گفتار پنجم: دو گردونه
همهی این مکتبهای بودایی آغازین در نهایت به دو شاخهی هینَهیانَه (گردونهی کوچک) و مَهایانَه ( : گردونهی بزرگ) تقسیم شدند که بدنهی فرقههای بودایی امروزین را در خود جای داده است. شاخهی هینهیانه در اصل همان بازماندهی شاخهی تراواده است که در هندوچین و آسیای جنوب شرقی رواج دارد و مجرای انتقالش به این منطقه شبه قارهی هند بوده است. این کلمه در منابع قدیمی بودایی رایج نیست و گویا بعدتر به عنوان جفت متضادی در برابر مهایانه ساخته شده باشد.[1] مهایانه را بیشتر نویسندگان همچون شاخهای هندی از دین بودایی معرفی کردهاند و شبه قارهی هند را زادگاه آن دانستهاند.[2] اما با مرور منابع باستانی روشن میشود که این شاخه که بخش عمدهی بوداییان امروز جهان بدان تعلق دارند، در ایران شرقی تحول یافته و از آنجا از مسیر راه ابریشم به مغولستان و تبت و چین منتقل شده و از این سرزمین به کره و ژاپن نیز رفته است. نام این فرقه سابقهی بیشتری دارد و در سوترَهی نیلوفر بدان اشاره شده است، اما انگار در این دوران آغازین بیشتر به کل راه و روش بودا اشاره میکرده تا شاخهای و مکتبی از این آیین. سِیشی کاراشیما[3] پیشنهاد کرده که شکل آغازین این کلمه مَهاجنانَه (دانستگیِ بزرگ) بوده و بعدتر به مهایانه تبدیل شده است. مهاجنانه در روایت پراکریت از سوترَهی نیلوفر دیده میشود و از کلیدواژههای بوداییان گنداره بوده است.[4] احتمالا تحول مهاجنانه به مهایانه زیر تاثیر «تمثیلِ خانهی سوخته» صورت گرفته که در منابع بودایی کهن شهرتی داشته و در آن به از سر تمثیل به سه گردونه اشاره رفته است.[5]
زایری چینی به نام یی جینگ (義淨) که در قرن هفتم میلادی با یک کشتی ایرانی از چین به سوماترا و هند سفر کرد، نوشته که تفاوت میان این دو شاخه تنها به احترام پیروان مهایانه به بودیسَتوَهها و مهم دانستن برخی از سوترَهها منحصر میشود، و هردو گروه از قوانین اخلاقی و مرامنامهی مشترکی پیروی میکنند.[6] کهنترین سوترَههای منسوب به مهایانه را لوکَهکشِمَه تدوین کرده که راهبی کوشانی بوده و در قرن دوم میلادی این دین را در چین تبلیغ میکرده و متون بودایی مهمی را در زبان چینی نوشته است.[7]
وجه تمایز شاخهی مهایانه، آن است که قدیسانی به نام بودیسَتوَه (بوذارسف) در این چارچوب تعریف میشوند و نقشی مرکزی را در رستگاری مردمان ایفا میکنند. به همین دلیل هم شکل اولیهی این نگرش را گردونهی بودیسَتوَه (بودیاستوایانَه[8]) مینامیدند.[9] در منابع آغازین مهایانه تمایز چشمگیری میان آرای پیروان این اندیشه و مکتبهای کهنی مانند مهاسامگهیکه دیده نمیشود، و تنها بر این نکته تاکید شده که خودِ گتمه سیدارتهی تاریخی هم با پیروی از روش بودیسَتوَهها بود که به روشن شدگی رسید.[10] هنگام بررسی سیر تحول مهایانه باید به این نکته توجه کرد که این شاخه در ابتدای کار مرامنامهی مستقلی برای خود تدوین نکرد و به سادگی قواعد اخلاقی و چارچوبهای انضباطی رایج در سایر فرقهها را پذیرفت. از آن رو نباید آن را همچون رقیبی و همتایی برای مکتبهای آغازین بودایی در نظر گرفت.[11] در مقابل شواهدی هست که نشان میدهد این شاخه در نتیجهی تحول تدریجی و ملایم یکی از شاخههای آغازین دین بودایی زاده شده است.
بسیاری از مورخان از جمله آندره بارو[12] بر این باورند که مهایانه از تحول مهاسمگهیکه پدید آمده است. معمولا دو فرقهی بهوسرویه و پرجنپتیواده به عنوان خاستگاههای مهایانه مطرح میشوند.[13] شواهد تاریخی هم ارتباط میان این خوشه از مکتبها را با مهایانه نشان میدهد. در قرن ششم .م راهبی به نام پَرَمارتَه زمینه را برای پذیرش اعتبار سوترَههای مهایانه در زمینهی شاخهی مهاسمگهیکه فراهم آورد. او نوشته که پیروان این شاخه بسته به پذیرشی که دربارهی این سوترَهها از خود نشان میدهند، به سه دسته تقسیم میشوند.[14] گوکولیکه سوترَههای مهایانه را مردود میداد، اما دو فرقهی لوکوترواده و اِکَهویاوَهاریکَه[15] این سوترَهها را میپذیرند و آنها را «کلام بودا» (بوداوَچانَه[16]) میدانند.[17]
برگهی دیگری که دربارهی ارتباط این جریانهای فکری وجود دارد، آن است که فاشیانِ چینی در ابتدای قرن پنجم .م نسخهای از مرامنامهی (وینَیَه) مهاسمگهیکه را از معبدی در پتلیپوتره به چین برد و آن را نمونهای از مرامنامههای مهایانه دانست.[18] احتمالا این مرامنامه به گوکولیکه تعلق داشته است که در این زمان مکتب غالب بودایی در پتلیپوتره محسوب میشده است. طبق گزارش «تارَناثَه» این مکتب در فاصلهی قرن چهارم تا نهم .م از میان رفت.[19] به شکلی که وینیتَهدِوَه که در قرن هشتم میلادی سیاههای از فرقههای بودایی را به دست داده، از این مکتب یادی نمیکند.[20]
شاهد دیگری که پیوند میان این جریانهای فکری را نشان میدهد، شخصیتها و تدوینگرانی هستند که به شاخهی مهاسامگهیکه تعلق دارند و در عین حال نقشی بنیانگذار در مهایانه به دست آوردهاند. «نیکایَهسَنگرَهَه»[21] که در سنت تراواده نوشته شده، میگوید که مجموعهی بزرگی از متون مهایانه که «مَهارَتنَهکوتَه سوتره» نام داشته، توسط راهبانی به نام اَندْهَکَهها نوشته شده و چنان که بوداگوسَه نوشته،[22] این لقب دانشمندان بودایی منطقهی آندرَه است که به سنت چایتیکه وابسته بودهاند.[23] «سریمالادِوی سمَناده سوتره» و «سوکاوَتیوویهَه سوتره»ی بلند و «اَکشیوبيهیَوَه سوتره» بخشهایی از این مجموعه به شمار میروند.[24] شمار کلی سوترَههای این مجموعه به 49 تا میرسد. ترجمهی چینی «مهارتنهکوته سوتره» که بخش عمدهاش توسط بودیروچی انجام شده، «دابائوجی جینگ» (大寶積經) نام دارد و به 120 جلد بالغ میشود. کار ترجمهی این مجموعه در فاصلهی سالهای 707-713 .م به دست شاگردان این راهب به پایان رسید.
رسالههای این مجموعه طیف وسیعی از مضمونها را در بر میگیرند. کلیت آن به فرهنگنامهی آیین مهایانه شباهت دارد که مرامنامهها (وینَیَه)، مفاهیم فلسفی دربارهی شناخت (پرجنا) و مباحث فراطبیعی را در بر میگیرد.[25] بودیروچی که مترجم این رسالههاست، یک استاد و راهب بودایی بوده که در سال 508 .م (احتمالا از گنداره) به لویانگ سفر کرد و 39 کتاب بودایی را به چینی ترجمه کرد و این مجموعه 127 جلد را شامل شد. او مترجم و تدوینگر متن «ده زمین» (十地経論) است و به همین دلیل بنیانگذار مکتب «تیلون» (地論) در چین دانسته میشود.
شخصیت نامدار دیگری که جا دارد اینجا به سرگذشتش اشاره کنیم، اَسَوهگوشَه است که بزرگترین شاعر هندی تا پیش از کالیداسَه دانسته شده است. او در حدود سال 80 .م در خانوادهای برهمن در شهر ساکِتا زاده شد و در حدود 150 .م درگذشت. او نخستین کسی است که در این دین متونی را به زبان سانسکریت خالص تدوین کرد.[26] در ابتدای کار اسوهگوشه به یک دین مرتاضانهی غیربودایی پایبند بود و به عنوان معارض بوداییان شهرتی به دست آورده بود. تا آن که در بحث با یک راهب پیر بودایی شکست خورد و بعد از آن به این کیش گروید. اهمیت این شخصیت از آن روست که در سنت مهایانه او را یکی از بنیانگذاران میدانند. اما پژوهشهای تازه نشان داده که بر خلاف آنچه که مدتها تصور میشد، اسوهگوشه به مکتب مهایانه تعلق نداشته[27] و احتمالا از پیروان فرقهی مهاسنگهه بوده است.[28]
از اسوهگوشه متون فراوانی به جا مانده که در میان فرقههای گوناگون بودایی مقدس دانسته میشوند. یکی از سرودههای مشهور او منظومهای حماسی است نام «اعمال بودا» (بوداچَریتَه[29]: که مرجع پایه دربارهی زندگینامهی بودا محسوب میشود. این متن را درمهرکشه در 420 .م به چینی ترجمه کرد و در قرن هفتم و هشتم .م برگردانی دقیق از آن به تبتی پدید آمد. اصل متن سانسکریت بیست و هشت فصل را در بر میگرفته و زندگی بودا را از تولد تا رسیدنش به پرینیروانا شرح داده است. در قرن 10 تا 12 .م به دنبال حملهی مسلمانان به شمال هند، نیمی از این متن سانسکریت از دست رفت و امروز تنها به کمک ترجمههای چینی و تبتی از محتوای آن خبر داریم. سرودهی مشهور دیگر او «ساوندَراناندَهکاویَه»[30] خوانده میشود که نیمی از آن شرح زندگی آنانده است و نیم دیگر تعلیمهای بودا به او را در بر میگیرد.[31]
رسالهی مهم دیگرِ منسوب به اسوه گوشه، «بیداری ایمان در مهایانه» (مَهایانَه سْرَدوتپادَه ساستْرَه[32]) خوانده میشود و متنی بسیار بانفوذ است که در چینی «داشِنگ چیشین لون» (大乘起信論) نام گرفته است. میگویند پَرََمارتَه[33] ( ، به چینی جِندی: 真諦) (499-569 .م) آن را در 553 .م به چینی ترجمه کرده است. هرچند طبق سنت مهایانه این متن را به اسوهگوشه منسوب دانستهاند، اما پژوهشهای جدید نشان داده که کهنترین نسخههایش به زبان چینی نوشته شدهاند و روایتی سانسکریت از آن وجود ندارد. از این رو بیشتر محققان امروز آن را متنی میدانند که از ابتدا به زبان چینی نوشته شده است.[34] از آنجا که زمان نوشته شدن متن به قرن ششم میلادی باز میگردد، به احتمال زیاد خودِ پرمارته آن را به چینی نوشته است. هرچند دست کم یک پایاننامهی دکترا نوشته شده که اصولا هر ارتباطی میان این متن و پرمارته را انکار میکند.[35] شیکشانانده در فاصلهی 695-700 .م یک ویراست جدید از این متن را پدید آورد.
مضمون اصلیِ «بیداری ایمان در مهایانه» مفهومی است که «سرشت-کارکرد» (體用) خوانده میشود. این رساله در اصل میکوشد تا دستگاهی آخرتشناسانه به دست دهد و چگونگی دستیابی به رهایی و رستگاری را با ترکیب آموزههای دو مکتبِ متفاوت توضیح دهد. این دو مکتب عبارتند از «تَتاگَثَهگربهَه» که بر ویژگیها و سرشت بودا تاکید میکند، و آلَیَهویجنانَه[36] (یوگاچارَه). نتیجهی این ترکیب آموزهی «دو سویه از یک ذهن» است:
«در بیانِ بیداری ایمان، که جوهر مهایانه را بیان می کند، خویشتن با جهان، و ذهن و همسانی، یکی و یگانه هستند. همه چیز حامل آن اشراق ازلی است. همهی روشن شدگیهای بعدی بر محور آن استوار شده است. از این رو راز هستی این نیست که: ما چگونه میتوانیم بر از خود بیگانگی غلبه کنیم؟ بلکه چالش اصلی آن است که ما از ابتدا چگونه از ابتدا به این فکر افتادیم که گم شدهایم؟»[37]
در میان این دو مکتب، یوگاچاره اهمیت بیشتری دارد که نامش یعنی تمرینِ یوگا. اگر بخواهیم آن را به ریشهی ایرانیاش برگردانیم، میتوانیم آن را «چاره کردنِ یوغ» ترجمه کنیم، با این توضیح که یوغ (یوگا) در سنت هندی به غلبه بر نفس و در یوغ کردنِ میلها و خطاها اشاره میکند. این سنت را در سانسکریت با اسم ویگیانَهوادَه[38] و ویگیَپتیماترَه[39] نیز مینامند. اسم این مکتب به چینی وِیشیزونگ[40] (唯識宗) که یعنی «مکتبِ آگاهیِ تنها»، و گاه آن را وِیشییوجیاشینگپَی[41] (唯識瑜伽行派) هم مینامند که یعنی «مکتبِ یوگاچارهی آگاهی تنها». در متون بودایی جدیدتر آن را مکتبِ چیئِن (چیئِن زونگ[42]:慈恩宗) هم میخوانند. در ژاپنی اسم آن یوئیشیکی (唯識) یا یوگاگیو (瑜伽行) است. مکتب یوگاچاره به همراه مکتب مدیهمکه یکی از دو شاخهی فلسفیِ فرقهی مهایانه است. بنیانگذاران این مکتب دو برادر ناتنی به نامهای وسوبندو و آسَنگَه هستند. طبق افسانهها، آسنگه برای پنج یا شش سال مداوم در حالت مراقبه بود و در این مدت موفق شد به جهان مینویی و بهشتِ توشیتَه سفر کند و از بودای آخرالزمان (میتریهبودا) آموزههای این فرقه را دریافت کند و بعدتر آنها را بنویسد و به شاگردانش آموزش دهد.[43]
شخصیت دیگری که در شکلگیری و توسعهی یوگاچاره نقش مهمی ایفا کرد، پرمارته نام داشت که یکی از مهمترین مترجمان سوترههای بودایی به زبان چینی هم هست. او از ساکنان شهر اوجَین بود و در اواخر دوران سلسلهی گوپتا در هند مرکزی در خاندانی برهمن زاده شد.[44] او با پشتیبانی یکی از امیران محلی هندی (بالادیتیَهی دوم[45] یا کومارَهگوپتای سوم[46]) به کامبوج و در سال 546 .م از آنجا به قلمرو دولت لیانگ در چین سفر کرد و به تبلیغ دین بودایی پرداخت.[47] او کاملا در قالب مکتب «آگاهیِ تنها» سخن میگفت و جمعیتی بزرگ را در جنوب چین به این تعالیم گرواند.[48] شخصیت دیگری که در گسترش این فرقه نقشی ایفا کرده، شوانزانگ چینی است که در نالندا نزد راهبان این مکتب آموزش دید. او وقتی به چین باز میگشت، 657 رسالهی بودایی را به همراه خود به این سرزمین برد بخش مهمی از متون مربوط به این جریان را به چینی ترجمه کرد.[49]
خاستگاه این مکتب در این باورِ بوداییان (در متنِ سَمدینیرموچَنَه سوترَه[50]) ریشه دارد که بودا چرخ آیین (درمَهچَکرَه) را سه بار به گردش در آورد.[51] سوترهها و متونی که این مکتب را پشتیبانی میکنند، به سومین دورِ به گردش درآمدنِ چرخ آیین مربوط میشوند، اما آموزههای این مکتب مفاهیم و داشتههای هر سه دور چرخش را با هم ترکیب میکند. این آموزهها در میان نوشتارهای کهنتر پالی به خصوص با متون نیکایَه نزدیکی دارند. چارچوب این مکتب خصلتی روانشناسانه دارد و در میان قالبهای نظری مدرن بیش از همه به پدیدارشناسی شباهت دارد. چنین مینماید که این مکتب در دورانی متاخرتر شکل گرفته باشد و زمینهی ظهورش پیدایش چالشهای نظری جدید در دل دین بودایی بوده باشد. چالشهایی که متون این مکتب برای حل و توضیح آن نوشته شدهاند.[52] این چالشها به طور خاص در مکتب مدیهمکه صورتبندی میشدند و راست است اگر بگوییم این دو جریان نظری در تقابل و رویارویی با هم بالیدند و تکامل یافتند. هرچند در نگاه سنتی بودایی آموزههای این دو مکتب مکمل هم هستند و رقیبهای ناسازگار یکدیگر قلمداد نمیشوند.[53] شوانزانگ که مهمترین مترجم منابع این سنت به زبان چینی است، در قرن هفتم میلادی از غیاب چنین تقابلی سخن رانده و متنی در سه هزار بیت سروده با این نام: «دربارهی این که مدیهمکه و یوگاچاره با هم تفاوتی ندارند». در قرن هشتم میلادی شانتَهرَکشیتَه[54] که در فاصلهی سالهای 725 تا 788 .م میزیست، کوشید تا آموزههای این دو شاخه را با هم جمع کند و دستاورد خود را مکتبِ یوگاچاره-سْوَتَنتریکَه-مدیهمَکَه نامید. او اصولا علاقمند به تقریب مذاهب بود و در ضمن کوشید تا مبانی نظری هندویی را نیز با نگرش بودایی ترکیب کند.[55] این راهب رئیس معبد نالَندا هم بود و یکی از شخصیتهایی است که در انتقال کیش بودایی به تبت نقش مهمی ایفا کرده است. به همین دلیل هم بخش عمدهی نوشتارهای او را تنها در روایت تبتی در اختیار داریم. کتاب مهم شانتهرکشیته فرهنگنامهایست به نام «مجموعهای دربارهی واقعیت» (تَتوَهسَمْگْرَهَه[56]) که نسخههای سانسکریت و تبتیاش تا روزگار ما باقی مانده است. این مکتب در بخشهایی از هند شمالی ریشه داشت که با ایران زمین مربوط بود. به همین دلیل هم وقتی در قرن یازدهم میلادی مسلمانان این منطقه را تسخیر کردند و به نابودی معابد بودایی کمر بستند، این فرقه نیز به تدریج در هند منقرض شد.
چکیدهی عقاید او آن بود که زنجیرهی علیت را به عنوان عامل آشتیدهندهی رویکردهای مختلف مورد توجه قرار میداد و به ده جفت متضاد معنایی باور داشت که شالودهی نظام اخلاقیاش را بر میساخت و آنها را ده فضیلت (به تبتی دْگَهبابْچو[57]: ) در برابر ده رذیلت (به تبتی میدْگَهبابْچو[58]: ) مینامید. میدْگَهبابْچولت ()لودهی نظام اخلاقیاش را بر میساخت و آنها را ده رویکردهای مختلف مورد توجه قرار میداد و به ده جفت متضاد م از دید او حقیقتِ غایی همان موضع مدیهمکه است که بر موهوم بودن من پافشاری دارد. اما در عین حال باید رویکرد یوگاچاره به «آگاهیِ تنها» را نیز پذیرفت، چون فرضِ یک منِ مستقل و خودمختار به راهبان و نوآموزان کمک میکند تا سریعتر آموزهها را فرا بگیرند و رشد کنند.[59]
- Nattier, 2003: 172. ↑
- Keown, 2003: 38. ↑
- Seishi Karashima ↑
- Williams, 2004: 50. ↑
- Karashima, 2001: 207-230. ↑
- Williams, 2008: 5. ↑
- Macmillan Encyclopedia of Buddhism, 2004: 492. ↑
- Bodhisattvayāna ↑
- Nattier, 2003: 174. ↑
- Nattier, 2003: 193-194. ↑
- Williams, 2008: 4-5. ↑
- André Bareau ↑
- Ray, 1999: 426. ↑
- Walser, 2005: 50-51. ↑
- Ekavyāvahārika ↑
- buddhavacana ↑
- Padma and Barber, 2008: 68. ↑
- Walser, 2005: 40. ↑
- Baruah, 2008: 47. ↑
- Baruah, 2008: 18. ↑
- Nikāyasaṅgraha ↑
- Padma and Barber, 2008: 35. ↑
- Adikaram, 1953: 100. ↑
- Sangharakshita, 2006: 168. ↑
- Chang, 1983. ↑
- Coulson, 1992: xviii. ↑
- Lusthaus, 1997: 33. ↑
- Wynne, 2007: 26. ↑
- Buddhacharita ↑
- Saundaranandakavya ↑
- Honda, 2004. ↑
- Mahāyāna Śraddhotpāda Śāstra ↑
- Paramārtha ↑
- Nattier, 180-81; Buswell, 1990: 1-29. ↑
- Ching, 2009. ↑
- ālayavijñāna ↑
- Vorenkamp, 2004. ↑
- Vijñānavāda ↑
- Vijñapti-mātra ↑
- Wéishí Zōng ↑
- Wéishí Yújiāxíng Pài ↑
- Cí’ēn Zōng ↑
- Rongxi, 1996: 153. ↑
- Paul, 1984: 22. ↑
- Bālāditya II ↑
- Kumāragupta III ↑
- Paul, 1984: 15. ↑
- Paul, 1984: 30-32. ↑
- Tagawa, 2009: xx-xxi. ↑
- Saṃdhinirmocana Sūtra ↑
- Jones, 2005, Vol.14: 9897. ↑
- Lusthaus, 2002: 43. ↑
- Conze, 1993: 50. ↑
- Śāntarakṣita ↑
- Shantarakshita, 2005: 3. ↑
- Tattvasamgraha ↑
- dge ba bcu ↑
- mi dge ba bcu ↑
-
Shantarakshita, 2005: 117-122. ↑
ادامه مطلب: گفتار ششم: بوداییگری چینی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب