گفتار هشتم: روش این کتاب
در حال حاضر صدها ترجمه و شرح از «دائو دِه جینگ» در زبانهای گوناگون وجود دارد که بخش عمدهشان در نقاطی مهم واگرایی دارند و گاه معناهایی به کلی متفاوت را به متن منسوب میکنند. با این حال توافقی ضمنی دربارهی برخی نکات در این ترجمهها دیده میشود. این همپوشانیهای مورد وفاق اتفاقا از دید من جای بحث و نقد فراوان دارد، چون اغلب از تفسیری برخاستهاند که گاه بودایی کلاسیک است و گاه رمانتیک و مدرن.
بر این مبنا خوانشهای ویژه و خاصنگرانهای از این کتاب صورت گرفته که نمونهاش کتاب بسیار جالب –اما به شدت زمانپریشانهی- جیونگ مینگ یانگ است که استاد سبک ورزشی چیگونگ است و کل اثری دو هزار و پانصد ساله را بر مبنای یک سنت ورزشی حدود صد ساله تفسیر کرده است.[1] خوانشی که البته به خاطر پرداختن به شباهتهای طب سنتی چینی و دائو دِه جینگ آموزنده و جالب توجه است، اما با معنای اصلی متن در زمانهی تدویناش ارتباط چندانی برقرار نمیکند.
پس از سویی باید متن دائو دِه جینگ را بوداییزدایی کرد و از سوی دیگر چینزدایی. چون هیچیک از این دو در آن هنگام وجود نداشتهاند. هویت چینی یکپارچه و کشور چین هنوز شکل نگرفته بود و دین بودایی هنوز به قلمرو تمدن چینی وارد نشده بود. تنها با جای دادن متن در بافت جامعهشناختی و تاریخی ظهورش، میتوان به تصویری واقعی و دقیق از معنای نهفته در آن دست یافت، و این کوششی است که این کتاب بر مبنای آن شکل گرفته است.
گذشته از تحریف مفاهیم و پرتاب کردن معناهای پسین به متنی کهن، حتا در برگردانهای مشهور و رایج متن نیز با دستکاریها و اختلالهایی روبرو هستیم که مضمون را مهآلود میکند و راه را بر فهم منظور اصلی سراینده میبندد. در این کتاب هنگام ترجمهی متن «دائو دِه جینگ» این قواعد را رعایت کردهام، و این چارچوب را برای برگرداندن هر متن کهن مهمی از این دست ضروری میدانم:
نخست: باید به زبان اصلی متن در زمانی که تدوین انجام گرفته نگریست. پیشتر در شرح متونی مانند گاهان یا تورات یا قرآن یا متون افلاطونی و ارسطویی همین قاعده یعنی بازگشت به اصل متن را در نظر داشتهام. دربارهی زبان چینی اما سوادم و تسلطم بر متنهای باستانی به کورسویی میماند و بسیار اندک است. با این حال در حد بضاعت در این مورد هم کوشیدهام قاعدهی مبنا گرفتن اصل متن باستانی در زبان اصلی را مراعات کنم. برای این مقصود ترجمهی کلمه به کلمهی متن را در هر فصل به دست دادهام و نه بر مبنای معنایی که اندیشهنگارها امروز معنا میدهند، بلکه بیشتر با تکیه بر شکل بازسازی شده از معنای کهنشان بحث را پیش بردهام.
دوم: دربارهی ثبت تلفظ کلمات، مرسوم است که در زبانهای اروپایی برای تفکیک کردن نگارشهای مختلفی که تلفظ مشابه دارند، آنها را به شکلهایی متفاوت مینویسند. اما این کاری گمراه کننده است. چون آنچه در متون فرنگی به صورت «هْسانگ» (象) و «هٌسین» (信) و «تٌسِه» (則) آمده،[2] در اصل چینیاش «شانگ» و «شین» و «زِه» خوانده میشود. یعنی نوشتناش به آن شکل، تلفظی ساختگی و ناواقع را به زبان چینی تحمیل میکند، که همچنان زنده است و یک هفتم مردم زمین بدان سخن میگویند. به همین خاطر در نقل تلفظ نشانهها هم –هرچند برگرداندن واجهای چینی به آواهای پارسی ناممکن است- نزدیکترین خوانش را به حروف پارسی نقل کردهام و خوانش امروزین از علایم را مرجع اصلی دانستهام. از سویی به خاطر محافظهکاری شگفتانگیز زبان چینی که باعث میشود تلفظهای باستانی را هم نزدیک به شکل کنونی تخمین بزنند، و از سوی دیگر به این دلیل که بازسازی دقیقتر و محکمتری برایشان مورد توافق نیست. خلاصه آن که واجنگاریهای مدرن فرنگی را فرو گذاشتهام و به آواهای خودِ زبان چینی بازگشتهام.
سوم: وفاداری به ساختار زبان و بافت ادبی چینی کهن، و آن عبارت است از حفظ بافت متن اصلی و پرهیز از افزودن مفاهیم و کلمات و ساختارهای دستوری اضافی. هنگام ترجمه معمولا برای شیوا و روان کردن متن چنین دخل و تصرفی انجام میپذیرد. اما چنین کاری به نظرم دربارهی متون کهن و مرجع روا نیست. در متن «دائو دِه جینگ» گزارههای اصلی بسیار کوتاهاند و خزانهی واژگانی کوچکی را به کار میگیرند.
این چارچوبی است که دربارهی همهی متون نوشته شده با خط اندیشهنگار میبینیم. نخستین نمونههای خط هیروگلیف و خط سومری باستان هم که اندیشهنگار بودهاند، و همچنین اندیشهنگارهای خط فرهنگ سند –هیرمند-هامون که به ويژه در هاراپا یافت شده، در هزارهی سوم پ.م دقیقا همین الگو را نشان میدهند و جملههای کوتاهی را شامل میشوند که اغلبشان سه تا پنج نشانه بیشتر ندارند. هرچند متن «دائو دِه جینگ» دو هزار و پانصد سال از این متون جدیدتر است، اما مرحلهی مشابهی از تحول خط را نشان میدهد. به همین خاطر برگرداندن این متون به جملاتی طولانی و درهم پیوسته نادرست است. متن در اصل از جملههایی بسیار کوتاه تشکیل شده که اغلب طولانیترینشان سه چهار گزارهی سه چهار پنج کلمهای پشت سر هم هستند که به شعرهایی با بیتهای کوتاه میمانند. گزارههایی با هفت هشت کلمه در کل متن اندک هستند و این حد نهایی درازای جمله در سند اصلی را نشان میدهد و باید به آن همچون مرزی در پیچیدگی توجه داشت.
چهارم: تقطیع متن، یکی از بزرگترین و مهمترین چالشهایی است که بر سر راه فهم «دائو دِه جینگ» دام نهاده است. این کتاب در ابتدای کار متنی یکپارچه نبوده است. بلکه مجموعهای از زبانزدهای پراکنده بوده که زمانی توسط ویراستاری گردآوری شده و یکجا نگاشته شدهاند. ترتیب چینش این زبانزدها گاه از نظم معنایی خاصی پیروی نمیکند و لزوما جملههای پیاپی مضمونی مشترک را در برنمیگیرند. در بسیاری از موارد این همنشینی تنها به خاطر یک نشانه-واژهی مهم و کلیدی بوده که در چند زبانزد تکرار میشده و باعث شده دو یا چند زبانزد کنار هم بیایند. بی آن که معناهایشان با هم ربط –و حتا سازگاری- داشته باشند.
به همین خاطر تقطیع متن، یعنی تشخیص این که کجا زبانزدی خاتمه مییابد و کجا بعدی شروع میشود، بسیار مهم است. خوشبختانه یک شیوهی سنتی کهن برای نقطهگذاری متن چینی وجود داشته که تا حدودی مرزبندی زبانزدهای باستانی را به دست میدهد. در این نوشتار من از همان قاعده پیروی کردهام و برای این که ارجاع به اجزای متن قاعدهمند شود، بندهای هر فصل را شمارهگذاری کردهام. با این حال باید توجه داشت که این نقطهگذاریها دیرآیند بوده و متن برای پنج قرن آغازین عمرش به صورت دنبالههایی در هم پیوسته از نشانهها ثبت میشده که نه فصلبندی داشته و نه نقطگذاری در میان جملهها و بندها. نشانهی راهنمای دیگر، ساختار شعری متن است که گاه در دوسوی مرز نقطهگذاریهای مرسوم ادامه مییابد. ساختارهای شعری را هم بر نقطهگذاریهای مرسوم ترجیح دادهام و اگر جایی در میانهی شعری گسستی فرض شده، آن را نادیده انگاشتهام. یعنی نقطهگذاری مرسوم در نسخهی کلاسیک را مبنا گرفتهام، و بعد بر مبنای بازسازی شعرها که لنگرگاههایی بر اساس وزن و قافیه به دست میدهند، برخی را بازبینی و بازسازی کردهاند.
پنجم: حفظ لحن، و این عبارت است از توجه به این نکته که فنون بلاغت و معیارهای ادیبانه بودن متن در دورانهای گوناگون و زبانهای متفاوت با هم تمایزهایی چشمگیر دارند. متن مورد نظرمان در زمانی نوشته شده که هنوز نویسایی در زبان چینی چندان رواج نداشته و زبان ادبی و زبان روزمره از هم تفکیک نشده بودند. به همین خاطر بخش عمدهی گزارهها زبانزدهایی است که احتمالا در گوش شنوندگان اصلیشان ضربالمثلهایی عامیانه و روزمره محسوب میشدهاند. برخی از آنها حتا رکیک و بیادبانه مینمایند و به نظرم همه را باید به همان شکل حفظ کرد و برگرداند، اگر که بخواهیم معنای اصلی متن را در حد امکان دریابیم. ترجمه کردن این جملات به صورتی فلسفی یا عرفانی آشکارا زبانپریشانه است.
ششم: عامل اصلی بدفهمی متون کهن، رسوبهای معنایی دورانهای بعدیست که بلایی رایج و خطرناک است و معنای متون کهن را فرو میپوشاند. متون مرجع کهن به این خاطر اهمیت دارند که برای زمانی بسیار طولانی گرانیگاه زایش معنا بودهاند و به همین خاطر ازدحامی از تفسیرها و خوانشها گرداگردشان در تکاپو بوده است. به همین خاطر درک امروزین ما از آنها به شدت از لایههایی از تفسیر و فهم اثر میپذیرد که در دورانهایی بعدتر پدید آمدهاند. این لایهها اغلب قرنها یا حتا هزارهها با متن اصلی فاصله دارند و با این حال معنایشان در نسخهی اصلی تداخل میکند و با معنای آغازین ترکیب میشود. برای فهم متن در شکل اصلیاش باید این معناهای افزوده را تراشید و کنار زد.
هفتم: پرهیز از ترجمهی کلیدواژهها به مفاهیمی دیرآیندتر که انتزاعیتر، دقیقتر، و پیچیدهتر از بافت معنایی قدیمی زبان هستند، و از گفتمانهایی دیرآیندتر تراوش میکنند. در این معنا حتا ترجمه کردن کلیدواژههای متن «دائو دِه جینگ» به مفاهیمی مثل خداوند، ملت، امپراتور و مشابه اینها جای چون و چرا دارد. چون در بافت فرهنگ چینی این مفاهیم در آن دوران هنوز شکل نگرفته بودهاند.
در برگردان هم بر همین اساس سادهترین همنهادهای پارسی را به عنوان برگردان نشانههای اندیشهنگار پیشنهاد کردهام. اصل متن زبانزدهایی بسیار ساده و عامیانه بوده که شفاهی در گردش بوده، و بنابراین از مضمونهای انتزاعی و فلسفی پیچیده تهی بوده است. این هم بماند که در آن تاریخ چنین مضمونهایی هنوز در فرهنگ چینی پدید نیامده بودند. بنابراین باید مراقب برگرداندن واژگان به تعبیرهای دیرآیندتر بود و از این کار پرهیز کرد.
به همان ترتیب که متون افلاطونی و ارسطویی باید مسیحیزدایی و مدرسیزدایی شوند، و به همان شکلی که متون اوستایی کهن را باید از باورهای دیرآیندتر دوران ساسانی پالوده ساخت و تورات را جدای از خوانشهای یهودی-مسیحی بعدی تفسیر کرد، دائو دِه جینگ را هم باید از لفافهی تقابلاش با کنفوسیوس و همچنین آغشتگیاش با بودا بیرون کشید. به این دلیل ساده که تقابل اولی قرنها پس از تدوین متن و تناظر دومی یک هزاره پس از شکلگیری متن به آن افزوده شدهاند. متن را تنها با متون همزمان و دیرینهتر باید خواند و فهمید.
هشتم: توجه به ساختارهای ادبی متن، به ویژه تمایز شعر و نثر. این نکته اهمیت دارد که در نثرها جملات پیاپی معنای هم را تکمیل میکنند و گاهی دایرهی دلالت واژگان از جملهای به جملهی قبل و بعدش نشت میکند. در این موارد بخشهای منثور را باید یکپارچه خواند و ترجمه کرد. در حالی که در شعرها، هر مصراع معنایی مجزا دارد و باید همچون یک واحد مستقل ترجمه شود. این واحدها البته با هم ارتباط برقرار میکنند، اما مثل نثر نمیشود همهی نشانههایشان را یکجا خواند و روی هم رفته ترجمهشان کرد. یعنی تشخیص این که معنای نشانهها کجا آغاز میشود و کجا در جمله خاتمه مییابد، باید در کنار این پرسش نگریسته شود که ارتباط معنایی جملات با هم چگونه است و معنای نشانهها در چه دامنهای از گزارهای به گزارهای دیگر نشت میکند.
ادامه مطلب: فرگرد دوم: برگردان و زند ِ دائو دِه جینگ – کتاب نخست: تائو يا راه – بخش یکم: زند فصل نخست
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب