سوم : آیین ذن
ذن، نتیجهی برخورد شاخهی بودایی مهایانا است، با تائوگرایی چینی.
مهایانا، توسط یك پیشوای بودایی، به نام “بودیدارما”(4) -به سال 470.م – به چین وارد شد. او درهنگامی به چین سفر كرد كه امپراتور “وو” از سلسلهی “لیانگ “، بر چین فرمانمی راند. او در نخستین برخورد با امپراتور بزرگ، گفت و گویی جالب را با وی داشت، كه در تاریخ ثبت شده است. وو با دیدن او، برایش همهی كارهایی را كه برای گسترش آیین بودا در چین انجام داده بود یك به یك برشمرد، وسپس از استاد هندی پرسید كه برای انجام این كارها استحقاق چه رتبهای را در سلسله مراتب بودایی گری دارد؟
طبعا امپراتور چنینمی پنداشت كه این كارهای نیك او، او را گامی به نیروانا نزدیكتر كرده باشد، و برایش مزیتی به شمار رود. به این دلیل هم وقتی كه بودیدارما در پاسخش گفت كه مزیتی در كار نیست ورتبهی امپراتور در برابر آن همه كار نیك هیچ تفاوتی نكرده، یكه خورد. او از راهب بودایی پرسید: “پس نخستین اصل حكمت مقدس چهمی شود”؟
و پاسخ شنید: “همهی آن تهی است، مقدس وجود ندارد.”
و چون امپراتور پرسید:”پس تو كیستی كه جلوی من ایستادهای ؟” پاسخ شنید: “نمی دانم.”
طبیعتا این پاسخها چندان برای امپراتور زرد قانع كننده نبود، و به این دلیل هم چندان به راهب بودایی اهمیتی نداد. بودیدارما پس از این ملاقات به منطقهی “وئی ” رفت و آنجا در غاری به تمرینهای ذهنی پرداخت.
بر اساس یك افسانه، او در آنجا نه سال در غاری به یك نقطه خیره شد. پس از این دوران اعتكاف، شاگردی به نام “شن كوانگ ” با او ملاقات كرد، و پس از مدتی جای خود را به شاگرد دیگری داد كه “هوئی كو” نام داشت و پس از بودیدارما دومین پیشوای ذن در چین شد. او مدتها در مقابل غار در سرما و برف به انتظار ماند تا از استاد هندی خود درسی بیاموزد، و چون دید كه مورد توجه قرارنمی گیرد، دست چپ خود را برید و آن را به پیشگاه بودیدارما پیشكش كرد. بودیدارما از او پرسید: “چهمی خواهی ؟”
و هوئی كو گفت : “آرامش خاطر ندارم، مرا آسوده كنید.”
بودیدارما گفت : “اندیشهی پریشان خود را بیرون بیاور و آن را جلوی من بگذار تا آرامش كنم.”
هوئی كو گفت : “ولی وقتی به دنبال ذهنممی گردم نمی توانم پیدایش كنم.”
بودیدارما پاسخ داد: ” پس من هم اكنون ذهن تو را آسوده كرده ام.”
هوئی كو با شنیدن این گفتار بیدار شد و به روشن شدگی یا “ساتوری ” رسید. از آن پس، این گفتگوی كوتاه
دونفره، راهی شد برای نیل به ساتوری، و “موندو” نام گرفت.
دربارهی بودیدارما در افسانههای چینی ردپاهای بسیاریمی توان یافت. مینیاتورهای كهن او را به شكل آدم وحشی ژولیدهای نشانمی دهند كه ریشی بلند و چشمانی نافذ دارد. بنابر افسانه ای، او یكبار در حال مراقبه به خواب رفت و پس از بیدار شدن آنقدر از خود خشمگین شد كه پلكهایش را برید و آنها را بر خاك انداخت. از این پلكها، نخستین گیاه چای رویید، و به این ترتیب این گیاه كه از دیرباز در چین مقدس بود، با آیین ذن پیوند خورد. یك زبانزد ذنمی گوید: “مزهی چان (ذن ) با مزهی چای یكسان است.”
بنابر افسانهای دیگر، بودیدارما آنقدر در حالت مراقبه باقی ماند تا پاهایش افتاد. به این ترتیب مدلی اولیه برای تندیسهای بودایی -چینی بعدی ایجاد شد، كه پیشوای نخستین را به شكل مردی خپل و چاق و فاقد دست و پا تصویرمی كردند. همین الگو بعدها برای ساختن مجسمههای كوچك ژاپنی به نام “داروما” مورد استفاده قرار گرفت. این عروسكها، مركز جرمی در وسط بدنشان دارند، و پس از ضربه خوردن و چند بار تلوتلو خوردن بار دیگر به حالت اول خود بازمی گردند.
چینیان به عنوان ملتی با علاقهی فراوان به تاریخ و واقعه نگاری شهرت دارند. این امر در مورد مكتب ذن هم صدقمی كند. در میان متون چینی فراوانی كه در مورد ذن وجود دارد،می توان سیاههای از افراد بزرگ این فرقه را یافت. از روی همین متون تاریخ كلاسیك ذن را استخراج كرده اند. این تاریخ، بنابر سنت چینی، به زنجیرهای از پیشگامان و استادان منحصرمی شود. آغاز این سیاهه، به بودا بازمی گردد، و یكی از شاگردان مهم او، كه “كاسیاپا” نام داشت، به عنوان پیشوای نخستین هندی شناختهمی شود. او آغازگرسلسلهای نظام مند از استادان و شاگردان است كه تا بودیدارما ادامهمی یابند. بر اساس این تاریخ، بودیدارما بیست و هشتمین پیشوای هندی، و نخستین پیشوای چینی محسوبمی شود. البته در تعداد و ترتیب این پیشواهای پیاپی آشفتگی فراوانی در متون كهن دیدهمی شود. به نظرمی رسد كه برخی از این پیشواها همزمانمی زیسته اند و برخی هم بدون شاگردی كردن، به مرتبهی پیشوایی رسیده اند. به بیان دیگر، زنجیرهی مورد نظر ما چندان هم مرتب نیست و گسیختگی هایی دارد.
در “سوترای(5) سكو”، كه از سوتراهای مهم است، به نام شش پیشوا كه قبل از بودا به روشن شدگی رسیده بودند اشاره شده، و پس از او تنها نام بیست و سه پیشوا در هند ثبت شده. همچنین در یكی از متون درجه دوم كه در چین به نام “فوفاتسان گوئین یوان چوان ” مشهور است نیز، تنها بیست و سه پیشوای هندی مورد اشاره قرارگرفته. این متن پیشواهای بعد از بیست و چهارم متون كلاسیك را فاقد است، و نام پیشوای هفتم هندی ” سیكهاتا”- هم از آن حذف شده.
متن معتبرتری كه در میان استادان ذن بیشتر مورد رجوع است، نوشتاری است از دورهی سونگ، كه “چینگ ته چوان تینگلو” نام دارد. در همین متن است كه نام هربیست و هشت پیشوای هندی ذكر شده است. یكی از تاریخ نگاران چینی دورهی تانگ هم، كه “چیه چوا” نام داشته، در تاریخ معتبر خود “پائولین چوان “، به وجود بیست و هشت پیشوا در هند اشاره كرده است. با این وجود هنوز هم در برخی از دبستانها، به ویژه در مكتب ژاپنی “تندائی “، تعداد این پیشوایان بیست و چهارتا در نظر گرفتهمی شود. پس از این پیشوایان هندی كه تعدادشان به ترتیب یاد شده مورد اختلاف است، نوبت به پیشوایان چینی ذنمی رسد كه نامشان در كتاب تاریخ پیامبران بزرگ (6)، اثر “تائوهسوان ” محفوظ مانده است. این پیشوایان پس از بودیدارما به این ترتیب زیستند:
پیشوای دوم، “هوئی كو” نام داشت (593-486.م ). او استادی خشن و سخت گیر بود و به دلیل اهانتهایش به مذهب رسمی مردم، مورد لعن و نفرین قرار گرفت.
پیشوای سوم “سینگ تسان ” (فوت در 606.م ) بود كه از زندگیش اطلاع چندانی در دست نیست.
پیشوای چهارم، “تائوهسین ” (651-5800.م ) بود كه در انزوامی زیست.
پیشوای پنجم، “هونگ جین ” (675-605.م ) بود كه اولین معابد پیروان ذن را بنیان نهاد و ذن در دورهی
این پیشوا به شكلی نظام یافته در آمد و دارای معابد و رهروان متعدد شد.
پیشوای ششم “هوای نینگ ” مشهور بود كه دوبار به روشن شدگی رسید. او برخلاف استادان و پیشینیان خود به دبستان نرفت و تحصیلات رسمی نداشت. در دوران او ذن به اوج ترقی و شكوه خود رسید، و گفتارهای او هنوز هم از ارزشمندترین رهنمودهای باقی مانده در مورد ذن است. پس از هوای ننگ، یك پیشوای دیگر هم آمد كه “شین هسوئی ” نام داشت. او با نام پیامبر دروغین مشهورشد و چندان موفق نبود. امپراتور وو، و جانشینش “چونگ تسونگ ” از او حمایتمی كردند. ولی با این وجود این مرشد كه گویا مقصودی نیك داشته، از آوردن كلامی جدید ناتوان ماند و تنها به تكرار گفتهی پیشینیان خود پرداخت.
بوداگرایی كه در قرن پنجم میلادی وارد چین شده بود، به سرعت در چین گسترش یافت و در قرن ششم به چان (ذن ) تبدیل شد. چان نیز به زودی چند شاخه شد و در قرون 11 تا 13 میلادی به اوج شكوفایی خود رسید. بودایی گری، به همراه خود اندیشههای عرفانی اوپانیشادها را هم به همراه آورد. همین اندیشه ها، كه در آیین بودا هم مهم شمردهمی شدند، یكی از ریشههای فكری ذن را تشكیل دادند.
به عنوان نمونهای از این نفوذ اوپانیشادی، بد نیست به این حقیقت اشاره كنیم كه واژهی دیانا –همان ذن – برای نخستین بار در “چاندوگیا اوپانیشاد” آورده شده. این واژه در آن هنگام این معانی رامی رسانده :
تفكر، تفكر خاموش، رها كردن پلیدی، بی حركت ماندن، ذهن را بر سر جای خود نگه داشتن. این همان واژهای است كه در چین به “چان ” و بعد در ژاپن به ذن تغییر كرد و از راه اروپا به ایران رسیده.
همچنین ردپای اولیهی واژهی “سامادی ” را نیزمی توان در “بریهادارانیاكا اوپانیشاد” یافت. این واژه، معنای رها شدن و آزادی رامی دهد و برابر است با روشن شدگی منفعلی كه در بودایی گری مورد نظراست.
یكی از مهمترین دبستانهای ذن، یعنی دبستان سرزمین پاك، توسط “هوای نینگ ” بنیان نهاده شد، واین همان دبستانی است كه بعدها مكاتب ژاپنی را ایجاد كرد. این دبستان، به “نمبوتسو”(7)، یعنی نمازگزاری آیینی به آمیتابودا بسیار اهمیتمی داد. نمبوتسو از دید هوای ننگ، عبارت بود از وسیلهای مهم برای رسیدن به روشن شدگی. در این مكتب، نمازگزاری با تكرار زیاد یك عبارت انجاممی گرفت، و بنابراین نواخت ضربی آوای نمازمی توانست واسطهای مناسب برای ورود به خلسه، و تغییر حالت آگاهی باشد. دبستان دیگری كه همزمان با سرزمین پاك به وجود آمد، دبستان “شیران “بود كه توسط “شین ” -یكی از شاگردان هوای ننگ – بنیانگذاری شد. در این دبستان، تنها یكبار روشن شدن توسط نمبوتسو كافی است، و نیازی به تكرار مرتب نمازهای آیینی نیست.
همین دبستان، در ژاپن شاخهای از ذن را ایجاد كرد كه به نام دبستان ” ایچی نین ” مشهور شد. ایچی نِنِ ژاپنی برابر است با “چیتاكشانا” در سانسكریت. این واژهی اخیر را شاید بتوان به آگاهی ترجمه كرد. این آگاهی واندیشهی لحظه ای، در اصل چیزی شبیه به مونادهای لایب نیتزی است، و به تعبیری اتمهایی است كه اندیشه ازآن پدیدمی آید. هر اندیشهای كه به یك اتم از زمان محدود باشد، یك نمونه از چیتاكشانا است. آخرین نمبوتسو در این دبستان، به عنوان شكافتن این اتم آگاهی معرفیمی شود. این ادعایی است كه در دبستان شیران هم وجود داشت. یعنی هردو دبستان یاد شده، معتقد به این بودند كه با نمبوتسوی موفقیت آمیزی، -كه لزوم نمبوتسوهای بعدی را از بینمی برد و بنابراین واپسین است،-می توان این اتم آگاهی را شكافت، و از این راه به روشن شدگی رسید.
بودایی گری، پیش از ذن وارد ژاپن شد. در قرن ششم میلادی، گروهی از مبلغان بودایی به ژاپن رفتند و آیین بودا را در آنجا رواج دادند. تا قرن دوازدهم، كه چان وارد ژاپن شد، سه دبستان بودایی مهم در ژاپن شكل گرفته بود. یكی از آنها “تندایی ” بود كه به فلاسفهی ژاپنی اختصاص داشت و بسیار دشوار و مجرد و انتزاعی بود. این دبستان به دلیل ساخت پیچیدهی خود چندان مورد توجه عوام نبود. دبستان دوم، “شینگین ” نام داشت كه آداب و مراسم فراوان و ارزش آیینی زیادی داشت. مهمترین مكتب ژاپنی كه در آن بودا خدا پنداشتهمی شد همین دبستان بود. یك دبستان دیگر هم در این میان به وجود آمده بود كه عامیانه تر بود و اهمیت كمتری داشت. این سه دبستان بودایی، تا همین زمان هم آثار هنری ارزشمندی آفریده بودند، ولی پس از ورود چان به ژاپن و شكل گیری ذن، این آثار ابعاد جدیدی به خود گرفتند.
ذن هنگامی به ژاپن وارد شد كه دبستانهای تندایی و شینگن به خوبی جا افتاده بودند و شكل نهایی خود را به دست آورده بودند. نخستین طبقهای كه در ژاپن به ذن گرایید، طبقهی جنگاوران و نظامیان بود. آنان كه از سویی شیفتهی كاربردهای رزمی این دبستان نوپا شده بودند، از سو دیگر آن را به عنوان وسیلهای برای مقابله با طبقهی روحانیون علم كردند. به همین دلیل هم رشد ذن در ژاپن، دور از مراكزمذهبی مهم -مثل كیوتو- و در مراكز تجمع فئودالها و نظامیان مقتدر محلی رواج یافت. خاندان “هوجو” در منطقهی “كاماكورا”، یكی از مهمترین دودمانهای اشرافی بود كه در این مقطع به رشد و رونق ذن كمك كرد. این شكل خاص از آیین چان، باعث شد تا ظرافت و نرمش دیرینهی موجود در ذن از بین برود، و نوعی صلابت و مردانگی با آن همراه شود. ذن در ژاپن دو دبستان مهم ایجاد كرد، یكی از آنها عبارت بود از “رین زایی “، كه به نام “كا هوا ذن ” هم مشهور است. این فرقه به بیان موندو و داستان اهمیت زیادیمی داد. در مقابل آن، فرقه دیگری بود به نام دبستان “مو چائو ذن ” كه به ذن سكوت هم مشهور است.
استادان این دبستان معتقد بودند كه حقیقت را به زبان نمی توان آورد، و از این رو آموزشهایشان همه عملكردی بود و در سكوت انجاممی گرفت. در نهایت، ذن در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از راه ژاپن به دنیای غرب معرفی شد.استعمارگران غربی، و مبلغین مذهبی كه به خاوردور سفرمی كردند، آموزههای این مكتب كهن را با خودبه اروپا بردند، و از این راه موجی از علاقه به ذن را در غرب برانگیختند. به تدریج آثار كلاسیك ذن به زبانهای اروپایی ترجمه شد، و از همین راه بود كه این آثار بار دیگر به شرق هم برده شد.
در ایران، مفهومی كه از ذن در دست است، به ترجمهی آثار اروپایی منحصر است. با وجود اینكه عدهای انگشت شمار از پژوهشگران توانای این آیین در ایران وجود دارند، ولی بازهم ذخیرهی متون موجود در این زمینه بسیار فقیر است. به بیان دیگر، یك علاقمند ایرانی، برای آشنایی با ذن مجبور است به ترجمهی متونی اروپایی اكتفا كند، كه خود از ترجمه هایی ژاپنی فراهم آمده اند. با وجود اینكه در حال حاضر برای رفع این فقر راهی به ذهنم نمی رسد، ولی فكرمی كنم به هنگام اظهار نظر درباره این موضوع باید به آن توجه كرد.
ادامه مطلب: گفتار دوم: بینش ذن
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب