گفتار سوم: منطق پیکربندی قومی استانها و سیر تحول‌‌شان

گفتار سوم: منطق پیکربندی قومی استانها و سیر تحول‌‌شان

اگر بخواهیم از درون به قلمرو جغرافیایی ایران‌‌زمین در عصر هخامنشی بنگریم، بهترین منبعی كه در اختیار داریم اسناد اداری و دیوانی دولت هخامنشی است. با توجه به دیرینگیِ این ديوان‌‌سالاري و ویران شدن چندباره‌‌ی بایگانی‌‌های دولتی ایرانی در بیست و پنج سده‌‌ای كه بین ما و زمان هخامنشیان فاصله انداخته، تنها منابعی در اختیار ما باقی مانده كه بر سنگ حك شده باشند. به این ترتیب، مهم‌‌ترین منابعی كه سازمان‌‌دهی جغرافیایی و جمعیتی ایران‌‌زمین در عصر هخامنشی را به دست می‌‌دهند كتیبه‌‌ها و سنگ‌‌نبشته‌‌های هخامنشیان هستند.

در كنار این منابع درباری و دولتی، دو منبع حاشیه‌‌ای و كمكی نیز در اختیار داریم كه می‌‌توان با نگریستن بدان تصویری دقیق‌‌تر از تنوع جمعیتی و الگوی سازمان‌‌دهی سرزمين‌‌هاي هخامنشی به دست آورد. یكی از این دو منبع، اوستاست كه بخشی از آن یعنی فَرگَرد نخست وَندیداد و بندی از مهریشت به شرح سرزمين‌‌هاي ایرانی می‌‌پردازد و در زمان هخامنشی به شکل امروزین‌‌اش تدوین شده است. دیگری، فهرستی است كه هرودوت در تواریخ خود از بخش‌‌های گوناگون شاهنشاهی هخامنشی به دست می‌‌دهد و اقوامی كه نام آنان را برمی‌‌شمارد.

آشکارا بهترین منبع برای فهم جغرافیای سیاسی هخامنشیان مراجعه به منابع بازمانده از ديوان‌‌سالاري خود هخامنشیان، یعنی سنگ‌‌نوشته‌‌های شاهنشاهان این دودمان، است. تأكيد نگارنده بر این منابع تاریخی از آن روست كه در بیشتر نوشتارهای جدید، منبع حاشیه‌‌ای و فرعی یونانی، یعنی تواریخ هرودوت، بر منابع ایرانی تقدم یافته است. با توجه به خطاهای چشم‌‌گیر و روشنی كه هرودوت در ذكر فهرست استان‌‌های هخامنشی مرتكب شده و با توجه به این كه صورت‌‌بندي و تقسیم‌‌بندی مورد نظر او با مقیاسی جغرافیایی جور درنمی‌‌آید و بیشتر بر مبنای اقوام و نژادها مرتب شده، چنین می‌‌نماید كه بهترین راه برای نگریستن به اندرون شاهنشاهی هخامنشی، مرور كردن فهرست استان‌‌ها و سرزمین‌‌هایی باشد كه در كتیبه‌‌های شاهنشاهان این دودمان ثبت شده است.

نخستین فهرست از این رده در كتیبه‌‌ی بیستون دیده می‌‌شود و داریوش بزرگ آن را ثبت كرده است. به احتمال زیاد تاریخ ثبت این نوشتار به سال‌‌ ۵۲۱ پیش از میلاد مربوط می‌‌شود؛ یعنی، زمانی كه داریوش به تازگی ایران‌‌زمین را فتح كرده بود و خود را جانشین برحق كوروش بزرگ قلمداد می‌‌كرد. فهرستی كه داریوش از سرزمين‌‌هاي هخامنشی به دست داده است، بیست و سه دَخیوم (یا دَهیوم)‌‌ را در بر می‌‌گیرد. لوکوک واژه‌‌ی‌‌ دَخیوم یا دهیوم را، با توجه به کاربرد آن در منابع ودایی، مترادف با قوم و نژاد گرفته است.[1] دلیل او برای این سخن آن است که این کلمه را در سانسکریت به صورت داسیو داریم که با دلالتی منفی و تحقیرآمیز برای اشاره به بومیانِ غیرآریاییِ هندی به کار گرفته می‌‌شود. ریشه‌‌ی هند و ایرانی آن دَسَه/ دَهَه است که مرد و انسان معنی می‌‌دهد و از این بارِ منفی نشانی در آن دیده نمی‌‌شود. از سوی دیگر، معمولاً کلیدواژگان منفیِ دارای بار هویتی برای اشاره به خودانگاره مورد استفاده قرار نمی‌‌گیرند، هر چند ممکن است واژگونه‌‌ی آن رخ دهد؛ یعنی، کلیدواژه‌‌های منسوب به خودی‌‌ها کم کم دلالتی منفی پیدا کند. این را می‌‌دانیم که یکی از قبایل مهم سکا که نام‌‌شان هم در کتیبه‌‌های هخامنشی آمده و بعدتر اشکانیان از میان‌‌شان ظهور می‌‌کنند، خود را داهَه می‌‌نامیده‌‌اند و نام دهستانِ و شاید داغستان امروزین نیز احتمالاً از ایشان گرفته شده است. هم‌‌چنين هخامنشیان تمام اقوام شاهنشاهی، از جمله مادها و پارس‌‌ها و ایلامی‌‌ها، را با این برچسب می‌‌شناختند و این همان است که بر نام ده و دهکده باقی مانده است. بر این پايه، لوکوک به درستی استنتاج کرده‌‌ که کاربرد ودایی این کلمه با دلالت منفی‌‌اش متأخرتر و تحریف شده است و معنای اصلی آن همان بوده که هخامنشیان و سکاها به کار می‌‌گرفته‌‌اند.

هر چند معنای اصلی و کهن این واژه به قومیت و نژاد اشاره می‌‌کرده، اما بهتر است آن را در نبشته‌‌های هخامنشی به سرزمین یا قلمرو ترجمه كنیم. قومیت به خاطر تنوع قومی نمایان در دهیوم‌‌های هخامنشی برابرنهاد دقیقی نیست و واژه‌‌ی كشور، با دلالت سیاسی امروزین و مدرنی كه دارد، همتای خوبی برای آن محسوب نمی‌‌شود، هر چند در برخی از ترجمه‌‌ها[2] به کار گرفته شده است. اگر بخواهیم بار سیاسی کلمه را رعایت کنیم، باید آن را به استان برگردانیم، نه کشور. کهن‌‌ترین فهرست داریوش این سرزمين‌‌ها را در بر می‌‌گیرد:[3] پارس، ایلام، بابِل، آشور، عربستان، مصر، آنان كه كنار دریا هستند، سارد، ایونیه، ماد، ارمنستان، كاپادوكیه، پارت، زَرنگ، هرات، خوارزم، باختر، سُغد، گَندارَه، سَكَا، تَتَگوش، رُخَج و مَكَه – كه روی هم رفته بیست و سه سرزمین را برمی‌‌سازند.

دقیقاً همین فهرست، با همین ترتیب، در کتیبه‌‌ی دیگری از داریوش (DSm) ‌‌دیده می‌‌شود که در شوش کشف شده است. در آن‌‌جا هم چنین فهرستی داریم: پارس، ایلام، بابل، ‌‌آشور، عربستان، مصر، سارد، ایونیه،‌‌ ماد، ارمنستان، ‌‌کاپادوکیه، پارت، ‌‌زرنگ، هرات، خوارزم، بلخ، سغد، گنداره،‌‌ تتگوش، رخج، سند، اسکودرا،‌‌ ایونیایی‌‌های پتاسوس بر سر … [4].

این فهرست ناقص است و در شکل کنونی بیست و سه سرزمین را در بر می‌‌گیرد. ترتیب و نام‌‌ها دقيقاً با بیستون همسان است، با این تفاوت که عبارتِ‌‌ «آنان که کنار دریا هستند» پیش از سارد و ایونیه حذف شده و عبارت «ایونی‌‌های پتاسوس بر سر» در انتهای فهرست افزوده شده است و بنابراین می‌‌توان این دو را مترادف دانست. یکسان بودن نام‌‌ها و ترتیب‌‌ها و ذکر شدن نام پارس که تنها در بیستون و این کتیبه دیده می‌‌شود، نشانگر آن است که این متن را در زمانی نزدیک به نبشتن بیستون پدید آورده‌‌اند.

فهرست سوم را نیز داریوش به دست داده است. این كتیبه به زمانی مربوط می‌‌شود كه داریوش ساخت تخت‌‌جمشید را آغاز كرده بود و بنابراین مربوط به نیمه‌‌ی دوم دوران پادشاهی اوست. در این نوشته، داریوش از بیست و پنج سرزمین نام می‌‌برد[5] و جالب است كه در میان این نام‌‌ها، اسم پارس غایب است. او در ابتدای نوشته‌‌ی خود می‌‌گوید كه به خواست اهورامزدا، اين‌‌ها هستند سرزمین‌‌هایی كه من با مردم پارس از آن خود كردم؛ و بنابراین به این ترتیب پارسیان را از فهرست خود حذف می‌‌كند و چنان كه به زودی خواهیم دید، این عبارت را برای اشاره به مفهومی عام از «اَبَرانسان وفادار به آرمان هخامنشی» به كار می‌‌گیرد. فهرست داریوش از سرزمین‌‌هایش در تخت‌‌جمشيد به این قرار است: ایلام، ماد، بابِل، عربستان، آشور، مصر، ارمنستان، كاپادوكیه، سارد، ایونی‌‌های خشكی و آنها كه كنار دریا هستند، كشورهایی كه آن سوی دریا هستند، اِسگَرتیا، پارت، زَرَنگ، هرات، بلخ، سُغد، خوارزم، تَتَگوش، رُخَج، سِند، گَندارَه، سَكَه، و مَكَه.

كتیبه‌‌ی دیگری كه بار دیگر داریوش در آن سرزمين‌‌هاي زیر فرمان خود را فهرست می‌‌كند، احتمالاً، در پایان دوران سلطنت وی یا در ابتدای دوران زمام‌‌داري خشایارشا نوشته شده است. این كتیبه را در نقش‌‌رستم، یعنی در آرامگاه داریوش، می‌‌بینیم. در این فهرست، بار دیگر نام پارس‌‌ها غایب است و چنین فهرستی از سرزمين‌‌هاي هخامنشی به دست داده می‌‌شود:[6] ماد، ایلام، پارت، هرات، بلخ، سُغد، خوارزم، زَرَنگ، رُخَج، تَتَگوش، گَندارَه، هند، سَكاهای هوم‌‌خوار، سَكاهای تیزخود، بابِل، آشور، عربستان، مصر، ارمنستان، كاپادوكیه، سارد، ایونیه، سَكاهای آن سوی دریا، ِاسكودرَه، ایونی‌‌های پِتاسوس بر سر، لیبیایی‌‌ها، كوشی‌‌ها، اهالی مَكَه، و كاریه. در این‌‌جا می‌‌بینیم كه ساختار جغرافیایی شاهنشاهی هخامنشی به بیست و نُه سرزمین تقسیم شده است. چنان كه آشكار است در میان این سرزمين‌‌ها بخشی از آن‌‌ها، كه جمعیتی با زبان و نژاد آریایی را در خود جای می‌‌دهند، هسته‌‌ی مركزی شاهنشاهی را برمی‌‌سازند. یكی از نمونه‌‌هایی كه این مركزی بودن بخشی از جمعیت را نشان می‌‌دهد در كتیبه‌‌ي داریوش در نقش‌‌رستم (DN) دیده می‌‌شود. در این كتیبه بخشی از درباریان داریوش در زیر نگاره‌‌های سنگی ایشان نام برده شده‌‌اند. در این كتیبه به پارسی، مادی، ایلامی، پارتی، سَكای تیزخود، بابِلی، آشوری و اهالی مَكَه اشاره شده است.[7]

كتیبه‌‌ی دیگری كه از دورانی متأخرتر فهرستی مشابه را به دست می‌‌دهد، به خشایارشا مربوط است. خشایارشا در ابتدای كتیبه‌‌ی ضد دیو[8] خود سرزمين‌‌هاي زیر فرمان خود را به این ترتیب فهرست می‌‌كند و هم‌‌چنان پارس را از این میان حذف می‌‌کند: ماد، ایلام، رُخَج، اَرمنیه، زَرَنگ، پارت، هرات، بلخ، سُغد، خوارزم، بابِل، آشور، تَتَگوش، سارد، مصر، ایونیه – و تصریح می‌‌كند ایونیه تقسیم می‌‌شود به آنهایی كه در كنار دریا ساكن‌‌اند و آنهایی كه آن سوی دریا زندگی می‌‌کنند – اهالی مَكَه، اَرَبَیه یا عربستان، گَندارَه، سِند، كاپادوكیه، دَهَه، سَكاهای هوم‌‌خوار، سَكاهای تیزخود، ِاسكودرَه، اهالی اَكئوفَكَه، لیبیایی‌‌ها، كاری‌‌ها و كوشی‌‌ها.

فهرست مشابهی از دوران اردشیر هخامنشی در دست است كه نام اقوام گوناگون تابع شاهنشاهی را، در زیرِ نگاره‌‌های ایشان در تخت‌‌جمشید، نوشته است. نام این اقوام به این ترتیب است:[9] پارسی، مادی، ایلامی، پارتی، هراتی، بلخی، سُغدی، خوارزمی، زَرَنگی، رُخَجی، تَتَگوشی، گَنداری، سِندی (هندی)، سَكای هوم‌‌خوار، سَكای تیزخود، بابِلی، آشوری، عرب، مصری، اَرمنی، كاپادوكی، ساردی، ایونی، سَكاهای آن‌‌سوی دریا، ِاسكودری، ایونیایی پِتاسوس بر سر، لیبیایی، كوشی‌‌، اهل مَكَه، و كاریایی.

فهرست ضمنی دیگر به نگاره‌‌های نمایندگان اقوام ایرانی مربوط می‌‌شود که اردشیر سوم آن را بر پلکانی در کاخ داریوش افزود.[10] بر این نگاره دوازده قوم بازنموده شده‌‌اند: مادی، زرنگی، بلخی، اسکودره، کلئیناسیات (تراکیه‌‌ای؟)، سکایی (هوم‌‌خوار؟)، عرب، هندی؟، لیبیایی، ایلامی، آشوری و سکایی (تیزخود؟). از داریوش بزرگ هم در نقش‌‌رستم نگاره‌‌ای از حاملان تخت دیده می‌‌شود که در آن سی سرزمین شاهنشاهی در قالبی تصویری نمایش داده شده‌‌اند.

به این ترتیب، می‌‌بینیم كه از دوران هخامنشی حدود ده سند در دست داریم كه در تمام آن‌‌ها فهرستی از اقوام تابع هخامنشیان یاد شده است؛ به جز دو تا از این موارد كه تنها بخشی از اقوام تابع را برمی‌‌شمارد، پنج تای دیگر كه توسط اردشیر، خشایارشا و داریوش نوشته شده‌‌اند، فهرست‌‌هایی از سرزمين‌‌هاي تابع هخامنشیان را به دست می‌‌دهند كه شمار آنها از بیست و چهار تا بیش از سی سرزمین متغیر است. فهرست‌‌های ناقص احتمالاً بر این مبنا تنظیم شده‌‌اند که هسته‌‌ي مركزی اقوام ایرانی (داریوش) یا شماری مقدس و برابر با دوازده صورت فلکی (اردشیر سوم) را بازنمایی کنند. اگر داده‌‌های مربوط به تمام نگاره‌‌های بازمانده از استان‌‌ها را گرد آوریم، به این ترتیب، به فهرستي از اقوام و استان‌‌ها در دستگاه دولتی هخامنشیان می‌‌رسیم: ۳۰ و ۲۴ استان (داریوش بزرگ)، ۲۴ استان (خشایارشا)، دو بار ۲۸ و ۳۰ استان (اردشیر یکم)، و ۱۲ استان (اردشیر سوم)[11].

اگر فهرست یادشده را با آنچه هرودوت در كتاب سوم تواریخ خود آورده مقایسه كنیم، به نتایج چشم‌‌گیر و جالبی دست می‌‌یابیم. هرودوت می‌‌گوید كه داریوش بزرگ شاهنشاهی هخامنشی را به بیست استان متفاوت تقسیم كرد.[12] چنان که دیدیم، سخن هرودوت نادرست است و اگر تمام منابع را در نظر بگیریم، داریوش در دوره‌‌های متفاوتِ‌‌ سلطنت دیرپایش ۲۳، ۲۴ و ۲۹ و با پذيرش نگاره‌‌ي يادشده در نقش‌‌رستم ۳۰ استان را در کشورش گنجانده است. با وجود این، هرودوت فهرستی ساده‌‌شده از آن را ارائه می‌‌کند و شمارشان را به بیست محدود می‌‌داند و مدعی است که این تقسیم‌‌بندی جغرافیایی توسط داریوش وضع شده و تا زمان وی – اواخر قرن پنجم پ.م. – باقی بوده است.

این نیز نادرست است و در زمان هرودوت تقسیم‌‌بندی سی استانی اردشیر برقرار بوده که مشابهش را در فهرست دوران خشایارشا نیز دیدیم. هرودوت گفته که از طریق یك مترجم و به واسطه‌‌ی یك ایرانی درباره‌‌ی نام و نشان این استان‌‌ها و مقدار مالیاتی كه از آن‌‌جا به خزانه‌‌ی شاهنشاهی ارسال می‌‌شده، اطلاعاتی به دست آورده است. آشکار است که این منبع ایرانی یا آن مترجم دانشی کلی و نه چندان دقیق در مورد تقسیم‌‌های استانی و ديوان‌‌سالاري هخامنشیان و گستره‌‌ی قلمروشان در اختیار داشته‌‌اند.

فهرستی كه هرودوت از بیست استان شاهنشاهی به دست می‌‌دهد، چنین است:[13]

نخست ایونیا[14] (Ἰώνων)، ماگنِزیا[15] (Μαγνήτων)، آیولیا[16] (Αἰολέων)، كاریا[17] (Καρῶν)، لوكیا[18] (Λυκίων)، میلویا[19] (Μιλυέων) و پامفولیا[20] (Παμφύλων). از دید هرودوت تمام این مناطق استان نخست را تشكیل می‌‌دهند و در آسیا (Ἀσίῃ) قرار گرفته‌‌اند. چنان كه در نوشتار دیگری نشان داده‌‌ام[21]، واژه‌‌ی آسیا در متن‌‌هاي یونانی به معنای كرانه‌‌ی شرقی دریای اژه است و بیشتر به سرزمین آناتولی، یعنی همان آسیای صغیر اشاره مي‌‌كند.

استان دوم از دید هرودوت، این مناطق و اقوام را در بر می‌‌گیرد: موسیان‌‌ها[22] (Μυσῶν)، لودیایی‌‌ها[23] (Λυδῶν)، لاسونیان‌‌ها[24] (Λασονίων)، كابالیاها[25] (Καβαλέων) و هوتِنیان‌‌ها[26] (Ὑτεννέων).

سومین استان از دید هرودوت، در منطقه‌‌ی هِلسپونت (Ἑλλησποντίων) در ساحل راست دریا قرار دارد و این سرزمين‌‌ها را در بر می‌‌گیرد: فریگیه[27] (Φρυγῶν) و تِراكیه[28] (Θρηίκων) – که به زعم او در آسیا قرار دارند – پافلاگونیه[29] (Παφλαγόνων)، ماریاندونون[30] (Μαριανδυνῶν) و منطقه‌‌ی سوری‌‌نشین[31] (Συρίων). چهارمین استان سرزمین كیلیكیه[32] (Κιλίκων) است كه آن را هم‌‌چون واحد سیاسی و جغرافیایی مستقلی مورد اشاره قرار می‌‌دهد. پنجمی منطقه‌‌ای است كه فینیقیه[33] (Φοινίκη)، فلسطین[34] (Παλαιστίνη)، سوریه، و قبرس[35] (Κύπρος) را در بر می‌‌گیرد و از پُسیدِئیون در مرز سوریه و كیلیكیه تا مصر ادامه می‌‌یابد. ششمین استانِ هرودوتی، مصر[36] (Αἰγύπτου)، لیبی[37] (Λιβύων)، كورنه[38] (Κυρήνης)، و بَركَه[39] (Βάρκης) را در بر می‌‌گیرد كه همگی در شمال آفریقا قرار دارند. هفتمین استان سرزمین ساتاگودای[40] (Σατταγύδαι)، گَنداریان[41] (Γανδάριοι) و دادیك[42] (Δαδίκαι) است كه احتمالاً با استان تَتاگوشیه‌‌ی هخامنشی مترادف است. او هم‌‌چنين در این منطقه از مردمی به اسم آپاروتای[43] (Ἀπαρύται) نیز نام برده است.

هشتمین استان هرودوت، شوش و بقیه سرزمین كیسیان[44] (Κισσίων) (كاسیان) را در بر می‌‌گیرد. استان نُهم او، بابِل[45] (Βαβυλῶνος) و آشور[46] (Ἀσσυρίης) است. استان دهم، ماد[47] (Μηδικῆς) و پاریكانیا[48] (Παρικανίων) را در برمی‌‌گیرد كه هسته‌‌ی مركزی آن را اكباتان برمی‌‌شمرد و می‌‌گوید مردم اُرتوكُروبانتیان[49] (Ὀρθοκορυβαντίων) نیز در آن‌‌جا زندگی می‌‌كنند. استان یازدهم او، كاسپی‌‌ها[50] (Κάσπιοι)، پاوسیكاها[51] (Παυσίκαι)، پانتی‌‌ماتوها[52] (Παντίμαθοί) و دَرِیتاها[53] (Δαρεῖται) را در بر می‌‌گیرد. استان دوازدهم او، بلخ یا باكتریا[54] (Βακτριανῶν) و آیگلون[55] (Αἰγλῶν) نام دارد. استان سیزدهم، پاكتوئیكه[56] (Πακτυϊκῆς) و ارمنستان[57] () تا مرز رود اوكسین را شامل می‌‌شود. استان چهاردهم او ساگارتی‌‌ها[58] (Σαγαρτίων)، زَرَنگی‌‌ها[59] (Σαραγγέων )، تامانایوها[60] (Θαμαναίων)، اوتی‌‌ها[61] (Οὐτίων)، موكون‌‌ها[62] (Μύκων) و ساكنان تبعیدی به جزایر دریای سرخ را شامل می‌‌شود. استان پانزدهم او با نام سَكا[63] (Σάκαι) و كاسپی[64] (Κάσπιοι) مشخص شده است. هرودوت می‌‌گوید شانزدهمین استان شاهنشاهی هخامنشی، سرزمين‌‌هاي پارت[65] (Πάρθοι)، خوارزم[66] (Χοράσμιοι)، و سغد[67] (Σόγδοι) را در بر می‌‌گیرد و مردم آرِئیان (آریایی)‌‌ در آن‌‌جا زندگی می‌‌كنند. استان هفدهم او پاریكانیان[68] (Παρικάνιοι) و اتیوپی[69] (Αἰθίοπες) را در بر می‌‌گیرد. هرودوت می‌‌گوید این دو منطقه در آسیا قرار دارد. این عبارت نشان می‌‌دهد كه یونانیان میان نواحی شرقی دریای اژه تمایز خاصی قائل نبودند و مناطق شمالی مانند آناتولی یا جنوبی مانند مصر و اتیوپی را از هم تفكیك نمی‌‌كردند. هجدهمین استان هرودوت ماتیه‌‌نیاها[70] (Ματιηνοῖσι)، ساسپِیراها[71] (Σάσπειρσι) و آلارودیان[72] (Ἀλαροδίοισι) را در خود جای می‌‌دهد. از دید او نوزدهمین استان مردمی مانند مُسخوئی‌‌ها[73] (Μόσχοισι)، تیبارِنی‌‌ها[74] (Τιβαρηνοῖσι)، ماكرونیان‌‌ها[75] (Μάκρωσι)، ماراها[76] (Μαρσὶ)، و مُسونویکوها[77] (Μοσσυνοίκοισι) را در خود جای می‌‌دهد. بیستمین استان او، هند[78] (Ἰνδῶν) است كه از ثروت‌‌های آن‌‌جا تصویری افسانه‌‌ای در ذهن دارد.

هرودوت در کتاب هفتمِ تواریخ، زمانی که سان دیدنِ‌‌ خشایارشا از سپاهش را شرح می‌‌دهد، بار دیگر فهرستی از اقوام تابع شاهنشاه ارائه می‌‌کند. در این بخش به این نام‌‌ها برمی‌‌خوریم: پارس‌‌ها و مادها که لباسی مشابه داشتند و کلاه نرم نمدی، شلوار و پیراهن آستین‌‌دار و زرهِ فلس‌‌دار می‌‌پ‍وشیدند و به نیزه،‌‌ شمشیر،‌‌ خنجر و کمان مسلح بودند. کیسیان‌‌ها (کاسی‌‌ها) که لباسی هم‌‌چون پارس‌‌ها بر تن داشتند و رهبرشان (آنافِس پسر اوتانِس)[79] نیز نامی پارسی دارد. این نام احتمالاً هونافَه (یعنی دارای ناف و نژاد نیکو) پسر هوتَن بوده است. گروه بعدی آشوریان و مردم کلده هستند که باز رهبری پارسی دارند به نام هوتاسپ پسر اَرتَه‌‌خایه.[80] بعد از ایشان مردم بلخ هستند و سکاها[81] که گویا قبیله‌‌ای از آنها اَمورگَه نام دارند. بعد از آنها هندی‌‌ها قرار می‌‌گیرند، و بعدشان آریاها، که احتمالاً همان آریاسپ‌‌ها در سیستان و بلوچستان هستند. ایشان لباسی شبیه به بلخیان و کمانی هم‌‌چون مادها دارند. بعد از ایشان، این اقوام از ایران شرقی قرار دارند: پارت‌‌ها، خوارزمیان،‌‌ سغدی‌‌ها و اهالی گَنداره و دادیک‌‌ها. بعد از آنها کَسپی‌‌ها هستند و اهالی زرنگ که چکمه‌‌های بلندی تا بالای زانو می‌‌پوشند. بعد از آنها این اقوام به ترتیب قرار می‌‌گیرند: پاکتیان‌‌ها،‌‌ اوتی‌‌ها، موکیان‌‌ها،‌‌ پاریکانیان‌‌ها، عرب‌‌ها، اتیوپیایی‌‌ها، پافلاگونی‌‌ها،‌‌ لیگیایی‌‌ها،[82] ماتینیان‌‌ها،‌‌ ماریاندونای‌‌ و سوری‌‌ها، که به زعم هرودوت همان مردم کاپادوکیه هستند، فریگی‌‌ها، ارمنی‌‌ها، لودیایی‌‌ها، موسیان‌‌ها،‌‌ تراکی‌‌ها، لاسونیان‌‌ها که لباس‌‌هایی شبیه مردم کیلیکیه بر تن دارند، میلیان‌‌ها، موسخوی‌‌ها، تیبارنیان و ماکرونیان و موسونویکاها، آلارودیان و ساسپرسیان‌‌ها و کولخی‌‌ها، و مردم جزایر دریای سرخ.[83]

اگر بخواهیم تمام داده‌‌های نویسندگان باستانیِ مرزهای غربی را در این مورد به شمار بیاوریم باید یک متن متأخرتر را نیز به دو فهرست هرودوت بیفزاییم و آن سیاهه‌‌ای است که آریان نیکومدیایی در آناباسیس از استان‌‌های هخامنشی به دست داده است. این نویسنده‌‌ی عصر رومی‌‌ها، هنگام شرح فتوحات اسکندر، استان‌‌های هخامنشی را به این ترتیب فهرست کرده است:[84]

پارس، بابل- آشور، ماد، سکا، ایونیه، کاریه، لودیه، فریگیه‌‌ی بزرگ، کاپادوکیه، ارمنستان، کیلیکیه، سوریه و فلسطین، مصر، تاکسیلا، اوریِتیان[85] که مردمش را ایختیوفاگی[86] یعنی ماهی‌‌خور نامیده است، گِدروسیا و کَرمانیا، ماردیان‌‌ها و هیرکانیان‌‌ها، درنگیانا، آراخوسیا، باکتریا، قلمرو داهه‌‌ها، پارت، آریا ‌‌(هرات)، خوارزم، سغد، و عربستان.

فهرست آریان از نظر شکل و ترتیب با آنچه در تواریخ هرودوت می‌‌بینیم كاملاً متفاوت است و بیشتر به رونوشتی از سیاهه‌‌ی خشایارشا و اردشیر می‌‌ماند. معلوم است که آریان پس از گذر چند قرن به منابع استوارتر و درست‌‌تری دسترسی داشته و اطلاعاتی را ثبت کرده که اگر با محک اسناد درباری هخامنشیان سنجیده شود از روایت هرودوت، که هم‌‌زمان با ایشان می‌‌زیسته، دقت و اعتبار بیشتری دارد.

گذشته از هرودوت و آریان، یك متن كمكی دیگر نیز از همین دوران هخامنشی در دست داریم كه آن هم به شرح فهرستی از سرزمين‌‌ها و اقوام می‌‌پردازد. این شرح را در اوستا در وندیداد و در فرگرد یكم این كتاب می‌‌توان بازیافت. وندیداد تنها به شانزده سرزمین اشاره كرده است كه همه‌‌ی آنها در نیمه شرقی ایران‌‌زمین قرار گرفته‌‌اند. در واقع، این فهرست می‌‌تواند مكملی بر تواریخ هرودوت باشد چرا كه، چنان كه دیدیم، هرودوت بخش‌‌های غربی شاهنشاهی هخامنشی را با ذره‌‌بینی درشت‌‌نماتر و دقیق‌‌تر نگریسته بود و در واقع اطلاعاتی كه درباره‌‌ي نیمه شرقی این دولت عظیم به دست می‌‌دهد، مشكوك و نامعتبر محسوب می‌‌شود؛ اما در مورد نیمه‌‌ي شرقی این شاهنشاهی، داده‌‌های مربوط به اوستا را در دست داریم.

شانزده سرزمینی كه در وندیداد نام برده شده‌‌اند به ترتیب عبارتند از[87]: نخست سرزمین ایرانویج (,OjEaW ,mvnayria / اَیریَنِم وَئِجو) ‌‌كه بر كرانه رود دائی‌‌تیا قرار گرفته است. این سرزمین باید در بخش‌‌های شمالی آسیای میانه قرار داشته باشد چرا كه در اوستا قید شده كه دَه ماه از سال در آن جا زمستان است. دومین سرزمین جلگه‌‌ی سغد (mvnayaC-ODGus/ سوغذو شَیَنِم) و سومی مرو (muruOm/مُئوروم) نیرومند است. چهارمین سرزمین بلخ (mIDxAb / بَخذیم) زیبای افراشته‌‌درفش و پنجمی نِسا (miAsin/ نیاسم) در میان بلخ و مرو است. ششمین سرزمین وندیدادی، هرات (mUyOrah/ هَرویوم) است كه دریاچه‌‌ای در آن قرار دارد و هفتمین وَئه‌‌كِرِتَه (mvtvrvkEaW) است كه آن را با كابلستان یكی دانسته‌‌اند و با صفت بدسایه مشخص شده است. هشتمین سرزمین، اوروَه (m&wru) نام دارد كه بنا به تصریح وندیداد دارای چراگاه‌‌های پهناور است.

نهمین سرزمین، خنِنتَه (mvtNvnx) نام دارد كه همان هیرکانیه یا گرگان (OnAkrhvW mvnayaC) است. دهمین سرزمین، هَره‌‌خْوَیتی (mItiaXarah) نام دارد و این همان سَرَسوآتی سانسكریت است که نام رود هیرمند و سرزمين‌‌هاي واقع در شرق آن است. یازدهمین سرزمین، هیرمند (mvtNamutEah) رایومند نام دارد و قاعدتاً به سرزمين‌‌هاي کرانه‌‌ی باختری هیرمند اشاره می‌‌کند. دوازدهمین سرزمین ری است كه در اوستا به شكل رَغَه (m&Gar) از آن نام برده شده است. سیزدهمین سرزمین چَخرَه (mvrxac ) نام دارد که یعنی چرخ. چهاردهمین سرزمین وَرِنه (mvnvraW) خوانده می‌‌شود كه همان گیلان امروزین است. پانزدهمین سرزمین هَپتَ‌‌هَندو (udNvh ,atpah) نامیده شده كه یعنی هفت رود، و احتمالاً به بخش‌‌های شمالی هند و پنجاب امروزین اشاره می‌‌كند. شانزدهمین سرزمین، گرداگرد سرچشمه‌‌ی رود رَنگهَ (lyahMar) قرار گرفته و چنین گفته شده كه مردم این سرزمین سر ندارند و این بدان معناست كه دولتی در این قلمرو وجود نداشته است.

به این ترتیب، داده‌‌های مسلّم و روشنی كه ما از دوران هخامنشی و جغرافیای سیاسی آن در دست داریم، هفت فهرست از سرزمين‌‌هاي شاهنشاهی هخامنشی را شامل می‌‌شود. یكی از آن‌‌ها را داریوش بزرگ در حدود سال ۵۲۱ یا ۵۲۲ پیش از میلاد در بیستون نوشته است. این فهرست بیست و سه سرزمین را در بر می‌‌گیرد. دیگری را نیز داریوش، احتمالاً در حدود سال ۵۰۰ پیش از میلاد، در تخت‌‌جمشید نوشته و این یكی بیست و پنج سرزمین را شامل می‌‌شود. سومین فهرست نیز توسط داریوش نوشته شده و در نقش‌‌رستم یعنی در آرامگاه وی وجود دارد كه احتمالاً در حدود سال ۴۹۰ تا ۴۸۵ پیش از میلاد نوشته شده است. این فهرست ناگهان شمار استان‌‌ها را به بیست و نُه تا افزایش می‌‌دهد. آن‌‌گاه فهرست خشایارشا در تخت‌‌جمشید را داریم كه هم‌‌چنان بیست و نُه سرزمین را شامل می‌‌شود و احتمالاً در حدود سال ۴۸۰ پیش از میلاد نوشته شده است. پس از آن فهرست دیگری از دوران اردشیر هخامنشی را داریم كه سی كشور را در بر می‌‌گیرد و در تخت‌‌جمشید ثبت شده است. گذشته از این پنج فهرست كه شالوده‌‌ی اصلی داده‌‌های ما در مورد جغرافیای سیاسی عصر هخامنشی را به دست می‌‌دهد، چهار فهرست كمكی یعنی بیست استان و اقوام ارتش شاهنشاهی از تواریخ هرودوت، سیاهه‌‌ی آریان و شانزده سرزمین وندیداد را نیز در دست داریم. در صورتی كه این استان‌‌ها را در كنار یكدیگر بگذاریم و به شكلی مقایسه‌‌ای بدان بنگریم، چند نكته‌‌ی مهم از آن استخراج می‌‌شود:

– نخست آن كه نام بعضی از سرزمين‌‌ها در همه‌‌جا تكرار می‌‌شود و این تكرار شدن شكلی یك‌‌دست، یك‌‌نواخت و قاعده‌‌مند دارد. سرزمين‌‌هاي یادشده معمولاً تنها با یك واژه برچسب می‌‌خورند و از محتوای متن چنین برمی‌‌آید كه در زمان نوشته شدن این متن‌‌ها، همگان بر حدود و مرزهای سرزمين‌‌هاي یادشده آگاه بودند. این سرزمين‌‌ها به گمان من واحدهای سیاسی‌‌ای هستند كه پیش از ظهور هخامنشیان نیز وجود داشتند و ديوان‌‌سالاران هخامنشی به سادگی با تبدیل‌‌ كردن آنها به یك استانِ تابع، آنان را در دستگاه اداری پارس‌‌ها گنجاندند. سرزمين‌‌هاي یادشده عبارتند از: ایلام، بابِل، آشور، مصر، سارد، ماد، اَرمنستان، كاپادوكیه، پارت، زَرَنگ، هرات، خوارزم، بلخ، سغد، گَندارَه، تَتَگوشیه، رُخَج و مَكَه. در مورد برخی از این سرزمين‌‌ها اطلاعاتی كامل و مستند در دست داریم. به عنوان مثال می‌‌دانیم كه ایلام، بابِل، آشور، مصر، سارد، ماد، اَرمنستان، كاپادوكیه، پارت و بلخ در ابتدای ظهور هخامنشیان دارای دولت‌‌هایی مستقر و شهرهایی پُرجمعیت و پُررونق بودند، با وجود این در مورد برخی از آنان مانند زَرَنگ، هرات، خوارزم، گَندارَه، تَتَگوش، رُخَج و مَكَه چیز زیادی نمی‌‌دانیم؛ اما با توجه به این كه در هر پنج فهرست هخامنشی تمام این مناطق به شكلی یك‌‌نواخت و یك‌‌دست تكرار شده‌‌اند، می‌‌توان آنان را نیز در زمره‌‌ی دولت‌‌های پیشاهخامنشی، كه به سطح یك استان فروكاسته شده‌‌اند، در نظر گرفت.

– گذشته از این هسته‌‌ی مركزی سرزمين‌‌هاي كشاورز و سازمان‌‌یافته، برخی از نام‌‌ها را در این فهرست‌‌ها می‌‌بینیم كه تكرار شده‌‌اند اما نامی یك‌‌نواخت و برچسبی یگانه ندارند. این سرزمين‌‌ها گه‌‌گاه دچار تغییر اسم، شاخه‌‌زایی، تفاوت در رده‌‌بندی و نام‌‌های جایگزین می‌‌شوند. برخی از این سرزمين‌‌ها، بنابر آنچه در تواریخ هرودوت می‌‌بینیم، یا مالیاتی نمی‌‌دادند و یا مالیاتی اندك از آن‌‌ها به دربار هخامنشی ارسال می‌‌شده است. این بدان معناست كه سرزمين‌‌هاي یادشده هنوز از نظر سازمان‌‌دهی سیاسی وضعیتی ابتدایی داشته و به احتمال زیاد نامی كه ما در فهرست‌‌های هخامنشی و یا سایر رده‌‌بندی‌‌ها می‌‌بینیم، بیشتر به اقوام ساكن در آن اشاره داشته‌‌اند.

سرزمین‌‌های یادشده عبارتند از عربستان كه در فهرست‌‌های هخامنشی مرتب تكرار می‌‌شود، اما هرودوت به آن اشاره‌‌ای نكرده است و فقط به این نكته بسنده كرده كه مردم اَرَبایه یا همان عربستان، كه در قلمرو شوش و بابِل رده‌‌بندی شده‌‌اند، مالیاتی به شاهنشاه پرداخت نمی‌‌كردند.[88] گذشته از اَرَبایه (عربستان)، با مردم كنار دریا كه احتمالاً همان ایونی‌‌های پِتاسوس بر سر هستند، روبه‌‌رو هستیم و این احتمالاً همان قلمرو هِلسپونت است كه هرودوت به آن اشاره كرده است. هم‌‌چنين با ایونی‌‌های كنار دریا، آن‌‌‌‌سوی دریا و مقیم خشكی نیز روبه‌‌رو هستیم. این نام‌‌ها در فهرست‌‌های گوناگون هخامنشی به یكدیگر تبدیل شده و از نو ابداع شده‌‌اند. یعنی چنین می‌‌نماید كه هخامنشیان به مجموعه‌‌ای از قبایل مستقر در نواحی شمال غربی سرزمین خود روبه‌‌رو بوده‌‌اند كه مهم‌‌ترین قبیله از میان ایشان ایونی نام داشته ‌‌است. مردم ایونی نام خود را به كل این استان داده‌‌اند، اما معلوم است كه ديوان‌‌سالاران هخامنشی در رده‌‌بندی و سازمان‌‌دهی این منطقه با مشكلاتی درگیر بوده‌‌اند.

این مشكلات، بر خلاف آنچه در تواریخ هرودوت یا در متن‌‌هاي رسمی و افسانه‌‌آمیز امروزین می‌‌بینیم، به دلیل جنگ‌‌های آزادی‌‌بخش و دلاورانه دولت‌‌شهرهای یونانی با ایرانیان نبوده است. چرا كه در کتاب اسطوره‌‌ی معجزه‌‌ي یونانی نشان داده‌‌ام كه به نصّ صریح خود منابع یونانی، بخش‌‌های یادشده بخشی جدایی‌‌ناپذیر و وفادار به شاهنشاهی هخامنشی محسوب می‌‌شده‌‌اند؛ چنان كه یكی از مهم‌‌ترین موانع بر سر راه اسكندر هنگام حمله به ایران، همین دولت‌‌شهرهای ایونی بوده‌‌اند. بنابراین آشفتگی‌‌ای كه در نام‌‌گذاری و ترتیب قرارگیری نام این سرزمين‌‌ها دیده می‌‌شود به دست‌‌كاری‌‌ها و تحوّل درونی ديوان‌‌سالاري هخامنشی مربوط می‌‌شود؛ روندی كه باعث می‌‌شد نام‌‌گذاری و جای‌‌گیری این استان‌‌ها مرتب تغییر كند و گاه با ادغام چند منطقه در هم، یا تفكیك شدن از یكدیگر، همراه شود.

بنابراین در كنار سرزمین‌‌هایی كه واحد سیاسی مستقر و مشخصی را در یك زمینه جغرافیایی معلوم تشكیل می‌‌داده‌‌اند، با برخی از اقوام روبه‌‌رو هستیم كه به تازگی توسط دولت‌‌مردان هخامنشی در جایگاهی جغرافیایی نشانده شده بودند و برای سادگی امور ديوان‌‌سالارانه و فرآیندهای مربوط به مالیات‌‌گیری، نام خود را به استان‌‌های تازه‌‌تأسيس اطلاق می‌‌كردند. به گمان من، عربستان، كه برای نخستین بار نام آن به این شكل در تاریخ ظاهر می‌‌شود، و ایونیه، كه با آشفتگی یادشده روبه‌‌روست اما بار دیگر به همین ترتیب برای نخستین بار نام آن را به عنوان یك واحد جغرافیایی می‌‌بینیم، نمونه‌‌هایی از این سرزمين‌‌ها هستند.

– علاوه بر این دو، با دو قومیت مهم دیگر نیز روبه‌‌رو هستیم كه الگویی دقيقاً مشابه را از خود نشان می‌‌دهند: یكی سَكاها هستند و دیگری هندوان. سَكاها برای نخستین بار در كتیبه‌‌ي بیستون با همین عنوان ساده‌‌ی سَكا مورد اشاره واقع شده‌‌اند. داریوش در تخت‌‌جمشید نیز ایشان را، به همین ترتیب، سَكا می‌‌نامد اما در نقش‌‌رستم ایشان را به شاخه‌‌های بزرگی تقسیم می‌‌كند كه سَكاهای هوم‌‌خوار، سَكاهای تیزخود، سَكاهای آن‌‌سوی دریا و اِسكودرَه از آن میان هستند. در كتیبه‌‌ی خشایارشا بار دیگر نام سَكاهای هوم‌‌خوار و تیزخود تکرار می‌‌شود، ولی سَكاهای آن‌‌سوی دریا احتمالاً به دَهَه‌‌ها تغییر نام یافته است. هم‌‌چنين در كتیبه‌‌ی اردشیر نیز با سَكاهای آن‌‌سوی دریا، هوم‌‌خواران و تیزکلاهخودان روبه‌‌رو هستیم. بنابراین روشن است در ابتدای كار یك قومیت بزرگ سَكا توسط داریوش مطیع گشته‌‌اند و بعدتر با توجه به جای‌‌گیری در قلمروهایی مشخص و بر عهده گرفتن نقشی معلوم در سازوكار دولت هخامنشی، به واحدهایی كوچك‌‌تر شكسته شده‌‌اند. در مورد مردم هند هم ماجرا چنین است. داریوش در كتیبه‌‌ی بیستون اشاره‌‌ای به مردم هند نمی‌‌كند اما در كتیبه‌‌ي تخت‌‌جمشید، ایشان را با نام سِند مورد اشاره قرار می‌‌دهد. در نقش‌‌رستم نام ایشان به هند تغییر شكل می‌‌یابد، اما در كتیبه‌‌ي خشایارشا با نام سِند با ایشان روبه‌‌رو هستیم. این نام در كتیبه‌‌ي اردشیر و در فهرست هرودوت و وندیداد نیز دیده می‌‌شود. به احتمال زیاد منظور از هَپتَ‌‌هندوی وندیداد، كه هفت‌‌رود معنی می‌‌دهد، همین استان سِند است.

به این ترتیب، در كنار دولت‌‌های مستقر و دیرینه‌‌ای كه هخامنشیان در واحد سیاسی غول‌‌پیكر خویش ادغام كردند، برخی از مناطق و سرزمين‌‌ها وجود داشته‌‌اند كه اقوامی یك‌‌دست و نام‌‌دار در آن ساكن بودند اما به احتمال زیاد از سازمان‌‌یافتگی سیاسی روشن و چشم‌‌گیری برخوردار نبوده‌‌اند. به گمان من این سرزمين‌‌ها عربستان، ایونیه و مشتقات آن، سرزمين‌‌هاي سَكایی و دایره‌‌ی نفوذ آن، و سرزمين‌‌هاي هندی و همسایگان آن را در بر می‌‌گیرد. ناگفته نماند که نام سرزمين‌‌هاي عربستان، هند، ‌‌و یونان برای نخستین بار در تاریخ جهان در کتیبه‌‌ي‌‌ بیستون به کار گرفته شده‌‌اند. تا پیش از این تاریخ، هیچ نام عام و فراگیری نداریم که هر یک از این سه قلمرو جغرافیایی یا مردمانش را زیر یک عنوانِ یگانه جمع آورد و مشخص سازد. این که امروز نیز در زبان فارسی هم‌‌چنان نام عربستان،‌‌ هند و یونان را به این سه قلمرو منسوب می‌‌کنند، نشانگر کارآمدی و موفقیت رده‌‌بندی جغرافیایی یاد شده است.

با وجود مشخص بودنِ‌‌ قلمروهای جغرافیایی و حوزه‌‌های فرهنگی یادشده در مورد عربستان و یونان، تنها در قرن بیستم،‌‌ و در مورد هند تنها در پنج قرن اخیر بود که شکلی از وحدت سیاسی و دولتِ‌‌ متمایز پدیدار گشت. یونان و عربستان در کل تاریخ خود بخشی از دولت‌‌های بزرگ‌‌تر بودند و هندیان با وجود پدید آوردن دولت‌‌های محلی فراوان، تازه، در عصر اکبر شاه بود که به وحدتی پردامنه دست یافتند.

در فهرست‌‌های یادشده با برخی از نام‌‌ها در فهرست‌‌های یاد شده روبه‌‌رو هستیم كه تنها برای یك یا دو بار مورد اشاره واقع شده‌‌اند و آشكار است كه بیشتر نام یك قوم هستند تا یك قلمرو جغرافیایی مشخص. برخی از مناطق بعدتر به عنوان یك جایگاه سرزمینی خاص نام‌‌بردار شده‌‌اند، اما در فهرست‌‌های هخامنشی نام ایشان را به شكلی جسته‌‌وگریخته و گه‌‌گاهی می‌‌بینیم. از میان این نام‌‌ها، باید به اَسگَرتیه (ساگارتی) كه در كتیبه‌‌ي داریوش دیده می‌‌شود، اِسكودرَه، لیبی‌‌ها، كوشی‌‌ها یا اتیوپیایی‌‌ها، كاری‌‌ها و اَكِئوفَكَه نام برد. این نام‌‌ها آشكارا به مردمی تعلق دارند كه در ديوان‌‌سالاري هخامنشی، اعتبار و موقعیت ثابتی نداشته‌‌اند. برخی از آنان، مانند ساگارتی و اِسكودرَه، به تدریج از فهرست‌‌های هخامنشی حذف شده‌‌اند، چنان كه نام ایشان را بعد از دوران داریوش دیگر در كتیبه‌‌ها نمی‌‌بینیم. برخی از ایشان، مانند لیبی و كوش (اتیوپی) یا كاریا، سرزمین‌‌هایی بودند كه در دوران داریوش مستقل تلقی نمی‌‌شدند اما از دوران خشایارشا به بعد، نام ایشان را به عنوان استان‌‌هایی مستقل در فهرست‌‌های هخامنشی می‌‌بینیم.

در مورد فهرست‌‌های یادشده چند نکته‌‌ی قابل تأمل وجود دارد. نخست آن كه در فهرست‌‌های هخامنشی ما با الگویی منطقی و روشن از چینش نام‌‌ها روبه‌‌رو هستیم. این چینش همواره وضعیتی جغرافیایی ندارد. هنگامی كه داریوش در بیستون فهرست استان‌‌های تابع خود را یاد می‌‌كرد، آشكارا ترتیبی جغرافیایی را رعایت کرد. به این ترتیب كه از پارس، یعنی جایگاهی كه قدرت هخامنشیان از آن جا آغاز شده بود، شروع كرد و بعد ایلام، بابِل، آشور، عربستان، مصر و به همین ترتیب سرزمين‌‌هاي دیگر را یكایك برشمرد. كافی است به جغرافیای جهان باستان آشنایی اندكی داشته باشیم تا دریابیم كه داریوش از زادگاه خود به سوی غرب و جنوب حركت كرده، استان‌‌ها را یك به یك شمرده و سپس به سمت شمال و شرق پیش رفته و به همین ترتیب استان‌‌های همسایه را در ترتیب جغرافیایی روشن و مستدلی در كنار یكدیگر فهرست كرده است.

پس از بیست سال در تخت‌‌جمشید این فهرست دستخوش تغییری چشم‌‌گیر شد. فهرستی كه داریوش در تخت‌‌جمشید ارائه می‌‌كند، با ترتیبی متفاوت قرار گرفته‌‌اند. شمار استان‌‌ها چندان با وضعیت پیشین متفاوت نیست. یعنی در بیستون با بیست و سه استان و در تخت‌‌جمشید با بیست و پنج استان روبه‌‌رو هستیم. با توجه به این كه نام پارس از این میان حذف شده است و به احتمال زیاد كشور ایونیه و مردمی كه در كنار دریا زندگی می‌‌كنند با یكدیگر ادغام شده‌‌اند و با عنوان ایونی‌‌های خشكی و كنار دریا و آن‌‌سوی دریا مورد اشاره واقع گشته‌‌اند، فهرستی كه در تخت‌‌جمشید و بیستون داریم كمابیش یكسان هستند؛ البته جدای آن كه سرزمینی مانند اِسكَرتیه و سِند در كتیبه‌‌ي جدیدتر دیده می‌‌شوند و نام‌‌هایی مانند مردم كنار دریا و پارس از آن حذف شده‌‌اند. با وجود این، آن‌‌چه در كتیبه‌‌ي تخت‌‌جمشید چشم‌‌گیر است، ترتیب چیده شدن استان‌‌ها است. در اين‌‌جا، بر خلاف مورد قبل، می‌‌بینیم كه سرزمين‌‌ها از ایلام آغاز شده‌‌اند، به ماد، بابِل، عربستان، آشور و مصر منتهی گشته‌‌اند و بعد ناگهان از آن‌‌جا به ارمنستان می‌‌پریم، بعد كاپادوكیه، سارد و ایونیه را می‌‌بینیم و پس از آن به نواحی ایران شرقی اشاره می‌‌شود. بنابراین الگویی كه در هر دو این كتیبه‌‌ها دیده می‌‌شود و در نیمه‌‌ي ابتدایی دوران سلطنت داریوش رواج داشته است، اشاره به ترتیبی جغرافیایی است كه از مركزیت درباری هخامنشیان یعنی ایلام/ پارس آغاز می‌‌شود و معمولاً با چرخشی به سوی غرب و از آن جا به سوی شمال و شرق، سرزمين‌‌ها را یكایك برمی‌‌شمارد.

این ترتیب در كتیبه‌‌ي نقش‌‌رستم كاملاً دگرگون شده است. در این‌‌جا ما با نام ماد به عنوان نخستین شهر یا سرزمین روبه‌‌رو می‌‌شویم. پس از آن ایلام، پارت و هرات قرار دارند كه از نظر جغرافیایی ارتباطی با یكدیگر ندارند. در فهرست نقش‌‌رستم می‌‌بینیم كه سرزمین‌‌هایی مانند ماد، ایلام، پارت، هرات، بلخ و سغد در كنار یكدیگر واقع شده‌‌اند و چنین می‌‌نماید كه در این‌‌جا با ترتیبی از نظر اهمیت یا بزرگی روبه‌‌رو هستیم. پس از این آشفتگی در ابتدای فهرست، بار دیگر به نام‌‌هایی برمی‌‌خوریم كه در همسایگی یكدیگر قرار دارند. به عنوان مثال كاپادوكیه، سارد، ایونیه و سَكاهای آن‌‌سوی دریا در كنار یكدیگر قید شده‌‌اند و به همین ترتیب گَنداره، تَتَگوش، هند، سَكاهای هوم‌‌خوار و سَكاهای تیزخود در كنار هم آمده‌‌اند. بنابراین در اين‌‌جا گویا با فهرستی از سرزمين‌‌ها روبه‌‌رو هستیم كه بر حسب ارزش، اهمیت یا شاید مقدار خراجی كه به دربار می‌‌فرستاده‌‌اند، مشخص شده‌‌اند. دست‌‌كم این را می‌‌دانیم كه ماد، ایلام، پارت، هرات، بلخ، سغد، خوارزم و زَرَنگ، یعنی عناوینی كه در ابتدای این فهرست نشانده شده‌‌اند، همان بخش‌‌هایی هستند كه قبایل آریایی در آن بیشترین جمعیت را داشته‌‌اند و احتمالاً‌‌ هسته‌‌ی مركزی قدرت نظامی هخامنشیان را تشکیل می‌‌داده‌‌اند. چنان كه گفتیم، فهرستی مشابه را در كتیبه‌‌ی داریوش در نقش‌‌رستم می‌‌بینیم كه سیاهه‌‌ای از هشت پیكره را در بر می‌‌گیرد و گویا ایشان كسانی هستند كه بدنه‌‌ی سپاهیان شاهنشاهی را تأمین می‌‌کرده‌‌اند.

در كتیبه‌‌ی اردشیر باز می‌‌بینیم كه به نام پارسی اشاره شده است. این كتیبه، در واقع، اقوام گوناگون ساكن شاهنشاهی را برمی‌‌شمارد و روشن است كه در این هنگام هم‌‌چنان نام پارسی در معنای لقبِ یك قوم کاربرد داشته است. در این‌‌جا هم با فهرستی روبه‌‌رو هستیم كه ترتیبی ویژه دارد: ابتدا پارسی، مادی و ایلامی نام برده شده‌‌اند. آن‌‌گاه به پارتی، هراتی، بلخی، سغدی و خوارزمی اشاره شده و پس از آن مردم هند مورد اشاره قرار گرفته‌‌اند و به دنبال آن مردم سامی‌‌نژاد بابِل، آشور و عربستان. بنابراین چنین می‌‌نماید كه شكلی از سازمان‌‌دهی سرزمين‌‌ها و اقوام بر مبنای نژاد و زبان ایشان نیز در اواسط دوران هخامنشی ظهور كرده باشد و در دوران اردشیر نخست به شكل نهایی دست یافته باشد.

نكته‌‌ی دیگری كه شایان ذكر است آن است كه در فهرست‌‌های هخامنشیان همواره به نام سرزمين‌‌ها برمی‌‌خوریم. یعنی روشن است كه فهرست‌‌های درباری هخامنشی اقوام تابع را در زمینه‌‌ای از قلمروهای جغرافیایی مستقل و سرزمين‌‌هاي دارای نام و نشان معلوم، شناسایی می‌‌كرده‌‌اند. این در مقابل فهرست هرودوت قرار می‌‌گیرد كه سرزمين‌‌ها را تنها بر اساس اشاره به اقوام ساكن در آن‌‌ها باز می‌‌شناسد.

تمایزی كه میان نگاه هرودوت درمورد استان‌‌های شاهنشاهی وجود دارد و آنچه در خود كتیبه‌‌های هخامنشی می‌‌بینیم، بسیار بیانگر و روشن‌‌گر است. در كتیبه‌‌های هخامنشی با نظامی سازمان‌‌یافته، روشن و منطقی از سازمان‌‌دهی سرزمینی اقوام روبه‌‌رو هستیم و تلاش برای آن كه استان‌‌های گوناگون با نام‌‌ها و نشان‌‌هایی روشن و متمایز از نظر جغرافیایی مشخص شوند. اما در فهرست هرودوت، گذشته از خطاهای چشم‌‌گیر و فقر اطلاعاتی كه در مورد نواحی شرقی ایران‌‌زمین به چشم می‌‌خورد، با یك منطق متمایز روبه‌‌رو هستیم. در این‌‌جا هرودوت به قبایل و افرادی كه در این سرزمين‌‌ها زندگی می‌‌كنند، اشاره كرده است. او به ندرت از شهرها نام می‌‌برد و آشكار است كه نام استان‌‌ها را به درستی نمی‌‌داند، چنان كه بعضی از استان‌‌های آشكارا متمایز مانند بابِل و آشور را در یك زمینه می‌‌گنجاند و یا آشور و سوریه را از هم‌‌دیگر متمایز می‌‌داند. به عبارت دیگر، هرودوت در چارچوبی یونانی به شاهنشاهی هخامنشی می‌‌نگرد و این چارچوبی است كه اقوام و قبایل را بر سرزمين‌‌ها ارجحیت می‌‌دهد و خون را از خاک مهم‌‌تر می‌‌شمارد.

از همین جا آشكار است كه الگوی ادراك جهان اجتماعی در ایران عصر هخامنشی و دولت‌‌شهرهای یونانی چه تمایز چشم‌‌گیر و روشنی با یكدیگر داشته‌‌اند. بر خلاف آنچه ممكن است تاريخ‌‌نويسان امروز به پذیرفتن آن تمایل داشته باشند، این هرودوت است كه شكلی ابتدایی و قدیمی‌‌تر از ادراك زمان و مكان و اقوام را به نمایش می‌‌گذارد. هرودوت در چارچوبی نیمه‌‌کوچ‌‌گردانه و با تأكيد بر قبایل و عشایر است كه مفهوم استان‌‌های هخامنشی را ادراك می‌‌كند. این در حالی است كه از حدود هشتاد سال پیش از آن كه هرودوت به نوشتن تاریخ خویش دست ببرد، داریوش از منطقی روشن و استوار و مبتنی بر مرزبندی‌‌های جغرافیایی برای اشاره به سرزمين‌‌هاي خود استفاده كرده‌‌ است؛ منطقی که بی‌‌تردید پیش از او وجود داشته و احتمالاً از شاهان ایلامی به کوروش منتقل شده است.

در كتیبه‌‌ي بیستون، یعنی در نخستین نگارشی كه از داریوش می‌‌بینیم، ‌‌فهرست استان‌‌ها، نام آنها و شیوه‌‌ی سازمان‌‌دهی آنان در كنار یكدیگر به قدری پخته می‌‌نماید كه آشكار است كلیت آن توسط داریوش ابداع نشده است. یعنی با توجه به آن كه كتیبه‌‌ی بیستون و فهرست اولیه‌‌ی استان‌‌های هخامنشی در سال 521 پیش از میلاد به شكلی بسیار تكامل‌‌یافته و جاافتاده ارائه شده، می‌‌توان فرض كرد كه این فهرست از قدمتی بیشتر از داریوش برخوردار باشد. به عبارت دیگر، حدس من آن است كه فهرست یادشده، در ابتدای كار، در زمان كورش بزرگ ابداع شده و در دوران كمبوجیه، فرزند او، به شكلی نهایی تكامل یافته باشد. به احتمال زیاد از حدود سال ۵۳۹ پیش از میلاد كه كورش بزرگ كار تسخیر جهان متمدن آن دوران –البته به جز مصر- را به پایان برد، طبقه‌‌ی دبیران پارسی و ایلامی به روشی عقلانی برای سازمان‌‌دهی این قلمرو عظیم دست یافته بودند. جغرافیای معقول و سنجیده‌‌ای که در كتیبه‌‌ی بیستون می‌‌بینیم، دستاورد این فرآیند تكاملی بوده است. در واقع، هنگامی كه داریوش فهرست استان‌‌های خود را قید می‌‌كرد از رسمی دیرینه پیروی می‌‌کرد كه دست‌‌كم به یک نسل پیش از او باز می‌‌گشت. به احتمال زیاد كورش بزرگ این شیوه را بر مبنای سنن ایلامی ابداع کرده و كمبوجیه آن را به مصر نیز تعمیم داده است. اگر بخواهیم، با ترکیب تمام داده‌‌ها، فهرستی از سرزمين‌‌هاي تابع شاهنشاهان پارسی به دست دهیم به ترتیبی می‌‌رسیم که در گفتار بعدی وارسی‌‌اش خواهیم کرد. ساختاری سازمان یافته که مرزبندی دیوانسالارانه‌‌ی استانها را با به رسمیت شمردن و آمارگیری و صورتبندی مفهومی تیره‌‌ها و اقوام ساکن در آنها و برچسب‌‌گذاری‌‌شان بر اساس قوم غالب به انجام می‌‌رسانده است.

 

 

  1. . لوکوک، ۱۳۸۸: ۱۳۵-۱۴۳.
  2. . مثلا کنت، ۱۳۸۴: ۴۴۴، ۴۴۶، ۴۴۸ و ۴۵۲.
  3. . کنت، ۱۳۸۴: ۴۰۲.
  4. . کنت، ۱۳۸۴: ۴۷۱.
  5. . کنت، ۱۳۸۴: ۴۴۸.
  6. . کنت، ۱۳۸۴: ۴۵۲.
  7. . کنت، ۱۳۸۴: ۴۵۸.
  8. . کنت، ۱۳۸۴: ۴۸۹.
  9. . کنت، ۱۳۸۴: ۵۰۳.
  10. . کالمایر، ۱۳۸۸، ج. ۲: ۳۸.
  11. . Calmeyer, 1982: 107.
  12. . هرودوت،‌ کتاب سوم، بند ۸۹.
  13. . هرودوت،‌ کتاب سوم، بندهای ۹۰-۹۵.
  14. . Ionians
  15. . Magnesians
  16. . Aiolians
  17. . Carians
  18. . Lykians
  19. . Milyans
  20. . Pamphylians
  21. . بنگريد به: وکیلی، 1389 (ب).
  22. . Mysians
  23. . Lydians
  24. . Lasonians
  25. . Cabalians
  26. . Hytennians
  27. . Phrygians
  28. . Thracians
  29. . Paphlagonians
  30. . Mariandynoi
  31. . Syrians
  32. . Kilikia
  33. . Phenicia
  34. . Palestine
  35. . Cyprus
  36. . Egypt
  37. . Libyia
  38. . Kyrene
  39. . Barca
  40. . Sattagydai
  41. . Gandarians
  42. . Dadicans
  43. . Aparytai
  44. . Kissians
  45. . Babylon
  46. . Assyria
  47. . Media
  48. . Paricanians
  49. . Orthocorybantians
  50. . Caspians
  51. . Pausicans
  52. . Pantimathoi
  53. . Dareitai
  54. . Bactrians
  55. . Aigloi
  56. . Pactyïke
  57. . Armenians
  58. . Sagartians
  59. . Sarangians
  60. . Thamanaians
  61. . Utians
  62. . Mycans
  63. . Sacans
  64. . Caspians
  65. . Parthians
  66. . Chorasmians
  67. . Sogdians
  68. . Paricanians
  69. . Ethiopians
  70. . Matienians
  71. . Saspeirians
  72. . Alarodians
  73. . Moschoi
  74. . Tibarenians
  75. . Macronians
  76. . Mares
  77. . Mossynoicoi
  78. . India
  79. . Anaphes the son of Otanes
  80. . Otaspes the son of Artachaies
  81. . Scaran Scythians
  82. . Ligyans
  83. . هرودوت،‌ کتاب هفتم، بندهای ۶۱-۸۰.
  84. . Arrian, Anabasis,
  85. . Oreitians
  86. . Ichthyophagi
  87. . وندیداد، فرگرد نخست، بندهای ۱-۲۰.
  88. . هرودوت، کتاب سوم، بندهای ۶۱ و ۶۲.

 

 

ادامه مطلب: گفتار چهارم: تیره‌‌های ایرانی در عصر هخامنشی  (۱)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب