گفتار هشتم: من و نهاد
سویهی دیگری از داستان «اودیپ شهریار»، جنبهای سیاسی دارد. مضمون سیاسی این اثر کمابیش با آنچه که در تراژدی «آژاکس» میبینیم شباهتی دارد، و از یاد نبریم که سوفوکلس همین مضمون کشمکش میان نهاد اجتماعی و منِ فردی و شخصی را به بهترین شکل در «آنتیگونه» نیز پرورده است. دوقطبی اصلی «اودیپ شهریار» چنانکه دیدیم ارادهی من در برابر ارادهی خدایان است که همان مسئلهی جبر و اختیار را صورتبندی میکند. اما در کنار آن چالشی میان خواست من و قواعد نهادهای اجتماعی را هم داریم.
در آتن باستان که سوفوکلس در آن میزیست، نهادهای اجتماعی هنوز در مرتبهی دولتشهری اولیه قرار داشتند و از پیچیدگی بسیار پایینی برخوردار بودند. یعنی قواعد حاکم بر نهاد کمابیش با آداب و رسوم حاکم بر عشیره همسان بود و از همانجا ریشه میگرفت و اغلب در همان نقطه خاتمه مییافت. در «آنتیگونه» سوفوکلس با هنرمندی تمام کشاکش میان اخلاق فردی و وجدان درونی قهرمان داستان را با قواعد و رسوم جمعی نمایش میدهد و این هم یکی از مضمونهایی بوده که در آن دوران موضوع بحث پیشروان و محافظهکاران بوده است.
سوفیستها چنانکه با توجه به اثرپذیریشان از ایران انتظار داریم، از اخلاق فردی و برتری انتخابهای شخصی بر رسوم نهادی دفاع میکردهاند و محافظهکاران که منکر اصالت فردها بودند، اطاعت محضشان از قوانین دولتشهر را طلب میکردند. افلاطون کسی است که چنین اطاعتی را صورتبندی فلسفی کرده و سوفوکلس همان را در قالبی نمایشی بازگو کرده است.
در «اودیپ شهریار» همین کشمکش را تنها در ساحت سیاسی میبینیم. این مضمون بهتر از هرجا در نقطهای از داستان پرورده شده که اودیپ به هویت خویش آگاه میشود. این صحنه همان بحران برخاسته از شناسایی هویت خویش و سردرگمیهای برخاسته از آن را در سطحی سیاسی بازتولید میکند. وقتی پیکی از کورینت سر میرسد و خبر مرگ پولیبوس (شاه کورینت و پدرخواندهی اودیپ) را میدهد، همه گمان میکنند که اودیپ شاه بعدی کورینت خواهد بود، چرا که همه -از جمله خود اودیپ- پولیبوس را پدر قهرمان داستان میپندارند. اما ناگهان پیکی که این خبر را آورده، همان چوپانی از آب در میآید که او را به خاندان پولیبوس رسانده، و معلوم میشود که او پسرخواندهی شاه پیشین کورینت است، و بنابراین مشروعیتی برای حکومت بر این شهر ندارد. اودیپ خود در این مورد صادقانه برخورد میکند و زمانی که سرسختانه هویت راستین خود را جستجو میکند، این راز را میجوید و میپذیرد و اشاره میکند که حتا اگر تا سه نسل قبل برده بوده باشد هم ابایی از پذیرش حقیقت ندارد.
اما حقیقت از بردگی هم خطرناکتر است یعنی بلافاصله معلوم میشود که اودیپ به جای آن که وارث تاج و تخت کورینت باشد، فرزند شاه درگذشتهی تبس است. اودیپ که پیشتر این مقام را به خاطر عقل و درایت خود و از میان بردن ابوالهول به دست آورده بود، با افشای این راز مشروعیتی متفاوت و وراثتی بر تاج و تخت خویش پیدا میکند، و همزمان این مشروعیت را از دست میدهد. چون معلوم میشود که هم مرتکب پدرکشی شده و هم با مادر خود زنا کرده است.
پیام داستان به قدر کافی روشن است. قهرمانی که به نیروهای درونی خویش، یعنی عقل و زیرکیاش تکیه میکند، هویت نهادین اشرافیاش را از دست میدهد و هویت راستین شاهانهاش را با نفرینی مهیب آلوده میسازد. اودیپ در این روایت به انگارهای آرمانی شده و بسیار منفی از سوفیستها شباهت دارد. مردی صادق و جستجوگر حقیقت که تباری شاهانه و دستاوردهایی شگفتانگیز دارد، اما به خاطر تکیهی بیش از حد به ارادهی آزاد و عقل خویش تقدیری مهیب را دربارهی خویش برآورده میکند. او همزمان با فاش شدن هویتاش مشروعیتی را که پیشتر با عقل و اراده به دست آورده بود با استدلالی دودمانی و ژنتیکی هم تثبیت میکند، و همزمان هر دو را با بازی تقدیر از دست میدهد.
از گفتگوهایی که پیشتر در متن دیدهایم، این نکته روشن میشود که اودیپ در واقع سیاستمداری بسیار زیرک است. در آنجا که تیرسیاس پیشگو فاش میکند که او قاتل پدرش است، شک میکند که شاید تیرسیاس و داییاش کرئون برای نابود کردناش دسیسهای چیده باشند. پس هوشمندانه میپرسد که تیرسیاس غیبگو در زمان قتل لائیوس توانایی روشنبینی خود را داشته یا نه؟ و وقتی پاسخ مثبت میشنود میپرسد که پس چرا در آن هنگام وی را به عنوان قاتل معرفی نکرده بود؟[1]
تصوری هم که دربارهی دسیسهچینی کرئون در ذهن میپرورد هرچند از نگاه دانای کل داستان بدبینانه و پارانوئید مینماید، اما اگر از درون بافت روایت نگریسته شود، معقول و منطقی است.
جالب آن است که اگر «اودیپ در کولونوس» و «آنتیگونه» را کنار «اودیپ شهریار» بگذاریم، به شباهتی میان کرئون و خواهرزادهاش اودیپ پی میبریم. هردوی اینان زمانی حکومت تبس را در دست دارند و هر دو از سوی پیشگوها زنهار مییابند که بخت و تقدیر رویارویشان قرار دارد. هردو در ابتدای کار پیشگوها را به دروغگویی متهم میکنند و به دنبال راهی برای دگرگون ساختن بخت میگردند. در هردو مورد هم رد پای کشمکش من و نهاد را میبینیم یعنی قواعد اجتماعی و خیر عمومی مستقر در دولتشهر است که با خواست و ارادهی شاه در تقابل قرار میگیرد و آن را درهم میشکند.
با این همه کرئون به سرعت فروتنی به خرج میدهد و میکوشد خطای خود را جبران کند و ارادهی خدایان را بپذیرد. در حالی که اودیپ تا پایان کار سرکشی پیشه میکند و میخواهد با عقل و خواست خویش مشکل را حل کند یعنی این دو شیوههای محافظهکار و نواندیش برای رویارویی با تنشهای بنیادین را نشان میدهند، رویکردهایی که بر اساس پذیرش یا انکار جبر سرنوشت پیریزی شده است.
- Sophocles, Oedipus Tyrannus, 555-570. ↑
ادامه مطلب: گفتار نهم، اخلاق و تراژدی