نشست پنجاه و یکم- شنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۹۸
شروین وکیلی: محورهای پیشنهادیام برای بحث:
۱) چه بخشهایی از سیاست ایرانشهری که کوروش تاسیس کرد در تاریخ ایران تداوم یافته و کدام سلسلهها نمایندهی آن بودهاند؟
۲) سیاست پیشاکوروشی که بر جنگ و غارتگری تکیه میکرد چه نمودهایی در تاریخ ایران داشته؟ در سایر تمدنها هر یک از این دو را به چه شکلهایی میتوان دید؟
۳) ارتباط کوروش با یهودیان را در بافت فتح بابل و مقدمهچینی برای فتح مصر تحلیل کنید.
داود مجیدی: در کتاب تاریخ خانواده ایرانی در روزگار پیش از اسلام نویسندهی کتاب دکتر علی اکبر مظاهری موضوع ازدواج برادر و خواهر در ایران باستان را مطرح کرده و آن را تایید میکند. شما رایی خلاف این گزاره را در دورهی هخامنشی مطرح کردهاید. اگر ممکن است این مطلب را بیشتر توضیح دهید.
شروين وكيلى: داود جان، قدری پرسش و پاسخ کلاسی را زود شروع کردی. در این باره در کتاب تاریخ نهاد در عصر ساسانی مفصل بحث کردهام و دادههای عصر هخامنشی را نیز تا حدودی آوردهام. دکتر شاپور شهبازی هم مقالهی بسیار خوب و مفصلی در این مورد دارد که همان موضع مرا از زاویهی باستانشناسانه تایید میکند. کتاب دکتر مظاهری بسیار پیشرو و ارزشمند است؛ اما قدیمی است و از نظر روششناسی ایرادهای بسیاری دارد. نقطه ضعف عمدهاش تکیهی بیش از حد بر منابع یونانی، به ویژه هرودوت، است و نادیدهگیری منابع بومی.
علیرضا کسمائی مقدم: خدایان مظاهر نیروهای طبیعت میباشند که خصوصیات انسانی پیدا کردهاند. معمولا یا در تندیسی سنگی یا چوبی یا در حیوانی خاص حلول میکنند و یا اینکه انتزاعی هستند. اندیشهی خدای بزرگ با آخنآتون در جایگاه تفکر آدمی وارد شد و دیرزمانی طول کشید تا با تحولاتی جدیدتر به اندیشهی بیشتر فرهنگها تبدیل شود. به نظر من نکتهای که در درسگفتار مشخصا اشاره نشد؛ این بود که نبونید از پیروان اندیشهی خدای بزرگ، سین، بیشتر در تاثیر از مادر خود بود. گمان میکنم علت انتقال بتها به شهر بابل همین فکر طرد خدایان کوچک بود. همانطور که در زمان آخنآتون این تغییر سیستمی باعث اغتشاش و نداشتن انسجام موقت در سطح کشور شد، این آشوب در بابل هم فراگیر شد. کوروش بزرگ از این فرصت تاریخی با مطالعه بهره برد و توانست در بابل به پیروزی برسد. تفاوتی که کوروش را از سیاستمداران امروز جدا میکند این است که آنها وفادار به خاستگاه مصری-رومی خود هستند که بر اساس سیاست «من باشم و تو نباشی» بنا شده است. در نهایت، به همین دلیل ناپایداراند؛ ولی کوروش که سیاست «هر دو باشیم» را بنیان گذارد، در بستر تاریخ از پایندگیای طولانی در یک گسترهی مکانی بزرگ برخوردار شد.
شروين وكيلى: علیرضا جان، نکتهای که در تمایز یکتاپرستی آخنآتون و زرتشت باید مورد توجه قرار گیرد این است که کیش آتون یک دین باستانی مصری و هرچند یکتاپرستانه بود، یکتاانگار نبود؛ یعنی وجود باقی خدایان را هم میپذیرفت و آیینهایشان را هم به رسمیت میشمرد. در برابر آن دین زرتشت، به لحاظ هستیشناختی، یکتاانگار است؛ یعنی همهی خدایان را دروغین میداند و این به معنای کفری رادیکال است. به همین دلیل دیدگاه زرتشتی مبنایی فلسفی و چارچوبی عقلانی و خردگرا دارد، در حالی که کیش آتون فاقد چارچوبی عقلانی است و عملا هیچ پیکربندی مفهومی تازهای را به ادیان باستانی نیفزوده است و این دومین تفاوت این دو است. سومین تمایز که اهمیت بسیاری هم دارد این است که کیش آتون توسط فرعون و با دلایلی سیاسی شکل گرفت و بر ادیان دیگر غلبه کرد؛ یعنی خاستگاهش دولت و الگوی توسعهاش سیاسی بود. در حالی که، دین زرتشتی در منطقهی ایران شرقی و در غیاب دولتهای بزرگ شکل گرفت و بافت زمینهاش کوچگردانه و غیرسیاسی بود، هرچند پیوندهایی با امیران محلی و سرکردگان قبیلهای برقرار میکرد؛ یعنی مبنایش اخلاقی و منمحور بود.
علیرضا کسمائی مقدم: دربارهی بابل نظرم درست است؟
شروين وكيلى: دربارهی دینی که نبونید بدان باور داشته اطلاعات زیادی نداریم. اما احتمالا یکی از شکلهای ارادت به یکی از خدایان در بتکدهای متکثر بوده است؛ یعنی به احتمال زیاد نبونید حتا یکتاپرست هم نبوده، چه رسد به اینکه یکتاانگار باشد. او به خدایان میانرودانی قدیمی توجهی نداشته و در بافتی قبیلهای و کلدانی به امر قدسی مینگریسته است.
علیرضا کسمائی مقدم: یعنی کلدانیها به مردوک معتقد نبودهاند؟
شروين وكيلى: نه، مردوک در اصل خدای بزرگ قبایل سامی غربی و آموریها بود که پنج قرن پیشتر به میانرودان کوچیده بودند. کلدانیها هرچند در بابل مقیم شدند و دین بابلیها را گرفتند؛ اما بافت قبیلهای و دینی خود را حفظ کردند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید مثلا در درگیری میان ایلام و آشور، کلدانیها هوادار ایلامیها بودند و محور اصلی مقاومت بابلیها در برابر آشور به حساب میآمدند.
علیرضا کسمائی مقدم: بعید است که کوروش واقعا به مردوک و خدایان بابل معتقد باشد. سیاست او در راستای یک رواداری مذهبی است. رواداریای که از ویژگیهای قبایل کوچگرد و ابتدایی است و با خودمحوری ادیان پیشرفته متفاوت است. در روم پس از کنستانتین مسیحیت کاتولیک فراگیر میشود و دیگر جایی برای مانی و میترائیسم و حتا مسیحیت نسطوری و آریوسی برجا نمیماند؛ ولی در ایران همزمان آیین پرستش میترا و آناهیتا را در کنار دین زرتشتی داریم. به گمانم یکی از اختلافات بردیا یا برزیا – که احتمالا برزو هم از همین ریشه است- با داریوش بزرگ همین تغییر سیاست رواداری و مخالفت خانوادههای بزرگ و در راس آنها داریوش با تغییر روش کوروش می باشد. فکر میکنم تا حدودی این درگیری در طول تاریخ ایران وجود داشته است.
شروين وكيلى: بله، من هم چنین فکر میکنم. لحن کوروش هنگام ارتباط با همهی خدایان همسان است و این تقریبا بدان معناست که به هیچیک ارادت خاصی نداشته است. بردیا اما ظاهرا شور و تعصبی دینی داشته و رفتاری انقلابی دربارهی ساماندهی دولت نشان میداده است. این را در کتاب داریوش دادگر مفصل بحث کردهام.
علیرضا کسمائی مقدم: کوروش بزرگ با نگاه تیزبین خود برای فتح مصر برای یهودیان برنامهریزی کرد. هرچند قبایل خداپرست کنعانی و یهودی در تاثیر از کاهنان فراری معابد آتون مصر بودند؛ اندیشهی ضد مصری قصهی تبعید یهودیان و ارادهی بازگشت آنها به مصر بخشی از برنامهی کوروش بزرگ برای فتح مصر و یکدست کردن تمامی جهان متمدن آن روز بود. جالب اینجاست که حجم بزرگی از تولید معنا در جهان در تاثیر از این اسطوره و کتاب عهد عتیق بوده است؛ مانند بهرهگیری مولانا از سرگردانی چهل سالهی یهودیان در صحرای سینا:
«از خدا جوییم توفیق ادب بیادب محروم ماند از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش بر همه آفاق زد
مائده از آسمان درمیرسید بیشری و بیع و بیگفت و شنید
در میان قوم موسی چند کس بیادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان ماند رنج زرع و بیل و داسمان».
بهنوش عافیتطلب: کوروش کل سرزمینی را که فتح کرد چه مینامید؟ چون گفتید در آن زمان «ایران» نامی دینی بود و «سرزمین پارس» هم از دورهی داریوش به بعد آمده است.
شروين وكيلى: بهنوش جان، نکتهی جالب آن است که کوروش از هیچ یک از این دو کلمه استفاده نکرده است. او قلمرو خود را به شیوهی شاهان ایلامی و میانرودانی «چهارگوشهی جهان/ این زمین پهناور» مینامیده و میشود اینطور تفسیر کرد که مدعی فتح کل جهان بوده که فرمولی سیاسی و از پیش موجود داشته است، با این تفاوت که کوروش واقعا داشته آن را عملی میکرده! گرچه خودانگارهاش کاملا ایلامی است؛ یعنی خود را هم «پارسی» و هم با تکرار زیاد «شاه انشان» مینامد.
علیرضا کسمائی مقدم: مفهوم «پارسی» در زمان سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان و پس از اسلام باقی ماند؟
شروين وكيلى: بله، مفهوم «پارسی» از دوران داریوش تا به امروز هم در ایران و هم در بیرون برچسب اصلی برای نامیدن ایرانیان است.
علیرضا کسمائی مقدم: گفتید «پارسی» عنوانی خاص است؛ مانند شوالیه؟
شروين وكيلى: بله تا حدودی، ولی «پارس» از دوران داریوش بزرگ اسم رسمی کشور ایران بوده و در کتیبههای هخامنشی برای اشاره به کشور ایران میگفتهاند «بوم پارس».
علیرضا کسمائی مقدم: پس اصطلاح «پارسی» باقی مانده است؟
نگار جلادت: منظور از اصطلاح «پارسی» چی هست؟
علیرضا کسمائی مقدم: «پارسی» به صورت عنوان یا لقب، برای نمونه در این شعر:«عجم زنده کردم بدین پارسی».
شروين وكيلى: بله، بیشک این اصطلاح باقی مانده است.
علیرضا کسمائی مقدم: نبوکد نصر کلدانی نبود؟
شروين وكيلى: نه، بابلی بود.
علیرضا کسمائی مقدم: دربارهی خدایانی مانند نانای ایلامی، اینانای سومری، ایشتار بابلی و آناهیتا و همچنین بعل، مردوک و نبو توضیح مختصری میدهید؟ به گمانم به فهم درسگفتار کمک میکند.
شروين وكيلى: ردیف اول ایزدبانوان باروری و کشاورزی هستند و کمابیش همتای هم محسوب میشوند. ردیف دوم هم ایزدان بزرگ آسمان و تندر در میان اقوام سامی میانرودان و آسورستان هستند. دربارهی ایزدان ایرانی در دورهی آینده مفصل میتوانیم بحث کنیم، اگر پرسشی داشته باشید.
علیرضا کسمائی مقدم: نبو پسر مردوک است. نبونید کلدانی خود را به این نام خوانده است؟
شروين وكيلى: بله، کلدانیها هم از اسمهای خدایان همان منطقه استفاده میکردهاند. مثلا نبونید اسم هر دو فرزندش را با ترکیب بعل انتخاب کرده که کنعانی است.
محمدصادق افشاریان: پرسشی تا اندازهای جامعهشناسانه دربارهی افراد و گروههای ایرانستیز دارم و کسانی که کلا با تمدن ایرانی مشکل دارند: چه چیزی باعث میشود افرادی که در یک قلمرو تمدنی نیرومند زندگی میکنند، هویت جمعی خود را انکار کنند؟ برای نمونه، دیدگاه مرحوم علی شریعتی هم این بود که کلا ایران پیش از اسلام را بسیار کوچک جلوه میداد. پرسش دیگرم این است که شما تا چه اندازه تقسیم بندی تاریخ ایران، به دو دورهی پیش از اسلام و پس از اسلام، را میپذیرید؟
شروين وكيلى: محمد جان: ۱) علت اصلی انکار هویت تاریخی در همه جا دو شاخص دارد: الف) نادانی و ب) خیانت؛ یعنی افراد یا نادان و سادهلوح هستند و دربارهی هویت و پیشینهی خودشان خبری ندارند، از این رو انکارش میکنند، یا پول میگیرند و منافعی دارند که آن را انکار کنند. در تاریخ معاصرمان به نظرم بیشتر نادان داشتهایم تا خائن؛ گرچه دربارهی برخی این مرز محو میشود. ۲) طبعا تاریخ ایران گسستها و پیوستگیهایی را تجربه کرده و بر مبنای آن میتوان دورهبندی کرد. مثلا میتوان گفت پیش از اسلام و پس از اسلام، یا پس از مغول و پیش از مغول. به نظرم در قالب اینکه بر اساس فروپاشی ساسانیان و ظهور اسلام مبنای تقسیم تاریخ ایران را به دو بخش بکنند نادرست است و از نظریههای استعماری مدرن ناشی شده که خواهان تفکیک اعراب از ایرانیان بوده است. فروپاشی ساسانیان دورهای با گسستی مهم است، در همان حدی که فروپاشی صفویان بوده است. گسستهای بسیار مهمتر را یکی با ظهور کوروش داریم که فرخنده است و مقدمهی آبادانی بوده و دیگری با فروپاشی هخامنشیان و ظهور اسکندر یا کشتار مردم ایران شرقی به دست مغولان بوده که این دوتای اخیر فاجعههایی تمدنی در سطحی جهانی را رقم زدهاند.
محمدصادق افشاریان: تنوع زبانها را به فال نیک گرفتید و گفتید هرچه زبانهای بیشتری بدانیم بهتر است؛ اما من بیشتر در جامعه برعکس آن را دیدهام. نمونهاش آذربایجانیهای ساکن ایران که در شدت ایرانستیزی گوی سبقت را از همسایگان خود ربودهاند و تمام سخنان نادرست دولتهای مجاور را بیکم و کاست میپذیرند یا هنگامیکه سیل شیراز رخ داد پانترکها بهشدت به شور و شعف پرداختند. شما هم مقالهای در این باره نوشتهاید. آیا با رویهی کنونی باز هم امیدوار هستید که بزرگانی مانند دکتر زریاب خویی، محمدامین ریاحی، سیدحسن تقیزاده و دیگران از این منطقه رشد کنند یا اینکه پیشبینی میکنید این شدت قومگرایی تا درازمدت ادامه یابد؟
شروين وكيلى: محمد جان، در اینجا هم باز همان نادانی و بیسوادی زبانی است که مشکلزاست. مردم باکو امروز از نادانترین اقوام دنیا هستند؛ چون فقط زبان ترکی آرانی قدیم را بلد هستند. در سال ۱۹۰۰ میلادی شهر باکو یکپارچه پارسیزبان بوده و زبان ترکی در آن هنگام ویژهی کارگران ایرانی بوده که از روستاهای آذربایجان برای کار در صنایع نفت به آن شهر میرفتهاند. در آن دوران که اهالی باکو همگی پارسی میدانستهاند و برخیشان ترکی و آسوری و ارمنی هم بلد بودهاند، همه کنار هم با صلح و صفا زندگی میکردند. کمی بعد پانترکها ارمنیها را کشتار کردند و بعد بلشویکها به کمکشان آمدند و اهالی قدیمی شهر را از بین بردند (در یک شب بیست هزار نفر در باکو به دست سرخها کشتار شدند). در نتیجه، امروز شما مردمی با زبانی به کلی گیج و گول را دارید که تصوراتشان دربارهی گذشتهشان تقریبا به شوخی شبیه است. هرچه مردم زبانهای بیشتری بدانند، به ویژه هرچه بهتر زبان ملی تمدنشان را بشناسند، از این آفتها بیشتر در امان خواهند ماند. دربارهی بخش پایانی سخنتان هم بگویم که همچنان به نظرم آذربایجان از کانونهای دفاع از ملیت ایرانی است. نمونهاش دکتر سید جواد طباطبایی تبریزی و دوستمان حجت کلاشی اردبیلی است که در حوزهی اندیشه و سیاست نقشی مهم در دفاع از هویت ایرانی ایفا میکنند و نظیر ایشان بسیاری دیگر نیز هستند. قلمرو ماد همچنان زایاست و نیرومند، هرچند بیمار و مخدوش.
محمدصادق افشاریان: در مورد ترکیهی فعلی نظرتان چیست؟ آیا مردمانش از لحاظ سطح درک و فهم همانند آرانیها هستند یا بالاتر از آنها هستند؟ چون آناتولی هم یکی از کانونهای کهن تمدن ایرانی هست مردمان ترکیه را با مردمان آنجا مقایسه کردهام.
شروين وكيلى: دقیقا مردم ترکیه هم چنین مشکلی دارند. آنها هم تنها زبان ترکی استانبولی مدرن را بلد هستند که به شدت پارسی/عربیزدایی شده و به زبانی مصنوعی و بیمار تبدیل شده است. دیدن اینکه رومیهای قدیمی و نوادگان بیزانسیها و شهروندان امپراتوری عظیم عثمانی – که زبانشان پارسی بود – تا این حد دربارهی خودشان نادان و از خواندن کتیبهی گور پدربزرگانشان ناتواناند، غمانگیز است.
پویش گنجی: علت انحطاط سيستم سياسيای كه كوروش بنيان نهاد چه بود؟ آيا ميشود به شیوهای تكاملي به انحطاطش نگاه كرد و گفت كه چون ديگر آن سيستم سياسي كاركرد نداشته از بين رفته است؟ مثلا سوسياليستها یا كمونيستها میگویند که علت انحطاط كومونيسم اين نبوده كه آن سيستم مشكلی داشته است، بيشتر برای اين بوده كه به کشورهای کمونیستی حمله شد و بسیاری را کشتند و …. به نظرم مطالعه و فهميدن انحطاط يک الگوی سياسي به اندازهي شكلگيري آن اهميت دارد.
شروين وكيلى: پویش جان، اصولا فروپاشی نظامهای اجتماعی زمانی رخ میدهد که پیچیدگیشان از سطحی گذر کند و متغیرهای درونی قادر به مدیریت و کنترل رفتارهای کلان سیستم در محیط نباشند. به بیان دیگر، وقتی سیستم چندان فربه شود که مسائلی را طرح کند که خود نتواند حلاش کند، فرو میپاشد و به سیستمهای دیگر گذار میکند. دربارهی دورهی هخامنشی هم به نظر من همین اتفاق افتاده است. نظم هخامنشی برای جامعهای که هستهی جمعیتیاش آریاییهای دل ایرانشهر بودند مناسب بود و چندان پیچیدگی را افزود که جمعیتهای تازه متمدن شدهی پیرامونی (سکاها و یونانی-مقدونیها) به قطب اصلی جمعیتی تبدیل شدند و مرکز را تهدید کردند. اگرچه به گمانم این قضیه با کمونیسم به کلی متفاوت است. کمونیسم یک دین مدرن است که در همهی جوامعی که به قدرت رسیده، پیچیدگی را کاسته است. فروپاشی سیستمهای کاهندهی پیچیدگی بهسادگی به دلیل خطاهای پیاپی و خودداریشان از حل مسائل برمیخیزد و نه جهش به سوی مسائلی جسورانه که نتوانند حلش کنند.
لیلا امینی: تحلیلتان دربارهی ارتباط کوروش با یهودیان در بافت فتح بابل و مقدمهچینی برای فتح مصر چیست؟
شروين وكيلى: این یکی از گرهگاههای مهم سیاست کوروش است که اغلب نادرست فهمیده شده است. باید چند نکته را در کنار هم ببینیم: ۱) کوروش یهودیان تبعیدی در بابل را به همراه گروهی بزرگ از اقوام دیگر – که بخشیشان حتا ایلامی هستند! – آزاد میکند با این شرط که به اورشلیم بروند؛ ۲) کوروش پولی کلان به نمایندهی یهودیان زروبابل میدهد تا در اورشلیم معبد یهودیان را بازسازی کند یا چه بسا که بسازد؛ ۳) تورات برای نخستین بار در این دوران تدوین میشود و در اورشلیم توسط عزرا به صورت نوشتار بر قوم یهود خوانده میشود که همهی این دادهها در تورات مستند شده است؛ ۴) اورشلیم دقیقا در مرز دولت بابل و حوزهی نفوذ سیاسی مصر در صحرای سینا قرار داشته است؛ ۵) روایتهای دینی یهودیان که در این دوران تدوین میشود مهمترین دشمن قوم یهود را مصریان میداند و کوروش را مسیح و برگزیدهی خداوند میبیند. به نظرم روشن است که سیاست کوروش در پیوند با قوم یهود کاملا بخشی از برنامهاش برای فتح مصر بوده است. گرچه نتیجهاش تثبیت دوقطبی مصری/عبری و موسی/فرعون در تاریخ دین یهود بوده است.
مینا حسنی: اگر که حمایت هخامنشیان در تدوین و گردآوری کتاب مقدس یهودیان وجود داشته، پس داستان استر و مبارزهی یهودیان با ایرانیان باستان دارای چه خاستگاهی است؟ آیا این درست است که اکنون یهودیان در اروپا جشن پوریم را به کشتار ایرانیان توسط یهودیان مربوط می دانند؟
شروين وكيلى: مینا جان، منابع عبرانی صراحت دارند و بهتکرار میگویند که شکلگیری دین یهودِ سازمانیافته و تدوین تورات زیر چتر حمایت دربار پارسی و تا حدودی با دستور کوروش و داریوش و اردشیر انجام پذیرفته است. هرچند دربارهی کتاب استر تحریفی روشن رخ داده است و این را پورپیرار از سر حماقت یا خیانت در اطراف پراکند. کتاب استر هیچ نوع تقابلی میان پارسیان و یهودیان قائل نیست و این دو را کاملا متحد میبیند و پارسیان حامیان اصلی یهودیان هستند. میان سامریها و یهودیان تقابل است و کشتار هم میان دشمنان یهودیان انجام میشود که با وزیر سامری مربوط بودند. در این مورد مقالهای دارم که جزئیات این تحریف و دلیلش را شرح دادهام و برایتان روی گروه میگذارمش. کوتاه سخن این که کتاب استر دلیلی بر همبستگی یهودیان با ملیت ایرانی است و در عمل، جشن پوریم پذیرفته شدن نوروز در بافت دینی یهود است. باقیاش تحریفهایی است که قومگرایان و نفرتپراکنان چپگرا آغاز کردهاند و امروز صهیونیستها تکرارش میکنند.
داود مجیدی: دین یهود در چه زمانی پدیدار شد؟ خود یهودیان تاریخهای بسیار دوری را بیان میکنند. آیا قدیمیتر از دین زرتشت است؟
شروين وكيلى: بیشتر مورخان یهودی موسی را همزمان رامسس دوم قرار میدهند که تقریبا با زرتشت (قرن ۱۲ پ.م) مصادف میشود. باستانشناسان معتقداند نخستین نشانههای جوامع یهودی یکجانشین (مثلا در حبرون و اورشلیم) در قرن نهم و دهم پ.م شکل گرفته است. با این همه دادههایی روشن داریم که نشان میدهند این مردم در آن دوران همچنان کنعانی و چندخداانگار بوده و یکتاپرست و یهودی نبودهاند. تاریخ تدوین بدنهی تورات نیمهی اول عصر هخامنشی و چند دههی پیش از آن است. هرچند بخشهایی از تورات احتمالا به قرن هشتم تا دهم پ.م ارجاع دهد. روی هم رفته، دین یهود مانند همهی ادیان دیگر سیری تکاملی را از سر گذرانده و من هوادار دیدگاهی هستم که میگوید در عصر هخامنشی آغازین این دین به شکل امروزینش صورتبندی و خلق شده است.
ادامه مطلب: نشست پنجاه و دوم- شنبه ۲ شهریور ماه ۱۳۹۸
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب