بخش نخست: متون
گفتار دهم: منظومهی مولانا شاهین
در میان منظومههای مربوط به داستان یوسف، اشعار سرودهشده توسط شخصی به نام شاهین اهمیت و ارزش فراوان دارد. این از سویی به خاطر محتوای ویژه و بیان خاص شاعر است و از سوی دیگر بدان دلیل که شاهین کوشیده به متن تورات وفادار بماند و ترجمهای منظوم از آن را به دست دهد. مثنوی یادشده در میان اهل فن کاملاً ناشناخته است و من از دوست عزیزم کاوه دانیالی سپاسگزارم که نسخهای کمیاب از آن را به دستم رساند.
در مورد نویسندهی این منظومه اطلاعاتی بسیار اندک داریم. تا این حد میدانیم که شاهین شاعری ایرانی و پارسیگوست که دین یهودی داشته و در کاشان یا شیراز زاده شده است. او مردی دانشمند بوده و شعر و ادب پارسی را خوب میشناخته و به روایتهای گوناگون اسلامی و مسیحی در مورد محتوای تورات آشنایی داشته است. اثر مهم وی، شاهین تورات نام دارد و متن تورات است که به پارسی ترجمه شده و به صورت مثنوی درآمده است. اصل متن به خط عبری و به زبان پارسی نوشته شده و چنان که شاعر در آن تصریح کرده، به سال ۷۲۸ هجری قمری (۷۲۶خ/ ۱۳۴۷ میلادی) سرایش آن را به پایان برده است.
ز هجرت هفتصد و عشرین ابا هشت برآمد روزگاری حول بگذشت
آمنون نتصر او را نخستین یهودیای میداند که به فارسی شعر سروده،[1] و این هم نامحتمل و نادرست مینماید. چون پیش از شاهین هفت قرن تاریخ ادب پارسی را داریم و دو هزار و سیصد سال همزیستی یهودیان همچون یکی از اقوام ایرانی را، و بنابراین بسیار بعید است که در سراسر این دوران هیچ شاعر یهودیای به پارسی شعری نسروده باشد. به هر صورت، این سخنِ نتصر درست است که شاهین در میان شاعران پارسیگوی یهودی نامدار و پیشتاز است و همتایانش به کار او نظر داشتهاند. چنان که خواجهی بخارایی (درگذشتهي ۹۸۵خ/ ۱۶۰۶م.) که خود یهودی است دربارهاش گفته که:
به شاهین همرهی کی میتوانی تو گنجشک ضعیفی، باز مانی
شاهین تورات مثنویای است که وزن و صور خیال آن از خمسهی نظامی و واژهبندی و شیوهي روایتش از شاهنامهی فردوسی تأثیر پذیرفته است. حجم کلی آن به شانزده هزار بیت بالغ میشود. یکی از مفصلترین بخشهای کتاب، که بیشترین حجمِ تفسیر و عناصر افزوده نسبت به اصلِ تورات را دارد، فصل نهم است که سه هزار بیت را در بر میگیرد و داستان یوسف و زلیخا را روایت میکند. بخش مربوط به داستان یوسف در تورات شاهین از دیرباز برجسته و مهم بوده است. چنان که دکتر نتصر در منتخب اشعار پارسی یهودیان، بخش عمدهی آن را نقل کرده و شیمون حاخام که نخستین ناشر این کتاب در ایران هست نیز نقل کرده که در دوران کودکی نسخهای از آن را به خط عبری در کرمانشاه دیده، و پدرِ وی بخشِ مربوط به یوسف را در مراسم دینی برای دیگران میخوانده است.[2]
این داستان در شاهین تورات با شرح زایش یوسف آغاز میشود، و این که پدرش او را از برادرانش بیشتر دوست داشت و پیراهن زربفتی به وی هدیه کرد که حسد برادران را برانگیخت. جالب آن است که شاهین تا حدودی از برادران هواداری کرده است:
گزین فرزند را کردن نشاید وگر این نشنوی سختت برآید
بگیر از یوسف و یعقوب پندی که از ناگه نه درمانی ببندی
به یک سان دار فرزندانت را دوست یکی را دوستتر داری نه نیکوست
تو زآن دلدوستی آزار بینی حقیقت با خود و با او به کینی
شاهین رویاهای یوسف را با وفاداری کامل به تورات نقل کرده است:
شبی در خواب دید یوسف بهناگاه به وقت صبح هنگام سحرگاه
ده و دو پشتهای دید بسته در دشت بگیرد پشتهها هر سو همی گشت
گرفتی پشتهی او سربلندی فکندی دیگران را در نژندی
…
دگر ره باز یوسف دید در خواب که یازده اختر و خورشید و مهتاب
به پیشش سجده میکردند یکسر نه از روی زمین از چرخ اخضر
پس از آن برادران به دشت رفتند و یعقوب ــ مطابق روایت تورات و متفاوت با سخن قرآن ــ خود یوسف را برای وارسی کار برادران به سرزمین شِخِم (شکیم) فرستاد. برادران قصد جان او را کردند اما رئوبن (روبین) که از همه بزرگتر بود ایشان را بازداشت:
رئوبن گفت با ایشان که زنهار نباید گشتمان بر روی ستمکار
برادر را کسی خون چون بریزد؟ کسی با جان خود هرگز ستیزد؟
با وجود این، عناصری در داستان وارد شده که رنگ و بویی اسلامی دارد. مثلاً بعد از افتادن یوسف به چاه، جبرئیل نزد او میرود و دلداریاش میدهد. همچنین کاروانی که در نهایت یوسف را از یهودا و شمعون و صفدر خرید، به تاجری به نام مالک عربی تعلق داشت. همچنین این نکته که شمعون یوسف را غلامی دزد و بدکار خواند و مالک در مقابل از او و برادران سندی کتبی برای فروش یوسف گرفت، همگی از افزودههای ایرانیِ دوران اسلامی به داستان است. در داستان شاهین تورات بخشهایی وجود دارد که در سایر مثنویهای یوسف و زلیخای پارسی دیده نمیشود. مثلاً در اینجا یوسف بعد از فروخته شدن و در بند شدن باز با برادران روبهرو میشود و ایشان را شرمگین میسازد، یا در کاروان مالک غلامی سیاهپوست هست که با یوسف به خشونت رفتار میکند. همچنین بعد از رسیدن به گور مادرش خود را بر خاک میافکند و زاری میکند. این عناصر که در داستانهای دیگر دیده نمیشوند، احتمالاً افزودههای خودِ شاهین و حلقههای یهودیِ تفسیر عهد عتیق در ایران هستند. بخشهایی دیگر، مانند گفتگوی طولانی یعقوب و برادران و آورده شدنِ گرگی دست و پا بسته به عنوان قاتل یوسف و سخن گفتن گرگ و انکار این گناه، افزودههایی هستند که بیشتر در تفسیرهای قرآن وجود دارند و از آن مسیر به شاهین تورات راه یافتهاند.
شاهین در مثنویاش از پوتیفار به صورت عزیز مصر یاد کرده و زنش را با نام زلیخا خوانده است. از این رو، متن او کاملاً در درون سنت ایرانی روایت یوسف قرار میگیرد. در حدی که حتا جنبیدن عشق یوسف در دلش هم مانند روایت جامی، پیش از رویارویی واقعی با یوسف و تنها بر مبنای شنیدهها، شکل میگیرد. شاهین صحنهی خریداری یوسف را چنین شرح میدهد:
زلیخای گلاندامِ دل افروز تمامش را به میدان نآمد آن روز
بگفتند حال یوسف با زلیخا فتاد اندر دلش از عشق غوغا
بر شوهر زلیخا کس فرستاد که ای جانت به نور حکمت آباد
به صد زنهار زنهار این پسر را چراغ دیده و نور بصر را
بخر او را به هر چیزی که داری که تا اندر جهان نامی برآری
نباید باز لنگی از بهایش که گنج عالم ارزد خاک پایش
زر و گوهر به دست آید فراوان ولی در دست ناید ماه تابان
زلیخا پس از خرید یوسف تا مدتی او را همچون فرزند پرورد و تنها بعد از آن بود که به گناه شهوت مبتلا شد:
زلیخا پس که یوسف را چو فرزند بپروردی از آن بگذشت یک چند
دگر چون شد دلش زآن مهربانی هوا گردش برآمد ناگهانی
ز ناگه پارسا ناپارسا شد به دام عشق یوسف مبتلا شد
…
زمام صبر از دستش به در شد دلش از مهر او زیر و زبر شد
اساس عشق را بنیاد بنهاد در آفت به روی خویش بگشاد
شاهین هم در توصیف زلیخا و زیبایی وی و آرایش و پیرایشی که برای فریفتن یوسف به کار برد، در چارچوبی همسان با جامی و شاعران دیگر اندیشیده و شعر سروده است.
زلیخا خویش را از نو برآراست به گوهر روی و سر تا پا بیاراست
تو گویی بود سروی آن گلاندام برش گویی که بود از نقرهی خام
دهن چون پسته بودش لب ز شکر به گلبرگ گلش خالی ز عنبر
تو گویی بود آن حور بهشتی ز سر تا پا نبودش هیچ زشتی
ابا این خوبی و حسن و جمالش به جز یوسف نبودی در خیالش
شاهین داستان را از نظر ترتیب متفاوت با دیگران روایت کرده است. او ابتدا راز عشق خود را پیش دایهاش فاش کرد، آنگاه زنان مصری را به مهمانی فرا خواند، که به بریده شدن دست بانوان انجامید. تنها پس از آن بود که کوشید تا به زور با یوسف درآمیزد. در اینجا کوشک وسوسهکنندهی زلیخا همچون بنایی مجزا وانموده نشده است، اما رگههایی از این مفهوم را میتوان یافت:
زلیخا بود دل در عشق داده به درد عشق یوسف سر نهاده
همی کوشید تا در دستش آرد به سان ماهی اندر شصتش آرد
بشد با دایه روزی خلوتی ساخت ز بهرش خلوت زیبا بیاراست
برآرایید جای خوب و زیبا در او گسترد فرش دلق و دیبا
بسوزانید اندر متن مجمر به هرجایی در آنجا عود و عنبر
برآرایید خود را چون نگاری جمالش بود خرم نوبهاری
بر آن خوبی و زیبایی جمالش که بودی بود در بند وصالش
به خلوت یوسف صدیق را خواند بر خویشاش زلیخا شاد بنشاند
روانه دایهی نادان به در جست یکایک جمله درها را فرو بست
زلیخا گفت با یوسف که ای جان کرم کن بیش از این ما را مرنجان
مکن زاین بیش با ما سرگرانی نظر کن بر کنیز رایگانی
…
چو یوسف این سخنها از وی بشنید ز خشم حق دمی بر خویش لرزید
عرقها از گل رویش روان شد دلش پژمرده زار و ناتوان شد
زلیخا اندر او پیچید چون مار بدو یوسف بگفت ای شوخ عیار
به خوبی گرچه ماه آسمانی به زیبایی چو سرو بوستانی
…
دعای یوسف صدیق در دم قبول آمد زهی جبار اکرم
بشد بر روی او درها گشاده نظر در کار او گردون نهاده
زلیخا از پی او جست از جا روان شد در قفای او چو شیدا
به هفتم در رسید اندر قفایش جگر بریان و سوزان در هوایش
چو شیر شرزه زو یوسف بهدر جست روان زنجیر را با قفل بشکست
در آن بود او که در را وا گشاید به روبه حملهی شیران نماید
بجست او جامهاش بدرید از پس به دستش ماند پارهای ز اطلس
سراسیمه ز در یوسف بهدر جست تو گویی از زمین بر آسمان جست
روان میزد زلیخا دست بر دست به دندان پشت دست خویش میخست
شاهین در روایت یوسف چندین نوآوری هم به کار برده که در سایر روایتها دیده نمیشود. یکی از آنها به دادرسی عزیز مصر مربوط میشود. عزیز وقتی یوسف را دید که از خلوت فرار کرده، با زلیخای خشمگینی روبهرو شد که یوسف را به دستدرازی متهم میکرد. آنگاه عزیز فیلسوفان مصری را فراخواند تا در مورد کار یوسف و زلیخا داوری کنند. ایشان به گناه زلیخا پی بردند و عزیز را از تنبیه یوسف بازداشتند. اما عزیز که میخواست از آبروریزی جلوگیری کند، در نهایت یوسف را به زندان فرستاد.
متن شاهین تورات در برخی از نقاط کاملاً به «سفر پیدایش» وفادار است. مثلاً بر خلاف تفسیرهای قرآن و اشعار پارسی، در نهایت، یوسف را نصیب زلیخا نکرده است:
بزرگی بود فوتیفَر ورا نام نبودی مثل او در مصر و در شام
عناق شاه بود آن مرد هشیار بود او را مال و ملک و گنج و دینار
یکی دختر بد او را خوب و رعنا به غایت نازنین و خوب و برنا
نگاری بود چون حور بهشتی به جز نغزی نبودش هیچ زشتی
…
ز یوسف سرو سیمین بارور شد چو ماهش بعد چندین یک پسر شد
به غایت زاد پسر شد شاد یوسف مَنَشِه نام او بنهاد یوسف
باقی روایت شاهین شباهتی بسیار با متن تورات دارد، با این تفاوت که نشانههایی که از دشمنی میان یهودیان و مصریان وجود داشته در گزارش او پر رنگ شده و به جنگ فرزندان یعقوب با مصریان و ویرانی شهرهای مصریان منتهی شده است.
ادامه مطلب: بخش نخست: متون – گفتار یازدهم: منظومههای پسین