گفتار دوم: سومری‌‌ها

گفتار دوم: سومری‌‌ها

حوزه‌‌ی میانرودان که فرهنگ سومری را بر می‌‌ساخت و از دوازده هزار سال پیش نخستین نشانه‌‌های کشاورزی اولیه‌‌ي بی‌‌سفال در آن نمایان شد و در دوره‌‌ی اوروک (۴۴۰۰-۳۱۰۰ پ.م) گذار به مرحله‌‌ی شهرنشینی را تجربه کرد. در این هنگام پنج شهر باستانی (اریدو، لارسا، سیپار، بدتیبَرَه، و شوروپاک) هسته‌‌ی مرکزی سومر را تشکیل می‌‌داد و جمعیت کل سومر را در این زمان نیم میلیون نفر تخمین می‌‌زنند.[1] منبع اصلی این تخمین‌‌ها البته قدیمی است و به میانه‌‌ی قرن بیستم باز می‌‌گردد.[2] اما بر مبنای همین پژوهشها که متاسفانه روزآمد نشده‌‌اند،‌‌ احتمالا در حدود سال ۳۰۰۰ پ.م جمعیت هریک از شهرهای اصلی سومری حدود هفده‌‌ هزار نفر بوده است.[3]

در میانه‌‌ی هزاره‌‌ي سوم پ.م حدود بیست شهر بزرگ (کیش، ماری، اور، اوروک، نیپور، لاگاش، گیرسو، اومَه، هامازی، آداب، اکد، آکشاک) و ده شهر کوچک دیگر (دیر، کوآرا، کیسورا، زَبالا، مَرَد، بورسیپا، دیلبَت، کوثا، اِشنونا، ناگار) ‌‌بدان افزوده شد. اهالی همه‌‌ی این شهرها به زبان سومری سخن می‌‌گفتند، اما هویت خود را با شهرشان بازمی‌‌شناخته‌‌اند و نه با مفهومی عامتر مثل سومری. تبارنامه‌‌ی خانوادگی زبان سومری و خاستگاه جغرافیایی مردم سومر هم دقیق شناخته شده نیست و این چالشی علمی است که اغلب با برچسب «مسئله‌‌ی سومری» بدان اشاره می‌‌شود.

بخشی از این مسئله‌‌ی سومری به رده‌‌بندی زبان سومری در میان سایر زبانها باز می‌‌گردد و در این زمینه ابهام چشمگیری در کار است. این زبان نویسا بوده و خوانده شده و امروز ساختار واژگانی و دستور زبانش شناخته شده است. با این همه چنین می‌‌نماید که با هیچ یک از زبانهای دیگر خویشاوند نباشد و از این نظر موقعیتی همسان با زبان ایلامی دارد. نیکولز می‌‌گوید که زبان باسکی و سومری و ایلامی به خاطر انباشتی بودن‌‌شان خویشاوند هستند و خاستگاهی مشترک دارند.[4] میخالوفسکی اما نشان داده که زبان ایلامی با آن که برخی از ویژگی‌‌های انباشتی را از خود نشان می‌‌دهد، اما مثل باسکی و سومری انباشتی کامل نیست و به ویژه خاصیت انشقاق فعل لازم[5] را ندارد. یعنی گاهی فعل لازم و متعدی آن همسان صرف می‌‌شود، و مثل زبان گرجی امروز برخی از صفات انباشتی را با صرف فعل متمایز فاعلی-مفعولی در کنار هم دارد. به همین خاطر هم او ایلامی را زبانی متمایز و ایلامی‌‌ها را جمعیتی متفاوت از سومری‌‌ها در نظر می‌‌گیرد.[6]

نخستین متون روایی به زبان سومری در حدود سال ۲۶۰۰ پ.م پدید آمده است. این دوره را عصر دودمانی آغازین سوم می‌‌نامند و مرکز فرهنگی سومر در آن هنگام شهر کیش (در نزدیکی بغداد امروز) بوده است. مراکز باستانی اصلی‌‌ای که متون این دوران را از آن یافته‌‌اند، عبارتند از ابوصَلابیح و شوروپاک (فارَه امروزین). متون فاره به عبارتهایی کوتاه منحصر است که به افتخار ایزدبانوی حامی شهر –سود- نویسانده شده است. اما متنهای ابوصلابیح مفصل‌‌تر و متنوع‌‌تر هستند. در شهرهای دیگری مثل لاگاش (الحِباء امروزین) و آداب هم نمونه‌‌های دیگری از متون پراکنده از این دوران به دست آمده است. جالب آن که بخش مهمی از متون سومری آغازین که در میانه‌‌ی هزاره‌‌ی سوم پ.م نوشته شده‌‌اند، اصولا در قلمرو سومر تدوین نشده و در شهرهای آسورستان کشف شده‌‌اند. در شهرهای ماری (تل حراری)، اِبلا (تل مردیخ) و نَبَدَه (تل بیدار) حجم چشمگیری متن سومری کشف شده و جالب آن که مردم این منطقه در آن زمان به زبان سومری سخن نمی‌‌گفته‌‌اند و به احتمال زیاد سامی‌‌نژاد بوده و به زبان اکدی گفتگو می‌‌کرده‌‌اند. ابلا احتمالا یکی از کهنترین مراکزی بوده که زبان اکدی در آن نوشته شده و سنت دبیران سومری که از کیش بر می‌‌خاستند، در آن به زبانی سامی تعمیم یافته است. جالب آن که در این دوران دیرین از خودِ کیش متن سومری چندانی به دست نیامده است. هم در تل بیدار و هم در ابلا متونی دیوانی به زبان سامی کشف شده که با خط میخی سومری نوشته شده‌‌اند. اما در همین منطقه مثلا سرود در ستایش انکی که متنی کاملا سومری است نیز نوشته شده. به همین ترتیب این نکته جای توجه دارد که نام کاتبانی که در شوروپاک و ابوصلابیح در قلب سومر متون سومری را می‌‌نوشته‌‌اند، اغلب سامی است.[7]

زبان سومری در سراسر هزاره‌‌ی سوم پ.م در میان مردم جنوب میانرودان رایج بوده و به ویژه در دوران سلسله‌‌ی سوم اور که مقتدرترین دولت سومری در جنوب میانرودان شکل می‌‌گیرد، حجم عظیمی از متون به این زبان بر لوح نوشته شده که نود هزارتای آن تا به امروز خوانده و منتشر شده است. این انبوه متون همگی در چند شهر جنوبی نوشته شده‌‌اند که مهمترین‌‌شان گیرسو (پایتخت دولتشهر لاگاش) و اومه است و پس از آن نیپور و اور. جالب آن که این متون در زمانی پدید آمده‌‌اند که زبان سومری به تدریج منسوخ می‌‌شد و کاربرد گفتاری خود را از دست می‌‌داد، هرچند طی هزاره‌‌ی دوم و اول پ.م همچنان در مقام زبانی آیینی و دیوانی به صورت نوشتاری کاربرد خود را حفظ کرد.[8]

ابهام مشابهی با درجات کمتر درباره‌‌ی خاستگاه جغرافیایی سومری‌‌ها وجود دارد. آشورشناس بزرگ بِنو لندزبرگر (۱۸۹۰-۱۹۶۸.م) در میانه‌‌ی قرن بیستم این فرض را مطرح کرده بود که سومری‌‌ها در اصل مهاجرانی از شمال بوده‌‌اند و بر بومیان اولیه‌‌ی میانرودان غلبه کرده‌‌اند. از دید لندزبرگر جمعیت درونزاد میانرودان کشاورزان اولیه‌‌ای بوده‌‌اند که در عصر عبید (۵۵۰۰-۴۵۰۰ پ.م) فعال بوده‌‌ و احتمالا ادامه‌‌ی فرهنگ سامره (۵۵۰۰-۴۸۰۰ پ.م) محسوب می‌‌شده‌‌اند. او زبان فرضی این مردم را پیشافراتی[9] نامیده و معتقد بود که با سومری تفاوت داشته و بعدتر توسط آن جایگزین شده است.[10]

بعدتر باستان‌‌شناسان با توجه به ناگهانی بودن ظهور دولتشهرها در ابتدای عصر سومری این فرض را تایید کردند و حدس زدند که گسستی که در پیچیدگی جوامع می‌‌بینیم از گسستی جمعیتی ناشی شده باشد و نتیجه‌‌ی ورود سومری‌‌های مهاجر به منطقه بوده باشد. میخالوفسکی بعدتر با دلایلی زبان‌‌شناسانه این نگرش را مردود دانست. استدلال او چنین بود که اگر سومری‌‌ها در منطقه مهاجر می‌‌بودند، می‌‌بایست زبان بومیان پیشین منطقه همچنان باقی بماند و لایه‌‌ای کهنتر از عناصر زبانی را آشکار سازد. در حالی که زبان مردم میانرودان از ابتدای کار یکپارچه سومری بوده و تنوع یا لایه‌‌های قدیمی‌‌تری از زبانهای دیگر را در آن باز نمی‌‌یابیم. او از اینجا نتیجه گرفته که سومری‌‌ها جمعیت درونزاد و بومیان اصلی میانرودان بوده‌‌اند و در همان منطقه به تدریج تحول یافته‌‌اند.[11] پژوهشهای بعدی هم این نگرش را تایید کرد و مثلا روبیو نشان داد که جاینام‌‌ها و اسم‌‌های خاص مربوط به مسگری و رمه‌‌داری و کشاورزی که به عصر عبید مربوط می‌‌شود، وام‌‌واژه با بازمانده‌‌هایی از زبانی متفاوت نیستند و ردپایی از یک لایه‌‌ی کهنتر جمعیتی را نمایان نمی‌‌سازند.[12]

در سالهای گذشته داده‌‌های برآمده از علم ژنتیک لایه‌‌ی تازه‌‌ای بر این بحثها افزوده‌‌اند. این پژوهشها نشان می‌‌دهند که مردم ساکن در جلگه‌‌ی مردابی جنوب عراق (بین نصیریه و عماره و بصره) که امروز به زبان عربی سخن می‌‌گویند، قدیمی‌‌ترین بافت جمعیتی منطقه و احتمالا بازماندگان سومری‌‌های کهن هستند. این مردم لایه‌‌ای بسیار قدیمی از ترکیب ژنتیکی بومی جنوب غرب ایران زمین را از خود نشان می‌‌دهد و احتمالا به خاطر نظام اجتماعی پدرسالاری و برون‌‌همسری است که تنوع ژنتیکی در مردان‌‌شان هم از زنان‌‌شان بسیار کمتر است.

هاپلوگروه اصلی این جمعیت J است که در کل عراقی‌‌ها با بسامد ۱/۵۵٪ و در این قوم با ۸۴/۶٪ دیده می‌‌شود. بر خلاف باقی مردم عراق که تعادلی میان هاپلوگروه‌‌های J1-M267 (۵۶/۴٪) و (۴۳/۶٪) J2-M172 از خود نشان می‌‌دهند، ۹۶٪ از هاپلوگروه‌‌های J در این جمعیت به گروه J1-M267 تعلق دارد و به ویژه نسخه‌‌ی
J1-Page08 در آن زیاد دیده می‌‌شود. تمایز دیگر در اینجاست که هاپلوگروه R1 که در مردم عراق با بسامد ۱۹/۴٪ دیده می‌‌شود و پیوندشان با آریایی‌‌های شمالی را نشان می‌‌دهد، در این مردم بسیار اندک (۲/۸٪) است و تنها در نسخه‌‌ی R1-L23 دیده می‌‌شود.[13]

هاپلوگروه J1-Page08 که در این جمعیت فراوان است، همزمان با ظهور دولتشهرهای سومری در این منطقه تثبیت شده و احتمال ردپای این جمعیت باستانی را نشان می‌‌دهد. یک شاخص کهنتر به نام J1-M267* هم یافت شد که خویشاوندی نمایانی با شمال میانرودان را نشان می‌‌داد.[14] ترکیب این داده‌‌ها نشان می‌‌دهد که سومری‌‌ها از جای دیگری به این منطقه مهاجرت نکرده و جمعیت بومی و درونزاد جنوب غربی ایران زمین بوده‌‌اند. همچنین این فرضیه که مردم سومر از جایی دیگر – به طور خاص شمال آفریقا یا شمال هند- به این منطقه کوچیده‌‌اند با توجه به این داده‌‌ها مردود می‌‌شود و از پیوندهای هاپلوگروهی‌‌شان با مردم سایر نقاط ایران زمین آشکار است که یک جمعیت پایدار و دیرینه‌‌ی اصلی در ایران زمین داشته‌‌ایم که اهالی منطقه‌‌ی جنوب میانرودان بخشی از آن محسوب می‌‌شده‌‌اند.

با این همه نشانه‌‌هایی از شاخصهای ژنتیکی ویژه‌‌ی آریایی‌‌ها هم در بقایای سومری‌‌های باستانی یافت شده که پیچیدگی این نقشه را افزون می‌‌سازد. یکی از پژوهشگرانی که به چنین پیوندهایی قایل است، کلیوسوف است که از سویی قوم باستانی اومان‌‌ماندا (ماد) را با حاملان هاپلوگروه R1b مربوط می‌‌داند و از سوی دیگر ایشان را خویشاوند جمعیت بنیانگذار سومری در نظر می‌‌گیرد. از دید او این جمعیت در حدود ۴۵۰۰ سال پیش از ایران غربی و قفقاز و آناتولی به سمت غرب پیشروی کردند و در اروپا استیلا یافتند. این شاهد فرعی ولی جالب توجه را هم باید در نظر داشت که در مجسمه‌‌های سومری اغلب چشم مردمان را از جنس لاجورد بدخشان و به رنگ آبی بازنمایی می‌‌کرده‌‌اند و بر پوست سپید تاکیدی داشته‌‌اند. سنتی که می‌‌تواند یک سلیقه‌‌ی هنری محض باشد، یا چه بسا رنگ واقعی کالبد مردم در آن روزگار را نشان دهد.

بنا به نظر کلیوسوف خاستگاه این جمعیت در قفقاز قرار داشته (۶۰۰۰ سال پیش) و از آنجا به سومر و آناتولی (۵۵۰۰ سال پیش) کوچ کردند. کلیوسوف در آثار بعدی خود خاستگاه اصلی سومری‌‌ها را جنوب سیبری و گوشه‌‌ی شمال شرقی ایران زمین می‌‌داند و می‌‌گوید هاپلوگروه R1b حدود شانزده هزار سال پیش در این منطقه تکامل یافته و بعد با جمعیتهای مهاجر به تدریج از ایران زمین عبور کرده و به قفقاز و میانرودان رسیده ، و مشتق R1b1a2 را در میان سومری‌‌ها پدید آورده است. از دید او آشوری‌‌ها هم نوادگان مستقیم سومری‌‌ها و حاملان همین ترکیب ژنتیکی هستند. استدلال کلیوسوف تا حدودی زیادی بر این نکته استوار شده که باسک‌‌ها (که تقریبا همه‌‌شان R1b1b2 را دارند) را به دلیل شباهتهای زبانی خویشاوند سومری‌‌ها دانسته است. این در حالی است که نشانی از این هاپلوگروه در جسدهای سومری یافت نشده است و یکی از دوپایه‌‌ی استدلال او -که به ترکیب ژنتیکی باز می‌‌گردد- گواه محکمی ندارد. با جمع بستن کل این داده‌‌ها چنین می‌‌نماید که بومیان اولیه‌‌ی میانرودان که برسازندگان کهنترین دولتشهرهای جهان هستند، سومری‌‌هایی بوده‌‌اند که به احتمال زیاد جمعیت درونزاد و بومی این منطقه محسوب می‌‌شده‌‌اند.

قومیت سومری به این ترتیب از چندین جنبه با ابهام و سردرگمی روبروست. تردیدی نیست که مردم ساکن مناطق جنوبی میانرودان باستان در هزاره‌‌ی سوم پ.م زبانی مشترک داشته و در بافت دینی مشترکی می‌‌زیسته‌‌اند. اما این سومری‌‌ها از میان شاخصهای تعریف قومیت به ظاهر تنها زبان و دین و جغرافیای مشترک را داشته‌‌اند. هرگز یک دولت سومری متمرکز و فراگیر به شکلی پایدار در این منطقه پدید نیامد و در متون قلمرو سومر متونی شفاف و منظم تدوین نشد که میان «ما»ی سومری و «آنها»ی غیر سومری تمایزی روشن قایل شود و به مرزبندی‌‌ای خودبنیاد و درونزاد از خودانگاره‌‌ی جمعی این مردم دلالت کند. کلمه‌‌ی مرسوم برای نامیدن سومر در متون سومری «کی‌‌اِنگی» است که تقریبا «وطن» و «سرزمین زادگاه» معنی می‌‌دهد و به مردمی که در آن زندگی می‌‌کنند ارجاع نمی‌‌دهد. حتا کلمه‌‌ی رایج برای اشاره به زبان سومری (اِمِه‌‌گیر) هم بیشتر به مکان مربوط می‌‌شود و مردمی که به این زبان سخن می‌‌گویند را نشان نمی‌‌دهد. چون مثلا ترکیبهایی مثل «اودو اِمه‌‌گی» داریم که یعنی «گوسفند سومری» و این به گوسفندان پرورده شده در قلمرو سومر ارجاع می‌‌دهد، و نه قطعا به گوسفندانی که سومری حرف بزنند![15]

حتا پس از انقراض زبان گفتاری سومری و چیرگی سامی‌‌ها بر منطقه، کلمه‌‌ی سومر (کی‌‌اِنگی) در میانرودان برای اشاره به قومیت به کار گرفته نمی‌‌شد. در متون بابلی کهن عبارت «دارای تخم سومری» یا «زاده‌‌ی سومر» بارها تکرار شده است، اما همواره به خاستگاه جغرافیایی فرد و زادگاهش (در جنوب میانرودان) دلالت می‌‌کند و به کلی درباره‌‌ی قومیت‌‌اش خنثا است. مثلا آخرین شاه دودمان سوم اور –ایبی سین- درباره‌‌ی مردی به نام ایشبی‌‌اِرا که بنیانگذار خاندان سلطنتی دولتشهر ایسین است می‌‌گوید که او از تخم سومری نیست (به سومری: نومون کی‌‌اِنگی‌‌را نومِئا)، اما این به تبارنامه‌‌ یا نژاد و قومیت این مرد مربوط نمی‌‌شود. چون نام او –بر خلاف نام ایبی سین!- سومری است و در یکی از کهنترین دولتشهرهای سومری هم دولت خود را بر پا می‌‌کند. در متن تصریح شده که او از تخم سومری نیست چون در جایی بیرون از این قلمرو یعنی شهر ماری در شمال میانرودان به دنیا آمده و یک «مردِ ماری» (لو ماری) است.[16]

بخشی از این ابهام در مرزبندی قومی به آنجا باز می‌‌گردد که از ابتدای کار آمیختگی چشمگیری میان سومری‌‌ها و غیرسومری‌‌ها نمایان است و جالب آن که طبقه‌‌ی نخبه و سازمان دهندگان سیاسی و نظامی این منطقه اغلب به قومیتی دیگر تعلق داشته و سامی بوده‌‌اند. غنی‌‌ترین گورستان یافت شده در لاگاش به ۲۶۰۰ پ.م باز می‌‌گردد و آرامگاه زنی به نام پواَبی است که فرمانروا و ملکه‌‌ی این دولتشهر بوده و از نامش روشن است که سامی‌‌تبار بوده است. اولین دولت پادشاهی متمرکز در سومر را هم شروکین اکدی تاسیس کرد که سومری نبود و تباری سامی داشت. حتا درباره‌‌ی دودمان سوم اور که احیا کننده‌‌ی فرهنگ سومری محسوب می‌‌شوند و بزرگترین دولت سومری را پدید آوردند و بدنه‌‌ی متون نوشتاری به زبان سومری را ثبت کردند هم چنین بحثهایی وجود دارد. یعنی زبان مادری شولگی که یکی از مهمترین شاهان این دودمان است احتمالا سومری نبوده است.[17]

این بافت غیرعادی قومی زمینه‌‌ای فراهم ساخته تا برخی از نویسندگان مانند جوزف هالِوی اصولا سومری را زبانی منسجم و متمایز ندانند و آن را نوعی سنت نوشتار کاهنانه بدانند. در مقابل دیدگاه تند و تیز هالوی، رویکرد کسانی را داریم که بر مبنای جاینام‌‌ها و رواج اسمهای شخصی معتقدند زبان و هویت سومری تا دیرزمانی پس از فروپاشی آخرین دولت سومری در اوایل هزاره‌‌ی دوم پ.م همچنان باقی بوده و مثلا استفن لیبرمن می‌‌گوید زبان سومری تا دوره‌‌ی بابلی کهن و حدود سال ۱۶۰۰پ.م همچنان زنده بوده و در مناطقی پراکنده با آن صحبت می‌‌کرده‌‌اند.[18]

نمونه‌‌ای از تندیس‌‌های سومری مرد، زن و کودک با چشم آبی و پوست سپید، ۲۶۰۰-۲۸۰۰ پ.م

هرچند در تمایزیافتگی سومری‌‌ها از نظر زبانی و فرهنگی تردیدی وجود ندارد، اما در این که آنان را یک قوم به معنای دقیق مدرن امروزین بدانیم، باید قدری درنگ کرد. این نکته جای توجه دارد که در اسناد سومری هیچ اشاره‌‌ی عمومی‌‌ای به «مردم سومری» وجود ندارد و نام «شو-مر» که کلمه‌‌ی امروزین سومر از آن مشتق شده جاینامی است که به مناطق جنوبی آبگیر دجله و فرات اشاره می‌‌کند. یعنی حتا قلمرو سرزمینی سومری‌‌ها را هم کامل در بر نمی‌‌گیرد. سومری‌‌ها در سراسر تاریخ طولانی‌‌شان هیچ دولت متمرکز و یکپارچه‌‌ای پدید نیاوردند و از این رو موقعیت‌‌شان در بافت اقوام تا حدودی به یونانی‌‌ها شباهت دارد که سه هزار سال پس از ایشان دقیقا چنین سطحی از پیچیدگی را تجربه می‌‌کردند.

تنها پس از گذر چندین قرن و در دوران سلسله‌‌های قدیم بابلی است که کم کم اشاره به «سومری‌‌ها» در مقام گروهی از مردم نیز آغاز می‌‌شود، و این در زمانی است که بی‌‌شک مردمی با این هویت وجود نداشته و منقرض شده بوده‌‌اند. یعنی انگار که مفهوم قومیت سومری در مقام گروهی متشکل و منسجم از مردم که خودانگاره‌‌ی مشترکی داشته‌‌ باشند، یک برساخته‌‌ی فرهنگی دیرآیند باشد که در میانه‌‌ی هزاره‌‌ی دوم پ.م شکل گرفته باشد.[19] این زمان سه چهار قرن پس از انقراض دولتشهرهای سومری و زبان گفتاری سومری قرار می‌‌گیرد، و در هنگامی که این زبان هنوز به صورت نوشتاری کاربرد داشته اما آن نیز روی به افول و منسوخ شدن داشته است. در این دوران حتا استانده‌‌های یکسانی هم بر زبان سومری نوشتاری حاکم نبوده است. در دوران زمامداری حمورابی و فرزندانش بر میانرودان در دو شهر همسایه‌‌ی نیپور و اور که مراکز قدیمی فرهنگ سومری محسوب می‌‌شدند کاتبان شیوه‌‌ی یکسانی برای نوشتن زبان سومری نداشتند و در حالی که نویسندگان نیپوری به سنت املای قدیمی زبان سومری وفادار مانده بودند، کاتبان اور از طیفی وسیع از کوته‌‌نوشت‌‌ها و ابداعهای نوشتاری استفاده می‌‌کردند و آزادانه در املای کلاسیک خط سومری دست می‌‌بردند. همین پافشاری کاتبان نیپور در درست‌‌نویسی را در شرایطی که زبان سومری به شکل گفتاری منسوخ شده بود، دلیلی بر شکل‌‌گیری نوعی ایدئولوژی سیاسی سومرگرا دانسته‌‌اند که همچون واکنشی در برابر به قدرت رسیدن سامی‌‌های آموری در بابل شکل گرفته بود.[20]

شواهد زیادی در دست داریم که نشان می‌‌دهد ابداع مفهوم سومری در عصر پادشاهی کهن بابلی دلایلی سیاسی داشته است. این مفهوم گویا به ویژه در جریان شورش شهرهای جنوبی بر حاکمیت شمشوایلونا پسر حمورابی رونقی پیدا کرده است. سلسله‌‌ی بابل کهن که حمورابی بنیان نهاد و گرانیگاه سیاسی‌‌اش در شهر بابل قرار داشت، قدرتی سیاسی بود که سامی‌‌های آموری پشتیبان‌‌اش بودند و طی دو نسل توانست شهرهای جنوبی میانرودان را زیر مهمیز حاکمیت خود بگیرد. اینها مناطقی بود که هویت و زبان قدیمی سومری در آن بیشتر پایدار مانده بود و از این رو شورش بر آموری‌‌ها در آن هنگام همچون مقاومت «سومری‌‌ها» در برابر نوآمدگان سامی صورتبندی و تبلیغ می‌‌شد. در جریان شورش شهر اور بر شمشو ایلونا الواحی در خانه‌‌ی یکی از نخبگان شهر نگهداری می‌‌شد (و احتمالا همان جا و همان موقع نویسانده شده بود) که به بزرگداشت ریم‌‌سین اول شاه لارسا می‌‌پرداخت، که به دست حمورابی از قدرت فرو افتاده بود. پسر او ریم‌‌سین دوم که رهبری شورش را بر عهده داشت احتمالا عامل وحدت‌‌بخشی بود که شورشیان را زیر پرچم هویتی یکپارچه گرد می‌‌آورد که با رمزگانی کهن و ارجاع به سومری‌‌ها مشخص می‌‌شد.

بخشی از این الواح «سومری‌‌گرا» در خانه‌‌ی کاهنی (از رده‌‌ی اَبریقّو) به نام اِنام‌‌تیسود یافت شده که در اور می‌‌زیسته است. الواحی که ریم‌‌سین اول را در مقام شاه سومری مشروع می‌‌ستایند، احتمالا توسط همین شخص یا پدرش کو-نین‌‌گال نوشته شده‌‌اند، که این فرد اخیر هم کاهنی از گروه ابریقو بوده است.[21] یعنی چنین می‌‌نماید که هویت جمعی سومری پس از انقراض این مردم و در دوران حاکمیت فرهنگی و هویتی سامی‌‌ها بر میانرودان همچون دستاویزی سیاسی برای مقاومت در برابر دودمانهایی نوآمده از نو ابداع شده باشد.

از این رو وقتی از سومری‌‌ها سخن می‌‌گوییم، به قومی اشاره می‌‌کنیم که زبان و دین مشترکی داشتند، اما در قالب دولتشهرهایی متمایز و مستقل و در حال نبرد با هم پیکربندی می‌‌شدند و هریک خدای بزرگ شهر خود را می‌‌پرستیدند و هویت خود را در تقابل با دولتشهره همسایه‌‌ای تعریف می‌‌کردند که مردم آن هم به زبان سومری سخن می‌‌گفتند و خدایان مشابهی داشتند. این همان وضعیتی است که در یونان باستان هم می‌‌بینیم و سایر جوامعی که در مرتبه‌‌ی پیچیدگی دولتشهری باشند هم آن را نشان می‌‌دهند.

ویژگی‌‌های ریختی چهره‌‌ی سومری، حدود ۲۵۰۰ پ.م

 

 

  1. Carneiro and Hilse, 1966.
  2. Braidwood and Reed, 1957: 19-31.
  3. Price, 1981.
  4. Nichols, 1992: 74.
  5. Active-stative= split intransitive
  6. Michalowski, 2000.
  7. Rubio, 2016: 234.
  8. Rubio, 2016: 238-239.
  9. Proto-Euphratian
  10. Landsberger, 1944.
  11. Michalowski, 2006.
  12. Rubio, 1999: 1-16.
  13. Al-Zahery, 2011: 288.
  14. Al-Zahery, 2011: 288.
  15. Rubio, 2016: 237.
  16. Rubio, 2016: 234.
  17. Rubio, 2016: 235.
  18. Lieberman, 1977: 20.
  19. Rubio, 2016: 238.
  20. Rubio, 2016: 250-251.
  21. Rubio, 2016: 249-250.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: اکدی‌‌ها

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب