بخش پنجاه و ششم: برگردان و زند فصل پنجاه و ششم
گفتار نخست: برگردان فصل پنجاه و ششم
知者不言,言者不知。
塞其兑,閉其門,挫其銳,解其分,和其光,同其塵,是謂玄同。
故不可得而親,不可得而踈;不可得而利,不可得而害;不可得而貴,不可得而賤。
故為天下貴。
۵۶.۱: آنکس که میداند، نمیگوید
آنکس که میگوید، نمیداند.
۵۶.۲: آن داد و ستد را مهار کن آن دروازهها را ببند
تیزیِ آن (سلاح) را بشکن آن گره را شل کن
با آن روشنایی صلح کن با آن غبار یگانه شو
۵۶.۳: این همان است به آن یگانگیِ تیره میگویند
۵۶.۳: بنابراین، اما نشاید (با او) صمیمی شد اما نشاید (به او) بیتوجهی کرد
اما نشاید (از او) سود برد اما نشاید (از او) زیان دید
اما نشاید (به او) ارج نهاد اما نشاید (او را) تحقیر کرد
۵۶.۴: از این رو در زیر آسمان ارجمند شمرده میشود.
فصل پنجاه و ششم با تکبیتی مشهور و زیبایی آغاز میشود: «تْسی ژِه بو یَن/ یَن ژِه بو تْسی»:
知者不言,言者不知。
知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، صفت فاعلی) 不 (بو: نه) 言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام)
言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، صفت فاعلی) 不 (بو: نه) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)
یعنی: «آنکس که میداند، نمیگوید آنکس که میگوید، نمیداند»
بند دوم شعری است سهبیتی با مصراعهای سه کلمهای، که با یک جملهی چهار کلمهای دنبال میشود، این جملهی آخری (是謂玄同) را به نظرم بهتر است در بندی جداگانه بگنجانیم. چون در بندهای بعدی هم مشابه همین الگو را داریم و جملهی توضیحی بعد از شعر در بندی مستقل آمده است. کلمات سازندهی شعر چنیناند:
:
塞其兑, 閉其門,
挫其銳, 解其分,
和其光, 同其塵,
塞 (سای: چپاندن، مهار کردن، ارضا کردن، جبران، رشوه دادن، معتمد) 其 (چی: او، آن) 兑 (دویی: تبادل کردن)
閉 (بی: بستن، مسدود کردن) 其 (چی: او، آن) 門 (مِن: دروازه، درگاه)
挫 (تْسوئُو: شکستن، خم کردن، هجوم) 其 (چی: او، آن) 銳 (روئی: تیز، نوکدار)
解 (جیِه: شل کردن، حل کردن، تقسیم، گشوده) 其 (چی: او، آن) 分 (فِن: تقسیم، توزیع، شکستن، جدا کردن)
和 (هِه: بستن، صلح، مهربان، گرم) 其 (چی: او، آن) 光 (گوانگ: نور، روشن، شکوه)
同 (تُنگ: همان، با هم، همچنین) 其 (چی: او، آن) 塵 (چِن: غبار، ردپا، خاکآلود)
یعنی: « آن داد و ستد را مهار کن آن دروازهها را ببند
تیزیِ آن (سلاح) را بشکن آن گره را شل کن
با آن روشنایی صلح کن با آن غبار یگانه شو».
در مصراع اول «دویی» (兑) شکل دیگری از ثبت «دوئي» (兌) و همان معنا را میدهد. این مصراع و خیلی از بخشهای دیگر این شعر پیشتر در فصل ۵۲ هم آمدهاند و بنابراین این دو فصل با هم ارتباط درونی دارند. مترجمان اغلب این مصراع را «روزنه را مسدود کن»[1] یا «او جلوی سوراخها را میبندد»[2] یا حتا «لب از سخن فرو بستن»[3] ترجمه کردهاند، اما چنان که گذشت، معنای اصلی آن باید «داد و ستد را مهار کن» باشد. بند چهارم را همه به شکلی که اینجا آوردهام ترجمه کردهاند، اما «فِن» (分) که به «گره» ترجمه شده در اصل این معنی را نداشته است. پس این بند را میتوان به این صورت هم برگرداند: «آنچه که تکه تکه شده را توزیع کن». مصراع ششم را هم بیشتر مترجمان «گرد و غبار را فرو بنشان» ترجمه کردهاند. اما چنین فعلی در جمله نیست و منظور آن است که با گرد و غبار یگانه شو، همچنان که با روشنایی صلح میکنی. در جملهی بعدی هم «تُنگ» (同) در همین معنای همسانی و یگانه شدن به کار گرفته شده است.
جملهی پایانی شعر که آن را جدا کرده و در بند مجزایی آوردهام، این کلمات را دارد:
是 (شی: بودن، باشه) 謂 (وِی: گفتن) 玄 (شوان: عمیق و سیاه، آسمان) 同 (تُنگ: همان، با هم، همچنین)
یعنی: «این همان است به آن یگانگیِ تیره میگویند».
بند سوم هم ساختاری مشابه دارد. یعنی شعری است سه بیتی با مصراعهای پنج کلمهای، که چهارتایش تکراری است. فقط در ابتدای این شعر یک کلمهی اضافی (故) داریم، که انگار برای چسباندن شعر به بخشهای پیشین به آن افزوده شده و در معنای آن اثر چندانی ندارد:
故不可得而親, 不可得而踈;
不可得而利, 不可得而害;
不可得而貴, 不可得而賤。
نشانههای برسازندهی این شعر چنیناند:
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 親 (چین: صمیمی، وادین، خویشاوند، ازدواج، بوسیدن، درست)
不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 踈 (سی: بیتوجه، غفلت، پراکندگی، دوری)
不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 利 (لی: سود، کامیابی، تیز)
不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 害 (هَی: زخمی کردن، باعث شدن، کشتن، خطرناک)
不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب)
不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 賤 (جیَن: ارزان، پست، بد، تحقیر، تنفر)
یعنی: « بنابراین، اما نشاید (با او) صمیمی شد اما نشاید (به او) بیتوجهی کرد
اما نشاید (از او) سود برد اما نشاید (از او) زیان دید
اما نشاید (به او) ارج نهاد اما نشاید (او را) تحقیر کرد».
آخرین بند فصل ۵۶ تک جملهایست که از این نشانهها تشکیل یافته، و مانند شعر پیشین شرحی افزوده شده به شعر است. بر همین مبنا بهتر است تک جملهی قبلی را هم بندی مجزا در نظر بگیریم.
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب)
یعنی: «از این رو در زیر آسمان ارجمند شمرده میشود».
گفتار دوم: زند فصل پنجاه و ششم
آغازگاه فصل ۵۶ -به همراه «راه هزار فرسنگی از یک قدم آغاز میشود»- مشهورترین بخش از «دائو ده جینگ» است، و به قدری در بافتهای گوناگون تکرار شده که معنای اصلی خود را از دست داده است. اگر این عبارت زیبا را در زمینهی این فصل و گفتمان جدلی کتاب بخوانیم، در مییابیم که بخشی از رکنِ دانشستیزی و طرد خرد محسوب میشود:
«۵۶.۱: آنکس که میداند، نمیگوید
آنکس که میگوید، نمیداند».
منظور از این جمله تردید در ماهیت شناختشناسانهی گزارههای صادق و کاذب نیست، و دربارهی نسبیت حقیقت و تناسب آن با واقعیت هم سخن نمیگوید. به این دلیلِ ساده که همهی اینها در فرهنگ چینی مفاهیمی بسیار دیرآیندتر هستند و در «دائو ده جینگ» مضمونهایی شبیه به آن دیده نمیشود. در مقابل، در متن بدنهای گفتمانی داریم که خرد و دانایی را خوار میشمارد و پرهیز از آن را تبلیغ میکند. این جملات بدان معناست که دانایان و خردمندانی که چیزی را میآموزانند و دربارهی دانش سخن میگویند، قابل اعتماد نیستند و دروغگویی بیش به حساب نمیآیند. چون دانای راستین خاموش و بیسخن است.
این گزاره البته نادرست است. چون اصولا فرایند دانستن با سهیم شدن دانایی همراه است و بازتابی زبانی پیدا میکند. بنابراین این جمله -گذشته از زیباییاش- هم نادرست است و هم غیربدیهی. اما چرا فصل ۵۶ با چنین جملهای آغاز میشود؟ اگر بند دوم را بخوانیم دلیلاش را در مییابیم:
«۵۶.۲: آن داد و ستد را مهار کن آن دروازهها را ببند
تیزیِ آن (سلاح) را بشکن آن گره را شل کن
با آن روشنایی صلح کن با آن غبار یگانه شو».
این شعر سهبیتی آشکارا در ادامهی شعری مشابه در فصل ۵۲ قرار میگیرد و همان اندرز را تکرار میکند: دروازههای شهر را ببند، از ورود بیگانگان (قاعدتا آریاییها) جلوگیری کن، و بازرگانی را (که در دست ایرانیتبارهاست) مهار کن. اینجا چهار اندرز دیگر در ادامهی بیت نخست آمده که تازه است: تیزی سلاح را بشکن، به اخلاق رعیت و آداب کشاورزان اشاره میکند و آن را ارج مینهد، در برابر اخلاق جنگاوران که با آرای زرتشتی-ایرانشهری سنخیت بیشتری دارد. مصراع چهارم «آن گره را شل کن» چندین معنای دیگر هم میتواند بدهد. در این معنا آن را در پیوند با بند نخست و امری شناختی تعبیر کردهاند. در حالی که معنای اصلی این جمله احتمالا این بوده که «چیزهای تکه تکه شده را توزیع کن»؛ و این شاید به توزیع داشتهها و اموال و مهار انباشتشان در خزانهها و گنجها اشاره کند. الگویی که با حضور طبقهی جنگاوران و شکلگیری نظمهای سیاسی پیوند خورده است. دو جملهی پایانی هم چنین خوانشی را تایید میکنند. چون هم میگوید با روشنایی صلح کن، که به آرای زرتشتی و ایرانی نزدیک است، و هم میگوید با غبار و خاکآلودگی یگانه شو، که ضد آن است. در بند بعدی بر این سویهی دوم تاکید میکند:
«۵۶.۳: این همان است به آن یگانگیِ تیره میگویند».
یعنی یگانگی (با غبار) مهمتر است و تیره هم هست. یعنی موضعگیری متن در مقابل روشنایی- دانایی جنگاورانه است، و در جانبداری از غبارآلودگی-نادانی رعیت کشاورز. آن یگانگی با غبار هم اهمیت بیشتری در این بین دارد و در پایان شعر بعدی میبینیم که با ارجمند بودن در زیر آسمان برابر نهاده شده است.
بند بعدی باز شعری است سه بیتی:
«۵۶.۳: بنابراین، اما نشاید (با او) صمیمی شد اما نشاید (به او) بیتوجهی کرد
اما نشاید (از او) سود برد اما نشاید (از او) زیان دید
اما نشاید (به او) ارج نهاد اما نشاید (او را) تحقیر کرد».
تفسیرهای فراوانی دربارهی این سه بیت وجود دارد. اغلب مترجمان و مفسران میگویند موضوع این بیتها راه (دائو) است. هرچند این نکته از خودِ شعر بر نمیآید. شعر اصولا متنی مجزا و زبانزدی مستقل به نظر میرسد که توسط ویراستار برگرفته شده و همچون گواهی در کتاب گنجانده شده است. منظور از آن چیزی که سود و زیانی ندارد و ارج و تحقیری را برنمیتابد و صمیمیت و بیاعتنایی دربارهاش شایسته نیست، به نظرم همان «یگانگی تیره» است. یا دست کم ویراستار شعر را برای توضیح این مفهوم به خدمت گرفته است. در این معنا اندرز شعر، که با طرد دانایی شروع شده بود، به اینجا ختم میشود که باید بیسوگیری و خنثا بود. مثل یگانگی تیره با غبار و خاک. وضعیتی که چه بسا کشاورزان چینی در آن هنگام با آن همذاتپنداری میکردهاند. بند پایانی به همین وضعیت خوار و فروپایه وعدهی بهبود میدهد:
«۵۶.۴: از این رو در زیر آسمان ارجمند شمرده میشود».
اما جای تردید هست که این وعده با عینیتی همراه باشد.
ادامه مطلب: بخش پنجاه و هفتم: برگردان و زند فصل پنجاه و هفتم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب