فصل پنجم
(مردوک برای خدایان دیگر کاخهایی بنا میکند. او روزها و برجها وسال را برپا میدارد و سپس ماه و خورشید، دجله و فرات و کوهها را میآفریند)
(مردوک) جایگاههایی برای بزرگ ایزدان بنا کرد،
ستارگان، نقشهای آنها و نیز ستارگان برجهای دوازدهگانه را برپا کرد.
سال را پدید آورده و آنرا بخش کرد:
به هر دوازده ماه، سه ستاره(برج) بخشید
پس از روشن ساختن روزهای سال،
اوستارهی قطبی(نیبیر[1]) را گماشت تا به مرزها سرکشی کند:
تا همگی نیکو باشند و به بیراه نروند،
او جایگاههای انلیل، ائا و خود را ساخت.
از میان دندههای تیامت
دروازههای بزرگی به هر دو سو گشود
و قفلهایی سخت بر راست و چپ آنها زد.
در دل او، قلهی آسمان را برافراشت:
او خدای ماه(ننار) را واداشت تا بدرخشد، شب را به دست او سپرد.
او را آفریدهای از شب ساخت تا بر گردش شب فرمانروایی کند،
با تاجی او را پوشاند و (گفت):
«در آغاز هر ماه که نورافشانیات بر زمین را میآغازی
تا روز ششم هلالهایی درخشنده داری،
ور روز هفتم هلالت به نیمه میرسد.
روز چهاردهم، برج را به دو نیمه بخش میکند.
چون خورشید در پایهی آسمان، از تو پیشی گیرد،
تاجت را فروکاه و در نور کمرنگ شو.
در هنگام ناپیدایی، به خورشید نزدیک شو،
و در سیامین روز، دوباره در برابر خورشید بایست (گردش را دوباره بیاغاز)
نشانهای ساختهام، آنرا دنبال کن،
….نزدیک شو و داوری کن»
(رجهای٤٤-۲۵ بسیار آسیب دیدهاند.چنین به نظر میرسد که مردوک پس از آفریدن ماه، خورشید را آفرید)
پس از آنکه مردوک، روزها را به شمش[2] بخشید،
مرزهای روز و شب را روشن کرد.
با آب دهان تیامت…. را آفرید،
او ابرها را ساخت و با آب انباشتشان،
بادها را وزاند، باران و سرما پدید آورد،
ِمه آفرید، پایههای…. را افراشت
خود، نقشهاش را پی ریخت، در دستان خودش گرفت.
سرش را در جایی نگاه داشت و درآنجا کوهها را ساخت،
ژرفایی گشود
از چشمانش، دجله و فرات را روان ساخت،
سوراخ بینی( تیامت)ش را بست…
و نگذاشت از آنها آب روان گردد،
با سینههایش، کوههای نرم ساخت
در آنجا چشمههایی جوشاند تا آب بیرون بیاید.
دمش را به آسمان بست
مغاک در زیر پاهای تیامت بود
پس آسمانها را پوشانید و زمین را آشکار کرد.
و بدینگونه، آسمان و زمین را استوار کرد
چون فرمانهایش را آراست،
پرستشگاهها را ساخت و به دست ائا سپرد.
فصلهای سرنوشتی که از کینگو ستانده بود را به عنوان نخستین پیشکش
به ائا بخشید.
خدایانی که به نبرد آمده و پراکنده گشته بودند،
را در بند، به پیشگاه پدرانش آورد
اکنون از یازده آفریدهی تیامت….
که جنگافزارهایشان را در هم شکسته بود،
پاهایشان را بسته بود،
تندیسهایی ساخت و بر دروازهی آپسو آویخت و گفت:
«بگذارید این نشانهای باشد که هرگز فراموش نشود!»
چون خدایان، چنین دیدند، بسیار شادمان شدند،
لهما و لهامو و همهی پدرانش
به سوی او روانه شدند، و انشار پادشاه آنان را خوشامد گفت
آنو، انلیل و ائا، هدایایشان را به او پیشکش کردند.
هدیهی مادرش، دامکینا، بسیار خشنودش ساخت،
او برایش هدایایی آورد، چهرهاش درخشید.
به اوسمی[3]، که نگهبان نهانخانهی او بود،
صدارت اعظمی آپسو و نگاهداری پرستشگاهها را بخشید.
همهی ایگیگی ها در برابرش خم شدند،
همه آنوناکیها پاهایش را بوسیدند،… همگی کرنش کردند،
دررابر او ایستادند، خم شدند و گفتند:
“او پادشاه ماست”
پس از آن، خدایان، پدرانش، از نیروی مردانهی مردوک سرخوش گشتند،
چون جامهی او را آغشته به غبار نبرد با تیامت دیدند
او را کرنش کردند.
مردوک تن شست و جامههای تمیز پوشید
چون خدای آنها بود، هالهای گرداگرد سرش بود:
در دست راست خود گرز داشت و در دست چپش عصای آشتی
کمان بر پشتش بود و هالهی درخشندهاش تا مغاک افتاده بود
بر اورنگ خویش در پرستشگاهش نشست
ائا و دامکینا و همهی بزرگ ایزدان، همهی ایگیگیها خروشیدند:
«پیش از این مردوک،تنها، پسر دوست داشتنی ما بود و اینک، شاه ماست
نام او رافریاد زنید!»
چون این انجام پذیرفت، هنگام که مردوک را شاه خویش خواندند،
بر او وردی خواندند تا خجسته و کامیاب باشد:
«از این پس تو نگاهبان جایگاههای ما خواهی بود،
هرآنچه فرمان دهی، انجام خواهیم داد.»
مردوک، لبانش را به سخن گشود،
تا با خدایان کلامی گوید:
«بر بالای آپسو، جایی که زندگی میکنید، بر فراز آن تهی جایگاه،
همتای اشارا، جایگاهی بنا کردهام
در زیر، زمین را سفت ساختهام تا ساختمانها بنا شوند،
خانهای خواهم ساخت، جایگاه پرشکوه من.
در آنجا پرستشگاهی بنا خواهم کرد،
اتاقهایی در اندرون آن خواهم ساخت،
فرمانرواییم را بر همگان آشکار خواهم کرد.
چون شما از آپسو، برای گردهمایی به بالا بیایید،
شب را در آن به سر خواهید برد، و همهی شما را در خود جای خواهد داد.
چون شما از آسمان، برای گردهمایی به پایین بیایید،
شب را در آن به سر خواهید برد، و همه شما را در خود جای خواهد داد.
آنرا بابل نام خواهم نهاد که به معنای خانهی خدایان بزرگ است،
آنرا با چیرهدستی استادکاران خواهم ساخت.»
چون خدایان، پدرانش، سخنان او را شنیدند،
از مردوک، نخستزادهشان این پرسشها را پرسیدند:
«از همهی آنان که آفریدهای، کدامیک از همه نیرومندتر خواهد بود؟
از میان همهی زمینهایی که آفریدهای، کدامیک از پربارتر خواهد بود؟
بابل، که او را نامی نیکو بخشیدهای، را جایگاهمان قرار بده برای همیشه!
…..بگذار تا آنان روزانه به پریستاری ما آیند
مگذار تا کسی، هرآنچه پیش ازاین میکردیم را از ما برباید.»
چون مردوک، اینها را شنید خشنود گشت و
او که کشندهی تیامت بود به آنان روشنی را نشان داد،
به خدایانی که از او پرسش کرده بودند، پاسخ گفت،
دهانش را گشود، سخنانش باشکوه بود:
«آنها هر روز به پریستاری شما خواهند آمد
این بر شما روا خواهد شد.»
خدایان در برابرش کرنش کردند و با او سخن گفتند،
آنها به لوگالدیمرانکیا(مردوک) گفتند:
«پیش از این، مردوک، تنها، پسردوست داشتنی ما بود و اینک، شاه ماست
نام او رافریاد بزنید!
او که افسونگری پاکش، ما را زندگی بخشید،
او خداوند شکوه، گرز و عصای پادشاهی است.
بگذارید ائا که در همهی پیشهها چیره دست است،
نقشههایی بیاراید، ما همه کارگران خواهیم بود.»
- Nibir نام نجومی مردوک که سیارهای مانند بهرام است. ↑
- Shamash واژهی شمس از آن گرفته شده است به معنای خدای خورشید. ↑
- Usmi ↑
ادامه مطلب: انوما الیش – فصل ششم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب