید معنایی در زبانی ایجاد شود و بعد برچسب‌‌گذاری‌‌اش کرد.

امید محمدی: اگر نهضت ترجمه متون علمی به فارسی و بر عکس به راه بیفتد چنانچه در قرون اولیه اسلامی یا دوره طلایی هند در ترجمه متون هندی به فارسی و بالعکس رخ داد دوباره آغاز شود جهشی در فارسی و بروز رسانی و معرفی آن در جهان صورت می‌‌گیرد؟

شروین وکیلی: به نظرم هم اکنون چنین نهضتی راه افتاده است. با توجه به این که در زبان پارسی هیچ نهاد منظم پشتیبان و هیچ دولت دلسوزی در کار نیست، انبوه کتاب‌‌هایی که مدام به زبان پارسی روان و خوب برگردانده می‌‌شود چشمگیر است و امیدبخش.

امید محمدی: در مورد عکس این حرکت مثلا در مورد مولانا به قول جناب نصر یک ترجمه خالی شده از مفاهیم ایرانی و اسلامی و رمانتیک به خورد امریکایی‌‌ها داده‌‌اند.

کاش این ایرانیانی که در دنیا پخش شدند را می‌‌شد مدیریت کرد تا به زبان‌‌های مختلفی که می‌‌دانند متون فارسی را به زبان کشور محل سکونت خود بگردانند و معرفی کنند .

شروین وکیلی: این کاری است که بسیار سودمند و لازم است.

فاطمه جعفری دولابی: احساس می‌‌کنم زبان در یک زندان با میله‌‌های محکم نشسته و دارد به تک تک ماها نگاه می‌‌کند که چجور نگرانش هستیم و از شدت نگرانی انداختیمش در زندان تا خدای نکرده تعرضی بهش نشود و چیزی از ساحت مقدسش کم نشود در حالی که اگر از خودش بپرسیم می‌‌گوید دلم می‌‌خواهد از این زندان بیایم بیرون آزاد و رها هرجا دلم می‌‌خواهد بدوم، دست و پاهایم را تکان بدهم، از هر درختی که سر راهم بود میوه بچینم گاز بزنم و اگه خوشم نیامد بندازمش دور. زبان واقعا زنده است و خودش خوب می‌‌داند چجوری خودش را حفظ کند. هر موجود زنده‌‌ای تمایل به بقا دارد و راه‌‌های آن را خوب می‌‌داند.

یاد یک قسمت از کتاب پارک ژوراسیک افتادم که آن ریاضیدان می‌‌گفت زمین آخرین چیزی است که من نگرانش هستم.

میلیونها سال پیش وقتی گیاهان اکسیژن تولید کردند اگه کسی بود باید نگران زمین می‌‌شد چون اکسیژن برای هر چیزی در طبیعت سم محسوب می‌‌شد چون یک خورنده‌‌ی قوی بود اما زمین یا به‌‌عبارت بهتر محیط زیست سازگارتر از این حرف‌‌ها بود و الان ما نگران تمام شدن این سم هستیم.

شروین وکیلی: اصولا زبان را نمی‌‌شود در قفس کرد. برخی زبان خودشان را در قفسی می‌‌کنند، اما بدنه‌‌ی زبان ماهی‌‌ای در تُنگی نیست و نهنگی است که برای خودش در اقیانوس شنا می‌‌کند، به همان چالاکی و شادابی که تصویر کردی…

فاطمه جعفری دولابی: راستش این حرف‌‌ها و افکار دغدغه منم بوده و هست و چندان بیخیال ننشستم به تماشای این نهنگ چالاک و شاداب.

راه حل من این بود که شیوه‌‌های واژه‌‌سازی فارسی را از گذشته بررسی کنیم و مثل یک مغازه‌‌دار در اختیار گویشوران بگذاریم تا هر وقت دلشان خواست از هر چیزی که مناسب‌‌تر بود استفاده کنند نه اینکه همچون جامعه بزرگان برایشان تصمیم بگیریم و نه تنها تجویز که تحمیل کنیم.

شروین وکیلی: دقیقا راهش همین است. باید خواند و اندیشید و پیشنهاد کرد و بعد میدان داد که انتخاب طبیعی کار خودش را بکند.

 

 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب