بخش چهارم:خطهای تمدن چینی
گفتار نخست: خط چینی
قلمرو: چین – 漢字؛
زبان: هان، وو، مین، هاکا، کانتونی، ماندارین
دورهی رواج: ۲۲۰۰- ۵۳۳۰ تاریخی (۱۲۰۰ پ.م- ۱۹۵۰م.)
دولت پشتیبان: چین
بزرگترین خانوادهی زبانی رایج در قلمرو تمدن چینی دو شاخهی اصلی دارد که زبانهای چینی و تبتی-برمهای را پوشش میدهد. این خانواده با زبانهای ژاپنی و کرهای و مالایی و تای و ملانزیایی تفاوت دارد، هرچند برخی از اینها خطشان را از چینی وان ستاندهاند. زبان چینی که امروز به خاطر جمعیت بزرگ کشور چین و تحمیل این زبان به اقوام دیگر یکی از پرکاربردترین زبانهای دنیاست، در اصل در مناطق جنوبی چین تکامل یافته و بیشترین تنوع را هم در همان ناحیه داراست.
زبان چینی امروز از دید دولت چین هفت «گویش» را در بر میگیرد. اما هریک از اینها به لحاظ زبانشناسانه در اصل زبانی مستقل هستند: «ماندارین» که زبان رسمی کشور چین است و در نواحی شمالی و پکن رایج است، با سایر زبانهای اصلی قلمرو تمدنی چین تفاوت دارد. این زبانهای دیگر عبارتند از «وو» که در شانگهای و ژِهجیانگ ریشه دارد، «مین» که بومی تایوان و فوجیان است، «هاکّا» یا «کِهجیا» که در میان اقوامی در جنوب چین رایج است، «کانتونی» که در اصل «یوئِه» نامیده میشود و در هنگکنگ و گوانگدونگ گوینده دارد، «شیانگ» که زبان مردم هونان است و «گَن» که در شیانگشی بدان تکلم میشود. همهی این هفت زبان با خط مشترکی نوشته میشوند. در میان اینها زبان ماندارین که زبان غالب در دورهی چینی نو است، ۱۳۰۰ هجای مستقل دارد که کمتر از یک سوم هجاهای چینی میانه است.[1]
بر این مبنا خط چینی – و نه زبانی خاص- شاخصهای مهمی بوده که هویت ملی چینی را تعیین کرده است. بر خلاف ایران زمین که زبان ملی و ادبیات و به ویژه شعر در آن زبان تعیین کنندهی هویت ملی بوده، در چین همواره زبانهایی متفاوت داشتهایم و چنان که فهرست کردیم، زبانهای منسوب به قوم هان به تنهایی هفت زبان را شامل میشده است. یعنی تا پیش از دوران مدرن در چین زبان ملی فراگیر نداشتهایم. هانها با تاکید بر خط چینی که همهی این زبانها را به یک شکل مینویسد، هویت جمعی خود را تعریف میکردهاند.
ایراد این شیوه از تعریف هویت البته آن است که تنها به باسوادان محدود میشوند که همواره جمعیتی کوچک (حدود ۱۰٪ مردم چین) را در بر میگرفته و اینها منحصر به اشراف و دیوانسالاران بودهاند. این با زبان ملی ایرانی متفاوت است که واسطهی ارتباط همهی مردم این حوزهی تمدنی بوده است. یعنی بدنهی مردم مستقل از آنکه باسواد یا بیسواد باشند و به طبقات اشرافی و دیوانی یا کشاورز تعلق داشته باشند، این زبان ملی را کمابیش میدانسته و به کار میگرفتهاند.
تاریخ تحول زبان چینی به سه دورهی کهن، میانه و نو تقسیم میشود. خط چینی در پایان دورهی کهن استانده شد و تثبیت گشت و عملا تا ابتدای قرن بیستم میلادی دست نخورده باقی ماند. این خط برای نگارش هر هفت زبان تحول یابندهی چینی به کار گرفته میشد، و به همین خاطر در خارج از چین اغلب به نام «چینی کلاسیک» شهرت دارد و اغلب «زبان چینی» خوانده میشود. هرچند در اصل یک خط است و نه زبان.
خود چینیها به گویش اصلیای که این خط را پدید آورده «وِنیان» میگویند. اما شکل گفتاری و نوشتاری زبان چینی واگرایی چشمگیری داشته است. موازی با این چینی کلاسیک، شکلی از چینی محاورهای هم اغلب در قالب داستانها و افسانهها نوشته میشده که به آن «بایهوآ» میگویند. در دوران مدرن این شکل اخیر که زبان روزمرهی بخش بزرگی از مردم چین بود، نویسا شد و اصلاحطلبان چینی که نهضت سوادآموزی راه انداختند، آن را مبنای خط چینی جدید گرفتند. همچنان که گویش ماندارین رایج در پکن را به عنوان زبان رسمی چینی قلمداد کردند که در جمهوری خلق چین «پُوتونگهوآ» و در تایوان «گوئُویو» خوانده میشود. در متون دانشگاهی گاهی این زبان را «هانیو» مینامند، یعنی زبان قوم هان.
زبان چینی بر اساس هجاهایی مستقل و معنادار طرحریزی شده است. هجاها در زبان چینی از سه بخش تشکیل یافتهاند، سرآغاز،[2] پایان،[3] و لحن.[4] همخوانی که هجا را شروع میکند سرآغاز است و باقی پایان محسوب میشوند، که ممکن است از واکهای تنها یا واکهی همراه با همخوان تشکیل شده باشد، و گاه ترکیبهایی پیچیدهتر هم داشته باشد. هر هجا با لحنی بیان میشود و این فراز و فرود آوای بیان شده را مشخص میکند. لحن در ماندارین امروزین چهار حالت دارد که شیوهی بیان هجا را تعیین میکند و با اعداد یک تا چهار بازنموده میشود. شمار لحنها در زبانهای گوناگون چین تفاوت چشمگیری دارد. مثلا ماندارین چهار و کانتونی هشت یا نُه لحن متفاوت برای تلفظ واژگان دارد.[5]
با توجه به شمار سرآغازها و پایانها و لحنهای چهارگانه، زبان چینی ماندارین در کل توانایی تولید ۱۸۴۰ هجا را دارد که ۱۳۵۹تا از آنها در واقع وجود دارند و به کار گرفته میشوند. هریک از این هجاها نشانهای دارند که حرفی مستقل محسوب میشود. به این ترتیب واحد پایهی زبان که در حروف بازنموده میشود، تکواژ و هجاست نه واکه/ همخوان.
در ضمن همچنان پیوند خط با اندیشهنگار پابرجاست، یعنی هجا/تکواژهایی همسان که معناهای متفاوتی دارند، با حرفهایی گوناگون نوشته میشوند. به همین خاطر یادگیری خط چینی (و همچنین زبان چینی) بسیار دشوارتر از زبانهایی است که الفبایی نوشته میشوند و لحن در معنی هجاهایشان تاثیر نمیگذارد. تجربهی نگارنده دربارهی یادگیری زبان چینی آن بوده که به شکلی نامنتظره حرف زدن به این زبان از فهمیدن گفتار، و خواندن از نوشتن آسانتر است، و این تقریبا واژگونهی الگویی است که در زبانهای هندواروپایی و سامی میبینیم.
حدود دو سوم کل کلمات چینی از ترکیب چند تکواژ حاصل آمده است، و این تاحدودی برای جبران غیاب پیشوند و پسوندها در این زبان است. تکواژهای چینی اغلب از یک هجا تشکیل شدهاند، اما کلمات چند تکواژ دارند و به ویژه اسمهای جانوران و گیاهان ممکن است چندهجایی باشند. اما آنچه در خط بازتاب پیدا میکند، هجاست. یعنی قاعدهی کلی آن است که هر نشانه (حرف) یک هجا را بازنمایی کند. استثناهایی هم البته داریم. مثلا در لهجهی پکنی گاهی پسوند «ر» به انتهای کلمات افزوده میشود که صریح خوانده نمیشود و شمار هجاها را تغییر نمیدهد، اما در نوشتار به صورت حرفی جدا بعد از کلمهی اصلی میآید. استثنای دیگر کلمهی «اِر شی» (۲۰: 二十، یعنی دو ده) است که به شکل سنتی با دو نشانهی «اِر» (二: دو) و «شی» (十: ده) نوشته میشود، اما در نوشتارهای روزمره معمولا با یک نشانهی ترکیبی (廿) بازنموده میشود که دو هجا را نمایندگی میکند.
در گذر زمان همریختی آواها در زبان چینی افزایش یافته و این خاطر تراشیده شدن واجهای پایانی برخی از کلمات است. مثلا هفت کلمه در چینی امروز «سو» خوانده میشوند، که معناهایی متفاوت (ذرت، غروب، سفید، ماندن، استوار، گفتن، خبر رساندن) دارند و با نشانههای متفاوتی هم نوشته میشوند، اما اینها در چینی باستان شش تلفظ متفاوت داشتهاند و طی گذر قرنها خوانشی همگرا پیدا کردهاند. به همین خاطر از ۱۳۵۹ هجای زبان چینی امروز، هرکدامشان به طور متوسط با یازده نشانه نوشته میشوند. تنها ۱۹۹ هجا (۱۴/۶ ٪) تک نشانهای هستند. از آن سو برخی با بیش از صد نشانه نوشته میشوند و معناهای متفاوتی هم دارند. مثلا «بَی» (سفید) با یک نشانه نوشته میشود. اما «یی» را میشود با ۱۴۹ نشانهی متفاوت نوشت که هریک بر معنای متفاوتی دلالت میکند.
ساختار خط چینی عملا در سراسر تاریخاش دست نخورده باقی مانده است. یعنی خط کنونی چینی از نظر ساختار با نشانههای استخوانهای پیشگویی در سه هزار سال پیش همسان هستند. دگرگونی در ریخت بیرونی نمادها البته رخ داده، اما اینها تحولات زیباییشناسانه است و ساختار و منطق درونی نشانهگذاری را دست نخورده باقی گذاشته است.[6]
دربارهی باقی ماندن خط چینی در مرحلهی اندیشهنگاری توافقی هست و در این مورد بحثی نیست. اما این که هر نشانهی خط چینی چه چیزی را بازنمایی میکند، دو نظریه وجود دارد. بسیاری از زبانشناسان کلاسیک این نشانهها را با عنوان «واژهنگار»[7] برچسب میزدند. در حالی که پژوهشگران جدیدتر گرایش دارند آنها را «تکواژنگار»[8] بدانند،[9] چرا که پیوند عناصر نشانهها با تکواژها بیشتر است تا کل یک واژه. از این نظر این نشانهها بیشتر به علایم ریاضی یا نشانهای مثل $ در زبان انگلیسی شباهت دارند که یکجا یک مفهوم با کلمهای مشخص را نمایندگی میکنند. با این همه تنها خطی که نشانههایش هجاها را بازنمایی میکند، احتمالا هَنکول است که برای نوشتن زبان کرهای به کار گرفته میشود.
چینیها هم مثل مصریان ایدهی تصویرنگاری آواها را را ابداع کردند و از نشانهی یک چیز برای بیان صدای مشابه در کلمهای دیگر بهره بردند. مثلا از نشانهی «وان» (萬) در خط تصویری استخوانهای پیشگویی که «عقرب» را نشان میداد، برای نوشتن «وان» به معنای «ده هزار، خیلی» هم استفاده کردند. بعد هم باز مثل مصریها برای تفکیک کردن کلمات همآوا شناسهای به آن افزودند. اما به شکلی کاملا متفاوت این کار را انجام دادند. یعنی آن شناسه را در خود نشانهی اصلی ادغام کردند و به این ترتیب به علامتی نو و ترکیبی تازه دست یافتند.
این شیوه بدان معنا بود که پیوند اندیشهنگارانهی نشانههای نوشتاری با تککلمهها -که با تصویرنگاری آواها لغزان شده بود- باز حالتی ثابت پیدا کرد و شمار نشانهها و شمار کلمات به هم نزدیک شد. در نتیجه خط چینی بر خلاف هیروگلیف یا سومری-اکدی به سمت هجانگاری یا واجنگاری حرکت نکرد و همان ساختار باستانی خود را حفظ کرد. از این رو نشانههای خط چینی حتا امروز هم آواها و واجها را نشان نمیدهند و در بهترین حالت در سطح تکواژها با زبان گفتاری ارتباط برقرار میکنند.
این البته تا حدودی به ساختار زبان چینی هم باز میگردد که در آن واژهها اغلب تکهجایی هستند و بنابراین تکواژها و هجاها و کلمات تا حدودی بر هم انطباق دارند و این از استقلال هجاها و تکواژها از معنا پیشگیری کرده است. حتا هنگام نوشتن نامهای خاص بیگانه در زبان چینی هم آن را به هجاهایی تقسیم میکنند و فرض بر آن است که هر هجا معنایی دارد و بنابراین با نشانهی بیانگر آن معنا نوشته میشود، هرچند ترکیب این هجاها مهمل و بیمعنی از آب در آید.
نشانههای خط چینی بر مبنای چهار قاعده شکل گرفتهاند. برخی اندیشهنگار ساده هستند. مثلا «یوئِه» (ماه) به هلال ماه شبیه بوده و «نو» (زن) به طرح زنی انتزاعی شبیه است. برخی دیگر نتیجهی تعمیم آوایی هستند. یعنی مثلا نماد مربوط به اسب (ما) برای نمایاندن مادر هم به کار گرفته میشود، چون این دومی هم با آوای «ما» بیان میشود. سومین شیوه، تعمیم معنایی است، یعنی نشانهی مربوط به «آسیاب» (مُو) برای «آسیا کردن» هم به کار گرفته میشود که صدای مشابهی (مُو) هم دارد. چهارمین روش، تمایزیابی است. یعنی مثل نشانهی «ما» چون هم مادر و هم اسب را نشان میدهد، با علامت «نو» ترکیب میشود تا فقط بر «مادر» دلالت کند و از اسب تفکیک شود.[10] همین علامت «ما» مثلا میتواند با علامت «یو» (جواهر) و «شی» (سنگ) و «چُونگ» (حشره) هم ترکیب شود و بر «سنگ آگات»، «وزنهی ترازو»، و «ملخ» دلالت کند، اگرچه که همهی اینها در گفتار به صورت «ما» بیان میشوند. این روش آخر از همه رایجتر است و بیشتر نشانههای خط چینی بر این اساس پیکربندی شدهاند.
چینیها این چهار رده را به شکلی متفاوت صورتبندی کردهاند. ادیبان چینی میان اندیشهنگارهای ملموس (شیانگشینگ) و اندیشهنگارهای انتزاعی (ژیشی) و نمادهای معنا-آوایی (شینگشِنگ) و نمادهای معنا-معنایی (هوئییی) تفکیک قایل میشدهاند.[11] هرچند پژوهشهای تازه نشان میدهد که ردهی آخری ساختگی است و احتمالا در خط چینی هرگز نشانههایی نداشتهایم که به طور خالص معنا را نشان دهند و از آنجا به معناهایی تازه تعمیم پیدا کنند. نشانهها همیشه اندیشهنگار و در مقام مشتقی از آن آوانگار بودهاند و هنگامی که این خاستگاه فراموش میشده توهم، معنا-معنایی بودن نشانه را ایجاد میکرده است.[12]
سیر عمومی تحول خط چینی عبارت است از افزوده شدن مداوم شناسههای مفهومی و گاه نشانههای آوایی به علامتی، و حمل دلالتهای تازه توسط آن. در بسیاری از موارد مفهوم پیشین به این نشانهی تازهی دارای افزوده منتقل میشود و علامت سادهتر قدیمی معنایی تازه به دست میآورد. معنای واژهی همآوایی که از ابتدای کار با نشانهی کلمهای با معنای متفاوت بازنموده میشد و کم کم در پی رفع ابهام و افزوده شدن نشانههای تازه، آن معنای قبلی را از میدان به در کرد و خود با به آن نشانه پیوند خورد. به این شکل یکی از روندهای اصلی تحول خط چینی، «تمایزیابی»ایست که از انباشت تدریجی علایم و شناسههای توضیح دهنده بر نمادهای اندیشهنگار قدیمی برمیخیزد.
خط چینی به خاطر خصلت اندیشهنگارانهاش صورتهای کهن گفتار را در خود ثبت نمیکند و به همین خاطر با آن که میشود نشان داد برخی از نشانههای خط دوران ژو یا شانگ با علایم خط بعدی چینی برابر هستند، اما این که چطور خوانده میشدهاند معلوم نیست. یعنی نشانهها مفهوم را بازنمایی میکنند و تلفظ کلمه را نادیده میگیرند. با این حال بازسازی تلفظ چینی باستان از چند راه ممکن است. یکی ثبت متون کهن چینی در زبانهای ایرانی مثل اویغوری و سغدی است که با خط الفبایی نوشته میشدهاند و بنابراین آواها را دقیق ثبت میکردهاند. دیگری بررسی وامواژههای چینی در زبان ژاپنی و کرهای و ویتنامی است که تلفظ آن در زمان وامگیری را نشان میدهد. سومی منابع نوشتاری چینی مثل شعرهای کهن قافیهدار -مثل «شیجینگ»- یا لغتنامههایی است که در حدود سال ۳۹۰۰ (۵۰۰م.) نوشتنشان آغاز میشود و ترتیب هجایی دارند. همچنین در دوران سونگ (سال ۴۳۶۰ تا ۴۵۲۷/ ۹۶۰-۱۱۲۷م.) نگارش جدولهایی از کلمات همقافیه برای کمک به شعرا باب شد. این اسناد نشان میدهند که هجای اول یا آخر کلمه چه بوده و با کدام کلمات دیگر همسان بوده است.
با این همه، شکاف میان نوشتار و گفتار کاستی مهمی است که به ویژه در لغتنامههای چینی برجستگی مییابد. چون آنجا قرار است مخاطب با یافتن کلمهی مورد نظرش اطلاعات پایه دربارهاش را به دست بیاورد. از حدود سال ۴۰۰۰ (۶۰۱م.) فرهنگنامههایی در چین پدید آمد که اولین نسخهاش ابداع لو فایان بود و در آن به کمک اشاره به کلمات همقافیه، آواهای برسازندهی کلمه نیز تصریح میشد. در لغتنامهای که لو فایان نوشت، تلفظ هر کلمه با دو کلمهی دیگر نشان داده میشد. یکی که هجای آغازین همسانی داشت و دیگری همقافیهاش بود. انگار که مثلا در پارسی بعد از کلمهی «کتاب» دو کلمهی «کلبه» و «آفتاب» را بیاوریم. این روش هم البته این ایراد را دارد که استفاده کننده از این لغتنامه باید به ازای هر کلمه املای دو کلمهی دیگر را بداند تا شیوهی خواندناش را دریابد.
در فرهنگنامههای چینی قاعده آن است که بخش اندیشهنگار نشانه یعنی عنصر معنادار مستقلش را مبنا بگیرند که به غلط ریشه[13] خوانده میشود، در حالی که در اصل شناسهی تعیین کنندهی ماهیت نشانه است. بعد از ردهبندی کلمات بر اساس این «ریشه»، تعداد خطهای افزوده شده به آن دومین معیاری است که برای مرتب کردن واژهها به کار گرفته میشود. به این ترتیب مثلا نشانهی «لی» (李) به معنای «پر» از اندیشهنگار درخت (木) در بالا و نماد معنایی «زی» ( 子) در پایین تشکیل شده است. در لغتنامهها نخست باید دنبال ریشهی نشانگر درخت (木) گشت و بعد با توجه به این که «لی» با سه ضرب و سه خط بازنموده میشود، باید نمادهای افزودهی دارای یک و دو خط را رد کرد و بین سهخطیها دنبال واژهی مورد نظر گشت.[14]
نام و جهت خطوط برسازندهی نشانههای چینی
تحول نمادهای اندیشهنگار بر استخوانهای پیشگویی (چپ) به علایم انتزاعی خط جدید چینی (راست)
ساختار خاص زبان و شیوهی رمزگذاریاش در خط باعث شده شمار نشانههای این زبان بسیار زیاد و فراگیریاش بسیار دشوار باشد. چندان که یک باسواد چینی که تا مرحلهی پیشدانشگاهی (کالج) درس خوانده، چهار هزار نشانهی نوشتاری را در حافظه دارد.[15] برای داشتن سواد پایه در زبان چینی باید ۱۵۰۰ نشانه را در حافظه داشت. سوادِ عملیاتی و متوسط با ۲۵۰۰-۳۰۰۰ نشانه ممکن میشود و دانشجویان باید حدود چهار هزار نشانه را از حفظ باشند. استادان و دانشمندان به ویژه اگر در زمینهی ادبیات یا تاریخ متخصص باشند، باید حدود شش هزار نشانه بدانند. با این حال سواد واقعی افراد اغلب کمتر از این است و شمار نشانههایی که در متون به کار میرود هم به نسبت محدود است.
قفل شدگی غیرعادی کلمات با نشانهها در زبان چینی باعث شده زبان ادبی چینی از نظر خزانهی واژگان و شمار دلالتهای معنایی بسیار محدود و فقیر باقی بماند. طوری که شو شن که در نوشتن لغتنامههای چینی پیشگام بوده و مرجعی تاریخی است، وقتی کوشید کلمات چینی را با برگرداندنشان به علایمی پایه (یا به اصطلاح ریشهها) ردهبندی کند، بر این اساس ۵۴۰ ریشه را فهرست کرد. اما این فهرست دلبخواهی بود و این فهرست که بعدتر در قرن ۴۱ (ق ۱۷ م.) به ۲۱۴ ریشه فروکاسته شد.
این محدود بودن شمار واژگان به کمشمار شدت تعداد مشتقها و کوچک ماندن خزانهی واژگان در زبان چینی دامن زده است. یعنی شکل ویژهی خط چینی محدودیتی چشمگیر را به واژگان زبان تحمیل میکند و تعداد کلماتی که در زبان به کار گرفته میشود را محدود میسازد. در حدی که ۹۰٪ از کل متون چینی با حدود هزار نشانه نوشته شدهاند، و در ۹۹٪ متون تنها ۲۴۰۰ نشانه میتوان یافت. ۹۹/۹ ٪ متون چینی از ۳۸۰۰ نشانه تشکیل یافتهاند. بزرگترین لغتنامههای چینی نزدیک به پنجاه هزار کلمه را در خود جای میدهند، اما حدود ۹۵٪ این کلمات کاربرد چندانی ندارند و در متنها ظاهر نمیشوند.[16]
پرکاربردترین مرجع متنی در چین امروز مجموعهی آثار مائو تسه تونگ است که در کل از ۲۹۸۱ نشانه تشکیل یافته است. این تعداد از واژگان به شکل غریبی در قیاس با زبان پارسی محدود و اندک است. در مقام قیاس میتوان به لغتنامهی دهخدا اشاره کرد که نزدیک به یک قرن پیش در نخستین چاپ خود شصت و هفت هزار کلمه را در خود جای میداد. زبان گفتاری عادی عوام پارسی زبان که بین سه تا پنج هزار واژه را شامل میشود که دو برابر شمار واژگان در متون ادبی و علمی چینی است.
این چفت شدگی خط اندیشهنگار با زبان که همچون ترمزی برای گسترش خزانهی واژگان عمل کرده، خیلی زود در تاریخ نویسایی چینی آغاز شده و عملا سیر تحول زبان چینی را تعیین کرده است. چینیها خود علاقه دارند تاریخهایی بسیار زودهنگام و اغراقآمیز برای ظهور خطشان اعلام کنند. اما مادهی زمینهی ثبت خط چینی خوشبختانه استخوان بوده و بنابراین تعیین قدمت دقیق آن ممکن است. بر این مبنا میدانیم که اولین نشانهی خط در چین در فاصلهی سالهای ۲۱۸۰ تا ۲۳۳۰ (۱۲۰۰ تا ۱۰۵۰ پ.م) پدیدار شده[17] و این را در تاریخ اساطیری چین، دوران شانگ پایانی مینامند.
این نوشتارها بر استخوان کتف گاو یا لاکپشت نوشته شدهاند و به آیین پیشگویی با آتش مربوط میشوند که در متون دانشگاهی جدید «کتفبینی»[18] نامیده میشود که شکلی از پیشگویی با آتش[19] است. از این نظر خط چینی مثل خط مصری خاستگاهی جادوگرانه-کاهنانه داشته و با خطهای ایرانی که از تجارت و دیوانسالاری برخاستهاند، تفاوتی بنیادین دارد.
با این همه آیینها و آدابی که شکلگیری خط چینی را رقم زدند، بر خلاف مصر بر مراسم تدفین و آیین مردگان تمرکز ندارند و به امور روزمره مربوط میشوند. مثلا اثری که احتمالا قدیمیترین نمونهی خط چینی است، جنسیت فرزند را بر اساس این که در کدام روز از هفتههای دهروزهی چینی زاده شود، پیشگویی میکند. نتیجهی این پیشگویی هم در کنارش آمده که بسیار زنستیزانه است: «در سی و یکمین روز در روز چیِه یِن زایمان انجام گرفت و نحس بود، بچه دختر شد!».[20]
از میان ۴۵۰۰ نشانهای که بر استخوانهای پیشگویی یافت شده، تنها یک سومشان -یعنی تنها ۱۵۰۰تایشان – با نشانههای خط چینی بعدی ارتباط برقرار میکنند و باقیشان همچنان ناخوانا باقی ماندهاند.[21] قدیمیترین نشانههای خط چینی که از خارج از بافت استخوان پیشگویی به کار گرفته شدهاند نیز کاملا تصویری هستند و همتای علایم هیروگلیف محسوب میشوند. این نشانهها در فاصلهی سال ۲۴۰۰ تا ۳۱۰۰ (۱۰۰۰-۳۰۰ پ.م) قدری انتزاعی شدند و در سنتهای محلی گوناگون صورتبندیهایی متفاوت پیدا کردند و این را خط «مُهر بزرگ» مینامند. چون اغلب علایمش بر آوندهای برنزی بزرگ نقش بستهاند.
استخوان پیشگویی از دوران پادشاه وو دینگ، حدود ۲۲۰۰/ ۱۲۰۰ پ.م
پس از این دوران تاسیس نویسایی، دورانی آغاز میشود که چینیها آن را «سلسلهی ژو» مینامند و معتقدند که حدود نهصد سال (از ۲۲۵۸ تا ۳۱۵۹ / ۱۱۲۲-۲۲۱ پ.م) به درازا کشیده است. این تصور که در این مدت یک سلسلهی مستمر بر چین حکومت میکرده، البته جعلی آشکار است و هنوز در قلمرو تمدن چینی دولت فراگیر یا سلسلههای دولتمدار پایدار و دیرپا نداشتهایم. با این همه ژو را میتوان دورهای تاریخی در نظر گرفت که بسیاری از الگوهای جامعهشناسانهی چینیها طی آن کمابیش ثابت است. یک نمود مهمش آن که در این دوران طولانی نویسایی در چین به شدت افت میکند و تنها از اواخر این دوران است که دوباره نمونههایی از متون نوشتاری کشف میشود. در این فاصله البته خط تداوم داشته، چون برخی از نشانههای دوران شانگ در پایان این دوره همچنان کاربرد دارند.
احتمالا غیاب آثار نوشتاری در این وقفه به این خاطر است که متون بر موادی فسادپذیر مثل برگ و نی خیزران نوشته میشده و از بین رفتهاند. با این همه کاربرد خط بسیار محدود بوده است. چون بدنهی نشانههای خطی دوران شانگ (بیش از دو سوم کل علایم) در این فاصله منقرض میشوند و بعدتر به کار گرفته نمیشوند. در پایان دوران شانگ همچنان متن به معنای دقیق کلمه در چین وجود نداشته و طولانیترین نوشتارها تنها از چند کلمه تشکیل میشدهاند، در پایان دوران ژو که با ابتدای عصر اشکانی مصادف است، نخستین متنها در چین پدیدار میشوند که بالاتر از چند ده و گاه چند صد کلمه درازا دارند.
نخستین تلاش برای استانده کردن نشانههای خط چینی هم در این دوران و پس از فروپاشی دولت هخامنشی در زمان پادشاهی چین انجام پذیرفت و این همان است که خط «مُهر کوچک» نامیده میشود. گسترش نویسایی در قلمرو چین در واقع در همین قرن سی و یکم (ق ۳ پ.م) رخ نمود و تا این موقع تنها چند دربار محلی در چین مرکزی بودند که با این فن آشنایی داشتند. اولین امپراتور چین یعنی شی هوانگ دی که بنیانگذار دولت زودگذر چین است، فرمانی برای گردآوری و ثبت نشانههای خط چینی صادر کرد و در نتیجه وزیرش لی سی، ۳۳۰۰ نشانه را گردآوری و ثبت کرد و این نخستین لغتنامهی چینی محسوب میشود و همان خزانهی نشانههای مهر کوچک است.
کاربرد قلممو برای نوشتن هم در همین تاریخ رواج یافت و این از سویی به پیدایش خوشنویسی چینی و از سوی دیگر به نامفهوم شدن نشانههای خوشنویسی شده دامن زد.[22] احتمالا فن نوشتن با قلممو را چینیها از سکاها وامگیری کرده بودند، چون گذشته از شکوفایی نویسایی در قلمرو آریایینشین ترکستان و ختای و ختن، این قلمموها را با پشم شتر درست میکردند[23] که بومی چنین نیست و به همان اقلیم باختری تعلق دارد.
در میانهی دوران اشکانی نخستین فرهنگنامهها هم در چین نوشته شد و قهرمان این حرکت ادیبی چینی بود به نام شو شِن (許慎) که در فاصلهی سالهای ۳۴۰۴۸ تا ۳۴۱۵۸ (۵۸-۱۴۸م.) میزیست. دوران زندگی او مصادف بود با عصر استانده شدن خط چینی، که با استقرار دولت هان و تثبیت مرجعیت متون کنفوسیوسی پیوند خورده است. در این دوران برخی از باسوادها با خط قدیم (گو وِن: 古文經) متون کنفوسیوسی را مینوشتند که همتای مُهر قدیم (شیائو ژوآن: 小篆) بود. اینان بر آثاری نوشتاری تاکید داشتند که از دوران پیش از پادشاهی چین و واقعهی «سوزاندن کتابها و دفن کردن دانشمندان» باقی مانده بود. گفته میشد که بخش عمدهی این متون در دیوار خانهی کنفوسیوسی در شهر چوفو پنهان شده بوده و در حوالی سال ۳۲۳۰ (قرن دوم پ.م) کشف شده است.
در مقابل ایشان دیوانیان دولتی قرار داشتند که با شکلی دگرگون شده و سادهتر از همین نشانهها کار میکردند و آن را خط نو (جین وِن: 今文經學) مینامیدند.[24] در نهایت خط نو در این رقابت برنده شد و در دوران سلسلهی هان غربی به خط رسمی درباری تبدیل شد. همین موج اخیر فرهنگی بود که دین کنفوسیوسی را به مذهبی مستقل تبدیل کرد و آن را به صورت چارچوب مشروعیتبخشی به نظام سیاسی فغفوری در آورد. خط نو تا پایان عصر هان (اوایل دوران ساسانی) بر نگارش چینی استیلا داشت، اما بعد کم کم منسوخ شد و به حاشیه رفت، تا آن که در دوران مینگ (حدود سال ۵۱۰۰/ قرن هفدهم م.) بار دیگر احیا شد و ساختار اصلی خط چینی را تشکیل داد.
کشمکش خط نو و خط کهن در تاریخ فرهنگ و ادبیات چین بسیار مهم قلمداد میشود.[25] اما برخی از پژوهشگران معاصر مثل مارتین کِرن[26] معتقدند چنین کشمکشی در واقع وجود نداشته و این خاطرهی نویسا شدن دولت چین در اواسط دوران هان (میانهی عصر اشکانی) است که به دو قرن پیشتر بازتابانده شده و همچون خاطرهای هویتبخش صورتبندی شده است.
بنا به تاریخهای رسمی چینی، شو شِن ادیبی بود که کوشید تا خوانشی یکدست از متون کنفوسیوسی را به دست دهد و برداشتهای رایج از متون نوشته شده به خط قدیم و جدید را یکدست کند. به همین خاطر رسالهای نوشت به اسم «معناهای متفاوتِ پنج متن مرجع» (五經異義) که امروز گم شده است، اما پارههای بازمانده از آن نشان میدهد که مسئلهی اصلی دیوانیان در این دوره آن بوده که سنتهای محلی نویسایی در چین نشانهها و علایم متفاوتی را به کار میگرفته و برای همدیگر ناخوانا بودهاند، و در ضمن معنای برخی از این نشانهها در گذر زمان دگرگون گشته و مشکوک مینموده است. کوشش شو شن در اصل آن بوده که قاعدهای عام را بر همهی این خطها سوار کند و خوانشی استانده از متون کنفوسیوسی کهن به دست دهد.
اثر مهم شو شن که باقی مانده، «شرح نشانهها و پردهبرداری از حروف» (شوئُو وِن جیِه زی: 說文解字) نام دارد و در لغتنامهایست با نُه هزار کلمه در پانزده جلد که همهی نشانههای خط چینی را در شش رده جای میدهد و ساختارهایشان را به ۵۴۰ ریشهی ریختی تجزیه میکند.[27] برداشت شو شِن در این رساله یکسره بر افسانهبافی مبتنی است و اسطورهای کهن را بازگو میکند که بر مبنای آن علایم خط چینی از رد پای جانوری جادویی مشتق شدهاند. همچنین نشانههای نوشتاری را موجوداتیی جادویی و زنده پنداشته که با هم جفتگیری میکنند و نشانههایی تازه مثل بچههایشان از آنها زاییده میشود.[28]
هستهی عقلانی بحث شو شن آن است که هر نشانهی خط چینی از دو بخشِ «ریخت» (وِن: 文) و «علامت» (زی: 字) تشکیل یافته است. اما منظور او از این دو مفهوم درست روشن نیست. حدود هزار سال پس از او دانشمندی به اسم ژِنگ چیائو (鄭樵) که از دیوانسالاران دولت سونگ بود، این دو را به صورت نشانههای ساده و مرکب تفسیر کرد. تحلیلهای جدیدتر اما نشان داده که احتمالا افزوده شدن علایم آوانگار به نشانههای اندیشهنگار قدیمی عاملی بوده که «ون» و «زی» را از هم متمایز میساخته است.[29]
شو ون بر اساس این دوقطبی آغازین ون-زی، شش رده (六書) برای نشانههای خط چینی بر میشمارد:
نخست: نمادهای کاربردی (指事)، که به چیزی در جهان خارج ارجاع نمیدهند. مثل «شَنگ: 上» (بالا) و «شیا: 下» (پایین).
دوم: نمادهای اندیشهنگار (象形) که به چیزی ملموس و عینی در بیرون اشاره میکنند و شکل آن را نمایش میدهند، مثل «شان: 山» (کوهستان).
سوم: نمادهای آوایی-معنایی (形聲) که به مفهومی انتزاعی با ارجاع به شیوهی تلفظش اشاره میکنند. مثلا کلمهی «هَن: 汗» (شیرین) از ترکیب دو نشانهی «گان: 干» (سپر، زره) و «شوئی: 氵» (آب) تشکیل یافته است.
چهارم: نشانههای معنایی ترکیبی (會意) که دو نشانهی معنادار ملموس را با هم ترکیب میکند. مثلا 明 (درخشان) از ترکیب علامت ماه و خورشید ایجاد شده است.
پنجم: نشانههای دارای جناس آوایی (轉註) که از مشتق شدن دو نشانه از یکی نتیجه میشود، به شکلی که هردو همچنان ساختار آوایی آن را در خود حفظ کنند. مثل 考 (کائو) و 老 (لائو).
ششم: نشانههای تعمیم یافته (假借鑑) که در اصل مفهومی ملموس و ساده داشتهاند، اما به معانی پیچیدهتر و انتزاعیتری تعمیم یافتهاند. مثل 長 (ژانگ) که در اصل یعنی «چرم»، اما نشانهاش برای اشاره به «طولانی، دراز» (چَنگ) هم به کار گرفته میشود.
روش شو ون برای استخراج ۵۴۰ ریشه بر این مبنا و توضیح نُه هزار کلمهی چینی ترکیبی است از ردهبندی عقلانی و پایبندی به باورهای خرافی و جادوگرانه. به طوری که هم طبقهبندی دقیق و منظمی از شیوهی افزوده شدن عناصر گوناگون به نشانهی یک حرف را به دست داده، و هم در ضمن به اعداد مقدس دائویی و عناصری شمنی مثل تمایز یین و یانگ در ترسیم خطوط هم تاکید داشته است. روش شو شن البته امروز اعتباری ندارد. چون او در تبارشناسیِ بیشتر کلمات اشتباههای بزرگ کرده و این امری طبیعی است. اصولا در آن زمان چینیها از خط آوندهای برنزی دوران شانگ و خطوط استخوان پیشگویی بیخبر بودهاند.
با آن که شو ون توانست خزانهی واژگان زبان چینی (یا دقیقتر بگوییم، یکی از زبانهای چینی) را سامان دهد، اما استانده شدن خط چینی دیرتر تحقق پذیرفت و پیامد ظهور نهادی دولتی بود به اسم آزمون دولتی، که کارگزاران دستگاه دیوانی چین را از میان کسانی که با متون کنفوسیوسی آشنایی داشتند انتخاب میکرد. تفاوت میان کارگزاران دولت با تودهی مردم در عمل با مرزبندی بردگان و اربابان تقارن داشت. از این رو عبور از این شکاف همتا بود با ورود به جرگهی اشراف دیوانی و رهیدن از زندگی کشاورزانهای که با کار اجباری و غارت منظم محصول توسط امپراتور مترادف بود.
این سیستم آزمون از دوران سوئی و اواخر عصر ساسانی در حالتی ابتدایی شکل گرفت و در دوران سونگ که بین سالهای ۳۳۴۰ تا ۳۴۵۸ (۹۶۰-۱۲۷۹م.) بر چین حکمرانی میکرد، بر دیوانسالاری چین استیلا یافت و در سال ۵۲۸۴ (۱۹۰۵م.) توسط مدرنیستهای چینی منحل شد. این آزمون 科舉 (کِهجو) نامیده میشد و متون کنفوسیوسی را مبنا میگرفت و بر آن اساس نوشتاری استانده را برای ثبتش به رسمیت میشناخت. از آنجا که خودِ متون کنفوسیوسی پیچیده و حجیم نبود، آنچه در اصل در این آزمونها سنجیده میشد، مهارت نویسایی افراد بود. یعنی دستگاه دیوانی افراد باسواد را به مرتبهی کارگزاران دولتی ارتقا میداد و در سه سطح محلی و استانی و درباری جایگاهی به آنها اعطا میکرد. این هم به معنای تشویق روستازادگانِ بااستعداد به سوادآموزی بود، و هم خط و باورهای کنفوسیوسی را در هستهی مرکزی هویت چینی قرار میداد و استاندهاش میکرد.
نظام آزمون در واقع روشی بود برای این که امپراتور کارگزارانی باسواد را از میان طبقات غیراشرافی انتخاب کند و به کار بگمارد. کسانی که موقعیت خود را مدیون او باشند و به خاندانی بزرگ یا امیری با قدرت منطقهای وفاداری نداشته باشند. در فاصلهی سالهای ۴۳۹۸ تا ۴۵۲۶ (۹۹۸-۱۱۲۶ م.) در دودمان سونگ شمالی تقریبا نیمی از کارگزاران دیوانی برجسته از طبقهی کشاورزان میآمدند.[30]
آزمون دیوانی چینی را اغلب با نفوذ فلسفهی کنفوسیوسی و اهمیت نظام فکری چینی مربوط دانستهاند. اما حقیقت آن است که متون کنفوسیوسی مجموعهای از آداب و مناسک اجتماعی را شرح میدهند و محتوای فلسفی و عمیقی ندارند. آزمونی هم که در چین گرفته میشده و بعدتر در ویتنام و کره مورد تقلید قرار گرفته، عبارت بوده از توانایی خواندن و نوشتن متن و خوشنویسی یک شعر، نه شرح و نقد و تفسیر متون. مرجعی که برای آزمودن این مهارتها به کار گرفته میشده، منابع کلاسیک کنفوسیوسی بوده، اما آنچه در اصل سنجیده میشده به سادگی توانایی پایهی نویسایی و مهارت خواندن و نوشتن بوده است، نه مسلط بودن بر اندیشهای خاص. به عبارت دیگر متون کنفوسیوسی مرجعی ریختی برای آزمون نویسایی بوده، و نه شالودهای محتوایی.
این البته به جای خود باقی است که چین تمدنی مناسکگرا و آیینزده است و کیش کنفوسیوسی به همین خاطر در آن خطه نفوذی بیبدیل دارد. اما برگزاری آزمون به معنای آن نبوده که سیاست چینی زیربنایی فلسفی یا محتوای معنایی خاصی دارد. شکلگیری آزمون در چین در اصل کوششی بود از سوی امپراتور تا اشراف را مهار کند و مشاغل حساس را از انحصار ایشان خارج نماید. استقرار این نهاد از سویی از قدرت نظامیان کاست و ایشان را از دسترسی مستقیم به مالیات بازداشت، و از سوی دیگر تمرکز قدرت در دربار امپراتور را ممکن ساخت. مهمترین پیامد این نظام اما استانده شدن خط و زبان چینی بود. چون دیوانسالاران علاوه بر کاربست خطی یکسان، به گویش خاص خود (گوآنهوآ: 官话، یعنی گفتار رسمی) با هم سخن میگفتند که در سراسر چین یکسان بود و زبان گفتاری چینی را به گرانیگاهی مرجع مسلح ساخت. فراز آمدن زبان ماندارین و تبدیل شدنش به زبان ملی چین طی قرون گذشته با این روند ممکن شده است. در واقع اسم ماندارین واژهای سانسکریت (از ریشهی اوستایی-ودایی مانتره) است که برای نامیدن این زبان به کار گرفته میشده و در میان اروپاییها باب شده است.
جدول تحول ساختار نشانهها در زبان چینی[31]
به این ترتیب آزمون دولتی و نظام نویسایی چینی سخت درهمتنیدهاند و باسواد بودن را در تاریخ چین به امری نهادی و سیاسی و دیوانی بدل ساختهاند. به همین خاطر موضعگیریهای سیاسی دربارهی دیوانسالاری دولتی یا اصلاحات در آن نیز مستقیما به آزمون و معیارهای استانده کردن سواد قلاب میشد. نمونهاش را در دوران حاکمیت مغولها در چین میبینیم. چون قوبیلای خان آزمون دیوانی چین را منسوخ کرد و بعدتر هم که شکلی از آن توسط جانشینانش احیا شد، سوگیریای بر ضد چینیهای هان در آن نمایان بود. یعنی دیوانسالاری مغولها در چین تمایل داشت کسانی را استخدام کند که خواندن و نوشتن به چینی را بلد باشند، اما به قومیت هان تعلق نداشته باشند.
آخرین و مهمترین دورهی خط و زبان چینی بسیار دیرآیند است و دامنهاش به هفتاد سال گذشته محدود میشود. این دگرگونی پیامد تثبیت مدرنیته در چین و حاکمیت خشن و خونین کمونیستها در این قلمرو بوده است. تحول در زبان چینی طی قرن گذشته چشمگیر و همهجانبه بوده است. هرچند از دید ناظران بیرونی تفاوت خط چینی کلاسیک و مدرن ملموس نیست، اما اینها دو نظام نوشتاری متفاوت هستند. به همین خاطر مردم باسواد چینی امروز که با خط مدرن نویسا شدهاند، توانایی خواندن متون قدیمی خود را ندارند. یعنی تقریبا همان بلایی که در ترکیه بر سر مردم آمد، در چین هم تکرار شد و سنت نویسایی هزار و پانصد سالهی چینی با روی کار آمدن حزب کمونیست قطع شد و یادمانها و متون باستانی را برای چینیهای معاصر ناخوانا ساخت.
در دوران پیشامدرن چینیهای باسواد خطی کهن را یاد میگرفتند که زبانش در عمل گویندهای نداشت، به همین خاطر سخنگویان به همهی هفت زبان چینی وضعیتی مشترک و همسان در برابرش پیدا میکردند و در واقع با زبان-خطی بیرونی و تا حدودی مصنوعی سواد میآموختند. این وضعیت امروز نقض شده و خط چینی کنونی شکل نوشتاریِ ماندارین است. بنابراین سخنگویان به ماندارین هنگام نوشتن حالت دوزبانه ندارند، و سخنگویان به شش زبان دیگر هنگام یادگیری آن در اصل یک زبان دیگر را باید بیاموزند، و نه یک نظام نویسایی بیرونی را.[32] این امر اغتشاش چشمگیری در ساخت سواد مردم چین ایجاد میکند. چنان که مثلا اگر یک کانتونی جملهای به خط چینی را به کانتونی بخواند، آنچه میگوید ماندارین نیست، ولی کانتونی محاورهای هم نیست و چیزی بینابین است و مستقل از هردو.[33]
مدرنسازی زبان چینی بر مبنای تصمیمگیری کسانی انجام پذیرفت که اغلبشان سخنگویانِ زبان ماندارین بودند و به کیش کمونیستی اعتقاد داشتند. این مدرنسازی علاوه بر مسلط کردن زبان ماندارین و طرد سایر زبانها (هم شش زبان دیگر هان، و هم زبانهای قومی غیر هان از جمله پارسی و مغولی و ترکی اویغوری) با نوعی اروپایی کردن خط و زبان چینی هم پیوند خورده بود. کارگزارانش هم اغلب از دانش ادبی دربارهی تاریخ زبان چینی و متون باستانی بیبهره بودند و در نتیجه درست متوجه نبودند چه چیزهایی را ویران میسازند.
مثلا یکی از نمودهایش این که در متون سنتی چینی جملات از بالا به پایین و در ستونهایی از راست به چپ نوشته میشدهاند. یعنی سطرها عمودی بوده و جهت پیشروی متن از راست به چپ بوده است. در سال ۵۳۲۹ (۱۳۲۹/ ۱۹۵۰م.) وقتی کمونیستها در چین به قدرت رسیدند حکم کردند که نوشتارها همگی در سطرهای افقی و از چپ به راست نوشته شوند. یعنی ساختار و جهتبندی نوشتارهای اروپایی را مبنای نوشتار سه هزار سالهی خود گرفتند و این قاعدهایست که امروز هم رعایت میشود. نقطهگذاری و فاصلهگذاری در متن هم ابداعی مدرن است و در قرن ۵۳ (ق ۱۹م.) به تقلید از اروپاییان باب شده است. تا پیش از آن کلمات در جملههای پیاپی بدون فاصله و نقطهگذاری به دنبال هم میآمدند.
اما مهمتر از اینها، تغییر خط بود که نخستین نشانههایش با لغو نظام آزمون کنفوسیوسی و طرد شیوهی نگارش و زبان ادبی کهن در ابتدای قرن بیستم میلادی نمود پیدا کرد. این ماجرا در عمل سنت ادبی و زبانی چین را با گسست روبرو کرد و این مصادف بود با رسمیت یافتن زبان پکن در مقام زبان ملی، که امروز «پُو توُنگ خوآ» نامیده میشود. آنگاه در سالهای ۵۳۳۵ و ۵۳۴۳ (۱۳۳۵ و ۱۳۴۳/ ۱۹۵۶ و ۱۹۶۴م.) خط قدیمی هم طرد شد و به جایش از سیاههای نوساخته از نشانهها برای آموزش و پرورش و نوشتن متون استفاده کردند. در نتیجه امروز مردم چین در عمل توانایی خواندن و نوشتن به زبان ملی کهن خود را ندارند و تنها برخی از نشانهها که شکلشان حفظ شده را تشخیص میدهند.
سه الگوی دستخط چینی: بالا) رسمی، میان) روان، پایین) شکسته
ترجمهی بخشی از مزامیر کتاب مقدس به خط باستانی چینی، نوشتهی خوشنویس چینی روآن تیان چیائو
این گسست در چین تقریبا با آنچه در قلمرو آناتولی و آسیای میانه و هند میبینیم همراه و همزمان بوده و در هردو مورد هم با چیرگی ایدئولوژیهای سیاسی (سوسیالیستی-کمونیستی) تحقق پذیرفته است. در تایوان که از دستاندازی دولت سرکوبگر چین دور بود، این خط نوپا پذیرفته نشد و به عنوان یک ابداع کمونیستی مورد حمله قرار گرفت. به این ترتیب تنها در تایوان سنت فرهنگی و ادبی چین تداوم یافته و در سرزمین اصلی چین با گسستی کامل روبرو شده است. جمعیتهای مهاجر چینی در سایر نقاط دنیا هم به استفاده از خط سنتیشان ادامه دادهاند و بنابراین خط چینی ساده شدهی مرسوم را باید به پهنهای منحصر دانست که توسط حزب کمونیست چین کنترل میشود.
دربارهی کارآیی خط ساده شدهی نو بحث زیاد است و شواهد برآمده از دانش روانشناسی و آموزش نشان میدهد که هدف اعلام شدهی اصلی این خط -ساده کردن نویسایی- برآورده نشده و نمیشود. زمانی که کمونیستهای چینی پس از دستیابی به قدرت این خط نو را مستقر ساختند، سخنشان این بود که خط سنتی دشواریاب است و سوادآموزی و خواندن و نوشتن را دشوار میسازد. اما خط ساده شده هم از همان قواعد و ساختار پیروی میکرد و همان چسبندی واژه به علامت اندیشهنگار را داشت. یعنی خط جدید تمام ایرادهای خط سنتی قدیمی را دارد، به علاوهی ایراد بزرگ تازهای که ایجاد گسست فرهنگی و منسوخ ساختن مهارت خواندن و فهم متون کهن است.
در نتیجه خط کنونی هم کمابیش به همان اندازه دشوار یاد گرفته میشود. پیش فرضی که در آن هنگام دربارهی تعداد خطوط برسازندهی کلمه وجود داشت هم اشتباه از آب در آمده است. مبنای سادهسازی نشانهها آن بود که هر نشانه را با شمار کمتری از خطوط بنویسند. اما شواهد نشان میدهد که هر حرف از خط تصویری به صورت یک کل درک میشود و مغز تعداد خطها را نمیشمارد که با کم و زیاد شدنشان کار ساده یا سخت شود.
شمار خطهای تشکیل دهندهی یک نشانه
در واقع شواهدی هست که نشان میدهد خط سنتی برای خوانده شدن کارآمدتر بوده، و کم شدن شمار خطوط خواندن خط ساده شده را با خطا و کندی مواجه میکند. در واقع تنها برای نشانههایی با بیش از ۲۱ جزء است که سادهسازی سودمند و الزامی است، و اینها در خط چینی بسیار اندک و حاشیهای هستند. البته نوشتن دستی با خط تازه سادهتر و سریعتر است، اما با توجه به الکترونیکی شدن نوشتار طی دهههای گذشته، این برتری عملا کاربرد خود را از دست داده است.[34] هدف اصلی سازندگان و تحمیل کنندگان خط ساده شده احتمالا خارج از این بحثها بوده و برای قطع کردن سنت فرهنگی چین و بازتعریف نظامی نو از معناها چنین میکردهاند، که دعوی اصلی کمونیستها بوده و در آسیای میانه و قفقاز دقیقا با همین استدلال به نابودی خط و زبان پارسی منتهی شد.
تلاشها برای نوشتن زبان چینی با خط الفبایی دو موج اصلی داشته است. در دوران جمهوری و پیش از به قدرت رسیدن کمونیستها تلاشی در این راستا صورت گرفت تا با الفبای لاتین چینی را بنویسند و این امروز «پینیین» نامیده میشود. اما این حرکت پس از به قدرت رسیدن مائو موقوف شد. پیش از آن در سال ۵۲۹۲ (۱۲۹۲/ ۱۹۱۳م.) هم خطی به اسم ژو یین زیمو پیشنهاد شد که از خود نشانههای چینی برای ثبت آواها بهره میبرد. این خط هرگز مقبولیت سیاسی پیدا نکرد اما در جرگههای دانشگاهی و به ویژه در تایوان برای ثبت آواها و هجاها در لغتنامهها به کار گرفته میشود.
برگی از «شوئو ون جیه زی» نوشته شده در دوران سونگ شمالی، حدود سال ۴۴۰۰ (قرن دهم و یازدهم م.)
- Gnanadesikan, 2009: 73. ↑
- Initial ↑
- final ↑
- tone ↑
- Gnanadesikan, 2009: 67. ↑
- Rogers, 2005: 31. ↑
- logogram ↑
- Morphogram ↑
- Rogers, 2005: 14. ↑
- Rogers, 2005: 32-33. ↑
- Rogers, 2005: 34. ↑
- Rogers, 2005: 37. ↑
- radical ↑
- Rogers, 2005: 44. ↑
- Norman, 1988: 73. ↑
- Rogers, 2005: 44. ↑
- Keightley, 1996: 68–95; Boltz, 1986: 420–436.. ↑
- Scapulimancy ↑
- Pyromancy ↑
- Rogers, 2005: 30. ↑
- Gnanadesikan, 2009: 61; Rogers, 2005: 30. ↑
- Gnanadesikan, 2009: 62. ↑
- Gnanadesikan, 2009: 62. ↑
- Lewis, 1999. ↑
- Nylan, 1994: 83-145. ↑
- Martin Kern ↑
- Xu, 1990: 51–62. ↑
- Bottéro, 2002: 14–33. ↑
- Bottéro, 2002: 14–33. ↑
- Gnanadesikan, 2009: 68. ↑
- Rogers, 2005: 45. ↑
- Rogers, 2005: 22. ↑
- Rogers, 2005: 23. ↑
-
Rogers, 2005: 45. ↑
ادامه مطلب: بخش پنجم: خطهای قلمرو تمدن اروپا – گفتار نخست: نویسههای کرتی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب