بخش نخست: متون – گفتار نخست: یوسف در کتاب مقدس

بخش نخست: متون

گفتار نخست: یوسف در کتاب مقدس

مشهورترین روایت از داستان یوسف به کتاب مقدس تعلق دارد. این داستان، که در باب‌‌های سی‌‌وهفتم و سی‌‌ونهم سفر پیدایش ذکر شده، مبنای روایت‌‌های بعدی مسیحی و اسلامی در این مورد را برمی‌‌سازد. روایت یوسف در سِفر پیدایش بخشی مهم است که داستان ابراهیم را به ماجرای موسی و خروج از مصر پیوند می‌‌زند. یوسف یازدهمین پسرِ یعقوب و نخستین پسرِ او از راحیل بود.

متن کنونی تورات در واقع ترکیبی است از چهار متنِ گوناگون که در دوران هخامنشی با هم گرد آمده و ویراسته شده و با افزوده شدن متونی که تازه در آن هنگام نوشته شده‌‌اند، بدنه‌‌ی تورات امروزین را برساخته‌‌اند. کهن‌‌ترین بخش تورات را متن J و E می‌‌نامند که به ترتیب کوتاه‌‌شده‌‌ی واژه‌‌ی یهوه و الوهیم است. چون در متن نخست خداوند یکتا با نام یهوه و در دومی با لقب الوهیم (یعنی خدا) مورد ارجاع قرار گرفته است.

متن‌‌های یادشده بخش‌‌های کهن تورات مانند سفر پیدایش و خروج را بر می‌‌سازند و احتمالاً در فاصله‌‌ی قرون نهم تا هفتم پ.م. سروده شده و بعدتر تدوین و نوشته شده‌‌اند. دو متن دیگر را D و P می‌‌نامند که به ترتیب یعنی متن تواریخ ثانی و متن‌‌های پریستار. دو متن اخیر در قرون هفتم تا پنجم پ.م. نوشته شده‌‌اند. طبق شواهد و گواهی صریحِ خودِ تورات، تدوین و ویرایش نهایی این منابع باستانی در قالب یک کتاب در نیمه‌‌ی نخست دوران هخامنشی و با هدایت شاهنشاهان پارسی صورت پذیرفته است. در این کتاب برای ساده شدن سخن، این چهار متن را به ترتیب یهوه، الوهیم، تواریخ ثانی و پریستار می‌‌نامم.

برای فهم بهتر داستان یوسف در کتاب مقدس، باید اصل متن را با دقتی بیشتر مورد وارسی قرار داد. برای در دست داشتنِ بنیادی استوار در این زمینه، در این‌‌جا هر دو بابِ اصلیِ مربوط به داستان یوسف یعنی روایت حسدِ برادران و روایتِ پاکدامنی در برابر بانوی هوس‌‌ران را به طور مشروح می‌‌آورم. یعنی آیه به آیه، اصل متن عبری را به همراه ترجمه‌‌های کهنِ آن به یونانی و لاتین نقل می‌‌کنم و آن‌‌گاه ترجمه‌‌ی پارسی را به دنبالش می‌‌آورم. این ارجاع به زبان‌‌های یونانی و لاتین از آن روست که در زمینه‌‌ي مسیحی، ترجمه‌‌های لاتینی (در کلیسای کاتولیک غرب) و یونانی (در کلیسای ارتدوکس شرق) مقدس دانسته می‌‌شوند و نصّ سخن خداوند فرض می‌‌شوند. بماند که از قرن دوم پ.م. تا میانه‌‌ی قرون وسطا ترجمه‌‌ی یونانی هفتاد تنی از عهد عتیق برای یهودیان نیز مقدس قلمداد می‌‌شده است. ترجمه‌‌ی یونانی در اواخر قرن دوم پ.م. آغاز شده و تا دو قرن بعد نهایی شده و ترجمه‌‌ی لاتین هم در دو قرن نخست میلادی به شکلی نهایی دست یافته است.

گذشته از دو بابِ محوری که با این دقت نقل می‌‌شود، بخش مهمی از روایتِ رشک برادران در باب‌‌های چهل‌‌ودو تا چهل‌‌وشش وجود دارد که بازگشت برادران نزد یوسف را نقل می‌‌کند. هم‌‌چنین مضمون روایی دیگری نیز در داستان یوسف هست که برکت یافتن فرزندانش به دست یوسف را نشان می‌‌دهد. این بخش‌‌ها هر چند مورد تحلیل واقع خواهند شد، در شکل اصلی باستانی‌‌شان نقل نخواهند شد. هم از این رو که نقل کل این مجموعه حجم کتاب را بیهوده افزایش می‌‌داد و هم بدان دلیل که کلیدواژگان اصلی و خطوط روایی مهم در باب‌‌های سی‌‌وهفتم و سی‌‌ونهم به دست داده شده است.

 

باب سی‌‌وهفتم

1. ‏וַיֵּ֣שֶׁב יַעֲקֹ֔ב בְּאֶ֖רֶץ מְגוּרֵ֣י אָבִ֑יו בְּאֶ֖רֶץ כְּנָֽעַן׃

1. κατῴκει δὲ Ιακωβ ἐν τῇ γῇ οὗ παρῴκησεν ὁ πατὴρ αὐτοῦ ἐν γῇ Χανααν

1. Habitavit autem Jacob in terra Chanaan، in qua pater suus peregrinatus est.

1. و یعقوب در زمین غربتِ پدر خود، یعنی سرزمین کنعان، ساکن شد.

‏2. אֵ֣לֶּה׀ תֹּלְד֣וֹת יַעֲקֹ֗ב יוֹסֵ֞ף בֶּן־שְׁבַֽע־עֶשְׂרֵ֤ה שָׁנָה֙ הָיָ֨ה רֹעֶ֤ה אֶת־אֶחָיו֙ בַּצֹּ֔אן וְה֣וּא נַ֗עַר אֶת־בְּנֵ֥י בִלְהָ֛ה וְאֶת־בְּנֵ֥י זִלְפָּ֖ה נְשֵׁ֣י אָבִ֑יו וַיָּבֵ֥א יוֹסֵ֛ף אֶת־דִּבָּתָ֥ם רָעָ֖ה אֶל־אֲבִיהֶֽם׃

2. αὗται δὲ αἱ γενέσεις Ιακωβ Ιωσηφ δέκα ἑπτὰ ἐτῶν ἦν ποιμαίνων μετὰ τῶν ἀδελφῶν αὐτοῦ τὰ πρόβατα ὢν νέος μετὰ τῶν υἱῶν Βαλλας καὶ μετὰ τῶν υἱῶν Ζελφας τῶν γυναικῶν τοῦ πατρὸς αὐτοῦ κατήνεγκεν δὲ Ιωσηφ ψόγον πονηρὸν πρὸς Ισραηλ τὸν πατέρα αὐτῶν

2. Et hæ sunt generationes ejus: Joseph cum sedecim esset annorum، pascebat gregem cum fratribus suis adhuc puer: et erat cum filiis Balæ et Zelphæ uxorum patris sui: accusavitque fratres suos apud patrem crimine pessimo.

2. این است پیدایش یعقوب، چون یوسف هفده ساله بود، گله را با برادران خود چوپانی می‌‌کرد، و آن جوان با پسران بِلهَه و پسران زِلفَه زنان پدرش می‌‌بود، و یوسف از بدرفتاری ایشان پدر را خبر می‌‌داد.

3. ‏וְיִשְׂרָאֵ֗ל אָהַ֤ב אֶת־יוֹסֵף֙ מִכָּל־בָּנָ֔יו כִּֽי־בֶן־זְקֻנִ֥ים ה֖וּא ל֑וֹ וְעָ֥שָׂה ל֖וֹ כְּתֹ֥נֶת פַּסִּֽים׃

3. Ιακωβ δὲ ἠγάπα τὸν Ιωσηφ παρὰ πάντας τοὺς υἱοὺς αὐτοῦ ὅτι υἱὸς γήρους ἦν αὐτῷ ἐποίησεν δὲ αὐτῷ χιτῶνα ποικίλον

3. Israël autem diligebat Joseph super omnes filios suos، eo quod in senectute genuisset eum: fecitque ei tunicam polymitam.

3. و اسرائیل یوسف را از سایر پسران خود بیشتر دوست می‌‌داشت، زیرا که او پسرِ دوران پیری‌‌اش بود. و برای او ردایی رنگین ساخت.

4. ‏וַיִּרְא֣וּ אֶחָ֗יו כִּֽי־אֹת֞וֹ אָהַ֤ב אֲבִיהֶם֙ מִכָּל־אֶחָ֔יו וַֽיִּשְׂנְא֖וּ אֹת֑וֹ וְלֹ֥א יָכְל֖וּ דַּבְּר֥וֹ לְשָׁלֹֽם׃

4. ἰδόντες δὲ οἱ ἀδελφοὶ αὐτοῦ ὅτι αὐτὸν ὁ πατὴρ φιλεῖ ἐκ πάντων τῶν υἱῶν αὐτοῦ ἐμίσησαν αὐτὸν καὶ οὐκ ἐδύναντο λαλεῖν αὐτῷ οὐδὲν εἰρηνικόν

4. Videntes autem fratres ejus quod a patre plus cunctis filiis amaretur، oderant eum، nec poterant ei quidquam pacifice loqui.

4. و چون برادرانش دیدند که پدرشان او را بیشتر از همه‌‌ی برادرانش دوست می‌‌دارد، از او کینه به دل گرفتند و نمی‌‌توانستند با وی به سلامت سخن بگویند.

5. ‏וַיַּחֲלֹ֤ם יוֹסֵף֙ חֲל֔וֹם וַיַּגֵּ֖ד לְאֶחָ֑יו וַיּוֹסִ֥פוּ ע֖וֹד שְׂנֹ֥א אֹתֽוֹ׃

5. ἐνυπνιασθεὶς δὲ Ιωσηφ ἐνύπνιον ἀπήγγειλεν αὐτὸ τοῖς ἀδελφοῖς αὐτοῦ

5. Accidit quoque ut visum somnium referret fratribus suis: quæ causa majoris odii seminarium fuit.

5. و یوسف خوابی دید و آن را به برادرانش باز گفت. پس بر کینه‌‌شان نسبت به او افزودند.

6. ‏וַיֹּ֖אמֶר אֲלֵיהֶ֑ם שִׁמְעוּ־נָ֕א הַחֲל֥וֹם הַזֶּ֖ה אֲשֶׁ֥ר חָלָֽמְתִּי׃

6. καὶ εἶπεν αὐτοῖς ἀκούσατε τοῦ ἐνυπνίου τούτου οὗ ἐνυπνιάσθην

6. Dixitque ad eos: Audite somnium meum quod vidi:

6. و به ایشان گفت این خوابی را که دیده‌‌ام، بشنوید.

7. ‏וְ֠הִנֵּה אֲנַ֜חְנוּ מְאַלְּמִ֤ים אֲלֻמִּים֙ בְּת֣וֹךְ הַשָּׂדֶ֔ה וְהִנֵּ֛ה קָ֥מָה אֲלֻמָּתִ֖י וְגַם־נִצָּ֑בָה וְהִנֵּ֤ה תְסֻבֶּ֙ינָה֙ אֲלֻמֹּ֣תֵיכֶ֔ם וַתִּֽשְׁתַּחֲוֶ֖יןָ לַאֲלֻמָּתִֽי׃

7. ᾤμην ἡμᾶς δεσμεύειν δράγματα ἐν μέσῳ τῷ πεδίῳ καὶ ἀνέστη τὸ ἐμὸν δράγμα καὶ ὠρθώθη περιστραφέντα δὲ τὰ δράγματα ὑμῶν προσεκύνησαν τὸ ἐμὸν δράγμα

7. putabam nos ligare manipulos in agro: et quasi consurgere manipulum meum، et stare، vestrosque manipulos circumstantes adorare manipulum meum.

7. اینک ما در کشتزار بافه‌‌های محصول می‌‌بستیم، که ناگاه بافه‌‌ی من بر پا برخاست و بافه‌‌های شما گرد آمده به بافه‌‌ی من سجده کردند.

8. ‏וַיֹּ֤אמְרוּ לוֹ֙ אֶחָ֔יו הֲמָלֹ֤ךְ תִּמְלֹךְ֙ עָלֵ֔ינוּ אִם־מָשׁ֥וֹל תִּמְשֹׁ֖ל בָּ֑נוּ וַיּוֹסִ֤פוּ עוֹד֙ שְׂנֹ֣א אֹת֔וֹ עַל־חֲלֹמֹתָ֖יו וְעַל־דְּבָרָֽיו׃

8. εἶπαν δὲ αὐτῷ οἱ ἀδελφοί μὴ βασιλεύων βασιλεύσεις ἐφ᾽ ἡμᾶς ἢ κυριεύων κυριεύσεις ἡμῶν καὶ προσέθεντο ἔτι μισεῖν αὐτὸν ἕνεκεν τῶν ἐνυπνίων αὐτοῦ καὶ ἕνεκεν τῶν ῥημάτων αὐτοῦ

8. Responderunt fratres ejus: Numquid rex noster eris? aut subjiciemur ditioni tuæ? Hæc ergo causa somniorum atque sermonum، invidiæ et odii fomitem ministravit.

8. برادرانش به او گفتند: آیا به راستی بر ما سلطنت خواهی کرد و بر ما مسلط خواهی شد؟ و به سبب رویاها و سخنانش بر کینه‌‌شان افزودند.

9. ‏וַיַּחֲלֹ֥ם עוֹד֙ חֲל֣וֹם אַחֵ֔ר וַיְסַפֵּ֥ר אֹת֖וֹ לְאֶחָ֑יו וַיֹּ֗אמֶר הִנֵּ֨ה חָלַ֤מְתִּֽי חֲלוֹם֙ ע֔וֹד וְהִנֵּ֧ה הַשֶּׁ֣מֶשׁ וְהַיָּרֵ֗חַ וְאַחַ֤ד עָשָׂר֙ כּֽוֹכָבִ֔ים מִֽשְׁתַּחֲוִ֖ים לִֽי׃

9. εἶδεν δὲ ἐνύπνιον ἕτερον καὶ διηγήσατο αὐτὸ τῷ πατρὶ αὐτοῦ καὶ τοῖς ἀδελφοῖς αὐτοῦ καὶ εἶπεν ἰδοὺ ἐνυπνιασάμην ἐνύπνιον ἕτερον ὥσπερ ὁ ἥλιος καὶ ἡ σελήνη καὶ ἕνδεκα ἀστέρες προσεκύνουν με

9. Aliud quoque vidit somnium، quod narrans fratribus، ait: Vidi per somnium، quasi solem، et lunam، et stellas undecim adorare me.

9. پس از آن خوابی دیگر دید و برادران را از آن خبر داد. گفت اینک باز خوابی دیده‌‌ام که ناگاه آفتاب و ماه و یازده ستاره مرا سجده کردند.

10. ‏וַיְסַפֵּ֣ר אֶל־אָבִיו֮ וְאֶל־אֶחָיו֒ וַיִּגְעַר־בּ֣וֹ אָבִ֔יו וַיֹּ֣אמֶר ל֔וֹ מָ֛ה הַחֲל֥וֹם הַזֶּ֖ה אֲשֶׁ֣ר חָלָ֑מְתָּ הֲב֣וֹא נָב֗וֹא אֲנִי֙ וְאִמְּךָ֣ וְאַחֶ֔יךָ לְהִשְׁתַּחֲוֹ֥ת לְךָ֖ אָֽרְצָה׃

10. καὶ ἐπετίμησεν αὐτῷ ὁ πατὴρ αὐτοῦ καὶ εἶπεν αὐτῷ τί τὸ ἐνύπνιον τοῦτο ὃ ἐνυπνιάσθης ἆρά γε ἐλθόντες ἐλευσόμεθα ἐγώ τε καὶ ἡ μήτηρ σου καὶ οἱ ἀδελφοί σου προσκυνῆσαί σοι ἐπὶ τὴν γῆν

10. Quod cum patri suo، et fratribus retulisset، increpavit eum pater suus، et dixit: Quid sibi vult hoc somnium quod vidisti? num ego et mater tua، et fratres tui adorabimus te super terram?

10. و پدر و برادرانش را خبر داد و پدرش او را سرزنش کرد و به وی گفت این چه خوابی است که دیده‌‌ای، آیا من و مادرت و برادرانت به حقیقت خواهیم آمد و تو را بر زمین سجده خواهیم کرد؟

11. ‏וַיְקַנְאוּ־ב֖וֹ אֶחָ֑יו וְאָבִ֖יו שָׁמַ֥ר אֶת־הַדָּבָֽר׃

11. ἐζήλωσαν δὲ αὐτὸν οἱ ἀδελφοὶ αὐτοῦ ὁ δὲ πατὴρ αὐτοῦ διετήρησεν τὸ ῥῆμα

11. Invidebant ei igitur fratres sui: pater vero rem tacitus considerabat.

11. و برادرانش بر اوحسد بردند. اما پدرش آن امر را در خاطر نگه داشت.

12. ‏וַיֵּלְכ֖וּ אֶחָ֑יו לִרְע֛וֹת אֶׅתׅ־צֹ֥אן4 אֲבִיהֶ֖ם בִּשְׁכֶֽם׃

12. ἐπορεύθησαν δὲ οἱ ἀδελφοὶ αὐτοῦ βόσκειν τὰ πρόβατα τοῦ πατρὸς αὐτῶν εἰς Συχεμ

12. Cumque fratres illius in pascendis gregibus patris morarentur in Sichem،

12. و برادرانش برای چوپانی گله‌‌ی خود به شکیم رفتند.

13. ‏וַיֹּ֨אמֶר יִשְׂרָאֵ֜ל אֶל־יוֹסֵ֗ף הֲל֤וֹא אַחֶ֙יךָ֙ רֹעִ֣ים בִּשְׁכֶ֔ם לְכָ֖ה וְאֶשְׁלָחֲךָ֣ אֲלֵיהֶ֑ם וַיֹּ֥אמֶר ל֖וֹ הִנֵּֽנִי׃

13. καὶ εἶπεν Ισραηλ πρὸς Ιωσηφ οὐχ οἱ ἀδελφοί σου ποιμαίνουσιν ἐν Συχεμ δεῦρο ἀποστείλω σε πρὸς αὐτούς εἶπεν δὲ αὐτῷ ἰδοὺ ἐγώ

13. dixit ad eum Israël: Fratres tui pascunt oves in Sichimis: veni، mittam te ad eos. Quo respondente،

13. و اسرائیل به یوسف گفت: آیا برادرانت در شکیم چوپانی نمی‌‌کنند؟ بیا تا تو را نزد ایشان بفرستم. وی گفت: لبیک.

14. ‏וַיֹּ֣אמֶר ל֗וֹ לֶךְ־נָ֨א רְאֵ֜ה אֶת־שְׁל֤וֹם אַחֶ֙יךָ֙ וְאֶת־שְׁל֣וֹם הַצֹּ֔אן וַהֲשִׁבֵ֖נִי דָּבָ֑ר וַיִּשְׁלָחֵ֙הוּ֙ מֵעֵ֣מֶק חֶבְר֔וֹן וַיָּבֹ֖א שְׁכֶֽמָה׃

14. εἶπεν δὲ αὐτῷ Ισραηλ πορευθεὶς ἰδὲ εἰ ὑγιαίνουσιν οἱ ἀδελφοί σου καὶ τὰ πρόβατα καὶ ἀνάγγειλόν μοι καὶ ἀπέστειλεν αὐτὸν ἐκ τῆς κοιλάδος τῆς Χεβρων καὶ ἦλθεν εἰς Συχεμ

14. Præsto sum، ait ei: Vade، et vide si cuncta prospera sint erga fratres tuos، et pecora: et renuntia mihi quid agatur. Missus de valle Hebron، venit in Sichem:

14. او را گفت: برو و سلامتی برادران و سلامتی گله را ببین و نزد من خبر بیاور و او را از وادی حبرون فرستاد و به شکیم آمد.

15.  ‏וַיִּמְצָאֵ֣הוּ אִ֔ישׁ וְהִנֵּ֥ה תֹעֶ֖ה בַּשָּׂדֶ֑ה וַיִּשְׁאָלֵ֧הוּ הָאִ֛ישׁ לֵאמֹ֖ר מַה־תְּבַקֵּֽשׁ׃

15. καὶ εὗρεν αὐτὸν ἄνθρωπος πλανώμενον ἐν τῷ πεδίῳ ἠρώτησεν δὲ αὐτὸν ὁ ἄνθρωπος λέγων τί ζητεῖς

15. invenitque eum vir errantem in agro، et interrogavit quid quæreret.

15. و شخصی به او برخورد، در حالی که در صحرا آواره بود. پس آن مرد از او پرسید: چه می‌‌طلبي؟

16. ‏וַיֹּ֕אמֶר אֶת־אַחַ֖י אָנֹכִ֣י מְבַקֵּ֑שׁ הַגִּֽידָה־נָּ֣א לִ֔י אֵיפֹ֖ה הֵ֥ם רֹעִֽים׃

16. ὁ δὲ εἶπεν τοὺς ἀδελφούς μου ζητῶ ἀνάγγειλόν μοι ποῦ βόσκουσιν

16. At ille respondit: Fratres meos quæro: indica mihi ubi pascant greges.

16. گفت: من برادران خود را می‌‌جویم. مرا خبر ده که کجا چوپانی می‌‌کنند؟

17. ‏וַיֹּ֤אמֶר הָאִישׁ֙ נָסְע֣וּ מִזֶּ֔ה כִּ֤י שָׁמַ֙עְתִּי֙ אֹֽמְרִ֔ים נֵלְכָ֖ה דֹּתָ֑יְנָה וַיֵּ֤לֶךְ יוֹסֵף֙ אַחַ֣ר אֶחָ֔יו וַיִּמְצָאֵ֖ם בְּדֹתָֽן׃

17. εἶπεν δὲ αὐτῷ ὁ ἄνθρωπος ἀπήρκασιν ἐντεῦθεν ἤκουσα γὰρ αὐτῶν λεγόντων πορευθῶμεν εἰς Δωθαϊμ καὶ ἐπορεύθη Ιωσηφ κατόπισθεν τῶν ἀδελφῶν αὐτοῦ καὶ εὗρεν αὐτοὺς ἐν Δωθαϊμ

17. Dixitque ei vir: Recesserunt de loco isto: audivi autem eos dicentes: Eamus in Dothain. Perrexit ergo Joseph post fratres suos، et invenit eos in Dothain.

17. آن مرد گفت: از این‌‌جا روانه شدند، زیرا شنیدم که می‌‌گفتند به دوتان می‌‌رویم. پس یوسف از عقب برادران خود رفته ایشان را در دوتان یافت.

18. ‏וַיִּרְא֥וּ אֹת֖וֹ מֵרָחֹ֑ק וּבְטֶ֙רֶם֙ יִקְרַ֣ב אֲלֵיהֶ֔ם וַיִּֽתְנַכְּל֥וּ אֹת֖וֹ לַהֲמִיתֽוֹ׃

18. προεῖδον δὲ αὐτὸν μακρόθεν πρὸ τοῦ ἐγγίσαι αὐτὸν πρὸς αὐτοὺς καὶ ἐπονηρεύοντο τοῦ ἀποκτεῖναι αὐτόν

18. Qui cum vidissent eum procul، antequam accederet ad eos، cogitaverunt illum occidere:

18. و او را از دور دیدند و پیش از آن که نزدیک ایشان بیاید با هم توطئه کردند او را بکشند.

19. ‏וַיֹּאמְר֖וּ אִ֣ישׁ אֶל־אָחִ֑יו הִנֵּ֗ה בַּ֛עַל הַחֲלֹמ֥וֹת הַלָּזֶ֖ה בָּֽא׃

19. εἶπαν δὲ ἕκαστος πρὸς τὸν ἀδελφὸν αὐτοῦ ἰδοὺ ὁ ἐνυπνιαστὴς ἐκεῖνος ἔρχεται

19. et mutuo loquebantur: Ecce somniator venit:

19. و به یکدیگر گفتند: اینک این صاحب خواب‌‌ها می‌‌آید.

20. ‏וְעַתָּ֣ה׀ לְכ֣וּ וְנַֽהַרְגֵ֗הוּ וְנַשְׁלִכֵ֙הוּ֙ בְּאַחַ֣ד הַבֹּר֔וֹת וְאָמַ֕רְנוּ חַיָּ֥ה רָעָ֖ה אֲכָלָ֑תְהוּ וְנִרְאֶ֕ה מַה־יִּהְי֖וּ חֲלֹמֹתָֽיו׃

20. νῦν οὖν δεῦτε ἀποκτείνωμεν αὐτὸν καὶ ῥίψωμεν αὐτὸν εἰς ἕνα τῶν λάκκων καὶ ἐροῦμεν θηρίον πονηρὸν κατέφαγεν αὐτόν καὶ ὀψόμεθα τί ἔσται τὰ ἐνύπνια αὐτοῦ

20. venite، occidamus eum، et mittamus in cisternam veterem: dicemusque: Fera pessima devoravit eum: et tunc apparebit quid illi prosint somnia sua.

20. اکنون بیایید او را بکشیم و به یکی از چاه‌‌ها دراندازیم و گوییم جانوری درنده او را خورده است، تا ببینیم رویاهایش چه می‌‌شود.

21. ‏וַיִּשְׁמַ֣ע רְאוּבֵ֔ן וַיַּצִּלֵ֖הוּ מִיָּדָ֑ם וַיֹּ֕אמֶר לֹ֥א נַכֶּ֖נּוּ נָֽפֶשׁ׃

21. ἀκούσας δὲ Ρουβην ἐξείλατο αὐτὸν ἐκ τῶν χειρῶν αὐτῶν καὶ εἶπεν οὐ πατάξομεν αὐτὸν εἰς ψυχήν

21. Audiens autem hoc Ruben، nitebatur liberare eum de manibus eorum، et dicebat:

21. لیکن روبین چون این را شنید او را از دست ایشان نجات داد و گفت او را نکشیم.

22. ‏וַיֹּ֨אמֶר אֲלֵהֶ֣ם׀ רְאוּבֵן֮ אַל־תִּשְׁפְּכוּ־דָם֒ הַשְׁלִ֣יכוּ אֹת֗וֹ אֶל־הַבּ֤וֹר הַזֶּה֙ אֲשֶׁ֣ר בַּמִּדְבָּ֔ר וְיָ֖ד אַל־תִּשְׁלְחוּ־ב֑וֹ לְמַ֗עַן הַצִּ֤יל אֹתוֹ֙ מִיָּדָ֔ם לַהֲשִׁיב֖וֹ אֶל־אָבִֽיו׃

22. εἶπεν δὲ αὐτοῖς Ρουβην μὴ ἐκχέητε αἷμα ἐμβάλετε αὐτὸν εἰς τὸν λάκκον τοῦτον τὸν ἐν τῇ ἐρήμῳ χεῖρα δὲ μὴ ἐπενέγκητε αὐτῷ ὅπως ἐξέληται αὐτὸν ἐκ τῶν χειρῶν αὐτῶν καὶ ἀποδῷ αὐτὸν τῷ πατρὶ αὐτοῦ

22. Non interficiatis animam ejus، nec effundatis sanguinem: sed projicite eum in cisternam hanc، quæ est in solitudine، manusque vestras servate innoxias: hoc autem dicebat، volens eripere eum de manibus eorum، et reddere patri suo.

22. پس روبین به ایشان گفت: خون مریزید. او را در این چاه که در صحراست بیندازید و دست خود را بر او دراز مکنید. تا او را از دست ایشان رهانیده به نزد پدر خود بازگرداند.

23. ‏וַֽיְהִ֕י כַּֽאֲשֶׁר־בָּ֥א יוֹסֵ֖ף אֶל־אֶחָ֑יו וַיַּפְשִׁ֤יטוּ אֶת־יוֹסֵף֙ אֶת־כֻּתָּנְתּ֔וֹ אֶת־כְּתֹ֥נֶת הַפַּסִּ֖ים אֲשֶׁ֥ר עָלָֽיו׃

23. ἐγένετο δὲ ἡνίκα ἦλθεν Ιωσηφ πρὸς τοὺς ἀδελφοὺς αὐτοῦ ἐξέδυσαν τὸν Ιωσηφ τὸν χιτῶνα τὸν ποικίλον τὸν περὶ αὐτὸν

23. Confestim igitur ut pervenit ad fratres suos، nudaverunt eum tunica talari et polymita:

23. و به محض رسیدن یوسف نزد برادرانش رختش را، یعنی آن ردای رنگینی را که در بر داشت، از تنش برکندند.

24. ‏וַיִּ֨קָּחֻ֔הוּ וַיַּשְׁלִ֥כוּ אֹת֖וֹ הַבֹּ֑רָה וְהַבּ֣וֹר רֵ֔ק אֵ֥ין בּ֖וֹ מָֽיִם׃

24. καὶ λαβόντες αὐτὸν ἔρριψαν εἰς τὸν λάκκον ὁ δὲ λάκκος κενός ὕδωρ οὐκ εἶχεν

24. miseruntque eum in cisternam veterem، quæ non habebat aquam.

24. و او را گرفته و در چاه انداختند. اما چاه خالی و بی‌‌آب بود.

25. ‏וַיֵּשְׁבוּ֮ לֶֽאֱכָל־לֶחֶם֒ וַיִּשְׂא֤וּ עֵֽינֵיהֶם֙ וַיִּרְא֔וּ וְהִנֵּה֙ אֹרְחַ֣ת יִשְׁמְעֵאלִ֔ים בָּאָ֖ה מִגִּלְעָ֑ד וּגְמַלֵּיהֶ֣ם נֹֽשְׂאִ֗ים נְכֹאת֙ וּצְרִ֣י וָלֹ֔ט הוֹלְכִ֖ים לְהוֹרִ֥יד מִצְרָֽיְמָה׃

25. ἐκάθισαν δὲ φαγεῖν ἄρτον καὶ ἀναβλέψαντες τοῖς ὀφθαλμοῖς εἶδον καὶ ἰδοὺ ὁδοιπόροι Ισμαηλῖται ἤρχοντο ἐκ Γαλααδ καὶ αἱ κάμηλοι αὐτῶν ἔγεμον θυμιαμάτων καὶ ῥητίνης καὶ στακτῆς ἐπορεύοντο δὲ καταγαγεῖν εἰς Αἴγυπτον

25. Et sedentes ut comederent panem، viderunt Ismaëlitas viatores venire de Galaad، et camelos eorum portantes aromata، et resinam، et stacten in Ægyptum.

25. پس برای غذا خوردن نشستند و چشمان خود را باز کرده دیدند که ناگاه قافله‌‌ی اسماعیلیان از جلعاد می‌‌رسد و شتران ایشان کتیرا و بلسان و لادن بار دارند و می‌‌روند تا آنها را به مصر ببرند.

26. ‏וַיֹּ֥אמֶר יְהוּדָ֖ה אֶל־אֶחָ֑יו מַה־בֶּ֗צַע כִּ֤י נַהֲרֹג֙ אֶת־אָחִ֔ינוּ וְכִסִּ֖ינוּ אֶת־דָּמֽוֹ׃

26. εἶπεν δὲ Ιουδας πρὸς τοὺς ἀδελφοὺς αὐτοῦ τί χρήσιμον ἐὰν ἀποκτείνωμεν τὸν ἀδελφὸν ἡμῶν καὶ κρύψωμεν τὸ αἷμα αὐτοῦ

26. Dixit ergo Judas fratribus suis: Quid nobis prodest si occiderimus fratrem nostrum، et celaverimus sanguinem ipsius?

26. آن‌‌گاه یهودا به برادران خود گفت برادر خود را کشتن و خون او را پنهان داشتن چه سودی دارد؟

27. ‏לְכ֞וּ וְנִמְכְּרֶ֣נּוּ לַיִּשְׁמְעֵאלִ֗ים וְיָדֵ֙נוּ֙ אַל־תְּהִי־ב֔וֹ כִּֽי־אָחִ֥ינוּ בְשָׂרֵ֖נוּ ה֑וּא וַֽיִּשְׁמְע֖וּ אֶחָֽיו׃

27. δεῦτε ἀποδώμεθα αὐτὸν τοῖς Ισμαηλίταις τούτοις αἱ δὲ χεῖρες ἡμῶν μὴ ἔστωσαν ἐπ᾽ αὐτόν ὅτι ἀδελφὸς ἡμῶν καὶ σὰρξ ἡμῶν ἐστιν ἤκουσαν δὲ οἱ ἀδελφοὶ αὐτοῦ

27. melius est ut venundetur Ismaëlitis، et manus nostræ non polluantur: frater enim et caro nostra est. Acquieverunt fratres sermonibus illius.

27. بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم و دست ما بر وی نباشد. زیرا که او برادر و گوشت ماست. پس برادرانش به این کار رضایت دادند.

28. ‏וַיַּֽעַבְרוּ֩ אֲנָשִׁ֨ים מִדְיָנִ֜ים סֹֽחֲרִ֗ים וַֽיִּמְשְׁכוּ֙ וַיַּֽעֲל֤וּ אֶת־יוֹסֵף֙ מִן־הַבּ֔וֹר וַיִּמְכְּר֧וּ אֶת־יוֹסֵ֛ף לַיִּשְׁמְעֵאלִ֖ים בְּעֶשְׂרִ֣ים כָּ֑סֶף וַיָּבִ֥יאוּ אֶת־יוֹסֵ֖ף מִצְרָֽיְמָה׃

28. καὶ παρεπορεύοντο οἱ ἄνθρωποι οἱ Μαδιηναῖοι οἱ ἔμποροι καὶ ἐξείλκυσαν καὶ ἀνεβίβασαν τὸν Ιωσηφ ἐκ τοῦ λάκκου καὶ ἀπέδοντο τὸν Ιωσηφ τοῖς Ισμαηλίταις εἴκοσι χρυσῶν καὶ κατήγαγον τὸν Ιωσηφ εἰς Αἴγυπτον

28. Et prætereuntibus Madianitis negotiatoribus، extrahentes eum de cisterna، vendiderunt eum Ismaëlitis، viginti argenteis: qui duxerunt eum in Ægyptum.

28. و چون بازرگانان مدیانی در گذر بودند، یوسف را از چاه کشیده و بیرون آوردند و یوسف را به اسماعیلیان به بیست پاره‌‌ی نقره فروختند. پس، یوسف را به مصر بردند.

29. ‏וַיָּ֤שָׁב רְאוּבֵן֙ אֶל־הַבּ֔וֹר וְהִנֵּ֥ה אֵין־יוֹסֵ֖ף בַּבּ֑וֹר וַיִּקְרַ֖ע אֶת־בְּגָדָֽיו׃

29. ἀνέστρεψεν δὲ Ρουβην ἐπὶ τὸν λάκκον καὶ οὐχ ὁρᾷ τὸν Ιωσηφ ἐν τῷ λάκκῳ καὶ διέρρηξεν τὰ ἱμάτια αὐτοῦ

29. Reversusque Ruben ad cisternam، non invenit puerum:

29. و روبین چون به سر چاه برگشت دید که یوسف در چاه نیست، و جامه‌‌ی خود را چاک زد.

30. ‏וַיָּ֥שָׁב אֶל־אֶחָ֖יו וַיֹּאמַ֑ר הַיֶּ֣לֶד אֵינֶ֔נּוּ וַאֲנִ֖י אָ֥נָה אֲנִי־בָֽא׃

30. καὶ ἀνέστρεψεν πρὸς τοὺς ἀδελφοὺς αὐτοῦ καὶ εἶπεν τὸ παιδάριον οὐκ ἔστιν ἐγὼ δὲ ποῦ πορεύομαι ἔτι

30. et scissis vestibus pergens ad fratres suos، ait: Puer non comparet، et ego quo ibo?

30. و نزد برادران خود باز آمده و گفت: آن کودک نیست، به کجا بروم؟

31. ‏וַיִּקְח֖וּ אֶת־כְּתֹ֣נֶת יוֹסֵ֑ף וַֽיִּשְׁחֲטוּ֙ שְׂעִ֣יר עִזִּ֔ים וַיִּטְבְּל֥וּ אֶת־הַכֻּתֹּ֖נֶת בַּדָּֽם׃

31. λαβόντες δὲ τὸν χιτῶνα τοῦ Ιωσηφ ἔσφαξαν ἔριφον αἰγῶν καὶ ἐμόλυναν τὸν χιτῶνα τῷ αἵματι

31. Tulerunt autem tunicam ejus، et in sanguine hædi، quem occiderant، tinxerunt:

31. پس ردای یوسف را برگرفتند و بز نری را کشته و ردا را در خونش فرو بردند.

32. ‏וַֽיְשַׁלְּח֞וּ אֶת־כְּתֹ֣נֶת הַפַּסִּ֗ים וַיָּבִ֙יאוּ֙ אֶל־אֲבִיהֶ֔ם וַיֹּאמְר֖וּ זֹ֣את מָצָ֑אנוּ הַכֶּר־נָ֗א הַכְּתֹ֧נֶת בִּנְךָ֛ הִ֖וא אִם־לֹֽא׃

32. καὶ ἀπέστειλαν τὸν χιτῶνα τὸν ποικίλον καὶ εἰσήνεγκαν τῷ πατρὶ αὐτῶν καὶ εἶπαν τοῦτον εὕρομεν ἐπίγνωθι εἰ χιτὼν τοῦ υἱοῦ σού ἐστιν ἢ οὔ

32. mittentes qui ferrent ad patrem، et dicerent: Hanc invenimus: vide utrum tunica filii tui sit، an non.

32. و آن ردای رنگین را فرستادند و به پدر خود رسانیده، گفتند این را یافته‌‌ایم، تشخیص بده که ردای پسرت هست یا نه؟

33. ‏וַיַּכִּירָ֤הּ וַיֹּ֙אמֶר֙ כְּתֹ֣נֶת בְּנִ֔י חַיָּ֥ה רָעָ֖ה אֲכָלָ֑תְהוּ טָרֹ֥ף טֹרַ֖ף יוֹסֵֽף׃

33. καὶ ἐπέγνω αὐτὸν καὶ εἶπεν χιτὼν τοῦ υἱοῦ μού ἐστιν θηρίον πονηρὸν κατέφαγεν αὐτόν θηρίον ἥρπασεν τὸν Ιωσηφ

33. Quam cum agnovisset pater، ait: Tunica filii mei est: fera pessima comedit eum، bestia devoravit Joseph.

33. پس آن را شناخته، گفت: ردای پسرم است. جانوری درنده او را خورده است و به یقین یوسف دریده شده است.

34. וַיִּקְרַ֤ע יַעֲקֹב֙ שִׂמְלֹתָ֔יו וַיָּ֥שֶׂם שַׂ֖ק בְּמָתְנָ֑יו וַיִּתְאַבֵּ֥ל עַל־בְּנ֖וֹ יָמִ֥ים רַבִּֽים׃

34. διέρρηξεν δὲ Ιακωβ τὰ ἱμάτια αὐτοῦ καὶ ἐπέθετο σάκκον ἐπὶ τὴν ὀσφὺν αὐτοῦ καὶ ἐπένθει τὸν υἱὸν αὐτοῦ ἡμέρας πολλάς

34. Scissisque vestibus، indutus est cilicio، lugens filium suum multo tempore.

34. یعقوب رخت خود را پاره کرده پلاس در پوشید و روزهای بسیار برای پسر خود ماتم گرفت.

35. ‏וַיָּקֻמוּ֩ כָל־בָּנָ֨יו וְכָל־בְּנֹתָ֜יו לְנַחֲמ֗וֹ וַיְמָאֵן֙ לְהִתְנַחֵ֔ם וַיֹּ֕אמֶר כִּֽי־אֵרֵ֧ד אֶל־בְּנִ֛י אָבֵ֖ל שְׁאֹ֑לָה וַיֵּ֥בְךְּ אֹת֖וֹ אָבִֽיו׃

35. συνήχθησαν δὲ πάντες οἱ υἱοὶ αὐτοῦ καὶ αἱ θυγατέρες καὶ ἦλθον παρακαλέσαι αὐτόν καὶ οὐκ ἤθελεν παρακαλεῖσθαι λέγων ὅτι καταβήσομαι πρὸς τὸν υἱόν μου πενθῶν εἰς ᾅδου καὶ ἔκλαυσεν αὐτὸν ὁ πατὴρ αὐτοῦ

35. Congregatis autem cunctis liberis ejus ut lenirent dolorem patris، noluit consolationem accipere، sed ait: Descendam ad filium meum lugens in infernum. Et illo perseverante in fletu،

35. و همه‌‌ی پسران و همه‌‌ی دختران به دلداری وی برخاستند. اما آرام نشد و گفت: سوگوار نزد پسر خود به گور خواهم رفت. پس پدرش برای وی همی‌‌ گریست.

36. ‏וְהַ֨מְּדָנִ֔ים מָכְר֥וּ אֹת֖וֹ אֶל־מִצְרָ֑יִם לְפֽוֹטִיפַר֙ סְרִ֣יס פַּרְעֹ֔ה שַׂ֖ר הַטַּבָּחִֽים׃ פ

36. οἱ δὲ Μαδιηναῖοι ἀπέδοντο τὸν Ιωσηφ εἰς Αἴγυπτον τῷ Πετεφρη τῷ σπάδοντι Φαραω ἀρχιμαγείρῳ

36. Madianitæ vendiderunt Joseph in Ægypto Putiphari eunucho Pharaonis، magistro militum.

36. اما مدیانیان یوسف را در مصر به پوتیفار که خواجه‌‌ی فرعون و سردار نگهبانان خاصه‌‌اش بود، فروختند.

 

باب سی‌‌ونهم

1. וְיוֹסֵ֖ף הוּרַ֣ד מִצְרָ֑יְמָה וַיִּקְנֵ֡הוּ פּוֹטִיפַר֩ סְרִ֨יס פַּרְעֹ֜ה שַׂ֤ר הַטַּבָּחִים֙ אִ֣ישׁ מִצְרִ֔י מִיַּד֙ הַיִּשְׁמְעֵאלִ֔ים אֲשֶׁ֥ר הוֹרִדֻ֖הוּ שָֽׁמָּה׃

1. Ιωσηφ δὲ κατήχθη εἰς Αἴγυπτον καὶ ἐκτήσατο αὐτὸν Πετεφρης ὁ εὐνοῦχος Φαραω ἀρχιμάγειρος ἀνὴρ Αἰγύπτιος ἐκ χειρὸς Ισμαηλιτῶν οἳ κατήγαγον αὐτὸν ἐκεῖ

1. Igitur Joseph ductus est in Ægyptum، emitque eum Putiphar eunuchus Pharaonis، princeps exercitus، vir ægyptius، de manu Ismaëlitarum، a quibus perductus erat.

1. و یوسف را به مصر بردند و مردی مصری به نام پوتیفار، که خواجه و سردار افواج خاصه‌‌ی فرعون بود، وی را از دست اسماعیلیان، که او را به آنجا برده‌‌ بودند، خرید.

2. ‏וַיְהִ֤י יְהוָה֙ אֶת־יוֹסֵ֔ף וַיְהִ֖י אִ֣ישׁ מַצְלִ֑יחַ וַיְהִ֕י בְּבֵ֥ית אֲדֹנָ֖יו הַמִּצְרִֽי׃

2. καὶ ἦν κύριος μετὰ Ιωσηφ καὶ ἦν ἀνὴρ ἐπιτυγχάνων καὶ ἐγένετο ἐν τῷ οἴκῳ παρὰ τῷ κυρίῳ τῷ Αἰγυπτίῳ

2. Fuitque Dominus cum eo، et erat vir in cunctis prospere agens: habitavitque in domo domini sui،

2. و خداوند با یوسف می‌‌بود و او مردی کامیاب شد و در خانه‌‌ی سرور مصری خویش ماند.

3. ‏וַיַּ֣רְא אֲדֹנָ֔יו כִּ֥י יְהוָ֖ה אִתּ֑וֹ וְכֹל֙ אֲשֶׁר־ה֣וּא עֹשֶׂ֔ה יְהוָ֖ה מַצְלִ֥יחַ בְּיָדֽוֹ׃

3. ᾔδει δὲ ὁ κύριος αὐτοῦ ὅτι κύριος μετ᾽ αὐτοῦ καὶ ὅσα ἂν ποιῇ κύριος εὐοδοῖ ἐν ταῖς χερσὶν αὐτοῦ

3. qui optime noverat Dominum esse cum eo، et omnia، quæ gerebat، ab eo dirigi in manu illius.

3. و سرورش دید که خداوند با وی می‌‌باشد و هرآنچه می‌‌کند خداوند در دستش راست می‌‌آورد.

4. ‏וַיִּמְצָ֨א יוֹסֵ֥ף חֵ֛ן בְּעֵינָ֖יו וַיְשָׁ֣רֶת אֹת֑וֹ וַיַּפְקִדֵ֙הוּ֙ עַל־בֵּית֔וֹ וְכָל־יֶשׁ־ל֖וֹ נָתַ֥ן בְּיָדֽוֹ׃

4. καὶ εὗρεν Ιωσηφ χάριν ἐναντίον τοῦ κυρίου αὐτοῦ εὐηρέστει δὲ αὐτῷ καὶ κατέστησεν αὐτὸν ἐπὶ τοῦ οἴκου αὐτοῦ καὶ πάντα ὅσα ἦν αὐτῷ ἔδωκεν διὰ χειρὸς Ιωσηφ

4. Invenitque Joseph gratiam coram domino suo، et ministrabat ei: a quo præpositus omnibus gubernabat creditam sibi domum، et universa quæ ei tradita fuerant:

4. پس یوسف در چشم او احترامی یافت و او را خدمت می‌‌کرد و او را بر خانه‌‌ی خود گماشت و تمام دارایی خویش را به دست وی سپرد.

5. ‏וַיְהִ֡י מֵאָז֩ הִפְקִ֨יד אֹת֜וֹ בְּבֵית֗וֹ וְעַל֙ כָּל־אֲשֶׁ֣ר יֶשׁ־ל֔וֹ וַיְבָ֧רֶךְ יְהוָ֛ה אֶת־בֵּ֥ית הַמִּצְרִ֖י בִּגְלַ֣ל יוֹסֵ֑ף וַיְהִ֞י בִּרְכַּ֤ת יְהוָה֙ בְּכָל־אֲשֶׁ֣ר יֶשׁ־ל֔וֹ בַּבַּ֖יִת וּבַשָּׂדֶֽה׃

5. ἐγένετο δὲ μετὰ τὸ κατασταθῆναι αὐτὸν ἐπὶ τοῦ οἴκου αὐτοῦ καὶ ἐπὶ πάντα ὅσα ἦν αὐτῷ καὶ ηὐλόγησεν κύριος τὸν οἶκον τοῦ Αἰγυπτίου διὰ Ιωσηφ καὶ ἐγενήθη εὐλογία κυρίου ἐν πᾶσιν τοῖς ὑπάρχουσιν αὐτῷ ἐν τῷ οἴκῳ καὶ ἐν τῷ ἀγρῷ

5. benedixitque Dominus domui Ægyptii propter Joseph، et multiplicavit tam in ædibus quam in agris cunctam ejus substantiam:

5. و پس از آن که او را بر تمام اموال و خانه‌‌ی خود گماشته بود، چنین واقع شد که خداوند خانه‌‌ی آن مصری را به سبب یوسف برکت داد و برکت خداوند بر همه‌‌ی اموالش، چه در خانه و چه در صحرا، قرار گرفت.

6. ‏וַיַּעֲזֹ֣ב כָּל־אֲשֶׁר־לוֹ֮ בְּיַד־יוֹסֵף֒ וְלֹא־יָדַ֤ע אִתּוֹ֙ מְא֔וּמָה כִּ֥י אִם־הַלֶּ֖חֶם אֲשֶׁר־ה֣וּא אוֹכֵ֑ל וַיְהִ֣י יוֹסֵ֔ף יְפֵה־תֹ֖אַר וִיפֵ֥ה מַרְאֶֽה׃

6. καὶ ἐπέτρεψεν πάντα ὅσα ἦν αὐτῷ εἰς χεῖρας Ιωσηφ καὶ οὐκ ᾔδει τῶν καθ᾽ ἑαυτὸν οὐδὲν πλὴν τοῦ ἄρτου οὗ ἤσθιεν αὐτός καὶ ἦν Ιωσηφ καλὸς τῷ εἴδει καὶ ὡραῖος τῇ ὄψει σφόδρα

6. nec quidquam aliud noverat، nisi panem quo vescebatur. Erat autem Joseph pulchra facie، et decorus aspectu.

6. و آنچه داشت به دست یوسف وا گذاشت و از آن چه با وی بود خبر نداشت، جز نانی که می‌‌خورد. و یوسف خوش‌‌اندام و زیبارو بود.

7. ‏וַיְהִ֗י אַחַר֙ הַדְּבָרִ֣ים הָאֵ֔לֶּה וַתִּשָּׂ֧א אֵֽשֶׁת־אֲדֹנָ֛יו אֶת־עֵינֶ֖יהָ אֶל־יוֹסֵ֑ף וַתֹּ֖אמֶר שִׁכְבָ֥ה עִמִּֽי׃

7. καὶ ἐγένετο μετὰ τὰ ῥήματα ταῦτα καὶ ἐπέβαλεν ἡ γυνὴ τοῦ κυρίου αὐτοῦ τοὺς ὀφθαλμοὺς αὐτῆς ἐπὶ Ιωσηφ καὶ εἶπεν κοιμήθητι μετ᾽ ἐμοῦ

7. Post multos itaque dies injecit domina sua oculos suos in Joseph، et ait: Dormi mecum.

7. و پس از آن چنین رخ نمود که زن سرورش بر یوسف نظر انداخت و گفت با من همخواب شو.

8. ‏וַיְמָאֵ֓ן׀ וַיֹּ֙אמֶר֙ אֶל־אֵ֣שֶׁת אֲדֹנָ֔יו הֵ֣ן אֲדֹנִ֔י לֹא־יָדַ֥ע אִתִּ֖י מַה־בַּבָּ֑יִת וְכֹ֥ל אֲשֶׁר־יֶשׁ־ל֖וֹ נָתַ֥ן בְּיָדִֽי׃

8. ὁ δὲ οὐκ ἤθελεν εἶπεν δὲ τῇ γυναικὶ τοῦ κυρίου αὐτοῦ εἰ ὁ κύριός μου οὐ γινώσκει δι᾽ ἐμὲ οὐδὲν ἐν τῷ οἴκῳ αὐτοῦ καὶ πάντα ὅσα ἐστὶν αὐτῷ ἔδωκεν εἰς τὰς χεῖράς μου

8. Qui nequaquam acquiescens operi nefario، dixit ad eam: Ecce dominus meus، omnibus mihi traditis، ignorat quid habeat in domo sua:

8. اما او ابا کرد و به زن سرورش گفت: اینک سرورم از آنچه نزد من در خانه است خبر ندارد و آنچه دارد به دست من سپرده است.

9. ‏אֵינֶ֨נּוּ גָד֜וֹל בַּבַּ֣יִת הַזֶּה֮ מִמֶּנִּי֒ וְלֹֽא־חָשַׂ֤ךְ מִמֶּ֙נִּי֙ מְא֔וּמָה כִּ֥י אִם־אוֹתָ֖ךְ בַּאֲשֶׁ֣ר אַתְּ־אִשְׁתּ֑וֹ וְאֵ֨יךְ אֶֽעֱשֶׂ֜ה הָרָעָ֤ה הַגְּדֹלָה֙ הַזֹּ֔את וְחָטָ֖אתִי לֵֽאלֹהִֽים׃

9. καὶ οὐχ ὑπερέχει ἐν τῇ οἰκίᾳ ταύτῃ οὐθὲν ἐμοῦ οὐδὲ ὑπεξῄρηται ἀπ᾽ ἐμοῦ οὐδὲν πλὴν σοῦ διὰ τὸ σὲ γυναῖκα αὐτοῦ εἶναι καὶ πῶς ποιήσω τὸ ῥῆμα τὸ πονηρὸν τοῦτο καὶ ἁμαρτήσομαι ἐναντίον τοῦ θεοῦ

9. nec quidquam est quod non in mea sit potestate، vel non tradiderit mihi، præter te، quæ uxor ejus es: quomodo ergo possum hoc malum facere، et peccare in Deum meum?

9. بزرگ‌‌تری از من در این خانه نیست و چیزی از من دریغ نکرده است، جز تو، چون همسر وی هستی. پس چگونه مرتکب این گناه بزرگ شوم و در برابر خدا مرتکب خطا شوم؟

10. ‏וַיְהִ֕י כְּדַבְּרָ֥הּ אֶל־יוֹסֵ֖ף י֣וֹם׀ י֑וֹם וְלֹא־שָׁמַ֥ע אֵלֶ֛יהָ לִשְׁכַּ֥ב אֶצְלָ֖הּ לִהְי֥וֹת עִמָּֽהּ׃

10. ἡνίκα δὲ ἐλάλει τῷ Ιωσηφ ἡμέραν ἐξ ἡμέρας καὶ οὐχ ὑπήκουσεν αὐτῇ καθεύδειν μετ᾽ αὐτῆς τοῦ συγγενέσθαι αὐτῇ

10. Hujuscemodi verbis per singulos dies، et mulier molesta erat adolescenti: et ille recusabat stuprum.

10. و اگرچه هر روز به یوسف سخن می‌‌گفت، به وی گوش نمی‌‌گرفت که با او بخوابد یا نزد او بماند.

11. ‏וַיְהִי֙ כְּהַיּ֣וֹם הַזֶּ֔ה וַיָּבֹ֥א הַבַּ֖יְתָה לַעֲשׂ֣וֹת מְלַאכְתּ֑וֹ וְאֵ֨ין אִ֜ישׁ מֵאַנְשֵׁ֥י הַבַּ֛יִת שָׁ֖ם בַּבָּֽיִת׃

11. ἐγένετο δὲ τοιαύτη τις ἡμέρα εἰσῆλθεν Ιωσηφ εἰς τὴν οἰκίαν ποιεῖν τὰ ἔργα αὐτοῦ καὶ οὐθεὶς ἦν τῶν ἐν τῇ οἰκίᾳ ἔσω

11. Accidit autem quadam die ut intraret Joseph domum، et operis quippiam absque arbitris faceret:

11. و روزی واقع شد که به خانه درآمد تا به شغل خود بپردازد و از اهل بیت کسی در آنجا در خانه نبود.

12. ‏וַתִּתְפְּשֵׂ֧הוּ בְּבִגְד֛וֹ לֵאמֹ֖ר שִׁכְבָ֣ה עִמִּ֑י וַיַּעֲזֹ֤ב בִּגְדוֹ֙ בְּיָדָ֔הּ וַיָּ֖נָס וַיֵּצֵ֥א הַחֽוּצָה׃

12. καὶ ἐπεσπάσατο αὐτὸν τῶν ἱματίων λέγουσα κοιμήθητι μετ᾽ ἐμοῦ καὶ καταλιπὼν τὰ ἱμάτια αὐτοῦ ἐν ταῖς χερσὶν αὐτῆς ἔφυγεν καὶ ἐξῆλθεν ἔξω

12. et illa، apprehensa lacinia vestimenti ejus، diceret: Dormi mecum. Qui relicto in manu ejus pallio fugit، et egressus est foras.

12. پس جامه‌‌ی او را گرفته گفت با من بخواب. اما او جامه‌‌ی خود را به دستش رها کرده و از خانه گریخت و بیرون رفت.

13. ‏וַיְהִי֙ כִּרְאוֹתָ֔הּ כִּֽי־עָזַ֥ב בִּגְד֖וֹ בְּיָדָ֑הּ וַיָּ֖נָס הַחֽוּצָה׃

13. καὶ ἐγένετο ὡς εἶδεν ὅτι κατέλιπεν τὰ ἱμάτια αὐτοῦ ἐν ταῖς χερσὶν αὐτῆς καὶ ἔφυγεν καὶ ἐξῆλθεν ἔξω

13. Cumque vidisset mulier vestem in manibus suis، et se esse contemptam،

13. و چون او دید که [یوسف] رخت خود را در دست وی رها کرده و از خانه گریخته،

14. ‏וַתִּקְרָ֞א לְאַנְשֵׁ֣י בֵיתָ֗הּ וַתֹּ֤אמֶר לָהֶם֙ לֵאמֹ֔ר רְא֗וּ הֵ֥בִיא לָ֛נוּ אִ֥ישׁ עִבְרִ֖י לְצַ֣חֶק בָּ֑נוּ בָּ֤א אֵלַי֙ לִשְׁכַּ֣ב עִמִּ֔י וָאֶקְרָ֖א בְּק֥וֹל גָּדֽוֹל׃

14. καὶ ἐκάλεσεν τοὺς ὄντας ἐν τῇ οἰκίᾳ καὶ εἶπεν αὐτοῖς λέγουσα ἴδετε εἰσήγαγεν ἡμῖν παῖδα Εβραῖον ἐμπαίζειν ἡμῖν εἰσῆλθεν πρός με λέγων κοιμήθητι μετ᾽ ἐμοῦ καὶ ἐβόησα φωνῇ μεγάλῃ

14. vocavit ad se homines domus suæ، et ait ad eos: En introduxit virum hebræum، ut illuderet nobis: ingressus est ad me، ut coiret mecum: cumque ego succlamassem،

14. مردان خانه را صدا زد و به ایشان گفت: بنگرید مردی عبرانی را نزد ما آورده‌‌اند تا ما را مسخره کنند و نزد من آمده بود تا با من بخوابد و به آواز بلند فریاد کردم.

15. ‏וַיְהִ֣י כְשָׁמְע֔וֹ כִּֽי־הֲרִימֹ֥תִי קוֹלִ֖י וָאֶקְרָ֑א וַיַּעֲזֹ֤ב בִּגְדוֹ֙ אֶצְלִ֔י וַיָּ֖נָס וַיֵּצֵ֥א הַחֽוּצָה׃

15. ἐν δὲ τῷ ἀκοῦσαι αὐτὸν ὅτι ὕψωσα τὴν φωνήν μου καὶ ἐβόησα καταλιπὼν τὰ ἱμάτια αὐτοῦ παρ᾽ ἐμοὶ ἔφυγεν καὶ ἐξῆλθεν ἔξω

15. et audisset vocem meam، reliquit pallium quod tenebam، et fugit foras.

15. و چون شنید که با صدای بلند فریاد برآوردم، جامه‌‌اش را پیش من رها کرد و فرار کرد و بیرون رفت.

16. ‏וַתַּנַּ֥ח בִּגְד֖וֹ אֶצְלָ֑הּ עַד־בּ֥וֹא אֲדֹנָ֖יו אֶל־בֵּיתֽוֹ׃

16. καὶ καταλιμπάνει τὰ ἱμάτια παρ᾽ ἑαυτῇ ἕως ἦλθεν ὁ κύριος εἰς τὸν οἶκον αὐτοῦ

16. In argumentum ergo fidei retentum pallium ostendit marito revertenti domum،

16. پس جامه‌‌ی او را نزد خود نگه داشت تا سرورش به خانه آمد.

17. ‏וַתְּדַבֵּ֣ר אֵלָ֔יו כַּדְּבָרִ֥ים הָאֵ֖לֶּה לֵאמֹ֑ר בָּֽא־אֵלַ֞י הָעֶ֧בֶד הָֽעִבְרִ֛י אֲשֶׁר־הֵבֵ֥אתָ לָּ֖נוּ לְצַ֥חֶק בִּֽי׃

17. καὶ ἐλάλησεν αὐτῷ κατὰ τὰ ῥήματα ταῦτα λέγουσα εἰσῆλθεν πρός με ὁ παῖς ὁ Εβραῖος ὃν εἰσήγαγες πρὸς ἡμᾶς ἐμπαῖξαί μοι καὶ εἶπέν μοι κοιμηθήσομαι μετὰ σοῦ

17. et ait: Ingressus est ad me servus hebræus quem adduxisti، ut illuderet mihi:

17. و نزد او نیز از این جریان یاد کرد و چنین گفت که آن غلام عبرانی که برای ما آورده‌‌ای نزد من آمد تا مرا مسخره کند.

18. ‏וַיְהִ֕י כַּהֲרִימִ֥י קוֹלִ֖י וָאֶקְרָ֑א וַיַּעֲזֹ֥ב בִּגְד֛וֹ אֶצְלִ֖י וַיָּ֥נָס הַחֽוּצָה׃

18. ὡς δὲ ἤκουσεν ὅτι ὕψωσα τὴν φωνήν μου καὶ ἐβόησα κατέλιπεν τὰ ἱμάτια αὐτοῦ παρ᾽ ἐμοὶ καὶ ἔφυγεν καὶ ἐξῆλθεν ἔξω

18. cumque audisset me clamare، reliquit pallium quod tenebam، et fugit foras.

18. و چون به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه‌‌ی خود را پیش من رها کرد و بیرون گریخت.

19. ‏וַיְהִי֩ כִשְׁמֹ֨עַ אֲדֹנָ֜יו אֶת־דִּבְרֵ֣י אִשְׁתּ֗וֹ אֲשֶׁ֨ר דִּבְּרָ֤ה אֵלָיו֙ לֵאמֹ֔ר כַּדְּבָרִ֣ים הָאֵ֔לֶּה עָ֥שָׂהּ1 לִ֖י עַבְדֶּ֑ךָ וַיִּ֖חַר אַפּֽוֹ׃

19. ἐγένετο δὲ ὡς ἤκουσεν ὁ κύριος αὐτοῦ τὰ ῥήματα τῆς γυναικὸς αὐτοῦ ὅσα ἐλάλησεν πρὸς αὐτὸν λέγουσα οὕτως ἐποίησέν μοι ὁ παῖς σου καὶ ἐθυμώθη ὀργῇ

19. His auditis dominus، et nimium credulus verbis conjugis، iratus est valde:

19. پس چون سرورش سخن زن خود را شنید که به وی بیان کرد و گفت که غلامت چنین کرده است، خشمگین شد.

20. ‏וַיִּקַּח֩ אֲדֹנֵ֨י יוֹסֵ֜ף אֹת֗וֹ וַֽיִּתְּנֵ֙הוּ֙ אֶל־בֵּ֣ית הַסֹּ֔הַר מְק֕וֹם אֲשֶׁר־אסורי אֲסִירֵ֥י הַמֶּ֖לֶךְ אֲסוּרִ֑ים וַֽיְהִי־שָׁ֖ם בְּבֵ֥ית הַסֹּֽהַר׃

20. καὶ λαβὼν ὁ κύριος Ιωσηφ ἐνέβαλεν αὐτὸν εἰς τὸ ὀχύρωμα εἰς τὸν τόπον ἐν ᾧ οἱ δεσμῶται τοῦ βασιλέως κατέχονται ἐκεῖ ἐν τῷ ὀχυρώματι

20. tradiditque Joseph in carcerem، ubi vincti regis custodiebantur، et erat ibi clausus.

20. و سرور یوسف او را گرفت و در زندان‌‌خانه‌‌ای که اسیران پادشاه را در آنجا بسته بودند، فرو افکند و آنجا در زندان ماند.

21. ‏וַיְהִ֤י יְהוָה֙ אֶת־יוֹסֵ֔ף וַיֵּ֥ט אֵלָ֖יו חָ֑סֶד וַיִּתֵּ֣ן חִנּ֔וֹ בְּעֵינֵ֖י שַׂ֥ר בֵּית־הַסֹּֽהַר׃

21. καὶ ἦν κύριος μετὰ Ιωσηφ καὶ κατέχεεν αὐτοῦ ἔλεος καὶ ἔδωκεν αὐτῷ χάριν ἐναντίον τοῦ ἀρχιδεσμοφύλακος

21. Fuit autem Dominus cum Joseph، et misertus illius dedit ei gratiam in conspectu principis carceris.

21. و اما خداوند با یوسف می‌‌بود و به او نیکی می‌‌کرد و او را در نظر داروغه‌‌ی زندان حرمت داد.

22. ‏וַיִּתֵּ֞ן שַׂ֤ר בֵּית־הַסֹּ֙הַר֙ בְּיַד־יוֹסֵ֔ף אֵ֚ת כָּל־הָ֣אֲסִירִ֔ם אֲשֶׁ֖ר בְּבֵ֣ית הַסֹּ֑הַר וְאֵ֨ת כָּל־אֲשֶׁ֤ר עֹשִׂים֙ שָׁ֔ם ה֖וּא הָיָ֥ה עֹשֶֽׂה׃

22. καὶ ἔδωκεν ὁ ἀρχιδεσμοφύλαξ τὸ δεσμωτήριον διὰ χειρὸς Ιωσηφ καὶ πάντας τοὺς ἀπηγμένους ὅσοι ἐν τῷ δεσμωτηρίῳ καὶ πάντα ὅσα ποιοῦσιν ἐκεῖ

22. Qui tradidit in manu illius universos vinctos qui in custodia tenebantur: et quidquid fiebat، sub ipso erat.

22. و داروغه‌‌ی زندان تمام زندانیان را که در زندان بودند، به دست یوسف سپرد و آنچه در آنجا می‌‌کردند، او کننده‌‌ی آن بود.

23. ‏אֵ֣ין׀ שַׂ֣ר בֵּית־הַסֹּ֗הַר רֹאֶ֤ה אֶֽת־כָּל־מְא֙וּמָה֙ בְּיָד֔וֹ בַּאֲשֶׁ֥ר יְהוָ֖ה אִתּ֑וֹ וַֽאֲשֶׁר־ה֥וּא עֹשֶׂ֖ה יְהוָ֥ה מַצְלִֽיחַ׃ ס

23. οὐκ ἦν ὁ ἀρχιδεσμοφύλαξ τοῦ δεσμωτηρίου γινώσκων δι᾽ αὐτὸν οὐθέν πάντα γὰρ ἦν διὰ χειρὸς Ιωσηφ διὰ τὸ τὸν κύριον μετ᾽ αὐτοῦ εἶναι καὶ ὅσα αὐτὸς ἐποίει κύριος εὐώδου ἐν ταῖς χερσὶν αὐτοῦ

23. Nec noverat aliquid، cunctis ei creditis: Dominus enim erat cum illo، et omnia opera ejus dirigebat.

23. و داروغه‌‌ی زندان به آنچه در دست وی بود نگاه نمی‌‌کرد. زیرا خداوند با وی بود و آنچه را او می‌‌کرد خداوند راست می‌‌آورد.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست: متون – گفتار دوم: داستان مصری دو برادر 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب