گفتار سوم: سوفوکلسِ شاعر
سرایندهی «اودیپ شهریار» شاعری آتنی است به نام سوفوکلس که یکی از مهمترین تراژدیسرایان یونان باستان است که آثارشان تا به امروز باقی مانده.
بنیانگذار این سبک ادبی آیسخولوس است که نخستین تراژدی یونانی را با نام «پارسیان» در سال ۴۷۲ پ.م. پدید آورد. آیسخولوس مردی از اهالی الوسیس در نزدیکی آتن بود که مانند سایر اهالی آتن زندگیاش زیر تاثیر ورود دولتشهر آتن به سپهر سیاسی و فرهنگی قلمرو شاهنشاهی پارسیان دگردیسی عمیقی پیدا کرد. زمانی که پانزده ساله بود (در ۵۱۰پ.م.)، کلئیستنِس که سخت از نظم نوین پارسیان در عصر داریوش بزرگ تاثیر پذیرفته بود، بازسازیای اجتماعی و سیاسی را در دولتشهر آتن راهبری کرد. در سن سی و پنج سالگی در نبرد ماراتون (۴۹۰ پ.م.) شرکت کرد و تا پایان عمر به این خاطر فخر میفروخت. ده سال بعد (در ۴۸۰پ.م.) در نبرد سالامیس هم شرکت داشت، هرچند همهی اینها جنگهایی کمدامنه و درگیریهایی محلی بود که یک سویش اهالی آتن بودند و سوی دیگرش سپاهیان یونانی متحد ایران که زیر فرمان سردارانی پارسی میجنگیدند.
نخستین تراژدی یونانی یعنی «پارسیان» که سنگ بنای این سبک ادبی را نهاد، متنی شگفتانگیز است. چون قاعدتا باید فتحنامهای باشد که پیروزی آتنیها بر دشمنی مهاجم را روایت کند، اما در واقع سوگنامهایست که سراسر به بزرگداشت پارسیان و شرح دلیریشان در رویارویی با نفرین خدایان اختصاص یافته است. این متنی بنیانگذار در ادبیات یونانی کهن محسوب میشد و مضمونهایی مانند ارادهی آزاد و حق انتخاب و مسئولیت کردار و دوقطبیهای اخلاقی را برای نخستین بار در ادبیات یونانی مطرح میکرد.
یک نسل پس از آیسخولوس در میان کسانی که از سبک او تقلید میکردند، دو سرایندهی نامدار ظهور کردند که یکیشان اوریپید بود و دیگری سوفوکلس. سوفوکلس وقتی در زمستان سال ۴۰۶ پ.م. درگذشت، نزدیک به نود سال سن داشت،[1] یعنی در زمان جنگ ماراتون کودکی شش هفت ساله بوده است. به این ترتیب سراسر عمر ادبیاش را در دوران زمامداری اردشیر اول و داریوش دوم هخامنشی گذراند، که در این عصر بر آتن نفوذ سیاسی و فرهنگی استواری داشتند.
زندگینامهنویسان سرایش صد و بیست تراژدی را به سوفوکلس نسبت دادهاند، که از آن میان هفت متن تا به امروز باقی مانده است: آژاکس، آنتیگونه، زنان تراکی، الکترا، فیلوکتِتِس، اودیپ در کولونوس و اودیپ شهریار. این متنها منظومههایی مذهبی بودند که داستان شاهان و خدایان را بازگو میکردند و در مراسمی که آتنیها برای بزرگداشت ایزد دیونوسوس برگزار میکردند، به صورت نمایش آیینی اجرا میشدند. در این مراسم تماشاچیها دربارهی نمایشهای گوناگونی که اجرا میشد داوری میکردند.
سوفوکلس ستارهی این آیین و درخشانترین برگزیدهی مردم آتن محسوب میشد. چون از سی باری که در این مراسم شرکت کرد بیست و چهار بار او را به عنوان بهترین سراینده برگزیدند و در شش بار دیگر هم مقام دوم را از آن او دانستند. برای این که مقیاسی از محبوبیتاش به دست آوریم نیکوست گوشزد کنیم که آیسخولوس سیزده بار و اوریپیدس تنها چهار بار در این مراسم در مقام بهترین سراینده برگزیده شدند.
سوفوکلس در یکی از طایفههای محافظهکار آتنی زاده شد. زادگاه او قلمرو طایفهی کولونوسِ سوارکار (هیپِئیوس کولونوس: ) بود که یکی از دوازده قبیلهی تشکیل دهندهی آتن بودند و در شمال غربی این شهر در نزدیکی محل آکادمی افلاطون سکونت داشتند و این همان جایی است که امروز هم در شهر آتن با نام محلهی کولونوس شناخته میشود. کولونوس در سنت قبیلهای اهالی آتن قدیم نام پهلوانی بوده که بنیانگذار این طایفه محسوب میشده و اقامتگاه و آرامگاهش در این منطقه قرار داشته است. جالب آن که آکادمی هم نام خود را از یک پهلوان مشابه به نام آکادموس گرفته که نیای افلاطون بوده و داستان زندگی مشابهی داشته است.
این محله در دوران زندگی سوفوکلس به دو دلیل اهمیت آیینی داشته است. یکی آن که معبدی برای پوزئیدون در آن قرار داشته و دیگر آن که مذبحی برای بزرگداشت سه ایزدبانوی انتقام و نفرین (ارینوسها: ) در آنجا برپا بوده است.
اودیپ در تراژدی «اودیپ در کولونوس» ادعا میکند که آرامگاه اودیپ هم در این محله قرار داشته، هرچند دفن شدن شاه پیشین تبس در آتن قدری بعید است و چه بسا این روایت را خود سوفوکلس برای برکشیدن و مهم جلوه دادن محلهاش و طایفهاش برساخته باشد. این نکته هم جای توجه دارد که سوفوکلس تراژدی «اودیپ در کولونوس» را به این شکل پایان میدهد که شاهزادهی تبسی آرامگاه ابدی خود را در مکان مقدس ارینوسها مییابد و این بدان معناست که تاوان گناهان خود را با رنجهایی که در زندگی کشیده، پرداخت کرده است.
این تراژدی چنین آغاز میشود که اودیپ و دخترش آنتیگونه در محلهی زادگاه سوفوکلس یعنی روستای کولونوس در نزدیکی آتن بر سنگی مینشیند و دهقانی به او نزدیک میشود و از او میخواهد آنجا را ترک کند، چون آن زمین وقف ارینوسها شده و مقدس است.
اودیپ این سخن را نشانهای میداند که از مرگش خبر میدهد، چون همان غیبگویی که از طرف آپولو سرنوشت او را پیشگویی کرده بود، گفته بود که او در زمینی مقدس و متعلق به ارینوسها خواهد مرد. پیوندی که سوفوکلس میان اودیپ و روستای زادگاهش قایل است یکی از محورهای اصلی این تراژدی را تشکیل میدهد و معلوم است که شاعر دربارهاش پافشاری چشمگیری داشته است. چون در همان گشایش داستان میبینیم که دختر دیگر اودیپ ـ ایسمِنِه ـ سوار بر اسب سر میرسد و خبر میدهد که بین دو برادرش بر سر حکومت بر تبس جنگی درگرفته و پیشگویان گفتهاند مکان دفن شدن اودیپ سرنوشت نبرد را تعیین خواهد کرد. یعنی گور اودیپ صاحب خاصیتی جادویی و برکتبخش پنداشته شده است. بعد هم میبینیم که تسئوس شاه افسانهای آتن سر میرسد و از او دلجویی میکند و وی را در پناه خود میگیرد و اودیپ در مقابل برای جبران محبت او میگوید که در همان روستا روی در نقاب خاک خواهد پوشاند تا برکت آرامگاهش نصیب آتنیها شود.
«اودیپ در کولونوس» یکی از کهنترین نمونههایی است که کارآیی زندگینامهی مؤلف در فهم معنای متن را نشان میدهد و استقلال کامل معنای متن از زندگی نویسندهاش را مردود میسازد. اگر ما ندانیم که سوفوکلس اهل کولونوس بوده و دربارهی زادگاهش سخن میگوید، و اگر ندانیم که مخاطبانش از ارجاعهای مکانیاش متوجه محلهای در شهرشان میشوند، سیر کلی داستان را در نخواهیم یافت.
به همین ترتیب این که سوفوکلس در آستانهی مرگ این اثر را تدوین کرده نیز اهمیت دارد. چون او نیز قاعدتا در همان محلهی کولونوس دفن شده و چنین مینماید که شاعر پیر در آستانهی مرگ میکوشیده روایتی باشکوه دربارهی مقبرهی خودش سر هم کند و با دستمایه قرار دادن داستان اودیپ شهریار، اعتباری و ارجی برای زادگاه خود و آرامگاه خود دست و پا کند.
این داستان آشکارا برای برانگیختن حس غرور اعضای طایفهی کولونوس و همچنین همهی آتنیها تدوین شده است. چون در آن میبینیم که تسئوس امر میکند تا اودیپ شهروند افتخاری آتن شود و گروه همسرایان هر از چندی دربارهی زیباییها و عظمت آتن سرودهایی میخوانند. این را هم باید در نظر داشت که تراژدی مورد نظرمان در زمانی تدوین شده که آتنیها در نبرد پلوپونسوس از اسپارتیها شکست خورده و حکومت شهرشان به دست سی تن جبار افتاده بود که یک دستهی متحد از اشرافِ هوادار اسپارت بودند که با خشونت هر مخالفتی را سرکوب میکردند و شمار زیادی از مخالفانشان را هم به قتل رساندند. جالب آن که خاندان افلاطون با این جریان درپیوسته بود و دو تن از داییهای او در میان این سی تن به شمار بودند، و سوفوکلس نیز خود از هواداران همین جریان سرکوبگر بوده است.
- .Sommerstein, 2002: 41. ↑
ادامه مطلب: گفتار چهارم، تراژدی و آیین دیونوسوس