بخش سوم: عصر هخامنشی
گفتار نخست: جمعیتهای جهان در عصر هخامنشی
تاریخ دوران هخامنشی، با هر معیاری كه بدان بنگریم، نقطهعطفی در تاریخ جهان محسوب میشود. دوران به نسبت كوتاهِ ۲۳۰ سالهی هخامنشی، زمانی است كه گذار از مرحله شهرنشینی ابتدایی به شهرنشینی پیشرفته در آن انجام گرفت. در این دوران بود كه برای نخستین بار دولتی در ابعاد جهانی بر سطح زمین پدیدار شد. همچنين در همین دوران به نسبت كوتاهِ دو و نیم قرنی، شاهد ظهور نخستین ادیان یكتاپرست جهانی، نخستین ساختارهای اجتماعی فراقبیلهای و فرامحلی و نخستین نهادها و چارچوبهای تمدنی و فرهنگی فراگیر و بِینانژادی یا بِینازبانی هستیم. دوران هخامنشی، با وجود اهمیت و تأثير شگرفی كه در تاریخ تمدن انسانی باقی گذاشته است، به دلیل كمبود منابع و فاصلهی تاریخی زیادی كه با تاريخنويسان امروزین دارد، معمولاً همچون دورانی ناشناخته تجسم میشود.
برای فهم آنچه در دوران هخامنشی گذشت، نخست باید زیربنای جغرافیایی و چارچوب اقلیمی حاكم بر مردمان آن دوران را بهتر بشناسیم. برای دستیابی به دركی بهتر در این زمینه، در سه گام پیاپی به جمعیتهای انسانی و الگوی توزیع سازمانیافتگی آنها در ابتدای عصر هخامنشی خواهیم نگریست.
در مرتبهی نخست، قلمروها و زمینههای تمدنی گوناگون را از یكدیگر تفكیك خواهم كرد و شمار و نژاد مردمی را كه در این سرزمينها میزیستند، برخواهم شمرد. در گام بعدی، سازمانیافتگی اجتماعی تمدن هخامنشی و جایگاه این تمدن در زمینهی یادشده را دقیقتر خواهم نگریست؛ به این ترتیب كه – به تفكیك – مساحت و جمعیت، مراكز تجمع جمعیت آن دوران و تمدنهای پدیدآمده در ابتدای دوران هخامنشی را وارسی میکنم. در پایان، از درون به نظام هخامنشی مینگرم و به دادههای موجود در مورد انگارهی مردمان این دوران از اقوام و سرزمينهاي درون قلمرو دولت هخامنشی میپردازم.
چنان كه در نوشتارهای دیگر نشان دادهام، كل تمدنهای كره زمین را میتوان به چهار قلمرو جغرافیایی متمایز تقسیم کرد. یكی از آنها، قلمرو آمریكا است كه دو پارهی آمریكای شمالی و جنوبی را در بر میگیرد و تا قرن پانزدهم و ورود دریانوردان اسپانیایی به این قلمرو، نسبت به بقیه قلمروهای تمدنی در انزوایی كامل قرار داشت. دیگری، تمدن آفریقای سیاه است كه منطقهی وسیع اما به نسبت كمجمعیت پایین صحرای بزرگ آفریقا خاستگاه آن است. این منطقه زادگاه گونهی انسان نیز بوده است. اما تمدنهای این قلمرو دیرتر از دیگران بر صحنهی تاریخ ظاهر شدند و با تأخیر به نویسایی، یكجانشینی و شهرنشینی دست یافتند. سوم، قلمرو خاوری است كه مركز تمدنی آن، چین محسوب میشود. این گسترهی پهناور از كوههای هندوكش آغاز شده و از تركستان و سیبری تا مرزهای چین و هندوچین ادامه مییابد.
در میان آمریكا، آفریقای سیاه و خاورزمین منطقهی دیرینه، پرجمعیت و از نظر تمدنی پیشرویی قرار دارد كه آن را قلمرو میانی نام نهادهام. قلمرو میانی نیمهي غربی اوراسیا به همراه حاشیهی شمالی آفریقا یعنی كرانههای دریای مدیترانه و ساحل نیل – مصر و کارتاژ – را در بر میگیرد. در این قلمرو است كه نخستین تمدنهای یكجانشین و اولین اَشكال زندگی شهرنشینی و سبك زیستن كشاورزانه پدید آمد. ایرانزمین، یكی از هستههای مركزی این قلمرو به شمار میرود. در نیمهی نخست دوران هخامنشی یعنی در فاصلهی سالهاي ۵۵۰ تا ۴۰۰ پیش از میلاد، تنوع جمعیتی و سطح تمدنی قلمروهای چهارگانهی یادشده، كاملاً ناهمگن و نامتقارن بود. در آمریكا، هنوز تمدن یكجانشین متمركز به معنای واقعی كلمه تكامل نیافته بود. در آفریقای سیاه نیز اوضاع چنین بود و در چین، تازه نخستین اَشكال زندگی شهرنشینی در حال تكوین بود، اما هنوز به ظهور دولتهای متمركز منتهی نشده بود. در این دوران تنها قلمرو میانی و آن هم نیمهی شرقی این قلمرو بود كه از شهرنشینی پیشرفته و سبك زندگی متمدنانه، به معنای دقیق كلمه، برخوردار بود. برای آن كه تصویری دقیقتر در مورد توزیع جغرافیایی جمعیت در این چهار قلمرو به دست آوریم، بهتر است نگاهی ریزبینانهتر و با درشتنمایی بیشتر به این قلمروها بیندازیم.[1]
قلمرو آمریكایی از دو پارهی سرزمینی بزرگ در دو سوی شمالی و جنوبی خط استوا تشكیل شده است. در سال ۴۰۰ پیش از میلاد، یعنی ۱۲۰ سال پس از کشته شدن بردیا، آمریكای شمالی عملاً خالی از سكنه بود و تنها جمعیتی كوچك از گردآورندگان و شكارچیان در آن زندگی میكردند. كانادای امروزین، با ده میلیون كیلومترمربع وسعت، تقريباً خالی از جمعیتهای انسانی بود و بخش عمدهی آن زیر یخپارههای قطبی پنهان شده بود. كشور امروزین ایالات متحده آمریكا نیز با نُه میلیون و چهار صد هزار كیلومترمربع مساحت، وضعیتی مشابه داشت؛ یعنی جز چند هزار نفری كه به سبك گردآوری و شكار روزگار میگذراندند، ساكن دیگری نداشت. در نیمكرهی جنوبی نیز وضعیت چنين بود؛ یعنی در برزیل و آرژانتین، كه بزرگترين كشورهای آمریكای جنوبی هستند، جمعیت بسیار اندك بود و برخی از كتابها آن را در حد صفر قلمداد كردهاند.
تنها مراكز جمعیتی مهم در این قاره، در آمریكای مركزی قرار داشت. در آنجا، مستقل از سایر قلمروها، نخستین هستهی زندگی كشاورزانه پدید آمده و تكامل یافته بود. بزرگترين مركز جمعیتی در این هنگام، كشور امروزین مكزیك بود كه حدود دو میلیون كیلومترمربع مساحت دارد و در ۴۰۰ پیش از میلاد نزدیك به یك میلیون نفر را در خود جای میداد. آمریكای مركزی كه از باریكهی مرتبطكنندهي آمریكای شمالی و جنوبی به یكدیگر تشكیل یافته،كشورهای بولیوی، نیكاراگوئه و اوروگوئه را با ۵۲۰ هزار كیلومترمربع وسعت در بر میگیرد. در این قلمرو سیصد هزار نفر زندگی میكردند. بافت نژادی جمعیت سراسر قاره آمریكا با مردم ساكن چین، همسان بود. مردم این سرزمین، در واقع، همان مهاجرانی بودند كه از چین و نواحی شمالی سیبری به حركت درآمده و از راه پل برینگ به كانادا نقل مكان كرده بودند.
بزرگترین سرزمین نیمكرهی جنوبی یعنی استرالیا با ۷/۷ میلیون كیلومترمربع وسعت، در این هنگام حدود دویست هزار تن را در خود جای میداد كه همهی آنها به سبك گردآوری و شكار زندگی میكردند. بنابراین در این نواحی عملاً زندگی كشاورزانهی متمركز و دولتهای پیچیدهای كه در قلمرو میانی شاهد آن هستیم، هنوز تكامل نیافته بود.
در قلمرو آفریقایی نیز اوضاع چنین بود. به جز مصر و کارتاژ كه به قلمرو میانی تعلق داشتند، تنها مركز جمعیتی در آفریقای غربی قرار داشت و به حدود یك میلیون نفر بالغ میشد. آفریقای غربی از مجموعهای از كشورها در نیمهی غربی آفریقای سیاه تشكیل شده كه روی هم رفته ۲/۶ میلیون كیلومترمربع وسعت دارند. در مقابل این جمعیت نسبتاً بزرگ كه به تازگی به زندگی كشاورزانه روی آورده بودند، در آفریقای شرقی با وسعت ۱/۷۲ میلیون كیلومترمربع، تنها صد هزار نفر میزیستند. به این ترتیب، در قلمرو آفریقای سیاه عملاً مركز جمعیتی بزرگی تكامل نیافته بود و تنها در آفریقای غربی بخشی از جمعیت بانتو به تدریج به سمت زندگی كشاورزانه روی میآوردند.
در قلمرو خاوری، بزرگترين مركز تمدنی در چین خاص قرار داشت كه چهار میلیون كیلومترمربع وسعت دارد و در ۴۰۰ پیش از میلاد بیست و پنج میلیون نفر را در خود جای میداد. مردمی كه در این سرزمین زندگی میكردند زردپوست بودند و بخش عمده آنها به گروهی قومی تعلق داشتند كه امروز به نام «هان» شناخته میشود. چینیان در این هنگام شهرنشینی پیشرفتهای را ابداع كرده بودند و در فنون كشاورزی، ذوب فلز و كندن آبراههها و فنون هیدرولیك تسلط یافته بودند و نویسا بودند. اما این جمعیت بزرگ در سرزمینی بسیار وسیع پراكنده شده بود و واحدهای سیاسی كوچكی در قالب امیرنشینیها و پادشاهیهای كوچك همسایه در آن تكامل یافته و به جنگ با یكدیگر مشغول بودند، به شكلی كه هنوز در این دوران نمیتوان از دولت متمركز چین سخنی به میان آورد. در سایر نقاط قلمرو خاوری، زندگی كشاورزانه هنوز رواج چندانی نیافته بود؛ چنان كه كشور كُره، با ۲۲۰ هزار كیلومترمربع مساحت، تنها جمعیتی حدود ده هزار نفر را در خود جای میداد و ژاپن، با ۳۷۰ هزار كیلومترمربع وسعت، تنها سی هزار نفر سكنه داشت كه تمام این افراد به سبك گردآوری و شكار زندگی میكردند و با زندگی شهرنشینانه، كشاورزی و نویسایی بیگانه بودند.
در قلمرو میانی بزرگترين مراكز جمعیتی در بخش شرقی این منطقه، یعنی خاستگاه زندگی كشاورزانه، قرار داشتند. یكی از مراكز جمعیتی بزرگ این ناحیه، شبهقاره هند است كه با گسترهی عظیم چهار و نیم میلیون كیلومترمربعی خود، جمعیت بزرگی حدود بیست و پنج میلیون نفر را در خود جای میداد. از این جمعیت بزرگ، پانزده میلیون نفر در حاشیهی رود گنگ، در بخش شمالی هند، زندگی میكردند. بخش عمدهی جمعیت یادشده در كشورهای بنگلادش، پاكستان، ایالت اوتارپِرادِش امروزین و پنجاب ساكن بودند. این وزنهی جمعیتی بزرگ در اطراف رودهای سِند و گنگ پدیدار آمده بود و از رواج زندگی كشاورزانه در این منطقه خبر میداد.
نیمهی غربی قلمرو میانی با وجود دارا بودن هستههایی از جمعیتهای بزرگ، همچنان از نظر سطح زندگی و پیچیدگی جوامع انسانی، وضعیتی بدوی و ابتدایی داشت. در نیمهی غربی قلمرو میانی، بزرگترين تراكمهای جمعیت در نواحی جنوبی و غربی دیده میشد. شبهجزیرهي ایبریا، كه امروز كشورهای اسپانیا و پرتغال در آن قرار گرفتهاند و ۵۰۷ هزار كیلومترمربع وسعت دارد، حدود سه میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد. بخش عمدهای از این جمعیت مهاجرانی از یونان و فینیقیه بودند كه سبك زندگی كشاورزانه را به سواحل این سرزمین منتقل كرده بودند. در شمال ایبریا كشور كنونی فرانسه، با ۵۵۰ هزار كیلومترمربع، حدود سه میلیون نفر را در خود جای میداد.
در همسایگی فرانسه، بزرگترين مركز جمعیتی اروپا یعنی ایتالیا با چهار میلیون نفر جمعیت و وسعتی به نسبت اندك یعنی ۳۰۰ هزار كیلومترمربع قرار داشت. با وجود این، هنوز در ایتالیا دولت به معنای واقعی كلمه شكل نگرفته بود و همچنان دولتشهرهای كوچكی وجود داشتند كه به جنگ با یكدیگر مشغول بودند. در شمال این منطقه، بزرگترين مركز جمعیتی در آلمان و اتریش قرار داشت كه مساحتشان روی هم رفته به ۴۴۰ هزار كیلومترمربع میرسید و حدود دو میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد. گذشته از این وزنههای جمعیتی بزرگ در اروپای غربی، سایر سرزمينهاي نیمهی غربی قلمرو میانی عملاً خالی از سكنه و فاقد زندگی شهرنشینی پیچیده بود. به عنوان مثال، كافی است به این نكته اشاره كنیم كه كشورهای اسكاندیناوی با وسعت ۱۵۰/۱ میلیون كیلومترمربعیشان، تنها ۱۵۰ هزار نفر را در خود جای میدادند و انگلستان با ۳۱۰ هزار كیلومترمربع وسعت، در سال ۵۰۰ پیش از میلاد تنها پانصد هزار نفر جمعیت داشت. بنابراین گرانیگاه اصلی جمعیت و سازمانیافتگی زندگی انسانی، در نیمهي شرقی قلمرو میانی متمركز شده بود. بیتردید هستهي مركزی این نیمهي شرقی در زمان یادشده، ایرانزمین محسوب میشد و به همین دلیل بود كه سازمانیافتگی نخستین دولت جهانی نیز در همین قلمرو و توسط همین مردم به انجام رسید.
نیمهی شرقی قلمرو میانی از چندین تمدن دیرینه و نامدار تشكیل یافته بود كه هر یك برای خود سبك زندگی، شیوههای سازماندهی قدرت سیاسی و نژادها و زبانهاي خاصی داشتند. بیتردید، كهنترین نظم سیاسی در این زمینه به كشور مصر تعلق داشت. در ابتدای قرن پنجم پیش از میلاد، مصر با یك میلیون كیلومترمربع وسعت حدود دو و نیم میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد. مصر هستهي تمدنی بزرگی بود كه سرزمينهاي مجاور و همسایهاش سخت تحت تأثير آن قرار داشتند.
در غربِ مصر، سرزمین مغرب با ۳/۱ میلیون كیلومترمربع مساحت قرار داشت كه کشورهای الجزایر، مراکش و تونس امروزین را شامل میشود. این باریکهی بالایی صحرای بزرگ آفریقا به تدریج توسط مهاجرانی از فینیقیه مسكونی میشد و در اواسط دوران هخامنشی حدود دو میلیون نفر از مردم فینیقیه را در خود جای میداد. اینان همان مردمی بودند كه در پایان دوران هخامنشی و همزمان با ظهور قدرت روم، به كشور كارتاژ دگردیسی یافتند. در فاصلهی میان مغرب و مصر، كشور پهناور لیبی با ۱/۷۶ میلیون كیلومترمربع مساحت قرار داشت كه تنها حدود هزار نفر را در خود جای میداد و عملاً خالی از سكنه بود. در جنوب مصر، سرزمین اتیوپی با ۱/۲ میلیون كیلومترمربع وسعت قرار گرفته بود كه همچنان فاقد نهادهای سیاسی و دولت متمركز محسوب میشد. در این سرزمین تنها چند صد هزار نفر میزیستند و تازه در سال ۵۰۰ پیش از میلاد بود كه بخشهایی از مهاجران سامی، كه از شبهجزیرهی عربستان به این منطقه كوچیدند، بخشی از نهادهای زندگی شهرنشینانه را به این منطقه وارد كردند؛ با وجود این، در همسایگی اتیوپی سرزمین سودان با دو و نیم میلیون كیلومترمربع قرار گرفته بود كه در قرن ششم پیش از میلاد حدود یك و نیم میلیون نفر جمعیت داشت. مردم سودان، از نظر تمدنی و فرهنگی، وامدار مصریان بودند و پادشاهان دوران متأخر ایشان، كه حتا موفق شدند در قرنهای هفتم و هشتم پیش از میلاد مصر را فتح كنند، خود را مصری فرض میكردند و اينها همان کوشیهایی بودند که تابع کمبوجیه شدند.
قلمرو مصر آمیختهای از جمعیتهای سیاهپوست آفریقایی و مهاجران سپیدپوست سامی را در خود جای داده بود. این جمعیت را امروز با نام حامی میشناسند، اما شایسته است آن را به عنوان رگهای خاص از جمعیت سیاه آفریقایی در نظر بگیریم. در جنوب مصر، مردم اتیوپی به تدریج با ورود قبایل سامی مهاجر، دچار آمیختگی نژادی میشدند و به عناصری از فرهنگ و زبان سامی مجهز میگشتند؛ اما سودان، با وجود وامگيري تمدن و فنون كشاورزی از مصر، همچنان جمعیتی سیاهپوست را در خود جای میداد. سرزمينهاي موجود در حاشیهی جنوبی دریای مدیترانه، یعنی لیبی و مغرب، از مردمی سپیدپوست و به اصطلاح بَربَر تشكیل یافته بود. اینان كسانی بودند كه از نواحی شمالی دریای مدیترانه به این منطقه كوچیده بودند و با جمعیتهای سیاه بومی درآمیخته بودند. تركیب جمعیتی بالكان، در این هنگام، بسیار پیچیده بود و آمیختهای از بومیان قفقازی مقیم این منطقه و مهاجران پُرشمار آریایی را در خود جای میداد.
سرزمین دیگری كه از نظر تمدنی بسیار وامدار مصریان بود، در شمال این قلمرو و در دریای مدیترانه قرار داشت. شبهجزیرهی بالكان، با ۵۵۰ هزار كیلومترمربع وسعت، در ابتدای دوران هخامنشی حدود پنج میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد. در كتابهای درسی چنین نوشته شده كه سه میلیون نفر از این جمعیت در شبهجزیره یونان زندگی میكردند! با توجه به آن كه در این هنگام یونان، از نظر ساخت تمدنی و پیچیدگی زندگی كشاورزانه و الگوهای شهرنشینی، تمایز چندانی با سرزمينهاي همسایه خود نداشت و از آنجا كه مساحت این كشور ۱۳۰ هزار كیلومترمربع است كه تنها حدود یك سوم مساحت كل بالكان را تشكیل میدهد، میتوان در این ارقام شك كرد. چنین مینماید كه تاريخنويسان، به دلیل شیفتگی و علاقهای كه به دولتشهرهای یونانی نشان میدهند، جمعیت این منطقه را بیش از آنچه در واقع بوده است تخمین زدهاند. مكایوِدی و جونز، كه مهمترین كتاب مرجع در زمینهی جمعیتهای جهان باستان را نوشتهاند، همچنان به این كه حدود شصت درصد جمعیت بالكان در شبهجزیره یونان، یعنی در یك سوم مساحت این منطقه، متمركز بودهاند پافشاری دارند. اما با توجه به كم بودن مساحت زمینهای كشاورزی در یونان و توزیع به نسبت متقارن شهرهای بزرگ و مراكز جمعیتی در سراسر بالكان، باید فرض كرد كه جمعیت این منطقه توزیعی متقارن و انتشاری همگن داشته است. به این ترتیب، از پنج میلیون نفری كه در شبهجزیرهی بالكان میزیستند، حدود یك و نیم میلیون نفرشان در یونان و بقیه در نواحی شمالی – یعنی در یوگسلاوی، مقدونیه و بخشهای باختری تركیه – زندگی میكردند.
گذشته از این بلوك جمعیتی بزرگ، كه مرجع فرهنگیاش مصر بود، یك هستهی تمدنی دیگر در ناحیهی شمالی قلمرو میانی قرار داشت كه مركز آن آناتولی بود. آناتولی در این هنگام با ۷۵۰ هزار كیلومترمربع مساحت، در حدود چهار میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد و یكی از بزرگترين مراكز جمعیتی قلمرو میانی محسوب میشد. در سال ۵۰۰ پ.م. ۲۵۰ هزار تن از این مردم یونانی و ۷۵۰ هزار تن دیگر ارمنیهای اولیه بودند. سه میلیون نفر دیگر آمیختهای از آریاییها و مردم قفقازی بومی این منطقه بودند و دولتشهرهایی یونانی، فریگی، کاریایی و لوکیایی را پدید میآوردند که از دورهی کوروش به دولت پارسها پیوسته بودند. در حاشیهی آناتولی، سرزمین قفقاز با ۴۷۰ هزار كیلومترمربع مساحت قرار داشت كه حدود دویست تا سیصد هزار نفر جمعیت قفقازی را در خود جای میداد. از ابتدای هزارهی نخست پ.م. به تدریج مجموعهای از قبایل ایرانی به این ناحیه راه یافته بودند و میرفتند تا به ارمنیهای بعدی تبدیل شوند. قفقاز، در واقع، به گوشهي شمال غربی ایرانزمین تعلق داشت و یكی از نخستین مراكزی بود كه تمدن ایرانی از آنجا به آناتولی صادر شد.
در جنوب آناتولی، منطقهی آسورستان با ۳۲۰ هزار كیلومترمربع وسعت قرار داشت و كشورهای سوریه، فلسطین اردن و لبنان امروزین را در خود جای میداد. این منطقه در سال ۴۰۰ پیش از میلاد دو میلیون نفر جمعیت داشت كه یك و نیم میلیون نفر آن در شمال و نیم میلیون نفر دیگر در جنوب زندگی میكردند. از نیم میلیون نفری كه در سرزمينهاي جنوبی، یعنی در لبنان و فلسطین، ساكن شده بودند سیصد هزار تن یهودی دانسته میشوند. در جنوب آسورستان، شبهجزیرهی عربستان با نزدیك به سه میلیون كیلومترمربع قرار داشت. عربستان از نظر جمعیتی و اقلیمی دنبالهی آسورستان محسوب میشد، اما گرانیگاه اصلی جمعیت آن در جنوب این ناحیه و در یمن قرار داشت. از یك و نیم میلیون نفری كه در دوران هخامنشی در عربستان میزیستند، یك میلیون نفر آن در منطقهي جنوبی و در قسمتهای خوشآبوهوای یمن مستقر بودند. چنان كه گفتیم، در چارچوبی تاریخی، قفقاز و آسورستان و عربستان بخشهایی اقماری از ایرانزمین محسوب میشدند، همچنان که بخشهای جنوبی فلسطین و لیبی چنین وضعیتی را در مورد مصر داشتند.
یكی از گرانیگاههای جمعیتی بزرگ ایرانزمین در دوران هخامنشی، ميانرودان بود كه در سال ۴۰۰ پیش از میلاد بین یك تا یك و نیم میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد. ميانرودان، با ۴۴۰ هزار كیلومترمربع وسعت، یكی از متراكمترین جمعیتها را در ایرانزمین تشكیل میداد. بخش مركزی ایرانزمین كه كشور امروزین ایران را برمیسازد و ۱/۶۵ میلیون كیلومترمربع وسعت دارد، در حدود ۱۰۰۰ پیش از میلاد دو و نیم میلیون نفر را در خود جای میداد و در ابتدای دوران هخامنشی جمعیت آن به چهار میلیون نفر بالغ شد. به این بخش باید منطقهي پهناور آسیای میانه را نیز با چهار میلیون كیلومترمربع مساحت افزود كه در آن یك میلیون نفر سكای کوچگرد میزیستند. شمال نیمهی شرقی ایرانزمین (كشور امروزین افغانستان) ۶۵۰ هزار كیلومترمربع مساحت داشت كه در ابتدای دوران هخامنشی، یك و نیم میلیون نفر در آن ساكن بودند. بخش جنوب شرقی ایرانزمین، كشور امروزین پاكستان و بخشهایی از شمال هند را در بر میگرفت و بخش عمدهای از آن پانزده میلیون نفری كه هنگام شرح شبهقارهي هند بدان اشاره كردیم، در این منطقه میزیستند. بخش عمدهی این جمعیت، از قبایل آریایی کوچگردی تشكیل یافته بود كه از ابتدای هزاره اول پیش از میلاد به این منطقه كوچیده بودند و بخشی از آنها مانند قبایل كورو، كامبوجَه و سَكا، در واقع، قبایل ایرانیای بودند كه از نواحی شمالی به آنجا میآمدند.
اگر بخواهیم تمام آنچه را گفتیم خلاصه كنیم به چنین تصویری از توزیع جمعیتهای انسانی در ابتدای عصر هخامنشی دست مییابیم:
هستهی مركزی زندگی كشاورزانه و بالاترین درجه از پیچیدگی نهادهای اجتماعی در نیمهی شرقی قلمرو میانی متمركز شده بود. نیمهی شرقی، با حدود بیست و چهار میلیون نفر جمعیت، از این بخشهای جغرافیایی تشکیل شده بود: آناتولی با حدود چهار میلیون نفر جمعیت، بالكان با حدود پنج میلیون نفر جمعیت، مصر و مغرب با حدود سه میلیون نفر، و ایرانزمین که جمعیتش در چندین گرانیگاه جغرافیایی متمایز توزیع شده بود؛ حدود یك میلیون نفر سكاهای گوشهي شمال شرقی ایرانزمین، یك و نیم تا دو میلیون نفر جمعیت در گوشهي جنوب شرقی ایرانزمین (پاكستان و شمال هند امروزین)، و در حد فاصل این دو، سرزمین امروزین افغانستان با یك و نیم میلیون نفر جمعیت، ایران مركزی با حدود چهار میلیون نفر، قفقاز در گوشهی شمال غربی ایرانزمین با سیصد هزار نفر جمعیت و ميانرودان در گوشهي جنوب غربی ایرانزمین با یك میلیون نفر جمعیت قرار داشتند. حاشیهي غربی ایرانزمین را آسورستان با دو میلیون نفر جمعیت پوشانده بود و عربستان با یك و نیم میلیون نفر جمعیت در جنوب این قلمرو قرار داشت. به این ترتیب، كلیت ایرانزمین، با به شمار آوردن قفقاز، آسورستان و عربستان همچون مناطقی اقماری در كنار آن، پانزده و نیم میلیون نفر جمعیت را در خود جای میداد.
در كنار ایرانزمین، كه هستهي مركزی یك واحد سیاسی غولپیكر محسوب میشد، آناتولی و بالكان همچون یك واحد سیاسی- اجتماعی منسجم و به هم پیوسته قرار گرفته بودند؛ با این تفاوت كه آناتولی نیمهی مترقی، پیشرفته و متمدن این منطقه را تشكیل میداد. جمعیت كلی این منطقه نُه میلیون نفر بود كه به شکلی تقريباً همگن در سراسر این سرزمین توزیع شده بود. در جنوب منطقهي آناتولی و بالكان، تمدن دیرینهي مصر با حدود سه میلیون نفر جمعیت قرار داشت و این، تمام نواحی پیشرفته و یكجانشین قلمرو میانی را تشكیل میداد.
تمام نهادهای سیاسی پیشرفته، سرزمينهاي دارای كشاورزی عمیق و شهرهای بزرگ جهان در مقطع تاریخی یادشده، در منطقههای یادشده متمركز بودند. گذشته از نیمهی شرقی قلمرو میانی، تنها در چین، بخشهایی از آمریكا و نواحی دورافتادهای از اروپا شكلی اولیه از نهادهای سیاسی پدید آمده بودند، اما همچنان از دستیابی به نظمی اجتماعی و تمركز سیاسی – مانند آنچه در سرزمينهاي مصر، آناتولی و ایرانزمین میبینیم – محروم مانده بودند. توزیع جمعیت جهان در زمان یادشده چند حاشیهی بزرگ را در اطراف این هستهي مركزی متمدن تشكیل میداد. چین مهمترین هستهي تمدنی قلمرو خاوری بود كه تنها بیست و پنج میلیون نفر را در چین خاص در بر میگرفت و چهار تا هفت میلیون نفر دیگر را در باقی نواحی قلمرو خاوری جای میداد. شبهقارهی هند، علاوه بر حاشیهای شمالی که بخشی از ایران هخامنشی محسوب میشد، بیست و پنج میلیون نفر را در خود جای میداد و نیمهی غربی اروپا حدود دوازده میلیون تن را در مراكز جمعیتی فرانسه، ایتالیا، ایبریا و تا حدودی آلمان شامل میشد. بقیهی نواحی اروپا چهار میلیون نفر جمعیت داشت. آفریقای سیاه پنج و نیم میلیون نفر و كل قاره آمریكا بین سه تا چهار میلیون نفر را در خود جای میداد كه حدود یك و نیم میلیون نفر آن در بخش میانی این قاره، یعنی در مكزیك و آمریكای مركزی، كه دارای زندگی كشاورزانه بود، متمركز شده بودند.
- . تمام دادههای جمعیتی که پس از این میآید از کتاب مکایودی و جونز (۱۳۷۲) برگرفته شده است. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: نخستین نام برای کشور ایران
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب