بخش سیام: برگردان و زند فصل سیام
گفتار نخست: برگردان فصل سیام
以道佐人主者,不以兵強天下。
其事好還。
師之所處,荊棘生焉。
大軍之後,必有凶年。
善有果而已,不敢以取強。
果而勿矜,果而勿伐,果而勿驕。
果而不得已,果而勿強。
物壯則老,是謂不道,不道早已。
۳۰.۱: پس کسی که سرورترینِ مردمان را در راه یاری میدهد
پس برای استیلا بر آنچه زیر آسمان است جنگافزار به دست نمیگیرد.
۳۰.۲: این چیزها آمادهاند که (به سوی خود فرد) بازگردند
۳۰.۳: جایی که جنگاوران اردو میزنند،
در آنجا خار و خس میروید
۳۰.۴: بعد از لشکرکشیهای بزرگ
همیشه سالهای بسیار شوم فرا میرسد
۳۰.۵: (آدم) خوب کار را به ثمر میرساند و آنگاه ختماش میکند
چون جرأتش را ندارد که قدرت را برگزیند
۳۰.۶: (او کار را) به ثمر میرساند، اما ترحمی نشان نمیدهد
(او کار را) به ثمر میرساند، اما هجوم نمیبرد
(او کار را) به ثمر میرساند، اما حماقت نمیکند
۳۰.۷: (او کار را) به ثمر میرساند، اما خاتمهی کار را انتخاب نمیکند (اختیاری از خود ندارد)
(او کار را) به ثمر میرساند، اما قدرتی ندارد.
۳۰.۸: (وقتی) چیزها به (اوج) قدرتشان دست یافتند، قاعده این است که پیر میشوند
این جوری بودن را بیراهه مینامند
بیراهه زود پایان مییابد
فصل سیام هم به نسبت طولانیست و از هشت بندِ ناهمسان تشکیل یافته است. اولینشان دو جملهی شش کلمهای را در بر میگیرد به این شرح:
以 (ای: پس) 道 (دائو: راه) 佐 (زوئُو: دستیار، یاور، تابع) 人 (رِن: مردم، انسان) 主 (چو: صاحب، سرور، مهمان، شما، امپراتور) 者 (-تر/-ترین)
不 (بو: نه) 以 (ای: پس) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 強 (چیانگ: نیرومند، برتر) 天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی)
یعنی: «پس کسی که سرورترینِ مردمان را در راه یاری میدهد/ پس برای استیلا بر آنچه زیر آسمان است جنگافزار به دست نمیگیرد.»
بند دوم یک تک جملهی کوتاه چهار کلمهایست: 其事好還
其 (چی: او، آن) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه) 好 (هاو: خوب، مهربان، آماده، شایسته) 還 (هوان: بازگشتن، بازگرداندن)
یعنی: «این چیزها آمادهاند که (به سوی خود فرد) بازگردند»، و این توضیحی است که احتمالا بعدتر به جملهی اولی افزوده شده تا دلیلِ پرهیز از جنگ را نشان دهد.
بند بعدی هم در دو جملهی چهار کلمهای خلاصه میشود:
師 (شی: لشکر، تودهی مردم، پایتخت، مشاور نظامی، رهبر، استاد، اسوه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 所 (سوئُو: جا، مکان) 處(چو: اقامت گزیدن، استقرار، تنبیه، بکارت)
荊 (جینگ: درخت پنجانگشت، همتای ترکهی انار، خار) 棘 (چی: خار، درخت عناب) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 焉 (یِن: نوعی پرندهی زرد، توی، چرا؟، بنابراین)
یعنی: « جایی که جنگاوران اردو میزنند/ در آنجا خار و خس میروید».
این جمله در برخی از نسخههای قدیمی وجود ندارد و به همین خاطر اغلب آن را افزودهای و شرحی به جملات پیشین دانستهاند. با این حال در نسخههای پیشتاز ما وانگ توئی هم این بند را میبینیم و بنابراین باید آن را افزودهای قدیمی دانست.[1]
بند چهارم هم به همین شکل دو جملهی چهار کلمهای دارد:
大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 軍 (جون: ارتش، سرباز) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 後 (هُو: پشت، تهیگاه، بعد، نواده)
必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 凶 (شیونگ: شوم) 年 (نیَن: سال، درو کردن، سن، دوره)
یعنی: «بعد از لشکرکشیهای بزرگ/ همیشه سالهای بسیار شوم فرا میرسد».
بند پنجم دو گزارهی پنج کلمهای دارد:
善 (شان: خوب، درست، مهربان، مردن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 果 (گووُ: میوه، نتیجه، مصمم، بالاخره) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 已(یی: پایان دادن، خاتمه، توقف)
不 (بو: نه) 敢 (گآن: شجاع، جرأت کردن، مطمئن بودن) 以 (ای: پس) 取 (چو: گرفتن، دریافت کردن، گزینش) 強 (چیانگ: نیرومند، برتر)
یعنی: «(آدم) خوب کار را به ثمر میرساند و آنگاه ختماش میکند/ چون جرأتش را ندارد که قدرت را برگزیند».
بندهای ششم و هفتم به احتمال زیاد در ابتدای کار یک شعر یکپارچه بودهاند. به استثنای چهارمین جمله که یک کلمه اضافی دارد، در اینجا مصراعهایی چهار کلمهای داریم که در همه سه کلمهی اولاش یکسان هستند. بنابراین احتمالا مصراع چهارهم هم ابتدا چهار کلمهای بوده و کل این بخش شعری شبیه به مخمس بوده است:
果而勿矜,
果而勿伐,
果而勿驕。
果而不得已,
果而勿強。
اغلب مفسران به یکپارچه بودن این بخش پی بردهاند و به همین خاطر همه را با یک صورت دستوری برگرداندهاند. هرچند خوانشها در این زمینه متفاوت است. لاو کل این بخش را به صورت امری خوانده (مثلا: کار را به ثمر برسان، ولی لاف مزن). هرچند به نظرم خوانش رایجتری که جملات را خبری میخواند درستتر است و با بقیهی متن سازگاری بیشتری دارد.
کلمات برسازندهی بند ششم چنین است:
果 (گووُ: میوه، نتیجه، مصمم، بالاخره) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 勿 (وو: نکن، نه) 矜 (جین: تاسف، همدردی، ترحم)
果 (گووُ: میوه، نتیجه، مصمم، بالاخره) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 勿 (وو: نکن، نه) 伐 (فا: کشتن، زدن، هجوم، شکست دادن، نکوهش)
果 (گووُ: میوه، نتیجه، مصمم، بالاخره) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 勿 (وو: نکن، نه) 驕 (جیائو: یابو، اسب بزرگ، آدم احمق)
یعنی: «(او کار را) به ثمر میرساند، اما ترحمی نشان نمیدهد/ (او کار را) به ثمر میرساند، اما هجوم نمیبرد/ (او کار را) به ثمر میرساند، اما حماقت نمیکند». در اینجا به اصل متن وفادار ماندهام. وگرنه اغلب مترجمان «جین» و «فا» را به شکلهایی دیگر با مضمون لاف زدن، خودستایی کردن و مشابه اینها تفسیر کردهاند. معناهایی که ثانویه و حاشیهایست و به نظرم در اصل متن وجود نداشته است. در ضمن ترتیب این مصراعها هم در نسخههای گوناگون با هم فرق میکند. مثلا در نسخههای پیشتاز ما وانگ توئی مصراع اول در آخر و بعد «بلاهت نمیکند» آمده است.[2] معنای شعر البته با این پس و پیش شدنها تغییر چندانی نمیکند.
در بند هفتم این نشانهها را داریم:
果 (گووُ: میوه، نتیجه، مصمم، بالاخره) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 已(یی: پایان دادن، خاتمه، توقف)
果 (گووُ: میوه، نتیجه، مصمم، بالاخره) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 勿 (وو: نکن، نه) 強 (چیانگ: نیرومند، برتر)
یعنی: «(او کار را) به ثمر میرساند، اما خاتمهی کار را انتخاب نمیکند (اختیاری از خود ندارد)/ (او کار را) به ثمر میرساند، اما قدرتی ندارد». در جملهی نخست، متن استانده همین است که آوردهایم و در آن «بو دِه یی» (不得已) یعنی «ناگزیر بودن» یا «راهِ دیگری نداشتن» و بنابراین بیاختیار بودن را میرساند. در نسخههای پیشتاز ما وانگ توئی در اینجا به جای آن عبارت «وو تِه ئی چو» را داریم که یعنی «در نتیجه مستقر میشود، چون چارهای ندارد» یا «فرجام کار را میپذیرد، چون گزینهی دیگری ندارد».[3]
بند هشتم و پایانبندی این فصل هم سه جملهی چهار کلمهای آهنگین دارد و میتوان آن را شعری با سه مصراع در نظر گرفت:
物壯則老,
是謂不道,
不道早已。
کلمات برسازندهاش چنیناند:
物 (وو: چیز) 壯 (ژوَنگ: قوی، تنومند، تقویت کردن) 則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 老 (لائو: پیر، ارشد، باتجربه، احترام)
是 (شی: بودن، باشه) 謂 (وِی: گفتن) 不 (بو: نه) 道 (دائو: راه)
不 (بو: نه) 道 (دائو: راه) 早 (زائوُ: زود، دیرین، صبح، قبل) 已(یی: پایان دادن، خاتمه، توقف)
یعنی: «(وقتی) چیزها به (اوج) قدرتشان دست یافتند، قاعده این است که پیر میشوند/ این جوری بودن را بیراهه مینامند/ بیراهه زود پایان مییابد». در نسخههای ما وانگ توئی و همچنین چند نسخهی کهن دیگر پیش از این بند این عبارت را داریم: «به این ميگویند به ثمر رساندن (کار) بدون زورورزی».[4] اما این جمله در نسخهی کلاسیک حذف شده و من نیز همان را نقل کردهام.
گفتار دوم: زند فصل سیام
فصل سیام بیانیهای طولانی و صریح در رد و نقد ارادهی آزاد و فرضیهی «قدرتِ انسانی» است. باز شگفتانگیز است که این متن چقدر بد فهمیده شده و مضمون اصلیاش تا چه پایه نادیده انگاشته شده است. مضمونی که به طور مستقیم به کشمکش میان نگرش جبرگرا و ارادهگرا باز میگردد. کلیدواژهی اصلی در این فصل «چآنگ» (強) است که سه بار تکرار شده و «قدرت، نیرو، توانمندی» معنی میدهد.
این نکته هم جای توجه دارد که فصل سیام (به همراه فصلهای ۳۱، ۵۷، ۶۷، ۶۸، ۶۹، ۷۳، ۷۶، ۷۸) یکی از نُه فصلی است که به موضوع جنگ میپردازد. برخی بر این مبنا این بخشها از «دائو دِه جینگ» را نوعی رسالهی رزمی شبیه به متن سون تزه در نظر گرفتهاند.[5] اما بررسی دقیق این فصلها نشان میدهد که تنها پنجتایشان به خودِ جنگ میپردازند و باقی آن را همچون استعارهای به کار میگیرند. در کل هم جنگ در کلیت متن نکوهش شده و در حد امکان طرد شده است. بنابراین فصلهای یاد شده را باید با دلالتی اخلاقی و سیاسی خواند، و نه نظامی و فنی در ارتباط با هنر رزمآرایی.
معنای چهار فصل نخست از این رو بر محور مفهوم جنگ گردش میکند، اما با هدف طرد کردن و نکوهش جنگیدن ابراز شده و نه ستایش آن، یا اندرز دادن دربارهی رزمآرایی:
۳۰.۱: پس کسی که سرورترینِ مردمان را در راه یاری میدهد
پس برای استیلا بر آنچه زیر آسمان است جنگافزار به دست نمیگیرد.
۳۰.۲: این چیزها آمادهاند که (به سوی خود فرد) بازگردند
۳۰.۳: جایی که جنگاوران اردو میزنند،
در آنجا خار و خس میروید
۳۰.۴: بعد از لشکرکشیهای بزرگ
همیشه سالهای بسیار شوم فرا میرسد
معنای این چهار بند روشن و صریح است. چیرگی بر جهان (آنچه زیر آسمان است) با جنگیدن ممکن نیست. از این رو دستیازی به سلاح هیچ دردی را چاره نمیکند. خشونت جنگی در نهایت گریبانگیر جنگاوران پیروزمند هم میشود و کنش جنگی به ویرانی و تباهی میانجامد. از این رو باید از جنگیدن پرهیز کرد. این گفتار تا حدودی به آرای صلحجویانه و خشونتستیزانهای شباهت دارد که در همان دوران در چندین مرکز متفاوت نشانههایش را میبینیم. از همه بانفوذتر و قدیمیتر، نگرش اخلاقی زرتشتی است که خشم و جنگ را نکوهش میکند و اعمال خشونت را حتا دربارهی جانوران نیز روا نمیدارد. این موضعگیری که در حدود سال ۱۲۰۰ پ.م در گاهان صورتبندی شده، قدیمیترین بیانیهی مستند دربارهی طرد خشونت است. پیش از آن در هیچ فرهنگ و هیچ متن دیگری چنین موضعگیریای نداشتهایم، و پس از آن هم به ندرت به چنین نگرشی برخورد میکنیم.
زمانی که جملات فصل سیام «دائو دِه جینگ» نوشته شدهاند، با میانهی عصر هخامنشی و حدود سال ۴۰۰ پ.م مصادف است. یعنی هشتصد سال پس از گاهان زرتشت است که موضعگیری مشابهی را در این متن میبینیم. به احتمال زیاد نویسندهی متن به طور مستقیم از گاهان اطلاعی نداشته، و در مقابل بازتابها و پیامدهای آن را دریافت میکرده، که در همان زمان نزدیک به یک هزاره قدمت داشته است. در دوران هخامنشی موضع طرد خشونت را پیش از هرجا در کتیبههای شاهنشاهان پارسی میبینیم. یکی از چرخشهای بسیار مهم سیاسی که با شکلگیری دولت یکپارچهی ایران همراه بود و در بیانیههای سیاسی هخامنشیان صورتبندی شد، تاکید چشمگیر بر پرهیز از خشونت بود. شاهنشاهان هخامنشی هم در متون و هم در هنر سیاسیشان بر جنگاور بودن پارسیان و پیروزمندیشان تاکید داشتند، اما از نمایش صحنههای خشونتآمیز و غلبهی جنگاورانهی خود بر دشمنان پرهیز داشتند.
متون و هنرهای این دوران نسبت به آنچه که طی دو و نیم هزاره پیشتر در تمدن ایرانی و مصری (و همزمان در تمدن اروپایی و چینی) میبینیم، گسستی کامل را نشان میدهد. تاکید بر قانون (داتَه)، پارسایی اخلاقی (اَرتَه) و شادمانی (شاتیهْ) و برابر شمردن شورش و سرکشی با دروغ در کتیبههای پارسی باستان هیچ نظیری در دورانهای پیشین ندارد و نشان میدهد که با یک سرمشق سیاسی یکسره نوظهور سر و کار داریم. این ماجرا از همان ابتدای کار و در کتیبهی حقوق بشر کوروش دیده میشود و از این رو او را باید بنیانگذار این شیوه دانست. هرچند دقیقترین صورتبندیها از این نظام سیاسی را داریوش بزرگ چهار دهه بعدتر به دست داده است.
این نکته جای توجه دارد که هخامنشیان هرچند بر صلح و آشتی و پرهیز از خشونت تاکید داشتند، اما در آخر کار بزرگترین و پیچیدهترین ماشین جنگی کرهی زمین را در اختیار داشتند. هنرهای رزمی ایرانی که در این هنگام پیکربندی مجددی پیدا کرد و در قالب ارتشهای بزرگ چندقومی نهادینه شد، تحول چشمگیر فناوریهای جنگی و افزوده شدن ماشینهایی غیرزنده (مثل منجنیق) یا زنده (مثل فیل و شتر جنگی)، و بازتعریف مفهوم انسان آرمانی در قالب جنگاوری اخلاقمدار و جوانمرد همگی نشان میدهند که صلحجویی هخامنشیان امری برآمده از اقتدار ارتشهایشان بوده، و نه فرودستی نظامی. این را هم باید در نظر داشت که شالودهی فلسفی سیاست ایرانشهریِ نوظهور، کیش زرتشتی بوده که زیربنای تاریخ جهان را نبرد اهریمن و اهورامزدا میدانسته و مردمان پارسا و اشون را همچون رزمندگانی در جبههی نیکی تصویر میکرده است. یعنی در دوران هخامنشی صلح و آرامش واقعی و عینیای که رخ نمود و پیامد شکلگیری دولتی غولآسا و پایدار بود، در ضمن با استعلایی شدن مفهوم جنگ و اخلاقی شدناش و پیوند خوردناش با مضمون انسان کامل زرتشتی همزمان بود.
در این معنا، چارچوب سیاست ایرانشهری در اصل مفهوم جنگاور را میستود و گرامی میداشت. اما جنگاوری را برتر میدانست که کمترین خشونت را اعمال کند و چنان که داریوش در نقش رستم نگاشته، بر روی اسب و پیاده مبارزی دلیر و ماهر باشد، اما در ضمن بر خشم و بدگمانی خویشتن نیز چیره باشد و در حد امکان به دیگران گزندی نرساند. این مفهومِ جنگاورِ پیروزمند و مقتدر اما آرام و نیکخواه تا پیش از آن در ادبیات سیاسی جهان وجود نداشت و از ابتدای دوران کوروش برای نخستین بار پدیدار گشت.
این نگرش تا میانهی دوران هخامنشی به چندین واکنش در حاشیه منتهی شده بود. از یک سو طرد کلی مفهوم جنگیدن را در دین بودایی داریم، و این امری است که بعدتر در دین مانی هم تکرار میشود. از سوی دیگر پذیرش کامل خشونت بیمحابا را در آرای افلاطون میبینیم که بر اساس تقدیس نظام بردهدار و خشن اسپارتی استوار شده است. در میان قبایل سکا که ترکستان و ختای و ختن را در دست داشتهاند، چنین مینماید که ترکیبی از بزرگداشت جنگاوری کهن آریاییها را داشته باشیم، به همراه پشتوانهای اخلاقی که از دین زرتشتی بر میآمده است.
در این چارچوب، نیمهی نخستین فصل سیام معنادارتر جلوه میکند. در چینِ این دوران و عصر هزار مکتب برخی از استادان مانند بودا – ولی مستقل و بیخبر از او- به طرد کامل هرنوع خشونتی حکم میکردند. چهار بند آغازین تا حدودی با این نگرش سازگاری دارد و اصولا «دائو دِه جینگ» در ردهی جبههی صلحجویان قرار میگیرد. با این توضیح که صلحطلبی این مکتبها با آشتیجویی پارسی تفاوتی چشمگیر دارد. طرد خشونت نزد چینیها به معنای طرد طبقهی جنگاور و ستایش طبقهی کشاورز بود. یعنی این ایدئولوژی دینی-سیاسیای بود که رعیت کشاورز را شامل میشد و اخلاق فرودستان را صورتبندی میکرد. این به کلی با صلحجویی پارسی متفاوت است که اتفاقا برآمده از طبقهی ارتشتاران بود و نخستین نشانههایش را در مهریشت میبینیم که در نهایت متنی است در ستایش خدای جنگ.
برای فهم شکاف عمیقی که میان صلحدوستی چینی و ایرانی دهان گشوده، کافی است ادامهی متن را بخوانیم:
۳۰.۵: (آدم) خوب کار را به ثمر میرساند و آنگاه ختماش میکند
چون جرأتش را ندارد که قدرت را برگزیند
نشانهی «گووُ» (果) که در نیمهی دوم متن بسیار تکرار شده، در اصل میوه و ثمره معنی میدهد، اما در چینی هم مثل پارسی به معنای دستاورد و نتیجه و پیروزی تعمیم یافته است. بنابراین آن آدم خوبی که ثمرهی کار را به بار مینشاند و وظیفهاش را به پایان میرساند، به جنگاوری شبیه است که در میدان نبرد پیروز میشود. اما متن میگوید که این فرد جنگاور نیست، بلکه «شان» (善) است، یعنی آدم درستکار و مهربان و خوب، که اغلب به مردی از طبقهی کشاورزان اشاره میکند. اوست که کاری که بر عهدهاش نهاده شده را به انجام میرساند و ختماش میکند، همچون جنگاوری که در میدان نبرد پیروز میشود (بند نخست). اما او «جرأت نمیکند قدرت را برگزیند». این دقیقا واژگونهی مفهوم انسان کامل ایرانی است که به خاطر قدرتمند بودناش ستوده میشود.
بندهای بعدی دقیقتر روشن میکنند که منظور از انتخاب نکردنِ قدرت چیست:
۳۰.۶: (او کار را) به ثمر میرساند، اما ترحمی نشان نمیدهد
(او کار را) به ثمر میرساند، اما هجوم نمیبرد
(او کار را) به ثمر میرساند، اما حماقت نمیکند
بنابراین آن آدم خوبی که کار را به ثمر میرساند، به عروسکی در دست خیمهشببازی شباهت دارد. او همدردی و ترحمی (جین: 矜) نشان نمیدهد، هجوم نمیبرد و دشمنی را در هم نمیشکند (فا: 伐)، مثل یابو سرکشی نمیکند (جیائو: 驕). این عبارت آخر به ویژه جالب است، چون مشابهش را در فرهنگ ایرانی هم داریم. در ایران هم یابو یعنی خر درشتاندام یا اسب تنومند را نمادی از آدمهای خیرهسر و سرکش و ابله میدانند، چون گاهی ساز خودشان را میزنند و به فرمانهای صاحبشان توجهی نمیکنند. این کلمه از این نظر مهم است که منظور از فعلهای منفی پیشین را روشن میکند. آدم خوب کار را به ثمر میرساند، اما این را به مثابه اجرای فرمانی انجام میدهد. او خودش در داستان حضور ندارد. نه در مقام کسی که همدلی و ترحمی نشان دهد، و نه همچون کسی که بیرحم باشد و هجوم و ویرانیای به بار آورد. او به استری مطیع میماند که کاری که از او خواستهاند را انجام میدهد، و «یابو بازی در نمیآورد.»
این دقیقا نقطهی مقابل انسان کامل ایرانی است که به خاطر خودمختار بودن، بهرهمندی از وجدان شخصی و برگزیدن ارادیِ خویشکاریای خودبنیاد ستوده میشود. آن کسی که کار را به ثمر میرساند در ایران جنگجویی نیرومند و پیروزمند است که از خشونت پرهیز میکند، اما در چین کشاورزی مطیع است که قدرتی برای خشونتورزی ندارد. بند بعدی همچون توضیحی در همین راستا آمده و این خوانش را تایید میکند:
۳۰.۷: (او کار را) به ثمر میرساند، اما خاتمهی کار را انتخاب نمیکند (اختیاری از خود ندارد)
(او کار را) به ثمر میرساند، اما قدرتی ندارد.
آنگاه در واپسین بند فصل سیام، پیوندی میان این ارزش اخلاقی فرودستانه و مفهوم دائو برقرار شده است:
۳۰.۸: (وقتی) چیزها به (اوج) قدرتشان دست یافتند، قاعده این است که پیر میشوند
این جوری بودن را بیراهه مینامند
بیراهه زود پایان مییابد
در این بندها میبینیم که اوج قدرت و دستیابی به اراده و اختیار، همتای زوال و نابودی دانسته شده است. در جملههای آخر عبارت «بو دائو» (不道) در مقابل مفهوم «دائو» مطرح شده و روشن است که اینها یک جفت متضاد معنایی را بر میسازند. این ترکیب را به شکلهای گوناگون معنی کردهاند. اما به نظرم دقیقترین برگردان در پارسی با ترجمهی کلمه به کلمهی این دو علامت متناظر است. «بو» (نه، بی، بدون) و «دائو» (راه) در کنار هم کلمهی «بیراهه» را برمیسازند. دستیابی به قدرت و کوشش برای برگزیدن کردار بر اساس اقتدار شخصی و ارادهی آزاد به معنای قدم نهادن در بیراهه است. چون راه با زوال قدرت و فرسایش اراده همراه است. اینجا یکی از معدود نقاط «دائو دِه جینگ» است که انگار به نگرش رویارو و رقیب اسمی داده شده، و برچسب این پادگفتمان بیگانه، بیراهه است، در برابر راه که همان شیوهی کهن و سنتی چینی را نشان میدهد.
- Henricks,1989: 998-999, 1004. ↑
- Henricks,1989: 1004. ↑
- Henricks,1989: 1004-1005. ↑
- Henricks,1989: 1006. ↑
- Chan, 1963: 222. ↑
ادامه مطلب: بخش سی و یکم: برگردان و زند فصل سی و یکم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب