ترسیم خودانگاره: ترفندها و تلههای خودانگاره
نشست چهاردهم: ۱۷آذر ۱۳۹۹
هانا آقاپور: شروین ابتدا کلمهی من را معنا میکند و من را خودآگاه میداند و از پیکربندی میگوید و شناسایی خود. سپس اشاره به نخستین انگارهی زرتشت میکند و خویشکاریاش. اینگونه نیست که پیکربندی من با خویشکاریاش تعریف میشود؟
علیرضا کسمایی مقدم: ممکن است پرسشتان را توضيح دهید؟
هانا آقاپور: چفت و بستی که من پیدا میکند، بهنوعی خویشکاری من است؟
فرشته امامی: من هم پرسشی مشابه دارم.
مهرنوش زمانیان: منظورتان این است که من با کاری که انجام میدهد تعریف میشود؟
علیرضا کسمایی مقدم: کاری که انجام میدهید بخشی از شاخصهای شماست.
سعید تفاخ: به نظرم این طور میشود گفت که منای که خویشکاری ندارد من ِ ضعیفی است یا هر چه آن من خویشکاری بیشتری داشته باشد، قویتر ساخته میشود.
نیما کینژاد: من فکر میکنم خویشکاری با من مرکزدار تعریف میشود.
فرشته امامی: نقش خویشکاری و تمرین توصیف خود در خودآگاهی چه قدر است؟
هانا آقاپور: یعنی چه تمرین توصیف خود در خودآگاهی؟
علیرضا کسمایی مقدم: خویشکاری بر اساس آرمان خود و در مواجهه با شرایط مطرح میشود. خویشکاری امری درونزاد است و جهت و شکل آن با شکلگیری نقشه، برنامه، هدف و آرمان در درون هر فردی مشخص میشود.
نیما کینژاد: به عبارتی پیکربندی از من خویشکاری را تعریف نمیکند و عکس این گزاره درست است.
شروین وکیلی: گاهی هم البته مسیر واژگونه طی میشود.
فرشته امامی: اگر درست در خاطرم باشد و درست متوجه شده باشم؛ یک خویشکاری داشتیم که در آن من به توصیف خودش میپردازد یا خودش را در یک داستان بیست دقیقهای توصیف میکند و هر بار ممکن است در توصیفی که از خودش ارائه میدهد به واقعیت خودش نزدیکتر بشود!
علیرضا کسمایی مقدم: این توصیفها به زندگینامهی واقعی نزدیک میشود، ولی زندگینامهی من نیست.
رحمان عزیز هروی: دوستان ممکن است کتابی مرجع معرفی کنید که تاریخوار به آرای دانشمندان پارسی پیرامون پیکربندی من پرداخته باشد؟
لیلا امینی: کتاب خوبی در این مورد نداریم. این مبحث تازه مطرح شده است. اگر متنهای اصلی را بخوانید، شاید پاسختان را بیابید.
عفت جمالیزاده: تا جایی که یادم هست، من با دیگری تعریف میشود.
علیرضا کسمایی مقدم: زندگینامه با دیگری تعریف میشود.
مهرنوش زمانیان: دوستان دربارهی تطبیق خودانگاره و انگاره و شکافی که میان این دو به وجود میآید، چه تجربههایی داشتهاید؟ چگونه انگارهتان را بر اساس خودانگارهتان تنظیم میکنید؟ چهطور خودانگارهتان را با انگارهای که از دیگران میگیرید اصلاح میکنید و این دو و درستیشان را میسنجید؟ چگونه بخشهای نادیدهی خودتان را مرئی میکنید؟
رحمان عزیز هروی: در پاسخ نخستتان استاد گفتند که پس از گرفتن بازخورد از دیگران، ارزیابی نهایی را خودتان انجام دهید؛ یعنی منصفانه از خود همانها را بپرسید. اگر پاسختان به حقیقتتان نزدیک بود، حرف خودتان مهم است.
عفت جمالیزاده: پس، من با ارتباطش با دیگری و جهان و کنشهایش موجودیت پیدا میکند.
هانا آقاپور: منظورتان چیست؟ برای اینکه انگار گاهی در جمع هست که من هویت پیدا میکند. اگر تنها یک من بود، کافی بود فقط زنده بماند.
عفت جمالیزاده: من در ارتباط با جهان (من، محیط، دیگری) شکل میگیرد.
مهرنوش زمانیان: گمان میکنم ما برای ساده کردن موضوع من را در یک حالت ساکن فرض میکنیم یا به شکل ایستگاههای وجودی متوالی. در حالی که همیشه ما بخشی از یک سیستم بزرگتر هستیم و در حال تعامل و دگرگونی شناخت از خودمان، جهان و دیگری با مشاهدهی این دگرگونی شکل میگیرد.
علیرضا کسمایی مقدم: این همان بازتعریف من است.
عفت جمالیزاده: انگار من وسیع است و محدودیت ندارد.
مهرنوش زمانیان: پس، ما هم خودمان را با استفاده از خویشکاری بازتعریف میکنیم و هم خویشکاری را بر اساس شناختی که از خود داریم تعیین میکنیم؟
فرشته امامی: مهرنوش جان، معنای خویشکاری در اینجا همان بازتعریف یا توصیف از خود است دیگر، درست است؟
مهرنوش زمانیان: کاری است که من آگاهانه انجامش را برمیگزیند تا دگرگونیای به وجود بیاورد.
شروين وكيلى: تا اینجای بحث پرسشی مهم مطرح کردهاید که با اجازهتان دوباره صورتبندیاش میکنم تا شاید به ادامهی بحث کمک کند: رابطهی میان خواست و خودانگاره چیست؟ عناصر خواست (آرمان، هدف، قصد…) چگونه با ساختارهای خودانگاره-انگاره (زندگینامه/ نمایشنامه/ سطوح فراز …) ارتباط برقرار میکنند؟
مهرنوش زمانیان: اگر خودانگارهمان دقیق نباشد، خویشکاریمان را متناسب با آن چه هستیم انتخاب نخواهیم کرد. باز ممکن است اقدام به انجام این خویشکاری نامناسب کنیم، ولی حواسمان به نتایجش باشد و بر اساسش خودنگاره را اصلاح کنیم. ممکن است تواناییهایمان را دستکم بگیریم که این رشد من را محدود میکند یا ممکن است هدفی ناواقعی انتخاب کنیم. این من را یاد الگوی روانشناسی مثبتگرا و تعریف غرقگی (flow state) میاندازد که در آن باید به نسبتِ میان توانمندی و سختی کاری که انجام میشود توجه داشت.
نیما کینژاد: شروین جان، من هم تا اینجا این نتیجه را گرفتم: یا من مرکزدار و منسجم است که در این صورت خویشکاری را بر اساس عناصر خواست خودش تعریف میکند که این خواست برگرفته از خودانگاره است؛ یا این خویشکاری است که من را پیکربندی میکند که در این صورت مسیر برعکس طی شده و این عناصر خواست هستند که انگاره را صورتبندی میکنند.
عفت جمالیزاده: آیا این درست است که خودانگاره خواست را جهت میدهد و برعکس خواست خودانگاره را؟ انگاره در تسلط بر خودانگاره و خواست شکل میگیرد که البته درستش این است که انگاره در تسلط انگاره و خواست باشد.
علیرضا کسمایی مقدم: خواست و میل و خودانگاره سیال و پویا و درهمتنیده هستند. نظامهای زیستی مانند سازههای یک بنا زیرساخت و روبنا ندارند.
عفت جمالیزاده: درستش این است که انگاره هم با انگاره تنظیم شود؟
علیرضا کسمایی مقدم: متوجه نشدم؟
عفت جمالیزاده: منظورم جایی است که استاد گفتند پس از گرفتن بازخورد از دیگران، ارزیابی نهایی را خودتان انجام دهید؛ یعنی منصفانه از خود همان پرسشها را بکنید. اگر پاسختان به حقیقت خودتان نزدیک بود، همان مهم است.
مهرنوش زمانیان: خودانگاره با بازخوردهای انگاره میتواند صیقل بخورد.
ثریا خنجری: فکر میکنم یکی از زمانهای خطیری که آدمها با خودانگارهشان روبهرو میشوند، هنگام پر کردن پرسشنامهی استخدامی است. به نظرم همهی بخشهای آن پاسخهای سرراستی میخواهد که از جنبههایی گوناگون زندگی انسان را در برمیگیرد. در واقع همهی لایههای «فراز» را که بیشتر وقتها میبینیم پاسخ دادن به آنها آسان نیست؛ چون خودانگارهمان را خوب صورتبندی نکردهایم. به گمانم تمرین خوبی است که ببینیم چه اندازه میتوانیم خودمان را تعریف کنیم.
فرشته امامی: مثال شما شبیه اتفاقی است که در روانکاوی میافتد! هرچند روانکاوی من را در نظریه نادیده بگیرد، در عمل بیمار بازتعریفی از خود در دست دارد که در پیوندی نزدیک با خودانگاره است. پرسش این است که آیا روانکاوی در تئوری و عمل دو مسیر واگرا را میپیمایند؟
ثریا خنجری: اگر منظورتان از اتفاقی که در روانکاوی میافتد تداعی آزاد است، آن را نمیگویم. منظورم این است که در پرسشنامههای استخدامی ما پیشینهی شغلی و شخصیمان را مینویسیم. همینطور معیارهای مادی و غیر مادی مهمی را که در چشمانداز زندگی فردی و بهویژه اجتماعی برایمان مهم است. معمولا کسانی که تصویری دقیق و درست از خواستهها، اهداف و توانمندیهایشان دارند در به دست آوردن شغل و سپس در محیط کار موفقتر هستند. در واقع با دیدی روشنتر و ذهنی برنامهریزیشدهتر با کار و محیط کار روبهرو میشوند. کسانی که خودانگارهای قوی ندارند، باید مسیری سختتر و پیچیدهتر و اغلب با موفقیت کمتری را طی کنند. در هر صورت زمان بیشتری صرف بازیافتن خودشان در محیط جدید میکنند.
علیرضا کسمایی مقدم: ارادهی آزاد مشتقی از میل و خواست است و خودانگاره در ارتباط تنگاتنگ با برداشت از ارادهی آزاد و عکس آن است.
پرویز ورجاوند: «چهر دفتر» یا (Face Book) روی همین مهری که به چهرهی خود داریم، موفقیت خود را کسب کرد. با این حال تعریفهایی که ما از خود داریم، گاه واقعبینانه نیستند و خودشیفتگی در آنها بسیار است.
هانا آقاپور: اگر زندگینامه به صورت داستان یا، به قول شروین، به روایتی زبانی فروکاسته میشود، در نمایشنامه یا متن به چه صورت است یا چگونه من را میآفریند؟
علیرضا کسمایی مقدم: نمایشنامه هم به همان صورت روایتهای زبانی است.
مهرنوش زمانیان: پرسشتان چه پیشنهاد جالبی را طرح میکند! اینکه نمایشنامه را با ابزاری مگر نوشتار خلق کنیم؛ مانند یک فیلم کوتاه با موسیقی و پالت رنگی مشخص و دیگر موارد.
نیما کینژاد: در این صورت باز هم در قالبی زبانی است.
علیرضا کسمایی مقدم: بله، این هم نوعی روایت زبانی است.
مهرنوش زمانیان: در هر صورت باید رمزگذاری شود، ولی فکر میکنم تصویر و موسیقی پیچیدگی بیشتری تولید میکنند.
علیرضا کسمایی مقدم: گرچه باید با من یکی نشود: «رهرو آنست که چون آتش بود / تیزرو و سوزنده و سرکش بود».
مهرنوش زمانیان: من مدتی بر اساس بیتی در هفتپیکر یک آزمایش کوچک طراحی کرده بودم و برای مدت یک ماه انجامش میدادم و نتایجش را ثبت میکردم: بهرام گور با تصویری از آیندهی خود در قالب یک نقاشی در اتاقی مخفی در قصرش به خواب میرود. به شکل یک عادت این تصویر دیدن را با موسیقی همراه میکند و برای خودش با آرزویی که دارد میسازد، انگار دارد آیندهاش را هم پیشبینی میکند. من هم کوشیدم چنین موقعیتی را بسازم که نتایجش جالب بود. پیشنهادش میکنم و اگر مایل باشید تجربهی خودم را هم در میان خواهم گذاشت.
عفت جمالیزاده: چه جالب! این تجسم خلاق است.
مهرنوش زمانیان: یک تجربهی دیگرم هم این است که در یک کلاس فیلمسازی باید در مدت زمانی کوتاه، میان دو جلسه، سه فیلم میساختیم با سه موضوع ترس و عشق و من. هنگامیکه فیلمها را در کلاس نمایش دادیم همه شروع میکردند به کشف آن آدمی که موضوع بود. گرچه این بخشی از کلاس نبود و ناخودآگاه رخ میداد. نکتهی جالبش این بود که ما آن بخشهایی از خودمان را در فیلمها بازمیتاباندیم و دیگران میدیدندش و ابرازش میکردند که برای خود آن فرد نامرئی و جدید بود! یک بخش از خودانگاره دقیقا با ساختن و نگاه آگاهانه داشتن به آنچه ساختهشده شکل میگیرد.
فرشته امامی: شاید به همین دلیل حضور من در اکنون تعریف میشود و هر بار میتواند بازتعریف بشود! یا شاید چون هر بار به آن آگاهتر میشویم، بازتعریف بشود.
شروين وكيلى: به پیوند زبان با این مفاهیمی که میگویید هم فکر کنید. اینکه چگونه اینها در زبان بازتاب مییابد و پس از این صورتبندی چه تغییراتی را رقم میزند؟
علیرضا کسمایی مقدم: در قالب زمان کرانمند شکل میگیرند و از اکنون فاصله میگیرند.
فرشته امامی: متاسفانه، اتفاقا من بیشتر درگیر توصیف کلامی شدهام! تصور میکنم شاید زبان است که دارد به عنوان واسط هدف و آرمان را شفافتر میکند! و هنگامیکه هدف شفافتر میشود، خودانگاره کارآمدتر میتواند اهداف را پی بگیرد!
عفت جمالیزاده: شروین جان، مفاهیم در زبان با محدودیت مواجه میشوند و حد و مرز پیدا میکنند. در حالی که انگار در حقیقت مجموعهای از سایه-روشنهایی هستند که در هم امتداد دارند.
سعید تفاخ: در درسگفتار اشاره شد به زمانی که ما در حال صورتبندی خودانگارهمان هستیم با مواردی روبهرو میشویم که حتا دوست نداریم بهشان بیندیشیم. میشود گفت که همیشه آنها را پس ذهنمان نادیده میگیریم. منظورم همان زوایای تاریک من هست که، به گفتهی شروین جان، همگیمان هم داریم. پرسشم این است که اکنون باید با این چیزها چه کار کرد؟ آیا باید فقط مشاهدهشان کرد یا نادیدهشان انگاشت؟ باید زدودشان و اگر بله چگونه؟ یا باید روسووار اعتراف کرد؟
علیرضا کسمایی مقدم: با خودمان باید روراست باشیم و با تیغی تیز کتمان و اغراق را پاکسازی کنیم.
عفت جمالیزاده: گمان کنم باید با آنها روبهرو شد و با خواست اصلاحشان کرد. مواجهه یعنی آگاه شدن و روکردن آنها برای خود. اصلاح هم میتواند زدودن برخی باشد و هم رو کردن برخیشان.
علیرضا کسمایی مقدم: «صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم / وانگه همه بتها در پیش تو بگدازم».
سعید تفاخ: بسیار عالی، ولی افرادی مانند روسو اتفاقا همینها را برای همه عیان کردند و به نظر میرسد که این راه حلشان بوده است.
علیرضا کسمایی مقدم: فکر میکنم در زمان روسو برخورد با ظاهرسازی یک ضرورت بوده است. مهم این است که خود را نفریبیم.
سعید تفاخ: از زاویهای جالب نگاه کردید به داستان!
محبوبه شکوهیفر: اگر با چیزهایی روبهرو میشویم که دوست نداریم، شاید از میل و خواست ما ریشه نگرفتهاند و نهادها به ما تحمیل کردهاند. اگر چیزی منجمد است و توانایی تغییر را ندارد، احتمالا مال دیگران است. میل و خواست مال ماست و همیشه میتوانیم بهش نگاه کنیم و تغییرش بدهیم.
دلنواز فرجی: گاهی میل ما آنقدر از ما فاصله دارد که خودمان هم نمیتوانیم آن را ببینیم. تصور میکنیم که میل ما آن نیست، در صورتی که این نداشتن تمایل همان چیزی است که به ما دادهاند.
سعید تفاخ: موافقام.
محبوبه شکوهیفر: برای همین زروان پیشنهاد میکند که میلها و خواستها را بنویسیم و بسنجیم که آیا با هم هماهنگ و در یک راستا هستند یا نه؟ اگر نباشند، پس ایرادی در کار است.
مهرنوش زمانیان: برای من هم این تجربه پیش آمده است که اصلا کشف کنم چه میخواهم. انگار زیر یک لایهی سنگین تغییر شکلیافته از من مدفون بودهاند. این میتواند با محدودیتهایی که تعریف زبانی ایجاد میکند مرتبط باشد؟
سعید تفاخ: گمان میکنم این بیشتر مربوط به نهادها باشد.
دلنواز فرجی: به نظرم در این زمینه فرهنگ نقشی پررنگی دارد.
ثریا خنجری: گاهی هم کاملا برعکس است. ما پروا نداریم به خواست و میلمان نگاه کنیم، چون با هنجارهای نهادی متعارضاند. تصور مقابله با هنجارهای محکم و نهادینهشده دشوار و ناممکن به نظر میرسد و انباشت امیال و خواستهای متعارض با هنجارها به آدم احساس گناه میدهد. برای اینکه نمیتوانی نادیدهشان بگیری و قدرت برخورد با هنجارها را هم در خودت نمیبینی.
محبوبه شکوهیفر: به نظرم نوشتن آنها بدون نگرانی از تابوها به شفاف شدن و الویتبندیشان کمک میکند. ممکن است میل و خواستی داشته باشیم، ولی در فرآیند نوشتن متوجه بشویم که الویت ندارند یا کاری برایشان انجام ندهیم.
علیرضا کسمایی مقدم: به نظر شما چه باید کرد؟
ثریا خنجری: باید رندانه خواست و میل را کشف و برآورده کرد؛ بدون آسیب زدن به هنجارها.
علیرضا کسمایی مقدم: مانند کشیش نوتردام!
ثریا خنجری: بله و مانند دیگر رندان صاحبنام جهان. اصولا کسانی که نظمهای نو ایجاد کردهاند و طرحهای نو درانداختهاند، به نظرم نه با به آشوب کشیدن نظمها که با حرکت ظریف در کنارشان و با ایجاد تغییرات ظریف این کار را کردهاند.
علیرضا کسمایی مقدم: کشف میل و خواست و آرمان بسیار ارزشمند است. خویشکاری پشت آن شکل میگیرد: «خود راه بگویدت که چون باید رفت».
ستاره علیدوست: مسالهی من با موضوع آرمان این است که پویایی خودانگاره و من که در اکنون و در تعامل با جهانِ پیوسته متغیرِ پیرامون بروز و ظهور پیدا میکند با داشتن آرمان و مرکز چگونه در کنار هم قرار میگیرند. شروین عزیز هم تاکیدی مثبت رویشان دارد که انگار تداوم و ثبات را در زمان میطلبند.
مهرنوش زمانیان: تفاوتی که انسان کنشگر با فرد منفعل دارد، شاید گزینشی از سر ترس یا انتخابی از سر اشتیاق یا همان میل همراه با خواست باشد. نهادها با عذاب وجدان و ترس، مرزبندیای مشخص برای خواست و میل را مشخص میکنند.
علیرضا کسمایی مقدم: نهادها میل و خواستمان را صورتبندی میکنند. رهایی از هنجارزدگی آن قدرها هم ساده نیست.
مهرنوش زمانیان: با شما موافق هستم. این بیشتر یک حرکت مستمر است تا یک اتفاق یکباره.
دلنواز فرجی: بعضی از گزینشهای ما – که تصور میکنیم میل خودمان هستند – در مدت زمانی طولانی آمیخته با مذهب و فرهنگمان شدهاند و تفکیک آنها از خواست واقعی خودمان بسیار دشوار است و گاهی ترسناک.
علیرضا کسمایی مقدم: رهرو آن است که چون آتش بود. هر چه در چنگال هنجارها بمانیم به پویایی خود و جهان و دیگران خیانت کردهایم.
محبوبه شکوهیفر: میل و خواست ما برآمده از دستگاه انتخابگر ما هستند و مستقیم میتوانیم آنها را تشخیص بدهیم. سنجهی نهایی آنها این است که باعث افزایش «قلبم» شوند.
ادامه مطلب: نشست پانزدهم: ترسیم خودانگاره- ساماندهی انگاره و بازسازی خودانگاره 1399/10/01
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب