پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: خط میخی ایلامی

گفتار دوم: خط میخی ایلامی

قلمرو: ایلام، خوزستان، فارس

هَل‌‌تَمْتی:

زبان: خوزی (ایلامی)

دوره‌‌ی رواج: سال ۱- ۳۲۰۰ تاریخی (۳۳۸۰-۲۰۰ پ.م)

سلسله‌‌های پشتیبان: اوان، شیماشکی،سوکال‌‌ماخ، کیدینی‌‌، ایگی‌‌هالگی،شوتروکی، هخامنشی

خط پیشاایلامی همزمان با خط پیشاسومری در دو قرن آغازین دوران تاریخی (۳۴۰۰-۳۲۰۰ پ.م) در اسناد تاریخی نمایان می‌‌شود و حجم متونی که بدان نوشته شده‌‌اند، چشمگیر است، چندان که تا به حال هزار و ششصد لوح با این خط انتشار یافته و این تنها بخشی از اسناد یافته شده است. دایره‌‌ی پراکندگی این خط نیز شگفت‌‌انگیز است و هرچند کانون مرکزی‌‌اش بی‌‌شک شوش بوده، اما نمونه‌‌هایی از آن در سیلک و شهر سوخته هم کشف شده است.

فاصله‌‌ی شوش تا شهرسوخته (۱۸۴۴ کیلومتر) تقریبا دوبرابر فاصله‌‌ی جنوبی‌‌ترین و شمالی‌‌ترین مراکز فرهنگ سومری (ام‌‌قصر تا موصل: ۹۶۰ کیلومتر) است و فاصله‌‌ی شوش تا سیلک (حدود ششصد کیلومتر) حدود دو برابر فاصله‌‌ی اوروک تا لاگاش (سیصد کیلومتر) است. یعنی گسترش جغرافیایی خط پیشاایلامی در پهنه‌‌ای قرار داشته که مساحتش چهار برابر قلمرو خط سومری آغازین بوده است. خط پیشاایلامی در این پهنه با چند خط دیگر مثل سندی و جیرفتی همپوشانی داشته، در حالی که در میانرودان چنین تکثری را نداریم. یعنی به لحاظ مقیاس و سطح پیچیدگی آشکارا کانون تحول خط در شرق زاگرس و خوزستان بوده و نه چنان که اغلب پنداشته می‌‌شود، غرب آن و میانرودان.

شمار نشانه‌‌های خط پیشاایلامی به هزار و پانصد می‌‌رسد و این نشان می‌‌دهد که این نمادها ایده‌‌ها و مفهوم‌‌ها را نمایش می‌‌داده‌‌اند. اما این علامت‌‌ها هندسی و انتزاعی هستند و بر خلاف خط سومری آغازین از نقاشی مشتق نشده‌‌اند. با توجه به این که نویسایی در شکل درونزاد و خودبنیادش همیشه و در همه‌‌ی فرهنگ‌‌ها از نقاشی مشتق ‌‌شده، چنین می‌‌نماید که یا خط اندیشه‌‌نگار ساده‌‌تری پیشتر در کار بوده که به پیشاایلامی منتهی شده، و یا این خط استثنایی غیرعادی است و یکباره از مضمون‌‌هایی انتزاعی -مثل علایم ریاضی مربوط به حسابداری- مشتق شده است. با توجه به این که هیچ نشانه‌‌ای از خط تصویری پیشاایلامی به دست نیامده و نمادهای انتزاعی پیشاپیش در گوی‌‌های گلی رواج داشته‌‌اند. احتمال دارد که حالت دوم درست باشد.

پس در حدود سال ۳۰۰ (۳۱۰۰ پ.م) خطی اندیشه‌‌نگار در جنوب ایران مرکزی در فاصله‌‌ی شوش تا تپه یحیی رواج داشته و تا چند قرن بعد دامنه‌‌ی استفاده‌‌اش تا شهر سوخته و دره‌‌ی سند نیز گسترده ‌‌شده است. این خط در ابتدای شکل‌‌گیری نویسایی رواجی چشمگیر داشته و تنها از منطقه‌‌ی شوش حدود هزار و پانصد لوح کشف شده که حامل متن‌‌هایی با این خط هستند. این الواح همچنان ناخوانده باقی مانده‌‌اند. علاوه بر شوش، در انشان (۳۰ لوح)، تپه یحیی (۲۷ لوح)، تپه سیلک (۲۲ لوح) هم نمونه‌‌هایی از این خط کشف شده و الواحی به این خط در شمار کمتر از تپه ازبکی و شهر سوخته و جیرفت نیز پیدا شده است.

خط پیشا ایلامی از راست به چپ بر هر دو طرف لوح‌‌های گلی نوشته می‌‌شده و بدنه‌‌اش اسنادی دیوانی است که از اعداد و حساب و کتاب‌‌های مالی انباشته شده است. خط پیشا ایلامی از خط پیشامیخی سومری منظم‌‌تر و پیشرفته‌‌تر بوده است. نخست بدان دلیل که در سطرهایی منظم و پشت سر هم نوشته می‌‌شده، در حالی که خط پیشاسومری خوشه‌‌هایی از علایم را کنار هم می‌‌آورده و جهت نگارش استانده نداشته است. دیگر آن که نخستین نشانه‌‌ی نهاده شده که در بالا و راست لوح می‌‌آمده، مثل شناسه‌‌ی متن عمل می‌‌کرده و درباره‌‌ی کلیتش توضیحی می‌‌داده، و علایم عددی را هم در بر نمی‌‌گرفته است.

این نشانه به احتمال زیاد سازمان و اداره یا گاهی شخصی را نشان می‌‌داده که حساب و کتاب‌‌ها به او مربوط می‌‌شده است. مشهورترین نشانه در این مورد «مثلث مودار» است که احتمالا علامتی برای دربار شاه یا دیوان مالیاتی او بوده است. همچنین این نکته جای توجه دارد که لوح‌‌های پیشاایلامی انباشته از نام اشخاصی است، که بسیاری‌‌شان شغل‌‌هایی بسیار ساده مثل چوپانی یا کشاورزی دارند. بر خلاف الواح پیشاسومری و سومری که نام اشخاص عادی تقریبا در آن دیده نمی‌‌شود و تنها نام شاهان و خدایان و گاه شخصیت‌‌های بلندپایه در آن ذکر می‌‌شده است.

تفاوت دیگر میان این دو خط آن بوده که در پیشاایلامی واژگونه‌‌ی پیشاسومری، اول کلمه‌‌ی اندیشه‌‌نگار و بعد عدد می‌‌آمده است. با این همه ساختار معنایی چینش نشانه‌‌ها در دو خط پیشاسومری و پیشاایلامی شباهتی چشمگیر به هم دارد و این نشانگر آن است که این دو خط در پیوند با هم و در حین تماس با یکدیگر تحول یافته‌‌اند. با این حال برداشت مرسوم که پیشا ایلامی را مشتقی و دنباله‌‌ای از پیشاسومری قلمداد می‌‌کند، به نظرم نادرست است. چون اگر پیشاسومری خط مرجع و مرکزی و پیشا ایلامی خط مشتق و حاشیه‌‌ای برآمده از آن باشد، باید انتظار داشته باشیم که پیچیدگی و فشردگی و درجه‌‌ی تخصصی بودن خط پیشاسومری بیشتر باشد، در حالی که در حقیقت برعکس این الگو را می‌‌بینیم.

همه‌‌ی الواح پیشاایلامی اسناد حسابداری هستند و سیاهه‌‌هایی از نام‌‌ها و چیزها و اعداد را شامل می‌‌شوند که اغلب با نظم و ساماندهی منطقی دقیقی زیر هم نوشته شده‌‌اند. در حدی که از روی برخی‌‌شان می‌‌توان سازمان یک گروه کاری که مثلا با غله دستمزد می‌‌گرفته را بازسازی کرد. عدد نویسی پیشرفته‌‌ی شصتی-دهدهی در این متون دیده می‌‌شود که در آن اعداد یکان و دهگان و صدگان در کنار مضرب‌‌های شش با نشانه‌‌های متفاوتی نشان داده می‌‌شوند و شیوه‌‌ی کنار هم آمدن‌‌شان را می‌‌توان پیشتاز روش جا-ارزشی دانست. یعنی هنگام نوشتن از راست به چپ اغلب صدگان و بعد دهگان و بعد یکان می‌‌آمده است.

یکی از دلایلی که نظریه‌‌پردازی‌‌ها درباره‌‌ی خاستگاه خط اغلب با اغتشاش و ابهام دست به گریبان است، نادیده انگاشتن این سیر تحول و غفلت از نویسه‌‌هایی مثل پیشاایلامی است. اگر همه‌‌ی خطهای چند قرن پس و پیش از سال صفر تاریخی (اواخر هزاره‌‌ی چهارم و ابتدای هزاره‌‌ی سوم پ.م) را بر نقشه نشانه‌‌گذاری کنیم، به این نتیجه‌‌ی روشن و صریح می‌‌رسیم که کانون پیدایش خط ایران مرکزی بوده و نه میانرودان. چون شمار و تنوع این خطها در ایران مرکزی بیشتر است. در همان زمانی که خط میخی سومری در اوروک و نخستین نشانه‌‌های خط هیروگلیف در مصر پدیدار می‌‌شد، در ایران مرکزی علاوه بر خط پیشاایلامی چند خط خوانده نشده و به کلی متمایز از هم داشته‌‌ایم که خط جیرفت،‌‌ خط تپه حصار و خط چغامیش نمونه‌‌هایی بارز از آن هستند. یعنی چنین می‌‌نماید که ایده‌‌ی «نوشتن» در شش هزاره‌‌ پیش در ایران مرکزی پدید آمده و به دامنه‌‌ای گسترده از خطهای گوناگون منتهی شده باشد که از آن میان خط ایلامی و سومری و بعدتر نویسه‌‌ی هامون-سند باقی مانده باشد و بقیه در رقابت از میدان به در شده باشد.https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a2/Economic_tablet_Susa_Louvre_Sb15439.jpg/1024px-Economic_tablet_Susa_Louvre_Sb15439.jpg

File:Economic tablet Susa Louvre Sb3047.jpgدو نمونه از اسناد مالی به خط پیشا ایلامی، یافته شده در ارگ شوش، قرون اولیه‌‌ی تاریخی

درباره‌‌ی ارتباط خط پیشاایلامی و ایلامی بحث‌‌های زیادی در جریان است که بخش عمده‌‌شان بی‌‌مورد می‌‌نماید. این را می‌‌دانیم که تحول فرهنگی و جمعیتی خاصی در جریان گذار از خط پیشاایلامی (قرن پنجم و ششم تاریخی/ ابتدای هزاره‌‌ی سوم پ.م) به خط ایلامی (قرن نهم و دهم تاریخی/ میانه‌‌ی هزاره‌‌ی سوم) پدید نیامده است. یعنی همان مردمی که پیشتر از خط اولی استفاده می‌‌کردند، در همان منطقه پس از گذر چند قرن از خط دوم بهره جسته‌‌اند. بنابراین تقریبا بدیهی می‌‌نماید که زبانی که در خط پیشاایلامی ثبت شده هم گویشی از ایلامی بوده است. با این حال شکل بیرونی خط پیشاایلامی و ایلامی با هم تفاوت دارد و این چندان غریب نیست. چون احتمالا خطهایی مثل تپه حصار و جیرفت و چغامیش نیز همان زبان یا زبان‌‌هایی خویشاوند را نشانه‌‌گذاری می‌‌کرده‌‌اند، در حالی که ریخت خط‌‌شان به کلی با هم فرق می‌‌کند.

خط پیشاایلامی را باید در کنار خطهای ناشناخته‌‌ای مثل خط جیرفت و سند -هامون – هیرمند وارسی کرد. به همین ترتیب خط ایلامی مشتق شده از آن را باید با سومری و اکدی سنجید. در این حالت روشن می‌‌شود که در ایلامی نظام نویسایی پیچیده‌‌تری را می‌‌بینیم که مانند اکدی‌‌ بدنه‌‌ی دستگاه میخی سومری را وامگیری می‌‌کند، ولی با منطقی یکسره متفاوت با آن برخورد می‌‌کند. یعنی بر خلاف اکدی‌‌ اندیشه‌‌نگارهای سومری را حفظ نمی‌‌کند و شناسه‌‌های ویژه‌‌ی این زبان را به کلی نادیده می‌‌گیرد.


نبشته‌‌های ایلامی از خزانه‌‌ی تخت جمشید،قرن بیست و نهم (ق ۵ پ.م)

خط پیشاایلامی احتمالا نسخه‌‌ها و پیکربندی‌‌های گوناگون داشته و در پهنه‌‌ی جغرافیایی بسیار گسترده‌‌ای رواج داشته است. طوری که نمونه‌‌هایش را از شوش، کاشان، شهر سوخته و شمال پاکستان امروز یافته‌‌اند. این خط در ضمن بسیار پویا و چالاک هم بوده است. در اواخر هزاره‌‌ی نخست تاریخی (میانه‌‌ی هزاره‌‌ی سوم پ.م) وقتی خط اکدی شکل گرفت و آمیختگی سیاسی و جمعیتی‌‌ای در دو سوی زاگرس رخ داد، ایلامی‌‌ها خط قدیمی خود را وا نهادند و نویسه‌‌ی اکدی را اختیار کردند و این خط در منطقه‌‌ی کرمانشاه و قلمرو گوتی‌‌ها هم رواج یافت، و اینها واحدهایی سیاسی بودند که برای مقاطعی مقتدرتر از سومر و اکد بودند و آن قلمرو را فتح می‌‌کردند.

بعد از این دوره از اواسط هزاره‌‌ی دوم تاریخی (اوایل هزاره‌‌ی دوم پ.م) خط ایلامی باز از اکدی استقلال یافت و مسیر تحول ویژه‌‌ی خود را طی کرد، و در کنار آن خط اکدی هم گهگاه در جاهایی به کار گرفته می‌‌شد. سرعت استقلال خط ایلامی و پیچیدگی و پختگی‌‌اش در این دوران این حدس را به ذهن متبادر می‌‌کند که شاید خط پیشاایلامی بر خلاف نظر مرسوم منقرض نشده و طی این چند قرنِ میان‌‌پرده‌‌ی اکدی همچنان سیر تکاملی ویژه‌‌ی خود را طی می‌‌کرده است. یعنی چه بسا که خط ایلامی ادامه‌‌ی مستقیم خط پیشاایلامی باشد، با اثرپذیری‌‌هایی از خط اکدی، و نه ادامه‌‌ای از خط اکدی.

دستگاه نویسایی ایلامی با آن که هنوز به درستی خوانده و تحلیل نشده، اما با همین داده‌‌های موجود بر سیستم میانرودانی برتری داشته است. در اینجا با اندیشه‌‌نگارهایی پرشمار و افراطی مثل سومری یا آمیختگی دو زبان ناسازگار و خطی دورگه مثل اکدی سر و کار نداریم، و سلسله‌‌ای پیوسته و دیرپا از تحولات نوشتاری را می‌‌بینیم که در پیوند با یک زبان مشخص پیش می‌‌رود.

خط ایلامی هم مثل اکدی هجانگار است. ممکن است ابداع هجانگاری امری درونزاد بوده باشد، و شاید هم آن را از اکدی وام گرفته باشد. اما به هر روی نظام هجانگار ایلامی منظم‌‌تر و کارآمدتر از همتای اکدی‌‌اش است. چون نظام نمادهای میخی ایلامی به سرعت در حد ۱۳۰ علامت استانده شد و در همین تعداد تثبیت شد.[1] ایلامی‌‌ها البته حدود بیست اندیشه‌‌نگار در خط خود داشتند، ولی آن را به شکلی درون‌‌زاد ابداع کرده بودند و از آن همچون نوعی تندنویسی برای کلمات پربسامد استفاده می‌‌کردند. شمار این اندیشه‌‌نگارها در ابتدای کار بسیار اندک بوده و به تدریج در متون دیوانی که سیاهه و کلمات تکراری زیاد داشته، بسامد و شمارش افزون می‌‌شود.

در سراسر عمر خط ایلامی یعنی طی بیش از دو هزار سال، شمار نشانه‌‌هایی که در یک برش زمانی به کار می‌‌گرفت ‌‌در دامنه‌‌ی ۱۳۰ علامت محدود بود و شمار کل علامت‌‌هایی که در سراسر تاریخ نگارش این زبان به کار گرفته شد، در دامنه‌‌ی ۲۰۶ نشانه محدود ماند.[2] این نشانگر آن است که سامانه‌‌ی دبیری و استانده‌‌های نگارشی حاکم بر خط سومری متمرکزتر، سنجیده‌‌تر و کارآمدتر از همسایه‌‌ی غربی‌‌شان بوده است. خط اکدی طی همین دوران همچنان ۶۰۰ علامت را با دشواری و گسیختگی به کار می‌‌گرفت و هرگز بند ناف خود را از خط سومری نگسست. در حالی که ایلامی به سرعت چنین کرد.

این الگو تنها در ایلام دیده می‌‌شود و سرزمین‌‌هایی که با ورود خط اکدی به آنجا نویسا شدند، میراث نامتجانس سومری که در لایه‌‌ی زیرین خط اکدی بود را نیز وامگیری می‌‌کردند. هم در خط میخی هوری و هم اورارتی و هیتی چنین قاعده‌‌ای دیده می‌‌شود. غیاب این وامگیری در ایلام بدان معناست که یک نظام نویسایی منسجم و کارآمد پیشتر وجود داشته که خط اکدی-سومری بر آن نشسته و تنها نمادهایش وامگیری شده، بی آن که ساختار عمومی رمزگذاری هجاها در حروف را دستکاری کند. این بستر منسجم کننده‌‌ی زیرین احتمالا شکلی از همان پیشاایلامی کهن بوده است.

در خط ایلامی چندآوایی یک نشانه و چندنشانه‌‌ای بودن یک آوا تقریبا دیده نمی‌‌شود. یعنی آن لغزش زبان بر نمادهای نوشتاری که در سومری و اکدی فراوان دیده می‌‌شد و خواندن و نوشتن را دشوار می‌‌ساخت، در ایلامی وجود ندارد. در ایلامی هر هجای اصلی یک نماد دارد و این ۲۳ واکبر-همخوان و ۴۷ همخوان-واکبر و واکبر را در برمی‌‌گرفته است.[3] حدود چهل علامت هم برای «همخوان-واکبر-همخوان» وجود داشته که کاربردی نادر داشته و در آن دو همخوان اهمیت داشته است. یعنی واکبر بین‌‌شان می‌‌توانسته تغییر کند.

یک ویژگی غیرعادی خط ایلامی در دوران هخامنشی آن است که گاه ترکیب «همخوان۱- واکبر۱- همخوان۲» را به صورت «همخوان۱-واکبر۱-واکبر۲-همخوان۲» می‌‌نوشته‌‌اند، به شکلی که نوع واکبر۲ اهمیتی نداشته و آشکارا خوانده نمی‌‌شده است. یعنی در میانه‌‌ی این زنجیره یک واکبر می‌‌افزوده‌‌اند که ناخوانده باقی می‌‌مانده و گویا کارکردش فقط حمل همخوان۲ بوده است. نمونه‌‌اش آن که در خط ایلامی هخامنشی «دوناش» (او می‌‌دهد) را به هر دو شکل «دو-نا-آش» و «دو-نا-ایش» می‌‌نوشته‌‌اند یا «سغد» به هر دو صورت «شو-اوک-دا» و «شو-ایک-دا» نوشته[4] و احتمالا «شوکْدَه» خوانده می‌‌شده است. حدس زده‌‌اند که شاید این کاربرد غیرعادی واکبر۲ نشانگر گویش‌‌های متفاوت یا تلفظهای محلی گوناگون باشد. اما احتمال قویتر آن است که در اینجا حرکتی به سمت الفبایی داشته باشیم. به شکلی که برخی از هجانگارها به جای نمایش «همخوان- واکبر»، فقط همخوان را نمایش می‌‌داده‌‌اند. این تحول خط ایلامی به سمت الفبایی شدن در دوران هخامنشی با گسترش استفاده از شناسه‌‌های دستوری همراه بوده است. مثلا میخی عمودی که به طور سنتی پیش از اسم‌‌های مردانه می‌‌آمده و اسم فاعلی مردانه را نشان می‌‌دهد، بسیار بسط پیدا می‌‌کند و حتا پیش از ضمیرها هم می‌‌آید. به همین ترتیب میخ افقی‌‌ای که نماد اسم مکان است، با بسامدی زیاد به کار گرفته می‌‌شود و حتا پیش از نام‌‌ها هم می‌‌آید.

این ثبات نمادها احتمالا دلیلی بوده که باعث شده در خط ایلامی واگرایی‌‌ای بین نشانه‌‌های نوشتاری و آواهای زبان گفتاری پدید آید. این نکته‌‌ایست که با تحلیل وام‌‌واژه‌‌های ایلامی در پارسی باستان روشن می‌‌شود. مثلا چنین می‌‌نماید که حرف «ز» در متون ایلامی اوایل دوران هخامنشی به صورت «تْس» یا «دْز» خوانده می‌‌شده است، یا حرف «هْو/ خْو» ایلامی کم کم در حال ساده شدن به «و» بوده و «ه/خ» آن تلفظ نمی‌‌شده است.

در خط ایلامی تمایزی بین پایان‌‌بندی واژه‌‌ها با آوای صدادار یا بی‌‌صدا وجود ندارد و این قاعدتا از آن رو بوده که خواننده‌‌ی متن می‌‌توانسته پایان کلمات را با دقت حدس بزند. برخی از نویسندگان این ويژگی را -که در همه‌‌ی خطهای میخی مشترک است- میراثی از دستور زبان سومری دانسته‌‌اند،[5] که درست نمی‌‌نماید و توضیحی که گفتیم برایش ساده‌‌تر و پذیرفتنی‌‌تر است. این پیش‌‌فرض متعصبانه که زبان سومری و بعد اکدی مرجع غایی تمام زبان‌‌های منطقه بوده، در نگرش بابل‌‌محورانه‌‌ای ریشه دارد که خود از تقدس عهد عتیق نزد اروپاییان ناشی شده و چشم‌‌انداز گاه آفتابی و روشنِ نمایان در اسناد تاریخ را مه‌‌‌‌آلود ساخته است.

 

 

  1. Gnanadesikan, 2009: 25.
  2. Daniels and Bright, 1996: 59.
  3. Daniels and Bright, 1996: 60.
  4. Daniels and Bright, 1996: 60.
  5. Daniels and Bright, 1996: 59.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: خط میخی سومری

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب