بخش شصت و سوم: برگردان و زند فصل شصت و سوم
گفتار نخست: برگردان فصل شصت و سوم
為無為,事無事,味無味。
大小多少,報怨以德。
圖難於其易,為大於其細;天下難事,必作於易,天下大事,必作於細。
是以聖人終不為大,故能成其大。
夫輕諾必寡信,多易必多難。
是以聖人猶難之,故終無難矣。
۶۳.۱: کردار بیکاره (کردار بدون کنش) خدمتِ ناخدمت (خدمت بدون خدمتگزاری) مزهی بیمزه
۶۳.۲: بزرگ، کوچک است و خیلی، اندک است
پس تاوانِ نفرت را با مهربانی بپرداز
۶۳.۳: نقشهات برای (چیزهای) آسان طوری باشد که انگار آساناند
(چیزهای) بزرگ را طوری بساز که انگار کوچکاند
۶۳.۴: در زیر آسمان کارهای دشوار همیشه با آسان (گرفتنشان) انجام میپذیرد
در زیر آسمان کارهای بزرگ همیشه با کوچک (شمردنشان) انجام میپذیرد
۶۳.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم از فرجامی پرعظمت برخوردار نیست
نیروی دیرین است که آن عظمت را به دست میآورد.
۶۳.۶: مردی که آسان و سبکسرانه قول میدهد، بیشک اعتمادی اندک برمیانگیزد
اگر خیلی (کارها را) آسان بگیری، بیشک بیشتر به دشواری (برمیخوری)
۶۳.۷: پس اینطوری است که حتا پادشاه مردم هم (کارها را) دشوار میگیرد
بنابراین شگفتا که فرجامش هیچ دشوار نیست.
فصل شصت و سوم متنی به نسبت طولانی است که از چند شعر و شرحهایی بر آن تشکیل یافته است. بند نخست، شعری است کوتاه با سه مصراع سه کلمهای:
為無為,
事無事,
味無味。
為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 無 (وو: نه، هیچ) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن)
事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه) 無 (وو: نه، هیچ) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه)
味 (وِئی: مزه، بو، ذوق، غذا) 無 (وو: نه، هیچ) 味 (وِئی: مزه، بو، ذوق، غذا)
یعنی: «کردار بیکاره (کردار بدون کنش) خدمتِ ناخدمت (خدمت بدون خدمتگزاری) مزهی بیمزه».
در اینجا «وو» را میتوان قیدی برای اسم فعل قبلش در نظر گرفت، یا صفتی برای اسم بعدش. از آنجا که هردوی این کلمهها یکی هستند و تکرار میشوند، ساختار دستوری جمله به هر دو مجال خوانش میدهد. با این حال عبارت «وو وی» کلیدواژهایست در متن که به بیکاره بودن (در برابر خویشکاری داشتن) اشاره میکند. از این رو حالت دوم را برگزیدهام.
بند دوم از دو جملهی چهار کلمهای تشکیل شده است:
大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 小 (شیائو: کوچک، ریز، مختصر) 多 (دووُ: خیلی، بیشتر) 少 (شّائو: کم، کوچک، ناکافی، نقص، به ندرت)
報 (بائُو: قاضی، انتقام، تاوان، فدیه، گزارش دادن) 怨 (یوَن: نفرت داشتن، شکایت کردن) 以 (ای: پس) 德 (دِه: فضیلت، مهربانی، ذهن)
یعنی: «بزرگ، کوچک است و خیلی، اندک است/ پس تاوانِ نفرت را با مهربانی بپرداز». توجه داشته باشید که «دِه» در پایان جمله همان است که اغلب به فضیلت ترجمه میشود. اما معنای اصلیاش مهربانی است و اینجا در تقابل با نفرت و کینه (یوَن: 怨) قاعدتا منظور همین بوده است.
بند سوم در متن کلاسیک از دو شعر به هم چسبیده تشکیل یافته است. نخست تک بیتی با مصراع پنج کلمهای و قافیهی متمایز میانی، و بعد یک دوبیتی با مصراعهای چهار کلمهای و تکرار بالای کلمات. اینها به نظرم باید در دو بند مجزا گنجانده شوند، چون آشکارا دو پارهمتن متمایز هستند. بنابراین بند سوم مرسوم را به دو بند تجزیه میکنم. بخش آغازین آن چنین تکبیتی است:
圖難於其易,
為大於其細;
圖 (تو: نقشه، نقاشی کردن، مقصود) 難 (نَن: دشوار، بد، ناخوشایند) 於 (یو: در، با، از) 其 (چی: او، آن) 易 (یی: آسان، مهربان)
為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 於 (یو: در، با، از) 其 (چی: او، آن) 細 (شی: کوچک، جوان، ظریف،لاغر)
یعنی: « نقشهات برای (چیزهای) آسان طوری باشد که انگار آساناند
(چیزهای) بزرگ را طوری بساز که انگار کوچکاند».
ادامهی این بند -که در بندی مجزا گنجاندهام- یک دوبیتی موزون است:
天下難事, 必作於易,
天下大事, 必作於細。
天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 難 (نَن: دشوار، بد، ناخوشایند) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه)
必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 作 (زوئو: برخاستن، کار کردن، بالیدن، ساختن) 於 (یو: در، با، از) 易 (یی: آسان، مهربان)
天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه)
必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 作 (زوئو: برخاستن، کار کردن، بالیدن، ساختن) 於 (یو: در، با، از) 細 (شی: کوچک، جوان، ظریف،لاغر)
یعنی: « در زیر آسمان کارهای دشوار همیشه با آسان (گرفتنشان) انجام میپذیرد
در زیر آسمان کارهای بزرگ همیشه با کوچک (شمردنشان) انجام میپذیرد».
بند بعدی (چهارم در جملهبندی متن استانده و پنجم در خوانش ما) از دو جملهی منثور تشکیل یافته است:
是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 終 (ژوُنگ: پایان، مرگ، بالاخره) 不 (بو: نه) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر)
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 能 (نِنگ: توانا، نیرو، توانستن، خرس-گوزن اساطیری) 成(چِنگ: کامیابی، به دست آوردن، کامل، تبدیل شدن) 其 (چی: او، آن) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر)
یعنی: «پس اینطوری است که پادشاه مردم از فرجامی پرعظمت برخوردار نیست/ نیروی دیرین است که آن عظمت را به دست میآورد».
بند بعدی هم دو جملهی منثور است:
夫 (فو: مرد، شوهر) 輕 (چینگ: کوچک، سبک، آسان، خوار) 諾 (نوئُو: تایید، تعهد، قول) 必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 寡 (گوا: کم، تنها، بیوه، بیمزه) 信 (شین: راست، درست، باور، پیام)
多 (دووُ: خیلی، بیشتر) 易 (یی: آسان، مهربان) 必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 多 (دووُ: خیلی، بیشتر) 難 (نَن: دشوار، بد، ناخوشایند)
یعنی: «مردی که آسان و سبکسرانه قول میدهد، بیشک اعتمادی اندک برمیانگیزد/ اگر خیلی (کارها را) آسان بگیری، بیشک بیشتر به دشواری (برمیخوری)».
بند پایانی این فصل هم باز دو جمله دارد، این بار با هفت و پنج کلمه:
是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 猶 (یُو: میمون، شبیه، هنوز، مردد) 難 (نَن: دشوار، بد، ناخوشایند) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 終 (ژوُنگ: پایان، مرگ، بالاخره) 無 (وو: نه، هیچ) 難 (نَن: دشوار، بد، ناخوشایند) 矣 (یی: علامت کامل شدن، علامت تعجب)
یعنی: «پس اینطوری است که حتا پادشاه مردم هم (کارها را) دشوار میگیرد/ بنابراین شگفتا که فرجامش هیچ دشوار نیست».
گفتار دوم: زند فصل شصت و سوم
فصل شصت و سوم در اصل بر محور جمِ خویشکاری/ بیکارگی گردش میکند. هرچند مفاهیمی دیگر -به ویژه آسان/ دشوار- را هم مورد بحث قرار میدهد. مضمون اصلی سخن، سیمای انسان آرمانی است که در قالب «پادشاه مردم» تجلی میکند. صفات اصلی منسوب به پادشاه که مورد حمله قرار گرفته، همانهایی است که در گفتمان سیاسی هخامنشیان ستوده شده است. نادیده انگاشتن بار سیاسی این متن باعث شده تفسیرهای گاه نامربوط و گاه ساختگیای دربارهاش پدید آید که با کلمات و جملات متن ارتباط چندانی برقرار نمیکند.
ساختار متن از سه شعر کوتاه تشکیل یافته که راوی در میانهاش توضیحاتی داده، و حدسم آن است که یکیشان را هم خودش سروده باشد. بند نخست، یکی از این شعرهاست:
«۶۳.۱: کردار بیکاره (کردار بدون کنش) خدمتِ ناخدمت (خدمت بدون خدمتگزاری) مزهی بیمزه»
مصراعهای کوتاه و فشردهی این شعر کوتاه سه مصراعی را میشود چند جور ترجمه کرد. اگر این شعر زبانزدی عامیانه بوده باشد، که حدس میزنم چنین بوده باشد، در زمانی پیش از تدوین «دائو ده جینگ» در زبانها میچرخیده است و به موضوعهایی سادهتر از مضمون کتاب اشاره میکرده است. در این حالت احتمالا معنای این سه مصراع چنین چیزی بوده: «کارها باید بدون (ابراز) کاردانی باشد، باید بدون (نمایش) خدمتگزاری خدمت کرد، چیزهای بیمزه هم برای خودشان مزهای دارند». این جملات را البته در حال امری هم خواندهاند: «بیکارگی را انجام بده، بیخدمت خدمت کن، بیمزه را بچش». این را هم باید گوشزد کرد که نسخههای وانگ پی و هو شانگ کونگ در آخرین جمله به جای «وِی وو وِی» عبارت «چیهْ بو چیهْ» را آوردهاند[1] که یعنی «دانشِ نادانی» یا «نادانی همان دانش است» و یا «نادانی را یاد بگیر». با این حال نسخههای منقدم ما وانگ توئی همین مفهوم مزه را آوردهاند.[2]
یعنی احتمالا در ابتدای کار این شعر به ارزش و اهمیت چیزهای ساده و پیش پا افتاده (مزهی چیزهای بیمزه) اشاره میکرده و این که باید کارها و خدمتها را بدون نمایش و زرق و برق و تشریفات انجام داد. تبدیل کلمهی آخری به «دانستن» احتمالا به آن خاطر بوده که مضمون خردستیزی و موضع مخالفت با دانش در متن نمایانتر بوده و نویسندگان بعدی آن را به تعبیر آشناتر برگرداندهاند.
احتمالا همین اندرز عامیانه نظر راوی را به خود جلب کرده، در زمانی که قصد داشته شعار کلیدی اخلاق زرتشتی و سیاست ایرانشهری را نقد کند، که همانا «خویشکاری» است. اگر بنا به چارچوب فلسفی زرتشتی انسان موجودی خودمختار باشد با ارادهی آزاد، و سرشتی همسان با خداوندی یگانه داشته باشد و همچون او از نیروی خرد و عقلانیت بهرهمند باشد، در این حالت وظیفهی فرد در زندگیاش هم باید توسط خودش انتخاب شود و عرفهای اجتماعی و مناسک دینی و قوانین نهادی برای تعیین سرنوشت «من» بسنده نیستند. چون هم اعتبار اخلاقی ندارند و هم از اقتدار جبرآمیزی که در نگرشهای تقدیرمدار میبینیم، تهی میشوند. به این ترتیب مفهوم خویشکاری شکل میگیرد که عبارت است از کردارهای بزرگی که «من» در زندگی برمیگزیند تا همانندیاش با خداوند را اثبات کند؛ و خداوند هم به نوبهی خود خویشکاریای مهم دارد که همان آفرینش هستی است و مبارزه با اهریمن برای پاسداشتن نیکی و زندگی و شادکامی. این خویشکاری در بالاترین سطح به کنشهای سرنوشتساز شاهنشاه مربوط میشود و در سطوحی عمومیتر کل حرفهها و تخصصهای عملی مردمان را زیر پوشش میگیرد.
راوی احتمالا جذبِ اصطلاحِ «کارِ بیکاره» در ابتدای این شعر شده و سه مصراع از آن را همچون پیشدرآمدی بر سخن خویش نقل کرده است. آماج حملهی او انگارهی انسان کامل ایرانی بوده که در قالب شاهنشاه پارسی تجلی مییافته، و داشتنِ خویشکاری بزرگ و جهانگیر نشانهاش بوده است. بر مبنای همین چشمانداز است که راوی علاوه بر خویشکاری، به بزرگی و عظمت هم میتازد:
«۶۳.۲: بزرگ، کوچک است و خیلی، اندک است
پس تاوانِ نفرت را با مهربانی بپرداز».
جملهی اول آشکارا زبانزدی کهن بوده و نزد همهی مکتبها و مذهبهای قدیمی چینی محبوبیت داشته است. چون میبینیم که کنفوسیوس هم در «مکالمات» همین جمله را نقل میکند.[3] در نگاه نخست -و در خوانشهای مرسوم از این فصل- معلوم نیست که جمِ بزرگ / کوچک چه ارتباطی با جفت متضاد معنایی نفرت/ مهربانی دارد. این ارتباط فقط زمانی معلوم میشود که به گفتمان ضدی بنگریم که متن در مقابلاش شکل گرفته است. در گفتمان سیاسی ایرانشهری است که خواست عظمت و بزرگی در چارچوبی اخلاقی جای میگیرد و به ستیزهای جاودانی گره میخورد که میان اهورامزدا و اهریمن درگرفته است. تنها زمانی میتوانیم به بزرگی و عظمت دست یافت و خویشکاری خود را برآورده کنیم، که هوادار نیروهای مینویی نیک (نیکاندیشی، مهر، راستی، خرد و…) باشیم و با نیروهای پلید (نفرت، کین، دروغ، نادانی و…) بستیزیم. در میان این سیاههی مینوهای نیک و بد، بیشک مهمترینشان در کنار خرد/ نادانی که اهورامزدا را از اهریمن جدا میکند، مهر/ کین است که اشون را از اشموغ متمایز میسازد.
بنابراین جهش راوی به «نفرت/ مهربانی» در دومین جمله وقتی در بافت ایرانیاش نگریسته شود، معنادار است. با این نکته که اینجا واژگونهی گفتمان ایرانی را داریم. راوی میگوید خویشکاری نداشته باشید و در طلب بزرگی بر نیایید، و با نفرت نستیزید، بلکه به آن هم مهر بورزید. درآمیختگی جفتهای متضاد معنایی که محور اصلی جدل در «دائو ده جینگ» است، اینجا به روشنی نمایان میشود:
«۶۳.۳: نقشهات برای (چیزهای) آسان طوری باشد که انگار آساناند
(چیزهای) بزرگ را طوری بساز که انگار کوچکاند».
این که چیزهای بزرگ و کوچک با هم یکی انگاشته میشوند، بدان معناست که کارهای آسان و دشوار هم با هم ترکیب شوند و به زودی همین را میبینیم. اشارتی اینجا ضروری است و آن هم این که منطق گفتمانی «دائو ده جینگ» با آنچه در متون بودایی و یونانی همزماناش میبینیم، تفاوت دارد. افلاطون، بودا و لائو تسه تقریبا همزمان میزیستند و هر سه بانی چارچوبهایی مفهومی هستند که تا به امروز دوام آوردهاند و در زمان شکلگیریشان جبههای در مقابل اندیشهی زرتشتی-ایرانشهری محسوب میشدهاند. هر سه نگرش وامدار نظام مفهومیای هستند که زرتشت تاسیس کرد و کوروش و داریوش و اردشیرها به دستگاهی سیاسی تبدیلش کردند. هر سه از مفاهیم، و گاه حتا از کلیدواژگان ایرانی پیروی میکنند و همزمان با هستهی مرکزی منطقیاش مخالفت میورزند. منطق زرتشتی- ایرانشهری بر مبنای رویارویی و تمایز جفتهای متضاد معنایی استوار شده است، و این سه نگرش به اشکال گوناگون به این هستهی مرکزی حمله میکنند. بودا که به نظرم در این میان فلسفیترین و منظمترین اندیشه را داشته و در ضمن پیوند جغرافیایی و زبانیاش با پهنهی فرهنگ اوستایی هم نزدیکتر از بقیه بوده، با ایجاد یک نظام معنایی جدید مخالفت خود را صورتبندی میکند. یعنی اصل تمایز جفتهای متضاد معنایی را میپذیرد، اما نظامی متفاوت از جمها را پیشنهاد میکند. افلاطون هم میکوشد چنین کند و نظامی بسیار سادهتر بنیاد میکند، که آغشته به تعارضها و ناسازگاریهای منطقی فراوان است. از این رو ترفندش برای به کرسی نشاندن سخناش، مبهم کردن مرزهای دوقطبیها و مهآلود کردن معناها و مهمل کردن تقابلهای منطقی بوده است. این همان است که در رسالههای سقراطی افلاطون میبینیم و چارچوب عمومی استدلال او را تشکیل میدهد. در مقابل این دو، لائو تسهی فرضی که بیشتر با نام ویراستار یا راوی به او اشاره میکنیم، از بافتاری شمنی پیروی میکند و اصولا وجود جفتهای متضاد معنایی را نفی میکند. او به آمیختگی و درهم بودن قطبهای واگرا باور دارد و این همان است که در اندیشهی یین-یانگ و «ای چینگ» هم میبینیم.
در این چارچوب از آمیختگی است که بند چهارم معنادار میشود:
«۶۳.۴: در زیر آسمان کارهای دشوار همیشه با آسان (گرفتنشان) انجام میپذیرد
در زیر آسمان کارهای بزرگ همیشه با کوچک (شمردنشان) انجام میپذیرد».
این هم احتمالا شعری قدیمی بوده که پیش از تدوین متن رواجی داشته است. منطق حاکم بر چنین سخنی آن است که چیزهای بزرگ و کوچک به هم تبدیل میشوند و کارهای آسان و دشوار در اصل یک چیز هستند و تمایزشان امری ذهنی است. این در مقابل نگرش زرتشتی قرار میگیرد که برای نخستین بار بر تمایز دوقطبیها تاکید داشت و میگفت چیزهای دشوار و پلید و سست شکلی دیگر از چیزهای آسان و نیکو و استوار نیستند، بلکه خلقتی جداگانهاند که ایزدی بدخواه و نادان در تقابل با ایزدی خردمند (آفرینندهی ردهی دوم) مرتکبشان شده است.
به نظرم از اینجاست که دوقطبی «دشوار/ آسان» هم وارد بحث میشود و چه بسا این ورودی تصادفی بوده باشد که از نقل شعری قدیمی ناشی شده باشد. پس از این نقل قولها و توضیحها، راوی اصل حرفش را میزند، که یکسره سیاسی است:
«۶۳.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم از فرجامی پرعظمت برخوردار نیست
نیروی دیرین است که آن عظمت را به دست میآورد».
این بند را اغلب مترجمان چنین فهمیدهاند: «فرزانه در جستجوی بزرگی نیست/ از این رو بزرگی را به دست میآورد»،[4] یا «از این رو فرزانه در پایان نمیکوشد تا بزرگی را به دست آورد/ و در نتیجه او موفق میشود بزرگی را به چنگ آورد».[5] این برگردانها به نظرم نادرست است،
به چند دلیل. یکی آن که «شِنگ رِن» یعنی پادشاه مردم و تعبیر آن به فرزانه و حکیم کلمهی مهم «مردم/ رِن» را نادیده میگیرد، چون فرزانهی مردم یا حکیم مردم چندان معنادار نیست. این تعبیر در معنای فرزانه و پیرِ خردمند هم در ادبیات چینی از «دائو ده جینگ» برخاسته، نه آن که بر آن تقدم داشته باشد. دلیل دیگر آن که در جملهی اول فرجام و پایان کار مورد تاکید است و این را هنریکز هم دریافته و در ترجمهاش آورده است. هرچند بر آن تاکیدی نکرده است. بنابراین جملهی اول ربطی به کوشش برای بزرگی ندارد، بلکه از عظمت یافتن در فرجام کار حکایت میکند. جملهی دوم همواره با توجه به خوانش اولی تفسیر شده و در آن چند نکته نادیده انگاشته شده است. مهمتر از همه کلمهی «نِنگ» (能) که واژهایست با دلالت شمنی و بر قدرت و نیروی جادویی اشاره میکند. مترجمان این کلمه را با فرزانه یکی گرفتهاند (که موجه نیست) و «گو» (故) را بنابراین ترجمه کردهاند. در حالی که «گو نِنگ» (نیروی دیرینه، قدرت جادویی کهنسال) معنایی روشن دارد و فاعل جمله است.
اگر جملات را چنین ترجمه کنیم، معنای روشنی پیدا میکنند. راوی میگوید اصولا این که شاه مردم خواهان عظمت باشد، نادرست است. چون عظمت و بزرگی فقط در دسترس نیروهای مقدس آسمانی قرار دارد، و «نیروهای دیرین» هستند که توان حمل آن را دارند، نه انسانی، اگرچه که پادشاه مردم باشد. ادامهی متن هم دقیقا همین خط استدلالی را دنبال میکند:
«۶۳.۶: مردی که آسان و سبکسرانه قول میدهد، بیشک اعتمادی اندک برمیانگیزد
اگر خیلی (کارها را) آسان بگیری، بیشک بیشتر به دشواری (برمیخوری)
۶۳.۷: پس اینطوری است که حتا پادشاه مردم هم (کارها را) دشوار میگیرد
بنابراین شگفتا که فرجامش هیچ دشوار نیست».
یعنی انسانی که جاهطلبانه چیزهای بزرگ بخواهد و وعدههای کلان بدهد، نامعتبر است. این اشاره به نظرم آشکارا به شاهنشاهان هخامنشی اشاره میکند و دعویشان که ماهیتی هستیشناسانه و اخلاقی داشته و آباد کردن گیتی و ستیز با دروغ محورهای اصلیاش بودهاند. راوی میگوید اینها وعدههایی توخالی و بزرگ است که تحققناپذیر است. به همین خاطر گویندهشان اعتمادی برنمیانگیزد. مردی (شاهنشاه) که چنین دعویای دارد کارهای دنیا را آسان گرفته و به همین خاطر از تحقق وعدههایش باز میماند و کار برایش دشوار میشود. در مقابل پادشاه مردم (که همتای چینی اوست) به دشواری چنین وعدههایی آگاه است و به همین خاطر کارها را سخت ارزیابی میکند و به آنها دست نمییازد. این همان معنای بیکارگی است که سفارش مهم و تکرار شوندهی «دائو ده جینگ» است. پادشاه مردم چون قولی نمیدهد و خویشکاریای ندارد و در بیکاره بود غوطهور است، با دشواریای هم روبرو نمیشود و فرجامی دشوار پیدا نمیکند.
- Chen, 1989: 201. ↑
- Henricks, 1989: 242. ↑
- Confucius, 2003: Analects, XXVI, 14. ↑
- Chen, 1989: 200. ↑
- Henricks, 1989: 243. ↑
ادامه مطلب: بخش شصت و چهارم: برگردان و زند فصل شصت و چهارم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب