بخش دوم: چكيدهى روابط معنايى
ساخت داستان: كل متن، داستانى ساده و آشنا را تصوير مىكند. خدايى به نام دوموزى به دنبال ديدن رويايى هشدار دهنده، مورد هجوم دشمنانش قرار مىگيرد، در اثر خيانت دوستش چندين بار گرفتار مىشود و به كمك خويشاوندش (اوتو خداى خورشيد) چندين بار موفق به فرار مىشود، اما در نهايت به دست تعقيب كنندگانش كشته مىشود و رويايى كه ديده بود به واقعيت مىپيوندد.
شخصيتهاى داستان، به دو قطبِ دوست و دشمن تقسیم میشوند. دوستان عبارتند از گشتینانا (خواهر دوموزى)، اوتو (شوهرخواهرش) و مادرش. دشمنان «مردان پليد» نامیده شدهاند و ناشناس هستند. اما يكى از دوستان دوموزی هم با ایشان همدست است. در ضمن گروهى از اشخاص بىطرف (مانند پيرزن و عمل آورندهى شراب) نيز در ميانهى اين طيف حضور دارند.
داستان از دو بخش تشكيل يافته است. بخش نخست شرح روياى دوموزى و تعبيرى است كه خواهرش گشتينانا از آن به دست مىدهد، و بخش دوم ماجراى تعبير شدن اين روياست. بخش عمدهى گزارهها به شكلى دقيق در هر دو بخش تكرار شدهاند و شايد به ضرورت شعرى تصويرى بازتابنده و انعكاسى را از كل متن به دست مىدهند.
اين متن، اگر كهنترين نباشد، يكى از كهنترين متون شعرىِ موجود در خزانهى فرهنگ انسانى است. با اين وجود، با يك نگاه ساده به محتواى آن، مىتوان منشها و مفاهيمى را در آن بازيافت كه هنوز رايج هستند. عناصر معنايى و ساختار روايى موجود در اين شعر، با آنچه كه هم اكنون در بسيارى از سنن و اساطيرِ مشهور وجود دارند، شباهتى خيره كننده دارد.
خداى شهيد شونده، كه بنابر تقديرى گريزناپذير به دست موجوداتى پليد كشته مىشود، الگويى است كه مىتوان ردپايش را در خدايان شهيد فرهنگهاى گوناگون -از اوزيريس گرفته تا سياوش و مسيح- بازيافت. همچنين رويارويى دو نيروى حمايتگر و تهديد كننده و به هم خوردن توازن ميان اين دو به وسيلهى دخالت دوستى خيانتكار، الگوى فراگير ديگرى است كه در روياى دوموزى هم ديده مىشود. در برابر مردان پليد و گشتينانا و دوست خيانتكارِ اين شعر، گرسيوز و افراسياب و پيران را در اسطورهى سياوش، و قيافا، پيلاتِس و يهودا را در اسطورهى مسيح مىبينيم.
مهمترين تفاوت دوموزى با اين خدايان شهيد شونده، اين است كه مرگ دوموزى به ظاهر بازگشتناپذير است و نشانهاى از رستاخيز او در متن ديده نمىشود. اين در حالى است كه اشكال پيچيدهتر و جديدتر اسطورهى خداى شهيد شونده، با اميد و باور به باززايش خداى شهيد شده همراه شدهاند. همچنين اعتقاد به بازخريد گناهان مردمان كه محتواى اخلاقى و ورجاوندِ بسيارى از اساطير خداى شهيد است نيز در اين شكل اوليه غايب است.
اما آنچه كه روياى دوموزى را از ديد ما مهم جلوه مىدهد، اشاره به چند عنصر معنايى عمده است، كه فكر مىكنم نقشى محورى را در اين داستان بازى مىكنند و مىتوانند دستمايهى گمانهزنىهايى روانشناسانه قرار گيرند.
برجستهترين عنصر از اين دست، به گمان من مفهوم مرگ است كه در نظريهى منشها به عنوان مفهومى تنشزا ردهبندى مىشود. مفاهيم تنشزا به زبان ساده، عبارتند از موضوعات و معانى گريزناپذير، رايج و ملموسى كه به طور ذاتى مرموز و ناشناختنى جلوه مىكنند و به اين ترتيب ناسازهاى پرسشبرانگيز را رقم مىزنند.
مفاهيم تنشزا، به دليل ايجاد اختلال در روند جارى و روزمرهى امور، و شكستن غلاف حفاظتى و امنيتىِ معنايىاى كه هركس از آغاز تولد و اجتماعى شدن به دور مفهوم خود ترشح مىكند، داراى اهميت هستند.
مفهوم تنشزاى مرگ يكى از برجستهترين مثالهاى اين رده است، و روياى دوموزى نخستين متن ادبىاى است كه در قالب داستانى اساطيرى به اين مفهوم مىپردازد.
ادامه مطلب: بخش سوم: هويت دوموزى
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب