پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ف

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ف

فاراش

فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نژادى از موجودات هوشمند هاتور هستند كه تمدنى درخشان و پرعظمت را بر پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نوعی فرهنگ راهزنی بنیان نهادند. این موجودات شاخى بلند بر پیشانى دارند و دو چشم و دو گوش بزرگ پره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار زیر آنها در بالای جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قرار گرفته است. بدنی تنومند و عضلانی دارند و مهارتشان در استفاده از سلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پرتابی مشهور است.

فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در ابتدای تاریخ خود موفق شدند جانورانى نیرومند و تندرو به نام اوشتار را رام كنند و پس از آن همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رخدادهای مهمی اجتماعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به این مرکب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های وفادارشان گره خورده است. هر فاراش در زمان تولد با یک اوشتارِ نوزاد همراه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و این دو پا به پای هم رشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ارتباط بسیار نزدیکی با هم برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. نوزادان فاراش وقتی از تخم خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند متحرک و هوشیار هستند و نیازى به مراقبت بزرگترها ندارند. اما برای آن که بتوانند به تنهایى گلیم خود را از آب بیرون بكشند، باید با نوزاد یک اوشتار همراه باشند و این تنها هدیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایست که در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها یک والد به فرزندش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخشد. نوزادان فاقد شاخ و پره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بلند گوش هستند و این نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بلوغ را بعدتر به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. شواهدی هست که فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اوشتارها با غدد بوزای روی بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان روی همدیگر تأثیر هورمونى می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند و رشد و بلوغ همزمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را تنظیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هرکس را بر اساس اوشتاری که دارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند. طوری که در صورت مرگ اوشتار صاحبش به خاطر محروم شدن از شأن اجتماعی از همه جا طرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و معمولا پای پیاده به کوهستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود و آنجا خودکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. اوشتارها هم به سوار خود بسیار وابسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و اگر فاراشی بمیرد، مرکبش هم در زمانی کوتاه دق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. با این حال این موجودات اغلب به صورت جفت با مرگ روبرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. چون تمام عمرشان با جنگهای پیاپی تن به تن درگیرند و اغلب در میدان نبرد به همراه مرکب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از پای در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند.

به خاطر همین نزدیکی بیش از حد برخی از بوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان جمهوری این دو گونه را مثل گلسنگ در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمین همچون یک ترکیب همزیست در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و با یک نام (فاراش-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اوشتار) نامگذاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. شواهد دیرین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه هم نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که این دو گونه پا به پای هم تکامل یافته و در حضور همدیگر تغییر شکل پیدا کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اجداد دوردست اوشتار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتى غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیکر بودند با لاكی چرمى و منقار نیرومند كه بر پاهاى بلند و چابك عقبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دویدند و از گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى حشرات شناور در ارتفاعات پایین تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. دستان کوچک این موجودات تنها برای تمیز کردن دهان و بدن کاربرد داشت و برای حرکت از آن بهره نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بردند. اما بعد از آن که فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ایشان را رام کردند، کم کم آن پوشش لاکی از بین رفت و پشمهای بلندتری بر بدنشان رویید و از همه مهمتر این که دستانشان هم رشد کرد و حرکتشان به تاخت با چهار پا تبدیل شد.

فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با آن که اقتصاد خود را بر اساس دزدی و راهزنی تعریف کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اما قواعد اخلاقی پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را رعایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و هنگام دستبرد زدن به دیگران اصولی جوانمردانه را رعایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اتحاد دیرپا در میانشان معنا ندارد و هرکس ممکن است به هرکس دیگری دستبرد بزند. چنان که هماوردان و جنگاورانی که بر سر اموالی با هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ستیزند و همدیگر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشند، اغلب دوستان نزدیک هم هستند.

این موجودات تنها یك جنس دارند و بدون جفتگیری از راه بکرزایی تولید مثل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و هرکدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند پس از بلوغ سالی بیست تخم بگذارد. با این حال به خاطر مرگ و میر بالایشان در جریان نبرد، جمعیتشان هرگز از حدی بیشتر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. یک دلیل کنترل جمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم آن است که نیرومندترین جنگاوران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان طبق رسمى باستانى به هنگام پیروز شدن بر بزرگترین دشمن خود، دم بلند خود را قطع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این دم نوعی اندام تخمگذارى است و در باروری فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نقشی کلیدی ایفا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. این کار بدان معناست که جنگجوى پیروزمند آخرین بازمانده از دودمان خود است، و از آن پس كسى با توانایى و دلاورى او زاده نخواهد شد. این رسم خودنمایانه طی سالهای اخیر ممنوع شده چون عموم فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که این کار در نهایت به ضعیف شدن خزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ژنى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انجامد و تواناترین موجودات از صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى انتخاب طبیعى حذف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هوشمندترین موجودات مقیم ماهِ هاتور هستند و در قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی کوچک سازمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابند. با این حال زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در انزوا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد و هر فاراش با اوشتاری که دارد در قلمروی مشخص روزگار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراند و سرسختانه در برابر دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگران از مرزهایش دفاع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. اعضای یک قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با نمادها و پرچمهای ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و در همسایگی هم زندگی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، و به ندرت و تنها در مراسم آیینی سالانه همدیگر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند. دشمن مشترک فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نژادی است به نام مانقوطا که سبک زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش دقیقا واژگونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این موجودات است.

جمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به پنج نژاد تقسیم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه وجه تمایزشان از هم رنگ بدنشان است. قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فاراش بر همین اساس با سپرهای سرخ، سبز، زرد، آبى و سیاه شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و هریک در این زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رنگی علامتی ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود دارند و در چراگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی با حد و مرز مشخص با اوشتار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان گردش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و از شیر و مواد مغذی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که اوشتارها دفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و جنگهای دایمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم همواره در مرز میان چراگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

نبرد فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همواره دونفره است و هرگز به شکل گروهی انجام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرد. درگیری به این ترتیب شروع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که کسی به قصد دستبرد به مرز چمنزار همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، که اغلب به نژادی و رنگی دیگر تعلق دارد. بعد با صدای بلند رجز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و مالک آن چراگاه را به نبرد دعوت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. دیر یا زود سلحشورى پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا به فراخوان وی پاسخ دهد و نبرد تن به تن به این شکل آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در هنگام نبرد بر پشت اوشتار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشینند و نیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی سنگین را به هم پرتاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند یا با گرزهایی که بر سر نیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بلند سوار شده، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کوشند تا حریف را از پشت اوشتار سرنگون کنند. فاراشی كه از پشت اوشتارش بیفتد به سرعت زیر سم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى استوار اوشتار حریف خرد و خمیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اوشتار شهسوار زمین خورده همیشه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کوشد تا سرورش را از میدان نجات دهد و به همین خاطر همزمان درگیری شدیدی بین دو مرکب هم در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که به زخمی شدن و مرگ یکی از این دو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انجامد. در نهایت شوالیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پیروز با بریدن شاخ جنگجوى كشته شده و نگه داشتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که مالک چراگاه وی هم هست و قلمرو خود را گسترش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. بر اساس سنت هر فاراشی که شصت و چهار شاخ دشمن را جمع کرده باشد، چندان نیرومند و نامدار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که دم خود را -اگر تا آن هنگام در جنگ قطع نشده باشد- مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد.

فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هنر و ادبیات پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند، اما فناورى پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تكامل نیافته است. تنها اختراع مهمشان نوعی دستگاه درو برای چمنزارهاى سرخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رنگ قلمروشان است، و شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای پیچیده از لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که از آن برای گردآوری و تقطیر شبنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى شیرین بامدادی ماه هاتور استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. هنرمندان و شاعران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کسانی هستند كه در جنگ به شكلى مرگبار زخمى شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و در باقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمر كوتاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نیروی خود را صرف آفریدن آثار هنرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. مشهورترین شاعرشان یکی از فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاه است که قرنها پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زیست و در جنگ هردو دست خود را از دست داد و اوشتارش هم مثل خودش زخمی مرگبار برداشت. او در ساعتهای پایانی عمرش در میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چمنزار سرخی نشست و منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بسیار زیبا و حماسی سرود که هماورد و کشنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش با ادب و احترام تمام آن را بر دفترچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همیشه به همراه دارند، یادداشت کرد. شهسواری که او را کشت از نژاد سبز بود و خودش هم بعدها به هنرمند بزرگی بدل شد و پیش از مرگ نماد قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را با زیبایی تمام بر درفشی نقاشی کرد که هنوز باقی مانده و نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای عالی از هنر خطاطی فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید.

ریشه: نام فاراش و اوشتار از یک نام دوبخشی اوستایی گرفته شده که در گاهان اسم یک پهلوان نامدار و پاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نهاد تورانی است. او فَرَشوشتْرَه نام دارد و نامش از دو بخش فَرَه و اوشتْرَه تشکیل شده که اولی برتری و اقتدار و دومی درخشش یا شتر معنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

Untitled-12

G:\draw\my works\2D Art\انتقامجو.jpg

فارناژ

این موجودات، ساكن جنگلهاى انبوه رگا هستند. تمدنى بسیار ابتدایى دارند و بر فراز درختان بلند جنگل بنفش زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این جنگل نام خود را از درختان غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آساى بنفش رنگ خود گرفته که در درون خود حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و تونل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که منزلگاه این مردم است. فارناژها نوعى تكامل موازى را با این گیاهان از سر گذرانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و در برابر زیستگاه و مواد غذایى آماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند، سطح درختان را از انگلهاى فراوان بومی رگا پاكیزه نگاه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارند. فارناژها براى زیستن در حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى درختان مورد نظر سازگار شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و شهرهایى بسیار بزرگ را در درون این فرورفتگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند. گاهی شهرهایشان تعداد خیلی زیادی از درختان کنار هم را به هم متصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جنگلی را در بر بگیرد.

فارناژها در حدود نیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌متر قد دارند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به كمك بالهاى نیرومند خود از شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای پرواز كنند. دست فارناژها براى انجام كارهاى دقیق تخصص یافته و از آن براى حركت كردن استفاده نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. تنها بخش استخوانى در تمام بدنشان جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است كه به سپرى پهن در پشت و شاخهایى در جلو مسلح است. در عین قوى بودن حس بینایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان، گاه اشتباهات مرگبارى در تخمین فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و با شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مار مانند درختان برخورد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. اگر این موجودات با شدت به جایی برخورد کنند یا از بلندی بر زمین بیفتند، به دلیل بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌استخوان بودن بدنشان فوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند و به صورت مایعى غلیظ و تیره بر بوته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انبوه پوشاننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاک لخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فارناژهایی که هنگام پریدن بین شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خطا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنن و در برخورد با آنها جان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سپارند، بر پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی درختان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چسبند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خشكند. فارناژها درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این مقبره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های طبیعی بنفش خرافه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی عجیب و غریبی دارند و منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی خیال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جادویی آنها سروده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

شکل دیگری از این داستانها درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گورهای گشوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیگری هم وجود دارد که بر سطح زمین جای دارد و از دید ناظران بیرونی به لکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی سبز شبیه است. اینها باقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جسد فارناژهایی هستند که به خاطر اختلال در بال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدن یا به دلایل دیگر از بلندای دوردست شهرهایشان سقوط مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و در برخورد با زمین پیکرشان منهدم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. به خاطر شدت این برخورد، بافتهای گوشتی بنفش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاشد و بنابراین بر خلاف لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چسبیده به شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، به لکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سبز بر زمین تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. چون خون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان که از تركیبات آهن سه ظرفیتى غنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است، سبز رنگ است.

تمدن فارناژها بسیار بدوى است. همه در قالب نظامى پادشاهى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و پادشاهشان شَمَن یا كشیش اعظمشان هم هست. در اصل درختان جنگل بنفش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرستند، هرچند اعتقاد دارند نیروی این درختان هر از چندی در کالبد یک فارناژ جنگاور و فرهمند حلول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و او کسی است که بعد از گذراندن آزمونهایی به پادشاهی برگزیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

این مردمان هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژادان خود را بسیار محترم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و هرگز در میان خود خونریزى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. اما در نبردى دائمى با ماسامو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به سر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند كه قبایلى متحد هستند كه در جوامعى برده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار و خشن در دشتهای راگا زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. ماسامو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به عنوان غنیمتى گرانبها، جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى متخلخل آنها را جمع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و با این ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ناخوشایند معابدى براى خدایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند. ماسامو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شباهت زیادى با فارناژها دارند، اما جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به این استحكام نیست و بالهایشان هم بیشتر از آنكه عضوى متحرك باشد، به باله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى ثابت شباهت دارد. برخى از دانشمندان، معتقدند كه این دو نژادِ جنگجو منشأ تكاملى مشتركى داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

kh فارناژها، داراى سیستم تولیدمثل غریبى هستند. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى افراد بالغ مقیم جنگل بنفش، یكبار در سال -هنگامى كه قرصهاى دو خورشید رگا در آسمان بر هم منطبق شوند- در اطراف حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عمیق و غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیكرِ یكى از درختهاى مقدس جمع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و چند قطره مایع آبى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رنگ حاوى یاخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى جنسى را از خود دفع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این مواد به صورت توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى تیره در این حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ انباشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و طی سه ماه آنجا باقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند و تخمهایی در آن تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. پس از آن در شبی تاریک هزاران نوزاد فارناژ از درون حفره به بیرون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خزند. این نوزادان درست شبیه به بالغها هستند و تنها تفاوتشان با آنها نداشتن دست است. دست نوزادان به تدریج با افزایش سنشان رشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و به جایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به خوبى كارهاى دستى مربوط به شهر خود را انجام دهند. مراحل لاروى و چگونگى دگردیسى این موجودات هنوز به درستى شناخته نشده است، اما مسلم است كه این مراحل در درون حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یاد شده به و كمك ترشحات درختان بنفش انجام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد.

ریشه: نام این موجودات از دو تن از دوستانم گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شده – فرناز و میثم!- که جداگانه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نوشته شدن فصلی به نامشان در این کتاب تحدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای داشتند!

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0کمانگیر۱۲.jpg

فدرنج

فَدْرَنْج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی کندرو و تنبل و زیبا هستند با اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نزدیک به یک گاومیش بزرگ. بدنى شفاف و ژله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند که هسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرکزی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش سرخ و درخشان است. این موجودات غریب از حشرات پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه در گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بزرگ در ارتفاعات پایین سورات پرواز مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. براى این كار از راه قیف دهانشان هوا را به درون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مكند و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جانوران اطرافشان را هم همراه این هوا جذب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

به صورت خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى شش تا نُه نفره در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سورات زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. بدنشان خیلى راحت در اثر ضربه و یا آسیب فیزیكى از هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاشد، اما این متلاشى شدن ناگهانى با پراكنده شدن انفجارآمیز مقدار زیادى گاز سمى همراه است و بنابراین همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جانداران سورات ترجیح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند در برخورد با آنها بدون ایجاد درگیرى راه خود را بگیرند و بروند. روش دفاعی شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز دیگری که دارند آن است که اگر مورد حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کسی قرار بگیرند و آزرده شوند، اوهام و کابوسهایی را در ذهن او به وجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. به ویژه آن گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از ساکنان سورات که چرخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خواب و بیداری دارند از رویارویی با این موجودات می پرهیزند. چون ممکن است باعث ناراحتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شوند و پس از آن تا مدتها کابوس خواهند دید.

این که فدرنج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چگونه باعث تولید کابوس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، رازی ناشناخته است. چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید هسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی متورم و سرخ میانی بدن این جانداران مغزی پیچیده را در خود جای داده باشد که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به این ترتیب با اثر گذاشتن بر مغز موجودات مهاجم ایشان را بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اثر کند. با این حال در مورد درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هوشمندى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان اطلاعات كمى در دست است. چیزى كه هست اینكه با لمس كردن دم یكدیگر، بر اساس قواعدى پیچیده با هم صحبت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. و ساختار خانوادگى بسیار پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى دارند. اما شهر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند و زبان سایر نژادهای هوشمند را نیز فرا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند.

هرتعدادى از آنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند با هم جمع شوند و با به اشتراك گذاشتن ژن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى غیرعادى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان -كه از تركیبات سیلیسیم درست شده است- موجودات جدید را پدید آورند. هرچه تعداد این سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاران ژنومى اولیه بیشتر باشد، پیچیدگى و توانایى زیستى فرزندان بیشتر است. اما در صورتى كه هیچ جفتى برایشان پیدا نشود، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به صورت انفرادى هم تولیدمثل كنند. به طور معمول، هر خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آنها از پنج یا شش فرد تشكیل شده است. هر اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این چنینى تا مدت یك سال محلى سورات دوام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد و دست كم ده دوازده نوزاد تولید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه از نظر شكل ظاهرى درست شبیه والدینشان هستند، منتها كمى رنگ پریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترند.

فدرنج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار كند حركت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و معمولا در مناطق جنگلى و تاریك زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. نور شدید هم باعث مرگشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولى انفجار سمى را موجب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. در واقع تنها راه شكار كردن آنها تاباندن نور شدید بر بدنشان است. در اثر این نور آب بدنشان به تدرج تبخیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود وبدون اینكه تلاشى براى فرار كنند، به صورت یك پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خشك در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. مرگ طبیعى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نیز به همین شکل است. یعنی همراه است با از دست دادن آب فراوان، به طورى كه پس از مدتى تنها كیسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى چروكیده و سمى از بدنشان باقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند كه خیلى زود در اثر عوامل محیطى تجزیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و زهر موجود در آن بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اثر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

ریشه: اسم این موجودات از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سغدی «فدرنج» گرفته شده که نام دیو کابوس و خوابهای بد است.

hdg

فرسپات

فَرَسْپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیكر و پرنده هستند که در همستگان تکامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و در آسمانهای این سیاره به صورت انفرادی پرواز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بدنی دوکی شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و عظیم دارند که در بافتهای داخلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی عظیم برای ذخیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گاز دارد. به همین خاطر بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بسیار سبک کنند و مثل بالونی در هوا شناور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. فرسپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با این بدن عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بسیار چالاک هم هستند و با باله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بالهایی که بر بخشهای بالایی تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به سرعت پیش و پس بروند و مسیرهایی بغرنج را طی کنند.

یکی از ورزشهای محبوب در میان فرسپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نوعی توپ بازی است که با پرواز کردن در منحنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی پیچیده در میان ستونهای ابر سرخ همستگان انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و هر ساله هزاران گردشگر و تماشاچی را از نژادهای گوناگون به طبقات میانی جو این سیاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشاند. این بازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درست پیش از فصل جفتگیری فرسپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاستگاه این بازی و قواعد پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای وجود دارد که آن را به ماجراجویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پهلوانی باستانی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، و مورخان به تازگی شواهدی یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که چنین پهلوانی به واقع در تاریخ فرسپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وجود داشته و نقشی مهم در سازماندهی جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ایفا کرده است.

فرسپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زا هستند. فرزندانشان به رونوشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی کوچک از خودشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند و شباهت زیادی به والدشان دارند. نوزادان از ابتدای تولد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند پرواز کنند و برای مدتی طولانی با مادرشان همراه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. طوری که جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از گروهی از نرهای منفرد و خاندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بزرگ از ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و فرزندانشان تشکیل یافته است. در هوشمندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فرسپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بحثی نیست چون زبانی ویژه دارند و با سایر نژادها هم وارد ارتباط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. اما به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد فاقد فرهنگ و فناوری پیشرفته باشند.

ریشه: نام این موجودات از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اوستایی «فرسپات» گرفته شده که نام ایزد موکل گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و گیاهان سودمند است.

G:\draw\my works\Dazimda\فرسپات.jpg

فیشوتن

جانورانى هستند تنومند، در ابعاد یك گاومیش بزرگ، كه به صورت گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى پرجمعیت در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ونگوهن زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. اغلب روی چهار پایشان حرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، اما چون پاهایشان بلندتر از دستهاست، هر از چندی روی دو پایشان بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند مسافتی طولانی را با دو پا طی کنند. سری بزرگ با خرطومی باریک و گوشهایی پهن و بزرگ دارند و بر پیشانی یا دو طرف گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان شاخها و عاجهایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید. دمهایشان شکلها و اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی متنوع دارد و روی هم رفته موجوداتی آرام و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزار و کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تحرک هستند.

یك خاصیت جالب فیشوتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها این است كه از راه جوانه زدن تولیدمثل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. یعنى در شرایط مناسب غده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى درشت در پشت آنها تولید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه پس از جدا شدن از بدنشان، یك فیشوتن نوزاد را ایجاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. آنها تنها یك جنس دارند و بر فراز كوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مرتفع زادبومشان بر توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى گلسنگ زرد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرند. پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها این موجودات را اهلى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و از گوشت صورتى رنگ و رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در عین حال همین پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مهمترین مدافعان این رمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى كند و درشت در مقابل شكارچیان درنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کوهستانی هستند. اربابانشان علاوه بر تغذیه از آنها، به عنوان جانورانى باركش هم از ایشان استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

این جانداران به هنگام شادمانی ترشحاتى ارغوانى و غلیظ و بدبو را از دهان خود خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه توسط پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نوشیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این ماده براى بسیارى از شكارچیان ونگوهن سمى است، اما داراى هورمونى است كه باعث بلوغ پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تا حدودی اثر مخدر هم دارد و اعتیادآور است. برخی معتقدند که ارتباط پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و فیشوتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها واژگونه است و این رمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آرام هستند که چوپانان خود را با ترشح این مواد اهلی کرده و به کارِ حفاظت از خویش گماشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

فیشوتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای هوشمند محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و با زبان ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای كه برمبناى علائم صوتى منتقل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، با اربابان خود ارتباط برقرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. نكته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جالب اینكه زبان ارتباطى دیگرى بین این موجودات رایج است كه از آن براى سخن گفتن با هم استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، و این زبان با آنچه كه براى ارتباط با چوپانان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کاربرد دارد، كاملا متفاوت است. مدتها پیش سندی که گفته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد متن ترجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از زبان فیشوتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست در ونگوهن انتشار یافت و در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تکان روحی عظیمی ایجاد کرد و نزدیک بود به بحرانی در ارتباط این دو نژاد منتهی شود. چون در این روایت فیشوتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از دیدگاه خود چوپانان خویش را با لحنی تحقیرآمیز و اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی گزنده توصیف کرده بودند. فیشوتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها البته انتساب این متن به جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را انکار کردند و پوروتات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم این عذر را پذیرفتند. هرچند شواهدی هست که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد متن اصیل بوده و گزارشی است که یکی از مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان زوم بعد از اقامت نزد این موجودات ثبت کرده است.

lkj hgt ریشه: نام این موجودات از ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اوستایی «فْشو» به معنای رمه و گوسفند و کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «تن» گرفته شده است.

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0حرطووووم.jpg

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ک

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب