جمعبندی: اقوام ایرانی در عصر هخامنشی
عصر هخامنشی ۲۳۰ سال به درازا کشید و در این مدت جمعیتها و اقوام ساکن ایران زمین برای نخستین بار در چارچوب نظری یکپارچه و فراگیری جای گرفتند، زیر نظارت دیوانسالاری گستردهای نامگذاری و شناسایی شدند، و مرزبندی جغرافیایی ویژهای را به خود اختصاص دادند. به این ترتیب برای نخستین بار مفهوم قومیت و نژاد با سرزمین پیوند خورد، و این نوآوری بسیار مهمی بود. چون تا پیش از آن اقوام به سادگی زیر فشار جمعیتهای مهاجر یا مهاجم ریشهکن شده و در سرزمینهایی دیگر برای خود به دنبال قلمرو میگشتند. اقوام مهمی مانند میتانیها و هیتیها و کاسیها و فلسطینیها و عبرانیها همگی خاستگاه جغرافیایی متفاوتی با قلمرو زیستشان داشتند. عبرانیها بنا به روایتهای خودشان از مصر به سرزمین کنعان رفته بودند و مصریان شرح دادهاند که چگونه فلسطینیها از بالکان و دریای اژه به فلسطین کوچیدند. از این رو در ابتدای کار پیوند استواری میان قومیت و مکان برقرار نبود، و در عصر هخامنشی و به دلایل سیاسی بود که چنین اتصالی برقرار شد و نهادینه گشت.
چنان که دیدیم، دیوانسالاران پارسی به دلایل گوناگونی گرایش داشتند تا شمار اقوام و استانها را در حد سیتا نگه دارند. بخشی از این گرایش بیشک عملگرایانه بوده و در راستای پرهیز از پیچیده شدن روزافزون ساز و کارهای دیوانسالارانه انجام میپذیرفته است. بخشی دیگر شاید با باورها و عقاید مردم آن روزگار مربوط باشد و بتوان با روشهایی اسطورهشناسانه و بر اساس تقدس عدد سی که تازه در این هنگام نهادینه میشود، آن را درک کرد. به هر روی در نظر گرفتن سقفی سیتایی برای شمار اقوام قلمرو دولت پارسی بدان معنا بود که بسیاری از قومیتهای مهم به خاطر شباهت با اقوام دیگر از این سیاهه خط میخوردند، چنان که پارسیها که خودشان فاتح جهان بودند، نام خود را به طبقهای از نخبگان فرهنگی و سیاسی و نظامی دادند و کشور یکپارچهی ایرانی را «پارس» نامیدند و بنابراین از مرتبهی قومیت دست شستند و با ایلامیها یکی شدند. چندان که از کتیبهی بیستون به بعد دیگر نام پارسی را در مقام برچسبی برای یک قوم نمیبینیم. این کلمه بعد از آن «ایرانی» معنی میدهد و به کسانی اشاره میکند که ممکن است به هریک از اقوام کشور «پارس» تعلق داشته باشند. چنان که از افرادی مصری، یونانی، آشوری، و مقدونی خبر داریم که با برچسب پارسی شناخته میشدهاند.
علاوه بر این خط خوردن نام پارسها از سیاههی اقوام، در لایههای زیرین هم شمار زیادی از اقوام را داریم که کوچکتر از آن بودند که استانی ویژهی خود داشته باشند، و به همین خاطر در درون قلمروهای استانی دیگر جای میگرفتند و مردمشان به طور رسمی نام قومیت مربوط به آن استان را دریافت میکردند. اما گسترش ناگهانی و خیره کنندهی نویسایی در عصر هخامنشی باعث شده نام و نشان بسیاری از این اقوام را داشته باشیم. پیسیدیانها[1] و ایساوریها[2] و عبرانیها و سامریها در ایران غربی و کَمبوجهها و کوروها و سارماتها و ماساگتها در ایران شرقی نمونههایی از این اقوام هستند که نام و نشانشان در متون محلی و اسناد قومی یونانی و عبرانی و هندی باقی مانده، و میدانیم که در این دوران در سطوح محلی حضوری نیرومند داشتهاند، اما چندان اثرگذار نبودهاند که در اسناد رسمی هخامنشی موضوع سیاههبرداری و آمارگیری قرار گیرند.
نکتهی مهم دیگری که در عصر هخامنشی رخ داده، نویسا شدن ناگهانی اقوام گوناگون است. اغلب به این نکته توجه نکردهاند که تثبیت خط الفبایی و چیرگی نهاییاش بر خط میخی در عصر هخامنشی و زیر چتر حمایت دیوانسالاری هخامنشیان از خط آرامی ممکن شد، و به این ترتیب انفجاری در نویسایی رخ داد و علاوه بر تدوین و تثبیت متنهایی بسیار مهم (عهد عتیق، اوستا، وداها و پوراناها، متون پزشکی و دینی مصری، آثار افلاطون و بودا و ارسطو و…) ناگهان انبوهی از خطهای جدید پدیدار گشت که تیرههای گوناگون اسناد قومی خود را بدان مینوشتند. خطهای عبرانی، کاریایی، برهمی، خروشتی، لودیایی، و مصری دموتیک تنها نمونههایی برجسته از این جنبش نویسایی هستند که تاریخ خط در عصر باستان و دوران پساکوروشی را با شکافی بزرگ از هم جدا میسازد. خطهای مهمی مثل یونانی و آرامی هم هرچند پیش از به قدرت رسیدن هخامنشیان شکل گرفته بودند، اما وضعیتی محدود و محلی داشتند و تمام متنهای مهمی که امروز از این زبانها در دست داریم (از جمله عهد عتیق به شکل کنونیاش، آثار همری، و اوستا) هرچند پیش از دوران کوروش شکل گرفته بودند، اما اغلب با سنتهای شفاهی منتقل میشدهاند و تثبیتشان در قالب متن به عصر ظهور دولت پارسی مربوط میشود.
نام و نشان و مرزبندیِ آنچه در زمان هخامنشیان تدوین شد و رسمیت یافت، تقريباً به شکلی دستنخورده تا به امروز ادامه یافته است و استخوانبندی تمام نقشههای جهان در قلمرو میانی را تا روزگار ما برمیسازد. بخش عمدهی واحدهای جغرافیایی و نامهای ابداعشده در دوران هخامنشیان، تا امروز اعتبار خود را حفظ کردهاند. از آن میان میتوان به عربستان، هند و یونان اشاره کرد. همچنين نامهای تثبیتشده در ديوانسالاري هخامنشی کاربرد و رواج خود را تا به امروز حفظ کردهاند. لیبی، مصر، هرات، سند و… نامهایی هستند که هنوز در زبانهاي مردمی که زمانی شهروندان دولت پارسی بودند، با همان دلالت دیرپا باقی مانده است. ديوانسالاران هخامنشی، در واقع، نخستین کسانی بودند که نقشهای فراگیر و عمومی از جهان را ترسیم کردند و با روشی مدیریتی و عملیاتی به این نقشه نگریستند. از این روست که قالب عمومی برداشت ایشان و نامهایی که برای مشخص ساختن واحدهای جغرافیایی به کار گرفتند، تا به امروز شالودهي تمام جغرافیاهای بعدی را برساخته است.
ادامه مطلب: کتابنامه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب