پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: اساطیر خلاقیت

بخش دوم: اساطیر خلاقیت

در مورد خلاقیت چند پیش‌‌فرضِ نادرست ولی رایج وجود دارد که باور به آنها می‌‌تواند مانع فعالیت خلاقانه‌‌ی ذهن شود.

نخستین اسطوره، این باورِ به اصطلاح «رمانتیک است که خلاقیت را به عده‌‌ی اندکی از از افراد منحصر می‌‌داند. بر مبنای این اعتقاد افراد خلاق جنس، نژاد، سن و سال، موقعیت اجتماعی، یا سرشتی متمایز و ویژه دارند. این تلقی را می‌‌توان با رجوع به داده‌‌های آماری رد کرد. مرور فهرست کسانی که در نهادهایی رسمی مانند اداره‌‌ی ثبت اختراعات و نشریه‌‌های علمی دستاوردهای خلاقانه‌‌ی خود را ارائه می‌‌کنند، نشان می‌‌دهد که همه‌‌ی افراد سالم که مغزشان بیماری مهمی نداشته باشد، می‌‌توانند خلاقیت به خرج دهند، و به خرج هم می‌‌دهند.

آزمون‌‌های روان‌‌شناسان نشان داده است که خلاقیت از جنس و نژاد مستقل است. یعنی میزان کلی خلاقیت در مردان و زنان برابر است و زردپوستان و سپیدپوستان و سیاه پوستان از این نظر تفاوتی ندارند. تنها تمایز قابل‌‌اشاره آن است که زنان و مردان در حوزه‌‌هایی متفاوت خلاقیت خود را به کار می‌‌گیرند.

مردان بیشتر در حوزه‌‌هایی انتزاعی و تخصصی خلاقیت به خرج می‌‌دهند و خلاقیت زنان بیشتر به اموری ملموس و مربوط به زندگی روزانه‌‌شان مربوط می‌‌شود. با این وجود این تمایز هم حالت آماری دارد. یعنی مردانی که خلاقانه آشپزی کنند و زنانی که نظریه‌‌های علمی خلاقانه ارائه دهند، کم نیستند.

دومین اسطوره، آن است که باید خلاقیت را تنها برای حل مسائل ویژه و مهم به کار گرفت. به عبارت دیگر، تمایلی عمومی وجود دارد که بر مبنای آن افرادی مانند نظام الملک که در زمینه‌‌ی چیزهای مهمی مانند فن مملکت‌‌داری و اداره‌‌ی یک امپراتوری فکر می‌‌کنند، خلاق تلقی می‌‌شوند. اما برخورد خلاقانه‌‌ی یک کودک با اسباب بازی‌‌اش پیش پا افتاده و غیرخلاقانه دانسته می‌‌شود. داستان بزرگمهر در شاهنامه نشان می‌‌دهد که اهمیت یک فکر خلاقانه به زمینه‌‌ی اجتماعی‌‌اش بستگی دارد. چه بسا که ابداع یک بازی جدید یا حل معمای یک بازی مثل شترنج در شرایطی از اهمیتی هم‌‌پایه‌‌ی مدیریت و حکومت برخوردار شود. بنابراین درست‌‌تر است که دامنه‌‌ی اثرگذاری یک ایده را نادیده بگیریم و نوآورانه بودنش را معیار اصلی خلاقانه بودنش بدانیم، نه اهمیتی که بعدها در چشم دیگران پیدا می‌‌کند.

اسطوره‌‌ا‌‌ی دیگر، خلاقیت را امری مطلقا فردی فرض می‌‌کند و آدم خلاق را همچون نابغه‌‌ای برج عاج‌‌نشین تصویر می‌‌کند که هیچ ارتباطی با زمینه‌‌ی اجتماعی پیرامونش ندارد و در انزوا و تنهایی مطلق به خلق افکار و دستاوردهای خلاقانه‌‌اش مشغول است. این تصور نیز نادرست است. برمبنای شواهد موجود و با مرور زندگینامه‌‌ی افراد خلاق، معلوم می‌‌شودکه بیشترشان افرادی خونگرم، اجتماعی، و حساس نسبت به محیط پیرامون‌‌شان بوده‌‌اند.

تقریبا تمام افراد خلاق، زمینه‌‌ی اجتماعی اطراف‌‌شان را منبع الهام اصلی خود می‌‌دانسته‌‌اند و بسیاری از آنها به حل مسائلی می‌‌پرداختند که دغدغه‌‌ی خاطر اعضای جامعه‌‌شان بوده است. این جوشیدنِ افراد خلاق با زمینه‌‌ی اجتماعی اطرافشان، و خلق و خوی اجتماعی‌‌شان در برخی از موارد شهرت ایشان را به عنوان آدم خلاق تشدید می‌‌کرده است. به عنوان مثال می‌‌توان از ریچارد فاینمن نام برد، یکی از بزرگ‌‌ترین فیزیکدانان معاصر، که در میان آثار علمی برجسته‌‌اش، یک کتاب جوک هم دارد! این کتاب شوخی‌‌هایی را که فاینمن در دانشگاه با دیگران می‌‌کرده در بر می‌‌گیرد.فکرش را بکنید، فیزیکدانی با یک کتاب جوک!

یک اسطوره‌‌ی دیگر آن است که عملکردهای شغلی، برنامه‌‌ریزی شده و تعیین شده توسط دیگران نمی‌‌توانند خلاقانه باشند. این برداشت هم نادرست است. بخش عمده‌‌ی خلاقانه‌‌ترین دستاوردهای هنری عصر نوزایی به سفارش و دستور کلیسا یا دولت‌‌مردان ایتالیایی آفریده شده که نه تنها مضمون و محتوای نقاشی‌‌ها و مجسمه‌‌ها را برای هنرمندانی مانند میکل‌‌آنژ و داوینچی تعیین می‌‌کردند، بلکه تعداد عناصر و هویت شخصیت‌‌های حاضر در اثر را هم به هنرمندان سفارش می‌‌دادند. به همین ترتیب، بخش مهمی از دستاوردهای فنی و اختراعات بزرگ میانه‌‌ی قرن بیستم با فشار و سفارش صنایع نظامی کشورهای درگیر در جنگ جهانی انجام گرفت. امروزه هم بخش مهمی از تحقیقات علمی و دستاوردهای خلاقانه‌‌ی هنری به سفارش و دستور نهادهای حمایت کننده‌‌‌‌ی دولتی یا خصوصی انجام می‌‌پذیرد.

باور نادرست دیگر آن است که زندگیِ افراد خلاق باید حتما حداقلی از رنج و زحمت و بدبختی را در خود بگنجاند. این تصور از چارچوبی رمانتیک سرچشمه می‌‌گیرد که خلاقیت را همچون موهبتی آسمانی تلقی می‌‌کند که از سویی به الهام و بخششی ایزدی، و از سوی دیگر به نفرین شباهت دارد. بار دیگر، شواهد نشان می‌‌دهد که این تصور نادرست است. افراد خلاق همواره از سطحی پایه از راحتی و رفاه برخوردار بوده‌‌اند. هرچند این درست است که بسیاری از افراد خلاق نسبت به مادیات و ثروتِ زیاد بی‌‌توجه بوده‌‌اند. اما فقیرترین نوابغ هم مهارتِ راحت و دلپذیر ساختن محیط پیرامون خود را داشته‌‌اند و به گواهی خودشان، زندگی خلاقانه را همچون خوشبختی و لذتی بزرگ تجربه می‌‌کرده‌‌اند.

نتیجه آن که خلاقیت را نباید پدیده‌‌ای غیرطبیعی، استثنایی یا مطلق دانست. خلاقیت شیوه‌‌ای از انجام کارها و شکلی از حل مسائل است. شیوه‌‌ای لذت‌‌بخش و شادمانه که در هر شرایطی، در مورد هر کاری، و توسط هرکسی می‌‌تواند به کار گرفته شود، و فرد خلاق و افراد پیرامونش را از دستاوردهای خود بهره‌‌مند سازد.

 

 

ادامه مطلب: بخش سوم: ماهیت خلاقیت

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب