گفتار دهم: خط میخی میتانی
قلمرو: شمال میانرودان
زبان: میتانی(آریایی کهن آناتولی)
دورهی رواج: ۱۸۰۰-۲۲۰۰ تاریخی(۱۶۰۰-۱۲۰۰ پ.م)
دولت پشتیبان: میتانی
میتانیها قومی آریایی از خویشاوندان هیتیها بودند که جناح جنوبی کوچ این قوم را در ایران غربی تشکیل میدادند. هیتیها نامشان را به صورت «میتانّی» ( ) یا «میتّانی» ( ) مینوشتهاند و بنابراین اسم قومیشان تشدیدی در میانهاش داشته است.
این مردم همزمان با شکلگیری دولت هیتی در شمال غربیشان، دولتی مقتدر تاسیس کردند که تقریبا کردستان ترکیه و سوریهی امروزین را در بر میگرفت. یعنی شمال میانرودان، سراسر آسورستان، و شمال میانرودان را در اختیار داشتند. پایتخت این دولت در کرانهی رود خابور قرار داشت و «واشوکانی» نامیده میشد. این اسم احتمالا به معنای «چشمهی خوب» یا «سرچشمهی گوارا» بوده است. چون «واشو/ واسو» در زبانهای ایرانی کهن و همچنین کردی امروزین «خوب» معنی میدهد و در لوویایی هم «واسو» همتای «وَهو» در اوستایی و پارسی باستان بوده و «هو/ خوب» معنی میداده است. «کانی» هم احتمالا به معنای چشمه، چاه یا سرچشمهی آب بوده و باز به همین معناها در زبانهایی مثل کردی و گورانی و زازا باقی مانده است.
مورخان کلاسیک همان خطاهای عجیب و غریبی که دربارهی هیتیها دیدیم را دربارهی میتانیها هم تکرار کردهاند. یعنی کوشیدهاند به شکلی هستهی مرکزی تمدن ایرانی -یعنی خود ایرانیها- را نادیده بگیرند و میتانیها را به شکلی به هندیها متصل کنند. بیتوجه به این که این دو جمعیت آریایی کهن (میتانی و هندی) هیچ یک محور مستقل هویتیای نبودهاند و هردو زیرسیستمی در حوزهی تمدن ایرانی به حساب میآیند. آریایی فرض کردن سراسر هندوستان فرضی استعماری بوده که پیچیدگی قومی و زبانی شبهقاره را نادیده میگیرد و از این حقیقت روشن غفلت میکند که شبهقارهی هند -جز حاشیهی باریک شمالیاش که بخشی از حوزهی تمدن ایرانی است- بسیار دیر و بسیار سطحی آریایی شده است و وضعیتش طی هزار سال گذشته را به سه چهار هزار سال پیش نمیتوان تعمیم داد.
پژوهندگان جدی و نامدار البته این خطا را مرتکب نشدهاند و به ایرانی بودن میتانیها و بیربط بودنشان با هندیان تاکید کردهاند. کامِنهوبر[1] تصریح کرده که زبان میتانی به خانوادهی زبانهای ایرانی کهن تعلق داشته و میرهوفر با تحلیل اسناد میتانی در آلالاخ نشان داده که کلمات بازمانده از این زبان -از دید او به استثنای تک واژهی «اَیْکَه»- ویژهی شاخهی هندی نیستند و به خاطر اشتراک بین زبانهای ایرانی و هندی بیدلیل هندی فرض شده است.[2] حتا دیاکونوف که بنا به سرمشق کمونیستی اندیشهاش به ایرانیزدایی و قومتراشی گرایشی دارد، برای آن که این قوم را تا حد امکان به هند بچسباند ناگزیر شده آنان را خویشاوند داردیها و نورستانیها در نظر بگیرد.
دربارهی واژهی «اَیکَه» که همهی پژوهندگان از جمله میرهوفر[3] آن را هندی دانسته و همچون شاخص تمایزی از زبانهای ایرانی در نظرش گرفتهاند، آشکارا خطایی رخ داده است. چون این کلمه در زبانهای هندی و ایرانی مشترک است و این قضیه به امروز هم به جای خود باقی است. یعنی در پارسی امروز هم «یِک/ یَک» داریم و در هندی امروز هم «اَیْک/ یَک». یعنی بر اساس حضور این کلمه در متنی نمیتوان آن را به شاخهی هندی منسوب دانست.
دلیل دیگری برای این که زبانهای هیتی و میتانی را هندی قلمداد کنند، این بوده که در این زبانها واح «س» در بسیاری از کلمات باقی مانده و بر خلاف زبانهای ایرانی مثل اوستایی و پارسی باستان به «ه» دگردیسی نیافته است. به این ترتیب مثلا «اَسورَه» (سرور) یا «وَسو» (خوب) در هیتی-لوویایی-سانسکریت در برابر «اَهوره» و «وهو» قرار میگیرند. با این حال میرهوفر با تحلیل متون ایلامی و شکل ثبت کلمات پارسی باستان در آن نشان داده که این گرایش به تبدیل «س» به «ه» امری دیرآیند است و فراگیر شدناش در زبانهای ایرانی در قرون ۲۷ و ۲۶ تاریخی (ق ۷-۸ پ.م) تثبیت شده است. یعنی در دوران رواج زبان میتانی و هیتی در هزار و دویست سال پیشتر بیشک چنین جدایی بنیادینی وجود نداشته است.[4]
این تحول احتمالا نخست در زبان اوستایی در ایران شرقی رخ داده و از آنجا به سایر مناطق گسترش یافته است. ثبتی از زبان اوستایی که امروز در دست داریم به دوران بعد از زرتشت (حدود سال ۲۲۰۰/ ۱۲۰۰پ.م) مربوط میشود و بدنهاش احتمالا در فاصلهی دوران سینای رازی (سال ۲۴۰۰/ ۱۰۰۰ پ.م) و اردشیر دوم هخامنشی (سلطنت: سالهای ۲۹۱۵ تا ۲۹۱۶ / ۴۶۵-۴۲۴ پ.م) نوشته و به شکل کنونی تدوین شده است. البته بسیاری از بخشهای اوستا مثل یشتهای کهن قدیمیتر مینمایند و چه بسا همزمان با متون هیتی و میتانی پدید آمده باشند. اما کسانی که شش هفت قرن بعدتر این سرودهای باستانی را روایت کرده و ثبت نمودهاند، به گویشی روزآمد و معاصر آن عصر سخن میگفتهاند که این تحول در آن مستولی بوده است.
تبدیل شعرهای اوستایی به نثر با متن هفتهات و متون یسنه مشخص میشود که آغازگاهش را یکی از رهبران اولیهی زرتشتی به نام سینا دانستهاند که سه نسل پس از زرتشت در ری مقیم بوده است. چنان که پیشتر بحث کردهام، گذار به نثر در متون باستانی اغلب به معنای نویسا شدن جامعه است، چون متن منثور طولانی در غیاب نوشتار به نسلهای بعد منتقل نمیشود و ماشین فرهنگی انتقال متنهای طولانی در جوامع نانویسا، شعر است.
از سوی دیگر این را میدانیم که گاهان یعنی سرودههای خود زرتشت -که به دوران پیشانویسایی تعلق دارند و شعر هم هستند- با وسواس و دقت زیاد حفظ و تکرار میشده است. بنابراین به احتمال زیاد در دوران زرتشت (حدود سال ۲۲۰۰/ ۱۲۰۰ پ.م) این تحول در میان سخنگویان به زبان اوستایی رخ داده بوده و از آنجا با سرعتی به نسبت پایین در سایر زبانهای ایرانی رسوخ کرده است. انتشار کیش زرتشتی از بلخ (که مرکز اولیهی این دین بوده) تا ری (که در قلمرو ماد بوده) حدود دو قرن زمان برده، و نخستین نشانههای اشاره به اهورامزدا در ایران غربی را هم حدود دو قرن بعد از این میبینیم. احتمالا گسترش تبدیل واجی «س/ه» هم با همین ضرباهنگ و سرعت انجام پذیرفته است. زبان پارسی باستان که مردمش با قلمرو سیستان پیوند داشتهاند، زودتر این تغییر را به خود پذیرفته و احتمالا زبانهای آریایی ایران غربی مثل گویش سکایی اطراف دریای سیاه و زبان مادی دیرتر چنین کردهاند.
پس باقی ماندن «س» قدیمی در واجبندی زبانهای هندی نشانهی آن نیست که هیتی و میتانی نوادگان این خانواده هستند، بلکه به سادگی لایهای قدیمیتر از زبان را نشان میدهد که در حاشیهی قلمرو تمدن ایرانی دست نخورده باقی مانده است. تحول یاد شده به هر صورت قرنها زمان برده و حدسم آن است که ظهور دولت هخامنشی و رواج دین زرتشتی (که زبانش اوستایی بوده) و درباری شدن زبان پارسی باستان (که مثل اوستایی این تحول را تجربه کرده بود) عاملی بوده که گذار از «س» به «ه» را در زبانهای ایرانی تسریع و تثبیت کرده است. وگرنه زبانهای آریایی به ویژه در ایران غربی احتمالا تا دیرزمانی همان واج «س» را به کار میبردهاند و این قضیه ویژهی زبانهای هندی نبوده است.
شاهدی جالب توجه در این مورد به زبان مادی مربوط میشود که اطلاعات اندکی دربارهاش داریم، اما جالب است که نام پایتختشان (همدان) که در اسناد پارسی باستان «هَمگمَتانه» ثبت شده، بلافاصله پیش از ظهور دولت هخامنشی در اسناد آشوری به صورت «سَگبات/ ساگبیتا» نوشته میشده است.[5] یعنی احتمالا در خود زبان مادها این نام با «س» شروع میشده و به خاطر تثبیت پارسی باستان و شهرت یافتن این شکل گویشیاش بوده که حرف اول همدان چنین شده است.
شاهد دیگری که دیرآیند بودن این تحول واجی در ایران غربی را نشان میدهد، نامهای شخصی است. مثلا نام ایزدی در یک کتیبهی آشوری از قرن ۲۷ و ۲۶ تاریخی (ق ۷-۸ پ.م) که به صورت «آسّارا مازاش» ثبت شده است. امروز بعد از بحثها و نقدهای فراوان توافقی میان متخصصان شکل گرفته که این یکی از کهنترین ثبتهای نام اهورامزدا در ایران غربی است،[6] و قاعدتا شیوهی تلفظ این نام در زبان مادی را نشان میداده است. بنابراین در زمانی چنین دیرآیند نام اهورامزدا در ماد همچنان «اسورامزدا» خوانده میشده است.
این در ضمن تایید حدس دیگر من هم هست که معتقدم ایزد «آشور» که محور دین درباری آشوریان بود، همان میتراست که در متون میتانی هم به او اشارههای زیادی هست، و هم در متون هیتی و میتانی و هم در منابع اوستایی و ودایی لقبش «اَسورَه» است. در اسناد هیتی و میتانی به نام افراد زیادی بر میخوریم که عنصر «آشورا/ اَسورَه» در نامشان تکرار میشود: شَیْمَهآشّورا، بِتآشّورا، بیریآشّورا، کالمَهآشّورا، شاریمَه آشّورا، و شونَه آشّورا که این آخری شاه کیزوواتنا بوده است. در تمام این موارد به نام یا لقب ایزدی آریایی اشاره میبینیم که آشورا/ اسوره خوانده میشده و این را نمیتوان با «آشور» کهن اکدی-هوری یکی دانست. چون هرگز نام او با «آ/ -َ» پایانی نوشته نمیشده است. در این نامها شَیمَهآشّورا هم جای توجه دارد چون بخش اولش احتمالا همان «چیمَه/ چَیمَه» (سروری، حکمرانی) در پارسی باستان است که به گواهی اسناد ایلامی تخت جمشید در نامها زیاد میآمده است (مثل «هوچیمَه»: حکومتِ خوب). شکل هندی این کلمه «سْرِمَن» است که آشکارا با این واژههای ایران غربی متفاوت است.[7]
همین الگو را در نام ایزد «مَشْدا» میبینیم به معنای «خرد» که همان «مزدا»ی اوستایی است و در اسم هیتی «بیریَهمَشْدا» دیده میشود. دو بخش سازندهی این اسم را با «پْریَه» (محبوب) و «مِدْهَه» (خرد، مزدا) در ریگودا مقایسه کردهاند. اما «مزدا» آشکارا خاستگاهی اوستایی دارد و «پْریَه» تنها در جدیدترین بخش از ریگودا (کتابهای اول، هشتم، نهم و دهم) آمده که دیرآیند است و تاثیر روشن متون اوستایی را در خود نشان میدهد.[8] آنچه در هیتی میبینیم اتفاقا در متون هندی همتا ندارد و قسمت اولش همتای «فْریَه» اوستایی و «بْریَه» ختنی است به معنای «دوست داشتن، محبوب بودن» که در متون بابلی دوران هخامنشی هم بسیار آمده و آنجا «پیریَه» نوشته میشود. یعنی چنین نامی به احتمال زیاد در متون ودایی از «فْریَهمزدا»ی اوستایی وامگیری شده است و اسمی درونزاد نیست.
در عین حال، همزمان با این متون، ثبت نامهایی مثل «ایردائوما» در اسناد ایلامی و «آرتاخوما» در اسناد نوزی را داریم که اسمی زرتشتیست و هینتس به صورت «اَرتَههوما» آن را بازسازی کرده و معنایش را «بختیار با پارسایی» یا «سعادت پرهیزگاری» ذکر کرده است. بخش نخست آن که بیشک «ارته» در پارسی باستان است که همتای «اشه» در اوستایی است و پارسایی و هواداری از راستی را نشان میدهد. بخش دومش را هینتس با نام پرندهی «هما» یکی گرفته که خود از ریشهی «هو/خوب» گرفته شده است. البته حدس من آن است که این نام «آرتاهوم» بوده باشد و بخش دومش نام ایزد مشهور «هوم» باشد که در نامهای خاص زیاد تکرار میشود. برخلاف نام پرندهی هما که در اوستا چند باری آمده، اما تا دوران اشکانی در اسامی شخصی رواج چندانی پیدا نمیکند. اما در هردو حال ثبت این نام در اسناد نوزی و شوش نشان میدهد که در پارسی باستان در همین دوران گذار «س» به «ه» تحقق یافته است.
نمونهی دیگر نام شخصی «بَرتَشْوا» در نوزی و «بیریدَشْوا» در یانوآمّا[9] است که آن را با اسم فرضی «بْرْهَدَسْوَه» در سانسکریت یکی پنداشتهاند. بخش دوم این نام «اَسْوَه/ اَسپَه» همان اسب است، و بخش اولش «بَرد» (بلند، بالا) که اسمهایی مثل «بردیا» و «بُرزو» را پدید آورده است. این بن در هندی به شکل «*bhṛǵh» دیده میشود و چندان هم رایج نیست. در حالی که شکلهای «بَرذَه» اوستایی و «بَرْدَه» پارسی باستان بسیار رایج بوده و ثبت اسم «بیرْدیَه» در اسناد مجیدو در آسورستان دامنهی گسترش آن را نشان میدهد. گذشته از این خودِ همین اسم در متون ایرانی بسیار رایج است و به شکل «بیرتیایسْبَه» در متون ایلامی هخامنشی و «بُرجاسپ» در متون پهلوی دیده میشود. یعنی روشن است که این نامها ایرانی است و نه هندی.
سومین دلیلی که برای هندی پنداشتن زبانهای میتانی و هیتی پیش کشیده شده، آن است که در کتیبهی نوزی نام خدایان ودایی به عنوان گواه آمده است. باز در اینجا آشکارا با خطایی پیش پا افتاده روبرو هستیم. در این کتیبه عهدنامهای ثبت شده که شاه هیتی و میتانی تنظیم کردهاند و در آن خدایانشان را به عنوان ناظر بر پیمان گواه میگیرند. فهرست این خدایان جای توجه دارد. نخست بدان دلیل که بین هیتیها و میتانیها مشترک است، و نشان میدهد هردو آریایی بودهاند. اما مهمتر از آن به این خاطر که در این فهرست نام ایزدان به شکل ایرانیاش آمده و نه شکل هندی، یعنی اتفاقا ثبت نامها به اوستا نزدیکتر است تا وداها. برایم بسیار شگفتانگیز است که شماری چنین زیاد از پژوهشگران که قاعدتا هردو متن را باید خوانده باشند، چنین اشتباهی مرتکب شدهاند.
در این کتیبه در میان خدایان هوری و اکدی و حاتی، از برخی از ایزدان آریایی هم نام برده شده است. بر خلاف تصور مرسوم اغلب اینها در اوستا اهمیت دارند و در وداها یا غایباند و یا اهمیتی ندارند. مهمتر از همه میترا (در کتیبه: میتراشّیل) که به ویژه در میان مردم میتانی اهمیتی چشمگیر داشته، و در اوستا ایزدی بسیار بلندپایه است و یکی از بلندترین یشتها ویژهی اوست، در حالی که در وداها ایزدی فروپایه و حاشیهنشین است. نمونهی دیگر «زروان» ([ز]وروواناشّیل) است که اصولا ایزدی اوستایی است و در وداها در مقام ایزدی مهم حضور ندارد، و جالب آن که با اسم جمع به صورت «خدایان زروان» (ایلانی اوروواناشّیل) قید شده. در این بین ایزدانی مثل ناستیه را داریم که آن هم به صورت اسم جمع (ایلانی ناشاتیانا) آمده و نه در وداها و نه در اوستا موجود مهمی نیست، اما انگار در این دوران در این گوشهی ایران غربی اهمیت داشته است. جالبتر از همه آن که اسم ایزد مهم ودایی یعنی «ایندْرَه» در این سند به صورتی همسان با شکل اوستاییاش -«اینْدَر»- ثبت شده[10] و همین در زبان پهلوی هم در قالب «اَندَردیو» باقی میماند.
پس فهرست نامهای خدایان نشان میدهد که بافت دینی منطقه بیشتر با زمینهی اوستایی در شمال ایران شرقی پیوند داشته، تا قالب ودایی در جنوب همین ناحیه، و این البته به لحاظ جغرافیایی معقول و قابلانتظار هم هست و فرض نقیضش است که شگفتانگیز است و بیپایه. جالب است که در این فهرست یک نام تک «آشور، آن ستاره» را هم میبینیم که در میان ایزدان هوری آمده است، و حدسم آن است که سنتی محلی برای پرستش مهر/ خورشید بوده که نامش کمی پیشتر آمده است.
نشانههای حضور میتانیها در قلمروشان بسیار کهن است و تقریبا با ظهور هیتیها در آناتولی همزمان است. پژوهشهای تازه در مسلمانتپه در شمال دجله نشان میدهد که در فاصلهی سالهای ۱۶۲۰ تا ۱۸۷۰ (۱۷۶۰-۱۶۱۰ پ.م) در این منطقه یک مرکز جمعیتی هوری-میتانی وجود داشته که به تدریج به مرکزی اداری و حکومتی تحول یافته است.[11] دولت متمرکز میتانی به طور رسمی در حدود سال ۱۸۴۰ (۱۵۴۰ پ.م) تاسیس شد و اولین شاه آن که نامش در اسناد آمده، کیرتا خوانده میشد. آخرین شاه آن شاتوآرا (دوم) نام داشت که در حدود سال ۲۱۲۰ (۱۲۶۰ پ.م) سلطنت میکرد. یعنی این واحد سیاسی برای حدود سیصد سال در ایران غربی فعال بوده است.
از زبان میتانی متنی مستقل کشف نشده، و شواهد نشان میدهد که اسناد نوشتاری دولت میتانی به زبان هوری نوشته میشدهاند. با این حال سند بسیار مهمی در دست داریم که در بغازکوی کشف شده و به قرن ۲۱ (ق ۱۳ پ.م) مربوط میشود. این متن که «راهنمای تربیت اسب کاکّولی» نام دارد، متنی است طولانی که در چهار نسخه (با حجم کلی ۱۰۸۰ سطر) به دست ما رسیده و در آن شیوهی تربیت اسب از زبان یک استاد سوارکاری میتانی شرح داده شده است. این متن به زبان هیتی و با خط میخی هیتی نوشته شده، اما شماری چشمگیر از وامواژههای میتانی را میتوان در آن تشخیص داد.
لوح پرورش اسب کیکولی، بغازکوی، قرن ۲۱/ ق ۱۳ پ.م
- Kammenhüber ↑
- Mayerhofer, 1960: 136-149. ↑
- Mayerhofer, 1960: 136-149. ↑
- Hock and Bashir, Elena, 2016. ↑
- Medvedskaya, 2002: 47- 54. ↑
- Dandamaev and Lukonin, 1989: 321. ↑
- Benedetti, 2017. ↑
- Talageri, 2008:175-183. ↑
- Yanuamma ↑
- Luckenbill, 1921: 170-171. ↑
- Ay, 2021. ↑
ادامه مطلب: گفتار یازدهم: خط میخی هوری
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب