پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار چهارم: بودایی‌گری ساسانی 

گفتار چهارم: بودایی‌گری ساسانی

در واقع هیچ عنصر هندی (در معنای شبه‌قاره‌ی هند، و نه استان ایرانیِ هند) یا یونانی در هنر بودایی اولیه دیده نمی‌شود. این هنری است که در دولت مائوریه و استان هخامنشی هند و گنداره ریشه داشت، در دوران کوشانی زیر تاثیر سبکهای هنری سکایی دستخوش دگردیسی و بازسازی شد، و به طور مستقیم به هنر بودایی عصر ساسانی منتهی گشت. در آغازگاه دوران ساسانی دولت کوشانی و اشکانی با هم یکی شدند و زیر فرمان شاهنشاهان خاندان ساسان در آمدند. بر خلاف تصور رایج و نادرستی که در میان عوام رواج دارد، ساسانیان به هیچ عنوان شاهانی متعصب نبودند و ادیان گوناگون ایرانی را به نفع کیش زرتشتی سرکوب نکردند. سیاست یاد شده در سراسر دوران چهارصد ساله‌ی ساسانیان تنها به مدت بیست سال مصداق داشت و آن هم به اتحاد بهرام چهارم ساسانی و موبدی متعصب به نام کرتیر مربوط می‌شد. گذشته از این دوران کوتاه و گذرای سختگیری دینی، پیروان ادیان گوناگون در ایران زمین از آزادی کامل برخوردار بودند و این در حدی بود که شاپور ساسانی در میان مشاوران خود کرتیرِ راست‌کیش و مانیِ پیامبر را همنشین ساخته بود و بعدتر قباد خود به کیش مزدکی در آمد و خسرو پرویز گرایشی به مسیحیت نشان داد.

نمودِ آزادی دینی بوداییان به روشنی در زمینه‌ی سیاست ساسانی دیده می‌شود. هنر بودایی و معماری دینی معابد این دین که در عصر کوشانی به پختگی رسیده بود، در عصر ساسانی سیر تکامل خود را ادامه داد و به اوجی چشمگیر دست یافت. مشهورترین نمود این هنر، بوداهای بامیان است که در دره‌ی بامیان منطقه‌ی هزاره در 230 کیلومتری شمال غربی کابل قرار داشته‌اند. ساخت این بوداها از سال 507 .م شروع شده است. بودای کوچکتر در فاصله‌ی سالهای 544 تا 595 .م ساخته شده و بودای بزرگتر به سالهای 591-644 .م مربوط می‌شود. یعنی دقیقا در زمان اوج قدرت شاهنشاهی ساسانی و همان عصری که از بگیر و ببند دینی سخن به میان می‌رود، بزرگترین و پرهزینه‌ترین برنامه‌‌ی جهان برای ساخت تندیسهایی دینی در ایران شرقی و زیر نظارت این شاهان انجام می‌پذیرفته و به دین بودایی هم تعلق داشته است.

دستاورد فرهنگی استانهای شرقی دولت ساسانی در حوزه‌ی دین بودایی چندان استوار و پرآوازه بود که میراث آن تا بیش از هزار سال بعد تداوم یافت. شوان زانگ که در 630 .م از این منطقه گذشته بود، بامیان را یکی از مراکز بزرگ دین بودایی می‌داند و می‌گوید بیش از ده معبد بزرگ با هزار راهب در این منطقه وجود داشته است. او همچنین قید کرده که بوداهای بامیان با روکشی از طلا و جواهرات گرانبها آراسته شده بودند.[1] جالب آن که شوان زانگ از یک بودای سومِ نشسته هم یاد کرده که در دوران معاصر اثری از آن باقی نمانده‌ است. اما طبق توصیف او با بودای نشسته‌ی چینیِ بینگ‌لینگ در استان گوان‌سو شباهت داشته است. در سالهای گذشته و بعد از سرنگونی طالبان کاوشهای زیادی برای یافتن این بودای گمشده انجام پذیرفته است. دستاورد آن تا به حال کشف یک بودای نشسته‌ی دیگر به ارتفاع 19 متر در سال 2008 .م بوده است.

سبک هنری این تندیسها، دنباله‌ی مستقیم هنر سبک گنداره است.[2] بدنه‌ی تندیسها را از صخره‌ی عظیم ماسه‌سنگیِ کوه تراشیده بوده‌اند. اما بر روی آن را با گل و شفته‌ی سنگ پوشانده و جزئیات اثر به این ترتیب طرح‌ریزی شده بود. تندیسها رنگی بوده‌اند و چین و شکن لباسها و خطوط چهره با دقت و واقع‌گرایی چشمگیری در این روکش بازنموده شده بود. روکش یاد شده به تدریج تا اوایل قرن بیستم از میان رفته بود، اما بقایای آن باقی است. گزارش زایران باستانی نشان می‌دهد که بت بزرگ بامیان سرخ رنگ بوده و بقیه با رنگهای گوناگون آراسته می‌شده‌اند. دستها هم از آرنج به بعد از جنس همین کاه‌گل و شفته‌ی سنگ ساخته شده بودند و با چارچوب و اسکلتی چوبی حمایت می‌شده‌اند. دو تندیس اصلی به شاکیامونی و وایروچانَه تعلق داشته‌اند و این را می‌توان از مودره‌های متفاوتِ نموده شده در دستانشان فهمید. این آثار تا زمان نابودی‌شان، بزرگترین تندیس ایستاده‌ی بودا در جهان محسوب می‌شدند.

در اسفندماه سال 2001 .م، ملا محمد عمر که رهبر طالبان بود، دستور داد این آثار هنری نابود شوند، و اشموغانِ پیرو او چنین کردند. بعد از نابودی بوداهای بامیان، پنجاه غار در گوشه و کنار دیواره‌ی عریان شده‌ی پیرامون تندیسها نمایان شد. خوشبختانه طالبان از کنجکاوی و مهارت لازم برای یافتن و ورود به این غارها بی‌بهره بودند و بخش عمده‌ی آثار این غارها همچنان دست نخورده باقی مانده است. در دوازده‌تا از این غارها، نقاشیهایی دیواری یافت شده‌اند که در فاصله‌ی قرن پنجم تا نهم میلادی کشیده شده‌اند و کهنترین نمونه‌های نقاشی با رنگ و روغن در ایران شرقی محسوب می‌شوند. به این ترتیب روشن شد که فن نقاشی با رنگ و روغن ابداعی اروپایی نیست و دست کم شش قرن پیش از آن، از میانه‌ی عصر ساسانی به بعد در ایران شرقی رواج داشته است. کهنترین گزارش اروپایی درباره‌ی این روش نقاشی به تئوفیلوس پرسبیتر[3] مربوط می‌شود که در قرن دوازدهم .م قلم می‌زد و روایت کرده که رومیان بر این فن چیرگی داشته‌اند. هرچند گزارش او درباره‌ی رومیان احتمالا به وضع مردم ایتالیا در روزگار خودش مربوط می‌شود و نه دوران امپراتوری رم کهن، چنان که برخی از منابع فرض کرده‌اند.[4]

به هر صورت، بوداهای بامیان هرچند در زمان خودشان بزرگترین تندیسها و معبدهای بوداییان جهان محسوب می‌شدند، اما منحصر به فرد نبودند. در عصر ساسانی بدنه‌ی مردم ایران شرقی به دین بودایی در آمده بودند و آثار فراوان دیگری از هنر و معماری پیروان این کیش در این منطقه باقی مانده است. مثلا در لوگار که در نزدیکی شهر باستانی غزنه قرار دارد، دو معبد بودایی یافته‌اند که چندین استوپا در اطراف آن قرار دارد و در دو تالار آن تندیسهایی از بودا به ارتفاع 7 و 9 متر کشف شده است. این معبد در قرن پنجم .م ساخته شده، اما نشانه‌هایی وجود دارد که پیشینه‌ی بخشهایی از آن به قرون اول پ.م برسد. آیین بودایی تا قرن یازدهم میلادی و دوران غزنویان در شهر غزنه وجود داشته است.

نقش کلیدی و تعیین کننده‌ی ایران زمین در تاریخ تحول این دین از اینجا روشن می‌شود که مقدس‌ترین معبد بودایی جهان برای مدتِ بسیار طولانیِ هزار سال (قرن دوم پ.م تا قرن هشتم .م)، نوبهار (نَوَه‌ویهارَه) در شهر بلخ بوده است. این معبد مرکز تکامل آیین ویبهاشیکه نیز محسوب می‌شود. در این معبد تنها راهبانی پذیرفته می‌شدند که پیشاپیش متون مربوط به ابیدرمه را خوانده و درباره‌اش متنی نوشته باشند. یکی از کسانی که در استقرار ویبهاشیکه در بلخ نقشی کلیدی ایفا کرد، راهبی تخاری بود به نام گوشَکا (گَئو‌سَکَه؟، گاوِ مقدس سکاهای مهرپرست؟). نوبهار به خاطر آن که دندان بودا را در خود جای می‌داد مهمترین مرکز زیارتی بودایی در کل راه ابریشم محسوب می‌شد. در 630 .م که شوان‌زانگ از بلخ دیدار کرد، شمار صومعه‌ها و معابد بودایی آن را صد تا و شمار راهبان بودایی‌اش را سی هزار تن دانست. او نوشته که ریاست معبد نوبهار بر عهده‌ی خاندانی کشمیری بود به نام پَرَموکْهَه، و این همان خاندان برمکیان است که بعدتر در تاریخ دوران عباسی نقشی چشمگیر ایفا می‌کنند.

بعد از غلبه‌ی اعراب بر ایران شرقی دین بودایی در این منطقه همچنان تا چند قرن باقی ماند و سیر تحول خود را ادامه داد. یی‌جینگ که در 680 .م از بلخ دیدار کرده، نوشته که این شهر مرکز آیین سرواستی‌واده است و پایتخت بودایی‌ها محسوب می‌شود. در 708 .م نازُک خان که از شاهزاده‌های قدیمی ساکن منطقه بود، با پادشاه تبت متحد شد و استان بلخ را از چنگ عربها بیرون آورد. او قوانین متعصبانه‌ی سختی را در حمایت از دین بودایی اجرا کرد و فرمان داد تمام راهبانی که بعد از فتح اعراب مسلمان شده بودند، گردن زده شوند. در 715 .م این شاهزاده و متحدان ترک او چندان نیرومند شده بودند که خودِ شاه تبت را هراسان ساختند. در نتیجه تبتی‌ها با اعراب دست به یکی کردند و نتیجه‌اش این شد که ابن قتیبه دوباره بلخ را گشود و در آنجا حمام خون به راه انداخت و هرکس که خواندن و نوشتن می‌دانست را به قتل رساند. ابن قتیبه نوبهار را ویران کرد و خزانه‌اش را به غارت برد و معبدهای بودایی دیگر بلخ را که کانون مقاومت در برابر اعراب بودند، منهدم ساخت. اما خلیفه‌های بعدی اموی برای دریافت مالیات اجازه دادند معبد نوبهار بازسازی شود و نقش زیارتی خود را حفظ کند. از گزارشهای ابن حوقل و بیرونی بر می‌آید که اهمیت و شکوفایی دین بودایی در بلخ تا قرن دهم میلادی همچنان ادامه داشته است.

ابن فقیه همدانی در «کتاب البلدان» گزارش عمر بن ازرق کرمانی را ثبت کرده که در قرن هشتم .م از بلخ دیدار کرده و نوشته بود که نوبهار کعبه‌ی بوداییان است. او همچنین نوشته که در مرکز این معبد سنگی مکعب شکل و بزرگ وجود داشته که زایران در اطرافش طواف می‌کرده‌اند و از این رو آن را با کعبه مقایسه کرده است. این سنگ قاعدتا پایه‌ی چهارگوش استوپای این معبد بوده است. بسیار بعید است که تنها چند ده سال بعد از غلبه‌ی اعراب بر این منطقه، سنت دینی بوداییان زیر تاثیر مراسم حج در مکه دگرگون شده باشد. از این رو باید فرض کرد که رسم طواف در اطراف سنگ مکعب شکل از دیرباز در معبد نوبهار وجود داشته است. به این ترتیب، بعید نیست که رسمِ یاد شده قاعده‌ای عمومی و فراگیر در کل ایران زمین بوده باشد که توسط اعراب هم وامگیری شده و در مورد کعبه به کار بسته شده است.

با وجود تداوم تاریخ دین بودا در ایران شرقی، انقراض دولت ساسانی و تباهی سیاست روادارانه‌ی دینی‌ای که از دیرباز در ایران زمین حاکم بود، در نهایت به نابودی دین بودایی در این منطقه انجامید. در قرن هفتم میلادی که شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد و تازیان بر ایران زمین چیره شدند، بودایی‌گری در شمال هند نیز رو به زوال رفت و این نشانگر آن است که پیوندی میان این آیین و دولت ساسانی برقرار بوده است. در قرن هشتم میلادی پادشاهی پالا در شمال شرقی هند شکل گرفت و به حمایت از دین بودایی برخاست. به این ترتیب رواج این دین تا قرن دهم .م ادامه یافت و این زمانی بود که پادشاهی سِنا که هوادار کیش هندویی بود، بر پالا غلبه کرد و معبدهای بودایی را ویران ساخت.

 

 

  1. Wriggins, 1995.
  2. Gall, 2006.
  3. Theophilus Presbyter
  4. Gettens and Stout, 1966: 42.

 

 

ادامه مطلب: بخش ششم: مکتبهای آغازین بودایی – گفتار نخست: شاخصهای پیوند دین با تمدنی خاص 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب