پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار چهارم: خط میخی اکدی

گفتار چهارم: خط میخی اکدی

قلمرو: ایران جنوب غربی

اَکَدّو:

زبان: اکدی (سامی شرقی)

دوره‌‌ی رواج: ۹۰۰-۳۳۰۵ تاریخی(۲۵۰۰ – ۷۵ پ.م)

دولت‌‌های پشتیبان: اکد، آشور،بابل، هخامنشی

اهمیت خط سومری در آن است که بدنه‌‌ی خطوط میخی بعدی از آن مشتق شده‌‌اند. قاعده‌‌ی عمومی آن است که زبان نویسا برای زبان‌‌های نانویسای پیرامونش به صورت مرجع معنا در می‌‌آید، و این روند اگر تداوم داشته باشد به نویسا شدنِ آن زبان‌‌های محلی با خطِ زبان مرجع ختم می‌‌شود. پیدایش خط پهلوی-پارسی و تبدیل این نویسه به مبنای نوشتاری کل زبان‌‌های قلمرو تمدن ایرانی از چنین منطقی پیروی می‌‌کند. همچنان که در اروپا تثبیت خط لاتین برای نوشتن همه‌‌ی زبان‌‌ها الگویی مشابه را از سر گذرانده است.

این نکته یعنی گسترش خط به چند زبان شاخصی مهم و تعیین کننده است که مرجعیت و اهمیت یک زبان را در تاریخ فرهنگ نشان می‌‌دهد. خط‌‌هایی که به یک زبان منحصر باقی می‌‌مانند، نشانگر آن هستند که آن زبان اهمیت و مرکزیت چندانی نداشته و آثار فرهنگی پدید آمده در آن چندان اثرگذار نبوده‌‌اند که وامگیری خطش را هم ایجاب کنند. بر این مبنا این که با خط یونانی فقط زبان یونانی – و برای مقطعی کوتاه بلخی و لوکیایی- را می‌‌نوشته‌‌اند، نشان می‌‌دهد که بر خلاف تصور مرسوم این زبان مرجعیتی نداشته و گرانیگاه فرهنگی مهمی نبوده است. در مقابل خط فنیقی که زبان‌‌های کنعانی و لوویایی و اتروسکی و لاتین و خودِ یونانی آن را وامگیری کردند، اهمیت‌‌اش را نمایان می‌‌سازد. این گزاره را با این مشاهده می‌‌توان تایید کرد که دین‌‌های مهم تحول یافته در پهنه‌‌ی مشترک این زبان‌‌ها (یهودیت و مسیحیت) از بستر کنعانی-فنیقی برخاسته و به سایر فرهنگ‌‌ها منتقل شده، و نه برعکس.

نقطه‌‌ی گذار مهمی که خط سومری را به مرجعی برای خطهای میخی بعدی تبدیل کرد، در میانه‌‌ی قرن دهم (ق ۲۴ پ.م) رخ داد و آن زمانی بود که شروکین اکدی سومر را فتح کرد و نخستین دولت پادشاهی فراگیر در سراسر میانرودان را تاسیس کرد. شروکین به قوم سامی اکدی‌‌ها وابسته بود که از دو قرن پیش از عربستان و جنوب آسورستان به میانرودان وارد شده و با فرهنگ و زبان سومری تماس داشتند.

قومی که شروکین به نمایندگی‌‌شان میانرودان را فتح کرد، خود را «اَکَّدو» () می‌‌خواندند و این همان است که نام زبان و نویسه‌‌شان را تعیین کرده است. با این حال این مردم نانویسا بودند و به همین خاطر خط اکدی را بر اساس خط سومری بنیاد کردند. طی قرون بعدی با توجه به اقتدار شاهان اکدی و آشوری که از خط میخی اکدی بهره می‌‌بردند، این سرمشق در سراسر ایران غربی پراکنده شد. در حدی که در حدود سال ۲۳۰۰ (۱۱۰۰ پ.م) در شهرهایی مثل اوگاریت، عِمار، نوزی، اشکلون، مجیدو، عفک و حتا العمرنه در مصر مکتب‌‌هایی برای آموزش خط میخی اکدی تاسیس شد.[1]

این رونق نویسایی به خط میخی و گسترش طبقه‌‌ی کاتبان به اکدی در ضمن با رواج متن‌‌هایی مرجع مثل قانون‌‌نامه‌‌ی حمورابی و انوماالیش همراه بود که نوآموزان برای تسلط بر خط میخی از آن رونوشت برمی‌‌داشتند. سنتی که نفوذ دیرپایش به ورای زبان الفبایی آرامی هم رسوخ کرد و به سرمشقی برای تدوین متن تورات بدل شد، و این بحث را اشنیده‌‌ویند در کتاب خواندنی‌‌اش به خوبی نشان داده است.[2]

زبان‌‌های سامی از دو قرن پیش از ظهور شروکین، از حدود سال ۹۰۰ (۲۵۰۰ پ.م) در آسورستان با خط میخی سومری نوشته می‌‌شدند، اما اغلب از وام‌‌واژه‌‌های سومری برای نقل متن نوشتاری بهره می‌‌بردند. مرکزهای مهم استفاده از خط سومری برای نوشتن زبان‌‌های سامی در دولتشهرها ماری و اِبلا (در جنوب و شمال سوریه‌‌ی امروز) قرار داشت. زبان مردم این شهرها اولین نمونه از زبان‌‌های سامی بود که نویسا می‌‌شد و احتمالا با اکدی قدیم خویشاوندی نزدیکی داشته است.

پس از شکل‌‌گیری دولت اکد در حدود سال ۱۰۳۰ (۲۳۵۰ پ.م) خط میخی سومری یکسره برای نوشتن زبان اکدی به کار گرفته شد. زبان سومری البته سیصد چهارصد سال دیگر هم در نقاطی دوام آورد، اما در نهایت منقرض شد. در حدود سال ۱۵۰۰ (۱۹۰۰ پ.م) دیگر کسی به زبان سومری سخن نمی‌‌گفت. هرچند کاهنان اکدی‌‌زبان آن را همچون زبانی مقدس و ادبی فرا می‌‌گرفتند و متون مقدس خود را بدان می‌‌نوشتند. این کاربرد آیینی زبان سومری تا دو هزاره بعد ادامه پیدا کرد و در حدود زمان زایش مسیح بود که واپسین نشانه‌‌های آن در پی تاخت و تاز مقدونیان و رومیان به میانرودان و آسورستان محو شد.

استفاده از سرمشق سومری برای نوشتن اکدی در ابتدای کار با وامگیری نشانه‌‌ها برای واژگانی با معناهای مشترک آغاز شد. یعنی مثلا علامت سومری «لوگال» (به سومری: شاه) را می‌‌نوشتند و آن را «شَرّو» (به اکدی: پادشاه) می‌‌خواندند. این وامگیری اما به خاطر ساختار ویژه‌‌ی زبان سومری از همان ابتدا این قابلیت را داشت تا به بازنمایی هجاها نیز تعمیم یابد. به همین خاطر علامت میخی «گیش» سومری که «درخت» معنی می‌‌داد، نخست به همان شکل در متن اکدی نوشته می‌‌شد و «ایصو» خوانده می‌‌شد، که در اکدی بر همین معنی دلالت می‌‌کرد. در گام بعدی که خیلی زود برداشته شد، این نشانه همچون هجانگاری به کار گرفته شد که «ایص/ ایس/ ایز» را نشان می‌‌داد و می‌‌توانست در ترکیب با نشانه‌‌های دیگر کلمه‌‌ای پیچیده در زبان اکدی را بازنمایی کند. بر همین مبنا نشانه‌‌ی «کالگ» سومری به معنای «قوی» نخست در اکدی برای ثبت «دانو» (نیرومند) به کار گرفته شد و بعد هجای «دان» را نمایندگی کرد، همچنان که در نویسه‌‌ی سومری هم روند مشابهی را پیشاپیش طی کرده بود و هجای «کال» را نشان می‌‌داد.

هر هجا در شکل بسط یافته و پایه‌‌اش از دو همخوان تشکیل شده که با یک واکه به هم وصل می‌‌شوند (مثل: خاک). اما شمار این هجاها در زبان سومری خیلی زیاد بوده و به همین خاطر شکل هجایی نشانه‌‌ها در سومری تنها یک همخوان و واکه را نشان می‌‌دهد و حدس زدن همخوان دومی را بر عهده‌‌ی خواننده وا می‌‌گذاشت.

نام شاه اکدی «نَرام سین» با نویسه‌‌ی سومری-اکدی: «نا-را-آم سین»

متن دوزبانه‌‌ی سومری (سطر بالا)و اکدی (سطر زیر)، مربوط به دوران حکومت ریموش شاه اکد، حدود سال ۱۱۱۰ (۲۲۷۰ پ.م)

، که در آن «سین» با علامت سومری خدای همتایش «اِن‌‌زو» ( ) نوشته شده است، حدود سال ۱۱۸۰ (۲۲۳۰ پ.م)

بیشتر نمادهایی که به این ترتیب برای نمایش هجاهای اکدی به کار گرفته می‌‌شد، ساختار «واکه» (مثل «ای») یا «واکه-همخوان» (مثل «آن») یا «همخوان-واکه» (مثل «نو») را داشت. اما ترکیب پیچیده‌‌تر «همخوان-واکه-همخوان» (مثل «کال») هم از ابتدای کار وجود داشت. در اکدی هم کمابیش همین قاعده رعایت شده، و این میراثی است که از ساخت تکواژی زبان سومری برای خط اکدی به یادگار مانده است. نشانه‌‌های این رده‌‌ی اخیر به تدریج بسامدی بیشتر پیدا می‌‌کنند و در دوران‌‌های مختلف از ۵ تا ۵۰٪ نشانه‌‌های نویسه را در بر می‌‌گرفت.[3] با این حال اصل ماند زبان سومری بر خط اکدی تا پایان کار سنگینی می‌‌کرد و محور نشانه‌‌های «همخوان-واکه-همخوان» همان‌‌هایی باقی ماند که در سومری پیشینه داشت. یعنی مثلا برای «ماش» و «دان» نشانه وجود داشت، ولی «باش» و «لان» فاقد علامت بود.[4]

ساختار زبان‌‌های سامی از جمله اکدی چنان است که همخوان‌‌ها (معمولا در خوشه‌‌هایی سه‌‌تایی) معنا را حمل می‌‌کنند و واکه‌‌ها در این میان سیال و لغزان هستند، اما حالت صرفی کلمه را همین‌‌ها نشان می‌‌دهند. به همین خاطر در زبان اکدی علاوه بر «همخوان-واکه»، «واکه-همخوان» هم اهمیت داشت و در خط میخی نشانه‌‌هایی برایش در نظر گرفته شد. شکل بیرونی خط میخی هم در اکدی نظم پیدا کرد و مثلا سرِ میخ‌‌ها همه در سمت چپ یا بالا قرار گرفت.

چندنشانه‌‌ای بودن واج‌‌ها هم در ابتدای کار در خط اکدی قدیمی وجود داشت و این زیر نفوذ خط سومری بود که به خاطر تمایز معنایی آواهایی همسان را با نمادهایی متفاوت نمایش می‌‌داد. این امر به تدریج تحول یافت و در اواخر دومین هزاره‌‌ی تاریخی (میانه‌‌ی هزاره‌‌ی دوم پ.م) که زبان سومری گفتاری منسوخ شد، به شکلی درونزاد و مستقل در زبان اکدی بازتعریف شد. اما به ویژه در سومین هزاره‌‌ی تاریخی (هزاره‌‌ی اول پ.م) بود که خط اکدی به طور مستقل به نمادهایی متفاوت برای آواهای همسان مسلح شد.[5]

آوانگاری علایم خط میخی اکدی

واژگونه‌‌ی این وضعیت، چند‌‌آوایی بودن نشانه‌‌هاست. یعنی یک علامت به چند شکل خوانده شود و این نیز از ابتدای کار در خط اکدی وجود داشت. مثلا نشانه‌‌ی سومری «کور» به معنای «سرزمین، کشور» را در اکدی به همین شکل با سه میخ کوچک می‌‌نوشتند ولی ممکن بود علاوه بر «کور» به صورت «ماد، شاد، نات، ساد» هم خوانده شود. این ماجرا نوشتن و خواندن خط اکدی را دشوار می‌‌ساخت، اما سلسله مراتبی میان کاهنان و دیوانسالاران وجود داشت و بسیاری‌‌شان با تسلطی نسبی بر این خزانه‌‌ی نشانه‌‌ها قادر بودند وظایف خود را به انجام برسانند.

به عنوان مثال یک مقام بلندپایه‌‌ی دیوانی که در دربار آشوربانیپال می‌‌بایست پیچیده‌‌ترین اسناد در دوران پیشاکوروشی را تدوین کند، نیاز داشت تا ششصد نشانه را در حافظه داشته باشد و علاوه بر آن چند صد شکل ترکیبی‌‌شان را نیز دریابد. در مقابل یک کاتب عادی که به زبان اکدی اسناد را می‌‌نوشت و می‌‌خواند، می‌‌توانست با خزانه‌‌ای مشتمل بر دویست سیصد نشانه کار خود را به خوبی انجام دهد. یک حسابدار تجاری هم که در حدود سال ۱۶۰۰ (۱۸۰۰ پ.م) قرار بود تراکنش‌‌های مالی یک تجارتخانه‌‌ی عادی را مدیریت کند، می‌‌توانست با دانستن حدود صد نشانه از پس وظیفه‌‌ی خود برآید.[6]

این اشکال البته به جای خود باقی بود که زبان‌‌های سومری و اکدی از نظر ساختار بسیار با هم تفاوت داشتند. وقتی اکدی‌‌ها خط سومری را وامگیری کردند، ناگزیر شدند یک نظام نوشتاری جا افتاده را برای زبانی به کلی متفاوت به کار ببرند. شکلی که این کار را کردند نشان می‌‌دهد که بدنه‌‌ی کاتبان اولیه که خط اکدی را پدید آوردند، دوزبانه بوده‌‌اند. در نتیجه ایشان از علامتی سومری (مثلا «کی»: نی، سبب شدن) در خط اکدی هم هجای «گی» را نشان می‌‌داد، و هم همچون کلمه‌‌ای مستقل «قَنوم» (نی) و «تاروم» (سبب شدن) خوانده می‌‌شد.[7]

در نوشته‌‌های سومری نشانه‌‌های مربوط به کلمات پشت سر هم می‌‌آمد و کلمات با فاصله یا مرزی از هم جدا نمی‌‌شدند و این الگویی بود که در سومری کلاسیک هم رواج داشت. تنها در متون آشوری نو نمونه‌‌هایی محدود از متن‌‌ها را داریم که در آن کلمات با میخی عمودی از هم جدا شده‌‌اند، و این قاعده‌‌ایست که کمی بعد در خط پارسی باستان هم می‌‌بینیم و بنابراین بعید نیست از یکی از خطهای قلمرو ایلام به میانرودان راه یافته باشد. چون میخ عمودی در خط اکدی اندیشه‌‌نگاری مستقل بوده و «شومّا» خوانده می‌‌شده که یعنی « اگر». بنابراین علامت یاد شده قاعدتا در نویسه‌‌ی اکدی درونزاد نبوده است.

بخشی از لوح گیلگمش به خط اکدی که در آن داستان توفان بزرگ شرح داده شده است، آشور، قرن ۲۷ (ق ۷ پ.م)

قالب کلی نگارش اکدی با سومری همسان بوده و مثلا این خط قرمز وجود داشته که نشانه‌‌های مربوط به یک واژه هرگز با رسیدن به پایان سطر به ابتدای سطر بعدی منتقل نشوند. یعنی در شرایطی که جا برای نوشتن کلمه‌‌ای در پایان یک سطر کم می‌‌آمد، آن را همانجا کمی پایینتر به صورت یکپارچه می‌‌نوشتند و سطر بعدی را با فاصله‌‌ای از زیر آن شروع می‌‌کردند، درست مثل قاعده‌‌ی حاکم بر نگارش سومری. در هردو نویسه‌‌ی سومری و اکدی هنگام نوشتن متون شعری و پیشگویی‌‌ها هر جمله یا بیت را در یک سطر می‌‌نوشتند و بین میخ‌‌ها طوری فاصله می‌‌انداختند که سطر کامل پر شود.

زبان اکدی بر خلاف سومری انباشتی نیست، و صرفی است. از این رو تفکیک هجاهای درون یک کلمه اهمیت دارد، و در آن هجاهای معنادار برخلاف سومری به شکلی مستقل به هم نمی‌‌چسبند. به همین خاطر خط اکدی به سمت هجایی شدن حرکت کرد و تنها هسته‌‌ای محافظه‌‌کارانه و قدیمی از اندیشه‌‌نگارهای سومری را در لایه‌‌های سنتی‌‌تر خود حفظ کرد. در خط اکدی همچنین تقارن بیشتری میان نویسه و هجا برقرار شد.

گذشته از این، چنین می‌‌نماید که شکل آوابندی در سومری و اکدی تفاوت‌‌هایی بنیادی با هم داشته باشد. طوری که یک هجای سومری با چند هجای اکدی همسان انگاشته می‌‌شد. به همین خاطر علامت «دا» سومری برای نوشتن هجای «دا/ تا/ طا» در اکدی و هجای «گا» در سومری برای نوشتن «گا/ کا/ قا» به کار گرفته می‌‌شده است. شفاف شدن ارتباط میان نشانه‌‌ها و هجاها در اکدی همزمان با مرگ زبان سومری گفتاری در حدود قرن پانزدهم (اوایل هزاره‌‌ی دوم پ.م) تحقق یافت. همزمان تفکیک همخوان‌‌های بی‌‌صدا از هجاهای صداداری که تولید می‌‌کردند هم در نشانه‌‌های میخی باب شد. این خودارجاع شدن خط اکدی و تمرکزش بر شکلی که اکدی «شنیده می‌‌شد»، قاعدتا به خاطر حذف سیطره‌‌ی آواهای زبان سومری بوده که همچنان مرجعی برای پیکربندی آواهای اکدی قلمداد می‌‌شده است. این به معنای فارغ شدن از نظام آوانگاری سومری هم بود که بین مکث‌‌های صدادار و بی‌‌صدا تفکیکی قایل نمی‌‌شد.

استوانه حقوق بشر (بالا) با خط میخی اکدی ‌‌و بخش مربوط به تبارنامه‌‌ی کوروش (زیر)، سال ۲۸۴۱ (۵۳۹ پ.م)

در کنار این ثبت هجایی زبان اکدی، برخی از واژگان سومری با همان ثبت قدیمی‌‌شان در نویسه‌‌ی اکدی باقی ماندند و نقش شناسه یا واژه‌‌ی اندیشه‌‌نگار را ایفا کردند. اغلب اینها به واژگانی پر بسامد مثل «شاه»، «جو»، کشتزار» و «دبیر» مربوط می‌‌شدند، و تقریبا همه‌‌شان پیش از اسم یا صفتی می‌‌آمدند و توضیحی درباره‌‌ی آن می‌‌دادند. با این حال در خط اکدی قدیم و در برخی متن‌‌های خاص نمونه‌‌هایی اسنتثنایی از شناسه‌‌های متصل به فعل را هم داشته‌‌ایم.

با این حال نشانه‌‌های پیش از فعل‌‌ها معمولا توضیح‌‌هایی دستوری بوده‌‌اند و نه شناسه به معنای دقیق کلمه. پس خط اکدی بیشتر هجانگار بوده و علایم اندیشه‌‌نگار در متن‌‌های عادی به ندرت از مرز ۱۵٪ کل نشانه‌‌ها عبور می‌‌کرده است. در متن‌‌های دیوانی که اغلب فهرست‌‌هایی طولانی از کالاها را شامل می‌‌شدند، نسبت این اندیشه‌‌نگارها بیشتر بود. به ویژه در متن‌‌های تخصصی مربوط به فالگیری و امور علمی در هزاره‌‌ی دوم و سوم تاریخی (هزاره‌‌ی دوم و اول پ.م) نسبت این اندیشه‌‌نگارها خیلی زیاد می‌‌شود و گاه تا ۸۵٪ علایم متن را پوشش می‌‌دهد.[8] لوحی با خط اکدی

عدد نویسی به خط اکدی

بعدتر برخی از اندیشه‌‌نگارها خودشان حالت آوانگار پیدا کردند و معمولا دو سیلاب به هم پیوسته را نمایش می‌‌دادند. مثلا نشانه‌‌ی سومری «توکول» که «اسلحه» معنی می‌‌داد، از سویی برای نوشتن «توکولتی/ توکولتو» (توکل می‌‌کنم/ توکل کردن) به کار گرفته می‌‌شد، و از سوی دیگر بعد از شناسه‌‌ی سومری «گیش» (چوبی) به صورت «کاکّو» (به اکدی: سلاح) خوانده می‌‌شد.[9]

با تمام این نوآوری‌‌ها، بند ناف خط اکدی تا پایان کار با استواری به خط سومری مربوط باقی ماند و به همین خاطر اکدی هرگز به نویسه‌‌ای هجایی یا منظومه‌‌ای از نمادهای نظام یافته و منطقی دگردیسی نیافت. یادگیری آن تا پایان کار مشروط بود به یادگیری زبان و خط سومری که قرن‌‌ها بود منسوخ شده بود. به همین خاطر طبقه‌‌ی باسوادی که به اکدی می‌‌نوشتند گروهی نخبه از دیوانسالاران و دبیران بودند که زمانی بسیار طولانی را صرف یادگیری نوشتن می‌‌کردند و در نهایت به خطی مسلط می‌‌شدند که نه آسان‌‌یاب و سامان یافته بود و نه مستقر در یک زبانِ زنده.

این وضعیت بغرنج از تداخل دو حوزه‌‌ی جمعیتی و ادغام دو زیرسیستم فرهنگی-نژادی در ایران غربی برآمده بود و یکی از کهن‌‌ترین نمودهای عینی الگویی عمومی است که به انباشت پیچیدگی در حوزه‌‌ی تمدن ایرانی دامن زده است. استیلای سیاسی قوم نانویسای اکدی بر قوم نویسای سومری همزمان به استیلای فرهنگی سومریان بر اکدیان انجامید. به این ترتیب خطی که نوپا و ابتدایی بود، خیلی زود به بافت زبانی متفاوت سرریز شد و دامنه‌‌ای نامنتظره از مسائل و چالش‌‌های رمزنگارانه را در پی داشت. مشابه این وضعیت بارها و بارها بعدتر در تاریخ ایران تکرار شده و هربار معماهایی را مطرح کرده که حل کردن‌‌شان لایه‌‌ای تازه از پیچیدگی را بر نظام‌‌های فرهنگی افزوده است.

ارتباط شگفت‌‌انگیز میان زبان سومری و اکدی در این بستر معنادار می‌‌شود. از سویی دانش ما درباره‌‌ی زبان سومری با واسطه‌‌ی زبان اکدی به دستمان رسیده است. نویسه‌‌ی سومری تا پایان کار اندیشه‌‌نگار ماند و بنابراین تنها مرجع ما برای بازسازی آواهای سازنده‌‌ی زبان سومری گفتاری، ثبتی است که در متون اکدی از آن وجود دارد. اما ایراد کار اینجاست که این ثبت‌‌ها و واژه‌‌نامه‌‌های سومری اغلب در دورانی نوشته شده‌‌اند که زبان گفتاری سومری منسوخ شده بود و دیگر کسی به این زبان سخن نمی‌‌گفت.

از سوی دیگر زبان اکدی نیز با خط سومری نوشته شده که آوانگاری‌‌اش به زبانی انباشتی و یکسره متفاوت تعلق دارد. یعنی ردپای آواهای باستانی سومری را در شیوه‌‌ی ثبت زبان اکدی می‌‌توان ردیابی کرد. این دو زبان با ساختار و آوابندی به کلی متفاوت‌‌شان به این ترتیب ارتباطی پیچیده با هم برقرار می‌‌کنند. سومری اکدی را ثبت کرده و آواهایش را بر خط اکدی تحمیل کرده، و در مقابل اکدی واژه‌‌نامه‌‌های سومری را تنظیم کرده و صدای این زبان را ثبت کرده، و آن را بر اساس جغرافیای واج‌‌های خود بازسازی کرده است.

به این ترتیب خط سومری به تدریج جای خود را به اکدی داد و پس از آن که منقرض شد، به صورت دستوری ثبت شد و به یک نظام اندیشه‌‌-هجانگار بدل گشت. یعنی برخی نشانه‌‌ها در آن مفهوم و برخی دیگر هجاها را نشان می‌‌دادند. این تفکیک کارکردی تا حدودی به آسانی انجام پذیرفت، چرا که زبان سومری انباشتی بود و تجزیه‌‌ی عناصر واژه‌‌ی گفته شده به هجاها در آن آسان‌‌تر از زبان‌‌های صرفی مثل خانواده‌‌ی سامی و آریایی بود.

ایده‌‌ی «نوشتنِ هجا» که از تصادم زبان‌‌ اکدی با خط سومری حاصل آمده بود، بسیار بارآور از کار درآمد و به سرعت در اطراف پراکنده شد. نخست خط ایلامی بود که آن را کمی بعد از عصر شروکین و همزمان با تثبیت خط اکدی وامگیری کرد. بعد قاعده‌‌ی پایه‌‌ی نوشتنِ هجاها با نمادهای میخی در خطهایی مثل هیتی و هوری و حاتی و پارسی باستان به کار گرفته شد که زبان‌‌هایی بسیار متنوع را نویسا می‌‌کردند. تحول خطهای الفبایی را باید دنباله‌‌ی مستقیم این ابداع مهم دانست.

زبان اکدی با آن که با دشواری‌‌هایی چشمگیر دست به گریبان بود، یکی از دو خط-زبان مهمی بود که جمعیت‌‌های ایران غربی را نویسا کرد. خط دوم چنان که گفتیم ایلامی بود، که به لحاظ دامنه‌‌ی انتشار و تداوم همتای اکدی بود و از نظر سامان‌‌مندی خطی منسجم‌‌تر و کارآمدتر محسوب می‌‌شد. با این حال چون در محور توجه شرق‌‌شناسان قرار نداشته و انبوه اسنادش ترجمه نشده، فرض نادرستی شکل گرفته مبنی بر آن که زبان و خط واسطه‌‌ی اصلی جهان باستان اکدی بوده است.

اکدی البته اهمیت داشته و در فاصله‌‌ی سال‌‌های ۱۰۰۰ تا ۳۲۰۰ (۲۴۰۰-۲۰۰ پ.م) در دامنه‌‌ای جغرافیایی رواج داشته که میانرودان و آسورستان قلب مرکزی‌‌اش بوده و تا کرمانشاه و اورمیه و فنیقیه و ممفیس بازتاب‌‌هایی پیدا می‌‌کرده است. ایلامی هم اما به همین اندازه مهم بوده و در همین دایره‌‌ی زمانی کل ایران مرکزی را زیر پوشش داشته است. این را هم باید دریافت که زبان‌‌ها و نویسه‌‌های مورد نظرمان همسایه‌‌هایی درهم‌‌تنیده با روابطی هم‌‌افزا بوده‌‌اند، و نه واحدهایی مستقل و جدا جدا که رقابت و واگرایی داشته باشند. یعنی اندرکنش ایلامی و اکدی نیز به همین اندازه بارآور و پیچیده بوده است، هرچند تا حدود زیادی ناپژوهیده باقی مانده است.

نادیده انگاشتن قلمرو تمدن ایرانی و نابینایی عمدی در دیدن یکپارچگی همه‌‌ی این نظام‌‌های نوشتاری و تعلق‌‌شان به هویت ایرانی باعث شده تصورهایی نادرست و سطحی‌‌نگرانه درباره‌‌ی خطهای کهن ایرانی شکل بگیرد که یکی‌‌اش همین باور به جدایی و دشمنی خط ایلامی و اکدی است، و کوشش برای ترسیم تاریخ هریک بدون توجه به دیگری. در حالی که حوزه‌‌ی رواج و جمعیت‌‌های پشتیبان هردو با هم تداخل داشته‌‌اند و هردو به زیرسیستم‌‌ ایران جنوب غربی مربوط می‌‌شوند که خود بخشی از یک سیستم پیچیده‌‌ی تمدنی یکپارچه است.

اشتباهی که در بسیاری از تاریخ‌‌نگاری‌‌های معاصر به چشم می‌‌خورد، آن است که پیوند میان زبان و خط و شکل‌‌ ظاهری نویسه و هویت ملی را بی‌‌محابا به گذشته‌‌های دور نیز تعمیم می‌‌دهند. به همین خاطر مثلا گمان برده‌‌اند کسانی که از زبان و خط اکدی و ایلامی استفاده می‌‌کرده‌‌اند، دو «ملت» متفاوت با «هویت‌‌هایی» متضاد بوده‌‌اند. در نتیجه مثلا از رواج خط و زبان اکدی در نبشته‌‌های قلمرو ایلام و گوتیوم نتیجه گرفته‌‌اند که این مناطق دست‌‌نشانده یا تابع سیاسی پادشاهی اکد یا دولت‌‌های میانرودانی بوده‌‌اند.

این پیوند فرضی میان زبان و خط و هویت ملی در هزاره‌‌های اول و دوم تاریخی (هزاره‌‌ی ۲-۳ پ.م) تنها در مصر برقرار بوده است. اما اتصال چندان معناداری نبوده است. چون مصر تمدنی با زبان و قومیت یکدست بوده و مردم‌‌اش همگی به یک زبان سخن می‌‌گفتند و یک خط را به کار می‌‌گرفتند و از این رو بدیهی است که چنین همنشینی‌‌ای را ببینیم. اما در مقام یک قاعده‌‌ی عمومی، متغیرهایی مثل شکل خط و الگوی رمزگذاری زبان نویسا مستقل از هم تحول یافته‌‌اند و در آغاز کار ارتباطی هم به هویت ملی نداشته‌‌اند. همین قضیه درباره‌‌ی ریخت بیرونی خط هم مصداق دارد. یعنی «میخی بودن» یک ویژگی ریختی و فنی مربوط به نوشتن است، که در سراسر ایران غربی از ابتدای کار تا پایان عصر هخامنشی غلبه داشته است. خطهایی گوناگون در این چارچوب زبان‌‌هایی متنوع را ثبت می‌‌کرده‌‌اند که در دولت‌‌هایی گوناگون رواج داشته‌‌اند، و اینها ارتباط چندانی با هویت نژادی و قومی به کار گیرندگان‌‌شان نداشته‌‌اند.

پس در ایران زمین که تمدنی پیچیده‌‌تر بوده و اقوام و زبان‌‌ها و خطهای متفاوت را در خود می‌‌گنجانده، همنشینی چندانی میان خط و زبان و هویت جمعی نمی‌‌بینیم. بیشتر چنین می‌‌نماید که طبقه‌‌ی دبیران در دولتشهرها و پادشاهی‌‌های قدیم مستقر در ایران زمین با هم ارتباطهایی تنگاتنگ داشته و یک شبکه‌‌ی در هم تنیده از نخبگان باسواد را با فرهنگی مشترک ایجاد می‌‌کرده‌‌اند. به شکلی که این دبیران با چند خط و زبان آشنا بوده و هنجارهایی مشترک را در میان خود رعایت می‌‌کرده‌‌اند، بی آن که این هنجارها برایشان دلالتی هویتی یا ملی داشته باشد.

نمونه‌‌اش آن که آنوبانینی شاه لولوبی (لرستان و کرمانشاه) که در حدود سال ۱۱۰۰ (۲۳۰۰ پ.م) بخش‌‌هایی از سومر را فتح کرد، در سر پل ذهاب کتیبه‌‌ی فتح‌‌نامه‌‌ی مشهور خود را به خط و زبان اکدی نویساند، که خاستگاهش غرب زاگرس بود و به قوم شکست خورده و تابعش تعلق داشت. شاهان ایلامی‌‌ هم در همان دورانی که با شاهان میانرودانی و اکدی‌‌ها در حال جنگ بودند کتیبه‌‌هایی درباری را به خط و زبان اکدی پدید می‌‌آوردند.

نمونه‌‌ی دیگری که واژگونه‌‌ی این فرض (پیوند زبان و هویت) را نقض می‌‌کند، آن که در حدود سال ۱۴۰۰ (۲۰۰۰ پ.م) زبان اکدی به دو گویش شمالی (آشوری) و جنوبی (بابلی) تقسیم شد. این دو یک زبان یگانه بودند و هرکس یکی را می‌‌دانست دیگری را نیز می‌‌توانست بخواند و بنویسد و بفهمد. سیر تحول‌‌شان هم موازی و همسان بود. یعنی در فاصله‌‌ی سال‌‌های ۱۴۰۰ تا ۲۹۰۰ (۲۰۰۰ تا ۵۰۰ پ.م) هردو گویش شمالی و جنوبی سیر تحول همسان و همزمانی را تجربه کردند و سه دوره‌‌‌‌ی زبان اکدی (قدیم، میانه و نو) را سپری کردند که هرکدامش حدود پانصد سال به درازا کشید.

این گویش‌‌های جنوبی و شمالی در واقع شکل خاص کاربرد محلی این زبان در شهر بابل و آشور بود. در این زمان زبان بدنه‌‌ی مردم میانرودان یکدست و بود و همگی در شرایط رسمی به اکدی سخن می‌‌گفتند و می‌‌نوشتند. با این حال مهمترین و دیرپاترین کشمکش سیاسی جهان باستان هم در همین قلمرو بین بابل و آشور پدید آمد که واحدهای سیاسی مستقر در جنوب و شمال این قلمرو بودند. جالب آن که در این کشمکش بابلی‌‌ها از اتحادی پایدار و کارآمد با ایلامی‌‌ها بهره می‌‌بردند، که زبان و خطشان به کلی متفاوت بود. یعنی طی چند قرن زبان و خط مشترک برای رفع دشمنی و مقاومت بابلی‌‌ها در برابر آشوری‌‌ها بی‌‌اثر بود، همچنان که تفاوت خط و زبان‌‌شان با ایلامی‌‌ها مانع اتحاد و همگرایی سیاسی‌‌شان نمی‌‌شد.

مثال دیگر آن که در قرن ۲۴ (ق ۱۰ پ.م) در کانون تحول خط الفبایی و انقلاب نویسایی یعنی فنیقیه و آسورستان، هنوز زبان‌‌های سامی غربی (آرامی، فنیقی و عبری) از هم تفکیک نشده بودند و همگی نه تنها با یک خط نوشته می‌‌شدند، که سنت ادبی و ساختارهای متنی همسانی را نیز تولید می‌‌کردند. این استقلال خط-زبان از هویت سیاسی تا قرن ۲۵ (ق ۹ پ.م) همچنان برقرار بود. چنان که در کتیبه‌‌ی موآب و کتیبه‌‌ی دان که توسط شاهان موآب و دمشق در قلمرو کنعان نوشته شده‌‌اند، هنجارها و قالب‌‌هایی مشترک را می‌‌بینیم که در ضمن با سبک نگارش در فنیقیه نیز همسان است. در حالی که هریک از اینها دولتشهرهای مستقل و معمولا رقیبی بوده‌‌اند.

نخستین سندی که به تلاشی سیاسی برای هنجارسازی زبانی اشاره می‌‌کند به شروکین دوم شاه آشور (حکمرانی: ۲۶۵۹ تا ۲۶۴۵ تاریخی/ ۷۲۱-۷۰۵ پ.م) تعلق دارد که در استوانه‌‌ی شهر دور-شروکین می‌‌نویسد: «مردم چهار گوشه‌‌ی دنیا با زبان‌‌های بیگانه و گفتارهای گوناگون، ساکنان کوهستان‌‌ها و دشت‌‌ها، همه‌‌ی کسانی که با فروغ خدایان راهبری شده‌‌اند، من که سرور همه‌‌شان هستم فرمان خداوند را با نیروی اورنگ خویش در آشور به جا آوردم. من برای همه‌‌شان دهانی (زبانی) مشترک ساختم و آنان را در آنجا مستقر ساختم. من از میان آشوریانی توانمند که می‌‌دانستند چطور هراس از خداوند و شاه را به آنان بیاموزانند، دبیرانی و ناظرانی را به میانشان فرستادم…».[10]

جالب آن که همین شاه که نام خود را تغییر داده و اسم شروکین -اولین شاه اکد- را بر خود نهاده بود، زبان آرامی را به عنوان رسانه‌‌ی عمومی قلمروش برگزید و از استفاده از زبان اکدی که با تاریخ و سنت سیاسی کشورش پیوند محکم‌‌تری داشت، چشم‌‌ پوشید.

مرور این داده‌‌ها نشان می‌‌دهد که انتزاعی‌‌تر شدن خط و فاصله گرفتن‌‌اش از مفاهیم و پیوند خوردن‌‌اش با زبان گفتاری، و همچنین مسئله‌‌دار شدنِ پیوندش با هویت جمعی دستاوردی بوده که از پیچیدگی نظام‌‌های اجتماعی ایرانی و تداخل زیرسیستم‌‌های همسایه در هم برآمده است. پیچیدگی این روند وقتی بهتر فهمیده می‌‌شود که آن را با تنها تمدن رقیب همزمانش یعنی مصر مقایسه کنیم. در مصر هم خط تقریبا همزمان با ایران ظاهر شد، اما جایگاه اجتماعی و کارکردش یکسره متفاوت بود. نخستین نمونه‌‌ها از خط مصری همگی درباری است و نمودهایی معمارانه ندارد و برای برچسب‌‌گذاری اموال یک مرجع عام اقتدار -که فرعون باشد- به کار گرفته شده است، نه اندرکنش مالکانی هم‌‌پایه که به داد و ستد با هم مشغول‌‌اند.

در مصر کاتبان تا پایان عمر این تمدن بخشی از نظام حاکم سیاسی محسوب می‌‌شدند، و نه کارگزاری در میان توده‌‌ی مردم که مهارتی سودمند داشته باشد. یادگیری خط هیروگلیف به قدری دشوار و کارکرد آن به قدری ویژه و درتنیده با سیاست و مذهب بود، که افراد نویسا را به نوعی کاهن دولتی بدل می‌‌ساخت. در این بافت است که در پاپیروس لَنسینگ[11] (حدود سال ۲۴۰۰ تاریخی/ ۱۰۰۰ پ.م) که متنی درسی برای آموزش خط هیروگلیف است، چنین شعری می‌‌بینیم: «کاتب باش! [آن وقت] کسی می‌‌شوی که در خانه‌‌ات به مهتری می‌‌نشینی، خدمتکارانت به سرعت فرمانت را اجرا می‌‌کنند، آبجو به وفور در جامت پر می‌‌شود، هرکس تو را ببیند خوشحال می‌‌شود و شادی می‌‌کند، دل آنکس که می‌‌نویسد شاد است، او هر روز جوان است».[12]

تحول متن در میانرودان روندی واژگونه‌‌ی مصر را طی کرده است. در اینجا هم در ابتدای کار ماده‌‌ی خامی که نوشتار را در خود جای می‌‌دهد عنصری معمارانه است، اما از همان ابتدای کار و حدود سال ۴۰۰ (۳۰۰۰ پ.م) از مکان معمارانه مستقل می‌‌شود و در قالب لوح سفالی ماهیتی جداگانه پیدا می‌‌کند. متون ایرانی (چه میانرودانی و چه ایلامی) نیز مانند نوشتارهای مصری در ابتدای کار قالبی اندیشه‌‌نگار داشتند و بر دیوارها نقش می‌‌شدند. اما تفاوت‌‌های مهمی هم میان‌‌ این دو تمدن دیده می‌‌شود.

از زاویه‌‌ی بستر نوشتن و رسانه، چنان که گفتیم تفاوتی چشمگیر در کار است که باعث می‌‌شود نویسایی در ایران زمین از همان ابتدای کار رسانه‌‌ی مستقل و دم دستی‌‌ای داشته باشد که به سادگی یک صفحه‌‌ی گِل رس است که با نی بر آن علایمی را حک کرده‌‌اند. یعنی نویسایی از همان آغازگاهش در ایران زمین رواجی بیشتر داشته و دم دستی‌‌تر و ساده‌‌تر بوده و «نوشتن» کاری وابسته به کاخ یا معبد نبوده که به همکاری چندین تن و صرف هزینه‌‌ی زیاد نیازمند باشد.

کتیبه‌‌ی اکدی خشایارشا که در آن خود را «شاه سرزمین‌‌ها، شاه همه‌‌ی زبان‌‌ها» معرفی می‌‌کند،وان، حدود ۲۹۰۰(۴۸۰ پ.م)

متن اکدی مَنیش توسو شاه اکد، سال ۱۱۱۰ تا ۱۱۲۵ تاریخی (۲۲۷۰-۲۲۵۵ پ.م)

فراوانی چشمگیر متون نوشتاری در ایران زمین و محدود بودن بایگانی نوشتارهای مصری احتمالا به همین جا باز می‌‌گردد. حتا در شهرهای درجه دوم و عادی میانرودان و ایلام هم نمودهایی از نویسایی می‌‌بینیم که مشابهش در مصر دیده نمی‌‌شود. مثلا در سال ۱۳۵۴خ (‍۹۷۵.م) تنها در شهر باستانی اِبلا پانزده هزار لوح کشف شد که در حدود سال ۱۱۰۰ (۲۳۰۰ پ.م) نوشته شده بودند. انباشت این حجم نوشتار در سراسر مساحت مصر به قرن‌‌ها زمان نیاز داشت.

از نظر محتوا هم بازتاب همین ماجرا را در ساحتی دیگر می‌‌بینیم، چون بخش بزرگی از نوشتارهای ثبت شده در ایران زمین به اموری روزانه – به ویژه حساب و کتاب‌‌های شخصی و مهرهای نشانگر مالکیت اشخاص بر اشیا- مربوط می‌‌شده است. البته شاهان و کاهنان هم متون طولانی‌‌تر خود را می‌‌نوشته‌‌اند. اما نوشتارهایشان در زمینه‌‌ای بزرگ و فراگیر از نویسایی عمومی‌‌تر قرار می‌‌گرفته است. بیش از ۷۵٪ از کل نبشته‌‌هایی که تا به امروز از میانرودان کشف شده و شمارشان به صد و پنجاه هزار تا می‌‌رسد، اسناد دیوانی و مالی هستند. استوانه‌‌ای با ۵۹ سطر اکدی، نوشته‌‌ی آنتیوخوس اول سلوکی شاه بابل، حدود سال ۳۲۳۰ (۲۵۰ پ.م)

چنین زمینه‌‌ای در مصر وجود نداشته است. نوشتن در مصر – و همچنین مالکیت- در انحصار فرعون و دستگاه دیوانسالاري‌‌اش بوده است. به همین خاطر نه نیازی برای تغییر قالب خط تصویری احساس می‌‌شده و نه بستر گرانبها و مخاطب غیرعادی غایب‌‌اش (چه خدایان و چه مردگان) دگرگونی چندانی پیدا کرده است. در ایران زمین به خاطر همین عام‌‌تر بودن کارکرد خط بوده که حرکتی سریع به سوی خط الفبایی را می‌‌بینیم و در عمل در میانه‌‌ی هزاره‌‌ی دوم تاریخی (اواخر هزاره‌‌ی دوم پ.م) صورت‌‌هایی از خط الفبایی در گوشه و کنار تکامل می‌‌یابند. در حالی که خط مصری از ابتدا تا انتهای کار همان وضعیت باستانی‌‌اش را حفظ می‌‌کند و تنها صورت نزدیک به الفبایی‌‌اش که خط دموتیک باشد همزمان با ظهور دولت ماد و پارس همچون امری وارداتی به این قلمرو نفوذ می‌‌کند.

خط اکدی برای مدتی بسیار طولانی و طی دو هزار سال مهمترین نویسه‌‌ی کره‌‌ی زمین بود و دامنه‌‌ای عظیم از متون دینی، ادبی، حقوقی، سیاسی، علمی، اساطیری و روزمره بدان نوشته شده‌‌اند. این نویسه با ظهور دولت هخامنشی رونق خود را همچنان حفظ کرد و کوروش بزرگ کتیبه‌‌ی مشهور حقوق بشر و همچنین نبشته‌‌ی حران را به آن خط و زبان نوشته است. از دوران نوآشوری نزدیک به صد لوح میخی اکدی کشف شده که اغلب‌‌شان به قرن ۲۷ (ق ۷ پ.م) و اواخر عمر دولت آشور مربوط می‌‌شوند و اغلب در نینوا یا دورکاتلیمو پیدا شده‌‌اند.

طی قرن‌‌های بعدی که میانرودان به استانی ایرانی بدل شد، اگرچه خط الفبایی به تدریج فراگیر شد، اما کاربرد خط اکدی همچنان تداوم یافت و بیش از ۲۸۰ لوح اکدی از بابل کشف شده که اغلب‌‌شان در دوران هخامنشی نوشته شده‌‌اند. در میان اینها بایگانی موراشو در نیپور با ۹۴ لوح جای توجه دارد، و اسنادی بانکی و مالی مربوط به یک خاندان صراف را در بر می‌‌گیرد. ۴۲ لوح از دوران کوروش تا داریوش (سال‌‌های ۲۸۴۰-۲۸۸۰/ ۵۴۰-۵۰۰ پ.م) هم داریم که به دیوانسالاری به اسم اِبابار مربوط می‌‌شود که در سیپار مستقر بوده است.[13]

مهم‌‌ترین لطمه به زبان و خط اکدی را مقدونیان بدان وارد آوردند و این به حدود یک قرن حاکمیت سلوکی‌‌ها بر بابل مربوط می‌‌شود. در دوران ایشان دیوانسالاری کهن جامعه‌‌ی میانرودان -مانند نظام کاهنانه‌‌ی مصر بطلمیوسی- دستخوش زوال و انقراض شد و کمی پس از رانده شدن‌‌شان از این قلمرو، آخرین لوح به خط اکدی به سال ۳۳۰۵ (۷۵ پ.م) در بابل نوشته شد.[14]

جالب است که که اسناد اکدی که طی دو هزار سال دوران باستان و متون پارسی-عربی که طی هزار سال قرون میانی گسترده‌‌ترین بایگانی نوشتاری کره‌‌ی زمین محسوب می‌‌شدند، هردو با هجوم اروپاییان لطمه دیدند. خط و زبان اکدی با چیرگی اسکندر بر میانرودان منقرض شد، و خط و زبان پارسی با چیرگی استعمارگران روس و انگلیس طی دو قرن گذشته از بخش عمده‌‌ی قلمرو کهنش ریشه‌‌کن شد.

 

 

  1. Veldhuis, 2014: 226.
  2. Schnidewind, 2019.
  3. Daniels and Bright, 1996: 45.
  4. Daniels and Bright, 1996: 47.
  5. Daniels and Bright, 1996: 47.
  6. Daniels and Bright, 1996: 47.
  7. Gnanadesikan, 2009: 22.
  8. Daniels and Bright, 1996: 52-53.
  9. Daniels and Bright, 1996: 53.
  10. Schniedewind, 2005: 45.
  11. Papyrus Lansing
  12. Powell, 2012: 15.
  13. Azzoni and Stolper, 2015: 3.
  14. Gnanadesikan, 2009: 24.

 

 

ادامه مطلب: گفتار پنجم: خط هندسی جیرفت

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب