بخش اول: انوما اليش
(آزاده دهقانی)
پیشگفتار مترجم
اسطورهها پس از هزاران سال همچنان زنده و زایا مینمایند. در تعریف اسطوره، شاید بتوان گفت روایتی از آفرینش است که انسان به گمان خود به وسیلهی آن به راز هستی، پیدایش و نظم جهان دست مییابد. اسطورهها نشانگر فرهنگ و نماد اندیشهی انسانهای آن عصرند و با وارسی ریشههای آن میتوان بسیاری از زوایای تاریک زندگیشان را روشن ساخت. بهنظر میرسد که با پیچیدهتر شدن زندگی انسانها، اسطورهها نیز شاخ و برگ بیشتری پیدا کردند. زمانی انسانها با اسطورهها میزیستند و آنها به زندگیشان معنا میبخشیدند. آیا امروزه نیز اسطورهها در زندگی ما نقش دارند یا تنها روایاتی هستند که مانند نوشتههای دیگر تنها میتوان آنها را در کتابها دید و خواند؟ شاید برای دیدن ردپای دستکم بخشی از آنها در زندگی امروزیمان باید بیشتر بکاویم و سنتهای برگرفته از اساطیر را به یاد آوریم. کلمات و اصطلاحات یکی از این ردپاهاست. اما آیا روایتهای اسطورهای اشارهای به واقعیتهای تاریخی ندارند؟ لوی استروس در کتاب اسطوره و معنا میگوید:
….. از یک طرف این تقابل سادهای که ما بر حسب عادت بین تاریخ و اسطوره قائلیم، اصلا یک تقابل مشخص و واضح نیست و از طرف دیگر یک سطح رابط میان اسطوره و تاریخ وجود دارد. اسطوره ایستاست و ما همان عناصر اسطورهای را در ترکیبهای گوناگون به کرات مشاهده میکنیم، اما آنها در یک نظام بسته جای دارند و میتوان گفت این نظام در تضاد با تاریخ که نظامی باز به شمار میآید قرار دارد.
در تاریخ شیوههای بیشماری وجود دارد که بر طبق آن میتوان هستههای اسطورهای یا توضیحی که آنها نیز در اصل اسطورهای بودند را تنظیم و بازتنظیم کرد…[1]
یکی از این نمونهها انوما الیش یا حماسهی آفرینش بابلی است که به سرآغاز پیدایش زمین، یعنی زمانی که همه جا پوشیده از آب بوده است، اشاره دارد..
متن انوما الیش که اینک در اختیار ماست، به زبان اکدی و خط میخی بابل کهن نگاشته شده و برگرفته از الواح و پاره الواحی که در زمانها و مکانهای مختلف به دست آمده، است. کاملترین آنها به زبان کشوری متاخر یعنی آشوری است و در سال ۱٨٤۹ هنری لیاردآنرا از تکههای پراکندهای که در کتابخانه آشوربانیپال در نینوا بدست آمده بود، گردآوری کرد. جرج اسمیت در ۱٨٤٠ به دنیا آمد و تحصیلات رسمی چندانی نداشت. وی بزودی شیفتهی آشورشناسی و بدل به چهرهی آشنایی شد که هنری راولینسون، پژوهشگر سرشناس انگلیسی، به او اجازه داد از اتاق شخصیش استفاده کند و روی کتیبههای گلی کار کند. وی در موزهی بریتانیا قطعاتی که لیارد یافته بود را بر هم سوار کرد و در ۱٨٧٦، آنرا به چاپ رساند. این متن در حدود هزار رج است و برهفت فصل گلی که هر یک بین ۱۱۵ تا ۱٧٠ رج دارند، نگاشته شده است. بیشتر بخشهای فصل پنجم بسیار آسیب دیده بودند تا اینکه یک رونوشت از فصل پنجم در سلطان تپه (در ترکیه امروزی) یافته شده و بدینترتیب متن کمابیش کامل است. نسخههایی از این منظومه در کیش و اوروک ونیز در سلطان تپه یافت شدهاند و هر چند اثری مربوط به پیش از ١۰٠۰ پ.م بر جای نمانده است اما چنین پنداشته میشود که زمان واقعی تصنیف آن هزاره دوم پیش از میلاد بوده است (پژوهشگران زمان آنرا بین سده ١۸ تا ١۲ پ.م میدانند).
انوما الیش و آکیتو[2]
امروزه در پی کاوشهای ساختمانها و متونی که این بناها را توصیف کردهاند، تقریبا مسلم است که این منظومه به منظور بزرگداشت مردوک، ایزد بزرگ شهر بابل، در شامگاه روز چهارم جشن یازده روزهی سال نوی بابلی(آکیتو) در ماه نیسان(فروردین/اردیبهشت) خوانده میشده است. در این هنگام، کاهن بزرگ مردوک به تنهایی در اساگیلا، خانهی بزرگ مردوک، برابر بت بزرگ ایزد میایستاد و انوما الیش را میخواند. سرودی در بزرگداشت مردوک، فرمانروای ایزدان و او که سرنوشتها را بایسته میکند. مراسم ویژهی دیگری که در روز پنجم برگزار میشده است، تجدید مشروعیت دوبارهی شاه برای یک سال آینده بود. تا اینجا پادشاه نقشی در مراسم نداشت اما در این مرحله جامه میپوشید، نشانههای سلطنت خود یعنی شمشیر، عصا و حلقه را در دست میگرفت و در پیشگاه مردوک میایستاد. کاهن بزرگ این نشانهها را میستاند و به محراب برده و بر اورنگی در پیشگاه ایزد مینهاد. سپس بر گونهی پادشاه سیلی میزد و او را با خشونت نزد خداوند بر زمین میافکند. پادشاه با فروتنی به درگاه ایزد نماز میبرد و طلب بخشایش میکرد. آنگاه کاهن، او را پشتگرمی میداد و نشانههای پادشاهی را به او بازمیگرداند و برای بار دوم بر گونهاش سیلی مینواخت تا نشانهای بیابد: اگر اشک جاری میشد بدین معنی بود که خداوند خشنود گشته است وگرنه، سرنوشتی بد در انتظار شاه میبود. بدین ترتیب برای یک سال بعد نظم و ترتیب و بقای کشور تضمین میشد و پادشاه نیز مشروعیت مییافت. مراسم ازدواج مقدسی هم وجود داشت که در آن، شاه میبایست با کاهنهی بزرگ مردوک، مراسم ازدواج نمادینی را برپا میکرد که نشانهی ازدواج مردوک با ایزدبانوی بزرگ، ایشتار بود. این ازدواج، زمین را برکت میداد. ظاهرا وجود بت بزرگ مردوک برای انجام این مراسم لازم بوده است و بهنظر میرسد زمانهایی که این بت از شهر ربوده میشد، مانند سال ٦۸۹ پ.م که سناخریب به بابل یورش برد و تندیس مردوک را به پایتخت آشور بردند به نشانهی فتح آنجا. کوروش در ۵۳۸ پ.م، بابل را فتح کرد و پیکرههای خدایان را به آنجا بازگردانید. نکتهی جالب دربارهی این متن این است که در شهرهای مختلف و به دلیل پرستش خدایان متفاوت، نام مردوک در این عوض میشود برای مثال، در متون آشوری بهجای مردوک، این آشور، خدای بزرگ آشوریان، است که بر تیامت پیروز میشود.
بررسی مضمونی انوما الیش
میانرودان خاستگاه اسطورههای کهن است، سرزمینی در ایرانزمین، جایی که بشر شهرنشینی و پیشرفت را از آنجا آغاز کرد، مردمان میانرودان با اساطیر زندگی میکردند، هر شهر برای خود خدای بزرگی داشت که معبد اصلی شهر ویژهی پرستش او بود و شاه نمایندهی آن ایزد بر روی زمین انگاشته میشد. هر ایزد برای خود داستانی داشت و در مواقعی داستانهای کمابیش یکسانی دربارهی خدایان مختلف گفته میشد، نشان از یکی بودن آنها در گذشته داشت. برخی از این داستانها، خدایان را در متن روایتها و کنشهایی قرار میداد که در نتیجهی آن مثلا فصلها عوض میشدند مانند اسطورهی دوموزی (تموز) و برخی دیگر داستانهای پیچیدهتری داشتند مانند گیلگمش، که چندین مضمون مختلف از جمله سفر قهرمان، گشتن به دنبال جاودانگی، دوستی، عشق و انتقام را با خود دارد. اما اسطورهی دیگری هم هست که دربارهی آغاز جهان است. ” انوما الیش” که به دنبال کلمات آغازین این منظومه به این نام خوانده میشود را بیشتر با نام “حماسهی آفرینش” بابلی میشناسیم. از لحاظ روایت، اسطورهی نخستین است که دربارهی پیدایش جهان، داستانسرایی میکند. این اسطوره از جایی آغاز میشود که:
زمانی که در بالا، هنوز آسمان را نامی نبود
و زمین، در زیر آن هنوز بی نام بود
تنها دو خدا در جهان میزیند، هنوز نه آسمانی است و نه زمین. این دو خدای اولیه آب هستند، آب شور و تلخ (تیامت، مادر) و آب شیرین(آپسو، پدر)، اشارهای به زمانی که سراسر زمین را آب فراگرفته و گیتی سراسر آشوب بود. از پیوند آبهای شور و شیرین، خدایان نخستین پدید میآیند اما انگار هنوز هم جهان، بیشکل است و سیال. آپسو، پدر، از همهمه و غوغای فرزندانش به تنگ آمده و میخواهد با از بین بردن آنها، دوباره به آرامش پیشین خود بازگردد. او میل به سکون دارد و همسرش، تیامت، طرف فرزندانش را میگیرد، آپسو در نبرد با ائا کشته میشود و پس از چندی، فرزندش مردوک به دنیا میآید. اینک تیامت از کشته شدن آپسو پشیمان است و برای نبرد با خدایان، لشکر میآراید، یازده هیولا میآفریند و الواح سرنوشت را به کینگو که او را به همسری برگزیده، میسپارد.
در فصل دوم، تیامت لشکر را برای نبرد آماده ساخته و کینگو را برای فرماندهی سپاهش برگزیده، ائا اگاه میشود اما نمیتواند تیامت را از نبرد بازدارد. مردوک را برای جنگ با تیامت فرامیخواند.
در فصل سوم، انشار، وزیر خود، گاگا را به سوی خدایان میفرستد تا آنان را از کینخواهی تیامت و نبرد مردوک با او آگاه سازد.
در فصل چهارم، خدایان، مردوک را میآزمایند. پس از آن مردوک، برای نبرد آماده میشود. درجنگ با تیامت، او را نابود میکند و سپاهش را درهم میشکند. مردوک، پیکر تیامت را دو نیمه میکند. ازیک نیمه، آسمان را میسازد و از دیگری، زمین. و پس از آن، جایگاههایی برای خدایان بنا میکند.
در فصل پنجم، مردوک برای خدایان دیگر کاخهایی بنا میکند. او روزها و برجها وسال را برپا میدارد و سپس ماه و خورشید، دجله و فرات و کوهها را میآفریند و نیز بابل، جایگاه مقدس خدایان را میسازد.
در فصل ششم، مردوک برآن میشود تا آدم را بیافریندو برای این کار، کینگو را میکشد و از پیکر او، آدم را میآفریند تا در خدمت خدایان باشد. پس از این، خدایان بر او آفرین میخوانند و به او پنجاه نام میدهند.
فصل هفتم، ستایش مردوک و ذکر پنجاه نام اوست.
انوما الیش، مضمونهای مختلفی را در خود جای داده که از زوایای مختلف قابل بررسی است و نیز تکرار آنها را در اساطیر سرزمینهای دیگر به فراوانی میتوان یافت. از جمله:
الف: پیدایش گیتی از آب: کیهان از آمیزش آبهای نرینه و مادینه بهوجود آمده است. بر پایهی گفتهی هومر نیز اقیانوس وتتیس، آبهای نر و ماده هستند که کیهان از پیوند آنها پدید آمده است. آنچه در این مرحله رخ میدهد، کنشی غیر خلاق و ابتدایی است و تنها به بیرون آمدن کیهان از تودهای بیشکل اشاره دارد و برای آفرینش زمین و آسمان هنوز باید مسیر درازی پیموده شود.
ب: کشته شدن پدر به دست پسر که بعدها در ادبیات، بدل به مضمونی آشنا میشود از جمله در داستان اودیپ. در ادبیات پارسی هم نمونهی آن ضحاک است.
پ: فرمانروایی بر سرنوشتها که در دست خدای خدایان است و هر کس که این نیرو از آن او باشد، بزرگترین خدایان است و از همین روست که مردوک در برابر کشتن تیامت، از ائا درخواست در دست گرفتن سرنوشتها را میکند.
ت: مرگ کینگو و آفرینش انسان: در بیشتر فرهنگها معمولا اشاره به آفرینش انسان از خاک میشود که البته تاثیر قدرتمند روایت کتاب مقدس را در آن نباید نادیده گرفت. اما در برخی از اساطیر، از جمله آتراهَسیس اکدی، اشاره به آفرینش انسان از ایزدی مرده به نام ویایلا[3] یا هسیسو[4] میشود. بهنظر نمیآید که نزد بابلیها، آفرینش انسان از خداوندی شکست خورده به این معنی باشدکه از زیرکی و هشیاری کمتری برخوردار بوده است.
ث: آفرینش بابل به عنوان جایگاه پرستش خدایان بر روی زمین
الگوی ریختاری
انوما الیش با آشوب آغاز میشود و با نظم و ترتیب در کار جهان به پایان میرسد. از نظر ریختاری، الگوی آن چنین است:
-A پدر تصمیم به نابودی فرزندان خود میگیرد
-B مخالفت مادر
-C کشته شدن پدر توسط فرزندان
-D مادر بهخاطر کشته شدن همسرش، تصمیم به انتقام از فرزندان میگیرد
-E نبرد فرزندان با مادر و شکست دادن او
-F آفرینش آسمان و زمین وجایگاه خدایان بر روی زمین(بابل)
خدایان
در آفرینش بابلی هر یک از خدایان، خصوصیتی متناسب با کارکردشان بر عهده دارند:
آپسو: پدر نخستین، خدای آبهای شیرین و زیرزمینی که میل به آرامش و سکون دارد و میخواهد سر و صدای خدایان را خاموش کند و آرامش پیشین را بازستاند.
تیامت: مادر نخستین، خدای آبهای شور که نمایندهی آشوب است. در تصاویر به شکل یک اژدها (بالدار یا بیبال)تصویر شده است.
مردوک: خدایی کوچک بود که کمکم، تبدیل به خدای بزرگ شهر بابل شد و مراسم ویژهای برای او برپا میکردند. از همهی خدایان جنگاورتر است و بر سرنوشت همگان فرمان میراند.
انکی(ائا): در ابتدا خدای شهر اریدو بود اما کمکم در سراسر میانرودان به عنوان خدایی بزرگ پرستیده میشد. او خدای پیشه و هنر، آب دریا، آب دریاچه، خرد و آفرینش است و معمولا به صورت ایزدی که از شانههایش آب روان است، نشان داده میشود.
کینگو: خدایی که انسان از پیکر مردهی او آفریده شد، خدایی بیعرضه که به دلیل ایستادن در برابر مردوک مجازات میشود.
آنوناکیها: معمولا خدایان مناطق پست یا زیر زمین هستند اما در جاهایی به آنها، ایزدان آسمانی هم گفته میشود و برخی اوقات، داور نیز هستند. در آفرینش بابلی، خدایانی هستند که در ساخت بابل شرکت میکنند.
ایگیگیها: ایزدان آسمانی که در تضاد با آنوناکیها هستند اما بعضی اوقات همسران آنها پنداشته میشوند.
اساگیلا: سرای سرنوشت، جایی که سرنوشتها توسط خدایان بایسته میشود
دربارهی ترجمه
از متن آفرینش بابلی، ترجمههای فراوانی به زبان انگلیسی وجود دارد که در زمانهای مختلفی منشر شدهاند، تا سال ١۹٠۲، ال.دبلیو.کینگ، کاملترین ترجمه را منشر کرده بود اما پس از آن با کاوشها و یافتن نسخههای دیگری، ترجمههای کاملتری نیز منتشر شدند که آخرین آنها به قلم دبلیو.جی. لمبرت است. در برگردان این متن یه فارسی، برای دقیقتر شدن ترجمه از نسخههای متعددی از جمله کینگ، سرجنت، دنیس برتچر، لمبرت و ساندرز استفاده شده است. کلمات یا عباراتی که در قلاب قرار گرفتهاند، بدین معنی هستند که در برخی نسخهها افتادگی دارند یا آسیب دیده و وجود ندارند.
در اینجا بایسته است که از دکتر شروین وکیلی که ترجمهی این کتاب در نشستهای من پارسی ایشان رقم خورد سپاسگزاری کنم.
آزاده دهقانی
- کلود لوی استروس، اسطوره و معنا، ترجمهی شهرام خسروی، نشر مرکز، ١۳٧٦، ص ٥۳ ↑
- Akitu ↑
- We-ila ↑
- Hasisu ↑
ادامه مطلب: ایزدان اصلی میانرودان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب