بخش سی و یکم: برگردان و زند فصل سی و یکم
گفتار نخست: برگردان فصل سی و یکم
夫佳兵者,不祥之器,物或惡之,故有道者不處。
君子居則貴左,用兵則貴右。
兵者不祥之器,非君子之器,不得已而用之,恬淡為上。
勝而不美,而美之者,是樂殺人。
夫樂殺人者,則不可以得志於天下矣。
吉事尚左,凶事尚右。
偏將軍居左,上將軍居右,言以喪禮處之。
殺人之衆,以哀悲泣之,戰勝以喪禮處之。
۳۱.۱: سزاوارترین مرد جنگافزار را
ابزاری شوماختر میشمارد،
اگرچه چیزی (کسانی) را دشمن بدارد.
آن کهنترین که از راه برخوردار است، بدان دل نمیبندد
۳۱.۲: شاهزاده وقتی در خانه است، جنابِ چپ را محترم میشمارد
وقتی جنگافزار به دست میگیرد، جنابِ راست را محترم میشمارد
۳۱.۳: برترین جنگافزارها ابزاری شوماختر هستند،
که ابزار شاهزاده نیستند
آخرش (استفاده از آنها) نافرجام است، پس (هنگام) استفاده از آنها
ترجیح دارد که بیخیال باشیم و بیشور و شوق
۳۱.۴: اما هماورد طلبیدن را چیزی خوشایند ندان
آنگاه که (فکر کنی) خوشایندترین چیز هستند
اینجوری کشتن مردم را ساز خواهی کرد
مردی (که چنین کند) بیشتر کشتن مردم را ساز خواهد کرد
۳۱.۵: پس مگر ممکن است کسی بدون رعایت کردن این قاعده در زیر آسمان (جهان) به مقصود خویش دست یابد!
۳۱.۶: امور فرخنده چپ را میستایند امور شوم راست را میستایند
۳۱.۷: دستیار لشکر فقط در چپ مستقر میشود فرمانده لشکر فقط در راست مستقر میشود
۳۱.۸: لشکری که مردم را میکشد
پس سوگوار میشود و غمگین اشک میریزد
پس جنگیدن با هماورد مثل حضور در مراسم سوگواری است
فصل سی و یکم به نسبت طولانی است و از هشت بند تشکیل شده است. بند نخست از سه جملهی چهار کلمهای و یک جملهی شش کلمهای تشکیل یافته که هرچند آهنگین است، اما منثور است و گویا شرحی باشد بر بند دوم که شعرگونه است. کلمات برسازندهی اولین بند چنیناند:
夫 (فو: مرد، شوهر) 佳 (جیا: خوب، زیبا، سزاوار) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین)
不 (بو: نه) 祥 (شیَنگ: بختِ خوب، طالع سعد) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 器 (چی: ابزار، اندام، استعداد)
物 (وو: چیز) 或 (هوآ: شاید، یا، گاهی) 惡 (ئِه: بد، پلید، دشمن، دشوار) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 道 (دائو: راه) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 不 (بو: نه) 處(چو: اقامت گزیدن، استقرار، تنبیه، بکارت)
یعنی: «سزاوارترین مرد جنگافزار را/ ابزاری شوماختر میشمارد/ اگرچه چیزی را دشمن بدارد/ آن کهنترین که از راه برخوردار است، بدان دل نمیبندد».
«ژِه» در جملهی آخر را میشود به صورت پسوند فاعلی هم خواند و در این حالت باید بگوییم «بنابراین کسی که از راه برخوردار است…». در ترجمهی این بند، جالب است که اغلب مترجمان ترکیب «فو جیا» (夫佳) در اول جمله را نادیده گرفتهاند و یا آن را به جملهی آخر مربوط ساختهاند و یکباره با آن ترجمهاش کردهاند. در حالی که اینها جملاتی جداگانه هستند. ترجمهی جملهی اول به صورت مجهول هم به همین خاطر نادرست است. هنریکز،[1] کلیری[2] و چن[3] هرسه اولین گزاره را «جنگافزارها ابزاری با طالع نحس هستند» برگرداندهاند که نیکمرد/ سزاوارترین مرد در ابتدای جمله را جا انداخته است. البته واگراییای در نسخههای گوناگون دیده میشود، اما هیچ یک چنین افتادگیای را توجیه نمیکند. در نسخههای ما وانگ توئی کلمهی «جیا» در ابتدای این جمله دیده نمیشود.[4]
ایشان همچنین جملهی سوم را نادیده گرفتهاند و معنایش را در جملات قبلی و بعدی ادغام کردهاند، که این هم توجیهی ندارد. به روشنی «دشمن» (ئِه: 惡) در این جمله به همان نیکمرد اشاره میکند و میگوید او حتا اگر دشمنی هم داشته باشد باز سلاح به دست نخواهد گرفت.
ناگفته نماند که من «بو شینگ» (不祥) را شوماختر ترجمه کردهاند. چون همتای دقیقش در پارسی است. اما باید در یاد داشت که در زمان نوشته شدن این متن تنها ایرانیان نظام اخترشناسی منظمی داشتهاند و سعد و نحس را به اختران نسبت میدادهاند. در چین هنوز چنین ایدهای وارد نشده بود و حدود پنج قرن دیرتر و از مجرای راه ابریشم است که نخستین اشارهها به پیوند طالع سعد و نحس و اختران در منابع چینی پدیدار میشود. با این حال کلمهی شوماختر دقیق است و اگر این نکتهی تاریخی را در نظر داشته باشیم، منظور جمله را بهتر میرساند.
در جملهی پایانی طبق معمول میشود «گو» (故) را «بنابراین» یا «پیر، قدیمی، کهن» ترجمه کرد. دومی معنای اصلی این نشانه است، اما اغلب مترجمان به خاطر تکرار زیاد این واژه در جملات، آن را به «پس/ بنابراین» برگرداندهاند. اگر چنین کنیم، به این برگردان میرسیم: « بنابراین آنکه از راه برخوردارترین است، بدان دل نمیبندد».
اما به نظر من تکرار این کلمه اتفاقا بدان خاطر است که دوقطبی مهم «کهنه- نو» در متن برجسته است و ویراستار سنت چینی «راه» را با دیرینه و قدیمی و سنت بیگانه و مهاجم ایرانی را با نو و تازه برابر نهاده است. پس در آنجا که جمله به چنین تقابلی اشاره میکند، درستتر است که «گو» را در معنای اصلیاش به کار بگیریم و نه همچون حرف ربط. به ویژه که این جمله فاعل ندارد و کسی که «از راه برخوردار است» در آن نمایان نیست. علاوه بر این کلمهی «ژه» (者) در دو قطب جمله تکرار شده و به کلی در ترجمهها نادیده انگاشته شده است. این کلمه صفت تفضیلی درست میکند و در نخستین جمله به سزاوارترین مرد اشاره میکند، که با فاعل جملهی آخری همتاست. بنابراین او نیز باید با صفت «فلانترین» شناخته شود و «گو/ کهن» تنها کلمهایست که میتواند چنین نقشی را بر عهده بگیرد. پس سزاوارترین مرد، در ضمن کهنترین هم هست و اوست که نمایندهی راه محسوب میشود.
نکتهی واپسین دربارهی ترجمهی بند نخست آن که نشانهی «چو» (處) در اصل اقامت گزیدن و در جایی ماندن را میرساند. اما اینجا چنین معنایی (مستقر شدن در جنگافزار) بیمعناست، هرچند هنریکز و کلیری به همین معنا وفادار ماندهاند.[5] روشن است که این فعل در جمله «روی چیزی حساب کردن» یا «دل به چیزی بستن» را نشان میدهد که با تعبیر «جایی لنگر انداختن، جایی بیتوته کردن» بیان شده است. تعبیر «دل بستن» را اینجا به کار گرفتهام چون با محتوای باقی متن سازگاری بیشتری دارد.
بند دوم از دو جملهی پنج و شش کلمهای تشکیل شده، با این نشانهها:
君 (جون: فرمانروا، رئیس، حضرتعالی، حکومت) 子 (زِه: فرزند، نواده، شخص، استاد) 居 (جو: منزل گزیدن، مستقر شدن، ماندن، دعوی کردن) 則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب) 左 (زوئُو: چپ، شرق، انحراف، پراکنده، غلط)
用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب) 右 (یُو: راست، غرب، درست)
یعنی: «شاهزاده وقتی در خانه است، جنابِ چپ را محترم میشمارد/ وقتی جنگافزار به دست میگیرد، جنابِ راست را محترم میشمارد». در این جملات بیشتر مترجمان علامت «گوئی» (貴) را ترجمه نکردهاند. اما این کلمه مهم است و در پیوند با چپ و راست آمده و تکرارش نشان میدهد که این دو جهتِ متضاد در این بند تشخص یافته و همچون دو مقام والا در نظر گرفته شدهاند. به همین خاطر احتمالا با ایزدان جانوریِ نگهبان جهت شرق و غرب پیوند دارند، که شرحش مفصل در گفتار بعدی خواهد آمد.
بند سوم چهار جمله دارد که آهنگین هستند ولی شعری کامل را بر نمیسازند:
兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین) 不 (بو: نه) 祥 (شیَنگ: بختِ خوب، طالع سعد) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 器 (چی: ابزار، اندام، استعداد)
非 (فِی: قید نفی: نه، نیست) 君 (جون: فرمانروا، رئیس، حضرتعالی، حکومت) 子 (زِه: فرزند، نواده، شخص، استاد) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 器 (چی: ابزار، اندام، استعداد)
不 (بو: نه) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 已(یی: پایان دادن، خاتمه، توقف) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
恬 (تیان: ساکت، آرام، ساده، بیخیال) 淡 (دَن: بیمزه، کمرنگ، لاغر، بیاحساس، مهمل) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 上 (شانگ: بالا، برتر، مقدم، امپراتور)
یعنی: «برترین جنگافزارها ابزاری شوماختر هستند،/ که ابزار شاهزاده نیستند/ آخرش (استفاده از آنها) نافرجام است، پس (هنگام) استفاده از آنها/ ترجیح دارد که بیخیال باشیم و بیشور و شوق». در برخی از نسخههای کهن از جمله ما وانگ توئي دومین جمله با کلمهی «بنابراین» شروع شده که در متن کلاسیک نشانی از آن نمیبینیم. در این نسخههای اقدم همچنین ترتیب دو جملهی آغازین این بند واژگونه است.[6]
بند بعدی از سه جملهی چهار کلمهای تشکیل شده که اگر جملهی اول بند بعدی را هم (با حذف کلمهی آخر) به آن اضافه کنیم، یک دوبیتی کامل را به دست میدهد. بنابراین حدس من آن است که این بند در اصل چنین بوده باشد:
勝而不美, 而美之者,
是樂殺人。 夫樂殺人
احتمالا این دوبیتی روی هم رفته بند چهارم را تشکیل میداده و بعدتر با کلمهای واسطه (者) تکمیل شده و جملهی باقیمانده از بند پنجم (則不可以得志於天下矣) همچون شرحی در ادامهاش آمده است. بر همین مبنا بندهای چهارم و پنجم را نقطهگذاری میکنم و ترجمهشان را به دست میدهم. دو بیتی یاد شده از این کلمات تشکیل شدهاند:
勝 (شِنگ: حریف بودن، مقاومت، کاملا) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 美 (مِئی: زیبا، خوشمزه، خوب، ستایش کردن)
而 (اِر: و، آنگاه، اما) 美 (مِئی: زیبا، خوشمزه، خوب، ستایش کردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین)
是 (شی: بودن، باشه) 樂 (یوئِه: موسیقی، نواختن، ساز) 殺 (شا: کشتن، بریدن، صدمه زدن) 人 (رِن: مردم، انسان)
夫 (فو: مرد، شوهر) 樂 (یوئِه: موسیقی، نواختن، ساز) 殺 (شا: کشتن، بریدن، صدمه زدن) 人 (رِن: مردم، انسان) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین)
یعنی: «اما هماورد طلبیدن را چیزی خوشایند ندان/ آنگاه که (فکر کنی) خوشایندترین چیز هستند/ اینجوری کشتن مردم را ساز خواهی کرد/ مردی (که چنین کند) بیشتر کشتن مردم را ساز خواهد کرد». دومین جمله در نسخههای ما وانگ توئی به سادگی به صورت «وو مِئی وِه» آمده که یعنی «ستایشاش نکن»، و در نسخههای کهن دیگری هم چنین بدیلی دیده میشود.[7]
اغلب مترجمان در اینجا «مِئي» (美) را به زیبا ترجمه کردهاند[8] یا آن را در حالت فعلی «ستایش کردن» فهمیدهاند[9] و آن را به جنگافزارها در بندهای پیشین مربوط دانستهاند. در حالی که روشن است این صفت به «شِنگ» (勝) مربوط میشود و بر هماورد جستن و حریف طلبیدن دلالت میکند. از این و «مِئی» به معنای زیبا نیست و معنای چیزی خوب و خوش را میرساند و از این رو «خوشایند» ترجمهاش کردهام. بیشتر مترجمان این جملهها را در هم فروپوشانده و همه را در قالب یک جملهی کلی برگرداندهاند. در حالی که تکرار مفهوم کشتن مردم و منسوب کردنش به فاعلی نامعلوم (قاعدتا دوم شخص) و فاعلی صریح (فو: 夫) مهم است.
دربارهی کلمهی «یوئِه» (樂) هم توضیحی لازم است. اغلب مترجمان این را به معنای «شادمان شدن» و «لذت بردن» از آدمکشی فهمیدهاند. اما به نظرم با توجه به معنای اصلی این کلمه که موسیقی و ساز نواختن است، با تعبیری سر و کار داریم که در پارسی هم وجود دارد و «ساز کردن» را مترادف میداند با «قصد انجام کاری را داشتن». این معنا کاملا با جمله سازگار است و به همین ترتیب ترجمهاش کردهام.
آمدن کلمهی «ژِه» در انتهای این جمله اضافی است و معنای چندانی به آن نمیافزاید. به همین خاطر حدس من آن است که این بخشی از بند بعدی یا حاصل اشتباه کاتب بوده و به اشتباه در اینجا قرار گرفته است. با این حال چون اینجا در متن آمده، در همین قالب ترجمهاش کردهام و به «کشتن: 殺» منسوبش کردهام، هرچند مفهوم چندان بلیغی به دست نمیدهد.
بند پنجم به این ترتیب بعد از اصلاحی که انجام دادیم، تنها از جملهی دوم بند پنجم متن کلاسیک تشکیل میشود، با این نشانهها:
則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 以 (ای: پس) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 志 (ژی: قصد، اراده، بایگانی) 於 (یو: در، با، از)
天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 矣 (یی: علامت کامل شدن، علامت تعجب)
یعنی: «پس مگر ممکن است کسی بدون رعایت کردن این قاعده در زیر آسمان (جهان) به مقصود خویش دست یابد!»
بند بعدی یک بیت با مصراعهای چهار کلمهایست که دو واژهی میانیشان مشترک هستند:
吉事尚左,
凶事尚右。
با این کلمات:
吉 (جی: خوشبخت، خوب) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه) 尚 (شَنگ: هنوز، حتا، ستودن، شریف) 左 (زوئُو: چپ، شرق، انحراف، پراکنده، غلط)
凶 (شیونگ: شوم) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه) 尚 (شَنگ: هنوز، حتا، ستودن، شریف) 右 (یُو: راست، غرب، درست)
یعنی: «امور فرخنده چپ را میستایند/ امور شوم راست را میستایند». در اینجا هم نسخههای ما وانگ توئی در ابتدای این دو جمله کلمهی «بنابراین» را آوردهاند که در نسخهی کلاسیک غایب است.[10]
تقریبا همهی مترجمان اینجا عبارت «جی شِه» (吉事) و «شیونگ شِه» (凶事) را به ترتیب «وقت شادمانی و خوشی» و «زمان عزا و سوگواری» ترجمه کردهاند.[11] اما «شه» قدری عامتر از «مراسم» معنی میدهد که به تلویح در این برگردانها محوری انگاشته شده است. یعنی بهتر است معنای عامترش را در کنار مفهوم دوقطبیِ فرخنده/ شوم در نظر بگیریم که معنای اصلی «جی- شیونگ» است.
بند هفتم هم از یک بیت شعر با مصراعهای پنج کلمهای و تکرار دو کلمهی میانی تشکیل شده که یک جملهی شش کلمهای در دنبالهاش آمده:
偏 (پیان: کج، متعصب، نادر، دور، دستیار) 將 (جیانگ: به زودی، حتما، به وسیلهی، فقط، گرفتن) 軍 (جون: ارتش، سرباز) 居 (جو: منزل گزیدن، مستقر شدن، ماندن، دعوی کردن) 左 (زوئُو: چپ، شرق، انحراف، پراکنده، غلط)
上 (شانگ: بالا، برتر، مقدم، امپراتور) 將 (جیانگ: به زودی، حتما، به وسیلهی، فقط، گرفتن) 軍 (جون: ارتش، سرباز) 居 (جو: منزل گزیدن، مستقر شدن، ماندن، دعوی کردن) 右 (یُو: راست، غرب، درست)
言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام) 以 (ای: پس) 喪 (سانگ: سوگواری، جسد، بدبختی) 禮 (لی: هدیه، مناسک، ادب) 處(چو: اقامت گزیدن، استقرار، تنبیه، بکارت) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
یعنی: «دستیار لشکر فقط در چپ مستقر میشود/ فرماندهی لشکر فقط در راست مستقر میشود».
واپسین بند از سه جملهی نابرابر تشکیل شده که نثر هستند و دربارهی کل فصل توضیح میدهند. معنی کلمات این بند چنیناند:
殺 (شا: کشتن، بریدن، صدمه زدن) 人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 衆 (ژُونگ: مردم، سپاه، توده، جمع)
以 (ای: پس) 哀 (آی: سوگ، غم، دلسوزی) 悲 (بِی: غمگین، دریغ خوردن) 泣 (چی: گریه کردن، اشک) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
戰 (ژَن: جنگیدن، نبرد، لرزیدن) 勝 (شِنگ: حریف بودن، مقاومت، کاملا) 以 (ای: پس) 喪 (سانگ: سوگواری، جسد، بدبختی) 禮 (لی: هدیه، مناسک، ادب) 處(چو: اقامت گزیدن، استقرار، تنبیه، بکارت) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
یعنی: «لشکری که مردم را میکشد/ پس سوگوار میشود و غمگین اشک میریزد/ پس جنگیدن با هماورد مثل حضور در مراسم سوگواری است». در نسخههای کهن ما وانگ توئی در جملهی ماقبل آخر به جای «چی» (گریستن) نشانهی «لی» (ایستادن) را آورده و بسیاری از مترجمان همین علامت اخیر را در نظر گرفته و آن را «آمدن، رسیدن» ترجمه کردهاند.[12]
گفتار دوم: زند فصل سی و یکم
فصل سی و یکم نیز یکی از بخشهای مهم «دائو دِه جینگ» است که به مفهوم جنگ میپردازد و مانند باقی بخشها به طرد و مخالفت با آیین جنگ میپردازد. در قدیمیترین شرحی که بر این کتاب نوشته شده و به وانگ پی (۲۲۶-۲۴۹.م) تعلق دارد، جای این فصل خالی است و او اشارهای به جملاتش نکرده است. این را برخی از پژوهشگران به معنای دیرآیند بودنِ این فصل و افزوده بودناش گرفتهاند، و برخی دیگر فرض کردهاند که شرح وانگ پی در اصل وجود داشته، اما از دست رفته یا در باقی متن تفسیرش ادغام شده است.[13] با این حال این فصل در نسخههای کهن ما وانگ توئی وجود داشته و بنابراین باید پذیرفت که دست کم در عصر هان بخشی از «دائو دِه جینگ» بوده است. هرچند شاید نسبت به باقی متن دیرآیندتر بوده و در همان حدود زمانی تدوین شده و به کتاب درپیوسته باشد.
در بند نخست میبینیم که «راه» در تضاد با مسیر جنگاوران قرار گرفته و جنگافزار که نماد طبقهی جنگجویان است همچون ابزاری شوم و ناپسند تصویر شده است. این شوم شمردن سلاح در سرتاسر فصل تداوم دارد و در کنار مضمونی جغرافیایی آمده که اندیشهبرانگیز است:
۳۱.۲: شاهزاده وقتی در خانه است، جنابِ چپ را محترم میشمارد
وقتی جنگافزار به دست میگیرد، جنابِ راست را محترم میشمارد
چنان که هنگام ترجمه اشاره کردم، تعبیر «جناب» در این جملات اغلب نادیده انگاشته شدهاند. اما این لقب اشرافی اهمیت دارد و نشان میدهد جهت راست و چپ همچون دو نیروی تشخص یافته مورد اشاره قرار گرفتهاند و بنابراین به احتمال زیاد نگارنده جهتهای شرق و غرب را از آنها منظور داشته و به خدایان نگهبان این دو جهت اشاره میکرده است.
از بند دوم به بعد یک دوقطبی نوظهور داریم که بسیار مهم است. کلمههای «زوئُو» (左) و «یُو» (右) را اغلب به چپ و راست ترجمه کردهاند. اما اینها به ترتیب « شرق، انحراف، پراکنده، غلط» و «غرب، درست» هم معنی میدهند. این دلالت چپ و راست در تمدن چینی قدری عجیب است. چون در همه جای دنیا اغلب مردم دست راست (که با آن کارهای مهمشان را انجام میدهند) را با افق خاوری (که خورشید از آن طلوع میکند) برابر میگیرند. به همین خاطر هنگام تعیین جهت در نیمکرهی شمالی رویاروی شمال و در نیمکرهی جنوبی به سمت جنوب میایستند. این که شرق با چپ و غرب با راست ملازم باشد، غیرعادی و شگفتانگیز است. به ویژه که در چینی تناظر این دو جهت با امر خوب و بد هم واژگونهی باقی جاهاست. دلالت جنسی جهتها هم چنین است. یعنی در متن همزمانِ «لی چی» میخوانیم که مثلا موقع سلام دادن جهت درست برای زنان سمت راست است و برای مردان سمت چپ.[14]
معمولا شرق به خاطر پیوندش با بامداد و خورشید جهتی خوب و نیکو دانسته میشود و غرب به خاطر آن که یادآور غروب است، تیره و تاریک و شیطانی قلمداد میشود. در کهنترین تمدنهای زمین یعنی ایران و مصر نیز چنین بوده است. مصریان کرانهی غربی نیل را قلمرو مردگان میدانستند و گورستانهای عظیم شهرهای مردگانشان را در آنسو میساختند و در مقابل در کرانهی شرقی شهرها و معبدهایشان را بنا میکردند و آن را نیکو و زنده میپنداشتند. در ایران زمین که این دو جهت سرچشمهی پیکربندی معناهایی بسیار پیچیده و فربه و اثرگذار بوده که از مهریشت تا آثار سهروردی و از آنجا تا اندیشههای اقبال لاهوری و شریعتی ادامه یافته و پیوند میان شرق با اشراق و غرب با غربت نمونههای مشهورش هستند.
بر این مبنا رمزگذاری جهتهای ظلوع و غروب خورشید در چین و دلالتهای منسوب بدان پرسشبرانگیز مینماید. «دائو دِه جینگ» یکی از کهنترین متونی است که این شیوهی خاص از فهم جهتها را صورتبندی کرده است. در بند دوم میخوانیم که شاهزاده در شرایط خوب و خوش و نیکو سمت چپ/ شرق را خوش میدارد که در ضمن با پراکندگی و آشفتگی همتاست، و در شرایط جنگی –که نکوهیده شده- راست را میستاید که در ضمن با درستی و غرب مترادف است. در بند ششم و هفتم ترکیب غریبتری میبینیم:
۳۱.۶: امور فرخنده چپ را میستایند امور شوم راست را میستایند
۳۱.۷: دستیار لشکر فقط در چپ مستقر میشود فرمانده لشکر فقط در راست مستقر میشود
یعنی فرماندهی لشکر که در ضمن با جنگافزار –نماد ابزارهای شوم- پیوند دارد، با جهت غرب و راست مربوط است و چیزهای فرخنده که با فرد فروپایهتر در سلسله مراتب ارتشی ملازم است، در چپ و شرق مستقر شده است. از «کتاب آیین» (لی چی) این قاعدهی کلی بر میآید که در ارتشهای چینی بوده که سرداران در چپ و سربازان در راست لشکرگاه اردو میزدهاند.[15]
پیش از تحلیل این بند باید نخست به پیکربندی جهتهای اصلی در فرهنگ چینی بنگریم. در چین چهار جهت اصلی با چهار جانور بازنموده میشوند که «چهار شکل» (سی شیانگ: 四象) نامیده میشوند. این جانوران بعدتر در اخترشناسی چینی هم اهمیت پیدا میکنند و چهار صورت فلکی اصلی در آسمان شبانهی چین را برمیسازند. پیشتر در پژوهشی که دربارهی جامعهشناسی تاریخی هنر انجام دادهام این را مفصل گوشزد کردهام که برخی از این نمادها از قلمرو ایران زمین وامگیری شده و تفسیرهای بعدیشان در دوران هان به شدت زیر تاثیر فرهنگ سکایی قرار دارند. همچنان که بازتاباندن تصاویر جانوری و اساطیری بر آسمان و بیرون کشیدن نقشهایی از آرایش ستارگان سنتی ایرانی است و از ایران شرقی به چین و اروپا انتقال یافته است. با این تفاوت که اروپاییان دقیقا همان نقشهی آسمان شبانهی ایرانی را وامگیری کردند، اما چینیها بر اساس این ایدهی مرکزی نقشمایههای ویژهی خود را پدید آوردند.
جهت شمال با علامت لاکپشت سیاه (شوان وو: 玄武) همنشین است که اغلب به صورت لاکپشتی با ماری پیچیده به دورش تصویر میشود. این علامت در بسیاری از فرهنگهای حوزهی تمدن چینی نقش جانوری ندارد و «جنگاور سیاه» خوانده میشود. «شوان وو» با زمستان پیوند دارد. نام این موجود در سنت دینی دائویی بر ایزدی مهم نهاده شده که بر لاکپشتی نشسته و ماری دور شانههایش پیچیده است.
جهت جنوب با عنقا (ژو چوئِه: 朱雀) مترادف است که به صورت وامواژه به ژاپنی (سوزاکو) و کرهای (جوجاک) هم راه یافته است. در نظام دینی دائویی این جهت با آتش و تابستان مربوط است. در کهنترین بازنماییهای این پرنده که به دوران هان باز میگردد، دقیقا همان عنقای سکایی را میبینیم. این نقش سکایی بیشک بر مبنای تقلید از هنر درباری هخامنشی پدید آمده که بر سکهها و بشقابهای سیمین نمونههایش را میبینیم و بر مبنای همانها معلوم میشود که جانور الهامبخش اصلی در این مورد، خروس بوده است. خروس حدود هزار سال پیشتر از نوشته شدن «دائو دِه جینگ» در ایران شرقی اهلی شد و قدیمیترین اشارهها به آن در اوستا و هنر ایران شرقی یافت میشود. با این حال بسیار دیر به سایر نقاط انتقال یافت و تازه در عصر هخامنشی بود که در یونان و چین هم نمونههایی از آن شناسایی شد و در این مناطق همچون جانوری عجیب و افسانهای قلمداد میشد و تقریبا همهجا «پرندهی پارسی» نامیده میشد.
جهت شرق با اژدهای لاجوردی (چینگلُونگ: 青龍) مشخص میشود که با فصل بهار نیز همتاست. این همان علامتی است که یکی از دوازده نشانهی سالها در طالعبینی چینی را تشکیل میدهد و بر دروازهی بسیاری از معبدهای دائویی هم نقش میشده است. در فاصلهی سالهای ۱۸۶۲ تا ۱۹۱۲.م پرچم ملی چین هم نقش اژدها بر خود داشت و به همین دلیل امروز هم در ذهن اروپاییان کشور چین با نقش اژدها پیوندی دارد.
کهنترین بازنماییهای ژو چوئِه در هنر دوران هان (قرن اول پ.م تا قرن سوم میلادی)
سکهی استان ایونیهی هخامنشی، ۴۶۰ پ.م
بشقاب سیمین هخامنشی، قرن پنجم پ.م
عنقا بر چوب، هنر سکایی، قرن چهارم پ.م
نقش قالی، پازیریک، هنر سکا، قرن چهارم پ.م
جهت غرب با ببر سپید (بای هو: 白虎) شناخته میشود که با پاییز برابر است. نام این جانور از آنجا آمده که چینیها اعتقاد داشتند ببر (و نه شیر) سلطان جانوران است و به همین خاطر بر پیشانیاش در نقاشیها علامت «وانگ» (王) به معنای امپراتور را میکشیدند. بر اساس این روایتها ببر وقتی به پانصد سالگی برسد موهای دمش سفید میشود و نماد غرب به چنین موجود مقتدری اشاره میکرده است.
هرچند برخی از این نمادها (به ویژه عنقا) انگار خاستگاهی ایرانی داشته باشد، اما دوقطبی اصلی مورد نظرمان یعنی جهت شرق-غرب به طور خالص چینی است. کهنترین اشاره به تقابل شرق و غرب در قالب این نمادهای جانوری به فرهنگ نوسنگی یانگشائو مربوط میشود و قدمتش به اواخر هزارهی ششم پ.م میرسد. در منطقهی شیشوئیپو (西水坡) در استان هِنان کنونی چین، که در استپهای پهناور جنوب مغولستان قرار دارد، یک مرکز استقراری باستانی کشف شده که طی سالهای میانی دههی ۱۳۶۰ خاکبرداری شد و در نتیجه قدیمیترین نمونه از این رمزپردازیها یافته شد، که در ضمن کهنترین نقش از اژدها را هم شامل میشود.
در یکی از گورهای این ناحیه (مشهور به M45) اسکلت مردی بلند قامت کشف شد (تصویر زیر) که در دو طرفش با صدفهای سفید دو نقش ببر و اژدها را بر زمین ترسیم کرده بودند. این آثار به دورهی بانپو مربوط میشدند و به حدود ۵۳۰۰ پ.م باز میگشتند. شواهدی در دست است که نشان میدهد همین منطقه و همین زمان خاستگاه شکلگیری و انتشار زبانهای خانوادهی چینی-تبتی هم بوده است.[16] بنابراین در چینی بودن این علامتها تردیدی نداریم. هرچند این را هم میدانیم که فرهنگ یانگشائو با جوامع همسایهی غربیاش که آریاییهای اولیه بودهاند نیز در تماس بوده است. به طور خاص اسکلتی که در میانهی دو نماد ببر-اژدها کشف شده بسیار بلند قامت است و ویژگیهای ریختیاش به چینیهای هان شباهتی ندارد. به همین خاطر او را شمنی با تبار بیگانه قلمداد کردهاند. در هر حال تردیدی نیست که تماسهایی فرهنگی در این ناحیه بین نیاکان چینیها و اجداد آریاییها وجود داشته، اما هویت سازندگان این گورها پیشاچینی بوده است.
هرچند قدمت این نماد چشمگیر است. اما جای بحث هست که جایگیری ببر و اژدها در دو سوی این اسکلت به واقع ارتباطی با جهتهای جغرافیایی داشته باشد. این شک از آنجا بر میخیزد که تا دورانی بسیار دیرآیندتر، هنوز در چین پیوندی استوار میان نمادهای جانوری و چهار جهت اصلی برقرار نبوده است. در دوران ایالتهای جنگاور (۴۵۳-۲۲۱ پ.م) که با نهایی شدن متن «دائو دِه جینگ» همزمان است، هنوز جهتهای جغرافیایی به شکلی صریح از هم جدا نشده بودند و ارتباطشان هم با جانوران یکدست نبوده است.
مثلا در همین دوران و همزمان با متن مورد نظرمان، افسانهی «رُنگ چِنگ شی» (容成氏) پدید آمده که نسخهی کهنش بر خیزران در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴.م) کشف شد. در این متن از پنج جهت به چهار تا سخن به میان آمده و فرمانروایی به اسم یو پرچمهایی با نقشهای مختلف را به سردارانش داد که در هر جهت به جنگ میپرداختند. در این رمزپردازی درفش شرق با خورشید و پرچم غرب با ماه آراسته شده بود[17] که معقول هم هست و جهت طلوع این نورهای آسمانی را نشان میدهد. پیوند ببر و اژدها با شرق و غرب بسیار دیرآیندتر هستند و آشکارا در زمان نگارش «دائو دِه جینگ» هنجاری فرهنگی نبودهاند. هرچند گورهای یانگ شائو نشان میدهد که احتمالا سنتهایی محلی از دیرباز دربارهی تقابل این دو جانور وجود داشته است.
متن مهم دیگری که برای فهم این تقابل جهتها یاریمان میکند، «لی چی» (禮記: کتاب آیین) است که کمی دیرتر از «دائو دِه جینگ» در قرن سوم یا اواخر قرن چهارم پ.م پدید آمده[18] و مجموعهای از زبانزدها و جملات اندرزگونه دربارهی اجرای مراسم دینی و درباری را به دست میدهد. بر اساس این متن «…وقتی از در وارد شدند، میزبان به سمت راست میرود و مهمان به سمت چپ؛ اولی به سوی پلههای شرقی میرود و دومی به سوی پلههای غربی».[19] اما کمی جلوتر میخوانیم: «هنگام لشکرکشی (پرچم با نقش) پرندهی سرخ باید در جلو حرکت کند، آن که جنگاور سیاه دارد در عقب، آن که اژدهای لاجوردی دارد در چپ و آن که ببر سفید دارد در راست پیش برود».[20] میبینیم که در اینجا آشفتگیای دیده میشود و نخست تناظری میان شرق با راست و غرب با چپ برقرار است، اما بعد اژدهای لاجوردی که علامت شرق و آسمان است با چپ و ببر سفید که نماد زمین و غرب است با راست برابر شمرده شده است. در این متن با وجود این ناهمسازیها روی هم رفته قالبی مشابه با «دائو دِه جینگ» را میبینیم. یعنی چپ از راست برتر شمرده شده و چپ با آسمان، نرینه، حیات، و شرق پیوند دارد و در مقابل راست به غرب، زنانگی، مرگ و زمین مربوط میشود.[21]
فصل سی و یکم علاوه بر جمِ راست/ چپ و غرب/ شرق، که با آشفتگی و گرههای معنایی فراوان درآمیخته، یک محور مفهومی دیگر هم دارد که بر اساس جفت متضادِ جنگ/ صلح سازمان یافته است. این دو بخش از متن لابهلای هم بُر خوردهاند و پاکیزه از هم تفکیک نشدهاند. اما بندهای مربوط به هریک را میتوان جدا جدا بررسی کرد. تا اینجای کار بندهای مربوط به راست/ چپ را دیدیم، و بندهای مستقر بر جنگ/ صلح چنیناند:
۳۱.۳: برترین جنگافزارها ابزاری شوماختر هستند،
که ابزار شاهزاده نیستند
آخرش (استفاده از آنها) نافرجام است، پس (هنگام) استفاده از آنها
ترجیح دارد که بیخیال باشیم و بیشور و شوق
۳۱.۴: اما هماورد طلبیدن را چیزی خوشایند ندان
آنگاه که (فکر کنی) خوشایندترین چیز هستند
اینجوری کشتن مردم را ساز خواهی کرد
مردی (که چنین کند) بیشتر کشتن مردم را ساز خواهد کرد
۳۱.۵: پس مگر ممکن است کسی بدون رعایت کردن این قاعده در زیر آسمان (جهان) به مقصود خویش دست یابد!
۳۱.۸: لشکری که مردم را میکشد
پس سوگوار میشود و غمگین اشک میریزد
پس جنگیدن با هماورد مثل حضور در مراسم سوگواری است
این چهار بند هم از پارههایی متمایز تشکیل شدهاند که احتمالا بخشهایی از آن در آغاز زبانزدهایی مجزا بودهاند. با این حال ویراستار با افزودن جملههایی این زبانزدها را به هم دوخته و متن کنونی را پدید آورده است. پیام کلی صریح است و آشکار: جنگیدن به هر شکلی زیانمند است و نکوهیده و باید از آن پرهیز کرد. در این بندها اشارهی مستقیمی به حوزهی تمدن ایرانی دیده نمیشود و بیشتر چنین مینماید که ویراستار قصد داشته به جبههای نظری پاسخ دهد که ستایندهی جنگ و نمایندهی اخلاق رزمآوران بوده است. در زمان تدوین «دائو دِه جینگ» -و در واقع در بخش عمدهی عمر تمدن چینی و اروپایی- جنگهای داخلی پردامنهای بین واحدهای سیاسی پراکنده در این قلمرو جریان داشته و خونریزیهایی باورنکردنی و بسیار وخیم از آنها نتیجه میشده است. از این رو ممکن است این بند واکنشی درونزاد در تمدن چینی به این موضوع بوده باشد.
از سوی دیگر درآمیختن این جنگستیزی با دوقطبیِ شرق/ غرب را هم داریم که در سنت چینی با مضمون نژادی هان/ سکا (شیونگنو) یا تمدن چینی/ تمدن ایرانی متناظر است. اگر راست/ چپ در بندهای پیشین با شرق و غرب مترادف باشد، میتوان فرض کرد که موضوع مخالفت این بند اخلاق جنگی رایج در میان قبایل سکایی و تخاری بوده است. هرچند چنان که دیدیم دوقطبی مربوط به جهتها هنوز در این دوران قوامی پیدا نکرده و ممکن است منظور از راست/ چپ چیزی دیگر –مثلا جهت ایستادن در مراسم دینی- بوده باشد.
- Henricks, 1989: 1009. ↑
- Cleary, 1993: 16. ↑
- Chen, 1989: 130. ↑
- Henricks, 1989: 1016-1017. ↑
- Henricks, 1989: 1009; Cleary, 1993: 16. ↑
- Henricks, 1989: 1017-1018. ↑
- Henricks, 1989: 1018. ↑
- Henricks, 1989: 1012. ↑
- Chen, 1989: 130. ↑
- Henricks, 1989: 1017-1018. ↑
- Henricks, 1989: 1013; Chen, 1989: 130. ↑
- Henricks, 1989: 1020-1021. ↑
- Henricks, 1989: 1022-1023. ↑
- Legge, 1967, Vol. I: 479. ↑
- Legge, 1967, Vol. II: 77. ↑
- LaPolla, 2019: 45–47. ↑
- Pines, 2010: 515. ↑
- Puett, 2009: 137. ↑
- Legge, 1967, Vol. I: 72. ↑
- Legge, 1967, Vol. I: 91. ↑
- Legge, 1967, Vol. I. ↑
ادامه مطلب: بخش سی و دوم: برگردان و زند فصل سی و دوم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب