پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم، دولت‌شهر تبس 

گفتار دوم: دولت‌شهر تبس

تراژدی‌نویسان آتنی کششی عجیب به روایت کردن داستان‌های مربوط به خاندان پادشاهی تبس داشته‌اند، و در سرایندگان پیشتاز یونانی مثل همر نیز الگویی مشابه را می‌توان تشخیص داد. از این رو پیش از ورود به فضای سیاسی و اجتماعی آتن‌ که زاینده‌ی متن مورد نظرمان است،‌ نخست باید بپرسیم چرا آتنی‌ها تا این اندازه شیفته‌ی خاندان حاکم بر تبس بوده‌اند؟

مگر نه این که امروز آتن را قلب تپنده‌ی فرهنگ و تمدن یونانی می‌شمارند و فرض بر آن است که پرجمعیت‌ترین و مرفه‌ترین و زاینده‌ترین دولت‌شهر در یونان باستان، آتن بوده است.

اگر به راستی چنین می‌بوده، آیا طبیعی نبوده که آتنی‌ها درباره‌ی شاهان باستانی خودشان داستان بسرایند و در دولت‌شهرهای دیگر ـ از جمله تبس ـ نیز همین قاعده –یعنی مرکزیت آتن- را ببینیم؟‌

محبوبیت داستان‌هایی که به تبس مربوط می‌شود، نشان می‌دهد که چه‌بسا داستان مرکزیت رقابت‌ناپذیر آتن در میانه‌ی نقشه‌ی یونانی قدیم نتیجه‌ی تحریفی به نسبت دیرآیند محسوب شود، و دست کم شهر تبس به خاطر سنت سیاسی‌اش و شاهان ناماورش در چشم یونانیان و همچنین آتنی‌ها از خودِ‌ آتن برجسته‌تر و پرارج‌تر بوده باشد. برای داوری در این مورد باید به نقشه‌ی یونان باستان بنگریم و بپرسیم که از شهر تبس یعنی زادگاه اودیپ شهریار چه می‌دانیم؟

شهر تبس (به یونانی: تِبای ) از دید بسیاری از یونانیان قدیم بزرگترین و مقتدرترین شهر در یونان مرکزی محسوب می‌شد. این شهر در ضمن از کهن‌ترین مراکز فرهنگی و تمدنی مردم یونانی‌تبار نیز بوده است. قدیمی‌ترین آثار شهرنشینی در این منطقه به دوران موکنای (۱۶۰۰-۱۱۰۰ پ.م.) باز می‌گردد و قدیمی‌ترین نمونه‌ها از خط یونانی نوشته شده (متون خطی ب) در همین منطقه یافت شده‌اند. بر مبنای همین اسناد می‌دانیم که در آن دوران مردم این شهر را «تِقوای» و «تِگوایس» (*Tʰēgʷai̮s) می‌نامیده‌اند و این همان است که به تِبای و بعدتر تِبِس تغییر یافته است.

شهر تبس احتمالا کهن‌ترین شهر حصارداری بوده که مردم یونانی‌زبان ساخته‌اند. در دوره‌ی هیتی‌ها این شهر با مراکز کهن فرهنگ یونانی به ویژه میلتوس (به هیتی: میلاواتا، مرکز استان ایونیه‌ی هخامنشی) و قبرس (به هیتی: آلاشیا) پیوندهایی داشته است و حتا حدس زده‌اند که در دوره‌ی آمن‌حوتپ سوم در اسناد مصری نیز نامش آمده است.[1] دایره‌ی نفوذ این شهر باستانی از کوه هلیکون[2] تا جزیره‌ی اوبویا[3] گسترده می‌شده و در زمان خودش یکی از بزرگترین شهرهای شبه جزیره‌ی یونان محسوب می‌شده است.[4]

در متون همری این شهر «تبسِ هفت دروازه» نامیده شده[5] و آشکار است که در قرن هشتم و نهم پیش از میلاد که سروده‌های همری پدید آمده، نزد یونانیانِ ساکن آناتولی شهری مهم قلمداد می‌شده است.

در واقع کهن‌ترین آفریده‌های ادبی در زبان یونانی سه نسل و سه سبک متفاوت از متون را در بر می‌گیرند. پیشتاز این مجموعه حماسه‌های همری است که به سرنوشت شهر تروا در آناتولی مربوط می‌شود و احتمالا در فاصله‌ی ‌سال‌های ۸۵۰-۷۵۰ پ.م. سروده شده. پس از آن حماسه‌های تبای قرار می‌گیرند که به رخدادهای شهر تبس مربوط می‌شوند و مجموعه‌ی چهار منظومه‌ی بزرگ بوده‌اند که در فاصله‌ی ۷۵۰- ۵۰۰ پ.م. سروده شده‌اند. تنها پس از این دو موج از شکوفایی ادبی است که نوبت به تراژدی آتنی و رساله‌های افلاطونی می‌رسد که آنها هم ساختاری شبیه به تراژدی دارند و همگی در عصر هخامنشی تدوین شده‌اند. یعنی روایتهای آتنی سومین و دیرآیندترینِ این دوره‌بندی فرهنگی را نشان می‌دهد.

چهار منظومه‌ی تبای به ترتیب داستان‌های اودیپ، پسرانش اِتئوکلس و پولی‌نیکس، نسل بعدی جنگاوران مهاجم به تبس، و آلکمایون را روایت می‌کرده‌اند. پاره‌های جسته و گریخته‌ای از این حماسه‌ها در آثار نویسندگان بعدی نقل شده،[6] اما اصل متون به روزگار ما نرسیده و از این رو به نسخه‌ی اصیل داستان‌هایی که تراژدی‌نویسان آتنی از آن بهره می‌برده‌اند دسترسی نداریم. با این همه روشن است که مرجع اصلی ادیبان آتنی همین روایت‌های مربوط به شهر تبس بوده و بسته به سوگیری‌های سیاسی خود در آن دست می‌برده‌اند. یعنی احتمالا آلودگی شدید همه‌ی این قهرمانان به گناهانی مثل مادرکشی و پدرکشی و برادرکشی در اصل روایت‌ها وجود نداشته و در نسخه‌ی آتنی به مثابه کوششی برای تخریب انگاره‌ی دولت‌شهر نیرومندترِ رقیب ابداع شده است. هرچند از اشاره‌های متون همری بر می‌آید که نشانه‌هایی از این تباهکاری‌ها از ابتدا در اودیپ نمایان بوده است.

چنان‌که نمایان است، آثار ادبی به زبان یونانی اگر بر دستگاه مختصاتی زمانی ـ مکانی بازنموده شوند، نظمی نمایان را از خود نشان می‌دهند. نظمی که از نویسا شدن تدریجی مردم یونانی‌زبان حکایت می‌کند و بسته به نزدیکی یا دوری‌شان با اقوام مستقر در حوزه‌ی تمدن ایرانی –به ویژه فنیقی‌ها- شکل می‌پذیرد.

نخست حماسه‌های همری را در آناتولی داریم و این مصادف است با زمانی که ویرانی‌های فروپاشی عصر برنز ترمیم می‌شود و شهرها بار دیگر در آناتولی گسترش می‌یابند و این بار اینها شهرهایی هستند که قبایل ایرانی‌تباری مانند سکاها در شمال و اسپرده‌ها در مرکز و کاپادوکی‌ها در جنوب و کیمری‌ها در غرب در آن دست بالا را دارند.

این نکته‌ جای توجه دارد که مسیر نشت کردن جریان فرهنگی یاد شده به بالکان سرراست نیست و مستقیم به سمت مقدونیه و ایلوریه و شمال یونان پیش نمی‌رود. بلکه موج اصلی‌اش از آناتولی به منطقه‌ی بوئتیا در مرکز شبه‌جزیره‌ی یونان جریان می‌یابد. این منطقه که تبس مرکزش بوده، چنان‌که گفتیم از کهن‌ترین مراکز استقرار یونانی‌ها محسوب می‌شده و احتمالا پیش از سایر نقاط با دولت‌شهرهای ساحل شرقی مدیترانه و کرانه‌ی جنوبی آناتولی پیوندهای تجاری و فرهنگی داشته است. در حدی که بر اساس اساطیر یونانی بنیانگذار تبس شاهزاده‌ای فنیقی به نام کادموس (نامی سامی: قَدمو، یعنی قدیمی) بوده است. به هر روی آتیکا که در شمال بوئتیا قرار دارد و آتن مرکز آن است، دیرتر بر صحنه‌ی تاریخ و فرهنگ نمایان می‌شود و این پیامد حضور سیاسی و نظامی پارسیان در آن منطقه است.

به این ترتیب باید قدری درباره‌ی افسانه‌ی برتری آتن و تک قطبی بودن زادگاه فرهنگ یونانی درنگ کرد و تردید به خرج داد. از مرور تاریخ ادبیات یونان روشن می‌شود که تا دوران استیلای روم بر بالکان هنوز آتن شهری مهم محسوب نمی‌شده است و شواهد باستان‌شناختی هم نشان می‌دهند که نویسا شدن و اهمیت یافتن آن تازه در میانه‌ی عصر هخامنشی آغاز شده و از پیامدهای نفوذ سیاست پارسیان در بالکان بوده است. در سروده‌های همری اشاره‌هایی بسیار محدود به منطقه‌ی آتیکا را می‌بینیم و در سراسر دوران هخامنشی هنوز قهرمانان محلی و تاریخ خودِ آتن چندان فربه و معتبر قلمداد نمی‌شده که ادیبان و شاعران به آن بپردازند. این نکته بسیار جای توجه دارد که بدنه‌ی تراژدی‌هایی که آتنی‌ها در عصر زرین خود نوشته‌اند، به شخصیت‌هایی مربوط می‌شود که در تبس ـ و نه در آتن ـ می‌زیسته‌اند و این در تاریخ ادبیات موردی غیرعادی به شمار می‌آید.

در سپیده‌دم تاسیس دولت پارسی به دست کوروش است که تازه آتن بر نقشه‌ی تاریخی یونان پدیدار می‌شود و کمی بعدتر برای نخستین بار از تنش میان تبس و آتن خبردار می‌شویم.

در سال ۵۰۶ پ.م. یعنی دوران اوج اقتدار داریوش بزرگ و همان دورانی که نفوذ پارسیان در سراسر یونان گسترش یافت، می‌بینیم که آتنی‌ها می‌کوشند تا شهر پلاته در همسایگی خود را اشغال کنند، اما با دخالت تبسی‌ها که به یاری این شهر می‌آیند، ناکام می‌مانند.

این نکته جای توجه دارد که دو دهه بعد در نبرد پلاته (۴۷۹ پ.م.) که مهمترین و بزرگترین رویارویی سپاهیان ایران و آتنی‌هاست، باز با همین آرایش نیروها روبرو هستیم. یعنی آتنی‌ها و متحدانشان به پلاته حمله می‌کنند و تبسی‌ها با یاری قوای ایرانی در برابرشان مقاومت می‌ورزند، هرچند در نهایت شکست می‌خورند و عقب می‌نشینند. نبرد پلاته را در این معنا شاید بتوان دنباله‌ی زنجیره‌ای از درگیری‌هایی دانست که میان آتن و تبس وجود داشته و پیشینه‌اش به چند دهه پیش باز می‌گشته است. تفسیر این نبرد به مثابه درگیری میان یونانی‌ها و پارسیان از این رو نادرست است و رخدادهای تاریخی را خارج از بافت مستندشان تفسیر می‌کند. هردو طرف درگیر در این نبرد یونانی بودند، با این تفاوت که گروهی با رهبری آتن مهاجم بودند و برای غارت شهر پلاته آمده بودند و گروهی دیگر به رهبری تبس و یاری سپاهیان ایرانی برای دفاع از این شهر قدم به میدان نهاده بودند.

با این همه باید این را در نظر داشت که تبس شهری مقتدر و مستقل بوده و کاملا تابع شاهنشاه هخامنشی نبوده است. چنان‌که در نبرد ترموپولای که به خاطر مقاومت سیصد اسپارتی در آن شهرتی پیدا کرده، شمار سربازان تبسی در میدان نبرد چهارصد تن و بیش از اسپارتی‌ها بوده است.[7] هرچند چنین می‌نماید که نقش تبسی‌ها در این نبرد جای بحث و شبهه‌ی فراوان داشته باشد. چون گویا آمادگی صلح با پارسیان و شکستن اتحادشان با اسپارت را داشته‌اند، و کمی بعد در نبرد پلاته کاملا در جبهه‌ی ایرانیان قرار دارند و در واقع سازنده‌ی اصلی این جبهه هستند.

در میانه‌ی قرن پنجم پ.م. تبس همچنان یکی از نیروهای بزرگ در مرکز یونان بود و به نظر نمی‌رسید از جنگ‌های مادی (کشمکشهای ایرانیان با آتنی‌‌ها و اسپارتی‌ها) ‌آسیب چندانی دیده باشد. در این هنگام سرکش‌ترین دولت‌شهر یونان در برابر پارسیان آتن بود که این سرکشی را در حمله و غارت دولت‌شهرهای همسایه نمایان می‌ساخت. در ۴۵۷ پ.م. اسپارتی‌ها جبهه عوض کردند و با تبسی‌ها در برابر آتنی‌ها متحد شدند و این مقدمه‌ی جنگ‌های پلوپونسی بود که در آن تبسی‌ها و اسپارتی‌ها در یک سو و پلاته و آتن در سوی دیگر قرار داشتند. در ۴۲۷ پ.م. تبسی‌ها پلاته را گرفتند و ویران کردند و در ۴۲۴ پ.م. در نبرد دلیوم با پشتیبانی ناوگان ایران آتنی‌ها را در دریا به سختی شکست دادند.

در ۴۰۴ پ.م. اسپارت و تبس شهر آتن را فتح کردند و آنجا را ویران نمودند. چنان‌که مرسوم است، پس از آن بر سر تقسیم غنایم درگیری‌ای میان فاتحان روی داد و تبسی‌ها که همچنان از حمایت مالی پارسیان برخوردار بودند، رسته‌های نظامی نیرومند خود به نام فالانکس را پدید آوردند و در دو نبرد هالیارتوس (۳۹۵ پ.م.) و کورونیا (۳۹۴ پ.م.) اسپارتی‌ها را در هم شکستند. با این همه درگیری‌ها ادامه یافت تا این که در ۳۷۱ پ.م. تبس در نبرد لوکترا اسپارتی‌ها را قلع و قمع کرد. قدرت تبس در یونان همچنان برپا بود، تا آن که فیلیپ مقدونی در ۳۳۸ پ.م. به آتیکا تاخت و تبسی‌ها را که به یاری آتن آمده بودند، در نبرد خایرونیا قتل عام کرد. تبسی‌ها در ۳۳۵ پ.م. در برابر استیلای مقدونی‌ها قیام کردند، اما اسکندر که تازه به قدرت رسیده بود به این شهر تاخت و آنجا را فتح کرد و کل مردان را به قتل رساند و زنان و کودکان را به بردگی فروخت و شهر باستانی تبس را به کل از صحنه‌ی گیتی محو کرد.

اغلب به خاطر وفاداری نامعقول به افسانه‌ی استقلال یونانیان از ایرانیان، این نکته نادیده انگاشته می‌شود که شبه جزیره‌ی یونان در زمان تازش اسکندر بخشی از قلمرو سیاسی ایران زمین بوده است. سه دولت‌شهر اصلی این قلمرو یعنی آتن و اسپارت و تبس همگی در برابر فیلیپ و اسکندر مقاومت نشان دادند و در گفتمان همه‌شان هم اتصال به ایران و پیوندشان با هخامنشی‌ها نمودار است. در آتن که سرکش‌ترین و ایران‌گریز‌ترین‌شان محسوب می‌شد، دموستنس که سیاستمداری مقتدر و نماینده‌ی مقاومت در برابر مقدونی‌ها بود، در سخنرانی‌هایش آشکارا از پشتیبانی مالی پارسیان از خودش و آتنی‌ها و پیوندش با پارسیان سخن می‌گفت.

به این شکل با مرور تاریخ تبس روشن می‌شود که این دولت‌شهر ـ و نه آتن یا اسپارت ـ قلب یونان محسوب می‌شده است. این شهری است که خط یونانی، نخستین دولت‌شهر یونانی در شبه‌جزیره‌ی یونان، و اولین و دیرپاترین قدرت منطقه‌ای یونانی را پدید آورده است و گرانیگاهی برای تدوین آثار ادبی و اساطیر یونانی بوده است. این شهر در ضمن متحد همیشگی و دیرپای پارسیان بوده و هم در نبرد با آتن و هم هنگام تازش اسکندر خط مقدم جبهه‌ی ایران در برابر دست‌اندازی‌های اقوام حاشیه‌نشین محسوب می‌شده است.

تبس همچنان‌که خاستگاه تراژدی یونانی بود، سرنوشتی تراژیک هم پیدا کرد و نخستین شهری بود که در جریان تازش اسکندر مقدونی به قلمرو ایران زمین به کلی ویران شد. به همین خاطر بعدتر خاطره‌اش به تدریج از یادها رفت و در مقابل شهرهایی مثل آتن و اسپارت که در دوران خودشان درخشش و اهمیت چندانی نداشتند، در مرکز توجه مورخان جای گرفتند.

تبس نه تنها در سیاست، که در اساطیر یونانی هم نقشی کلیدی و مرکزی ایفا می‌کند. این همان شهری است که ماجراهای سِمِله با زئوس در آن رخ داد و این شاهدخت که دختر کادموس فنیقی بود، به فریب زئوس شهوتران گرفتار شد و از او بچه‌دار شد. این فرزند همان دیونوسوس بود که ایزد نامدار مستی و شهود و شور است و ایزد بومی تبس محسوب می‌شود. هراکلس هم دوازده خوان خود را به امر شاه تبس و در این قلمرو به انجام رساند. یعنی به تعبیری می‌توان گفت که زمینه‌ی جغرافیایی بخش عمده‌ی اسطوره‌های یونانی در قلمرو دولت‌شهر تبس واقع شده است.

درباره‌ی جمعیت تبس گمانه‌زنی‌های دانشورانه‌ی اندکی انجام پذیرفته است. اما شواهد موجود نشان می‌دهد که در اوایل هزاره‌ی اول پیش از میلاد از آتن و اسپارت پر جمعیت‌تر بوده و شمار بردگانش نسبت به کل جمعیت کمتر بوده است. با گذر زمان اما تبس به خاطر مقاومت دلیرانه‌اش در برابر اسکندر به کلی ویران شد و چنین بود که به تدریج آتیکا بر بوئتیا پیشی گرفت و آوازه‌ی آتن بر نیکنامی تبس چیره گشت، یا دست کم مورخان امروزی بر سر این تصور توافق کرده‌اند که آن پیشی گرفت و این چیره شد!

‌پاپاداکیس[8] جمعیت بوئتیا ـ جدای از بردگان ـ را در قرن سوم پیش از میلاد حدود شصت و پنج هزار نفر دانسته است و بلوک[9] کل جمعیت شهروندان بوئتیا در دوران کلاسیک ـ یعنی دوران هخامنشی که مورد نظر ماست ـ را صد و پنجاه هزار نفر می‌داند. اما این تخمین‌ها قدری اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. جمعیت استان بوئتیا در سال ۱۳۴۰ (۱۹۶۱ م.) ۱۱۴ هزار نفر بوده و این در شرایطی است که سرزمینی مدرن با تراکم جمعیت بالا را پیشاروی خود داریم، و بی‌شک در دوران پیشامدرن تراکم جمعیت بسیار کمتر بوده است. از این رو تخمین واقع‌گرایانه‌تر آن است که جمعیت تبس و قلمرو پیرامونش را در دوران مورد نظرمان حدود ۷۵ هزار نفر بدانیم. این جمعیت در یازده محله‌ی شهر توزیع شده بوده که اندازه‌هایی کمابیش یکسان داشته‌اند. بنابراین هر محله که در بر گیرنده‌ی یک طایفه بوده، ۶۸۰۰ نفر (و به احتمال بیشتر، نزدیک به پنج هزار نفر) جمعیت داشته که عددی پذیرفتنی است.[10] جمعیتی که در داخل حصارهای شهر تبس زندگی می‌کرده‌اند را تا پیش از ۴۴۶ پ.م.. به حدود ده هزار تن و پس از آن به ۲۴ هزار تن تخمین می‌زنند که کمابیش با جمعیت آتن و اسپارت برابر بوده است.[11]

Image result for ancient greece polis map

مناطق یونان باستان در دوران سوفوکلس: به همسایگی آتیکا با مرکزیت آتن و بوئتیا با مرکزیت تبس توجه کنید.

http://2.bp.blogspot.com/-XZnS0nMjdZU/T8TA1h63-EI/AAAAAAAAELU/fOq14DxstbQ/s1600/yunanistan_siyasi_haritasi.gif

موقعیت شهرهای باستانی بر نقشه‌ی یونان، به جای تبس در شمال و کورینت در جنوب آتن توجه کنید.

سیمون‌اوغلو که نموداری از جمعیت تاریخی شهر تبس به دست داده، این جمعیت ۲۴ هزار نفره را اوجی می‌داند که در سال ۳۶۲ پ.م. تحقق یافته و یک نسل پس از آن در ۳۳۵ پ.م.. با غلبه‌ی اسکندر بر شهر به حدود هزار تن افت کرده و در عمل شهر را خالی از سکنه ساخته است.[12] با این حساب جمعیت و قدرت طایفه‌های تبس از آنچه در آتن این دوران می‌بینیم بیشتر است. چون آتنی‌ها دوازده قبیله بودند و جمعیت شهروندان‌شان در اوج شکوفایی این شهر در عصر باستان بین بیست تا سی هزار نفر نوسان می‌کرده است. البته این در حالتی است که تخمین‌های نامعقول قرن نوزدهمی مثل ۱۲۰ هزار آتنی و چهل هزار مهاجر (کلینتون) یا ۱۸۰ هزار (بویک) یا ۱۹۲ هزار (لیک) شهروند را برای آتن نادیده بگیریم.[13]

این اعداد بر این مبنا برساخته شده که مورخان یاد شده جمله‌ای در کتاب «خاطرات سقراطی» گزنوفون ـ که می‌گوید آتن ده هزار خانه دارد[14] ـ را جدی گرفته‌اند و اعدادی دلبخواه را در این شمار ضرب کرده‌اند تا به اعداد مورد نظرشان برسند. در حالی که هرکس نوشته‌های گزنوفون را دقیق خوانده باشد می‌داند که او اصولا اعداد را با بی‌دقتی به کار می‌گیرد و به ویژه عدد ده هزار را با بسامدی بالا و برای اشاره به مفهوم «خیلی زیاد» مورد استفاده قرار می‌دهد. نمونه‌ی مشهورش هم گزارش‌اش از بازگشت «ده هزار یونانی» در «آناباسیس» است، که از جمع بستن اعداد دیگری که خود در همین کتاب داده روشن می‌شود نادرست بوده و عدد کثرت بوده و نه عددی دقیق و شمارا.

تخمین‌های جدید جمعیت کل آتیکا را در اوج تراکم‌اش در دهه‌ی ۴۳۰ پ.م. سیصد و پنجاه هزار نفر می‌دانند که چهل هزار نفرشان شهروند آزاد و دست کم شصت هزار نفرشان برده[15] محسوب می‌شده‌اند، و دست بالا ده درصد از این جمعیت (سی و پنج هزار تن) در خود شهر آتن زندگی می‌کردند. موریس و شایدل جمعیت آتیکا در پایان جنگ‌های پلوپونسوس را ۲۵۰ هزار تن و شمار ساکنان آتن را در این زمانه‌ی نشیب حدود سی هزار تن می‌دانند.[16]

این را هم باید در نظر داشت که آتن در یونان قدیم شهری بزرگ بوده، اما به هیچ عنوان با مامشهرهای ایرانی مثل شوش و هگمتانه و بابل و بلخ قابل مقایسه نبوده است. آتن به احتمال خیلی زیاد در یونان هم شهری متوسط محسوب می‌شده است. مورخان یونانی قدیم گزارش کرده‌اند که کورینت از آتن بسیار بزرگتر بوده و اقتدار سیاسی تبس بی‌شک بیشتر بوده است.

توکودیدس[17] مورخ نامدار می‌گوید که در سال ۴۱۳ پ.م. اندازه‌ی آتن کمابیش با سیراکوز برابر است، که شهری بوده به نسبت دورافتاده در سیسیل. ناگفته نماند که سیسیل به خاطر خاک حاصلخیزش یکی از قطب‌های جمعیتی و مراکز شهری مهم یونانی‌ها بوده و در قرن پنجم پیش از میلاد حدود ده درصد کل مردم یونانی زبان و دست کم پنج شش شهر با چهل- پنجاه هزار نفر جمعیت را در خود جای می‌داده که مشابهش را در سرزمین اصلی یونان به ندرت می‌بینیم.

شهر مشهور دیگر یونان یعنی اسپارت بی‌شک از آتن و تبس کوچکتر بوده است. کل جمعیت منطقه‌ی لاکونیا و مِسِنیا که زیر استیلای اسپارتی‌ها بوده را به دویست تا دویست و پنجاه هزار نفر تخمین می‌زنند که بخش عمده‌شان برده بوده‌اند. حدود یک هفتم این جمعیت (۱۵٪) به دنبال حمله‌ی اسکندر به این قلمرو کشته شدند، و این تا حدودی به خاطر مقاومت شدید اسپارتی‌ها در برابر هجوم مقدونیان بود، که با همراهی دریاسالاران پارسی انجام می‌گرفت و حتا پس از کشته شدن داریوش سوم هم تا مدتی تداوم داشت. شهروندان اسپارتی که همگی مردان جنگاور برده‌دار بودند، در سال ۴۸۰ پ.م. تنها هشت هزار نفر جمعیت داشتند و این شمار تا ۴۱۸ پ.م. به ۲۴۰۰ تا ۴۸۰۰ تن کاهش یافته بود. پس از حمله‌ی اسکندر شمار ایشان از هزار تن کمتر شده بود و در ۲۴۰ پ.م. به حدود هفتصد تن محدود می‌شد.[18]

این نکته را باید در نظر داشت که روایت امروزین ما از تاریخ یونان باستان همان است که آتنی‌ها تدوین کرده‌اند. از این رو نقش ایشان و دشمنان مهیب‌شان اسپارتی‌ها با اغراقی چشمگیر روایت شده است. تخمین‌های جمعیت‌شناسانه نشان می‌دهد که در قرن پنجم پیش از میلاد تنها ۶٪ از مردم شبه جزیره‌ی یونان در منطقه‌ی آتیکا زندگی می‌کردند که زیر سلطه‌ی آتن بود و اسپارتی‌ها تنها بر ۳٪ جمعیت یونان غلبه داشتند.[19]

به این ترتیب ۹۰٪ جمعیت یونان اصولا ارتباط سیاسی چندانی با آتن و اسپارت نداشته‌اند و بین ده تا بیست دولت‌شهر بزرگ دیگر در این منطقه وجود داشته که چه بسا بسیاری‌شان نفوذی بیش از این دو شهر مشهور داشته‌اند. چنان‌که مثلا سیراکوزی‌ها در سیسیل ۴٪ جمعیت یونانی را زیر فرمان داشته‌اند، که از اسپارت بیشتر است.

در بیشتر کتابهای تاریخی که طی دو قرن گذشته درباره‌ی یونان نوشته شده، نقش تبس، آرگوس و کورینت همواره کمتر از آنچه که سزاوار است تخمین زده شده، در حالی که به احتمال زیاد این دولت‌شهرها از آتن بزرگتر بوده‌اند، و دست کم خود تبس در سراسر عصر هخامنشی گرانیگاه سیاست شبه جزیره‌ی یونان محسوب می‌شده است. چه زمانی که (مثلا در جریان درگیری‌های دوران خشایارشا) ‌همچون متحد و نماینده‌ی شاهنشاه پارسی در یونان عمل می‌کرده، و چه در زمان تازش اسکندر که محور مقابله با هجوم مقدونیان پیش از رسیدن‌شان به دل ایرانشهر بوده است.

این نکته هم باید مورد توجه قرار گیرد که اصولا شهرنشینی در شبه جزیره‌ی یونان امری دیرآیند بوده و تا حدودی پیامد تاسیس شاهنشاهی هخامنشی محسوب می‌شده است. شواهد باستان‌شناختی نشان می‌دهد که تا سال ۵۰۰ پ.م. هنوز شهر بزرگی در یونان وجود نداشته و ۹۰-۹۵٪ جمعیت در روستاهایی با جمعیت چند ده تا چند صد نفره زندگی می‌کرده‌اند.[20]

درست در همین زمان است که استیلای هخامنشیان بر اروپای شرقی و مناطق شمالی بالکان و بخش‌هایی از شبه جزیره‌ی یونان استوار می‌شود و ناگهان جهشی را در شهرنشینی این مناطق می‌بینیم. تا سال ۵۰۰ پ.م. شهرهای یونانی (به جز آن‌هایی که در قلمرو ایران زمین یعنی آناتولی قرار داشتند) در واقع شهرک‌هایی بسیار کوچک بودند که بین هزار تا دو هزار نفر جمعیت داشتند. شمار ساکنان آتن، آرگوس، کورینت، تبس و کنوسوس در این هنگام به حدود پنج هزار تن (و بی‌شک کمتر از ده هزار تن) بالغ می‌شد.[21]

این شهرک‌های کوچک پس از ورود پارسیان به صحنه به سرعت به شهرهایی با چند ده هزار نفر جمعیت ارتقا یافتند و این تا حدودی مدیون ورود شیوه‌های نوین کشاورزی بود که نظام اقتصادی هخامنشیان مبدع و مبلغ آن محسوب می‌شد. این شکوفایی در حدی بوده که موریس و شایدر رشدی پنجاه درصدی را در سرانه‌ی مصرف خوراک در فاصله‌ی ۸۰۰ پ.م. تا ۳۰۰ پ.م. نشان داده‌اند.[22]

در این میان چنین می‌نماید که تبس از نوعی حق تقدم تاریخی برخوردار بوده باشد. یعنی به خاطر شهرنشینی دیرینه‌اش و پیوندهای قدیمی‌اش با آناتولی و آسورستان (که در ایلیاد هم منعکس شده) همچون مرکز جذبی برای نوآوری‌های پارسیان عمل کرده باشد. احتمالا همین عامل باعث شده تبس گرانیگاه اساطیر یونانی قرار بگیرد و در تاریخ شبه جزیره‌ی یونان (فارغ از آن ۶٪ سهم آتن و ۳٪ سهم اسپارت) نقشی کلیدی ایفا کند.

طبقه‌ی اشراف تبس خود را اسپارتوی می‌نامیدند که یعنی «پاشیده‌شدگان!» و اشاره دارد به کادموس (قَدموی فنیقی، بنیانگذار تبس) که دندان‌های اژدهایی که کشته بود را بر زمین پاشید و هریک همچون بذری رویید و مردی جنگاور از آن پدید آمد. این اشراف از همان ابتدای شکل‌گیری دولت هخامنشی خود را با پارسیان مربوط ساخته بودند و این حتا در اساطیرشان هم نمایان است. چنان‌که گفتیم بنیانگذار شهر تبس مردی فنیقی بوده از شهر صور و این از نامش (قَدمو یعنی دیرینه و قدیمی) نیز هویداست، و فنیقی‌ها برای یونانیان قدیم نمادی از مردم شرقی و فرمانبرداری از شاهنشاهان پارسی بوده‌اند. به ویژه شهر صور دژ استوار سیاست هخامنشیان در دریای اژه بود و بعدتر هم که اسکندر به ایران زمین تاخت، شهری که مقاومتی قهرمانانه در برابرش نشان داد همین صور بود.

به این ترتیب نمایان است که افسانه‌های مربوط به تاسیس شهر تبس هم رگه‌هایی از پیوند با سیاست ایرانی را دارد. چنان‌که گفتیم تبس شهری بسیار دیرینه و کهن بوده است، اما روایت‌های تاسیس آن در عصر هخامنشی دستخوش تغییر شد و بر پیوندهایی با قلمرو ایران زمین تاکید کرد. فنیقی بودن کادموس و الگوی بنیان‌گذاری شهر تبس گوشه‌هایی از این پیوندسازی هاست. بنا بر این داستانها کادموس جایگاه تاسیس تبس را به این ترتیب یافت که بنا به سفارش معبد دلفی گاوی را دنبال کرد، و می‌دانیم که این معبد مرکز مذهبی یونانیان برای تبلیغ اقتدار شاهنشاه هخامنشی بود. او همچنین مبدع الفبای فنیقی و معبدهای برافراشته بر تپه‌ها هم دانسته می‌شد، که اولی خاستگاه الفبای یونانی و دومی نیای بنیا آکروپولیس‌ در شهرهایی مثل آتن است.

تبسی‌ها در ارتش هخامنشی هم سرباز داشتند و اصولا آنچه که در منابع به صورت دو جریان متمایزِ جنگ‌های مادی (بین ایرانیان و یونانیان) و نبرد پلوپونسوس (میان آتن و اسپارت) تحریف شده، در اصل زنجیره‌ای پیوسته و درهم بافته از درگیری‌های پراکنده‌ی محلی میان دولت‌شهرهای یونانی هوادار پارس (مانند تبس و آرگوس و اسپارت) است، با دولت‌شهرهای سرکشی که مهمترین‌شان آتن بوده و روایت بازمانده از این جریان را پدید آورده است. به همین خاطر در حمله‌های سپاهیان ایرانی به آتن در دوران خشایارشا بخش مهمی از ارتش شاه را تبسی‌ها تشکیل می‌دهند و مثلا در نبرد پلاته که بزرگترین رویارویی نظامی در این دوران بوده ستون فقرات سپاه ایران تبسی هستند.

در این بافت سیاسی می‌توان این نکته را بهتر دریافت که چرا تبسی‌ها نزد آتنی‌ها آوازه‌ی خوبی نداشته‌اند. در آتن دسته‌ای از اشراف هوادار اسپارتی‌ها بودند و پیوندهایی میان اهالی این شهر و شهرهای همسایه مانند آیگینا و کورینت نیز برقرار بوده است. اما چنین می‌نماید که اتصال سیاسی و اقتصادی روشنی میان آتن و تبس برقرار نبوده باشد و آتنی‌ها تبس را یک «دیگریِ مقتدر» در همسایگی خود قلمداد می‌کرده‌اند. به همین خاطر نیروهای مهیبی مثل ابوالهول نشسته بر سر دروازه‌ی شهر، و گناهانی مثل پدرکشی و زنای با محارم را به مهمترین قهرمان این شهر نسبت می‌دادند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/2/2d/362BCThebanHegemony.png

نقشه‌ی یونان در آستانه‌ی هجوم اسکندر (۳۷۱-۳۶۲ پ.م.): بخشهای آبی نواحی فتح شده به دست مقدونی‌هاست و سرزمینهای زرد بخشهایی هستند که متحد تبس محسوب می‌شوند و در برابر پیشروی مقدونیها مقاومت می‌ورزند

 

 

  1. . Deger-Jalkotzy, 1996: 727.
  2. . Helicon
  3. . Euboia
  4. .Palaima, 2004: 217–246.
  5. .ایلیاد، کتاب چهارم، بند ۴۰۶.
  6. . West, 2003, no. 497.
  7. . هرودوت، کتاب هفتم تواریخ، بندهای ۲۰۴، ۲۲۲، ۲۲۳.
  8. Papadakis
  9. Bloc
  10. . Symeonoglou, 2014: 154.
  11. . Symeonoglou, 2014: 154.
  12. . Symeonoglou, 2014: 155.
  13. .Dyer, 1873: 111.
  14. .گزنوفون، خاطرات سقراطی، کتاب سوم، بندهای ۶ و ۱۴.
  15. . Morris and Scheidel, 2008: 120.
  16. . Morris and Scheidel, 2008: 115.
  17. Thucydides
  18. . Morris and Scheidel, 2008: 116.
  19. . Morris and Scheidel, 2008: 116.
  20. . Morris and Scheidel, 2008: 117.
  21. . Morris and Scheidel, 2008: 117.
  22. . Morris and Scheidel, 2008: 117.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم، سوفوکلسِ شاعر

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب