بخش نخست : روشن شدگی
مهمترین وظیفهی اخلاقی یك عارف طبیعت گرا، این است كه به روشن شدگی برسد. چگونگی رسیدن به این مرحله، در ذن به خوبی سایر مكاتب عرفانی مشخص نیست. فراوانند عارفانی كه برای رسیدن به شهود كلی و درك جهان، راه مشخص و از پیش آزمودهای را پیشنهادمی كنند. ولی ذن چنین عارفانی را در نظر ندارد. در ذن، هیچ راه تعریف شدهای برای رسیدن به طبیعت وجود ندارد. ریاضت و زاهدپیشگی، هرچند در هند سنتی كهن است و ریشه هایی جامعه شناختی دارد، در ذن پذیرفته نیست.
به گفتهی “ماتسو” (فوت در ۷۸۸ .م ) ذن عبارت است از خفتن به هنگام خستگی و خوردن به هنگام گرسنگی. بودا در آن هنگام كه در جنگل ریاضتمی كشید و از شدت گرسنگی رو به مرگ بود، به روشن شدگی نرسید، او تنها هنگامی نیروانا را درك كرد كه شكمی سیر و اندیشهای آزاد از خستگی و سختی داشت. او برای درك شهود، همچون بودیدارما نه سال مراقبه نكرد، او تنها یك هفته در زیر درخت بودهی نشست. او كه برای رهایی از رنج برخاسته بود، گزیدن رنج را راهی نامعقول دانست. یكی از عناصری كه در عرفان هندی كماكان دیدهمی شود،ولی در ذن به سختی نفی شده، همین مفهوم ریاضت است.
رسیدن به روشن شدگی هیچ راه مشخص و آشنایی ندارد. در این قلمرو، تعداد راهها به تعداد رهروان است، و مریدی و مرادی معنایی ندارد. یك رهروی ذن كه از استادی درسمی گیرد، چیز زیادی در مورد راه نمی آموزد. استاد نمی تواند چیزی به او درس بدهد، چون چیزی برای یاد گرفتن وجود ندارد. تنها كاری كه استادمی كند، نمایاندن برخی از كوآنهای ذن است. رفتار استاد با شاگرد، رفتار یك انسان روشن شده است با رهروی كهمی خواهد به ساتوری برسد. استاد و شاگرد هردومی دانند كه كتاب درسیای دراین مورد وجود ندارد.
شاگرد تنها با زیستن در كنار كسی كه روشن شده، و برخورد با كوآنهای فراوانی كه در رفتار و گفتار او وجود دارد، شانس پیمودن راه را با پای خود،می افزاید. شاید به همین دلیل باشد كه نظام یافتن زنجیرهی استاد و شاگردی در ذن و بنا شدن معابد رسمی آن قرنها به طول انجامید. استادان ذن هرگز مبلغ روش خود نبوده اند، و راه شاهانهای هم -از آن نوعی كه مورد نظر اقلیدس بود-نمی شناختند. آنان تنها كسانی بودند كه از راه ویژهی خود، به مقصدی كه مطلوب رهروان است رسیده بودند، و به این دلیل هم تنها با مقصد آشنایی داشتند. ناگفته بماند كه حتی مقصد هم برای استادان گوناگون، متفاوت بود!
به این ترتیب، ذن، بر مبنای نسبیت استوار شده. شهود نهایی یك رهرو، چیزی است كه تنها از نتایجش قابل قضاوت است. البته راه رسیدن به این نتایج به روشنی مشخصند: باید از شكستن پدیدهها دست برداشت. باید از قالب بندی مدام آنچه كهمی خواهیم درك كنیم دست برداریم. باید اهمیت دادن به واژگان را متوقف كرد، و تنها به كلیت آنچه كه حسمی شود نگریست. نباید تحلیل كرد، تنها باید دید.
این راه حل و رهنمودها، با وجود روشنی و سادگی، به سادگی قابل دستیابی نیستند. اصولا راه مشخصی برای رسیدن به آنها وجود ندارد. تنها راه، چنانكه گفتیم، پیمودن مسیر ویژهی خود است. دراین مسیر، بسیاری از مفاهیم سنتی و معمول به هم آمیختهمی شوند، و بسیاری از باطلنماها به دلیل شكستن نادرست پدیدهها رخمی نمایاند. ولی رهرو آسوده خیال است، چونمی داند كه در نهایت با پیشرفت بینشش، این تعارضها هم محو خواهند شد.
“فروتنی، نگهداری كمال است.
بیراهه رفتن، راست رفتن است.
كاو (مقعر) بودن،كوژ (محدب ) بودن است.
تهی بودن، از نو شاداب بودن است.
دیگران را شناختن، هوشمند بودن است.
به خود آگاه بودن، بیدار شدن است.
بر دیگران چیرگی یافتن، نیرویی فزون تر داشتن و بر خود پیروز شدن، نیرومند بودن است.”
اصل نچسبیدن به چیزها،كه بارها به آن اشاره كردیم، بن مایهی این روشن شدگی است. كسی كه به واژگان و مفاهیممی چسبد، از نفوذ به هستهی معناییشان ناتوانمی ماند. كسی كه رنگ پوست هلو رامی پرستد، هرگز نخواهد توانست مزهی آن را درك كند، و ذن درك مزهی واژگان است. رهایی بزرگی كه مورد نظر بودا بود، در آن هنگام كه به مفاهیم و عناصر اندیشه نیز تعمیم داده شود، ذن رامی آفریند.
رهایی از تشنگیهای سه گانه، رهایی از بند كلمات را هم به دنبال خواهد داشت. هندیان كه این نكته را درك نكرده بودند، تنهامی كوشیدند با رها كردن تشنگیهای سه گانه به رهایی برسند، و از این رو آن را چیزی غریب و دست نیافتنیمی دیدند. چینیان كه این مفهوم را دریافتند، ساتوری و چان را طبیعی و معمولی دیدند. واژگان و پایبندی به آنها، آب شوری است كه نوعی دیگر از تشنگی را تولیدمی كند.
تشنگی تحلیل را. تحلیل بی تردید خوب و مفید است، چنانكه نوشیدن چنین است. ولی مانند سایركنشها، آنگاه كه این رفتار نیز از تعادل خارج شود، فرسودگی و آشفتگیمی آفریند، و تحلیلگر را از طبیعت آرام خویش دورمی كند. مانند نوشیدن كه اگر نامتعادل گردد، به غرق شدن در آب شور دریامی انجامد.
با این همه، خردمند ذن، از اندیشیدن و تحلیل كردن نمی هراسد. چسبیدن به تهی بودن نیز به اندازهی چسبیدن به انباشتگی احمقانه است. اندرز ذن، تهی شدن از خواسته، و بنابر این رها كردن هرگونه حرص و جوش برای رسیدن به مفاهیم است. كسی كه برای حرص و جوش نزدن، حرص وجوشمی زند، نادان تر از كسی است كه اصلا از راه آگاه نیست. ذن، رها كردن اندیشیدن است، اندیشیدن به نیندیشیدن، و تلاش برای رها كردن تلاش، هردو به یك اندازه نامطلوبند. تازه اگر دومی از اولی بدترنباشد.
“رها نشدن از چیزها و چسبیدن به تهیگی دوروی یك بیماری اند، مانند این است كه كسی خود را برای جلوگیری از غرق شدن در آتش بیندازد.” یوكا
“چسبیدن به یگانگی، حقیقت نیست.”
ذهن آزاد از بند وابستگی به معانی و واژگان، خواهد توانست در سكوت باردیگر به آنچه كه حس
می كند بنگرد،و در این نگرش، امید بسیارمی رود كه به شهودی ناب دست یابد.
“فقط از شر آن ذهن كوچكی كه خویشمی نامیش رها شو، آنگاه
هیچ چیز در جهان نخواهد بود كه بتواند به تو آسیب رساند.”
جوانههای تفكرخودآگاه، از تحلیل ناشیمی شود. ولی در آن هنگام كه تحلیل كردن خود، وارد چرخهای بیمار شود، آشفتگی ایجادمی شود. تلاش ذن، رهایی از این دور باطل است. ذهن تحلیلگری كه برای تحلیل خود، خود را تحلیلمی كند، آشكارا در دام چرخهای اسیر شده، و چنین دامی در ذهن بیشتر مردم -به قول گروهی در همه – دیدهمی شود. اندیشیدن، آنگاه به حقیقت منجرمی شود، كه ازتحلیل بیش از اندازه، یا كمتر از حد رها باشد. دریافت شهودی، و تحلیل آرام و خفیف آن، راه رسیدن به حقیقتند. چسبیدن به تحلیل، یا گریختن بیمارانه از آن، انحرافاتی بزرگ در این راه هستند.
“درخت تنومند از نهال كوچك یكتاییمی روید.
ساختن یك برج نه اشكوب، با یك كلوخ كوچك خاك آغازمی شود.
سفر یك هزار میلی از منزل گاه آدمی آغازمی شود.
هركه از طریق عمل پیش رود، ناكام آید.
هركه در چیزی چنگ زند، آن را از كف بدهد.
از این رو فرزانه دست به كاری نمی زند و از ناكامی فارغ است.
چون به چیزها نمی چسبد، آنها را از كف نمی دهد.” دائو ده جینگ
ادامه مطلب: بخش دوم: قوانین اخلاقی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب