گفتار هشتم: گوتیها
گوتیها یکی از کهنترین اقوام ایران غربی هستند و تاثیرشان بر سیاست منطقه چندان بوده که فهم تاریخ سومر و ایلام بدون توجه به آنها دشوار میشود. سرزمین گوتیها دو سوی کوهستان زاگرس را در بر میگرفته و هستهی مرکزیاش در کردستان امروز قرار داشته است، هرچند دامنهی آن هر از چندی بسط مییافته و تا رود دجله در شرق پیشروی میکرده است. برخی از نویسندگان امروزین به همین خاطر ایشان را با کردها همسان انگاشتهاند که البته به این شکلِ سرراست و مستقیم جای چون و چرا دارد.[1] اما میتوان گوتیهای باستانی را یکی از جمعیتهای بنیانگذار کردهای امروزین قلمداد کرد.
گوتیها به خاطر آن که مردمی نانویسا بودند و ارجاعها به ایشان همیشه بیرون و جسته و گریخته بوده، چندان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفتهاند. این درحالی است که این مردم یکی از پایدارترین ساختهای جمعیتی ایران غربی را دارا بودهاند و برای حدود دو هزار سال تداوم تاریخی دارند. دست کم در دو رخداد بسیار مهم در سیاست میانرودان هم نقشی کلیدی ایفا کردهاند و این دو عبارتند از فروپاشی پادشاهی اکد که اولین دولت تمرکز یافتهی ایران زمین است، و فتح بابل به دست کوروش و یکپارچه شدن سراسر ایران زمین زیر پرچم یک دولت یگانه. نخستین اشاره به گوتیها به نیمهی دوم هزارهی سوم پ.م باز میگردد و این زمانی است که پادشاهی اکد به دست شروکین تاسیس میشود و به سوی مناطق شرقی زاگرس گسترش مییابد.
ریشهی نژادی گوتیها ناشناخته مانده است و این تا حدودی از آن روست که زبانشان ثبت نشده و پیوندهای آن با سایر زبانها مبهم مانده است. با این همه از ثبت نامهای گوتی چنین بر میآید که با زبانی مستقل و متمایز از سایر زبانهای همسایه (ایلامی، سومری، هوری، حاتی، اکدی) سر و کار داریم و از این رو آن را باید بخشی از موزائیک قومی-زبانیای دانست که بومی ایران جنوبی و غربی بودهاند و روی هم رفته آنان را قفقازی مینامم. زبان گوتی با این همه رواجی چشمگیر داشته و در چندین سند میانرودانی به آن اشاره شده است.[2]
در لوح عِمار که در تپهی باستانی تل مسکنه در نزدیکی حلب کشف شده، بارها به نام گوتیها اشاره شده است. عمار در فاصلهی قرن چهاردهم تا ۱۱۸۷ پ.م آباد و پرجمعیت بوده و پایتخت امیرنشینی به نام عَشتاتَه بوده است. بیشتر مردمش سامیانی بودهاند که به زبان اکدی سخن میگفتند و الواح خود را هم به همین زبان نوشتهاند. چنان که ۱۱۰۰ لوح به زبان اکدی و صد لوح هوری و یک لوح هیتی در آنجا کشف شده است.[3] در یکی از الواحی که احتمالا به این شهر مربوط میشود و «سگ-ب» نام گرفته، فهرستی از زبانهای مهم برای مقاصد آموزشی کنار هم آورده شده و آنجا میبینیم که در کنار ایلامی و اکدی و هوری و آموری و سوتی، اسم گوتیها هم قید شده است.[4] همچنین از شهر آداب که در میانهی نیپور و گیرسو در سومر قرار دارد، لوحی یافت شده که در آن به کسی اشاره شده که «مترجم زبان گوتی» بوده است.[5] اینها همه نشانگر فراگیر بودن این زبان و اهمیتاش در سرزمینهای همسایه هستند.
مهمترین بقایای بازمانده از زبان گوتی که تنها راهنمای ما برای ردیابی تبارنامهی نژادیشان است، به نام شاهانشان محدود میشود. این شاهان نامهایی مانند یارلاگاب، اینیمَباکِش، ایگِهشائوش، سیلولومِش و زارلاگاب دارند. هرچند نامهایی با طنین آریایی مثل کوروم و ایراروم و تیریگان هم در میانشان یافت میشوند. ساختار دستوری این زبان تنها بر مبنای حدس و گمان بازسازی شده و جالب آن که این شکلهای بازسازی شده آن را با قدیمیترین زبان منزوی بازمانده از خانوادهی زبانی هندوایرانی (آریایی) شبیه میسازد. هنینگ در مقالهای این ساختارها را با هم مقایسه کرد و حدس زده که نزدیکترین زبان بعدی به گوتی باستانی، تُخاری بوده باشد.[6]
زبان تخاری به قبایل ایرانی بسیار کهنی مربوط میشود که خویشاوند سکاها بودند و در قلمرو ترکستان زندگی میکردند و در قرن سوم پیش از میلاد یکی از نیروهایی بودند که مقدونیان را از ایران راندند و دولت دوقلوی اشکانی-کوشانی را تاسیس کردند. چندین زبانشناس نامدار مانند ایوانوف و گامکرِلیدزه از این پیشنهاد استقبال کردهاند.[7] از دید هنینگ مثلا اسم خاص کوچی که در میان گوتیها زیاد دیده میشود، همان کوچا است که در زبان تخاری میبینیم و اسم شهر مشهوری در ترکستان هم هست. همچنین نام توکْریش که نام یکی از قبایل همسایهی گوتیها بوده به توغری/ توخاری که در ترکی کهن به طُغری تبدیل شده شباهت دارد. این شباهتها البته دلیلی کافی بر خویشاوندی زبانها نیستند و میان این دو زبان دو هزار سال و چند هزار کیلومتر فاصلهی زمانی و مکانی است، و به همین خاطر بسیاری از مورخان این خویشاوندی را نپذیرفتهاند.[8]
یکی از گواهانی که پیوند میان گوتیها و آریاییها را تقویت میکند، توصیفی است که در منابع میانرودانی از ایشان میبینیم. هم در تورات و هم در متون سومری و اکدی گوتیها با صفت بور یا سفید شناخته میشدهاند.[9] در الواح میانرودانی بردگانی که از گوتیها و از قوم همسایهشان سوبارتو گرفته شدهاند با صفت «نامْروم» شناخته میشوند که در اکدی یعنی سفید و بور،[10] و در جایی به زیباییشان هم تاکیدی هست و گفته شده که « آن کنیزی (گوتی) سپیدپوستی که در چشمانت دلرباست».[11]
یکی از پژوهشگران به نام اشپایزر در ترجمهی نامروم به سفید تردید روا داشته و به سفید و بور دانستن گوتیها و سوبارتوها حمله کرده،[12] اما استدلال محکمی در بنیاد بحثش وجود ندارد و امروز توافقی هست که این ترجمه درست است و از این رو احتمالا باید شاخهی نژادی گوتیهای بور را از سومریها و اکدیهایی که خود را «سرسیاه» مینامیدند، متمایز دانست. در این حالت شاید بتوان ایشان را به شاخهای کهن از آریاییها مربوط دانست که پیش از تمایز یافتن دو شاخهی هندی و ایرانی در بخشهای شمالی ایران زمین استقرار داشتهاند.[13]
گوتیها در تاریخ سیاسی ایران غربی بسیار اثرگذار بودهاند. بخشی از تاثیر به نیروی نظامیشان و دستاندازیهایشان به قلمرو میانرودان مربوط میشود. اولین غلبهی پایدار اقوام شرق زاگرس بر میانرودان به گوتیها مربوط میشود و این به سال ۲۱۳۵ پ.م مربوط میشود که گوتیها از شمال حمله کردند و دولت پادشاهی اکد را شکست دادند و برای نزدیک به یک قرن بر سومر فرمان راندند. پس از آن سومریها به رهبری دولتشهر اور گوتیها را بیرون راندند و جالب است که بخش عمدهی خودانگارهی تراشیدهی سومریها از خودشان در این هنگام و در تقابل با گوتیها شکل میگیرد و در سلسلهی سوم دولت اور تبلور مییابد. حضور نظامی گوتیها پس از آن نیز همواره ملموس و چشمگیر بوده و اسناد بابلی و آشوری بارها به حضور ایشان در جبههی مقابل خود گواهی دادهاند. جالب آن که گویا گوتیها برای بخش عمدهی تاریخ خود بخشی از دولت ایلام محسوب میشدهاند، یا دست کم با آن پیوندهای نزدیکی داشتهاند، چون در جنگهای دیرپای آشور و ایلام همواره در جبههی ایلامیها حضور دارند. جالب آنجاست که در واپسین خیزش نظامی ایلام که با رهبری کوروش بزرگ انجام پذیرفت و به تاسیس دولت شاهنشاهی پارسی انجامید، گوتیها نقشی کلیدی بر عهده داشتند و اوگبارو سردار نامدار کوروش که بابل را فتح کرد، گوتی بود و با لشکری از سربازان گوتی بابل را گشود. یعنی زمانی که بابلیها دروازههای خود را بر نیروهای کوروش گشودند و به او پیوستند، سربازانی که از این دروازه عبور کردند و با آشتی و نرمخویی بابل را تسخیر کردند، گوتی بودند و کوروش و سربازان پارسی و مادی و ایلامی دو هفته دیرتر به این شهر وارد شدند.
جالب آن که در این تاریخ گوتیوم بخشی از دولت بابل محسوب میشد و اوگبارو از طرف نبونید شاه بابل به فرمانداری گوتیوم منصوب شده بود.[14] این اوگبارو که کوروش از او نام برده، احتمالا همان گوبریاس در کتاب کوروپدیای گزنوفون است که به گزارش او سرداری از نزدیکان نبونید بوده و به او خیانت کرده و به کوروش پیوسته است.[15] از این اشارهها روشن میشود که قلمرو زیر فرمان اوگبارو جایی در شرق دجله بوده و این بدان معناست که جمعیت گوتیها تا زمان کوروش بار دیگر تا میانرودان گسترش یافتهاند، هرچند در این منطقه تابع شاه بابل شده بودند. با توجه به این که سرزمین اصلی گوتیوم از اقمار ایلام بوده و کوروش هم شاه انشان یعنی ایلام محسوب میشده، احتمالا شاه پارسی از همین پیوندها بهره جسته و هنگام حمله به بابل از این استان شمالی با مردمِ آشنا همچون قرارگاهی برای حمله به بابل استفاده کرده است.
گذشته از قدرت نظامی گوتیها، ساختار سیاسیشان هم جالب توجه است. اگر سرود «پیروزی اوتوهِکال»[16] که متنی سیاسی است در ستایش از پیروزی دولتشهر اور بر گوتیها، را در کنار فهرست شاهان سومری بگذاریم این عبارت تاملبرانگیز را میخوانیم که «در گوتیوم هیچ شاهی نامبردار نبود… آنان (گوتیها) شاهِ خود بودند و برای سه یا پنج سال فرمان میراندند.» این متن با جانبداری کامل از اوتو هکال، نیای شاهان دودمان سوم اور نوشته شده و گوتیها در آن با تعبیر «مارهای زهرآگین کوهستانی» توصیف شدهاند. از این رو این عبارت را نمیتوان تعریف و تمجیدی از ایشان دانست و احتمالا به امری واقعی ارجاع میداده است. من در کتاب «کورش رهاییبخش» با تحلیل فهرست شاهان گوتی بحث کردهام که این عبارت درست بوده و به ساخت سیاسی گوتیها اشاره میکرده، که بر حکومت دورهای شش ساله مبتنی بوده است. پس از آن که یک بار شاهی در این فهرست قدرت را برای مدتی طولانی قبضه میکند، این دوره به سه سال کاهش مییابد و این همان تردیدی است که در عبارت «سرود اوتو هقال» دربارهی سال پادشاهی گوتیها میبینیم. یعنی گوتیها در کل تاریخ جهان دارندهی اولین نظام حکومت انتخابی و دورهای بودهاند و این ساخت سیاسی چندان نیرومند و پایدار بوده که در خارج از سرزمین اصلیشان و در قلمرو اشغال شدهی ایلام هم برای یک قرن تداوم داشته و بازسازی و اصلاح میشده است. چندان که در این مدت بیست و یک (یا به روایتی دیگر بیست و سه) پادشاه در سلسلهای بیگسست در آن به قدرت رسیدند.[17]
اغلب نویسندگان دوران زمامداری گوتیها بر میانرودان را همچون عصر ظلمتی خشن و پرویرانی توصیف کردهاند. اما این برداشت به دو دلیل درست و منصفانه نیست. نخست آن که علت اصلی فروپاشی نهادهای سیاسی و افول شهرنشینی و نویسایی در قرن بیست و دوم پ.م خشکسالی و بحرانی اقلیمی بوده که علت اصلی فروپاشی دولت اکد و به جنبش در آمدن گوتیها بوده است.[18] یعنی نویسندگان اغلب این نکته را فراموش میکنند که گوتیها بر میانرودانی حکومت میکردند که مراکز شهریاش با خشکسالی وخیم و دیرپایی دست به گریبان بود و بخش مهمی از جمعیت یکجانشین خود را از دست داده بود.[19]
دومین نکته آن که با وجود این، همچنان فرهنگ و هنر در دولتشهرهای سومری شکوفا باقی ماند و عالیترین شاهکارهای هنر و ادب سومری قدیم در دوران زمامداری گوتیها تدوین شده است. سبک هنری چشمگیر شهر لاگاش و نبشتهي مهم گودآ امیر این شهر که اولین و طولانیترین متن مفصل به زبان سومری است در زمان حاکمیت گوتیها بر این قلمرو نوشته شده و بنابراین نمیتوان این دوران را با انحطاط و افول فرهنگی مصادف دانست.
گوتیها پس از رانده شدن از میانرودان نیز همچنان مقتدر و نیرومند بودند و چنین مینماید که قلمروشان با کردستان امروزین همپوشانی داشته باشد. در نیمهی نخست هزارهی دوم پ.م منابع سومری مدام از پیروزی بر گوتیها و نابود کردنشان سخن میگویند، اما این گزارشها احتمالا تبلیغاتی جنگی یا بیان آرزوهای جمعی بوده و تحقق تاریخی نداشته است. قدرتمندترین شاه سومر که بنیانگذار دودمان اور سوم بود و اورنَمو نام داشت، یکی از مشهورترین کسانی است که به روایت الواح سومری «فرمان داد تا گوتیوم یکسره ویران شود». اما در همان الواح میخوانیم که او کمی بعد در جریان نبرد با گوتیها وقتی سپاهیانش پا به فرار گذاشتند، کشته شد.[20]
به این ترتیب کشمکش میان گوتیها و همسایگان غربیشان همچنان دوام داشت و در منابع میانرودان و آسورستان نامشان اغلب با طنینی منفی قید شده است. در اسناد میانرودانی به قومی با نام سوبارتو اشاره شده که در همسایگی گوتیها در کوههای زاگرس میزیستند و به ایشان شباهتی داشتهاند.[21] در حدی که برخی از متون دیرآیندتر آشوری سوبارتوها و گوتیها را مترادف میگیرند. به عنوان مثال در نیمهی نخست هزارهی اول پ.م متون اخترشناسانهی بابلی وقتی از چهار جهت اصلی سخن میگویند، این جهتها را با ایلام، آمورو، اکد و سوبارتو مشخص میکنند و در برخی از متون به جای سوبارتو کلمهی گوتی را میبینیم. جهتی که به سوبارتو یا گوتی منسوب میشده گاهی شمال و گاهی شرق را نشان میداده است[22] و از این رو با مردمی سر و کار داریم که در شمال شرقی بابل و شمال ایلام زندگی میکردهاند. هرچند آمیختگی چشمگیری میان گوتیها و سوبارتوها دیده میشود، با این همه چنین مینماید که اینها در هزارهی اول پ.م دو قوم متمایز بوده باشند.
برخی از پژوهشگران اعتقاد دارند قوم «قوآ» که در کتاب حزقیال نامشان در کنار دو قبیلهی دیگر -شوعا و پِکود- آمده[23] و دشمن اورشلیم شمرده شدهاند، همین گوتیها بودهاند.[24] قوآ در عبری در ضمن به معنای «شتر نر» هم هست و بعید نیست که تحریفی توهینآمیز از کلمهی گوتی/ قوتی در زبان عبری بوده باشد. کتاب حزقیال در قرن ششم پ.م و درست پیش از پیروزی کوروش بزرگ بر بابل در همین شهر تدوین شده و این تا حدودی انگارهی این مردم در میان اهالی بابل را نشان میدهد. شاید به همین خاطر نخستین رسته از لشکریانی که کوروش برای اشغال بابل فرستاد، همین گوتیها بودند. گوتیها بیشک در جریان فتح بابل بخشی مهم از سپاهیان کوروش را تشکیل میدادند، و پس از آن که بابلیها دروازههایشان را بر روی نیروهای پارسی گشودند، اولین گروهی بودند که وارد شهر شدند و تا دو هفته سردارشان اوگبارو بر بابل حاکم بود. هم منابع بابلی و هم لوح حقوق بشر کوروش تاکید دارند که اشغال بابل با صلح و آرامش و بدون خونریزی و غارت انجام شد و شاید کوروش با فرستادن سهمگینترین دشمنان تاریخی بابلیها به شهرشان و نمایش انضباط و خویشتنداریشان میخواسته سیاست نوظهور خویش که مبتنی بر صلح و آشتی بوده را در میانرودان به رخ بکشد و تثبیت کند.
- Eller, 1999: 153. ↑
- Hallo, 1957-1971: 708-720. ↑
- Margueron and Boutte, 1995: 126-138. ↑
- Heimpel, 2003: 13. ↑
- Wilcke, 2007: 50. ↑
- Henning, 1978: 215–230. ↑
- Gamkrelidze and Ivanov, 1989: 14–39. ↑
- Mallory and Mair, 2000: 281–282. ↑
- Pinches, 2005: 158. ↑
- Gelb, 1944: 43. ↑
- Gelb, 1944: 88. ↑
- Speiser, 1930 (a): 338. ↑
- Kammenhuber, 1968: 238. ↑
- Oppenheim, 1969: 306 ↑
- Briant, 1996: 51-52 ↑
- The victory of Utu-ḫeĝal ↑
- Jacobsen, 1939: 116-121. ↑
- Riehl, 2008: 43–51. ↑
- Kerr, 1998: 325–326. ↑
- Hamblin, 2006. ↑
- Michalowski, 1986: 129-156. ↑
- Rochberg-Halton, 1988: 51-55. ↑
- کتاب حزقیال، باب ۲۳، آیهی ۲۳. ↑
- Douglas and Tenney, 2011: 1897. ↑
ادامه مطلب: گفتار نهم: لولوبیها
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب