پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش هشتادم: برگردان و زند فصل هشتادم

بخش هشتادم: برگردان و زند فصل هشتادم

گفتار نخست: برگردان فصل هشتادم

小國寡民。使有什伯之器而不用;使民重死而不遠徙。

雖有舟輿,無所乘之,雖有甲兵,無所陳之。

使民復結繩而用之,甘其食,美其服,安其居,樂其俗。

鄰國相望,雞犬之聲相聞,民至老死,不相往來。

۸۰.۱: کشوری که کوچک باشد و مردمی کم‌‌‌‌شمار داشته باشد

اگر از جوخه‌‌‌‌های مسلح فراوان خان‌‌‌‌ها (یا دسته‌‌‌‌های ده‌‌‌‌تایی و صدتایی سرباز) هم برخوردار باشد، باز فایده‌‌‌‌ای ندارد

باید در رعیت هراسی گران از مرگ برانگیخت، تا به دوردستها کوچ نکنند.

۸۰.۲: اگرچه زورق‌‌‌‌ها و گاری‌‌‌‌های بسیاری دارند         با گردونه‌‌‌‌ی چهار اسبه هیچ جا نمی‌‌‌‌روند

اگرچه زره و سلاح فراوان دارند           هیچ جا نمایش‌‌‌‌شان نمی‌‌‌‌دهد.

۸۰.۳: بگذار مردم بارها بر طنابهایشان گره بزنند، زمانی که (همچون یادآور) از آن استفاده می‌‌‌‌کنند.

خوراک‌‌‌‌شان شیرین است           جامه‌‌‌‌شان زیباست

خانمان‌‌‌‌شان پرآسایش است          شادمانه موسیقی می‌‌‌‌نوازند.

۸۰.۴: کشور همسایه چندان نزدیک است که می‌‌‌‌شود تماشایش کرد

صدای سگ‌‌‌‌ها و مرغ‌‌‌‌هایی که دارند به گوش می‌‌‌‌رسد

رعیت (باید) به سن پیری برسند و بمیرند

بی‌‌‌‌ آن که به آن سو رفت و آمد کنند.

فصل هشتادم چهار بند دارد که هریک به نسبت طولانی هستند. بند اول سه جمله دارد:

小 (شیائو: کوچک، ریز، مختصر) 國 (گوئُو: سرزمین، دولت، پایتخت) 寡 (گوا: کم، تنها، بیوه، بی‌‌‌‌مزه) 民 (مین: مردم، شخص)

使 (شی: نظم، ساختن، روا دانستن، برخوردار شدن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 什 (شی: ده‌‌‌‌تایی، جوخه) 伯 (بای: عموی بزرگ، برادر بزرگ، خان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 器 (چی: ابزار، اندام، استعداد) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن)

使 (شی: نظم، ساختن، روا دانستن، برخوردار شدن) 民 (مین: مردم، شخص، رعیت) 重 (ژُنگ: سنگین، جدی، مقدار زیاد) 死 (سْئِه: مردن، نفرین، هراس) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 遠 (یوآن: دور، غریبه، برجسته) 徙 (شی: هجرت کردن، کوچ)

یعنی: «کشوری که کوچک باشد و مردمی کم‌‌‌‌شمار داشته باشد/ اگر از جوخه‌‌‌‌های مسلح فراوان خان‌‌‌‌ها (یا دسته‌‌‌‌های ده‌‌‌‌تایی و صدتایی سرباز) هم برخوردار باشد، باز فایده‌‌‌‌ای ندارد/ باید در رعیت هراسی گران از مرگ برانگیخت، تا به دوردستها کوچ نکنند».

بند دوم شعری است دو بیتی با مصراع‌‌‌‌های چهارکلمه‌‌‌‌ای:

雖有舟輿,           無所乘之,

雖有甲兵,           無所陳之。

雖 (سوئی: اگرچه، با این که…) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 舟 (ژوو: زورق) 輿 (یو: گاری، عمومی)

無 (وو: نه، هیچ) 所 (سوئُو: جا، مکان) 乘 (شِنگ: گردونه‌‌‌‌ی چهار اسبه، سالنامه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

雖 (سوئی: اگرچه، با این که…) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 甲 (جیَه: صدف، غلاف، پوشش، ناخن، نخستین) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز)

無 (وو: نه، هیچ) 所 (سوئُو: جا، مکان) 陳 (چِن: نمایش دادن، توضیح دادن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

یعنی: « اگرچه زورق‌‌‌‌ها و گاری‌‌‌‌های بسیاری دارند           با گردونه‌‌‌‌ی چهار اسبه هیچ جا نمی‌‌‌‌روند

اگرچه زره و سلاح فراوان دارند           هیچ جا نمایش‌‌‌‌شان نمی‌‌‌‌دهد».

بند سوم از یک جمله‌‌‌‌ی آغازین و شعری دوبیتی با مصراع‌‌‌‌های کوتاه سه کلمه‌‌‌‌ای تشکیل شده است:

使民復結繩而用之,

甘其食,          美其服,

安其居,          樂其俗。

使 (شی: نظم، ساختن، روا دانستن، برخوردار شدن) 民 (مین: مردم، شخص) 復 (فو: برگشتن، تکرار کردن) 結 (جیِه: گره، بستن، محکم کردن، انتها) 繩 (شِنگ: طناب، بستن، محدود کردن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

甘 (گان: شیرین، رغبت) 其 (چی: او، آن) 食 (شی: خوردن، نوشیدن)

美 (مِئی: زیبا، خوشمزه، خوب، ستایش کردن) 其 (چی: او، آن) 服 (فو: لباس، پوشیدن، صرف کردن، پذیرش)

安 (آن: رام، آسوده، راضی، مناسب، کجا؟ چی؟) 其 (چی: او، آن) 居 (جو: منزل گزیدن، مستقر شدن، ماندن، دعوی کردن)

樂 (یوئِه: موسیقی، نواختن، ساز) 其 (چی: او، آن) 俗 (سو: عامیانه، عادت، ارزان، شادمان)

یعنی: « بگذار مردم بارها بر طنابهایشان گره بزنند، زمانی که (همچون یادآور) از آن استفاده می‌‌‌‌کنند.

خوراک‌‌‌‌شان شیرین است           جامه‌‌‌‌شان زیباست

خانمان‌‌‌‌شان پرآسایش است          شادمانه موسیقی می‌‌‌‌نوازند».

بند پایانی از چهار جمله تشکیل شده است:

鄰 (لین: همسایه، مجاورت) 國 (گوئُو: سرزمین، دولت، پایتخت) 相 (شیانگ: دیدن، با هم، به سوی) 望 (وَنگ: دیدن، تماشا، خیره شدن، امید، شهرت)

雞 (جی: مرغ، روسپی، نره) 犬 (چوان: سگ) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 聲 (شِنگ: صدا، آوازه، پیام، بیان کردن) 相 (شیانگ: دیدن، با هم، به سوی) 聞 (وِن: شنیدن، بو کشیدن، انتقال یافتن، خبر، مشهور)

民 (مین: مردم، شخص، رعیت) 至 (ژی: رسیدن، حد، حداکثر) 老 (لائو: پیر، ارشد، باتجربه، احترام) 死 (سْئِه: مردن، نفرین، هراس)

不 (بو: نه) 相 (شیانگ: دیدن، با هم، به سوی) 往 (وآنگ: رفتن، به سوی، گذشته) 來 (لَی: آمدن، رسیدن، رخ دادن، آینده)

یعنی: « کشور همسایه چندان نزدیک است که می‌‌‌‌شود تماشایش کرد

صدای سگ‌‌‌‌ها و مرغ‌‌‌‌هایی که دارند به گوش می‌‌‌‌رسد

رعیت (باید) به سن پیری برسند و بمیرند

بی‌‌‌‌ آن که به آن سو رفت و آمد کنند».

گفتار دوم: زند فصل هشتادم

کتاب «دائو ده جینگ» از این نظر به فصوص‌‌‌‌الحکم ابن عربی شباهت دارد که هرچه به پایانش نزدیکتر می‌‌‌‌شویم، سخن صریحتر و شفاف‌‌‌‌تر بیان می‌‌‌‌شود. انگار نویسنده با علم به این که کارش در حال اتمام است، با دقت و برندگی بیشتری حرف دل خود را زده باشد. فصل هشتادم هم یکی از این بخش‌‌‌‌هاست که خوانش این کتاب از متن را تایید می‌‌‌‌کند. چون در اینجا اشاره‌‌‌‌هایی روشن هست به کشوری در همسایگی قلمرو تدوین «دائو ده جینگ»، که قاعدتا باید ایران هخامنشی باشد.

فصل با توصیفی آغاز می‌‌‌‌شود که انگار به خودِ سرزمین زادگاه لائو تسه‌‌‌‌ی فرضی اشاره می‌‌‌‌کند:

«۸۰.۱: کشوری که کوچک باشد و مردمی کم‌‌‌‌شمار داشته باشد

اگر از جوخه‌‌‌‌های مسلح فراوان خان‌‌‌‌ها (یا دسته‌‌‌‌های ده‌‌‌‌تایی و صدتایی سرباز) هم برخوردار باشد، باز فایده‌‌‌‌ای ندارد

باید در رعیت هراسی گران از مرگ برانگیخت، تا به دوردستها کوچ نکنند».

سرزمین ژو که زادگاه متن «دائو ده جینگ» است، امیرنشین کوچکی بوده در چین مرکزی، مشرف به مناطق پهناور باختری‌‌‌‌ای که در اختیار آریایی‌‌‌‌ها بوده است. این قلمرو بی‌‌‌‌شک کشوری کوچک بوده با مردمی کم‌‌‌‌شمار. متن می‌‌‌‌گوید حتا اگر چنین کشوری سربازان زیادی هم داشته باشد، باز هم ناتوان خواهد بود. دلیل این ناتوانی آن است که مردمی کم‌‌‌‌شمار در آن زندگی می‌‌‌‌کنند. بنابراین باید از کوچیدن رعیت به سرزمینهای دیگر جلوگیری کرد. ترفندی که این جابجایی جمعیتی را مهار می‌‌‌‌کند، «ترساندن از مرگ» است. مفهومی که در فصل‌‌‌‌های گذشته بارها تکرار می‌‌‌‌شد و همچون ابزاری عملیاتی در دست پادشاه مردم قرار داشت.

دو بند بعدی، توصیفی است از کشور همسایه که احتمالا رعیت به آن سو می‌‌‌‌گریخته‌‌‌‌اند:

«۸۰.۲: اگرچه زورق‌‌‌‌ها و گاری‌‌‌‌های بسیاری دارند           با گردونه‌‌‌‌ی چهار اسبه هیچ جا نمی‌‌‌‌روند

اگرچه زره و سلاح فراوان دارند           هیچ جا نمایش‌‌‌‌شان نمی‌‌‌‌دهد.

این توصیف بسیار بیانگر و مهم است. چون نشان می‌‌‌‌دهد که آن کشور همسایه‌‌‌‌ای که موضوع بحث است، در باختر قرار گرفته و سرزمین‌‌‌‌های آریایی‌‌‌‌نشین را منظور دارد. حدس من آن است که در این شعر مصراعهای فرد به چین و مصراعهای زوج به ترکستان و ختای و ختن اشاره کند. یعنی کل دوبیتی توصیف یک منطقه نیست، بلکه تمایز میان دو قلمرو همسایه را گوشزد می‌‌‌‌کند.

سرزمینی که گاری و زورق زیاد داشته، احتمالا قلمرو چینی‌‌‌‌های هان در شرق بوده است، که رودخانه‌‌‌‌های بیشتری دارد و در زمان تدوین «دائو ده جینگ» ابزار ترابری چرخ‌‌‌‌دارش گاری بوده است. در مقابل به رسم همسایگانی اشاره شده که با گردونه‌‌‌‌ی چهار اسبه تاخت و تاز می‌‌‌‌کنند، و اینها قبایل آریایی هستند. توضیح آن که اسب به دست ایرانی‌‌‌‌های باستانی رام شد و گردونه‌‌‌‌ی تندروی جنگی که با چهار اسب کشیده می‌‌‌‌شد هم جنگ‌‌‌‌افزاری مخوف و مرگبار بوده که آریایی‌‌‌‌ها در میانه‌‌‌‌ی هزاره‌‌‌‌ی دوم پ.م اختراعش کردند. هم این گردونه و هم پرورش اسب قرنها بعدتر به قلمرو چین وارد شد و در زمان نگارش «دائو ده جینگ» گردونه‌‌‌‌ی چهار اسبه ابزاری شگفت‌‌‌‌انگیز و بیگانه می‌‌‌‌نمود که به ایرانی‌‌‌‌تبارهای باختری تعلق داشت و تنها نمونه‌‌‌‌هایی انگشت‌‌‌‌شمار از آن همچون تحفه‌‌‌‌ای و چیزی شگفت به قلمرو چین وارد شده بود.

سلاح و زره فراوان داشتن احتمالا در هردو قلمروی هان‌‌‌‌ها و آریایی‌‌‌‌ها مصداق داشته است. با این حال در این دوران سلاح و زره آهنین در انحصار آریایی‌‌‌‌ها بوده و چینی‌‌‌‌ها همچنان در عصر مفرغ به سر می‌‌‌‌برده‌‌‌‌اند. تنها گروهی که با سلاح و زره حرکت می‌‌‌‌کردند اما از جنگیدن پرهیز داشته‌‌‌‌اند هم کاروانهای بازرگانی ایرانیان بوده‌‌‌‌اند. بنابراین بیت دوم هم احتمالا به تمایزی میان هان‌‌‌‌ها و آریایی‌‌‌‌ها اشاره می‌‌‌‌کند. هان‌‌‌‌ها سلاح و زره دارند، و نمایش‌‌‌‌اش می‌‌‌‌دهند. در حالی که آریایی‌‌‌‌ها چنین نمی‌‌‌‌کنند.

بند سوم کشور همسایه را توصیف می‌‌‌‌کند و این بار چنین می‌‌‌‌نماید که انگار داریم بندهایی از «رام‌‌‌‌یشت» و «مهریشت» اوستا را می‌‌‌‌خوانیم:

«۸۰.۳: بگذار مردم بارها بر طناب‌‌‌‌هایشان گره بزنند، زمانی که (همچون یادآور) از آن استفاده می‌‌‌‌کنند.

خوراک‌‌‌‌شان شیرین است           جامه‌‌‌‌شان زیباست

خانمان‌‌‌‌شان پرآسایش است          شادمانه موسیقی می‌‌‌‌نوازند».

نخستین جمله که به نثر است، توضیحی است درباره‌‌‌‌ی شعر که احتمالا راوی نوشته است. شعر اما به نظر می‌‌‌‌رسد قدیمی‌‌‌‌تر باشد و احتمالا زبانزدی بوده در وصف کشور همسایه که در آن هنگام بر سر زبان‌‌‌‌ها بوده است. گره زدن بر نخ برای به یاد سپردن چیزها، سنتی چینی است و بنابراین نخستین جمله به مردم هان اشاره می کند. جمله به شکلی استعاری می‌‌‌‌گوید بگذار مردم این را به یاد داشته باشند که مردم کشور همسایه خوراک شیرین و جامه‌‌‌‌ی زیبا و خانه‌‌‌‌های آسوده و موسیقی‌‌‌‌های شادمانه دارند. این چهار ویژگی که برشمرده شده، هم به دلایل باستان‌‌‌‌شناختی و هم به دلایل متنی وجه تمایز تمدن ایرانی و چینی بوده است. شیرینی که در اصل از کاشت نیشکر و تولید شکر ناشی می‌‌‌‌شود، در این دوران مزه‌‌‌‌ای در انحصار ایرانیان بوده است. تا قرنها بعد نیز اوضاع همچنین است. یعنی عملا تا قرن شانزدهم و هفدهم میلادی تنها در ایران است که شکر ماده‌‌‌‌ای خوراکی (و نه دارو) است و شیرینی مزه‌‌‌‌ای رایج و مرسوم در خوراک‌‌‌‌هاست. در چین شیرینی مزه‌‌‌‌ای دور و کمیاب و دارویی بوده که از میوه و تا حدودی عسل به دست می‌‌‌‌آمده و به خوراک پخته شده چفت و بست نمی‌‌‌‌شده است.

جامه‌‌‌‌های زیبا نیز چنین وضعیتی دارند. داده‌‌‌‌های بازمانده از گورهای سکاها در ترکستان نشان می‌‌‌‌دهد که لباسهای ایرانی در آن دوران به شکلی قیاس ناپذیر زیباتر و پیچیده‌‌‌‌تر از پوشاک چینی بوده است. مفهوم «خانمان‌‌‌‌های پرآسایش» هم کلیدواژه‌‌‌‌ایست که بارها در اوستا تکرار شده و انگار نوعی گرته‌‌‌‌برداری از سنت‌‌‌‌های سکایی و تخاری باشد. جالب آن که نواختن موسیقی هم معنادار است و سازهای اصلی موسیقی -به ویژه سازهای زهی که در بزمها کاربرد دارند- از ایران به ترکستان و از آنجا به میان چینی‌‌‌‌ها انتقال یافته است. بنابراین از بند سوم برمی‌‌‌‌آید که منظور از کشور همسایه، که انگار در برابر کشور کوچک چینی (قلمرو ژو)، بزرگ هم هست، ایران باشد.

«۸۰.۴: کشور همسایه چندان نزدیک است که می‌‌‌‌شود تماشایش کرد

صدای سگ‌‌‌‌ها و مرغ‌‌‌‌هایی که دارند به گوش می‌‌‌‌رسد

رعیت (باید) به سن پیری برسند و بمیرند

بی‌‌‌‌ آن که به آن سو رفت و آمد کنند».

از این بندها چنین بر می‌‌‌‌آید که منظور از کشور همسایه ترکستان و ختای و ختن است، و نه خودِ کشور ایران هخامنشی. یعنی سرزمین‌‌‌‌های ایرانی‌‌‌‌نشین پیرامونیِ دولت پارسی مورد نظر متن است. آنجاست که هم‌‌‌‌مرز با قلمرو چینی‌‌‌‌نشین است و صدای مرغ و سگ از دو سو به گوش همسایگان می‌‌‌‌رسد. جمله‌‌‌‌ی سوم را اغلب توصیفی ترجمه کرده‌‌‌‌اند. یعنی نوشته‌‌‌‌اند «رعیت به حد سن پیری می‌‌‌‌رسد و می‌‌‌‌میرد…». اما به نظرم جمله باید تجویزی باشد. چون ابتدای متن هم به همین شکل آغاز شده بود. سخن بر سر آن است که هرچند قلمرو همسایه چنین نزدیک است و دم دست، اما رعیت باید از کوچیدن منع شود و به زمین‌‌‌‌های رعیتی چسبیده باقی بماند و به سمت کشور همسایه آمد و شد نکند.

 

 

ادامه مطلب: بخش هشتاد و یکم: برگردان و زند فصل هشتاد و یکم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب