پنجشنبه , آذر 22 1403

پی نوشت: (به قلم شروین)

پی نوشت: (به قلم شروین)

جمع‌‌بندی‌‌ای از سفر به هند شمالی، ترکیه، آسیای میانه و ایران مرکزی

در سه سال گذشته، مجموعه‌‌ای از سفرها را آغاز کردم که به تنهایی یا همراه با دوستان و یاران خورشیدی انجام پذیرفت. هدف از این سفرها، گذشته از جهانگردی و بازدید از آثار باستانی و طبیعی، از نزدیک دیدنِ بقایای تمدن ایرانی بود، و ارزیابی امکان‌‌های موجود برای بازسازی این تمدن در زمانی به کوتاهیِ یک نسل. فشرده‌‌ی آنچه که از این سفرها فهمیدم، ارزش نقل کردن دارند:

نخستین نکته آن که قلمرو ایران زمین، یعنی مرزهای سرزمینی که مردم ایرانی، با فرهنگ ایرانی در آن زندگی می‌‌کنند، به راستی از شرق تا چین و هندوکوش، از شمال تا دریاچه‌‌ی وخش و سیبری، از غرب تا کوه‌‌های توروس و فلات آناتولی، و از جنوب تا حاشیه‌‌ی جنوبی خلیج فارس ادامه دارد. مردم در این سرزمینها به راستی خمیره و سرشتی مشترک دارند، بر اساس قواعد و سننی مشابه زندگی می‌‌کنند، و بیشترشان همدلانه به متحد شدن با یکدیگر می‌‌اندیشند.

دومین نکته آن که تنوع قومی شگفتی که از دیرباز در این سرزمین وجود داشته، همچنان باقی است، و همچنان زایاست. هرچند به دلیل آمیختگی مفاهیم قومیت و ملیت و رسوخ ناسیونالیسم غربی و برکشیدن قومیت به مثابه رقیبی برای ملیت، بسیار آلوده گشته و لطمه دیده است. با این وجود، در سراسر این پهنه اقوام تاجیک و پشتون و ترکمن و کرد و لر و آذری و بلوچ و ارمن و گرج و عرب و… زندگی می‌‌کنند، که هویت قومی خویش را کمابیش حفظ کرده‌‌اند، و هویت ملی‌‌شان را هم در مرتبه‌‌ای بالاتر از آن، و به عنوان چتری برای ترکیب این هویت‌‌ها، اگر درست گوشزد شود، به یاد خواهند آورد.

سوم آن که تمام این مردم امروز بیچاره‌‌اند. پراکندگی کلید فهم تیره روزی ایشان است. تمام اقوام ایرانی، چه عرب‌‌های نشسته بر چاه‌‌های نفت و چه تاجیک‌‌های دور افتاده‌‌ی فقیر، از کوچکترین، ناتوان‌‌ترین و بی‌‌اعتبارترین کشورهای دنیا تلقی می‌‌شوند. اقوام ایرانی اگر قومیت خویش را با ملیت اشتباه بگیرند، براده-ملت‌‌هایی ضعیف و نگون بخت خواهند شد. شبه مستعمره‌‌هایی مثل کشورک‌‌های جنوب خلیج، یا سرزمین‌‌هایی فراموش شده و فقیر و اسیر اغتشاش مانند آسیای میانه. ناخرسندی از آنچه که هستند، و میل برای باز یافتن جایگاه‌‌ شایسته‌‌ای که دیرزمانی داشته‌‌اند، در تمام این مردم به چشم می‌‌خورد.

چهارم آن که لطمه‌‌های وارد آمده بر بدنه‌‌ی فرهنگ و تمدن سنتی ایران زمین در سه قرن گذشته بسیار ریشه‌‌دار و جدی بوده است. تمدن ایرانی به معنای سنتی‌‌اش در این سرزمین‌‌ها به شدت آسیب دیده است، هرچند تار و پود و استخوان‌‌بندی‌‌اش هنوز باقی است. احیای آنچه که گذشته، با چشم پوشی از نامطلوب بودنش، ناممکن هم هست. فراموشش کنید!

بخش مهمی از این لطمه، به تغییر خط، منع آموزش زبان فارسی؛ و دور افتادن مردم از زمینه فرهنگی مشترکی باز می‌‌گردد که در چارچوب زبان فارسی رشد کرده و بالیده و جریان یافته است. داروی این درد در نخستین گام آن است: فارسی یاد بگیرید، فارسی یاد بدهید و یاد بگیرید و بدهید که فارسی بخوانند و بنویسند. ادبیات و فرهنگ کهن ایرانی با تمام جلوه‌‌های گوناگون قومی‌‌اش، در خزانه‌‌ای مشترکی گرد آمده که به تنهایی به خاطر زیبایی و شیوایی‌‌اش جذاب و نفوذگر است. مجرای این حادثه، زبان فارسی است.

 

 

 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب