شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۳۰ (۲)
در زمانهی ما مهمترین نظریهپرداز شرقگرایی در روسیه الکساندر گِلیِویچ دوگین است که فیلسوف و ایدئولوگ رسمی دولت پوتین است و بسیاری از مقامات دولتی شاگردان و مریدانش محسوب میشوند. دوگین به نسبت جوان است و در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲.م) زاده شده و با طبقهی حاکم روسیه به خصوص نظامیان روابط نزدیک و صمیمانهای دارد.
دوگین بیشک نبوغی دارد، هرچند دربارهی پیامد نظریاتش باید نگاهی انتقادی داشت. پدرش سرهنگ ارتش سرخ و مامور امنیتی بود و مادرش پزشک، و خودش مدتی دانشجوی مدرسهی خلبانی مسکو بود. اما چون نسبت به رژیم سیاسی شوروی سرکش و نافرمان بود، بیروناش کردند. دوگین به خودآموزی روی آورد و به معنای دقیق کلمه از این آزمون سربلند بیرون آمد. او زبانهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و ایتالیایی را به خوبی میداند و از این زبانها به روسی متن ترجمه کرده است. به ایران و زبانهای باستانی حوزهی تمدن ایرانی هم علاقهی زیادی دارد و مطالعاتی در این زمینه داشته است. به طور خاص متخصص فرهنگ و تاریخ قرون وسطای اروپا و روسیه است و زیر تاثیر آرای فاشیستهای ایتالیایی مثل یولیوس اِوولا و عارفانی مثل رنه گنون قرار دارد. مطالعاتش در فلسفه و علوم خفیه و مذاهب چشمگیر است و دار و دستهای از نویسندگان و نظریهپردازان را در اطراف خود جمع کرده که اوگنی گولووین[1] و یوری ماملیِف[2] و حیدر جاویداوغلو جمال در میانشان مشهورتر از همه هستند. این گروه در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸.م) یک گروه پژوهشی به نام «طرح آکادمی نو» تاسیس کردند.
در میان اینها حیدر جمال از مردم ایران زمین است، چون از اهالی آران (جمهوری آذربایجان شوروی) بود. پدربزرگش بلشویکی دو آتشه بود و اولین وزیر فرهنگ دوران حاکمیت کمونیستها بر باکو بود و همان کارگزاری بود که تغییر خط مردم آران از پارسی به لاتین و بعد کریلیک را مدیریت کرد و نویسندگان و اندیشمندان ایراندوست را تار و مار کرد. حیدر جمال گویی برای جبران گناهان پدربزرگش، مسیری واژگونه را طی کرد، هرچند چارچوب هویتیاش را در قالبی پانترک- پاناسلامی تعریف کرد.
او را هم مثل دوگین به خاطر تمایلات بورژوایی از دانشگاه بیرون کردند و بعدتر هم مدتی با انگهای سیاسی در تیمارستان نگه داشتند. حیدر جمال در جریان تاسیس حزب ناسیونالیستی پامیات با دوگین همکار بود. اما بعد از فروپاشی شوروی او جدا شد و در آستاراخان حزب نوزایی اسلامی (ایسلامسْکایا پارتیا وُزروژْدِنیا) را تاسیس کرد و بعدتر کانون توحید را تاسیس کرد که روزنامهی الوحدت را منتشر میکرد و ترکیبی از اسلامگرایی تندرو با ایدئولوژی بلشویسم را تبلیغ میکرد.
مثل بسیاری از همگناناش قالب نظری عمومیاش نوعی مارکسیسم عجیب و غریب آمیخته با دینمداری بود، با این فرض که امت اسلامی همان پرولتاریایی است که مارکس میگفت. آرای او از رمانتیستهای آلمانی هم تاثیر پذیرفته و مفهوم نبوت و امامت را در این چارچوب – و به شکلی غریب در بافتی روسوفیل!- بازتعریف کرده است. جمال هم مثل دوگین هوادار اتحاد شریعت اسلام و کلیسای ارتدوکس در برابر نفوذ غرب و امپریالیسم است و با صوفیگری، شریعتمداری سبک سعودی، طالبان، مذهب شیعه و اغلب شاخههای اسلام مرسوم مخالفت داشت. او دو سال پیش در ۱۳۹۵ درگذشت.
حیدر جمال
الکساندر دوگین در ایران با آیتالله محقق داماد
در این میان دوگین بر خلاف جمال تحصیل دانشگاهی را هم پس از وقفهای ادامه داد و وقفهاش به شکلی بود که تقریبا همزمان با من مدرکهایش را گرفت! در نُووچِرکاسک و روستوف اوبلاست اقتصاد و مدیریت خواند و بعد در ۱۳۷۹ (۲۰۰۰.م) پایاننامهی کارشناسی ارشدش را با دربارهی سرمشقهای تکامل علم مدرن نوشت و در ۱۳۸۳ (۲۰۰۴.م) دکترای جامعهشناسیاش را گرفت. او از نظر عقیدتی بیشتر عارفمسلک است و پیرو نگرش حکمت خالده و سنتگرایانی است که تبارشان به رنه گنون میرسد و در حال حاضر رهبرشان سید حسن نصر است.
دوگین به لحاظ سیاسی شخصیتی به واقع عجیب و غریب است. در زمانی که کمونیستها سر کار بودند به شدت با آنها دشمنی میورزید و نظریهپرداز ناسیونالیستی بود که با نوشتههایش دمار از روزگار کمونیستها درآورده بود و رژیم حاکم هم از هیچ ستمی در حقاش کوتاهی نمیکرد. بعد وقتی فروپاشی رخ داد و کمونیستها به گروهی در میان گروههای دیگر تبدیل شدند، یک دفعه به پشتیبان و نظریهپردازشان تبدیل شد و در واقع اسناد پایهی حزب کمونیست فدراسیون روسیه را او نوشته است. در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷.م) هم مقالهای به نام «فاشیسم، بیمرز و سرخ!» نوشت که در آن نوید میداد به زودی شکلی نو و اصیل از فاشیسم در روسیه به قدرت خواهد رسید. با مرور کارهایش معلوم میشود که او در واقع به لحاظ نظری فاشیست است و بلشویسم و کمونیسم را به صورت انحرافهایی تاریخی و در عین حال متحدانی بالقوه در مسیر فاشیسم در نظر میگیرد. او ستایندهی نظام اس اس در آلمان نازی، و مترجم آثار موسولینی و فاشیستهای ایتالیایی به روسی است و در عین حال که نظریهپرداز مرکزی کمونیستهای روس محسوب میشود، به شکلی ضد و نقیض مارکس را خوار میشمارد و نقدهایی تند و ریشهای به او دارد.
دوگین در حوزهی سیاست محافظهکار و راست تندروست. با صنعتی شدن جامعه و مصرفگرایی و ارزشهای غربی دشمنی میورزد. در مجلهای که منتشر میکرد –به اسم Elementary- هم استالین را میستود و هم تزار را! و آشکارا زیر تاثیر آرای ژان فرانسوا تیریار[3] (۱۳۰۱-۱۳۷۱/ ۱۹۲۲-۱۹۹۲.م) نظریهپرداز بلژیکی نئونازیست بود که پس از انقلابهای دههی ۱۹۶۰.م اروپا از نازیسم فاصله گرفت و نوعی جنبش وحدت اروپا به اسم «اروپای جوان»[4] را به راه انداخت که میگفت اروپاییان باید در جنگ سرد بیطرف بمانند و جلوی دوشقه شدنشان بین شوروی و آمریکا را بگیرند. او در سالهای آخر عمرش با دوگین آشنا شد و بخشهایی از آرای او را که ناسیونالیسم و بلشویسم را با هم ترکیب میکرد را پذیرفت. در زندگینامهی تیریار شاید این نکته هم جالب باشد که اسناد تازه یافت شده نشان میدهد او در دههی ۱۳۵۰ (۱۹۷۰.م) در جنبش فتح عضو بوده و خلبان برخی از هواپیماهایی بوده که اسرائیل را بمباران میکردهاند!
دوگین از بنیانگذاران حزب ناسیونال بلشویک روسیه بود و مرشد ادوارد لیمونوف رهبر این حزب محسوب میشد. او بعدتر با سیاستهای به نسبت آشتیجویانهی لیمونوف کنار نیامد و با گروهی از یارانش انشعاب کرد و جبههی ناسیونال بلشویک را تاسیس کرد که ولادیمیر پوتین و یِوْگِنی پریماکوف از نزدیکان به آن هستند. در ۱۳۸۰ (۲۰۰۱.م) هم حزب اوراسیا را تاسیس کرد که هم از پشتیبانی نظامیان بلندپایه برخوردار است و هم محبوب کشیشان ارتدوکس است. این جریان با نفوذ آمریکا مخالف است و فرهنگ غربی را منحط میداند، با لیبرالها و چپهای کلاسیک دشمنی میورزد، و شکلی التقاطی از بلشویسم را در پیوند با بومیگرایی مذهبی و ناسیونالیسم روس تبلیغ میکند. دوگین ایران را محور فرهنگ و تمدن اوراسیا میداند و معتقد است طی قرون گذشته قدرت نظامی در منطقه در دست ترکها بوده است. از این رو پیوند نظامی اسلاوها و ترکها را در برابر اروپا و تغذیهشان از تمدن ایرانی را تبلیغ میکند. دوگین در ایران به نسبت ناشناخته است و نه سنتگرایان و نه مدرنها توجهی به اندیشههایش نشان ندادند. اما در ترکیه محبوبیتی دارد و حتا شبکههایی سیاسی و تشکیلاتی از هوادارانش شکل گرفتهاند. بر همین مبنا او هوادار صلح با چچنیها، و تسخیر نظامی اوکراین است و به همین خاطر تا سالها ورودش به این کشور ممنوع بود. او در سال ۱۳۹۳ (۲۰۱۴.م) از ریاست گروه جامعهشناسی دانشگاه دولتی مسکو عزل شد چون در سخنرانیای گفته بود ارتش روسیه باید اوکراینیهای مخالف کرملین را قتلعام کند!
دوگین در کتاب مهماش «مبانی ژئوپولیتیک» که در ۱۳۷۶ (۱۹۹۷.م) منتشر کرد، از رویای خود برای تشکیل یک امپراتوری اوراسیایی سخن گفت که ارزشهای لیبرالی را از بین ببرد، به سلطهی آمریکا در جهان پایان دهد و سنتهای تمدنی کهن منطقه را احیا کند. این تعبیرها باعث شد منتقدی در تایمز مالی او را نظریهپرداز دولت اوراسیا بداند، بدان شکل که در رمان ۱۹۸۴ جرج اورول با همین اسم تصویر شده بود. دوگین در سال ۱۳۹۴ به ایران سفر کرد و با استقبال روشنفکران دولتی روبرو شد. کتاب «تئوری چهارم سیاست» او هم به پارسی برگردانده شده و مورد توجه برخی از صاحبنظران قرار گرفته است. در ایران آیتالله میرباقری از نظریهپردازان شیعه آرایی شبیه به او دارد و در دیداری که این دو در شهر قم داشتند تقریبا هرچه که یکی میگفت را دیگری تایید میکرد. در این دیدار دوگین مدرنیته را شیطان، ایران را بزرگترین تمدن مقاوم در برابر مدرنیته و قم را پایتخت دفاع از سنت دانست.
وقتی آن ظهرگاه با اسنژانا گپ میزدیم، دریافتم که او هم از هواداران دوگین است و بسیاری از موضعگیریهایی که داشت از کتابهای دوگین سرچشمه میگرفت. برخی از این موضعگیریها که به رویارویی دو تمدن ایرانی و اروپایی مربوط میشد و حقایقی تاریخی را در بر میگرفت، معتبر و درست بود. هرچند دربارهی نقش روسیه و قدمت و ریشهدار بودن معنای تولید شده در این قلمرو جغرافیایی اغراقی نمایان بود. با این همه اسنژانا نمونهای از یک بانوی فرهیختهی روسِ دوستدار ایران بود و آن روز از دیدارش بسیار خوشحال شدم. هرچند وقتی بحثمان به جنگ جهانی دوم و مقایسهی رفتار سربازان روس و آلمانی رسید، اختلاف نظرهایی داشتیم و به خصوص وقتی به بحث حساس حملهی روسها و تسخیر استانهای شمال قلمرو ایران کشید، داشت دور سوم جنگهای ایران و روس شروع میشد که دو تایی احتیاط کردیم و جلویش را گرفتیم!
عصر آن روز پس از پایان گفتگویمان با اسنژانا برنامهمان این بود که از موزهی مشهور تریتیاکوف دیدار کنیم. این جا را روسها گالری دولتی تریتیاکوف (گوسودارسْتْوِنّایا ترِتیاکوفسکایا گالریا: Государственная Третьяковская Галерея) مینامند و بزرگترین گنجینهی هنر روسی در جهان است. اسم این مجموعه هم از پاوِل میخائیلوویچ ترتیاکوف گرفته شده که بازرگانی ثروتمند و نیکوکار بود. او در سال ۱۸۵۶.م شروع کرد به حمایت از هنرمندان روس و آثارشان را با بهایی مناسب میخرید. چهار دهه بعد در سال ۱۸۶۷.م او با همکاری برادرش سرگئی کلکسیون هنری بزرگ خود را -که بیش از دو هزار اثر (۱۲۷۶ نقاشی، ۴۷۱ طراحی و ده مجسمه) را در بر میگرفت- به نمایش عمومی گذاشت و به این ترتیب هستهی مرکزی موزهی ملی هنر روسیه را بنیان نهاد. در نمایشگاه بعدی (به سال ۱۸۹۲.م) ۱۳۶۲ نقاشی، ۵۲۶ طراحی و ۹ مجسمه گنجانده شده بود. امروز این مجموعه صد و سی هزار اثر را شامل میشود و سومین موزهی بزرگ روسیه و سی و چهارمین موزهی بزرگ دنیاست.
نقاشی واسیلی ورشچاگین
پاول تریتیاکوف
گردش در گالری تریتیاکوف به راستی لذتبخش بود و انبوه تابلوهای آویخته به دیوارها بزمی بود برای چشمان گرسنهمان. کل تاریخ هنر روسیه را میشد در این موزه مرور کرد و به ویژه در میان نقاشان قرن نوزدهمی فکر نکنم هنرمند نامداری بتوان یافت که شاهکاری از او در این موزه به نمایش گذاشته نشده باشد. جامعهشناسی هنری تابلوها هم البته بسیار جای توجه داشت. شمار زیادی از تابلوها به سفارش اشراف عصر تزاری کشیده شده و خاندانهای قدرتمند را مجسم میساخت. برخی هم آشکارا تبلیغات سیاسی دولت تزاری بود.
نقاشی «بگذار بیایند!» اثر واسیلی ورشچاگین (۱۸۷۱.م)
در میانشان نقاشیهای واسیلی واسیلیویچ وِرشِچاگین (۱۸۴۲-۱۹۰۴.م) (Васи́лий Васи́льевич Вереща́гин) نظرم را گرفت که از طرف دولت تزاری ماموریت گرفته و با سپاهیانی همراه شده بود که بلخ و بخارا و خیوه را فتح کردند و خانهای مستقل آن نواحی را که به طور اسمی تابع ایران بودند را از بین بردند و استعمار روسها را در این قلمرو تثبیت کردند. او نخستین نقاش روس است که در خارج از این کشور هم شهرتی به دست آورد و کیفیت کارش به واقع خوب بود. هرچند محتوای تابلوهایش تبلیغات جنگی و شعارهای استعماری بود. یعنی دلیری سربازان روس و رنجهای زخمیانشان را طوری نمایش میداد انگار نه انگار که این مهاجمان چند هزار کیلومتر دورتر از زادگاهشان به خانه و زندگی مردم حمله کردهاند و خاک سرزمینهایی با تمدنی چند هزار ساله قدیمتر از خودشان را به توبره کشیدهاند. تابلوهای عظیماش از چشماندازهای باشکوه سمرقند و بخارا هم بسیار زیبا بود، هرچند با اصرار سرهای بریده شدهی دشمنان خان بخارا یا جسدهای مصلوب بیگناهان را در میانهاش گنجانده بود. طوری که سادهلوحان شیرفهم شوند که ساکنان این شهر زیبا و سازندگان این بناهای خیره کننده در واقع وحشیانیعقبمانده هستند که باید به کمک استعمارگران شفیق روس متمدن و پیشرفته گردند، که دیدیم چطور گشتند!
نقاشیهای ورشچاگین از چشماندازهای سغد و خوارزم، آراسته به سرهای بریده
ورشچاگین اصرار عجیبی در گنجاندن سرهای بریده در منظرههای ایرانیاش دارد و یکی از کارهایش یک توده جمجمه است که معلوم نیست نمونهای واقعی از کلهمنارههای ساخته شده توسط مغولها و ترکمانهاست، یا این که از تخیل خودش تراوش کرده است. آثارش جدای از مضمون ضد ایرانی آشکارش و تبلیغ متفعن استعماریای که داشت، از نظر جامعهشناسی تاریخی هنر بسیار مهم بود. چون برخی از کارهایش که بعد از شهرت جهانیاش کشیده شده، ارزش تاریخی دارند و رخدادهایی را نشان میدهند که خارج از قلمرو روسیه رخ داده و از این رو سیطرهی ایدئولوژی تزاری در آن اثرگذار نبوده است. یکی از مشهورترین این تابلوها، «سرکوب شورشیان هندی به دست انگلیسیها» است که در ۱۸۸۴.م کشیده شده است. این نقاشی سربازان انگلیسی را نشان میدهد که گروهی از سران انقلابی هند را به لولهی توپ بستهاند و قرار است به این ترتیب بدنشان را متلاشی کنند. این نقاشی به خصوص در قرن بیستم که انگلستان شروع کرد به بازنویسی تاریخ خونین استعماریاش، همچون اثری جعلی مورد حمله قرار گرفت و جالب این که آثار قدیمی ورشچاگین که تبلیغات عیان تزاری بود برای نامعتبر جلوه دادن او گواه گرفته میشد. ورشچاگین اما در اواخر عمرش (در حدود ۱۹۰۲.م) در مصاحبهای از مستند بودن نقاشیاش دفاع کرد و تاکید کرد که انگلیسیها اگر امروز هم با شورش مردم مستعمره روبرو شوند همان وحشیگری را نشان خواهند داد.
مجازات به توپ بستن را امروز عوام نوعی مرگ فجیع و وحشیانه میدانند که در سرزمینهای شرقی و به خصوص ایران زمین رایج بوده است. عکس مشهور در این مورد هم به اعدام یکی از راهزنان نامدار در دوران ناصرالدین شاه است که در فضای مجازی به اشتباه اعدام یک بابی یا یک مشروطهخواه پنداشته شده است.
این تصور دربارهی این شیوه از مجازات البته درست نیست و شمار کل کسانی که در قلمرو تمدن ایرانی با این شیوه اعدام شدهاند بسیار بسیار از آنچه انگلیسیها در هند با این روش کشتند، کمتر است. اعدام با این شیوه را برای نخستین بار پرتغالیها ابداع کرد و در سراسر قلمروشان (از سریلانکا گرفته تا موزامبیک) با گشادهدستی به کار گرفتند. پس از آن که انگلیسیها در هند جایگزین رقیبان اروپایی دیگرشان شدند، همین شیوه را اتخاذ کردند و مجازات رسمیشان برای آزادیخواهان هندی که بر ضد دولت راج (دولت استعماری انگلیس در هند) قیام میکردند، به توپ بستن بود.
دو تابلو از اعدام شورشیان بنگالی در ۱۸۵۸.م، آبرنگ، اثر اورلاندو نوری[5]
در قرن نوزدهم انگلیسیها نه تنها منکر این وحشیگری نبودند، که به آن مینازیدند و برای ایجاد وحشت در دل هندیها تبلیغاتی هم دربارهاش میکردند. البته خشونت مسری است و ایرانیها هم چنین روشی را وام گرفته بودند. اما تنها در مواردی استثنایی از آن استفاده میکردند. چنان که شجاع شاه افغان هنگام جنگ با دوست محمد خان در هرات سرداری از دشمنانش را با این شیوه کشت و شاهان گورکانی و عثمانیها هم کسانی را با این شیوه اعدام کردهاند. اما در قلمرو استعماری انگلیس –درست مثل دوران پرتغالیها- این نوع از کشتن امری استثنایی و غیرعادی نبوده و فراوان به کار گرفته میشده است. این روش چنان که از اسناد فراوان مربوط به این فجایع برمیآید، چندین بار توسط ارتش انگلیس برای کشتار انبوهی از شورشیان هندی به کار گرفته شده که احتمالا در هر نوبت به قدر کل قربانیان نگونبخت قلمرو تمدن ایرانی کشته میداده است. در اینجا برخی از مشهورترین بازنماییهای این جنایتها که توسط خود انگلیسیها و برخی اروپاییان دیگر (از جمله ورشچاگین) در قرن نوزدهم ثبت شده را میآورم تا در این مورد رفع توهم شود:اعدام سپاهیهای شورشی در پنجاب، ۱۰ ژوئن ۱۸۵۷.م
اعدام «سپاهیها»، جنگجویان پارسیزبان شورشی هندی
به توپ بستن آزادیخواهان در شمال هند
اعدام گروهی شورشیان به توپ بسته شده در پیشاور، اکتبر ۱۸۵۷.م
اعدام سران استقلالطلب هند ابتدای دههی ۱۸۸۰.م
گردش ما در گالری تریتیاکوف تا عصرگاه به درازا کشید و وقتی از آن معبد درخشان هنر و زیبایی خارج شدیم، خورشید غروب کرده بود. با پاهایی خسته گشتی در خیابانها زدیم و باز یک رستوران مای مای دیگر گیر آوردیم و دلی از عزا درآوردیم و دستهجمعی قدیسان ارتدوکس را شکر کردیم که همسفرانی پایه در زمینهی شکمچرانی را نصیبمان کرده است. بعد هم برای آن که شکرانهی این نعمت را درست به جا آورده باشیم دقایقی پس از خروج از رستوران وارد یک کافه شدیم و دسر مفصلی هم به بدن زدیم و جای همهی دوستان و آشنایان را خالی کردیم.
- Evgeniy Golovin ↑
- Yuri Mamleev ↑
- Jean-François Thiriart ↑
- Jeune Europe ↑
-
Orlando Norie (1832-1901) ↑
ادامه مطلب: یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۱ (۱)
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب