پنجشنبه , آذر 22 1403

نشست نخست: اخلاق، حق و انتخاب: حق من و حق دیگری؛ تکلیف، وظیفه و هدف 1399/02/22

اخلاق، حق و انتخاب: حق من و حق دیگری؛ تکلیف، وظیفه و هدف

نشست نخست: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

شباهنگ رشیدی: سه پرسش دارم که تا حدی به پاسخهاش فکر کرده‌‌ام، اما نمی‌‌دانم چه‌‌قدر صحیح هستند.

۱) آیا صدور فرمانهای اخلاقی به مرجعیتی متافیزیکی، از جنس دین یا باورهای مرتبط با امر قدسی، نیازمند است؟‌‌ یعنی اخلاق زیرسیستمی در درون نظام دین است یا شاکله‌‌ای مستقل است که با آن همپوشانی دارد؟ در حالت اخیر ارتباط این دو چگونه توضیح داده می‌‌شود؟

– بهتر است اخلاقی شخصی که مستقل از اخلاق نهادی و عرفی است پدید آید.

۲) ماهیت داوری اخلاقی و معیارهای درپیوسته با آن (وجدان، عرف، شرع و …) چیست؟ قطعیت و قاطعیت در داوری‌‌های اخلاقی چگونه برآورده می‌‌شوند و چه ارزشی دارند؟ آیا ارزیابی اخلاقی خود امری اخلاقی است؟

– داوری باید بر مبنای یک دستگاه نظری منسجم انجام شود. به گمانم ارزیابی اخلاقی هم اگر از جنس قضاوت باشد نمی‌‌تواند اخلاقی باشد، چون شخص را هدف می‌‌گیرد نه کنش را. منسجم نیست، چون مبنای آن قواعد نهادی‌‌ای است که پراکنده و نامسنجم هستند.

۳) شبکه‌‌های اجتماعی تا چه میزان بر پیدایش اخلاق شخصی و جایگزینی داوری به جای قضاوت در طول زمان اثرگذار بوده‌‌اند؟

– به‌‌گمانم در طول زمان با بررسی قضاوت‌‌ها و واکنش‌‌ها و بررسی مشاهدات و … می‌‌توان بهتر داوری کرد. با توجه به طرح مسائلی که خارج از عرف و قواعد اجتماعی دیرینه بوده‌‌اند، شبکه‌‌های اجتماعی تغییراتی را در سبک زندگی و رفتارهای اجتماعی پدید آورده‌‌اند. بسیاری اوقات ماندگاری نظرات موجب تامل و افزایش داوری‌‌های عقلانی و پالایش رفتارهای بی‌‌اخلاقی می‌‌شود. جامعه اما از اثرات آنها بیشتر با عنوان کج‌‌رویها، آسیبها، ساختارشکنیها و‌‌ ناهنجاریهای اجتماعی یاد می‌‌کند.

بهنوش عافیت‌‌طلب: بر اساس درس‌‌گفتارها درباره‌‌ی پرسش نخست می‌‌توانم بگویم که اخلاق از «من» برمی‌‌آید و وجدان «من» مرجع انتخاب نیک و بد است، ولی دین یک نهاد است.

شباهنگ رشیدی: درست است. این همان اخلاق شخصی برساخته از دستگاهی نظری است.

فرشته امامی: درباره‌‌ی پرسش دوم آیا دوگانه‌‌ی خوب و بد در ارزیابی اخلاق بر اساس معنا یا ماهیت یک عمل برآورده می‌‌شود یا بر اساس اثری که بر «قلبم» دیگران دارد؟

شباهنگ رشیدی: ماهیت عمل از دیدگاه نهاد یا من خودمختار؟ فکر می‌‌کنم باید میان این دو تفاوت بگذاریم.

بهنوش عافیت‌‌طلب: درباره‌‌ی پرسش دوم به گمانم معیار تشخیص کار نیک و بد «قلبم» است.

معصومه وهبی: در مورد سوال دومت شباهنگ جان، می‌‌شود این را گفت که قطعیت در داوری اخلاقی نداریم. برای اینکه درباره‌‌ی سه‌‌گانه‌‌ی نیت و مسئولیت و کردار هیچ‌‌گاه به قطعیت نمی‌‌رسیم. ناچاریم که با قاطعیت داوری اخلاقی داشته باشیم چون برای اخلاقی رفتار کردن به آن نیاز داریم.

علیرضا کسمایی مقدم: در واقع، در هیچ شناختی قطعیت نداریم. هرچند باید با قاطعیت عمل کنیم.

معصومه وهبی: دوستان پرسشی که برای من پیش آمده این است که به نظرم تحلیل نیت، مسئولیت و داوری اخلاقی در مورد دیگری دشوار هست و در آن درصد خطا بسیار هست و ممکن است به مهر لطمه بزند. چگونه می‌‌توانیم این خطا را کم کنیم و ماهیچه‌‌ی داوری اخلاقی را پرورش بدهیم؟

آیدا محمدی: به نظر من این امر پیمانها را بازتعریف می‌‌کند و مهر را تقویت می‌‌کند، چون با راستی پیوند دارد. هرچند ممکن است در ظاهر سخت باشد.

معصومه وهبی: موافقم آیدا جان، آن چه که درباره‌‌ی لطمه خوردن مهر گفتم به دلیل داوری‌‌ای هست که درباره‌‌ی نیت آدمها می‌‌کنم. راستش، وقتی این داوری را نکنم و خوش‌‌بینانه نگاه کنم مهر ورزیدن برایم راحت‌‌تر است. آیا ما برای اخلاقی رفتار کردن ناگزیر از داوری اخلاقی هستیم؟

علیرضا کسمایی مقدم: چگونه می‌‌توان به معیارهای دقیقی رسید که از اظهار نظرهای شخصی به دور باشد؟

معصومه وهبی: اظهار نظر و داوری ما که قاعدتا شخصی هست. حرفم این بود که در تحلیل نیت و مسئولیت چگونه خطاها را کم کنیم؟ چون بخشی از دستگاه شناسنده‌‌ی ما عاطفی-هیجانی است و خطا در آن بسیار است.

مریم خالصی: معصومه جان، فكر مى‌‌كنم هنگامی كه روابطی انسانى را برقرار مى‌‌كنيم، خوب است كه بنيان و اساس رابطه درست تعريف بشود تا در ادامه‌‌ى راه نه به من و نه به ديگرى صدمه بخورد یا كمتر صدمه بخورد. اگر هم تاكنون چنين تعريفى در رابطه نداشته‌‌ايم، مي‌‌شود رابطه را بازتعريف كرد. به نظر من این كمك مى‌‌كند که در داورى اخلاقى مهر كمتر صدمه بخورد.

مهرداد گشایشی: پیش از شروع بهتر نيست چهارچوبي براي شيوه‌‌ي مباحثه در نظر بگيريم؟

لیلا امینی: در این بحث گروهی هر کسی پرسش خود را مطرح می‌‌کند و هر کسی پاسخی را که به نظرش درست می‌‌رسد می‌‌گوید. موضوع و چهارچوب بحث هم همان سرفصل درس‌‌گفتارها است. نشست بعدی پرسشها و پاسخها میان دانشجویان و دکتر وکیلی هست.

مهرداد گشایشی: منظورم این بود که برای عملی کردن این روند آیا روشی در نظر گرفته می‌‌شود؟ در حقیقت، آنچه که در حال رخ دادن است شالوده ای از پرسشها و پاسخها و نظرهای در هم تنیده است که دنبال کردنشان سخت به نظر می‌‌رسد.

معصومه وهبی: در کلاسهای تلگرامی پرسشهایمان را مطرح می‌‌کنیم و بر اساس برداشتهایمان از درس‌‌گفتارها درباره‌‌‌‌ی آنها بحث می‌‌کنیم. شما می‌‌توانید پرسش یا ابهامی را که از بحث کلاس برایتان پیش آمده بپرسید.

آیدا محمدی: صحبت‌‌های شروین جان را که گوش می‌‌کردم، این پرسش به ذهنم رسید که آیا گاهی پذیرفتن مسئولیت می‌‌تواند «قلبم» را پایین بیاورد؟!

شیرین سعادت: به نظر من ممکن است پذیرش مسئولیت «قلبم» را پایین بیاورد، ولی «وجدان» را هم بالا می‌‌برد و از برای آن آرامشی به آدم می‌‌دهد.

فرشته امامی: اگر بالا و پایین رفتن «قلبم» را یک برآیند از «قلبم» در نظر بگیریم، بسته به هدفی که مسئولیت ایجاد می‌‌کند – که خودش می‌‌تواند یک هدف خوب یا بد باشد – ممکن است «قلبم» را کم یا بیش کند.

علیرضا کسمایی مقدم: این هم مبحث نیت است که یکی از شاخصهاست.

شباهنگ رشیدی: به گمان من هم تعهد و مسئولیت در بسیاری از اوقات «قلبم» را کاهش می‌‌دهد، به‌‌ویژه در زمانهایی که گریزی از پذیرفتن مسئولیت نیست.

آیدا محمدی: البته شاید نوعی تعویق لذت محسوب بشود.

شباهنگ رشیدی: شاید هم گونه‌‌ای دهش باشد، اگر مربوط به عزیزانمان باشد؛ مانند مسئولیت نگهداری و پرورش فرزند.

علیرضا کسمایی مقدم: در واقع، من هم موافق نیستم که «قلبم» را پایین می‌‌آورد.

آیدا محمدی: فکر می‌‌کنم این مسئولیت با مسئولیت رفتار که می‌‌تواند بار اخلاقی داشته باشد متفاوت باشد.

علیرضا کسمایی مقدم: منظور شما کدام مسئولیت است؟

آیدا محمدی: منظورم مسئولیت رفتاری‌‌ای است که ما انجام می‌‌دهیم، یعنی اگر کنشی اخلاقی انجام دهیم پاداش بگیریم و اگر بی‌‌اخلاقی‌‌ای بکنیم تنبیه را بپذیریم.

علیرضا کسمایی مقدم: در این صورت مسئولیت یکی از شاخصهای عمل اخلاقی است، صرف‌‌ نظر از اثری که بر «قلبم» دارد.

شباهنگ رشیدی: اگر آن مسئولیت با میل و خواست مغایر باشد چه؟ «قلبم» حتما کاهش پیدا می‌‌کند. مانند انجام کار دشواری که خوشایند نیست، اما انجامش ضرورت دارد.

فرشته امامی: دشواری فقط لذت را کاهش می‌‌دهد. به نظرم این فقط کاهش یکی از معیارهاست.

علیرضا کسمایی مقدم: اخلاق زمانی است که بخواهی مسئولیتی را بپذیری و نسبت به آن میلی هم پیدا بکنی.

معصومه وهبی: آیدا جان، به نظرم پذیرفتن مسئولیت «قلبم» را پایین نمی‌‌آورد و نوعی داد برقرار می‌‌کند نه دهش. ما مسئولیت را می‌‌پذیریم و ضرری را که به دیگری زده‌‌ایم جبران می‌‌کنیم که این اعتماد را ایجاد می‌‌کند.

علیرضا کسمایی مقدم: کنش اخلاقی «قلبم» را کاهش می‌‌دهد، در حالی که معیار اخلاق افزایش متقابل «قلبم» است.

فرشته امامی: متاسفانه من هر طور محاسبه می‌‌کنم «قلبم» کم نمی‌‌شود! به نظرم مسئولیت نشان از قدرت است و قدرت می‌‌تواند به افزایش بقا و یا شاخص بقا کمک کند. معنا هم در پذیرفتن مسئولیت زاییده می‌‌شود! به جز لذت دیگر متغیرهای «قلبم» افزایش پیدا می‌‌کند.

علیرضا کسمایی مقدم: چرا متاسفانه؟

مریم خالصی: فرشته جان، من هم با شما موافق‌‌ام. مسئوليتهاى جديد باعث شكست تقارنهاى بيشتر و در نتيجه افزايش «قلبم» و نزديك شدن به آرمان مي‌‌شود. گرچه گاهی بعضى از مسئوليتها به ما اِعمال مي‌‌شود.

فرشته امامی: به نظرم حتا اگر اعمال هم بشود، باز برخاسته از توان انجام مسئولیت و قدرت هست.

معصومه وهبی: علیرضا جان، چرا فکر می‌‌کنی کنش اخلاقی «قلبم» را پایین می‌‌آورد؟

مریم خالصی: عليرضا جان، لطفا بيشتر توضيح مي‌‌دهيد؟

علیرضا کسمایی مقدم: کنش اخلاقی با سه معیار نیت، مسئولیت و ارزش کردار تحلیل می‌‌شود. آیا کنشی که «قلبم» فرد را کاهش می‌‌دهد یا می‌‌میراند یا آسیب جدی می‌‌زند اخلاقی است؟

معصومه وهبی: علیرضا جان، منظورت این هست که کردار ما باعث می‌‌شود تا فردی بمیرد یا آسیبی ببیند؟

علیرضا کسمایی مقدم: اگر خود فرد بمیرد!

معصومه وهبی: اگر کرداری باعث مرگ کسی بشود، اخلاقی نیست. پس، بخش سوم که همان ارزش کردار هست پایین هست. مگر این که نیت و مسئولیت را بررسی کنیم و چیزی دیگر ببینیم.

مریم خالصی: من متوجه نشدم؟!

علیرضا کسمایی مقدم: مثل شهادت باسکرویل آمریکایی در دفاع از انقلابیهای [مشروطه‌‌خواهان] تبریزی.

معصومه وهبی: علیرضا جان، می‌‌توانی با سه‌‌گانه‌‌ی نیت، مسئولیت و ارزش کردار بررسی‌‌اش کنی تا اخلاقی بودنش را بفهمی.

معصومه وهبی: جانفشانی‌‌ای که با شهادت پیش می‌‌آید معمولا «قلبم» دیگری‌‌ها را بالا می‌‌برد.

علیرضا کسمایی مقدم: «قلبم» خود را چه؟

معصومه وهبی: بقای خودش را از دست داده ولی بر بقا، قدرت و معنای دیگریها افزوده!

علیرضا کسمایی مقدم: شما نظرتان چیست؟ سه‌‌گانه را دارد، ولی بقای خود را از دست داده است؟

معصومه وهبی: انتخاب با اراده‌‌ی آزاد خودش بوده و باعث شده «قلبم» دیگری‌‌ها بالا برود.

لیلا امینی: فکر کنم در اینجا باید «قلبم» گروه را در نظر گرفت.

علیرضا کسمایی مقدم: یک معیار اخلاق برنده-برنده بودن است.

لیلا امینی: بله، ولی در جنگ «قلبم» جمع مهم است نه فرد.

مریم خالصی: كسى كه براى وطنش شهيد مي‌‌شود، به لحاظ تكاملى بقاى خودش را دارد حفظ مي‌‌كند. منظورم همسر و فرزندانش هست.

معصومه وهبی: رفتار ایثارگرانه‌‌ی مادرانه هم به این نزدیک است.

مریم خالصی: بله، دقيقا. مادر بقاى خود را به لحاظ تكاملى در بقاى فرزندش می‌‌بيند.

علیرضا کسمایی مقدم: این پاسخ درست نیست. قطعا کنش یک شهید وطن اخلاقی است.

معصومه وهبی: به نظر من درست هست. نه فقط «قلبم» خانواده‌‌ی خودش را که «قلبم» هموطنانش را نیز بالا برده است.

علیرضا کسمایی مقدم: اما «قلبم» خودش کاهش یافته است. برای همین باید در بررسی کنش اخلاقی پاسخ صریحی به چنین مواردی داد.

فائزه درخشانی: در مجموع، الزاما «قلبم»اش کاهش نیافته است. ممکن است معنای خیلی زیادی را تجربه کرده باشد.

نوید فردوسی‌‌پور: حتا اگر سربازی برای وطن جانش را از دست بدهد، به لحاظ تكاملى بقاى خودش را حفظ می‌‌کند؟

معصومه وهبی: نوید جان، فکر می‌‌کنی در جان‌‌فشانی برای وطن «قلبم» چگونه تغییر می‌‌کند؟

نوید فردوسی‌‌پور: به نظرم تضادی میان «قلبم» من و قدرت نهاد پیش می‌‌آید. داوری، یا شاید قضاوت، پیچیده‌‌اش می‌‌کند.

معصومه وهبی: درست است. این چالش پیش می‌‌آید، ولی در نهایت به گمانم خودش «قلبم» کل را انتخاب می‌‌کند.

علیرضا کسمایی مقدم: برای کسی که خود را فدای دیگری یا دیگران می‌‌کند چگونه باید داوری کرد؟

مریم خالصی: منظورتان را دقيق‌‌تر مى‌‌فرماييد؟

علیرضا کسمایی مقدم: مانند مادر و فرزند.

معصومه وهبی: آن آدم احترام زیادی را برمی‌‌انگیزد و مردم او را فردی نیک و اخلاقی داوری می‌‌کنند.

مریم خالصی: بحث بقا همين است على جان. به اعتبارى آن فرد بقاى خودش را در بقاى فرزندش يا سرزمينش مى‌‌بيند. بستگى دارد که ما چگونه داريم به قضيه نگاه مى‌‌كنيم.

علیرضا کسمایی مقدم: در این مورد ممکن است بیشتر توضیح دهید؟ چگونه بقای فردی جایگزین بقای نهادی می‌‌شود؟

مریم خالصی: باز هم بستگى دارد به آن نهاد که طبيعى باشد یا ايدئولوژيك. كسى كه فرزندى به دنيا مي‌‌آورد و خانواده‌‌ای را تشكيل مي‌‌دهد، در واقع دارد در راستاى بقاى خودش عمل مي‌‌كند.

علیرضا کسمایی مقدم: این در واقع انتقال ژنوم است که مداری عصبی برای آن در روند تکاملی شکل گرفته است، اما بقای فردی نیست.

مریم خالصی: علمي آن مي‌‌شود همين كه شما گفتيد.

علیرضا کسمایی مقدم: این بقای فردی نیست، مگر اینکه افزایش معنا و لذت را جایگزین بقا کنیم.

مریم خالصی: احتمالا همين طور هم هست. قرار هم نيست ما تا ابد زنده بمانيم: «كل نفس ذائقه الموت».

علیرضا کسمایی مقدم: ولی قرار هست که تا شقایق هست زندگی کنیم.

مریم خالصی: بله، در كل آدميزاد عاقل از مرگ دورى مي‌‌كند، اما شرايط استثنا هم داريم.

نوید فردوسی‌‌پور: در انتقال ژنوم تکلیف سربازهای مجرد که قصد ازدواج ندارند چه می‌‌شود؟!

لیلا امینی: خانواده که دارند.

آیدا محمدی: آنها از دو جنبه رستگار می‌‌شوند!

علیرضا کسمایی مقدم: نوید جان، این پاسخ به مریم عزیز بود که بقای خانواده را جایگزین بقای فردی می‌‌داند.

مریم خالصی: دوستان نوميدمان نكنيد! پس، اگر جنگ بشود، حاضر نيستيد بقایتان را به خطر بندازيد؟!

آیدا محمدی: شاید «من»‌‌هایی که در این جمع نیستند، حاضر باشند!

علیرضا کسمایی مقدم: من حاضرم! نه فقط برای جنگ که در کل حاضر به گذشت هستم، ولی داوری اخلاقی آن چگونه است؟

مریم خالصی: دقیقا همین داورى است.

علیرضا کسمایی مقدم: مریم جان، در مورد مثال باسکرویل دلاور اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که کشته شدن او به‌‌وسیله‌‌ی نهاد انجام شده و خودش بقایش را کم نکرده است. در واقع، دو تا از سه‌‌گانه‌‌ی بررسی، نیت ومسئولیت، با افزایش «قلبم» متقابل است و در سومی، یا ارزش عملکرد، کاسته شدن از بقا را داریم. بنابراین، می‌‌توانیم داوری‌‌ای اخلاقی انجام دهیم.

مریم خالصی: در واقع، كسى كه به جبهه‌‌ی جنگ مي‌‌رود در راستاى حفظ بقاى خود تلاش مي‌‌كند. به نظرم در لايه‌‌ى بقا كسى كه فرزندى به دنيا مي‌‌آورد، بقاى خود را تداوم مى‌‌بخشد. اگر به خاطر فرزند جان خودش را از دست بدهد، انگار كارى در ادامه‌‌ى بقاى خود انجام داده است. گویا اين سيستم در مغز ما گونه‌‌ای برنامه‌‌ریزی شده كه خودكار رخ دهد، گرچه استثنا هم داريم. مثلا زمانى كه مغولها به ايران حمله كردند، نجم‌‌الدين كبرى، موسس فرقه‌‌ى كبرويه، زن و بچه‌‌ی خود را رها کرد و فرار کرد که اکنون درباره‌‌ی دلایلش نمى‌‌خواهم بحث كنم. دو سال پيش شروين جان درس‌‌گفتاری درباره‌‌ی اخلاق طبيعى‌‌شده داشت که، اگر اشتباه نکنم، منظورش آن اخلاقى بود كه بندی طبيعى دارد؛ در مقابل اخلاق كانتى. پس، مسلما كسى كه به خاطر جان خودش، خانواده‌‌اش یا هموطنش مى‌‌جنگد با كسى كه به دلیل عقيده‌‌اش آدم می‌‌كشد تفاوتی بسیار دارد. اخلاق طبيعى در مقابل اخلاقى قرار می‌‌گیرد كه نهاد به فرد مى‌‌آموزد.

علیرضا کسمایی مقدم: سپاسگزارم مریم جان، برای توجهت. فکر می‌‌کنم با کمی کاوش درباره‌‌ی مسائل مطرح شده زوایای تاریک بحث روشن می‌‌شود. به‌‌طور خلاصه بررسی کردن سه‌‌گانه‌‌ی نیت، مسئولیت و ارزش کردار، بر مبنای افزایش متقابل «قلبم»، راهکار داوری اخلاقی کردار است.

مریم خالصی: خواهش مي‌‌كنم على جان. در بحث گروهى‌‌ای که خود شروين عزيز حضور داشته باشند، ابهامات حل خواهد شد.

محمد حمیدی: پرسشی که از داوری اخلاقی به ذهن من می‌‌رسد این است که در دموکراسی‌‌های غربی، فارغ از ارزش‌‌گذاری خوب یا بد برای آنها، آموزه‌‌ی «حق» جایگزین امر «خیر» شده است. هر کسی می‌‌تواند برداشت خود را از امر خیر داشته باشد، اما نمی‌‌تواند این برداشت را به دیگران تعمیم دهد. بنابراین، قواعد مدنی بر حول محور عقلانیت و پیمان اجتماعی تدوین می‌‌گردد که به شکل نظام‌‌مند آن «حقوق بشر» گفته می‌‌شود. در داوری اخلاقی مرزبندی و تفکیک میان قواعد مدنی و داوری اخلاقی، یا برداشت من از امر خیر، کجاست؟ آیا داوری کردن به این معنا درباره‌‌ی دیگران نوعی نقض «حق» محسوب نمی‌‌گردد؟ آیا مثلا قاعده‌‌ی «امر به معروف و نهی از منکر» در همین چارچوب داوری اخلاقی قرار نمی‌‌گیرد؟

علیرضا کسمایی مقدم: نهادهای اجتماعی، قوانین کشوری، احکام دینی-کیفری و مانند اینها هرگز توان همراهی با پیچیدگی‌‌های «من»ها را ندارند. اینها ناچار قواعد رفتاری را در قالب قوانین ساده‌‌سازی می‌‌کنند. بنابراین، معیار داوری اخلاقی در رابطه‌‌ی من با دیگری یا دیگران همان افزایش متقابل «قلبم» است و باید تلاش کردتا قوانین به سوی تسهیل این نوع ارتباط گسترش پیدا کنند.

مریم خالصی: محمد جان، اگر من درست متوجه منظور شما شده باشم؛ تقریبا هیچ متفکری که از دموکراسی دفاع می‌‌کند مدعی این نیست که دموکراسی قرار است «حق» را استنتاج بکند. دموکراسی روشی است برای حل و فصل منازعات اجتماعی و سیاسی. کمااینکه در نظام دادرسی هم نظر قالب و پاسخ قالب حقوق‌‌دانان این است که کل روند دادرسی نه در پی کشف حقیقت، بلکه در پی حل و فصل منازعات است. اتفاقا این با نظر نیچه در کتاب تبارشناسی اخلاق خیلی خوب سازگار است. نیچه می‌‌گوید وقتی قدرتی در جامعه حاکم می‌‌شود باید بتواند اختلافات موجود در آن جامعه را مدیریت کند. در واقع، مدیریت گروههای اجتماعی از مهم‌‌ترین رموز بقای نظام سیاسی است. بنابراین، نظامی شکل می‌‌گیرد که مدعی عینیت است و ادعا می‌‌کند از آن طریق با عدل و داد حکومت می‌‌کند.

جمع‌‌بندی من این است که دموکراسی ربطی به حق ندارد و اصلا روش کشف حقیقت نیست. ایده‌‌ی کشف حقیقت یک ایده‌‌ی افلاطونی است که به دلایل شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان شکل گرفت. آن هنگامی بود که افلاطون و شاگردانش می‌‌خواستند سوفیست‌‌ها را کنار بزنند که سخنورانی چیره‌‌دست بودند. بنابراین، ادعا کردند حقیقتی هست که باید کشف بشود.

علیرضا کسمایی مقدم: بخش نخست پاسختان بسیار عالی و قانع‌‌کننده است، ولی من نمی‌‌پذیرم که حقیقت‌‌جویی ریشه‌‌ای افلاطونی داشته باشد.

مریم خالصی: همان‌‌طور که می‌‌دانید حقیقت‌‌جویی هدف نبوده و به نظر می‌‌رسد این «حقیقت» به‌‌مانند یک ابزار استفاده می‌‌شده است. مثلا افلاطون از زبان سقراط در کتاب ضیافت گفته‌‌ی کاهنه‌‌ای به نام دیوتیما را آورده که می‌‌گوید شما زیبا بسیار دیده‌‌اید، اما من خودِ زیبایی را دیده‌‌ام. نیچه در این باره می‌‌گوید که فلاسفه با ساختارهای زبانی ما را فریب داده‌‌اند. زبان به ما این اجازه را می‌‌دهد که اسم مصدر بسازیم؛ مانند زیبایی. اگر درست متوجه شده باشم، افلاطون جذب اندیشه‌‌های عارفانه‌‌ی شرق بوده. مثلا در اندیشه‌‌ها‌‌ی بودایی پرسش این است که چه کنیم تا از مرگ رهایی پیدا کنیم و اینجا فرضیه‌‌ی تناسخ پیش می‌‌آید. ابوسعید ابوالخیر هم در اسرارالتوحید می‌‌گوید که خیلی بالا و‌‌ پایین کرده و تهش هیچی نبوده، اما خودتان باید جان بکنید تا به این برسید!

علیرضا کسمایی مقدم: اگر اجازه بدهید بحث افلاطون را به زمان و جایگاهی دیگر موکول کنیم. منظور من این بود که تباریابی حق و باطل به جم (جفت معنایی) خیر و شر در گاهان بازمی‌‌گردد و استناد آن به افلاطون، مانند بسیاری از استنادهای فرهنگی ما به افلاطون یا ارسطو، خیلی هم اعتمادپذیر نیست.

مریم خالصی: على جان، من گفتم كه افلاطون مجذوب عرفان شرق بوده. افلاطون و تعدادی از عرفاى شرقی به حقيقتى ارجاع مي‌‌دهند كه دور از دسترس هست. راست و دروغ يا نيك و بد در گاهان عينى و ملموس هست و دور از دسترس نيست.

علیرضا کسمایی مقدم: مریم جان، به گمانم من اشتباه کردم. خیر و شر در گاهان جنبه‌‌ی روان‌‌شناسانه داشته و بعدها جایگاهی استعلایی پیدا می‌‌کند. گرچه همچنان فکر می‌‌کنم تحلیل حق و باطل به افلاطون بازنمی‌‌گردد. منظورتان از عرفای شرقی چه کسانی هستند؟

مریم خالصی: تا جايى كه مي‌‌دانم سروده‌‌هاى گاهان صورت‌‌بندى اخلاقى آيين مهر در ايران هست. در واقع‌‌، زرتشت با به كار بردن جفت‌‌هاى متضاد معنايی نظام مهرى‌‌گرى را اخلاقى كرد. ايزدانى را كه كنشی نااخلاقى داشتند از اعتبار ساقط كرد. پنج ايزد را برتری بخشید كه میان آنها مهم‌‌ترين مقام را مهر دارد. اين ايزدان نماينده‌‌ى عناصری طبيعى هستند؛ مانند واى که نماد باد است و آناهيتا که نماینده‌‌ی آبهاست. ايزد هوم هم به عالم مينو مربوط مي‌‌شود که بعدتر در ادبيات شد شراب! روايتهای بسیاری درباره‌‌ی اين ايزدان داريم. پيشنهاد مى‌‌كنم كتاب زند گاهان شروين جان را بخوانید.

گمان مي‌‌كنم زروانی‌‌ها به آن جنبه‌‌ى استعلايى‌‌ای كه مورد نظر شما هست باور داشته‌‌اند و خير و شر را زاده‌‌شده از يك مادر می‌‌دانسته‌‌اند، نه زرتشتى‌‌ها. زرتشت جهان گيتى و مينو را جفتهایی می‌‌داند که در مقابل هم نيستند، مكمل هم هستند و فعل یکدیگر را تكميل مى‌‌كنند. در آن سو، افلاطون را داريم كه عالم محسوسات را یک بازنمايى از عالم مُثُل می‌‌داند و این عالم محسوس ارزش چندانى ندارد. از دیدگاه او ما بايد براى رسيدن به عالم مثل تلاش كنيم. پس، اگر درست فهمیده باشم، اين دو انديشه با هم متفاوت هستند.

درباره‌‌ی حقيقت هم گفتم که در متون در دسترس ما – كه بيشتر غربى هستند – افلاطون را بنيان‌‌گذار ايده‌‌ى حقيقت مي‌‌دانند. همانطور هم که اشاره کردم دليلش را شرايط آن زمان می‌‌دانم. منظورم هم از عرفان و سنتهاى شرقی‌‌ای مانند آيين بودا این بود كه در آنها اندیشه‌‌ى حقيقت در تناسخ و ناميرايى بازنمايى مي‌‌شود. انگار آدميزاد به لحاظ روانى نياز دارد كه اين گونه فكر كند. راستش، من خودم هم نمي‌‌دانم که در عالم پس از مرگ چه خواهد گذشت و فقط نقل قول كردم.

محمد حمیدی: مریم جان، سپاس از پاسخ‌‌ شما. راستش پرسش من درباره‌‌ی عینیت و هستی‌‌شناسی و کشف حقیقت نبود. پرسشم بیشتر به این موضوع معطوف است که وقتی صحبت از «داوری اخلاقی» می‌‌کنیم – که استاد هم تاکید داشتند وظیفه داریم «داوری اخلاقی» بکنیم – مرزبندی و تفکیک این داوری‌‌ها کجا قرار می‌‌گیرد؟ در نظام‌‌های دموکراسی لیبرال این داوری‌‌ها پذیرفتنی نخواهند بود، اگر در تعارض با «حقوق بشر» یا همان آموزه‌‌ی «حق» قرار بگیرند که قواعد مدنی بر اساس آنها تدوین شده است. پس، اینجا دستگاه انتخابگر با امر «حق» به جای انتخاب «امر خیر یا شر» جایگزین شده است. برای همین، برداشت من از داوری اخلاقی با امر به معروف و نهی از منکر یکسان است.

مریم خالصی: من این را از کلاس زروان آموخته‌‌ام که شروین جان داوری اخلاقی را بر مبنای اخلاق طبیعی بنا نهاده که با متغیر «قلبم»، سرواژه‌‌های قدرت و لذت و بقا و معنا، سنجیده می‌‌شود. امر به معروف و نهی از منکر در یک نظام دینی تعریف می‌‌شود، اما «قلبم» فارغ از نظامهای ایدئولوژیک است.

علیرضا کسمایی مقدم: محمد جان، پرسش شما درباره‌‌ی داوری اخلاقی‌‌ای است که بر مبنای سه‌‌گانه‌‌ی نیت، مسئولیت و ارزش کردار بنا شده و بر اساس افزایش متقابل «قلبم» تنظیم شده است؟ یا درباره‌‌ی حق و باطل است که به نظرم برگردانی است از خیر و شر؟ گاهان به اعلامیه‌‌ی حقوق بشر ربطی ندارد. اگر هم بحث اعلامیه‌‌ی حقوق بشر است که آن هم از خانواده‌‌ی هنجارها یا قواعد نهادی‌‌ای است که بر مبنای تجربیات بشری وضع شده است. برای نمونه، یک برده در امپراطوری روم در برابر کارش هیچ حقوقی نمی‌‌گرفته؛ حق جابه‌‌جایی از محل کار را نداشته؛ حق داشتن سلاح و گرفتن آموزش نظامی نداشته؛ هیچ حق مالکیتی و هیچ حق مدنی‌‌ای نداشته؛ به‌‌مانند کالایی خرید و فروش می‌‌شده و اگر آسیبی می‌‌دیده، حق دفاع نداشته است. در ماده‌‌ی اول اعلامیه‌‌ی حقوق بشر آمده است که همه‌‌ی انسانها آزاد آفریده شده‌‌اند. طبیعتا، این قانون بهتر از قانون بردگی روابط انسانها را تنظیم می‌‌کند. اگر می‌‌شود نمونه‌‌ای بیاورید از یک نظام داوری اخلاقی که با بندی خاص از میثاقها تعارضی داشته باشد.

محمد حمیدی: هنگامی‌‌که نیت، کردار و مسئولیت دیگری را تخمین می‌‌زنیم و موضعی اخلاقی می‌‌گیریم، چگونه می‌‌توان مطمئن بود که حق شهروندی را تضییع نمی‌‌کنیم؟ مثلا آیا اگر مردی به همسرش خیانت می‌‌کند، باید او را داوری اخلاقی بکنیم یا نکنیم؟

معصومه وهبی: به نظر من قرار نیست که داوری اخلاقی باعث تعطیل شدن حقوق مدنی و نقض شدن حق قانونی آدمها بشود. حق و حقوق مدنی به لایه‌‌ی اجتماعی متصل هست. داوری اخلاقی بیشتر به لایه‌‌ی روانی برمی‌‌گردد که در کنار آن می‌‌تواند «من»ها را بیشتر چالاک و کنشگرکند و بعضی از آسیب‌‌پذیری‌‌هایی را کم کند که صرفا با پیروی از حق ایجاد می‌‌شود. به نظرم پیروی صرف از حق و حقوق مدنی باعث کرخت شدن و بی‌‌تفاوت شدن «من»ها در برابر بعضی فجایع می‌‌شود. مانند کسانی که با بی‌‌تفاوتی از کنار مظلومی ‌‌می‌‌گذرند که دارد به او ستم می‌‌شود. در این باره ما باید موضعی مشخص و داوری اخلاقی خود را داشته باشیم، ولی این به معنای دخالت کردن در حوزه‌‌ی حقوقی آنها نیست.

محمد حمیدی: راستش، من هنوز فکر می‌‌کنم که داوری اخلاقی فقط زمانی می‌‌تواند انجام بشود که کاملا شخصی بماند و تعمیم داده نشود، وگرنه عقیده بر حق مقدم خواهد شد.

علیرضا کسمایی مقدم: فکر می‌‌کنم نارسایی ما در پاسخگویی، به علت خامی و ناپختگی‌‌مان در شناخت مفاهیم و توان تحلیل مثالهای عملی است. مثالی را که زدید می‌‌توان از دو سو بررسی کرد: نخست اینکه اگر رابطه‌‌ی مهرآمیز دو نفر به یکدیگر انحصاری باشد، دچار تله‌‌ی عشق شده‌‌اند؛ دوم اینکه خانواده به‌‌مانند یک نهاد در روندی تکاملی برای انتقال ژنوم و بقای نسل بعدی شکل گرفته است. هنجارهایی هم برای تخصیص منابع اقتصادی دو طرف وجود دارد که دامنه‌‌ی رفتار آنها را محدود می‌‌کند. آیا ما مجاز به هنجارشکنی هستیم؟ فکر می‌‌کنم هنجارها هم سیستم‌‌هایی تکاملی هستند که در بازه‌‌ی زمانی‌‌ای که کارایی دارند، مسئولیت کنش ما را وادار به پایبندی به آن می‌‌کنند. آنها گاهی هم کارایی خود را از دست می‌‌دهند، مانند پوشیدن پیراهن آستین بلند در گرمای تموز برای حفظ ظاهر دینی که طبعا پایبندی به آن را مسئولیت برنمی‌‌تابد! البته فکر می‌‌کنم در هر موردی باید پاسخی اختصاصی بدهیم که این تا حدی امر داوری اخلاقی را مشکل می‌‌سازد.

شروين وكيلى: دوستان، بحثها را تمام کنیم تا نشست بعدی که برای پرسش و پاسخ در خدمتتان خواهم بود.

 

 

ادامه مطلب: نشست دوم: بازسازی مهر: پیمان اجتماعی و بازآفرینی مهر در سطح نهاد 1399/03/19

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب