پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ز

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ز

زاموگو

زاموگوها یکی از دو گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهم و متمدن سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گروتاست هستند. موجوداتى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند سخت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوست و شناگر كه بدنى حجیم، به هم فشرده و زرهپوش دارند. در اعماق زیاد اقیانوس زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و شهرهاى مرموزشان را در آبهای یخزده سنگلاخ پرحفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كف اقیانوس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند. زاموگو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو جنس نر و ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بسیار متمایز دارند و بنا به تابوهایی فرهنگی زنان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هرگز از شهرشان بیرون نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و به همین خاطر هیچکس تا به حال یک زاموگوی مادینه ندیده است. نرهایشان اما موجوداتی مهیب و جنگاور هستند که پوستی خاردار و سخت دارند، با سری بزرگ، چشمی یگانه و شکمی متحرک پولک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار.

زاموگوها هم مثل اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها -دومین نژاد هوشمند گروتاست- از مارماهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های وحشی آبهای قطبی تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اما شکارچی هستند و با آن که اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خیلی از مارماهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کوچکتر است، با حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دسته جمعی شکارشان را از پای در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. به همین خاطر دشمنی عمیقی میان ایشان و اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وجود دارد. چون نژاد دومی کشتن مارماهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را گناهی بزرگ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند و تنها دوشیدن خون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را مجاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمارد.

به خاطر همین اختلاف، کل تاریخ گروتاست از جنگهای پردامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این دو نژاد شکل گرفته است. محیط زیست این دو از هم جداست و هیچ یک در قلمرو دیگری نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بدون ابزار و لباس خاص زنده بمانند. به همین خاطر میدان جنگهایشان در ژرفای میانی اقیانوسها و بین شهرهای سطحی اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و قلمرو عمیق زاموگوها قرار دارد. با این حال هر از چندی گروهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از هواپیماهای زاموگو از آب خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و از بالا به شهرهای اوراری هجوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند. اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم به همین شکل با زیردریای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به اعماق زیاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تازند و بمبهایی را بر شهرهای زاموگو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بارند.

هردو نژاد اوراری و زاموگو با تخمریزی تولید مثل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در هر نوبت هزاران جنین ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که شباهتی چشمگیر به هم دارد. هرچند پس از چند پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازی در نهایت شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به کلی متفاوت پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. به همین خاطر برخی اعتقاد دارند که این دو در اصل یک گونه بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که به خاطر زیستن در اعماق بالا و پایین دریاها تا این اندازه از هم فاصله گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. شاهد مهمی که این نکته را تایید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند آن است که زاموگوها هم مثل اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تنها یک کلمه در زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دارند و آن را در موقعیتهای مختلف با لحنهای گوناگون و همزمان با اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شکمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ادا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این کلمه در گوش بیشتر نژادهای کیهانی صدایی شبیه به «زاموگو» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و این اسمی است که بر این نژاد مانده است. خاستگاه نام اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم تلفظ دیگری از همین کلمه است.

اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زاموگوها به شدت در تلفظ درست این کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یگانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زبانشان وسواس و تعصب دارند و هریک طرز ادای نژاد دیگر را توهینی بزرگ و تابوشکنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای فاجعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. با این حال بسیاری از مورخان اعتقاد دارند که این تعبیرهای فرهنگی بعدها ابداع شده و برساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایست که از ضرورتی بوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه ناشی شده است. چون اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زاموگوها در دوران باستان یک گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شکارچی طبیعی داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که یکی از خویشاوندان همین مارماهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قطبی بوده و در عمق میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دریاها شنا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده و با شکار کردن هردو گونه تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. این گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شکارچی در دورانی دوردست با همکاری اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زاموگوها منقرض شد، و پس از آن بود که جنگهای بزرگ این دو نژاد برای تسخیر قلمرو میانی دریاها آغاز شد. هرچند احتمالا دلیل اصلی این نبردها ضرورتِ کنترل جمعیت در این دو گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پرزاد و ولد است.

طی سالهای اخیر جنبشهایی مدنی برای آشتی دادن این دو نژاد در کیهان شکل گرفته که مهمترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را گروهی از نیکوکاران مولوک هدایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. با این حال خود زاموگوها و اوراری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شدت از این جریانهای صلح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوست ابراز بیزاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و سنت جنگی دیرینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را مقدس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند.

هیچ یک از این دو نژاد موجوداتى فضانورد نیستند و در جو داراى اكسیژن كه براى بیشتر نژادهاى هوشمند كیهانى مناسب است، تجزیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. به همین خاطر پای این نژادها به دنیاهای خارج از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گروتاست نرسیده است. در مقابل سالانه در جنگهای آیینی بزرگ و خونینی شرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که یک جذابیت توریستی برای سایر نژادهاست و این تنها نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تماسی است که این موجودات با سایر نژادهای کیهانی تماس برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این را هم بگوییم که برخی از روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگاران اعتقاد دارند کل ماجرای جنگهای ازلی و ابدی این دو نژاد یک تحریف و حقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زیرکانه است تا گردشگران را به این سیاره بکشانند و بازارهای هردو نژاد را که زلمبو زیمبوهای ارزان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشند را رونق ببخشند.

ریشه: اسم زاموگو از نام استان آشوری زاموآ گرفته شده که در شمال کوههای زاگرس قرار داشته و ساکنانش با آشوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نزدیک بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. تا پیش از ظهور دولت هخامنشی اغلب جنگهایی میان مردم اورارتو و آشور در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفته که تاریخی طولانی و چند قرنی دارد.

G:\draw\my works\Dazimda\زاموگو.jpg

زانشین

زانْشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از بومیان وحشى ساكن سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ورجمكرد هستند. هرچند آنان در چهارراه آمد و شد تمدنهای کیهانی گوناگون زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، اما همچنان شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سنتى زندگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را حفظ كردند و به ندرت از اعماق زیستگاه كویری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همگى در قالب یك قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بزرگ سازمان یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و از پیرترین مادر اجتماعشان فرمانبرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مادرسالار، هرسال در مكانى آیینى اقامت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه به سن بلوغ رسیده باشند در آنجا تخم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند. این تخمها در دل شنهاى سیاه كویر ورجمكرد آنقدر باقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند تا زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها طی كوچ سالانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بار دیگر به آنجا برسند. آنگاه تخمها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شکوفد و نوزادان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زیر حمایت ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. در این جامعه جنس نر بسیار کمیاب است و بدنی درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد و نقشهای پوستش زیباتر و رنگین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است. اما نرها عمری کوتاه دارند و نقش اجتماعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به اجرای مناسکی دینی و باردار کردن ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها محدود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در حالت عادى مثل مار بر زمین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خزند، ولى در شرایط بحرانی مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند با دوبال کوچک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان پرواز هم بكنند. زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از راه شكار كردن آتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد كه نوعى پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الجثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کویری است. علاوه بر شكار، دامدارى هم در میانشان رواج دارد و نوع خاصى از آتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى اهلى کوچک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را پرورش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و از تخمهاى مغذى و گوشتشان تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. تنها دشمن طبیعى آنها، رعد و برق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هوشمند كویرهاى ورجمكرد است که خاستگاهی ناشناخته دارد و هر از چندی این موجودات را مورد حمله قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و گاهی شمار زیادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را کشتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

رفتار عجیبى به نام رقص باد در این نژاد دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه موضوع بررسى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و پژوهش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فراوانی بوده است. این رقص در واقع نوعى مراسم همگانى است كه با حركات موزون و هماهنگ هزاران زانشین اجرا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این آیین در سكوت كامل انجام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرد و طى آن الگوهاى عظیمی بر ماسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى صحرا پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید كه از مدار سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ورجمكرد هم قابل مشاهده است. علت مشهور شدن این مراسم به رقص باد، این است كه در جریان این رفتار، باد شدیدى هم در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و ماسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به هوا بلند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. برخى تا آنجا پیش رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند كه پدید آمدن باد را معلول اجراى این مراسم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. به هر صورت، آنچه كه مسلم است اینكه وجود باد براى شكل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى الگوهاى خاص یاد شده بر شنهاى كویرى الزامى است.

زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در دوران سیطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امپراتورى مولوك بر ورجمکرد همچنان استقلال خود را حفظ كردند و در موارد انگشت شمارى كه گروهى از ایشان با نیروهاى مهاجم مولوك برخورد كردند، دلیرانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنگیدند -و به دلیل بدوى بودن جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افزارهایشان- همگى كشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كه پرواز در هواى خشك و سوزان كویرهاى ورجمكرد را بسیار خطرناك و سخت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند، غلبه بر این قبایل ابتدایى و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اهمیت را آنقدر مهم ندانستند كه به خاطرش لشكركشى بزرگى انجام دهند. به همین خاطر استقلال ایشان را محترم شمردند.

با این همه گزارشهایى در دست است كه نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گهگاه اسیرانى از زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و آنها را براى آزمایشهاى زیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختى مرگبار به دانشمندان نژاد مرموز خوتای مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. همچنین شایعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هست که شهسواران مولوک نوعی ورزش مرگبار ابداع کرده و صحراگردان تنهای زانشین را همچون شکاری تعقیب کرده و به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. البته ناگفته نماند كه وحشى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرى این فاتحان از سوى زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جواب باقى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانده و مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تک افتاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یا گم شده در كویر اغلب به دست زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مورد تعیب قرار گرفته و کشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. در هر حال به دلیل ابتدایى بودن تمدن این مردم صحراگرد و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌علاقه بودن مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به بسط قدرتشان تا دل کویر، هرگز نبرد بین این دو نژاد حالت منظم و دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری به خود نگرفت.

زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از فرو افتادن مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و برآمدن آفتاب جمهورى چهارم نیز همچنان در كنج انزواى خود باقى ماندند و در صدد انتقامجویى از مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر نیامدند. ولی برخى از آنها كه در زندانهاى مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اسیر بودند، در دادگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای حضور یافتند و به زبان باستانى و غریب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان كه به غرش شبیه است، بر ضد مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شهادت دادند. در جریان همین تحقیق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کیفری بود که معلوم شد برخی از ایشان در اختیار خوتای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. همچنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند یکی از نژادهای مرموز و خطرناکی که گهگاه در کویرهای ورجمکرد دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و شباهتی به زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد، نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دستکاری ژنتیکی این مردم به دست خوتای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. چون پیشتر چنین موجوداتی در این اقلیم مشاهده نشده بودند.

ریشه: نام این نژاد از عبارت ژاپنی «زان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شین» گرفته شده که حالت تمرکز ذهنی است هنگام اجرای حرکات رزمی، و به رقص باد در این نژاد اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. این عبارت همچنین کوتاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است از ترکیب «زیر-آفتاب-نشین» که به زیستگاه کویری این موجودات ارجاع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

-1

زنتوم

زَنْتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی خشن و درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند كه در گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى صدتایى در ماه هفتم همستگان زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که نزدیكترین ماه به سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مادر محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. شواهد دیرین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه نشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كه این نژاد در اصل بر سطح سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی همستگان تكامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و بعدتر به این ماه كوچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. بین ماه زیستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان و سطح همستگان باریكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از جو رقیق وجود دارد که این دو جرم آسمانى را به هم مرتبط مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. به كمك همین باریكه بوده كه زنتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها توانستند سوار بر مانابى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به سطح این ماه مهاجرت كنند. مانابی نام نوعى جانور پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموز است که چهار پا و دو بال بزرگ رنگین دارد. تنها جنس ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش بالهایی بزرگ دارد و چندان نیرومند است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند همچون مرکب به کار گرفته شود.

در روایتهای اساطیری این مردم شرحی در این مورد وجود دارد که چگونه به دنبال یک بحران بزرگ و شیوع بیماری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مرگبار با رهبری سرکرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شجاع به آسمان پرواز كردند و پس از عبور از ابرهاى كروى شكل همستگان، بینابین دو جرم فضایی بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وزنى شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی را تجربه کردند و بعد به مدار گرانش ماه هفتم فرو افتادند و در آن اقلیم بر زمین فرود آمدند. از سرنوشت آن زنتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى که بر سطح سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بومى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان باقى ماندند اطلاعات زیادى در دست نیست، اما چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که به خاطر همان بیماری مهلک همگی از بین رفته باشند. چون قرنها بعد وقتى مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به همستگان رسیدند، شهرهای باستانی عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را خالى از سكنه یافتند.

در مقابل، مهاجران به ماه هفتم نوعى جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متكى بر اصول سلحشورى را بنیان نهادند که محور اقتصادش بر استخراج فلز از معادن سرشار ماه هفتم استوار شده بود. بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌علاقگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مفاهیم ذهنى و عقلى باعث شد که هرگز فناوری پیشرفته یا فرهنگ پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای پدید نیاورند. اما مردمانی دلیر و جنگجو هستند و برای قرنها سلحشوران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان سوار بر مانابى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى زرهپوش در آسمان پرواز مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند و هماورد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبیدند. این مردم پس از ورود مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به ماه هفتم با آنها متحد شدند و در كنارشان براى فتح كهكشان جنگیدند. چندان که در زمان امپراتورى نخست به مرتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بلندى در ارتش امپراتورى رسیدند.

پس از جنگ بزرگ كیهانى و شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که امپراتورى مولوك را متلاشى کرد، بخش مهمى از زنتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نبرد با شورشیان كشته شدند. آنها با شجاعت به هوانوردهاى آهنین دشمن حمله مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند و در این نبرد نابرابر در واقع به روش متهورانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اجدادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خودكشى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. پس از پایان جنگ، زنتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى اندكى كه زنده مانده بودند به ماه هفتم بازگشتند و در كنار ساكنان قدیمى، به زندگى در شهرهاى باشکوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ادامه دادند.

پس از زوال امپراتوری این مردم به سرزمین خود واپس نشستند و ارتباط خود را با جهان خارج قطع کردند. قواى جمهورى هم ایشان را نادیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگاشت. به همین دلیل این كه در این فاصله دقیقا چه بر سرشان آمد به معمایی حل ناشدنی بدل شده است. آنچه كه هست، وقتی پس از دو قرن بقایاى پادشاهى فرسوده و شكست خورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مولوك به جمهورى پیوست، سربازان جمهورى چهارم كه براى اردو زدن به ماه هفتم رفتند و در آنجا هیچ اثرى از زنتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیافتند.

از آن هنگام نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زیادى در مورد علت ناپدید شدن این موجودات پیشنهاد شده است. گروهى معتقدند كه این سلحشوران مغرور وقتى دیدند ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اقبال امپراتوری رو به افول دارد، تصمیم گرفتند خودكشى دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعی کنند و همگى خود را به پل هوایى بین ماه هفتم و همستگان رساندند و از آنجا خود را به خلأ پرتاب كردند. اجساد یخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها زنتوم سوار بر مانابى كه به تازگى در مدار همستگان کشف شده تا حدودى این فرض را تأیید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. با این حال ممكن است این اجساد به زمانهایی بسیار دورتر مربوط باشند. چون در فضا پیکر مردگان مومیایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تغییر باقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند.

نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دیگر آن است كه بازماندگان پادشاهى زنتوم به دست نیروهای انتقامجوی جمهوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواه قتل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عام شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باشند. هرچند در این مورد مدارك چندانى پیدا نشده است. به ویژه که شهرشان در ماه هفتم با برجهای بلند و زیبایش دست نخورده و سالم باقی مانده و این نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد در خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان مورد حمله قرار نگرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آخر ناپدید شدن دسته جمعى این جنگجویان را به نوعى بیمارى ناشناخته و مرگبار مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند. شبیه این اتفاق پیشتر در سطح همستگان هم افتاده بود و آثارى كه از اسكلت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان پیدا شده، تا حدودی چنین حدسی را پشتیبانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

e هرچند زنتوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اصیل در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی همستگان ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کن شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما هنوز چند مهاجرنشینى كوچك از این نژاد در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ورجمكرد وجود دارد كه آخرین بازماندگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را در خود جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. این جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین تغییرات فرهنگى زیادى را به خود پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و از آداب و رسوم قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تا حدود زیادی عدول کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و بیشتر فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بر فلزکاری و استخراج معادن تمرکز یافته است.

ریشه: نام زَنتوم از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مشابهی در زبان اوستایی گرفته شده که «قبیله» معنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. مانابی که اسم مرکب پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این موجودات است ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بنگالی دارد و در این زبان یعنی «زنِ زیبا».

G:\draw\my works\2D Art\16163 (2).jpg

G:\draw\my works\2D Art\5656 (2).jpg

زولمار

زولْمارها موجوداتى هوشمندند كه در مجموعه سیاركهاى دانتاى در همسایگى ارمشتگاه زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. آنها چند قرن پیش از ظهور امپراتورى مولوك، با لشکرهای خشن و خونخوارشان از شهرهای زیرزمینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خارج شدند و به فتح سیاركهاى همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خود همت گماشتند. طوری که به زودى یك قلمرو پادشاهى گسترده را در سراسر قلمرو دانتای تشكیل دادند.

زولمارها موجوداتى هستند با قد كمتر از یك متر، كه بنا بر سنت قدیمى خود در مراسم رسمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان لباسى یك پارچه و سیاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشند و هنگام رفتن به جنگ کت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سرخ بر تن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اما در شرایط عادی برهنه هستند و تنها بخشهایی از زره سنتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به عنوان آرایه بر تن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اغلب چهار دست و پا راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بر چهار پایشان با سرعت زیادى بدوند. اما در مواقعى كه نیاز به استفاده از دستهایشان باشد بر دوپاى عقب بلند مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

غددى در زیر گردنشان دارند كه سمى كشنده راترشح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند با پاشیدن این سم از راه سوراخهاى بینى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان باعث مسموم شدن دیگران شوند. این سم بر بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادهای بومى ارمشتگاه اثر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد و دستگاه عصبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را دچار اختلال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. طوری که بیشترشان اراده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آزادشان را از دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و به برده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زولمارها بدل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

جنسیت در آنها به شكلى خاص وجود دارد و طیفى گسترده از نرِ كامل تا ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كامل را در بر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. در حالت آمارى، هر عضو این نژاد تا حدودى توانایى جفتگیرى با یك نر و یك ماده را دارد. زولمارهاى خیلى جوان بیشتر حالت نرینگى دارند، اما هرچه سن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیشتر شود، بیشتر به قطب ماده بودن گرایش پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و به ویژه در سالهاى آخر عمرشان تمام خواص نرى را از دست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

این موجودات تخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند و لاروهایشان موجوداتى حشره مانند هستند كه كاملا با جاندار بالغ تفاوت دارد. در دوران پادشاهى زولمارها، این لاروهاى زرهدار در دوران كودكى تعلیمات نظامى و رزمى سخت و خطرناكى را از سر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراندند و بخش مهم از آنها در جریان همین تعلیمات مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردند. اما آنهایى كه باقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماندند پس از پیله بستن و دگردیسى به زولمارهاى نیرومند و جنگجویى تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند كه آماده بودند تا براى پادشاهى باشكوهشان جانبازى كنند.

زولمارهاى كنونى هنوز برخى از آزموشهاى سخت و خشن به لاروها را حفظ كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. آنها كماكان در قالب جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى پادشاهى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و شهرهایى در زیر زمین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند كه از شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از تونلهاى روكش شده توسط نوعى لعاب تشكیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. زولمارها پیكرتراشانى برجسته دارند و آثار هنرى انتزاعیشان در كهكشان مشهور است. آنها با هر چهار دست و پایشان مجسمه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند، و ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كارشان ماسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خمیر مانندى كه در معادن سیاركهایشان وجود دارد.

زولمارها موجوداتى بسیار ظالم و وحشى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند كه بعد از تاسیس پادشاهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نیروى خود را صرف سرکوب مقاومتهاى نژادهای شکست خورده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. وحشیگرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به حدى بود كه چهارتا از نژادهای متمدن ساكن منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ارمشتگاه طى دوران پانصد ساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سیطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پادشاهى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان منقرض شدند. وقتی امپراتوری مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شکل گرفت و پایشان به آن بخش از كیهان رسید، این پادشاهان ستمگر ترجیح دادند با امپراتوران نیرومند مولوك متحد شوند و تاج و تخت خود را حفظ كنند. در نتیجه حكومتشان براى مدت سیصد سال دیگر -تا انقراض سلسله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مولوك- دوام یافت.

پس از فروپاشی اقتدار مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، با آغاز دوران هرج و مرج در قلمرو امپراتوری قیامهاى پیاپی پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تخت سلطنت زولمارها را لرزاند و به زودى ارتشى متحد از نژادهاى شورشى پدید آمد که نه تنها منظومه را از یوغ ظلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان آزاد كرد، كه به سیارك زادگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نیز حمله برد. در جریان این نبردها نژاد زولمارها تقریبا منقرض شد و امروز تنها بقایایی اندک از این نژاد در کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دور افتاده باقی مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که ارتباط چندانی با هم ندارند و مهمترین روایتهای فرهنگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان یادآوری خاطراتی از دوران عظمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است. روایتشان از تاریخ خودشان و کل کیهان به کلی با آنچه که واقع شده متفاوت است. تا مدتها فرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد که این تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگاری جعلی نوعی مکر سیاسی و حربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی برای چیرگی بر نژادهای مغلوب باشد. اما بعد از شکست خوردن زولمارها معلوم شد که این موجودات اصولا تاریخ را به شکلی عینی درک نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و آن را همیشه با خیالات خود درهم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیزند.

ریشه: نام این موجودات از ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سامی «ظلم» گرفته شده است، این اسم در ضمن به خاندانی از مهاجران بریتانیایی هم مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که در اواخر قرن نوزدهم در استعمار آمریکای شمالی و کشتار سرخپوستان نقشی ایفا کردند و امروز مالک هتل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مشهورِ زولمار هستند.

G:\draw\my works\2D Art\21215 (2).jpg

زوم

زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از موجودات متمدن سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ونگوهن هستند. چشمانی درشت و تیزبین و مغزی درشت و پیچیده دارند و سخن گفتن به زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برای نژادهای دیگر ناممکن است، چون در اصل گفتارشان نوعی شعر بسیار پیچیده و آهنگین است. به هماغوشی و جفتگیری علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زیادی دارند و بدون این که هدفشان تولید مثل باشد، روزی چندین بار با هم جفتگیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و این مضمون در مرکز آفرینشهای هنری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قرار دارد.

این موجودات از دیرباز خود را وقف پیشبرد هنرهاى زیبا كرده بودند. هنوز هم زندگى لذت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جویانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بیشترشان از راه خلق آثار خلاقانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گوناگون و فروختن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به مشتریانی از نژادهای متفاوت تأمین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تمام اوقات فراغت خود را صرف پرداختن به هنرهاى خاص نژادشان خود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. برخى از این هنرها براى موجودات دیگر غیرقابل درك است. مثلا یكى از هنرهاى مشهورشان تولید مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از بوهاست كه توسط غدد خاص زیر شكمشان تولید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. سایر موجودات متمدن نسبت به بخش مهمى از این بوها حساسیت ندارند و آنهایی هم دارند معمولا نظر خوشى به این بوها ندارند. با اینهمه همین هنر ناخوشایند -از نظر سایر جانداران- در میان خود زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار محبوب است.

هنر دیگرشان ساختن نقاشیهاى غریبى است كه بر روى صخره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با كمك گرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گلهاى رنگارنگ گلزارهاى وسیع ونگوهن مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند. این نقاشیها براى یك ناظر خارجى -كه چشمهاى حساس زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نداشته باشد- بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌معنا جلوه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اما همچنان دلفریب و زیباست و هرساله هزاران جهانگرد برای بازدید از آنها به سرزمین سنگلاخ و برهوت زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این نقاشیهاى عجیب تنها چند ساعت دوام دارند و در زیر نور درخشان خورشید درخشان ونگوهن خیلى زود سیاه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و رنگ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بازند.

هنر دیگرشان که مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شهرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در كل كیهان شده، ساخت مجسمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى ظریف سنگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایست كه به افتخار خودشان زوم نام گرفته است. نحوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ساخت این مجسمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز رازى است كه به شدت توسط زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پاسدارى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اما این تندیسهای پیچیده و انتزاعی برای دستگاه بینایی و لامسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اغلب نژادهای هوشمند زیبا و فریبا جلوه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و در سراسر کهکشان مشتریانی پر و پا قرص دارد. رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از این مجسمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که بسیار گرانبها هستند، به رنگ سبز ساخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و براى سازندگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان معانى مذهبى عمیقی دارند. به همین خاطر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خرید و فروش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برای زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ممنوع است و فقط گاهی که یکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از مهمانی یا دوستی از نژادی دیگر لطفی ببیند و بخواهد جبران کند، آن را به وی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخشد.

با آن که زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بدنی ظریف و لاغر دارند و آرام و مهربان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند در شرایط بحرانی خشن و دلیر هم باشند. دست كم یكبار در تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان، زمانى كه پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كوشیدند تا دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كشورگشایى خود را تا قاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گسترش دهند، با شدتى بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سابقه جنگیدند و بخش مهمى از حریفان سخت پوست و زرهپوش مهاجم را با سلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى ناشناخته نابود كردند. شواهدی هست که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد در این نبرد هم زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با دست خود دشمن را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و انگار با سلاحی مرموز باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خودکشی کنند یا به قتل همنوعان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان روی بیاورند.

در مورد ماهیت سلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سرّی زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى زیادى در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ونگوهن بر سر زبانهاست. چنان که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند یكى از این اسلحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نقاشى عظیمى بوده كه وقتی از فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دور دیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده، اثر روانی مهیبی به جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشته و باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها طورى خشمگین شوند که به یكدیگر حمله كنند و خودشان همدیگر را به قتل برسانند. همچنین اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به یک بمب بودار در اسناد هست که بر مبنای آن انگار زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با ترشح بوهایی باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دچار توهم شوند و خودکشی کنند.

هرچند پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نخستین حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان در فتح قاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ناكام ماندند، اما پس از ورود مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به این منظومه توانستند با پشتیبانى ایشان سراسر ونگوهن را تسخیر كنند. زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از ورود مهاجمان مولوك -شاید به دلیل ناآشنا بودنشان با دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى حسى و ادراكى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان- نتوانستند از تسلیحات عجیب خود بهره برند و در مدت كوتاهى شكست خوردند و مغلوب مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شدند. به این ترتیب در تمام دوران امپراتورى مولوك ظلم و ستم فراوانى از سوى پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى وحشى بر این قوم زیباپرست وارد شد. خود مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها البته چندان خشونتى درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به خرج نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند. چون از دید آنها زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادهایى قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند كه بدون مقاومت تسلیم شده و به امپراتوری پیوسته بودند. اما پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توزانه سرشكستگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قدیمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را با خشونتی سخت تلافى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند.

در نهایت پس از چند قرن مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مخفیانه و زیرزمینی، قوای مولوک از منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ونگوهن پس نشستند و زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شکلی منظم جنایتکاران پتاح را مورد تعقیب قرار داده و قلع و قمع کردند. با فراگیر شدن موج شورشهایى كه به ظهور جمهورى انجامید، زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم بار دیگر از سلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مرموز خویش بهره گرفتند و با ایجاد موسیقى غریبى باعث شدند مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ابتدا به پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى غافلگیر شده حمله كنند و بعد به جان هم بیفتند. از آن هنگام تا به امروز زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها یكى از مقتدرترین نژادهای ساکن ونگوهن به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و از اعضای بانفوذ شوراى كیهانى جمهورى چهارم هستند.

ریشه: کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زوم سرواژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «زیباسازی واجد معنا» است که شعار ملی این نژاد است!

G:\draw\my works\2D Art\بی.jpgG:\draw\my works\Dazimda\زوم.jpg

i

G:\draw\my works\2D Art\غغغقغ.jpg

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف س

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب