مرکز و میدان: شیوههای ساختنِ جمع- در جمع بودن با تمرکز
نشست یازدهم: ۵ آبان ۱۳۹۹
علیرضا کسمایی مقدم: از زمان زرتشت بزرگ خیر و شر وارد عرصهی هستیشناسانه (آنتولوژیک) شد. هرچند در نگاه زرتشت شر جنبهای عدمی داشت و از نبودن هستیِ خیر میتراوید، اما خیر نه مطلق بود و نه فراگیر و هر دم چهرهاش پر از کندهکاریهای اهریمن بدکنش بود. مشکل فراگیری خیر در زایشهای خیالانگیز بشر، مانند انواع فرقههای گنوسی، این گونه بود که خیر و شر در مرحلهای خاص از خیر مطلق زاییده شدند: چون دو برادر سرکش به نبرد برخاستند و هستی یا محصول اهریمن (دمیورژ) پدید آمد؛ چون مهرایزد اشکال متنوع نبرد خیر و شر را از بدن دیوان ساخت؛ چون در عرفان حلقه شبکهی مثبت و منفی از دل عشق سوم صادر شد، از تضاد این دو حرکت و از حرکت، ماده متجلی شد. در بیشتر نحلههای دینی و عرفانی و توحیدی شر اصلا شر نیست. امری عدمی است و از نبود خیر برمیخیزد و ناشی از حکمت بالغهی خداوندی است. خوبی و بدی از تسلیم در برابر ارادهی حق برآمده است، همچون نیلوفر که در آب است. آنگاه که پرسیده شد چرا از آنچه نباید خوردی، این آمد: «ربنا اننا ظلمنا انفسنا» و زمانی هم که در خفا پرسیده شد تو که میدانستی عملت ناشی از خواست من است، گفت: «او ز فعل حق نبد غافل چو ما» و «گفت دانستم ادب بگذاشتم / گفت من هم پاس آنت داشتم [گفت ترسیدم ادب نگذاشتم / گفت هم من پاس آنت داشتم]» پلید آن است که سرکشی میکند، همچون ابلیس که باید منتظر عذاب باشد. تمامی این طرحها ابطالپذیر نیستند و توانایی پژوهش آزمایشگاهی را ندارند و به عرصهی ایمان واگذار میشوند. طرح آخر این که پویایی جاودانهی مهروند بر اساس «قلبم» یک گونه یا یک سیستم پیچیده در یک نقطهی کوچک از هستی بیکران پایهگذاری نمیشود. خیر و شر جایگاه شناختشناسانه (اپیستمولوژیک) دارد و مهمترین آجر است برای بنای نظامی اخلاقی که تنظیمکنندهی روابط میان من و دیگری و هستی است. «گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان / با همان نخوتی که دارد آسمانی میکند.»
شروين وكيلى: آره، علیرضا جان. یک تفاوت چشمگیر و مهم در نگرش مغانه و ادیان سامی هست و آن هم به همین تفکیک سرسختانهی عرصهی خیر و شر است و جدا کردن امر عدمی و شر از خداوند در نگرش مغانه. در ادیان سامی نوعی بازگشت به آرای پیشازرتشتی دیده میشود و خدایان مانند قدیم سرچشمهی هم خیر و هم شر شمرده میشوند.
علیرضا کسمایی مقدم: در آرای عرفانی چگونه است؟
شروين وكيلى: اتفاقا چیزکی در شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری نوشتهام که پیشنویس کتابش به تازگی تمام شده. بسیار جالب است که در عرفان خراسانی گرایش به نگرش مغانه دیده میشود و در مقابل، عرفان عراقی که بصره مرکزش بوده و زیر تاثیر مسیحیت است و زهدگرا همان دیدگاه قدیمی جمع کردن خیر و شر در خداوند تایید میشود. عرفایی مانند شبستری به شیوهای شگفت میان این دو دیدگاه نوسان میکردهاند. شاید چون روایت غالب سیاسی همان نسخهی عراقی-مسیحی بوده که خشونت شاهان و ستم را هم به خدا وصل میکرده و به آن مشروعیت میداده است.
علیرضا کسمایی مقدم: امکان دارد بخشی از کتاب را در دسترس قرار دهید؟ در واقع میخواهم تحلیل ارادهی آزاد را در آثار عرفان خراسانی بدانم.
شروين وكيلى: علیرضا جان، از ماه آینده به جای کلاس تاریخ هنر دورهای برگزار خواهم کرد به اسم «عرفان صوفیانه و حکمت مغانه» که در آن به همین مباحث خواهم پرداخت. بخشهایی از کتاب را هم روی کانالم منتشر خواهم کرد. کتاب البته هنوز تکمیل نشده و نگاشت نخستش پایان یافته. هنوز یکی دو سالی نیاز به کار دارد.
محمد حمیدی: در جامعهای که اخلاق و ارزشهای فردی در تاثیر شرایط نامساعد تخریب شده و در واقع چیزی که محرک عمل انسانهاست اخلاق یا ارزشها نیست، بلکه بقاست، آیا باید منتظر بمانیم تا تکتک افراد ترمیم بشوند یا خودشان را کاملا آگاهانه و بر اساس انتخاب ملزم به پایبندی به یک نظام ارزشی جمعی بکنند؟ در اولین حالت، نخست باید شرایط نامساعد رفع بشود، سپس آدمها احساس امنیت کنند تا اگر چیزی از ارزشها از دست این بحران باقی بماند بهش برگردند که به گمانم اگر هم چنین شود بسیار زمانبر است. در دومین حالت، عمل اخلاقی تبدیل به کنش اجتماعی میشود و وفاداری به جمع باعث میشود عملی به دلیل شمار بسیار افرادی که انجامش میدهند اثرگذار بشود.
شروين وكيلى: محمد جان، فکر میکنم بشود این دو مورد را با هم ترکیب کرد. هایدگر جایی میگوید در زمان جنگ برترین سجایای اخلاقی همزمان با پستترین رذایل در آدمها بروز میکند. در شرایط آشوبگونهای، مانند امروز ما، اخلاقی عمل کردن و پایبندی به مهر جمعی نوعی راهبرد برای بقا هم هست. به گمانم باید به دنبال چنین شیوهای گشت و ملاحظات خودخواهانهی طبیعی آدمها را با چارچوبهای کلانتر جمعی ترکیب کرد.
پوریا آزادی: پرسش من دربارهی سهگانهی من و دیگری و زیستجهان است. چگونه زیباییشناسی نوعی ارتباط میان من و من تعریف میشود؟ در واقع مثلا در مواجهه با یک تابلوی نقاشی این رابطه چگونه است؟
شروين وكيلى: پوریا جان، به نظرم سه گواه داریم بر این که ادراک زیباییشناسانه از ارتباط من با من برمیآید: ۱) سلیقهی زیباییشناسانه و ذوقی زبانی نیست. پیشازبانی است و به شکل آشکارگی تجربه میشود. پس، از عرصهی دیگری مستقل است؛ ۲) ذوق و سلیقهی هنری به شکلی سرراست به ساختار شخصیتی من وابسته است. به این معنا که تجربهی زیستهی یگانهی من اندامی ویژه به ذوق میبخشد. بنابراین، مستقیم با عرصهی من مربوط است؛ ۳) هرچند ما پدیدارهای طبیعی و عناصر جهان را در بافتی زیباییشناسانه ادراک میکنیم، اما معمولا در این لحظات نوعی همبستگی من-جهان و هماهنگی زیستجهان- هستی را هم تجربه میکنیم. به این معنا که زیبایی کهکشانها و درختان و کوهساران به طور مستقیم به حس همبستگی و هماهنگی من با آنها بازمیگردد. پس، زیباییشناسی به عرصهی دیگری یا جهان مربوط نمیشود و خاستگاهش درون من و من است.
محمد حمیدی: انسانی که خویشکاری دارد هستی را جابهجا میکند. چند روز پیش عبدالله عبدالله گفته بود کاری که استاد شجریان در پیوند میان ساکنان ایران فرهنگی کرد، میلیونها انسان نمیتوانستند انجام دهند و این نتیجهی خویشکاری است.
شروين وكيلى: دقیقا اینطور است. نکته اینجاست که خویشکاری همچون راهبردی شخصی برای بیشینه کردن «قلبم» خود و دیگری است؛ الهامبخش است و واگیردار. دیگران با دیدن خویشکاریات یاد میگیرند که چگونه خویشکاری خودشان را تعریف کنند و پیش ببرند. افراد موثر دقیقا برای همین اثرگذار هستند. بیش از آن که به طور مستقیم ردپایی از خود به جا بگذارند، کمک میکنند که دیگران هم به راه بیفتند و به این ترتیب جادههایی کوبیده خواهد شد که پهنا و درازایش به کلی فراتر از گامهای یک فرد است.
ثریا خنجری: پرسشم دربارهی میدان است. یکی از مسائلی که به نظرم میرسد در مورد شکل دادن به میدان، دست کم برای من، وجود دارد این است که با اضطرابی تقریبا همیشگی همراه است. اگرچه ممکن است این اضطراب بیشتر وقتها یک چیز ضمنی و حاشیهای باشد، گاهی هم بسیار اهمیت پیدا میکند. مانند هنگامی که یک رابطه اهمیت پیدا میکند و حیاتی میشود یا رابطهای که میدانیم برنده-برنده نیست، اما بنا بر ضرورت ناگزیر به ادامهاش هستیم، یا رابطهای که مبهم است و درست و حسابی ازش سر در نمیآوریم. رودررویی با این ترس و تنش گاهی آن قدر سخت و توانفرسا میشود که ترجیح میدهیم دایرهی میدانمان را کوچکتر کنیم یا برای ورود افراد تازه به این میدان خطر نپذیریم. میخواستم بدانم میدان داشتن لزوما با این ترسها همراه است؟ یعنی چیزی است که برای داشتنش باید ترس را به جان خرید و درجهای از ترس و اضطراب را همیشه تاب آورد؟
شروين وكيلى: ثریا جان، پیشنهادم در این باره داشتن دهش است، یعنی در آن دامنهای که برایمان شدنی است و میتوانیم، بدون چشمداشت به دیگری و شبکهی دیگریهای پیرامونمان «قلبم» را پیشکش کنیم. به تجربه دیدهام که بسیاری این دهش را بازمیگردانند و به این ترتیب پیوندی دوسویه از جنس داد-دهش شکل میگیرد که همان پیوند مهرآمیز من با دیگری است. نداشتن امنیت معمولا از اینجا سرچشمه میگیرد که ما از ابتدا چشمداشت داد داریم و بیشتر وقتها هم این جبران انجام نمیشود. هر چه دهش بیشتری کنیم، سهمی بزرگتر از «قلبم» بازگشتی را در اختیار خواهیم داشت، برای سرمایهگذاری مجدد بر دهشهای بعدی. میدانمان گسترش بیشتری پیدا میکند، بی آن که نیاز باشد برایش زور بزنیم یا مضطرب باشیم.
ثریا خنجری: حقیقتش من فکر میکنم دهش به فراتر از روابط برمیگردد و کاری است که انسان برای افزودن معنا انجام میدهد. بنابراین، با تنش حضور دیگری و رابطه با جهان همراه نیست. هرچند روابط طولانیمدت و پایدار – که زیربنای ارتباط اجتماعی را تشکیل میدهند – ناگزیر با داد و ستد «قلبم» همراه هستند. پس، گاهی باید اثر این تبادل «قلبم» را دید و به دنبالش رابطه را تنظیم کرد. حقیقتش گمان میکنم این اضطراب بیشتر مربوط به این میشود که آیا به آدمها و روابط میشود اعتماد کرد یا نه؟ آیا میشود رابطه را با میزانی معقول از تغییرات در کنشها ادامه داد؟ به عبارت دیگر، حاشیهای امن برای رابطه وجود دارد که بشود در آن من و دیگری آسیبی نبیند. بیشتر میخواهم بدانم این تنش روبهرو شدن با دیگری را چگونه میشود مدیریت کرد؟ چنین ترسهایی واقعیاند یا زادهی توهم ما (من) هستند؟
علیرضا کسمایی مقدم: فکر میکنم در روابط با دیگران میتوان از آسیبهای احتمالی جلوگیری کرد؛ یعنی روابط را طوری تنظیم کرد که دچار آسیب نشویم که این با دهش تعارضی ندارد.
ثریا خنجری: بله، البته من همیشه از آسیب دیدن نمیترسم. از آسیب زدن هم میترسم.
علیرضا کسمایی مقدم: از لحاظ درونی ما نمیتوانیم آسیب بزنیم.
شروين وكيلى: ثریا جان، راستش تا جایی که دیدهام در ارتباطها، معمولا دیگری صدمهای به من نمیزند، یعنی نمیتواند بزند. مگر اینکه من چنین اجازهای را به او بدهد. بیشتر صدمهها هم آسیبی است که من به من میزند. دلیلش هم بیشتر اوقات اختلال در مرزبندی میان من و دیگری است. پس، به نظرم مهم است که اعتماد به دیگری و ارتباط همافزا با او در قالبی انجام شود که مرزبندی زیستجهان، به طور مشخص تفکیک حریم من-دیگری، شفاف باشد و «قلبم»ی که تبادل میشود معلوم باشد و متعادل. در این حالت بعید است کسی آسیب ببیند.
علیرضا کسمایی مقدم: روشهای کلاهبرداری رو به افزایش است. پس، یا باید تا حدی که میشود اعتماد کرد یا باید دهش داشت.
شروين وكيلى: ترس البته یک واکنش طبیعی با ریشههای پیچیدهی تکاملی است. میشود اگر خواستید بعدها دربارهاش در کلاس زروان هم بحث کنیم.
ثریا خنجری: خب، به نظرم اگر ترس و اضطراب را همخانواده بگیریم، شاید هیچ کس، دست کم در دورهی ما، ازش در امان نباشد. ریشهی بسیاری از ترسها هرگز شناخته نمیشود و تنها انسان به مدت طولانی و با شدتهای پیاپی حملش میکند. بنابراین، همیشه در موردش سردرگمی وجود دارد و بیشتر وقتها هم گمان میکنیم از ضعفی جسمی یا روحی برآمده است که واقعیت ندارد. اگر این بحث در کلاس زروان مطرح بشود به نظرم بسیار مفید است.
شروين وكيلى: حتما، لطفا دوستانی که به این مبحث علاقمند هستند در میانهی آبان ماه گوشزدی کنند که در گزینههای مربوط به ماه بعد بگنجانیمش.
مهرنوش زمانیان: ثریا جان، فکر میکنم این دید که به بهبود کیفیت حضورمان به شکل یک روند نگاه کنیم هم کمک میکند. ما مدام در حال یادگیری هستیم. ممکن است تصمیمی بگیریم که بعدتر به این نتیجه برسیم نباید به دوستی یا همکاری اعتماد بیش از اندازه میداشتیم یا باید مرزها را بهتر مشخص میکردیم. مسئولیت این تصمیم را هم باید بپذیریم. گمان میکنم مشکل اشتباه نکردن یا ترس از اشتباه نکردن این گونه تا حدی مدیریت بشود.
علیرضا کسمایی مقدم: هر روز تجربههای تازهای مییابیم، ولی مبنای داد و دهش الگوی کلی ما می باشد.
شروين وكيلى: مهرنوش جان، در کل قاعدهی خودم این است که به همه اعتماد میکنم و همه را هم مدام محک میزنم. سپس بر مبنای نتیجه تعدیل میکنم آن اعتماد اولیه را. به روش انتخاب طبیعی خود به خود همه چیز در جای درستش قرار میگیرد.
مهرنوش زمانیان: در واقع سیستم همیشه در بیشینهی حالت یادگیری است و این پیشنهاد هم بسیار عالی است. سپاس.
رها مژده: ثریا جان، به نظرم این مبحثی بسیار جالب است و آگاهانه یا ناآگاهانه دغدغهی امروز بیشتر آدمهاست. در جامعهی کنونی ما که کسانی رفتارهای تخریبگر در ارتباطهای نامتوازنشان دارند، داد و ستد «قلبم» بسیار بیشتر از گذشته دیده میشود. شخصا معتقدام هر فردی یک حد برای نزدیک شدن و نزدیک بودن دارد. اگر ارتباط از آن حد بگذرد، یکی از دو طرف یا هر دو زخمی میشوند. اینکه چنین حدی را بتوانیم در روابطمان تشخیص بدهیم، همیشه کار آسانی نیست. ناگزیر اشتباهاتی در انتخاب و گزینش افراد برای میدان شخصی پیش میآید که با دور شدن از آنها و دور کردنشان اصلاحپذیر است. گمان نمیکنم به طور مطلق بشود که در انتخاب افراد اشتباهی پیش نیاید. هرچند میشود با آزمون و خطا شناخت بهنسبت خوبی به دست آورد.
شروين وكيلى: آره، موافقام. آن حد به نظرم به حریم من-دیگری مربوط میشود. معمولا ارتباطهای نزدیک توهم یکی شدن زیستجهان را به دنبال دارد که نادرست است. وقتی من و دیگری گمان میکنند که در حریم دیگری مستقر شدهاند، خرابکاریهایشان شروع میشود!
ثریا خنجری: رها جان، فکر میکنم موضوع به این سادگی هم نباشد. گرچه درست میگویی، اما در رابطه با دیگری ترسی هست که در ارتباط با نزدیکترین افراد هم، مثلا مادر، حملش میکنیم. شاید نمیتوانم درست منظورم را بیان کنم، اما رابطه مانند راه رفتن روی یک طناب است. تعادل داشتن روی آن بسیار مهم است و حفظ تعادل همیشه کار آسانی نیست. ترس از آن زمانی است که نتوان تعادل را حفظ کرد و رابطه پایان مییابد. در آن صورت هر دو نفر یا شاید طرف مقابل بیشتر از من آسیب ببیند.
رها مژده: ثریا جان، گمان میکنم این نوع ترس برای افراد گوناگون شدتهایی متفاوت داشته باشد. شاید برای برخی چنین ترسی کمرنگ هم باشد. این ترس ریشه در رخدادها و تجربههای کودکی با کسانی دارد که به نوعی سرپرست کودک بودهاند. گاهی زخمهایی هست که گذر کردن از آنها ساده نیست و نیاز به کنکاش در ذهنیت و الگوهای ناخودآگاهی دارد. من هم این ترس را درک میکنم و حتا باهاش بسیار کلنجار رفتهام.
شروين وكيلى: بخشیاش تجربهی زیسته است و بخش دیگرش شاید به الگوی اعتماد کردن یا حساب کردن روی دیگران مربوط بشود.
ثریا خنجری: و شاید بخشیاش هم از به رسمیت نشناختن ترسها باشد.
رها مژده: درست است. همیشه از یک منشا سرچشمه نمیگیرد، اما به هر حال یک حالت و الگوی ایجاد شده در ذهن نیمههشیار است. الزاما هم به پنج سال نخست زندگی محدود نیست. شاید این حس و حال از تجربههای فرد در بزرگسالی هم پدید آید. هرچند منشا کودکی معمولا قویتر و سمجتر هست و زخمی عمیقتر هم ایجاد میکند.
ثریا خنجری: اتفاقا من کودکی لوس و ننر و دردانه بودم. همهی بلاها از وقتی شروع شد که دیگر تصمیم گرفتم خانم بزرگ بشوم! سپاس. بسیار دقیق و عمیق موضوع را دیدی.
مهرنوش زمانیان: ثریا جان؛ به نظرم معمولا چیزی که باعث زوال رابطه میشود تنش نیست. شکل مدیریت کردن تنشها مهمتر است. نگرانی این نیست که دعوایی نشود یا سقوطی پیش نیاید. مساله این است که اگر سقوطی بود، چگونه میشود پس از آن برخاست و تصمیمی گرفت که آمادگیای باشد برای مسئولیتپذیریمان. همچنین همهی مسئولیت در برابر کیفیت یک رابطه بر دوش یک نفر نیست. شاید بخشی از احترامی که در رابطه برای طرف دیگر میانگاریم در پذیرفتن این موضوع باشد.
شروين وكيلى: آره، شاخص این است که اصولا تنش چگونه درک میشود؛ به صورت یک تقصیر فردی یا اختلالی در الگوی اندرکنش دو نفر که هر دو باید دربارهاش فکر کنند؟
مهرنوش زمانیان: آیا در زروان باور به خلوت مطلق وجود دارد؟ چه راهبردهایی برای پاسداشت تصمیمها در برابر نیروهای بیرونی/نهادی سوگیر پیشنهاد میکنید؟ یا چه راهبردهایی برای نگهداری از هویت میشناسید؟
شروين وكيلى: مهرنوش جان، منظورت از خلوت مطلق را درست درنیافتم. در کل به نظرم زیستجهان یک آدم سالم لزوما هر سه عنصر من و دیگری و جهان را دارد و همیشه هم دارد. خلوت به معنای حذف کردن دیگری نیست، به معنای ترجیح ارادهگرایانه و هدفمند، ارتباط من-من بر من-دیگری است و کم و زیاد هم دارد. ممکن است از «دامن از صحبت برچیدن» سعدی شروع شود و تا انزوای چلهنشینی ادامه پیدا کند. یا محدود کردن موقت دایرهی ارتباطها و حفظ برخی را در خود بگنجاند. دیگری فقط در حالات بیمارگونه، مثل اوتیسم، به کل حذف میشود.
مهرنوش زمانیان: پرسشم بیشتر دربارهی استقلال تصمیمگیری است و اینکه چه حدودی براش میگذاریم؟ مثلا میدانیم که این روزها نرمافزارها بهگونهای طراحی میشوند که کاربرانشان زمان بیشتری را صرف آنها بکنند که این الزاما آگاهانه رخ نمیدهد. در برابر این نیروهای بیرونیای که نامستقیم میکوشد به رفتار ما شکل بدهد چه کنیم؟ در حالی که خیلی مواقع این هدر رفتن زمان حتا دیده هم نمیشود و شاید به آن آگاه هم نباشیم.
شروين وكيلى: این ماجرا بسیار هم جدی است. از انتشار اخبار جهتدار و دروغین که شکل بازنمایی زیستجهانمان را دستکاری میکند گرفته تا تبلیغات مصرفی که دستگاه میل را مورد حمله قرار میدهد. اینها همه بخشی از ماشین اجتماعی هنجارسازی هستند که بیشتر با تخدیر خواست و سرکوب-حصر میل عمل میکند. گمان میکنم در شرایط کنونی که مدرنیته در مقام پیچیدهترین ماشین هنجارسازی تاریخ پیرامونمان وجود دارد، راهی نداریم مگر اینکه به این ساز و کارها آگاه شویم و در حد امکان واسازیاش کنیم.
مهرنوش زمانیان: در مورد درگیر کردن همهی زیستجهان با خویشکاری فکر میکنم سهم بزرگی که این پیوستگی اثر را پدید میآورد، دگرگونی من در اثر انجام خویشکاری است. منای که تصمیم میگیرد و کاری را انجام میدهد و نتیجهاش را بازبینی میکند، حتا اگر هیچ کس نتیجهی کارش را نبیند، به واسطهی تجربهاش و آگاه بودن به فرایند تصمیمگیری و انجامش دگرگونیای را تجربه میکند که روی کیفیت ادامهی حضورش در زیستجهان اثر میگذارد. این یک دید شخصی است که در نتیجهاش فکر میکنم ضروری است که روی تجربهی انجام هر خویشکاریای حتما نگاه دوبارهای (reflection) باشد و به شکلی ثبت شود و در مرحلهی بعدی به اشتراک گذاشته بشود. نظر شما در این باره چیست؟
شروين وكيلى: کاملا موافقم. فراخوانهای هر از چندی که برای انتخاب خویشکاری به دوستانم میدهم دقیقا برای همین است. چون دیدهام که خویشکاری منها را متمرکز میکند و نیرومندشان میسازد.
مهرنوش زمانیان: پرسشی هم در جایگاه طراح دارم. میدانم که میتوانم با ابزاری آزمایشهایی را طراحی کنم که فرصت بروز رفتارهایی مشخص را در کاربرانشان بیشتر کند و به تصمیمهای افراد جهت بدهد. آیا اجازه دارم خیری را برایشان بخواهم که خودم برای آنها گمان میکنم؟ شاید «قلبم» از دید من تعریفی داشته باشد که از دید دیگری نداشته باشد. این امکان وجود ندارد که کاربر را نسبت به پیامدهای همهی تصمیمهایش آگاه کنیم. در حال حاضر فکر میکنم نخستین حرکت این است که مسئولیت این اثرگذاری را بپذیریم؛ بهعنوان مسئولیت حرفهای و شهروندی. با این حال همچنان برایم مبهم است که شکل اخلاقی این اعمال قدرت چگونه باید باشد؟
شروين وكيلى: آره، به نظرم نه تنها ما مجاز هستیم که برای افزودن «قلبم» در دیگری مداخله کنیم، که در این مورد وظیفهی اخلاقی هم داریم. چون اصولا همهی ما در حال مداخله در سپهر دیگریها هستیم و از این گریزی نیست. آنهایی که مداخله نکردن را تبلیغ میکنند، معمولا میخواهند مسئولیت این مداخلهی ضروری را از سر خود باز کنند یا پایبند نبودنشان به اخلاق را توجیه کنند. ما همیشه در حال دستکاری در «قلبم» دیگری هستیم و به رفتارهایش هم جهت میدهیم. نیاز است که هنگام انجام این کار نتیجه را با معیار «قلبم» محک بزنیم و مراقب باشیم که انتخابهایمان اخلاقی باشد.
بهنوش عافیتطلب: پرسشم دربارهی اخلاق است. هنگامی که میگوییم اخلاق نسبی است و نسبت به من تعریف میشود، دقیقا چه معنایی دارد؟ یعنی هر کسی برای خودش یک چهارچوب اخلاقی میتواند داشته باشد که ممکن است متفاوت از دیگری باشد؟
نوید فردوسیپور: جایی در درسگفتار آمده که اخلاق نسبی هست؟ من برداشتم خلاف این بود.
شروين وكيلى: راستش فکر نمیکنم اخلاق نسبی باشد. چیزی که قاعدهی تکاملی مشترکی میان همهی آدمها و میمونها دارد و با متغیرهایی دقیق مانند «قلبم» صورتبندی میشود هیچ نسبی نیست.
علیرضا کسمایی مقدم: اخلاق نسبی نیست، بلکه مستقل از هنجارهاست و پویا. هر دم بر اساس محک «قلبم» شکل میگیرد.
بهنوش عافیتطلب: گفته شد که اخلاق مطلق و استعلایی نیست و نسبی است؛ یعنی نسبت به من تعریف میشود.
شروين وكيلى: آهان، یک نکته! اخلاق استعلایی و مطلق یک بحث دیگر است. دستگاه اخلاقی معمولا مطلق (یا بر اساس چند گزاره-قانون صورتبندیشده در زبان) و استعلایی (یا برآمده از یک مرجع متافیزیکی) انگاشته میشود. هر دوی اینها به نظرم نادرست است؛ یعنی اخلاق پیشازبانی و فربهتر از قواعد بیانشده در زبان است و مرجعش هم زمینی است و گیتیانه. اینها با نسبی بودن اخلاق متفاوت است. نسبیت اخلاق به این معناست که قواعد تعریف مرز خیر و شر برساختهی اجتماعی هستند و مبنایی عام ندارند.
علیرضا کسمایی مقدم: علیت خطی و جباریت سلسله علل دو انتزاع ریاضی و منطقی از رخدادی واقعی هستند که پشتیبان منطقی جبرگرایی زروانی، دهری، اشعری، مسیحی و نیز مکانیک نیوتونی در بستر زمان خطی است. فروپاشی این دو، سلطهی جبرگرایی را بر انديشهی بشری متزلزل ساخت. فکر میکنم هنجارزدگیهای دینی و عرفی و حقوقی توهم جبر را گسترش داده است؛ چراکه به جای فرآیند زمانبر پردازش انتخاب و کنش، شیوهنامههای آمادهی این هنجارها را اجرا میکنیم. پستانداران پیشرفته نظامهایی خودسازمانده، خودزاینده، خودارجاع، خودآگاه و خودمختار با سطح پیچیدگیای کمتر نسبت به انسان دارند. در آنها به علت شکل نگرفتن نهادها و هنجارها توهم جبر وجود ندارد. انسان برای پرهیز از هنجارزدگی نیازمند داشتن مرکز و میدان و آرمان و خویشکاری است.
شروين وكيلى: آره، اینطور فکر میکنم. همچنین این نکته را بدانید که انگار نظریهی جبر خودش نوعی ماشین گفتمانی اجتماعی برای سرکوب دایرهی گزینشهای منها است.
ادامه مطلب: نشست دوازدهم: بهرهوری و درنگ و خلوت؛ خلوت و جلوت 1399/08/19
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب