خواست، میل و هدفگذاری: هرم خواست و آرمانیابی
نشست هفتم: ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
حامد علیخانی: در درسگفتارها بیان شد که میل عاطفی-هیجانی و خواست عقلانی است. برای شناخت میل اصیل باید ببینیم آن چیزی که ته دلمان میخواهیم چیست که همان میل اصلیمان است. پرسش این است که آن «ته دل» کجاست؟ آیا عواملی مانند باورها تشکیلدهندهی آن نیست؟ اگر چنین باشد ممکن است همان میلی که از ته دل برمیآید، در گذر زمان با تغییر باورها عوض شود؟ باورهایی که از گفتمانهای متفاوت برآمدهاند – که گاهی نیز ضد هم هستند – همه ادعای افزایش «قلبم» دارند. در چنین شرایطی آیا معیار برگشتن به ته دل کافی است؟ مثلا در ادیان معمولا مواردی هست که پرهیز از عملی که موجب افزایش لذت میشود (تعلیق آن) و در زندگی پس از مرگ باعث افزایش لذت طولانی مدتتر و لایتناهی میشود. نمونهای دیگر این است که نشنیدن موسیقی باعث کاهش لذت در دنیا، ولی افزایش لذتی طولانیتر در آخرت میشود. اگر فردی اعتقاد به این امر پیدا کند طبیعتا پس از مدتی ته دلش دوست ندارد آن کار بهخصوص را انجام دهد و میلش عوض میشود که به نظرش هم منطقی است.
شروين وكيلى: حامد جان، دو نکته در سخنت هست: نخست اینکه بهدرستی میگویی که آن «ته دل» قدری وابسته به شرایط و موقعیت بیرونی تغییر میکند، اما میل هم چنین است و امری ثابت و بسیط نیست. میل، و همچنین خواست، امری است که در یک برش زمانی از پردازش عصبی سیستم برمیآید و سوگیری رفتاریاش را تعیین میکند. ممکن است در اثر آموزشها، منعها، اعتقادها یا دیگر چیزها جهتگیری و شکلش تغییر کند، ولی در آن صورت هم در آن لحظه میل/خواست است. نکتهی دوم آن است که اموری که برانگیزندهی میل هستند دامنهای چندان واگرا ندارند. کسی هم که شنیدن موسیقی را حرام میداند، هنگامیکه آوازی زیبا میشنود لذت میبرد و میل میکند که بیشتر بشنود؛ خواه جلوی خود را به هر دلیلی بگیرد یا نگیرد. اتفاقا برای همین مشترک و پایدار بودن میلهاست که منعها و تابوهای رنگارنگ اجتماعی اغلب بیاثر است و هنر و شادخواری و لذتجویی طی هزار سال گذشته از بلای عقاید زاهدانه جان سالم به در بردهاند.
حامد علیخانی: پس، آیا درست است برای آن معیار «ته دل» بگوییم آن چیزی است که اگر دنیا خالی از هرگونه دستگاه فکری جهتدهندهای بود، آن چیز مورد پسند آدم است. انگار که فردی که در غاری زندگی کرده آن چیز را دوست دارد.
علیرضا کسمایی مقدم: فکر نمیکنم اين تمثیل درست باشد.
شروين وكيلى: شاید دقیقتر باشد اگر بگوییم «ته دل» آن رانهای است که در لحظه بر دیگر رانهها چیرگی دارد و سوگیری رفتار را تعیین میکند، هرچند که شاید چندان هم نپاید.
حامد علیخانی: مشکل اینجاست که دستگاههای فکری هر کدام ادعای افزایش «قلبم» را دارند. چون ابزار اندازهگیری مشخصی وجود ندارد، بهراستی ادعای اینها بهدقت سنجشپذیر نیست. این دستگاههای فکری هم اثری بسیار در سوگیری میل دارند و باعث ایجاد امیال متفاوت در آدمها میشوند. شاید هر کدام از آنها هم تمرین نظریهی زروان را پیشنهاد دهند و بگویند برنامه و نقشههایشان در راستای آرمانشان هم هست.
شروين وكيلى: من مدعی هستم که «قلبم» متغیرهایی عینی و ملموس هستند و تفسیری نیستند. پس، تندرستی و لذت و قدرت و معنا را با شکلی کمیتی و دقیق میتوان اندازهگیری کرد. به این ترتیب، راه بر ادعاهای ناروا برای این شاخصها بسته میشود.
حامد علیخانی: آیا، مانند خرد ناب کانت، چیزی به عنوان میل ناب هم میشود داشت؟
شروين وكيلى: راستش در این مورد، و دربارهی هر چیز ناب و اصیل دیگری، نگاهی انتقادی دارم. قدری بوی مثل افلاطونی از ایدهی ذات برمیخیزد که هم نادرست است و هم خطرناک.
پوریا آزادی: یک نکتهی جالب دربارهی مباحث این دوره دریافتهام. بحث هرم خواست میتواند بخشی مهم از زیربنای یک بوطیقا برای نوشتن داستان/نمایشنامه/فیلمنامه باشد. من تعدادی متن ادبی را با این دید بررسی کردم و نتیجه این بود که میتوان شخصیتهای گوناگون را با ترسیم هرم خواست بهخوبی تحلیل کرد و حتا، فراتر از آن، آفرید. افزون بر این، میتوان بحث کشمکش و دیالکتیک داستان را نیز از دید هرم خواست بررسی کرد که به نظر من ابزاری بسیار نیرومند است.
شروين وكيلى: دقیقا چنین است پوریا جان. چیزکی دارم در این باره مینویسم اتفاقا.
پوریا آزادی: بسیار عالی! پس، حتما خواندنی خواهد بود.
پرسشی هم دربارهی بحث تعویض «قلبم» با نمادهای آن دارم. آیا میشود چنین استدلال کرد که این نمادها در نهادهای اجتماعی ابداع می شوند و تنها در سطح اجتماعی معنا مییابند و در لایههای دیگر حتما باید دوباره به منابع «قلبم» ترجمه شوند؟ آیا در صورتی که این اتفاق رخ ندهد اختلالی رخ داده است؟
شروين وكيلى:آره، پوریا جان. رمزگذاریشان در نهادهای اجتماعی انجام میشود. هرچند باید توجه داشت که بازتولید و تکثیرشان در سطح فرهنگ رخ میدهد و ترجمه شدنشان به عناصری در زیستجهان در سطح روانی تحقق پیدا میکند. پس، به لحاظ کارکردی محدود به یک لایه نیستند.
محبوبه شکوهیفر: در مشاهدهی میل و خواست به موردی دیگر برخوردم که در این دو نمیگنجد. در واقع، به نظر میرسد یک کشش متفاوت از میل باشد. مثلا کسی میل دارد کیک شکلاتی بخورد و خواستش هم همان هست. بعد از خوردن مقداری از آن، میل بیشتر خوردن ندارد و خواست فرد هم این است که بیشتر نخورد. هرچند چیزی از جنس میل او را وادار میکند تا به خوردن ادامه دهد. دربارهی خواب و موارد دیگر هم میشود این را دید. این را چگونه توجیه میکنید؟
شروين وكيلى: در این موارد همان رانهی میل است که فعال است محبوبه جان، یعنی سیستم لذت که روشن شد بیشتریها میکوشند خود را روشن نگه دارند. به این ترتیب است که کیک شکلاتی را تا آخر میخوریم و تا هنگامیکه غذا در بشقابمان مانده دهانمان میجنبد!
علیرضا کسمایی مقدم: تعامل با بازنمایی است که ما را از خوردن بازمیدارد.
زهره نیکو: این شاید پرسشی ابتدایی باشد دربارهی بیشینه کردن «قلبم». رفتارهایی که مثلا معنا را میافزاید، ولی بقا را میکاهد یا یکی از این چهارتا را بیشتر میکند و یکی دیگر را کم میکند. چگونه بسنجیم کدام رفتار اخلاقی هست؟ متنی هست که در این باره نوشته شده باشد؟
شروين وكيلى: زهره جان، تعارض میان چهار شاخص «قلبم» در شکل پایه به نظرم اختلال است. باید به دنبال راهی گشت که هر چهارتا با هم افزایش یابند؛ طبعا نه لزوما با ضرباهنگی مشابه. در شرایطی که تعارضهایی به دلیل شرایط بیرونی بروز میکند، به نظرم باید با وزندهی به هر متغیر و ارزیابی کمیتی آن به داوریای دربارهی بهترین گزینه رسید.
ثریا خنجری: شروین جان، در درسگفتار نخست شما گفتید خواست و میل را بر اساس شدت و احتمال وقوع دستهبندی کنیم، اما نگفتید با نسبتی که به دست میآوریم چه کار کنیم؟ مثلا اگر شدت میلی (۱۰) بود و احتمال وقوعش(1) باید چه کنیم؟ رهایش کنیم؟
شروين وكيلى: ثریا جان، شدت و احتمال، جایگاه میل و خواست را روی هرم خواست نشان میدهد. هر چه احتمال کمتر باشد آن میل/خواست بیشتر به حاشیه رانده میشود و هر چه شدت کمتر باشد بیشتر به کف انتقال پیدا میکند. ترکیب آنها به دست میدهد که چه مواردی را رها کنیم و به جایش کدامها را برگزینیم.
ثریا خنجری: من را یاد آن نکتهای میاندازید که همیشه خودتان دربارهی احتمال کم، اما بسیارِ حساب کردن روی احتمال کم مثال میآورید!
حامد علیخانی: برداشتم این بود که ضرب این شدت و احتمال در هم نشانگر اهمیت آن باشد.
شروين وكيلى: آره، درست است. به عنوان یک شاخص کلی عدد خوبی است.
ثریا خنجری: برداشت من این است که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.
حامد علیخانی: برخی فلاسفه آرمان انسانها را رسیدن به «حقیقت و خیر و جمال» میدانند. به نظر میرسد حقیقت آن چیزی است که لزوما با هوس مطابقت ندارد، ولی از نظر عقلانی باعث افزایش «قلبم» میشود. تلاش برای رسیدن به حقیقت نیز در لایهی معنا به عنوان هدف معرفی میشود. این حقیقت و تلاش برای رسیدن به آن در الگوی زروان چه جایگاهی دارد؟
شروين وكيلى: نکته در اینجاست که از حقیقت دو تعبیر متفاوت داریم. نقطهی واگراییاش هم گویا عصر هخامنشی بوده باشد. یک تعبیر مغانه است که میگوید قانون طبیعی حقیقت است. بنابراین، امر عینی و ملموس و مشاهدهپذیر است که برچسب حقیقت را به خود میپذیرد. دیگری نگرش افلاطونی است که عینیت تجربی را رد میکند و چیزی تخیلی و ذهنی مانند مُثل را به جایش مینشاند. در تاریخ این حقیقت استعلایی و لاهوتی بر نگرش مغانه چیرگی یافته و اخلاقهایی مبتنی بر زهد و انکار تن و گیتی را نتیجه داده است. این دومی به نظرم اصولا حقیقت نیست و از همان دوران افلاطون فریبی سیاسی بیش نبوده است.
محمد حمیدی: نظر شما دربارهی انکار میل و خواست رواقیها و رنج بهدستآمده از خوشبینانه نگاه کردنشان به دیگری و جهان چیست؟
شروين وكيلى: محمد جان، احتمالا دیدهای که به شدت منتقد رویکردهای زاهدانه و مبلغان ترک دنیا هستم. رواقیان هم دستگاه اخلاقی بسیار پرایرادی را تبلیغ میکردهاند که نتیجهاش شد مسیحیت کاتولیک قرون وسطایی.
حامد علیخانی: در مورد دانستن تعبیر مغانهی حقیقت خواندن چه کتابی را پیشنهاد میکنید؟
شروين وكيلى: بحث پایهای دربارهاش را در کتاب زند گاهان آوردهام. نقد آرای افلاطون و چگونگی فاصله گرفتنش از این بدنهی اصلی را هم در کتاب افلاطون شرح دادهام و هر دو کتابنامهای کامل برای مطالعهی بیشتر دارند.
علیرضا کسمایی مقدم: به نظرم تلهی سنمار و تلهی عشق هر دو در ویژگی ثبات مشترکاند در حالیکه راهبرد مهر و جاماسب پویاست.
حامد علیخانی: آیا «من» به کسانی که به آنها مهر دارد اولویتی بالاتر برای افزایش «قلبم» قائل است؟ حدس من پاسخ مثبت به این پرسش است، اما تبعاتی وجود دارد. از پیامدهایش این است که چون منابع محدود است، زمینهی بازی برد-باخت برای کشورها برای کسب منابع و منافع وجود دارد و استعمار به منزلهی برد استعمارگر و باخت مستعمره است که باعث افزایش «قلبم» برای افرادی میشود که در موقعیت جغرافیایی کشور استعمارکننده هستند. آیا کار حاکمان استعمارگر در این شرایط اخلاقی است؟
شروين وكيلى: هر نوع بازی برنده-بازندهای به نظرم نااخلاقی است، مگر در شرایط حدی که مثلا پای جان و دفاع و انتقام و مواردی مشابه در میان باشد. روندهای استعماری مشخصا در شرایطی رخ میدهند که آزمندی راهبر کردار است و نه مهر. نتیجهی آن بیشک نااخلاقی است و کافی است کارنامهی استعمار را مرور کنید تا این را دریابید.
علیرضا کسمایی مقدم: نرسه دست کم در آموزههاي مانوی هم راه مهر و معادل جلوهی مردانهی خدایان پنجگانه از نسل جديد خدایان بوده است. گمان ميکنم یشو زیوه [؟] معادل اسرافیل در اساطير مانوی ميباشد.
شروين وكيلى: دقیقا همینطور است علیرضا جان.
ادامه مطلب: نشست هشتم: بازاندیشی در مفهوم میل: نقد و واسازی میل همچون رانهای زیستی 1399/06/25
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب