گفتار نخست: مومیاییها در چشماندازی کلی
در میان آثار باستانی به ندرت چیزی، و در میان شخصیتهای تاریخی به ندرت کسی را میتوان یافت که به اندازهی «مومیایی» خیالبرانگیز و موضوع کنجکاوی بوده باشند. مومیایی آن نقطهایست که انسانهای میرا و فانی به چیزهای پایدار و جاویدان بدل میشوند، و به همان اندازه که از شکنندگی انسانی خود بیشتر فاصله میگیرند، بیشتر و بیشتر در قالب شیئی بیگانه و جادویی تجسد پیدا میکنند. مومیایی از دیرباز موضوع گمانهزنی و خیالپردازی بوده است، خواه در مقام شخصیتی نامدار در تاریخ، و خواه همچون جسمیتی جادویی و چیزی شگفت.
مومیاییها را در کل به دو ردهی طبیعی و دستساز تقسیم میکنند. مومیایی طبیعی[1] زمانی پدید میآید که عواملی طبیعی مثل خشکی محیط یا سرما از فساد جسد جلوگیری کند. مومیاییهای دستساز[2] اما حاصل دستکاری هدفمند و آیینی جسد هستند، به قصد مهار کردن فرایند فروپاشی پیکر فرد. قدیمیترین مومیاییهای تولید شده به دست انسان نه به مصر، که به تمدنهای قارهی آمریکا تعلق دارند.
قدمت مرد حدود چهل سالهای که به طور طبیعی مومیایی شده و در غار ارواح در منطقهی فالون در نوادا کشف شده، به دوران نوسنگی و ۷۴۰۰ پ.م باز میگردد،[3] و این کهنترین مومیاییایست که پیدا شده. تا پیش از کشف آن قدیمیترین مومیاییای که میشناختیم به کودکی تعلق داشت که در غار چینچورو در شیلی (۵۰۵۰ پ.م) یافته شده و قدیمیترین مومیایی دستساز[4] محسوب میشود.[5] مومیاییهای آمریکایی از نظر شیوهی آمادهسازی به کلی با نمونههای مصری تفاوت دارند. در آنها به جای آن که برای آبگیری جسد از علم شیمی استفاده شود، روشهایی خشنتر و مکانیکی به کار گرفته شده است.
مومیایی مسیحی در واتیکان
رژهی مومیاییها در خیابانهای قاهره، سال ۵۴۰۰ (۱۴۰۰/ ۲۰۲۱م.)
در کل مومیاییهای آمریکایی با یکی از دو روشِ سیاه یا سرخ پدید آمدهاند. مومیاگری سیاه قدیمیتر است و در فاصلهی ۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰ پ.م رواج داشته است. در این شیوه پوست جسد را میکندهاند، دست و پا و سر را از تنه جدا میکردهاند، و اندامها و عضلات را با چاقوی سنگی میتراشیدهاند، در حدی که فقط استخوانها از جسد باقی میمانده. بعد استخوانها را با خاکستر داغ یا آفتاب خشک کرده و اندامها و سر را دوباره به تنه متصل میکردهاند.
مومیاگران آمریکایی روی این اسکلت را با لایههایی از گل و خاکستر و علف میپوشاندهاند و عملا مجسمهای از فرد درگذشته گرداگرد استخوانهایش درست میکردهاند. در نهایت هم پوست فرد را دوباره روی آن میکشیدهاند. از آنجا که پوست این مومیاییها با املاح منگنز رنگ میشده، آنها را به خاطر رنگشان سیاه مینامند.
مومیایی طبیعی مصری، جبلین، دوران پیشادودمانی، ۳۶۰۰ پ.م
روش مومیاگری سرخ دیرآیندتر است و در فاصلهی سالهای ۹۰۰ تا ۱۴۰۰ (۲۵۰۰-۲۰۰۰ پ.م)[6] رواج داشته است. در این شیوه فقط سر را از بدن جدا میکرده و پوست آن را میکندهاند تا جمجمه را شکافته و مغز را تخلیه کنند. بیرون آوردن اندامهای داخلی و جایگزینیشان با گِل و مواد گیاهی با شکافتن پوست و ایجاد برشهایی بر بدن ممکن میشده و روش سرخ از این نظر با مومیاگری مصری شباهتی دارد. این مومیاییها کلاهگیس با موهای بلند دارند که گاهی درازایاش به ۶۰ سانتی متر بالغ میشود.
هرچند مومیاگری در قارهی آمریکا زودتر آغاز شد، اما مشهورترین و پرشمارترین مومیاییهای دنیا در تمدن مصری تولید شدهاند. مومیاگری در مصر پس از آمریکا آغاز شد، اما بسی بیشتر پایید و پیچیدگیهایی شگفتانگیز پیدا کرد. قدیمیترین مومیایی کشف شده در مصر به پیش از آغاز دوران تاریخی این سرزمین مربوط میشود و قدمتش به ۳۶۰۰ پ.م باز میگردد. این مومیایی مردیست بیست و چند ساله و خمیده در حالت جنینی، که تا مدتها طبیعی قلمداد میشد، اما پژوهشهای جدیدتر نشان داده که نشانههایی از موادی مثل صمغ بر بدنش یافت میشود و این نشانهی دستساز بودن آن است.[7] در این جسد هردو عنصر اصلی مومیاگران بعدی -پیچیدن نوار کتانی دور بدن و آغشتن آن به صمغ- در کنار هم دیده میشوند. با آن که قدمت این نمونهها بسیار است، اما رایج شدن مومیایی کردن بسیار دیرآیندتر است و روش مشهور آن تازه در حدود سال ۸۰۰ تاریخی (۲۶۰۰ پ.م) و عصر فرعونهای سلسلهی چهارم به بلوغ دست یافت.
در مصر هم مثل کانونهای دیگر شکلگیری مومیاگری (ترکستان و آمریکای شمالی) اقلیم خشک و گرم کلید اصلی شکلگیری این فن بوده است. اصولا فناوری مومیاگری به طور عمده در نقاطی پدید آمده که در آن گهگاه جسدها به خاطر کمی رطوبت و گرمای هوا خود به خود خشک شده و از تجزیه توسط باکتریها مصون میماندهاند. در مصر این روند به خاک بیابانی و شنزارهای خشک و داغ پیرامون نیل مربوط میشود که از جسدهای مدفون شده آبگیری میکند و روند فروپاشی بافتها را مهار میکند.
اما خاک بیابانهای مصر به همان اندازهای که در مکیدن رطوبت جسد و ایجاد مومیایی طبیعی کارآمد است، نسبت به حملهی جانوران وحشی آسیبپذیر است. به ویژه شغال وحشی مصری که صورت خود را به آنوبیس داده، جانوری لاشهخوار است و مهارتی در یافتن جسدهای انسانی مدفون شده در زیر شنها دارد. بنابراین باید برای محافظت جسد از جانوران لاشهخوار، اتاقکی بیروزن برای نهادنشان ایجاد کرد و این همان است که به ساخت مصطبهها منتهی شد و بعدتر با روی هم چیده شدن مصطبهها ساختار کلانسنگی اهرام را نتیجه داد.
اما ایراد کار در آنجاست که روندهایی که یکی از این دو ردهی جانداران مهاجم را مهار میکنند، اغلب فضایی برای ترکتازی دیگری به دست میدهند. نمونهاش ساخت مصطبه است که در اصل برای دفع خطر جانوران لاشهخوار آغاز شد، اما به پیامدی ناخواسته انجامید، و آن از بین رفتن بافت ماسههای خشک و داغی بود که مومیایی طبیعی ایجاد میکردند.[8] یعنی با مهار شغالهای لاشهخوار، بند از پای باکتریها برداشته شد. به همان ترتیبی که شنهای داغی که باکتری را مهار میکنند، در مقابل سفرهی گسترده و در دسترسی برای شغالها محسوب میشوند.
بر این مبنا میتوان دلیل پیوند خوردن مومیایی و هرم را دریافت. چون اینها دو شیوه برای غلبه بر دو عامل اصلی تجزیهی جسد هستند. فن مومیایی کردن در واقع جایگزینی برای همان روند طبیعی خشکاندن جسد توسط شنهاست، که به خاطر نهاده شدن جسد در مصطبه ناممکن گشته است. مصریان طبعا از وجود باکتریها بیخبر بودهاند و گویا فرایند فساد جسد را بیشتر به خورده شدن توسط لاشهخواران مربوط میدانستهاند. به همین خاطر خدایان مربوط به مومیایی کردن را با همین جانوران رمزگذاری میکردند. در اساطیر مصری اولین مومیاگر آنوبیس بود و اولین جسدی که مومیایی شد به اوزیریس تعلق داشت. بنابراین خدای حامی مومیاگران، همان جانوری بود که در اصل فن مومیایی برای دفع کردناش ابداع شده بود.
آنوبیس بر تابوت سِنِهجِم مومیایی شده، از بلندپایگان عصر رامسس دوم
آنوبیس با شلاق و عصایی که علامت اقتدار فرعون است، معبد اوزیریس در آبیدوس، البَلیانَه
مومیاگری ترفندی است برای جلوگیری از فروپاشی جسد که اصولا فرایندی زیستشناسانه است و به دست دو ردهی به کلی متفاوت از جانداران ممکن میشود. یکی باکتریهایی که برای عمل بر جسد لزوما به محیط آبی نیاز دارند، و دیگری جانورانی مثل حشرات و خزندگان و پستانداران لاشهخوار که میتوانند جسد خشک شده را هم بخورند. عمل مومیاگری ترفندی است برای مبارزه با هردوی این موجودات. ساخت بنایی مثل هرم در اطراف جسد سدی دفاعی است در برابر جانوران، و مومیاگری جسد فنی است برای مهار باکتریها.
چنان که در کتابی دیگر مفصل شرح دادهام،[9] مفهوم محوری و گرانیگاه معناساز در تمدن مصری از همان ابتدای کار «مرگ» بوده است. نوعی وسواس دربارهی مرگ و جسد و امور مربوط به مردگان در این قلمرو وجود دارد، که مشابهش را با شدتی کمتر در همهی فرهنگهای باستانی میبینیم. در مصر مفهوم مرگ و جسد به محوری چندان مهم بدل شده که بخش بزرگی از آیینها، فنون، هنرها و سازههای معمارانه در گرداگرد جسد آدمیان و جانوران سازمان یافتهاند.
یکی از نمودهای این مرگمداری تمدن مصری آن است که در این قلمرو مفهوم شهر بیش از آن که به زندگان مربوط باشد، به مردگان ارتباط مییافته است. تمدن مصری بر خلاف تمدن ایرانی بسیار دیر نخستین شهرهای خود را پدید آورد. این شهرها در ضمن بر خلاف نمونههای ایرانی گرانیگاههای جمعیتی پایدار و بزرگی نبودند که محل زندگی جمعیتی بزرگ باشند و قرنها بپایند و بر محور بازرگانی و صنعتگری سازمان بیابند. شهرهای مصری طی هزار سال اول شکلگیریشان مراکز درباری یا به ویژه اردوگاههای کارگرانی بودهاند که دستاندرکار ساخت مقبرههای عظیم بودهاند. این شهرها که گاه تا بیست سی هزار نفر کارگر را در خود جای میداده، چند دهه برپای بوده و بعد از ساخته شدن آن مقبرهی عظیم هرمشکل، برچیده میشده است.
شهرهای مصری بنابراین بیشتر مرکز تجمع مقبرهسازان بوده تا محل زندگی مردمان. به همین ترتیب سازههای شهری در مصر بیشتر به مراکز تمرکز گورها مربوط میشود و نه جایگاههای زندگی آدمهای عادی. در مصر در واقع برعکس ایران و سایر جاها، ما شهرهایی نداریم که گورستانی در کنار خود داشته باشند، بلکه برعکس، اغلب شهر مردگانی داریم که مرکز تجمعی از مردمان را در کنارهی خود ایجاد میکند. معمولا این شهرهای مردگان در کرانهی غربی نیل ساخته میشده و روبرویش در کرانهی شرقی شهرهایی شکل میگرفته که بدنهی جمعیتیاش از کارگران و مومیاگران و دیوانسالاران ناظر بر کارهای ایشان تشکیل مییافته است.
این محوری بودن شهر مردگان الگویی است که از ابتدای تاریخ مصر دیده میشود. به شکلی که نخستین شکل واگرایی مکانی جمعیت در مصر باستان نه بر اساس گرهگاههای مسیرهای تجاری یا مراکز دینی و سیاسی، که بر اساس دوشاخه شدن مراکز اقتدار سیاسی و گورستانها تعریف میشود. مثلا سرگرز و لوح نخستین فرعون مصر -نارمر- هردو در هیراکونپلیس کشف شدهاند و بنابراین اینجا باید مرکز اقتدار او بوده باشد. با این حال شواهدی هست که محل تدفین او در گورستان قدیمی ام القعاب در آبیدوس قرار داشته، که آرامگاه شاهان دوران پیشادودمانی را هم در خود جای میداده و در ۱۵۰ کیلومتری شمال غربی هیراکونپلیس قرار گرفته است.[10] امالعقاب به عربی یعن «مادرکوزهها» و نام جدید این منطقه است. آنجا را در مصری باستان «و-پقر» مینامیدند که یعنی «دروازهی درخت پقر».
در همین منطقه مقبرهی جانشین نارمر یعنی آها نیز قرار دارد که سازهای پیچیدهتر از گورهای دو حجرهای قدیمی است و از این نظر مهم است که در شمالش جسد ۳۳ مرد جوان ۲۰-۲۵ ساله را یافتهاند که احتمالا در مراسم تدفین فرعون قربانیشان کردهاند. در نزدیکی ایشان بقایای جسد دست کم هفت شیر پیدا شده که همزمان دفن شدهاند و احتمالا علامت سلطنتی فرعون محسوب میشدهاند.[11]
بزرگترین آرامگاه آبیدوس به فرعون بعدی یعنی جِر تعلق دارد که احتمالا پسر آها و نوهی نارمر بوده است. مقبرهی جر بعدتر در دوران پادشاهی میانه به زیارتگاهی با فضایی آیینی برای پرستش اوزیریس بدل شد و تندیسی از او را آنجا نهادند. این آرامگاه ۴۰ در ۷۰ متر مساحت دارد و همانجایی است که فلیندرز پتری یک بازوی باندپیچیشده با دستبندهایی زرین را یافت، و از آنجا که نسلهای اول باستانشناسان اروپایی تمایز چندانی با گوردزدان و جویندگان گنج نداشتند، متاسفانه دست را دور انداخت و طلاها را نگه داشت که امروز در موزهاش در لندن حفظ میشود. این بازو احتمالا کهنترین بازمانده از آیین مومیایی فرعونهای مصری بوده که با کژفهمی یکی از اولین مصرشناسان مدرن برای همیشه از بین رفته است.
هرچند الگوی رفتاری پتری در میان باستانشناسان و حفاران اروپایی قرن نوزدهم و نیمهی اول قرن بیستم قاعدهای غمانگیز بوده، با این حال حجمی عظیم از مومیاییها در مصر وجود داشته که تا به امروز باقی مانده و همچنان هر از چندی بایگانیهایی نو از آنها کشف میشود. طی نیم قرن گذشته آن شیوههای غیرعلمی و ویرانگرانهی کاوش هم به تدریج منسوخ شد و نوادگان همان گوردزدانی که به اسم باستانشناس به تاراج میراث تاریخی مستعمرهها مشغول بودند، بخشی از دین خود را با پژوهش جدی و منظم بر مومیاییها ادا کردند، که بدنهی محتوای نوشتار کنونی نیز وامدار ایشان است.
- Spontanogenic mummy ↑
- Anthropogenic mummy ↑
- Kirner et al., 1997: 54–56. ↑
- anthropogenic mummy ↑
- Bartkusa at al., 2011: 267–274. ↑
- مبدأ تاریخ یعنی نقطهای بر محور زمان که تاریخ و نویسایی در آن آغاز میشود. بر این مبنا کل تاریخ جهان یک مبدأ مشخص و عام دارد که در حدود ۳۴۰۰ پ.م قرار میگیرد و این زمانی است که خط و نویسایی در جنوب غربی ایران زمین (سو.مر و ایلام) پدیدار شد. بر این مبنا مبدأ تاریخ را بر این نقطه جای خواهم داد، اما تاریخهای رایج دیگر (هجری خورشیدی و میلادی) که مبدأ دینیشان در یک سوم پایانی تاریخ جهان قرار میگیرد را هم کنارش ذکر خواهم کرد. خواننده احتمالا با دیدن گاهشماری بر مبنای مبدأ تاریخی نو ابتدا سردرگم خواهد شد. اما اگر قدری به آن توجه کنید خواهید دید که ترتیب رخدادها چقدر سرراست و تشخیص فاصلههای زمانی میان رخدادها چقدر ساده و دقیق خواهد شد. ↑
- Wei-Haas, 2018. ↑
- Taylor, 2001: 47. ↑
- بنگرید به کتاب «ایران: تمدن راهها» (وکیلی، ۱۴۰۰). ↑
- Shaw, 2004: 113. ↑
- Shaw, 2004: 114. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: فناوری مومیاگری
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب