بخش شصت و چهارم: برگردان و زند فصل شصت و چهارم
گفتار نخست: برگردان فصل شصت و چهارم
其安易持,其未兆易謀。
其脆易泮,其微易散。
為之於未有,治之於未亂。
合抱之木,生於毫末;九層之臺,起於累土;千里之行,始於足下。
為者敗之,執者失之。
是以聖人無為故無敗;無執故無失。
民之從事,常於幾成而敗之。
慎終如始,則無敗事,是以聖人欲不欲,不貴難得之貨;學不學,復衆人之所過,以輔萬物之自然,而不敢為。
۶۴.۱: نگهداشتن آنچه که رام است، آسان است برنامهریزی برای آنچه تقدیرش معلوم نشده آسان است
پراکنده کردنِ آنچه شکننده است، آسان است لاابالی بودن برای کسی که فروپایهست، آسان است.
۶۴.۲: (موقعی که) هنوز زیاد نشده، انجامش بده (موقعی که) هنوز آشفته نشده، چارهاش کن.
۶۴.۳: درختی که در آغوش نمیگنجد از مویی ریز روییده است
(ساختنِ) برجی که نُه طبقه دارد با تلی از خاک آغاز شده است
هزار «لی» (راه) پیمودن با کف پا آغاز میشود
۶۴.۴: کسی که برمیسازد، شکست میخورد کسی که نگه میدارد، از دست میدهد
۶۴.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم بیکاره است، بنابراین هیچ شکست نمیخورد
حفاظت نمیکند، بنابراین هیچ از دست نمیدهد
۶۴.۶: وقتی رعیت خدمتی را بر عهده میگیرند
اصل آن است: هنگامی که به تکمیل (آن کار) رسیدند، آنگاه خرابش میکنند
۶۴.۷: در پایان (کارها) هم مثل آغازشان محتاط باش
(در این حالت) قاعده آن است که هیچ خدمتی خراب نشود
پس اینطوری است که ارادهی پادشاه مردم بر بیاراده بودن قرار میگیرد
کالاهایی که دشوار به دست میآیند را گرانبها نمیشمارد
یاد میگیرد که چیزی نیاموزد
به آنجایی باز میگردد که تودهی مردم (عمر) به بطالت میگذرانند
پس از چیزهای بیشماری حمایت میکند که (وضعیت) درست خودشان را دارند، اما جسارت نمیکند (چیزی فراتر از آن) بسازد.
این فصل با ۱۲۶ کلمه یکی از طولانیترین بخشهای «دائو ده جینگ» است و ساختاری به نسبت پیچیده دارد. بند اول و دوم آن شعری دوبیتی است با زحف، چون مصراع دومش کلمهای اضافی دارد. از این رو باید هردو را در یک بند گنجاند:
其安易持, 其未兆易謀。
其脆易泮, 其微易散。
其 (چی: او، آن) 安 (آن: رام، آسوده، راضی، مناسب، کجا؟ چی؟) 易 (یی: آسان، مهربان) 持 (چی: نگهداشتن، حفظ کردن)
其 (چی: او، آن) 未 (وِی: نه، هنوز نه، نداشتن) 兆 (ژائو: طالع، فال) 易 (یی: آسان، مهربان) 謀 (مَئو: نقشه، برنامه، مشاوره)
其 (چی: او، آن) 脆 (تْسوئی: شفاف، شکننده) 易 (یی: آسان، مهربان) 泮 (پَن: پراکنده، منتشر شدن، مکتب در دوران ژو)
其 (چی: او، آن) 微 (وِئی: کوچک، فروتن، افول، ظریف) 易 (یی: آسان، مهربان) 散 (سَن: آزاد، راحت، پراکنده، آمیخته، لاابالی، پیش پا افتاده)
یعنی: « نگهداشتن آنچه که رام است، آسان است برنامهریزی برای آنچه تقدیرش معلوم نشده، آسان است
پراکنده کردنِ آنچه شکننده است، آسان است لاابالی بودن برای کسی که فروپایهست، آسان است».
مصراع آخر را اغلب مترجمان چنین برگرداندهاند که «خرده ریزهها راحت پراکنده میشوند». اما مصراع قبلی هم تقریبا همین معنی را میدهد و کلمات «وِئی» (微) و «سَن» (散) بیشتر به موقعیت انسانی اشاره دارند تا ویژگی چیزها. از این رو معنای دیگر این دو کلمه را مبنا گرفتهام و ترجمهام با دیگران متفاوت است.
بند دوم با حساب ما، که با بند سوم در متن استانده برابر میشود هم شعری تکبیتی است با مصراع پنج کلمهای و تکرار فراوان:
為之於未有,
治之於未亂。
為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 於 (یو: در، با، از) 未 (وِی: نه، هنوز نه، نداشتن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن)
治 (ژی: درمان کردن، حکم راندن، تنبیه کردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 於 (یو: در، با، از) 未 (وِی: نه، هنوز نه، نداشتن) 亂 (لوآن: آشوب، سردرگمی، ویرانی)
یعنی: «(موقعی که) هنوز زیاد نشده، انجامش بده (موقعی که) هنوز آشفته نشده، چارهاش کن».
بند سوم (بند چهارم استانده) شعری است در سه بیت:
合抱之木, 生於毫末;
九層之臺, 起於累土;
千里之行, 始於足下。
合 (هِه: بستن، متحد شدن، جنگیدن، کامل، همآغوشی) 抱 (باو: آغوش، حفاظت کردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 木 (مو: درخت، چوب، تابوت)
生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 於 (یو: در، با، از) 毫 (هَئو: مو، موی صاف) 末 (مُو: نوک (درخت)، نتیجه، دیر، نهایی، پودر، فرعی)
九 (جیُو: نُه) 層 (تْسِنگ: لایه لایه، تلنبار کردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 臺 (تَی: برج، سکو، جای دیدبانی)
起 (چیئی: برخاستن، ایستادن، آغاز، راه انداختن) 於 (یو: در، با، از) 累 (لِئی: تلنبار، کوت کردن، مستمر، تکرار کردن، مجموع) 土 (تو: زمین، سفال، غبار، بومی)
千 (چیَن: هزار، خیلی) 里 (لیئی: همسایه، پانصد متر(واحد درازا)، روستا) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن)
始 (شی: آغاز) 於 (یو: در، با، از) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی)
یعنی: « درختی که در آغوش نمیگنجد از مویی ریز روییده است
(ساختنِ) برجی که نُه طبقه دارد با تلی از خاک آغاز شده است
هزار «لی» (راه) پیمودن با کف پا آغاز میشود».
این بندی بسیار مشهور است که در جریان ترجمه به زبانهای دیگر دستخوش دگردیسی شده است. اغلب نویسندگان این جملات را بیتوجه به شعر بودنشان، چنین برگرداندهاند: «درختی که دو دست آدمی برای در بر گرفتناش کافی نیست، از بذری کوچک آغاز میشود/ برج نُه طبقه با یک سبد خاک ساخته میشود/ پیمودن راه هزار فرسنگی با یک قدم آغاز میشود».
این ترجمه به نظرم از چند نظر نادرست است. نخست آن که کلماتی روشن در متن را با کلماتی دیگر جایگزین کرده است. مثلا در بیت نخست سخنی از بذر در میان نیست و مو احتمالا به جوانههای کوچک اشاره میکند، یا این تصور قدیمی و نادرست که درختان از تحول علفها ایجاد شدهاند. در نسخههای قدیمی ما وانگ توئی در این جمله برای این جمله فعل «شِن» آمده که در برخی از روایتهای کلاسیک هم چنین عبارتی تکرار شده و من همان را در نظر گرفتهام. اما روایت موازی و احتمالا دیرآیندتری هم هست که فعل این جمله را «زو» ضبط کرده به معنای آغاز کردن.[1]
در بیت دوم بحثی از سبد خاک در میان نیست و در بیت سوم از «یک» قدم سخنی نمیشنویم، و «لی» هم برابر با نیم کیلومتر است، و نه یک فرسنگ که حدودا ده برابر آن است. دومین ایراد آن که متن شعر است و باید توجه کرد که در شعرهای چینی هر مصراع معنای مستقل و خودبسندهای دارد و نباید کلمات دو مصراع پیاپی را به لحاظ دستوری درهم ریخت و خواند.
گوشزد این هم جالب است که این جملهی اخیر در متون متقدم به چندین شکل آمده است. مثلا در نسخهی «الف» ما وانگ توئی «هشتصد لی» آمده و در نسخهی «ب» به جایش «یکصد، یک هزار لی» را میخوانیم.[2]
بند بعدی هم شعری است تک بیتی با مصراعهای چهارکلمهای که وزن و کلماتش شباهتی به شعر بند قبلی دارد و شاید همچون تضمینی در شرح آن سروده شده باشد. در ضمن این بند تکرار بیت دوم از بند دوم فصل بیست و نهم است:
為者敗之,
執者失之。
為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، نشانهی فاعلی) 敗 (بَی: شکست خوردن، از دست دادن، نابودی) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
執 (ژی: نگه داشتن، حفاظت) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، نشانهی فاعلی) 失 (شی: از دست دادن، نادیده گرفتن، شکست خوردن، اشتباه، تقصیر) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
یعنی: « کسی که برمیسازد، شکست میخورد کسی که حفاظت میکند، از دست میدهد».
بند بعدی دو جملهی منثور است که همچون نتیجهگیریای از شعرهای پیشین آمده است:
是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 無 (وو: نه، هیچ) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 無 (وو: نه، هیچ) 敗 (بَی: شکست خوردن، از دست دادن، نابودی)
無 (وو: نه، هیچ) 執 (ژی: نگه داشتن، حفاظت) 故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 無 (وو: نه، هیچ) 失 (شی: از دست دادن، نادیده گرفتن، شکست خوردن، اشتباه، تقصیر)
یعنی: «پس اینطوری است که پادشاه مردم بیکاره است، بنابراین هیچ شکست نمیخورد/ حفاظت نمیکند، بنابراین هیچ از دست نمیدهد».
بند بعدی هم جملهایست از این دست:
民 (مین: مردم، شخص، رعیت) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 從 (تْسُنگ: دنبال کردن، تحویل دادن، پذیرفتن، از وقتی که) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه)
常 (چآنگ: اصیل، ماندگار) 於 (یو: در، با، از) 幾 (جیئی: چقدر؟، چند، چی؟) 成(چِنگ: کامیابی، به دست آوردن، کامل، تبدیل شدن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 敗 (بَی: شکست خوردن، از دست دادن، نابودی) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
یعنی: «وقتی رعیت خدمتی را بر عهده میگیرند/ اصل آن است: هنگامی که به تکمیل (آن کار) رسیدند، آنگاه خرابش میکنند».
بند پایانی جملهایست طولانی و چند تکه و آهنگین:
慎 (شِن: محتاط، نگران) 終 (ژوُنگ: پایان، مرگ، بالاخره) 如 (رو: شبیه به، اگر، مثلا) 始 (شی: آغاز)
則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 無 (وو: نه، هیچ) 敗 (بَی: شکست خوردن، از دست دادن، نابودی) 事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه)
是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 欲 (یو: قصد، میل) 不 (بو: نه) 欲 (یو: قصد، میل)
不 (بو: نه) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب) 難 (نَن: دشوار، بد، ناخوشایند) 得 (دِه: به دست آوردن، قرارداد، نتیجه، مناسب) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 貨 (هوئُو: کالا، چیز)
學 (شوِه: دریافتن، تقلید کردن، آموختن) 不 (بو: نه) 學 (شوِه: دریافتن، تقلید کردن، آموختن)
復 (فو: برگشتن، تکرار کردن) 衆 (ژُونگ: مردم، سپاه، توده، جمع) 人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 所 (سوئُو: جا، مکان) 過 (گوئُو: عبور، جلو زدن، وقت گذراندن، خطا، بطالت)
以 (ای: پس) 輔 (فو: استخوان گونه، حمایت) 萬 (وان: بیشمار، ده هزار) 物 (وو: چیز) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 自 (زی: خود، خویش، البته) 然 (رَن: سوزاندن، به این شکل، اما، درست) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 敢 (گآن: شجاع، جرأت کردن، مطمئن بودن) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن)
یعنی: «در پایان (کارها) هم مثل آغازشان محتاط باش/ (در این حالت) قاعده آن است که هیچ خدمتی خراب نشود/ پس اینطوری است که ارادهی پادشاه مردم بر بیاراده بودن قرار میگیرد/ کالاهایی که دشوار به دست میآیند را گرانبها نمیشمارد/ یاد میگیرد که چیزی نیاموزد/ به آنجایی باز میگردد که تودهی مردم (عمر) به بطالت میگذرانند/ پس از چیزهای بیشماری حمایت میکند که (وضعیت) درست خودشان را دارند، اما جسارت نمیکند (چیزی فراتر از آن) بسازد».
گفتار دوم: زند فصل شصت و چهارم
فصل شصت و چهارم یکی از مشهورترین بخشهای «دائو ده جینگ» است که بسیاری از جملاتش در زبانهای دیگر به صورت زبانزدی در آمده است. هرچند نشان خواهم داد که این زبانزدها بر مبنای بدفهمی اصل متن شکل گرفتهاند. اگر متن را بر اساس ساختار مرتب کنیم، به هفت بند میرسیم. نیمهی نخست این فصل که بندهای اول تا چهارم را در بر میگیرد، به شعر است و از بیتهایی پراکنده تشکیل شده که انگار دستکم برخیشان پیش از لائو تسهی فرضی وجود داشته و زبانزدهایی عامیانه بودهاند. نیمهی دوم به نثر است و این شعرهای آغازین را در بافتی سیاسی تفسیر میکند و در اینجاست که معنای متن شفافتر و صریحتر ابراز میشود.
نخستین بند از شعری دوبیتی تشکیل یافته که به نظرم زبانزدی قدیمی بوده است. چون معنایش عامتر و سادهتر از موضعگیریهای «دائو ده جینگ» است:
«۶۴.۱: نگهداشتن آنچه که رام است، آسان است برنامهریزی برای آنچه تقدیرش معلوم نشده آسان است
پراکنده کردنِ آنچه شکننده است، آسان است لاابالی بودن برای کسی که فروپایهست، آسان است».
در این دوبیتی مصراع آخر اغلب همچون تکراری از مصراع سوم فهمیده شده، که چنان که گذشت، احتمالا نادرست است. در مصراعهای فرد بر ارتباط فرد با چیزها سر و کار داریم و در مصراعهای زوج همان به خودِ فرد تعمیم پیدا کرده است. از این رو در مصراع چهارم هم «وِئی» (微) و «سَن» (散) را باید اشارهای به موقعیت انسانی دانست، که معنای اصلیشان هم هست.
شعر از جنس اندرزهای خوشباشی و دم غنیمتشماری است. مصراع نخست میگوید چیزهایی که ساکن و رام هستند را میشود آسان نگه داشت. تلویحا بدان معنا که نباید با چیزهای سرکش و قلدر درگیر شد. در مصراع دوم همین مضمون به زندگی انسانی تعمیم یافته است. بخشهایی از سرنوشت که توسط تقدیر تعیین شده (و بنابراین سرکش است) را باید رها کرد و تنها دربارهی بخشهایی که فالی دربارهاش خوانده نشده و نامقدر است، برنامهریزی ممکن است. این بخشها به همان چیزهای رام و ساکن در مصراع اول شباهت دارند. همچنان که نگهداشتن به برنامهریزی کردن تعمیم یافته است.
در مصراع دوم هم بنابراین باید مضمون مشابهی داشته باشیم. چیزهای شکننده هستند که آسان خرد میشوند و پراکنده میگردند. به همین شکل آدمهای فروپایه و اوباش هستند که قواعد اجتماعی را میشکنند و هرطور دلشان میخواهد رفتار میکنند. این شعر نه موضعگیری خاصی در برابر اخلاق زرتشتی دارد و نه با سیاست ایرانشهری مخالفت میورزد، و محتوایش هم عامتر از دایرهی گفتمانیِ «دائو ده جینگ» است. از این رو حدسم آن است که مقدم بر متن وجود داشته و زبانزدی عامیانه بوده که ویراستار آن را نقل کرده است.
بند دوم هم وضعیتی مشابه دارد. یعنی اندرزی عمومی است دربارهی ضرورت زود انجام دادن کارها:
«۶۴.۲: (موقعی که) هنوز زیاد نشده، انجامش بده (موقعی که) هنوز آشفته نشده، چارهاش کن».
آنگاه به بند سوم میرسیم که مشهورتر از همه است و به نظرم اشتباه فهمیده شده است:
«۶۴.۳: درختی که در آغوش نمیگنجد از مویی ریز روییده است
(ساختنِ) برجی که نُه طبقه دارد با تلی از خاک آغاز شده است
هزار «لی» (راه) پیمودن با کف پا آغاز میشود».
اگر متن را دقیق بخوانیم، میبینیم دوقطبی اصلی در مصراعها، خُرد در برابر کلان است، نه چیزهای دیگر. در مصراعهای فرد چیزی بزرگ نام برده شده، و در مصراع بعدی تاکید شده که آن از چیزی کوچک و خُرد مشتق شده است. درختی تناور که در آغوش نمیگنجد، از جوانهای کوچک و مویسان (یا در نگرشی قدیمی، از علفی) روییده است. برج نُه طبقه با تلی خاک آغاز شده است. توجه داشته باشید که در این دو بیت کنشی انسانی انجام نشده و تنها به مشتق شدن چیز بزرگ از کوچک تاکید هست. در بیت سوم هم بنابراین منظور همین بوده است. یعنی راه طولانی (هزار لی) در برابر کف پا قرار میگیرد. یعنی مقیاس طول اینجا مورد نظر است، و نه کنش پیمودن راه. طبعا چون موضوع متن «راه/ دائو» است، و ویژگیهای سالک در کانون توجه متن قرار دارد، مترجمان و مفسران این بیت آخر را طوری خواندهاند که انگار شیوهی پیمودن راه را توصیف میکند. در حالی که چنین نیست. بحث بر سر مقیاس طول است و «هزار لی» در برابر «یک کفپا» قرار گرفته است. «پیمودن» هزار لی در مصراع اول حاشیهایست و همانقدر اهمیت دارد که «آغاز کردن» در مصراع دوم.
بنابراین این شعر سهبیتی هم احتمالا مقدم بر متن «دائو ده جینگ» وجود داشته است.
تا اینجای کار سه بند داریم که از سه شعر ناهمگون و احتمالا پیشاپیش موجود تشکیل یافته است. پرسش کلیدی آن است که چرا ویراستار این پارهمتنها را به خدمت گرفته و آنها را پیاپی در این فصل آورده است؟
این سه شعر هم ساختار و محتوایی متفاوت دارند و هم لحن و سوگیریهایشان ناهمگون است. تنها چیزی که در هر سه مشترک است، آن است که نوعی ترجیح چیزِ کوچک بر بزرگ در آن دیده میشود. یعنی انگار ویراستار قصد داشته از کوچکی و خُردی در برابر عظمت و کلان بودن دفاع کند، و بر این مبنا سه زبانزد رایج را نقل کرده است.
در نیمهی دوم متن، که به نظر من به قلم ویراستار -لائو تسه- پدید آمده، متنی منسجم داریم که همین موضع را شفاف و صریح شرح میدهد و با خواندناش میبینیم که با جبههگیریای سیاسی سر و کار داریم. بند چهارم هم تک بیتی است که به نظرم ویراستار در شرح شعرهای نیمهی نخست سروده است:
«۶۴.۴: کسی که برمیسازد، شکست میخورد کسی که نگه میدارد، از دست میدهد»
ابتدا به ساکن به نظر میرسد که این جمله با بخشهای پیشین ارتباطی نداشته باشد. تا به حال اندرزهایی ساده را داشتیم که توجه به خرد/ کلان در آن مشترک بود، و اینجا مطلبی به کلی متفاوت داریم که به برساختن و نگهداشتن میتازد. به همین خاطر است که فکر میکنم این بیت را ویراستار همچون چسبی برای متصل کردن نیمهی اول و دوم سخن سروده است. دلیلی بر این دعوی آن که این بیت جای دیگری از متن (در بند دوم فصل ۲۹) هم تکرار شده است. یعنی انگار راوی سرودهای که پیشتر در متن گنجانده بوده را اینجا گواه گرفته باشد.
این بیت در ضمن از این نظر مهم است که با گفتمان زرتشتی-ایرانشهری ارتباط برقرار میکند. شاهنشاه در ایران هخامنشی همچون ابرانسانی تصویر شده که گیتی را آباد میکند و بوم پارس را میپاید. یعنی هر دو کلمهی «وِی» (為: کردن، ساختن، بودن) و «ژی» (執: نگه داشتن، حفاظت) برابرنهادهایی برای «کردن» (به معنای ساختن و ایجاد کردن، «کَرتو» در پارسی باستان) و «پاییدن» (یعنی نگهداشتن و حفظ کردن، «پاتو» در پارسی باستان) هستند. هردوی این کلمهها همچون جفتی در اسناد پارسی باستان مدام تکرار شدهاند. مثلا «داریوش شاه گوید: این که کردم، همه را به خواست اهورامزدا کردم، اهورامزدا یاریام کرد تا کار را به انجام رساندم، اهورامزدا مرا و خاندان مرا و این کشور را از آسیب بپاید».[3] همو دربارهی پیروزیاش بر مدعیان شاهی و استقرار مجدد نظرم در بیستون میگوید «این است آنچه من کردم، به خواست اهورامزدا در همان یک سال کردم»؛[4] و «…بسیار کارهای دستساز که پیشتر فروریخته بود، من آنها را بازسازی کردم، شهری به نام … دیوارش در گذر زمان فرو ریخته بود و پیشتر بازسازی نشده بود، دیوار دیگری برایش کردم (ساختم) برای از اکنون تا آینده…»[5].
در اسناد پارسی باستان دو فعل مدام در ارتباط با شاهنشاه و اهورامزدا تکرار میشود: ساختن و آبادگری (کردن) که خویشکاری شاهنشاه است در مقام انسان کامل، در کنار حفظ کردن و نگه داشتن (پاییدن) که کردار اهورامزداست در مقام نیرویی مینویی. در بیت بند چهارم فصل ۶۴ دقیقا همین دو کلمه موضوع نقد هستند. راوی میگوید آن کسی که میسازد، ناموفق و شکست خورده خواهد بود و آن کسی که نگه میدارد، در نهایت از دست خواهد داد و قادر به حفظ چیزی نخواهد بود. اینها به دوقطبیِ شاهنشاه-هورمزد اشاره میکنند، که احتمالا در فرهنگ چینی همچون مفهومی درآمیخته و یکپارچه ادراک میشده است. چون در این قلمرو نه وحدت سیاسی داشتهایم (شاهنشاه) و نه نظام دینی با بنِ فلسفی یکتاپرستانه (هورمزد). یعنی به احتمال زیاد چینیها این دو مفهوم را همچون آمیختهای مبهم و همسان با موجودات اساطیری خود مثل امپراتور زرد ادراک میکردهاند.
بندهای بعدی که به نثر هستند، نشان میدهد که این بیت به راستی مفصلبندیایست بین دو بخش قدیمی و جدید از متن، که اولیشان پراکنده و واگرا و بیموضع است و دومی جهتدار و سیاسی:
«۶۴.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم بیکاره است، بنابراین هیچ شکست نمیخورد
حفاظت نمیکند، بنابراین هیچ از دست نمیدهد».
از این جمله روشن میشود که منظور از بند چهارم هم شخصیتی سیاسی بوده است. در برابر شاهنشاه- هورمزدی آریایی که خویشکاری دارد و میسازد و میپاید، پادشاه مردم چینی را داریم که بیکاره است و نمیسازد و نمیپاید. پس شکستی هم نمیخورد و چیزی را هم از دست نمیدهد. آشکار است که در آن دوران اقتدار و عظمت ایران هخامنشی در برابر امیرنشینهای چینیای که زیر ضرب یورش آریاییهای کوچگرد قرار داشتهاند، به دوقطبی کلان در برابر خُرد شبیه بوده است. امیران چینی، آن پادشاهان مردم نمایندهی وضعیتی فرودست و خُرد هستند و مالک کشوری کوچک، که در مقابل شاهنشاهان مقتدر با قلمروی کلان و جهانی قرار میگیرد. از اینجاست که پیوند میان نیمهی اول و دوم متن برقرار میشود. راوی آن زبانزدهای شعرگونه را برای این گرد آورده که بگوید پادشاه مردم بر شاهنشاه بیگانههای غربی برتری دارد، مگر نه آن که مبنای برج نُه طبقه تلی خاک است و زیربنای فرسنگ، درازای یک گام؟
دو بند بعدی هم به همین ترتیب به نثر است و چنین مینماید که محور بحث را به اصل موضوع یعنی داشتن یا نداشتنِ خویشکاری ارتقا داده باشد. چون ساختن و پاییدن در واقع مشتقهایی از این اصل زرتشتی هستند که موجودات اهورایی و نیکو باید خویشکاریای در گیتی بر عهده داشته باشند و در آن راستا بکوشند. «دائو ده جینگ» در مقابل هوادار بیکارگی و نداشتن خویشکاری است. بر این مبناست که «کار کردن» را با «خدمت کردن» یکی گرفته و آن را به رعیت منسوب کرده و در نهایت هم ناقص و ناکامل قلمدادش کرده است:
«۶۴.۶: وقتی رعیت خدمتی را بر عهده میگیرند
اصل آن است: هنگامی که به تکمیل (آن کار) رسیدند، آنگاه خرابش میکنند».
راوی از اینجا این نتیجهی عجیب را گرفته که برای پرهیز از خراب کردن کارها، پادشاه باید از رعیت پند بگیرد و اصولا دست به هیچ کاری نزند:
«۶۴.۷: در پایان (کارها) هم مثل آغازشان محتاط باش
(در این حالت) قاعده آن است که هیچ خدمتی خراب نشود».
در ابتدای این بند، محتاط بودن در کارها به معنا پرهیز از دست یازیدن به کاری بزرگ و کلان است، در ادامهی اشارهای صریح و روشن میبینیم که به موضعگیری راوی در برابر فرهنگ ایرانی دلالت میکند:
«پس اینطوری است که ارادهی پادشاه مردم بر بیاراده بودن قرار میگیرد
کالاهایی که دشوار به دست میآیند را گرانبها نمیشمارد
یاد میگیرد که چیزی نیاموزد
به آنجایی باز میگردد که تودهی مردم (عمر) به بطالت میگذرانند».
این جملات بسیار مهم هستند، چون دقیقا ضد ارزشهای ایرانی را نشان میدهند. پادشاه مفهوم قصد و خواست را طرد میکند، و این همان ارادهی آزاد است که به محوریت «من» و ارزش کردارهای انتخاب شدهی آزادانه راه میبرد و مضمونی زرتشتی-ایرانشهری است. پادشاه کالاهای گرانبها را خوار میشمارد، و اینها آشکارا به فراوردههایی اشاره دارد که از سمت غرب به مسیرهای تجاری چین وارد میشدهاند. کالاهایی که خاستگاهشان قلمرو ایرانزمین یا سرزمینهای آریایینشین پیرامونش بوده و کارگزاران و بازرگانانش هم همگی غیرچینی و ایرانیتبار بودهاند. جالب است که پادشاه مردم در ضمن با دانایی هم دشمنی دارد و «میآموزد که چیزی نیاموزد»، و بطالت عمر، که در اندیشهی ایرانی امری اهریمنی است را ارج مینهد و تبلیغ میکند. اگر بخواهیم فهرستی از نقاط تمایز فرهنگ چینی هان و ایرانی در این دوران به دست دهیم، دقیقا به چنین سیاههای از موضوعها میرسیم و شگفتانگیز است که این بندها با محتوای روشن و شفافشان تا این اندازه گسسته و پرت و نامربوط خوانده و تفسیر شدهاند.
آخرین جملهی بند پایانی هم جای توجه دارد:
«پس از چیزهای بیشماری حمایت میکند که (وضعیت) درست خودشان را دارند، اما جسارت نمیکند (چیزی فراتر از آن) بسازد».
یعنی پادشاه مردم هواخواه وضعیت موجود است و از گذار به وضعیت مطلوب هراس دارد. این جمله را اغلب به معنای پیروی شاه از قانون طبیعی تفسیر کردهاند، اما این از جمله بر نمیآید. دوقطبی اصلی آن است که پادشاه مردم خود را همپایهی چیزهای بیشمار فروپایه میشمارد و از وضعیت موجود پیروی میکند، یا کنشگری ایزدگونه بر فراز آنهاست و گیتی را به سوی وضعیت مطلوب هدایت میکند. شاهنشاه ایرانی میبایست حتما چنین خویشکاریای را برآورده میکرده، و پادشاه مردم به صراحت هوادار حالت اول قلمدادشده است.
- Henricks, 1989: 24۸. ↑
- Henricks, 1989: 248. ↑
- کتیبهی نقش رستم (DNa)، بند پنجم، سطرهای ۴۷-۵۵ (کنت، ۱۳۸۴: ۴۵۲.). ↑
- کتیبهی بیستون (DB)، بند ۶۲، سطرهای ۵۹-۶۰ (کنت، ۱۳۸۴: ۴۳۵.). ↑
- کتیبهی داریوش در شوش (DSe)، بند پنجم، سطرهای ۴۲-۴۹ (کنت، ۱۳۸۴: ۴۶۲.). ↑
ادامه مطلب: بخش شصت و پنجم: برگردان و زند فصل شصت و پنجم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب