پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار هفتم: كاركردهاى فيزيولوژيك خواب

گفتار هفتم: كاركردهاى فيزيولوژيك خواب

اگر از انسان اميد و خواب را بگيرند، بدبخت‌‌‌ترين موجود روى زمين مى‌‌‌شود. (كانت)

يك انسان مسن هفتاد و پنج ساله، حدود بیست و پنج سال از عمر خود را در خواب سپرى كرده است. هريك از ما يك سوم از عمر ارزشمند خود را در حالت خواب مى‌‌‌گذرانيم. پس طبيعى است كه بكوشيم تا از ديد زيست‌‌‌شناختى لزوم وجود اين پديده زمان‌‌‌گير را بهتر درك كنيم. خواب به طور مشخص داراى كاركردهاى فيزيولوژيك گوناگونى است. شواهد فراوانى وجود دارد كه لزوم خوابيدن را براى يك جانور سالم و معمولى تأييد مى‌‌‌كند. اگر جانورى را از خواب -به طور كلى- و يا خواب متناقض -به طور خاص- محروم كنيم، خواهيم ديد كه جانور در اولين فرصت ممكن كسرى خواب خود را جبران مى‌‌‌كند. اين مكانيسم جبران به ويژه در مورد خواب REMبا دقت بالايى عمل مى‌‌‌كند. اين پديده جبران، در مورد برخى از امواج مغزى -مانند -PGOبا دقتتى بيشتر از خواب متناقض هم ديده مى‌‌‌شود .5اين پديده نشانگر آن است كه نوعى كاركرد مهم و ضرورى در اين روندهاى عصبى وجود دارد كه آسيب رسيدن به آن واكنش بدن را ايجاب مى‌‌‌كند. در برخى از بيمارى‌‌‌هاى روانى مانند شيزوفرنى، اين جبران كاهش مى‌‌‌يابد، و بنابراين چنين مى‌‌‌نمايد كه كاركرد مهم ياد شده تا حدودى در اثر اين حالت مرضى برآورده شود و نياز بدن را به جبران آن كاهش دهد.[1]

اثرات فيزيولوژيك حذف خواب

حذف خواب، به عنوان يك رفتار كلى كارى نسبتا آسان است. در اين مورد آزمایشهاات و تجربيات فراوانى صورت گرفته كه ما در اينجا تنها به برخى از مهمترين مواردشان اشاره خواهيم كرد.

در مورد حذف خواب در انسان، دو نمونه كلاسيك وجود دارد. نخست، مورد پيتر تريپ[2] است، كه براى جمع‌‌‌آورى اعانه، تصميم گرفت دویست ساعت بيدار بماند. او در پايان اين دوره اختلالها آشكار دركى-شناختى را در خود ظاهر كرد. او دچار توهمات پارانوئيد و ماليخوليايى شده بود. اما همه اين علائم پس از يك شب خوابيدن برطرف شد. مورد دوم، به جوان ۱۷ ساله‌‌‌اى به نام رَندى گاردنر[3] مربوط مى‌‌‌شود كه براى ثبت شدن نامش در كتاب ركوردهاى گينس، صميم گرفت ۲۶۴ ساعت بيدار بماند. ناهنجاريهاى شناختى مشاهده شده در او از مورد تريپ كمتر بود، و به احتمال زياد علت اين امر كمتر بودن تنش عصبى و فشار روانى بر او بود. او هم مانند تريپ دچار نارسايى درك و خستگى مفرط و حساسيت زياد شد، اما با اين وجود توانست در روز يازدهم دوره بى‌‌‌خوابيش دانشمند مشهورى را كه مشغول بررسى بر رفتارش بود، در يك بازى دستى صد بار پشت سر هم ببرد. همه اختلالها ذهنى و بدنى او پس از يك دوره ۱۵ ساعته خواب برطرف شدند.[4]

در يك آزمایشها ديگر، عده‌‌‌اى از آزمودنى‌‌‌ها براى مدت ۶۰ ساعت بيدارى كشيدند و در اثر اين محروميت دچار ناتوانى در انجام اعمال ذهنى و حل مسائل رياضى شدند.[5] حتى دو ساعت كاهش در يك دوره طبيعى خواب، مى‌‌‌تواند باعث اختلال در راه رفتن و انجام كاركردهاى حركتى شود.[6] اين محروميت به ويژه در دانشجويان پزشكى كه دوره كارآموزى را مى‌‌‌گذرانند حالت حادى به خود مى‌‌‌گيرد. اين افراد با وجود داشتن يك دوره بى‌‌‌خوابى 24ساعته -يا بيشتر- ناچارند تا در مورد روشهاى درمانى تصميم بگيرند. اين شرايط پرفشار، كه اختلال در تفكر و كند شدن واكنشها را در پى دارد، مى‌‌‌تواند باعث بروز اشتباهات مرگبارى شود كه به آسيب رسيدن به بيماران بينجامد.[7]

در زمينه رفتارهاى كليشه‌‌‌اى و شرطى شده نيز مى‌‌‌توان برگه‌‌‌هايى از نقش ترميم خواب را ديد. بى‌‌‌خوابى، بر رفتارهايى مانند رانندگى، اثر مستقيم دارد و با كاهش دادن سطح هشيارى مى‌‌‌تواند به تصادفات خطرناك منجر شود. در واقع خواب‌‌‌آلودگى، يكى از مهمترين علل حوادث رانندگى محسوب مى‌‌‌شود.[8]

در جانوران، آزمایشهاات زيادى براى نشان دادن اثرات حذف خواب انجام گرفته است. مهمترين ايرادى كه بر اين آزمایشهاات وارد است، اين است كه جانوران محروم از خواب، به دليل محرك حسى خاصى كه آنها را از خواب بيدار مى‌‌‌كند، دچار استرس مى‌‌‌شوند، و تفكيك اثر اين فشار عصبى از خود حذف خواب دشوار است. يك آزمایشها كلاسيك در اين مورد، توسط رشتكافن بر روى موش‌‌‌ها انجام گرفت. او موفق شد مشكل استرس در نمونه‌‌‌هاى آزمودنى را به اين ترتيب حل كند: او در دو سوى سطح قرصى شكلى -كه در واقع سطح زيرين استوانه‌‌‌اى دوار بود،- دو موش را به شكلى گذاشت كه هر يك در نيمه‌‌‌اى از قرص قرار گيرند. فعاليت مغزى يكى از موشها توسط EEGكنترل مى‌‌‌شد و هروقت وارد خواب REMمى‌‌‌شد فرمان چرخش به چرخ دنده‌‌‌اى كه استوانه را مى‌‌‌چرخاند صادر مى‌‌‌شد. به اين ترتيب هردو موش به دليل حركت استوانه از خواب بيدار مى‌‌‌شدند. موش دوم هم به اندازه اولى دچار استرس ناشى از حركت استوانه بود، اما اين فرصت را داشت تا در فواصل بيدارى هم‌‌‌سلولى خود بخوابد. نتايج اين آزمایشها جالب توجه نشان داد كه محروميت از خواب REMباعث تورم در پنجه، ناراحتى گوارشى، كاهش فعاليت مغزى، و بالاخره مرگ مى‌‌‌شود.[9]

خواب آرام به طور انتخابى قابل‌‌‌حذف نيست، چون با حذف آن، خواب – REMكه نيازمند مقدمه است- نيز خود به خود حذف مى‌‌‌شود. با اين وجود مى‌‌‌توان فاز چهارم خواب آرام را حذف كرد. اين كار را مى‌‌‌توان با محرك صوتى ناخوشايندى انجام داد كه به محض ورود فرد به اين مرحله به صدا در آيد. اين محرك نبايد آنقدر بلند باشد كه فرد را از خواب بيدار كند. تنها برگشت كردن به فاز سوم خواب آرام يا پرش به خواب متناقض مورد نظر است. آزمایشهااتى كه در اين مورد انجام گرفته نشان داده كه كمبود اين بخش از خواب نيز توسط آزمودنى‌‌‌هاى انسانى جبران مى‌‌‌شود. يعنى در هر مقطعى كه فرد مزبور فرصت خوابيدن پيدا كند، خوابهايى با فاز چهارم غيرعادى -بلندتر از معمول- را تجربه خواهد كرد.[10] حذف اين مرحله در جانوران مشكل بحرانى‌‌‌اى توليد نمى‌‌‌كند، اما به كسالت و خستگى مفرط و دردهاى عضلانى و مفصلى مى‌‌‌انجامد.[11] اين شواهد در راستاى تأييد اين ديدگاه قرار دارند كه دوره مزبور براى ترميم فرسايشهاى ناشى از فعاليت لازم است.

برعكس خواب آرام، حذف دوره REMدر افراد بسيار آسان است. كافى است فعاليتهاى مغزى و حركات چشم فرد به هنگام خواب ثبت شود و از ورود او به اين مرحله از خواب جلوگيرى شود. در انسان آزمایشهاات زيادى در جهت سنجش تأثيرات چنين محروميتى انجام گرفته، كه به نتايج برخى از آنها اشاره مى‌‌‌كنيم. آزمایشهاات اوليه انجام گرفته در اين مورد نشانه‌‌‌هاى نامطلوب مشخصى مانند عدم تمركز، اضطراب و تحريك‌‌‌پذيرى زياد را به عنوان اين كمبود ذكر كرده بودند. آزمون‌‌‌هاى جديدتر نشان داد كه بخش مهمى از پيامدهاى نامبرده به استرس ناشى از روند حذف خواب REMمربوط بوده‌‌‌اند. اين آزمایشهاات نشان مى‌‌‌دهند كه حذف خواب متناقض، باعث ايجاد اختلال در درك و يادگيرى مسائل هيجانى و عاطفى مى‌‌‌شود. در آزمودنى‌‌‌هاى داراى كمبود خواب مذكور، صحبت كردن و درك گفتار طبيعى است، اما حافظه افراد براى درك و بازشناسى واژگان داراى بار هيجانى و عاطفى مختل مى‌‌‌شود. اين افراد در جدا كردن واژگانى مانند “توهم، هراس، شادى، شعف…” بر اساس بار هيجانيشان دچار مشكل مى‌‌‌شوند و نمى‌‌‌توانند از روى آهنگ زير و بم صدا اين عناصر را درك كنند.[12]

در يك آزمایشها جالب، به چنين افرادى فيلم‌‌‌هايى با صحنه‌‌‌هاى اضطراب‌‌‌آور نشان داده شد. مثلا يك فيلم نمايانگر مراسم ختنه دردآور يك نوجوان در يكى از قبايل سرخپوست بود. در حالت عادى، افرادى كه دوبار يك فيلم تنش‌‌‌آور را مى‌‌‌بينند، در بار دوم اضطراب كمترى را از خود ظاهر مى‌‌‌كنند. در واقع اين افراد با صحنه‌‌‌هاى فيلم خو مى‌‌‌گيرند و تحريك‌‌‌پذيرى‌‌‌شان كاهش مى‌‌‌يابد. در افرادى كه كمبود خواب REMداشتند اين عادت كردن به صحنه‌‌‌هاى ناخوشايند كمتر ديده مى‌‌‌شد. در ضمن در صورتى كه اين افراد در فاصله دو مرحله ديدن فيلم خواب REMرا تجربه مى‌‌‌كردند، خوگيرى مورد نظر را هم از خود نشان مى‌‌‌دادند.[13] علاوه بر اين رؤياهاى موجود در اين دوره خاص از خواب، در مورد موضوعاتى مرتبط با فيلم ديده شده هم دور مى‌‌‌زد.[14]

اين شواهد به اين نتيجه گيرى انجاميده است كه خواب – REMو شايد رؤياى موجود در آن- به نحوى به هضم و درك محركهاى هيجانى كمك مى‌‌‌كنند و كنار آمدن موجود با آنها را تسهيل مى‌‌‌كنند. براى اين نظريه يك مورد نقض مهم وجود دارد، كه به بيماران مبتلا به افسردگى مربوط مى‌‌‌شود. اگر در اين افراد خواب REMرا حذف يا كم كنيم، علائم افسردگى كاهش مى‌‌‌يابد.[15] داروهاى ضدافسردگى و شوك الكتريكى (ECT)[16] هم -كه يكى از راه‌‌‌هاى درمان افسردگى است،- خواب متناقض را كم مى‌‌‌كند.[17]

نظريات توجيه كننده كاركرد خواب

در مورد كاركردهاى خواب، چندين ديدگاه وجود دارد. ما در اينجا به برخى از مطرح‌‌‌ترين تئورى‌‌‌هاى موجود خواهيم پرداخت و تا حد امكان اختصار را در نقلشان رعايت خواهيم كرد.

نظريه روانكاوانه: در اوايل قرن كنونى ميلادى، خواب براى نخستين بار به شكلى علمى تحليل شد. فرويد كه از بنيانگذاران روانشناسى نوين بود، يكى از نخستين آثار علمى خود را به موضوع خواب و رؤيا اختصاص داد. كتاب كلاسيك او، “تعبير خواب” هرچند در زمان خودش چندان مورد استقبال قرار نگرفت، اما بعدها به تدريج در ميان اهل نظر جاى خود را باز كرد و به صورت يكى از آثار مهم در اين زمينه در آمد. به نظر فرويد، خواب و رؤيا كاركردى مهم در حفظ تعادل روانى انسان داشتند. از ديد او، رؤيا عبارت بود از بازنمايى انگيزه‌‌‌هاى فروكوفته جنسى و تهاجمى، كه به دليل فشارهاى محيطى و تابوهاى اجتماعى فرصت ظهور در زمان بيدارى را نداشته‌‌‌اند. به اين ترتيب يكى از كاركردهاى عمده خواب، ارضاى غرايز سركوفته بود. فرويد بين شكل ظاهرى رؤيا و محتواى عمقى آن تفاوت قائل شده بود، و معتقد بود كه يك روانكاو ورزيده مى‌‌‌تواند با تحليل اولى، به دومى پى ببرد و از اين راه به ساختار ناخودآگاه بيمار خود دست يابد و او را در رفع عقده‌‌‌هاى روحيش يارى دهد.

در نظام روانكاوانه فرويدى، برخى از عناصر تجربه شده در رؤيا داراى معانى نمادين خاصى بودند. يعنى مثلا آسمانخراشها و درختان و برجها معناى عضو نرينگى[18] داشتند، و از برخى ديگر از عناصر -مثل غار و پنجره- برداشت مادگى[19] مى‌‌‌شد.

ديدگاه فرويدى با وجود نبوغ‌‌‌آميز بودن، در نهايت نتوانست رويكردى آزمایشها پذير و علمى در مورد رؤيا ارائه كند، و به تدريج از دور خارج شد. جانشين آن، در سنت روانشناختى اروپايى، نگرش يونگ بود كه رؤيا را مملو از كهن‌‌‌الگوهاى[20] مشترك در ميان آدميان مى‌‌‌ديد. بر اساس اين ديدگاه بخش مهمى از عناصر حاضر در رؤياها، عبارت بودند از تكرار نمادهاى نژادى انسانى كه معانى فراموش شده و كهنى داشتند. اين نگرش هم، با وجود يافته‌‌‌هاى جذاب و قابل‌‌‌توجهى كه در ابتداى كار داشت، نتوانست قالبى ابطال‌‌‌پذير و آزمایشهاى را براى رد و قبول نظريات خود ابداع كند. با وجود قديمى بودن اين نظريات، هنوز هم روانشناسان و حتى عصب‌‌‌شناسانى هستند كه پيرو ديدگاه فرويد يا يونگ باشند. با وجود ابطال‌‌‌ناپذير بودن هردوى اين ديدگاه‌‌‌ها، شواهدى در دست است كه مى‌‌‌تواند به عنوان تأييد آنها در نظر گرفته شود.

مثلا نشان داده شده كه خواب و رؤيا مى‌‌‌تواند در كنار آمدن فرد با گره‌‌‌هاى عاطفى و احساسى هم نقش داشته باشد. در يك آزمایشها به عده‌‌‌اى از آزمودنى‌‌‌ها فيلم‌‌‌هايى خنثى يا تحريك كننده نشان داده شد. فيلمهاى خنثى بار عاطفى خاصى نداشتند و در مورد زندگى دلفين‌‌‌ها و ميمون‌‌‌ها بودند، اما فيلم‌‌‌هاى داراى بار احساسى، به موضوعاتى متأثر كنند مانند زندگى در يك دارالتأديب يا يك قبيله آدمخوار مى‌‌‌پرداختند. نشان داده شد كه بينندگان فيلم‌‌‌هاى تحريك كننده در شب بعد از ديدن فيلم، با ضريب احتمالى بيشتر در مورد محتواى فيلم خواب مى‌‌‌ديدند و خود را در ماجراهاى ياد شده درگير حس مى‌‌‌كردند. در رؤياى اين افراد، تظاهرات عاطفى و احساسى شديد هم بيشتر تجربه مى‌‌‌شد.[21] به اين ترتيب، اين آزمایشهاات تا حدودى ديدگاه جبرانى روانكاوى فرويدى را تأييد مى‌‌‌كنند.

نظريه ترميمى:[22] اين نخستين فكرى است كه با بررسى رفتارهاى خاص خواب به ذهن مى‌‌‌رسد. بدن براى ساعاتى در طول شبانه روز فعاليت مى‌‌‌كند، و ساعتى ديگر را در استراحت مى‌‌‌گذراند. بنابراين عقل سليم حكم مى‌‌‌كند كه اين دوره استراحت ربطى به ترميم خستگى و فرسايش ناشى از دوره استراحت داشته باشد. يكى از راه‌‌‌هاى محك زدن اين نظريه، بررسى اثرات محروميت شديد از خواب است. چنان كه ديديم، برخى از شواهد ناشى از آزمایشهاات حذف خواب، اين ديدگاه را تأييد مى‌‌‌كنند.

شواهد ديگرى هم در راستاى اين فرضيه وجود دارد. اعمال ذهنى پيچيده كه مستلزم هوشيارى زيادند، بر فعاليت متابوليك مغز مى‌‌‌افزايند.[23] در يك آزمایشها، فعاليت ذهنى آزمودنى‌‌‌هاى انسانى بدون اين كه استرس يا فعاليت جسمى به همراهش ايجاد شود، افزايش داده شد. نتيجه اين شد كه اين بالا رفتن عملكرد ذهنى، خواب آلودگى آزمودنى‌‌‌ها را تسريع كرد و فاز چهارم خواب آرام را به شكلى آشكار افزايش داد.[24] بيشترين مقدار سوخت و ساز در اين شرايط، به لوب‌‌‌هاى پيشانى اختصاص دارد. اين بخش از مغز، همان است كه در زمان خواب آرام امواج دلتا را توليد مى‌‌‌كند.

نشان داده شده كه فعاليت بدنى شديد نيز مى‌‌‌تواند به بيشتر شدن زمان خواب آرام بينجامد. در يك آزمایشها، زمان خواب دوندگان پس از يك ماراتون طولانى اندازه گيرى شده و اين نتيجه حاصل شد كه تا دو روز بعد از مسابقه، زمان خواب آرام ورزشكاران -به ويژه فاز سه و چهار- طولانى‌‌‌تر مى‌‌‌شود.[25]

ترشح هورمون رشد و ترميم اختلالها بيوشيميايى دستگاه عصبى -كه از فعاليت زمان بيدارى آنها ناشى مى‌‌‌شوند- به عنوان گزينه‌‌‌هايى ديگر براى كاركرد ترميمى خواب مطرحند.[26] پيروان ديدگاه ترميم، معتقدند كه ترشح هورمون رشد، شاخصى است براى فعاليتهاى ترميم از قبيل آنابوليسم مواد و رشد و بازسازى اندامهاى فرسوده شده.[27] همچنين اين حقايق كه بخش مهمى از فعاليتهاى گوارشى و شكستن اسيدهاى فسفريك و لاكتيك موجود در عضلات خسته نيز در هنگام خواب انجام مى‌‌‌شوند، راه را براى پذيرش اين ديدگاه هموار مى‌‌‌كنند.[28] علاوه بر اين در زمان خواب سنتز پروتئينها هم انجام مى‌‌‌شود.[29] اما با تمام اين حرفها، مى‌‌‌دانيم كه همه اين كاركردها در زمان بيدارى هم با شدت كمتر يا بيشتر، ادامه مى‌‌‌يابند.

در مقابل اين شواهد، كه مؤيد كاركرد ترميمى خواب هستند، شاهدهاى نقضى هم وجود دارند. تا به حال در چندين مورد به افرادى اشاره شده كه در مدتى بسيار كوتاه مى‌‌‌توانسته‌‌‌اند نيازهاى وابسته به خواب خود را برطرف كنند. اين افراد كسانى بوده‌‌‌اند كه در مدت بسيار كوتاهى كه به خواب مى‌‌‌رفتند، تمام خستگى خود را برطرف مى‌‌‌كرده‌‌‌اند. مثلا دو مرد گزارش شده‌‌‌اند كه در شبانه روز به كمر از سه ساعت خواب نياز داشتند.[30] زنى هفتاد ساله هم گزارش داده شده كه در هر روز فقط يك ساعت مى‌‌‌خوابيد و تازه گاهى به آن هم نيازى نداشت.[31] اگر بخواهيم فرض كنيم كه كاركردهاى ترميمى خواب در زمانى به اين كوتاهى انجام مى‌‌‌گيرند، با برخى از ايرادات نظرى در فيزيولوژى دست به گريبان خواهيم بود.

نظريه سازشى:[32] اين نظريه توسط ويلز وب[33] ارائه شده است و خواب را به عنوان نوعى رفتار تكاملى سازشى در نظر مى‌‌‌گيرد. بر اساس اين ديدگاه، خواب عبارت است از زمانهاى دوره‌‌‌اى عدم فعاليت، كه به شكل ژنتيكى در جانوران برنامه ريزى شده تا از اتلاف انرژى در ساعات مُرده شبانه روز جلوگيرى كند، و در ضمن امكان برخورد با شكارچى را نيز كاهش دهد.[34] خواب، و در يك جا ماندن احتمال برخورد جانور در حال پرسه زدن را، با شكارچيان كاهش مى‌‌‌دهد. فلج اندامهاى حركتى در هنگام خواب REMنيز به عنوان سازشى در جهت آرام ماندن در ساعات پرتنش و پرهيجان رؤيا ديدن در نظرگرفته مى‌‌‌شود. اين فلج همچنين از پرت شدن جانوران از مكان اختفايش -مثلا بالاى درخت- هم جلوگيرى مى‌‌‌كند.[35] دومين فشار تكاملى كه پيدايش خواب را مطلوب جلوه مى‌‌‌دهد، نياز به كمينه كردن اتلاف انرژى است. نشان داده شده كه جانور به هنگام خواب، تنها در حد متابوليسم پايه انرژى مصرف مى‌‌‌كند، و به اين ترتيب در كل صرفه‌‌‌جويى مى‌‌‌كند. به نظر مى‌‌‌رسد كه زمان خواب براى هر جانور، به شكلى بهينه شده كه يافتن و خوردن غذاى كافى، و انجام رفتارهاى جانبى كوتاه مدت ديگر مانند قلمروگيرى و جفتگيرى را تأمين كند. زمان باقى مانده از شبانه روز، صرف خواب مى‌‌‌شود. به اين ترتيب شايد بتوان چنين حدس زد كه اجداد ميمون‌‌‌نماى ما، ناچار بوده‌‌‌اند تا براى جمع آورى غذا، حدود شانزده ساعت در شبانه روز فعاليت كنند.[36]

گروهى به پيروى از اين ديدگاه، خواب را با استراحت تابستانه يا زمستان‌‌‌خوابى[37] همانند مى‌‌‌دانند. شباهت‌‌‌هاى متابوليك فراوانى بين اين دو رفتار وجود دارد، و در نقش تكاملى دومى هم شك نيست. اما اينكه هر دو يك ريشه تكاملى داشته باشند، از ديد بسيارى از صاحب‌‌‌نظران با شك و ترديد تلقى مى‌‌‌شود.

بر اساس يك نظر افراطى، اگر خواب تنها يك سازش رفتارى براى بى‌‌‌حركت ماندن در ساعات غيرلازم محسوب شود، بايد اين گزاره را نيز پذيرفت كه در زندگى كنونى كه نورهاى مصنوعى فراوان وجود دارند و شكارچيانى هم براى انسان يافت نمى‌‌‌شوند، خواب قابل‌‌‌حذف باشد. در واقع برخى از پيروان تندروى ديدگاه سازشى چنين نظرى هم دارند.[38] اما با توجه به ساير شواهد، فرضيه اضافى و قابل‌‌‌حذف بودن خواب معقول به نظر نمى‌‌‌رسد.

نظريه حافظه‌‌‌اى:[39] شواهد فراوانى وجود دارد كه نشان مى‌‌‌دهد خواب REMبه حك شدن حافظه كمك مى‌‌‌كند. آزمودنى‌‌‌هايى كه مطلبى را مى‌‌‌آموزند و بعد از دوره آموزش از خواب حك شدن[40] عبارت است از تبديل حافظه كوتاه مدت ) (STM) به حافظه بلند مدت ( REM.(LTM محروم مى‌‌‌شوند، بدتر از همتايان فارغ از محروميت خود آنچه را كه آموخته‌‌‌اند به ياد مى‌‌‌آورند.[41] در ضمن در شبهايى كه پس از دوره‌‌‌هاى حفظ كردن مطالب سنگين مى‌‌‌آيند، زمان كلى خواب REMافزايش مى‌‌‌يابد.[42] با بيشتر شدن زمان خواب متناقض، كيفيت حفظ كردن مطالب نيز بهبود مى‌‌‌يابد. در يك آزمون، به عده‌‌‌اى از دانش‌‌‌آموزان كدهاى الفباى مورس را در سه شب متوالى آموزش دادند، هر شب پس از آزمایشها توانايى يادآورى افراد را اندازه مى‌‌‌گرفتند و زمان خواب متناقض را هم مى‌‌‌سنجيدند. در نهايت يك رابطه خطى مستقيم بين اين زمان و كيفيت يادگيرى مشاهده شد.[43] در آزمایشهاى ديگر، عده‌‌‌اى از ورزشكاران، پس از ۱۴۶ ساعت مسابقه متناوب تنيس مورد سنجش قرار گرفتند. در فواصل بين مسابقات، ۴-۵ ساعت از زمان خواب معمول اين افراد كاسته شد. نتيجه آن شد كه آزمودنى‌‌‌ها به قيمت كم كردن از دوره خواب متناقض خود، دوره خواب آرام را -به ويژه فاز سه و چهار را- حفظ كردند. اما در نهايت دچار اختلال موقت در حافظه شدند.[44]

شواهد تجربى نشان مى‌‌‌دهند كه به ويژه اطلاعات داراى بار هيجانى بالا در خواب REM بيشتر حك مى‌‌‌شوند. در عمل، چنانكه گفتيم، مهمترين بخش حافظه كه به هنگام حذف خواب متناقض آسيب مى‌‌‌بيند، بخشهاى داراى بار عاطفى و هيجانى است.[45]

نظريه حل مسئله: چنان كه اشاره شد، شواهد چندى در مورد افزايش توانايى فرد در حل مسائل به هنگام خواب وجود دارد. به گمان عده‌‌‌اى، حالت تغيير يافته آگاهى به هنگام خواب مى‌‌‌تواند پيش‌‌‌شرطى مناسب براى ظهور دريافتهاى شهودى و كل‌‌‌گرايى باشد كه در حل مسائل كاربرد دارند. بنابر يك ديدگاه كلى و ساده‌‌‌انگارانه، به هنگام خواب، غلبه معمول نيمكره چپ بر راست، نفى مى‌‌‌شود. نيمكره چپ، كه در بيشتر افراد مركز منطق نمادين و پردازش زبان طبيعى است، بيشتر براى حل مسائل از راه جزءانگارانه و تحليلى تخصص پيدا كرده است. در نيمكره راست برعكس رويكرد كل‌‌‌گرا و شهودى را مى‌‌‌بينيم. كم شدن بار كاركردى نيمكره چپ به هنگام خواب، مى‌‌‌تواند باعث ظهور دريافته‌‌‌هاى شهودى نيمكره راستى شود، كه در حالت بيدارى توسط منطق تحليلى ما سركوب مى‌‌‌شده‌‌‌است.

شواهد زندگينامه‌‌‌اى[46] فراوانى وجود دارد كه امكان بروز چنين پديده‌‌‌اى را گوشزد مى‌‌‌كند. چنان كه گفتيم، مورد رؤياى ككوله در مورد حلقه بنزن، يك نمونه مشهور است. مورد ديگر، به الياس هوو[47] مخترع چرخ خياطى- مربوط مى‌‌‌شود كه در خواب نحوه رد كردن سوزن از سوراخ‌‌‌هاى دستگاهش را كشف كرد. كشف چگونگى انتقال نورونى در خواب، توسط اوتو لووى[48] نيز، مثال ديگرى در همين زمينه است. اين حل كردن مسائل، تنها به مشكلات نظرى محدود نمى‌‌‌شود. جك نيكلاوس[49] -يكى از بهترين گلف‌‌‌بازان تاريخ- به گفته خودش روش بهينه ضربه زدن به توپ را در خواب ياد گرفت. اين بدان معناست كه مشكلات مربوط به يادگيرى حركتى هم مى‌‌‌توانند در خواب گشوده شوند. فراوانى ادعاهايى از اين دست، يك پژوهشگر پيشرو در امور خواب را بر آن داشت تا با طرح پرسشنامه‌‌‌هايى، اين كاركرد خواب را مورد بررسى قرار دهد. نتيجه آن شد كه گويا واقعا در زمان خواب متناقض پردازش اطلاعات براى دستيابى به پاسخهايى كه در بيدارى مورد نياز بوده‌‌‌اند، به شدت دنبال مى‌‌‌شود.[50]

نظريه توليد-فعاليت:[51] اين ديدگاه توسط فلاسفه و روانشناسان قرون هفده تا بيست ميلادى مطرح مى‌‌‌شد، و رؤيا را به عنوان نوعى محصول فرعى فعاليتهاى مغزى مورد توجه قرار مى‌‌‌دهد. شكل جديدتر اين نظريه، حدود بيست سال پيش توسط 14و مك كارلى ارائه شد. بر اساس اين ديدگاه، رؤيا عبارت است از تلاش مذبوحانه لوب پيشانى، براى يافتن معنايى موهوم كه در پس شليك‌‌‌هاى تصادفى پل مغزى وجود دارد.[52] بنابر اين فرضيه، دويدن در رؤيا، عبارت است از تلاش مغز براى كنار آمدن با شليك نورون‌‌‌هاى حركتى مربوط به اندامها، و هيجانات عاطفى هم عبارت است از برداشت خاص مغز از تحريكات خود به خودى دستگاه ليمبيك. بر اين اساس، تغيير جهت‌‌‌هاى ناگهانى كه در داستان‌‌‌هاى رؤيا مشاهده مى‌‌‌شود، بر خلاف نظر فرويد به فرآيند سانسور انگيزه‌‌‌هاى سركوب شده مربوط نيست، بلكه فقط به تغييرات تصادفى درون دستگاه عصبى مربوط مى‌‌‌شود. اين نظريه توسط افرادى كه داستان‌‌‌هاى رؤياها را معنادارتر از شليك تصادفى نورون‌‌‌ها مى‌‌‌دانند، مورد انتقاد قرار گرفته است.[53] علاوه بر اين تفاوتهاى وابسته به شخصيت در مضمون رؤياها و ساختاربندى پيچيده داستانهاى رؤياها هم در اين نگرش غيرقابل‌‌‌توجيه جلوه مى‌‌‌كنند.[54]

نظريه تكوينى: بر اساس اين نظريه، دستگاه‌‌‌هاى حسى و پردازنده نوزاد به هنگام تولد، نارس‌‌‌تر از آن هستند كه بتوانند با جهان خارج روبرو شوند. يعنى ناكامل بودن سيم‌‌‌كشى‌‌‌هاى عصبى درون مغز نوزاد به همراه فقدان هر نوع تجربه در مورد محركهاى موجود در جهان خارج، نوعى ناتوانى موقت در درك محركها را بر او عارض مى‌‌‌كنند. خواب REMدر اين ديدگاه، پاسخى است تكاملى به مشكل نارس بودن سيستم پردازنده نوزادان. بر اساس اين نظر، خواب متناقض تمرينى عصبى است، تا مغز بتواند سيم‌‌‌كشى‌‌‌هاى درونى خود را تنظيم كند و با جهان خارج سازگار گردد.[55] پس رؤيا در نوزادان و كودكان، فرصتى است براى نورون‌‌‌ها تا با پويايى خودسازمانده خويش، با جهان خارج و محركهاى ويژه آن كنار آيند. با توجه به اين ديدگاه، خواب در دوران بلوغ به بعد تنها پس‌‌‌مانده‌‌‌اى غيرضرورى از اين نياز كودكانه است و حذف آن نبايد جز اختلالها ناشى از حذف يك عادت بيوشيميايى، ايراد ديگرى ايجاد كند. اين ديدگاه، مدتها مورد توجه پژوهشگران بود، ولى حالا به عنوان تمام حقيقت فرض نمى‌‌‌شود، هرچند آشكارا جنبه‌‌‌هايى از سودهاى خواب متناقض در نوزادان را توضيح مى‌‌‌دهد.

نظريه كريگ – ميتچيسن: بر اساس اين نظريه، ما مى‌‌‌خوابيم تا خاطرات خود را فراموش كنيم! اين نظريه بر پايه مدلسازى مشهورى بنا نهاده شده كه توسط دو دانشمند به نامهاى كريگ -كاشف -DNA و ميتچيسن ساخته شد. اين مدل، يك شبكه عصبى معمولى بود كه به مدت مشخصى آموزش مى‌‌‌ديد. اين دانشمندان براى شبكه زمان بازپردازى و استراحت در نظر نگرفته بودند. به بيان ديگر، اين مدل عصبى مصنوعى نمى‌‌‌خوابيد و فقط ياد مى‌‌‌گرفت. شبكه مزبور پس از مدتى آموزش، از حالت تعادل خارج شد و شروع كرد به تجربه اوهام. يعنى اطلاعاتى را در درون خود فرض مى‌‌‌كرد كه در جهان خارج مصداق نداشت و توسط آنها تغذيه نشده بود. اين مدل نشان داد كه آموختن بدون فراموش كردن، مى‌‌‌تواند به شبكه عصبى آسيب رساند. به اين ترتيب نظريه اين دو دانشمند بر اين مبنا شكل گرفت كه خواب عبارت است از زمانى كه مغز آموخته‌‌‌هاى خود را بازبينى مى‌‌‌كند و داده‌‌‌هاى اضافى و غيرلازم را حذف مى‌‌‌كند. در اين ديدگاه، كاركرد عمده خواب REM پالايش مغز از آلودگى اطلاعاتى ناشى از تجربيات روزمره است.

نتيجه

چنانكه ديديد، نظريات در مورد خواب و كاركردهاى آن فراوانند. گرايش غالب در ميان عصب‌‌‌شناسان، رسيدن به پاسخى تركيبى براى معماى خواب است. شكى در اين امر نيست كه خواب از ديدگاه تكاملى براى موجود سودمند بوده )چون در اثر انتخاب طبيعى حفظ شده(. در اين موضوع ترديدى وجود ندارد كه وجود خواب براى انجام برخى از فعاليتهاى بيوشيميايى در دستگاه اعصاب مركزى لازم است. و كسى در اين مورد چون و چرا نمى‌‌‌كند كه اين پديده باپردازش و حفظ اطلاعات ارتباط دارد. اما چيزى كه ورد نياز است، نظريه تركيبى مناسبى است كه بتواند تمام كاركردهاى پراكنده ياد شده را توضيح دهد، و در ضمن مبناى نظرى مناسبى را هم براى گسترش آزمایشهاات بر روى خواب مورد فراهم كند. كوتاه سخن آنكه، هريك از ديدگاه‌‌‌هاى ياد شده بخشى از واقعى را بيان مى‌‌‌كنند. خواب پديده‌‌‌اى است كه توسط هريك از اين ديدگاه‌‌‌ها، به شكلى خاص و از زاويه‌‌‌اى تنگ مشاهده شده باشد. ظاهرا آنچه كه در واقعيت وجود دارد، تركيبى از همه اين ديدگاه‌‌‌هاست.

اختلالهای خواب

خواب، كاركردى است كلى و پيچيده، كه از بسيارى از جنبه‌‌‌ها مى‌‌‌تواند آسيب ببيند. در واقع طبيعى است كه رفتارى با درازاى يك سوم عمر ما، از جهاتت گوناگون دچار اختلال شود. در اين بخش مرورى كوتاه خواهيم داشت بر مهمترين اختلالها شايع در مكانيسم خواب:

بى‌‌‌خوابى :[56] بى‌‌‌خوابى شايع‌‌‌ترين اختلال مربوط به خواب است. در كل حدود يك پنجم افراد به اين بيمارى مبتلا هستند.[57] به همين دليل هم مى‌‌‌بينيم كه پرفروش‌‌‌ترين داروهاى تجارى، بنزوديازپين‌‌‌ها هستند كه خاصيت خواب‌‌‌آورى دارند. بى خوابى بيشتر در زنان، افراد پير، افسرده يا مضطرب، يا لاغر ديده مى‌‌‌شود.[58] بى خوابى مى‌‌‌تواند دو شكل داشته باشد. يا فرد در به خواب رفتن دچار اشكال است، يا در استمرار خواب ايراد دارد. در حالت اول، بيمارى را “بى‌‌‌خوابى ورود به خواب” مى‌‌‌نامند، و در حالت دوم به آن نام »بى‌‌‌خوابى وابسته به تداوم«[59] را مى‌‌‌دهند.

براى غلبه بر اين ايراد، داروهايى با تنوع بالا توليد شده است. با وجود اثرگذارى كوتاه مدت اين داروها، طنز آميز است اگر بگوييم كه مهمترين علت بروز بى‌‌‌خوابى،همين داروهاى خواب‌‌‌آور هستند. اين داروها، چرخه عادى خواب را دچار اختلال مى‌‌‌كنند و به ويژه خواب REMرا كاهش مى‌‌‌دهند. اثرات اين مواد در دراز مدت به نوعى مقاومت دارويى مى‌‌‌انجامد كه بيمارى بى‌‌‌خوابى را تشديد مى‌‌‌كند. امروز، بيشتر پزشكان و داروسازان، استفاده از روشهاى غيردارويى و رفتارى را به عنوان گزينه‌‌‌اى بهتر توصيه مى‌‌‌كنند. در بسيارى از موارد، تغييرات رفتارى به تنهايى مى‌‌‌تواند بى‌‌‌خوابى را از بين ببرد. اين تغيرات، گاه مى‌‌‌توانند اشكالى جالب و حتى خنده‌‌‌دار به خود بگيرند. يك مثال مشهور، وينستون چرچيل است كه دو تخت كنار هم داشت و هروقت ملافه‌‌‌هاى يكى در اواسط شب مچاله مى‌‌‌شد و چروك مى‌‌‌خورد، بلند مى‌‌‌شد و روى ديگرى مى‌‌‌خوابيد![60]

روشهاى روانشناختى جالبى هم وجود دارد كه مى‌‌‌تواند به رفع بى‌‌‌خوابى منجر شود. گذشته از روشهاى پيش پا افتاده‌‌‌اى مانند خوددارى از خوردن مواد تحريك كننده -مثل قهوه و چاى- و تمرينات بدنى پيش از خواب، روشهاى ذهنى ديگرى هم وجود دارند، كه ذكر برخى از آنها سودمند است. مثلا يك روش، موسوم به “نیت متناقض”[61] است. آن هم عبارت از اين است كه فرد دچار بى‌‌‌خوابى، در رختخواب دراز بكشد و بكوشد تا نخوابد! با وجود غيرمنطقى نمودن، اين روشى مطمئن براى القاى خواب است. احتمالا مكانيسم عمل اين روش، عبارت است از حذف تنش و هيجان ناشى از ترس از بى‌‌‌خوابى كشيدن.[62]

روش ديگر عبارت است از “كنترل محرك”.[63] در اين روش، فرد خود را شرطى مى‌‌‌كند تا ورود به رختخواب را همتاى خوابيدن فرض كند. در اين شيوه فرد از مطالعه در رختخواب، و ديدن تلويزيون در حالت خوابيده خوددارى مى‌‌‌كند، و در طول روى هم چرت نمى‌‌‌زند. بيمار در اين حالت تنها زمانى مجاز به ورود به رختخواب است كه كاملا احساس خستگى كند. به اين شكل خوابيدن و در رختخواب بودن براى فرد به صورت يك پديده هم‌‌‌ارز درمى‌‌‌آيند و رفع اختلال را تسهيل مى‌‌‌كند.[64]

بى‌‌‌خوابى دروغين:[65] اين نوعى بيمارى عجيب و جالب است كه در آن فرد مى‌‌‌خوابد اما در خواب مى‌‌‌بيند كه در رختخواب دراز كشيده و دارد تقلا مى‌‌‌كند تا به خواب رود! در نهايت هم فرد در فرداى شبى كه چنين رؤيايى را دارد، با اين تصور از خواب بيدار مى‌‌‌شود كه شبى انباشته از بى‌‌‌خوابى را از سر گذرانده، و بنابراين احساس كسالت مى‌‌‌كند.

راه‌‌‌هاى معدودى كه براى درمان اين بيمارى وجود دارد، بيشتر روانى است تا دارويى.

حمله خواب:[66] اين بيمارى عبارت است از ظهور رفتارهاى ويژه خواب، در زمان بيدارى. اين رفتارها مى‌‌‌توانند دامنه‌‌‌اى وسيع -از كاهش هشيارى و افزايش آستانه گيرنده‌‌‌هاى حسى، تا ديدن رؤيا و بروز فلج شل عضلانى- را در بر بگيرند. معمولا هر حمله خواب چند دقيقه طول مى‌‌‌كشد، و همراه با کاتاپلکسی[67] است. اين حالت عبارت است از ظهور ناگهانى فلج عضلانى منسوب به خواب REM و بر زمين افتادن بيمار.[68] در بسيارى از موارد، تحريكات مثبت يا منفى عاطفى هم مى‌‌‌توانند موجب بروز اين حمله شوند. اين امر مى‌‌‌تواند آنقدر شديد باشد كه بيمار را به در پيش گرفتن يك زندگى عارى از هيجانات مثبت و شادى‌‌‌هاى عادى ترغيب كند. در گاهى موارد، حتى شنيدن جوك مى‌‌‌تواند بروز حمله خواب را موجب شود. در سگ‌‌‌ها، آسيب رساندن به بادامه[69] كه از مراكز مهم كنترل عواطف است، مى‌‌‌تواند حالتى شبيه به حمله خواب را پديد آورد.[70] به نظر مى‌‌‌رسد كه عوامل وراثتى در ظهور اين بيمارى نقش داشته باشند. در واقع وابستگان سببى به بيماران ناركولپتيك، شصت بار بيشتر از ساير افراد در خطر ابتلا به اين بيمارى هستند.[71] تقريبا همه مبتلايان به اين بيمارى، در خون خود نوعى پادتن ويژه به نام HLA-DR2را دارند.[72] پزشكان براى رفع برخى از عوارض ياد شده، داروى ايمى‌‌‌پرامين را تجويز مى‌‌‌كنند كه تسهيل كننده مسيرهاى سروتونرژيك و نورآدرنرژيك -ضد خواب -REM است. در خواب عادى افراد مبتلا به اين بيمارى هم الگوهاى غيرعادى وجود دارد. مثلا ديده شده كه خواب در برخى از اين بيماران مستقيما از مرحله خواب متناقض آغاز مى‌‌‌شود.[73]

نارسايى تنفسى:[74] نوعى از بى‌‌‌خوابى وابسته به تداوم وجود دارد كه در مردان بيشتر شايع است، آن هم عبارت از اين است كه فرد در وسط خواب، به دليل مهار مراكز عصبى تنفسى‌‌‌اش، دچار نارسايى تنفسى مى‌‌‌شود. عملا در اين حالت فلج شل موجود در ساير عضلات بدن، به عضلات تنفسى هم سرايت مى‌‌‌كند و در نتيجه به مدت يك يا دو دقيقه تنفس قطع مى‌‌‌شود. در واقع اين امر چندان هم غيرعادى نيست و در ده پانزده درصد افراد توقفهاى متناوب تنفس به مدت حدود ده ثانيه ديده مى‌‌‌شود، اما در بيماران مبتلا به نارسايى تنفسى موقع خواب، اين چرخه بار ديگر از سر گرفته نمى‌‌‌شود. با توقف تنفس، مراكز خونى حساس به تراكم گاز كربنيك تحريك مى‌‌‌شوند و فرد كمى بيدار مى‌‌‌شود و بار ديگر تنفس را از سر مى‌‌‌گيرد، و اين چرخه بار ديگر تكرار مى‌‌‌شود. اين چرخش معيوب مى‌‌‌تواند در طول يك شب صدها بار تكرار شود، و به خستگى و كسالت فرد در روز بعد بينجامد.[75]

اگر ايراد به مراكز عصبى تنفس مربوط باشد، داروهايى مانند بوسپيرون[76] مى‌‌‌توانند به بيمار كمك كنند.[77] اما اگر در شرايط خاصى شكل خاص مجارى هوايى و بسته شدن آنها در زمان خواب منشأ مشكل باشد، تنها راه جراحى اصلاحى مجارى هوايى است. اين شكل اخير بيشتر در افراد چاق ديده مى‌‌‌شو[78]د. يك نمونه مشهور اين شكل از بيمارى، نشانگان پيك ويك[79] است.[80] در اين موارد چاقى زياد گردن باعث بسته شدن ناى در هنگام خواب مى‌‌‌شود.

نشانگان مرگ ناگهانى نوزادان ) :(SIDS):[81] اين پديده‌‌‌اى است كه در نوزادان شيرخواره ديده مى‌‌‌شود و از علل شايع مرگ نوزادان در شهرهاى بزرگ است. به طور متوسط يك نوزاد از هر هفتصد و پنجاه تا در اثر اين بيمارى مى‌‌‌ميرند . علت اين پديده، ظاهرا قطع شدن تنفس به هنگام خواب است. يعنى نوزادان در زمان خواب دچار فلج مراكز تنفسى مى‌‌‌شوند و به دليل كمبود اكسيژن مى‌‌‌ميرند. در مورد اين بيمارى و راه‌‌‌هاى پيشگيرى از آن نظريات فراوانى وجود دارد كه ما در اينجا به يكى كه جالبتر است اشاره كوتاهى مى‌‌‌كنيم. بر اساس پژوهشهايى كه اخيرا انجام گرفته است، بروز اين عارضه به غلبه حافظه پس از تولد نوزاد بر خاطرات جنينى‌‌‌اش مربوط مى‌‌‌شود. مى‌‌‌دانيم كه نوزاد در زمان زندگى داخل رحمى هم مى‌‌‌خوابد و گويا خواب هم مى‌‌‌بيند. در دوره جنين، راه تنفسى نوزاد مسدود است و حركات تنفسى به هنگام خواب انجام نمى‌‌‌گيرد. از سوى ديگر ديده شده كه افراد به هنگام خواب متناقض، بسته به محتواى رؤياى خود، برخى از عضلات مرتبط با فعاليتى كه در خواب مى‌‌‌بينند را به طور خفيف منقبض مى‌‌‌كنند. اين يكى از معدود مواردى است كه فلج شل معمول در خواب REM نقض مى‌‌‌شود. با توجه به اين دو شاهد، و اين حقيقت كه اوج مرگ ناگهانى نوزادان در حدود دو سه ماهگى است، مى‌‌‌توان نتيجه گرفت كه اين زمان برابر است با زمان بحرانى غلبه حافظه اكتسابى پس از تولد، بر خاطرات بازمانده از زندگى جنينى. يعنى در اين زمان بحرانى، نوزاد رؤياى زندگى داخل جنين را براى آخرين بارها مى‌‌‌بيند، و چون عضلاتش رؤيايش را تقليد مى‌‌‌كنند، تنفسش قطع مى‌‌‌شود.[82] شواهدى در تأييد اين نظريه وجود دارد، مثلا نشان داده شده كه كودكانى كه داراى حركات چشم شديدتر و انقباض عضلانى در زمان خواب REMهستند در اين مورد احتمال ابتلاى بيشترى دارند.

خوابگردى:[83] خوابگردى و حرف زدن در خواب دو نمونه از ناهنجاريهاى مربوط به سيستم حركتى هستند. براى قرنها، متفكران چنين مى‌‌‌پنداشتند كه خوابگردى و صحبت در خواب به هنگام رؤيا ديدن بروز مى‌‌‌كند، اما پژوهشهاى دقيقتر نشان داده‌‌‌اند كه اين دو حالت به فاز سه و چهار خواب آرام، يعنى عميقترين دوره خواب منحصرند. هردوى اين حالات در كودكان و جوانان در سنين بلوغ بيشتر ديده مى‌‌‌شوند. يكى ديگر از اين ناهنجاريهاى وابسته به خواب آرام، شب ادرارى[84] است. يك حالت ديگر، همان “لنگ و لگد زدن” در خواب است كه معمولا به خواب آرام مربوط است. اگر مهار حركات عضلانى در زمان خواب REM به شكلى ناقص انجام شود، ناهنجارى مشابهى را پديد مى‌‌‌آورد كه با نام ) (RBD)[85] مشهور است.[86]

بى‌‌‌خوابى مرگبار خانوادگى (FFI):[87] بيمارى كميابى است كه با تب، كاهش حافظه، توهم، تعرق زياد، و تند شدن تپش قلب همراه است. در اين بيمارى دماى بدن، و ريتم نفس و تپش قلب به هنگام خواب هم مانند بيدارى حفظ مى‌‌‌شود. اين عارضه پس از يك سال منجر به مرگ مى‌‌‌شود. فراوانى آن در بين زنان و مردان برابر است و سن ميانگين مبتلايان پنجاه سال است. عامل مولد اين بيمارى نوعى پريون است و توسط ژنهاى خود بيمار كد مى‌‌‌شود. اين پريون توسط ژنهايى كد مى‌‌‌شود كه بيمارى ديگرى به نام نشانگان كروتزفلد-ژاكوب[88] -نوعى بلاهت عصبى[89] را نيز توليد مى‌‌‌كند. يك جهش در ژن نامبرده به بروز بيمارى بى‌‌‌خوابى، و جهش ديگر به نشانگان كروتزفلد-ژاكوب مى‌‌‌انجامد.

 

 

  1. Keshavenetal.-1990
  2. Peter Tripp
  3. Randy Gardner
  4. Gulevich et al.- 1966
  5. Angus et al.- 1985
  6. Roth et al.- 1982
  7. Krueger et al.- 1989
  8. Roth et al.- 1988
  9. Rechtcaffen et al.-1983
  10. Angneww et al.- 1964
  11. Angnew et al.- 1967
  12. 1972 Grieser et al
  13. Greenbergetal.-1972
  14. Bergeretal.-1971
  15. Vogeletal.-1980
  16. Electro- Convulsive Therapy
  17. Schschlicht et al.– 1982
  18. Phalic
  19. Yoni
  20. Archetypes
  21. Lauer et al.- 1987
  22. Restorative hypothesis
  23. Roland et al.- 1984
  24. Horne et al.- 1985
  25. et al.- 1981 Shapiro
  26. 1985 Smith et al
  27. Oswaldetal.-1980
  28. Sternetal.-1974
  29. Adam et al.- 1980
  30. Jones et al.- 1968
  31. Meddis et al.- 1973
  32. Adaptation-to-inactivity hypothesis
  33. Wilse Webb
  34. Webb.-1975
  35. Chaseetal.-1983
  36. Cohen et al.- 1979
  37. Hibernation- Aestivation
  38. Meddis et al.- 1977
  39. Memory aid hypothesis
  40. Consolidation
  41. Idzikowski et al.- 1984
  42. Smith et al.- 1985
  43. Mandai et al.- 1989
  44. Edinger et al.- 1990
  45. Greenbergetal.-1979
  46. Anecdotal
  47. Elias Howe
  48. Otto Loewi
  49. Jack Nicklaus
  50. Cartwright et al.- 1978
  51. Activation-Synthesis
  52. 1977 Hobson & McCarly
  53. Vogel.- 1978
  54. Parisi.- 1987
  55. Dement.- 1966 Raffwarg
  56. Insomnia
  57. Zorick et al.- 1989
  58. Aldrichetal.-1989
  59. Sleep-Onset Insomnia
  60. Segal & Luce.-1966
  61. Paradoxical Intention
  62. Katz et al.- 1984
  63. Stimulus control
  64. Ladouceuretal.-1986
  65. Pseudoisomnia
  66. Narcolepsy
  67. Cataplexy
  68. Rosenthaletal.-1990
  69. Amygdala
  70. Siegel et al.- 1988
  71. Kesler et al.- 1974
  72. Juji et al.- 1984
  73. Rechtcaffenetal.-1963
  74. Apnea
  75. Kwentusetal.-1985
  76. Buspirone
  77. Mendelson et al.- 1991
  78. et al.- 1988 Jamieson
  79. Pickwickian Syndrome
  80. نام اين بيمارى از يكى از داستانهاى چارلز ديكنز به نام “آقاى پيك ويك” گرفته شده كه شخصيتى با همين مشخصات را تصوير مى‏كند.
  81. Spontanious Infant’s Death Syndrome
  82. Christosetal.-1995
  83. Somnambulism
  84. Nocturnal Enuresis
  85. REM Sleep Behavioural Disorder
  86. Valle et al.-1992
  87. Fatal Familial Insomnia
  88. Crutzfeldt-Jacob Sundrome
  89. Dementia

 

 

ادامه مطلب: گفتار هشتم: رؤيا

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب