بخش دوم: چرچیل
گفتار نخست: چرچیل و هیتلر
در نگاه نخست یافتن کسی که به اندازهی چرچیل با هیتلر تفاوت داشته باشد، دشوار است. از نظر پایگاه اجتماعی، شکل ظاهری، عادتها، خلق و خو، و تقریبا همهی چیزهای قابل تصور دیگر، این دو کاملا در برابر یکدیگر قرار میگیرند. چرچیل از هیتلر پانزده سال بزرگتر بود و بیست سال بعد از او عمر کرد. یعنی دوران زندگی هیتلر به مقطعی پردردسر در میانهی زندگی چرچیل شباهت دارد. با مرور نوشتارها و سخنرانیهای چرچیل کاملا روشن است که «این سرجوخهی باواریایی» برای او وسواسی ذهنی بوده و نفرتی عظیم و باورنکردنی را دربارهی هیتلر در خود میپرورده است. در مقابل گفتارهای هیتلر اغلب از ارجاع به چرچیل خالی است و به ندرت و معمولا با صفاتی تحقیرآمیز، اما نه چندان نفرتانگیز، از او یاد میکند. با مرور سخنرانیهای این دو روشن میشود که دشمن اصلی در ذهن هیتلر بلشویکها و استالین بوده، در حالی که چرچیل آلمانیها و به طور خاص خود هیتلر را دشمن اصلی خود میدانسته است.
بخشی از نفرت و تحقیری که چرچیل نثار هیتلر میکرد، به خلق و خوی اشرافزادهی او باز میگشت. چرچیل نمونهای از کارگزاران اشرافی امپراتوری استعماری بریتانیا بود. او هوادار سرکوب همهی ملل و اقوام غیرانگلیسی –از جمله سیاهانِ ایرلندی!- بود و در نتیجهی سیاستهای او دهها میلیون نفر در مستعمرههای انگلستان کشته شدند. بیتردید شمار کسانی که به طور مستقیم در اثر سیاستها و کردارهای چرچیل به قتل رسیدند، از آنان که به خاطر حضور هیتلر مردند، بیشتر بوده است. با این همه چون این افراد اروپایی نبودند، در گفتمان امپراتوری بریتانیا –این مرجع غایی تاریخنگاری دوران مدرن- آدم حساب نمیشدند و بنابراین تلفاتشان هم اهمیتی نداشت.
چرچیل در واقع دو رگهی آمریکایی-انگلیسی بود. به همان ترتیبی که هیتلر هویت اتریشی-آلمانی داشت. یعنی یکی را میتوان نمودی از هویت آنگلوساکسون و دیگری را نمادی از هویت ژرمنی قلمداد کرد. هیتلر از خانوادهای فروپایه، منطقهای دورافتاده و پایگاهی نامتشخص برخاسته بود. در مقابل چرچیل وارث ثروت یکی از نیرومندترین خاندانهای انگلستان بود و خودش و خویشاوندانش کارگزارانی خشن و زیرک بودند که در شکلگیری و راهبری امپراتوری استعماری انگلستان نقشی چشمگیر ایفا کرده بودند. هیتلر از دید چرچیل نمونهای از افراد بیسر و پا بود که پایشان را از گلیمشان درازتر کردهاند و باید ادبشان کرد.
در عالم سیاست هم این دو در مقابل هم قرار میگرفتند، اما نه به خاطر آنچه که اغلب تصور میشود. نه چرچیل و نه هیتلر به مفاهیمی مثل حقوق بشر یا دموکراسی پایبند نبودند. هردو نژادپرست بودند و مردم خود را از بقیهی اهالی دنیا برتر میدانستند و آماده بودند تا آنها را برای اینها قربانی کنند، و در ابعاد میلیونی چنین هم کردند. هردو سیاستمدارانی زیرک و موقعشناس بودند و سخنرانیهای آتشینی ارائه میکردند که مایهی شهرت و محبوبیتشان میشد. هردو سرسخت و بااراده و یکدنده بودند و هردو با خودکامگی بر پیروانشان فرمان میراندند و تاب شنیدن آرای مخالف را نداشتند.
با این همه از نظر خلق و خو این دو سیاستمدار کاملا با هم تفاوت داشتند. در شرایطی که هیتلر خطیبی مادرزاد بود و اغلب فیالبداهه با سخنانش هزاران هزار نفر را مسحور میکرد، چرچیل مردی بود با اختلال در گفتار که در تلفظ برخی واجها اشکال داد و در حالت عادی حرف زدناش نامفهوم بود. چرچیل با تمرینهای طاقتفرسا و طولانی سخنرانیهای از پیش نوشته شدهی خود را حفظ میکرد و بیان کردنشان را بارها تکرار میکرد و سخنرانیهای اثرگذارش به همین خاطر بسیار سنجیده اما کمشمار هستند. هیتلر در مقابل سخنوری پرکار بود و گاهی روزانه چهار پنج سخنرانی چند ساعته ایراد میکرد، و طبعا اینها را بدون آمادگی قبلی و در جا ایراد میکرد. سخنرانیهای هیتلر به همین خاطر بسیار هیجانانگیز و آمیخته به عواطف و هیجانهای گوناگون بود و بر مخاطبانی که آن را مستقیم میشنیدند بسیار اثر میگذاشت. در مقابل آن سخنرانیهای چرچیل قرار میگرفت که پس از نوشته و منتشر شدن بیشتر به دل مینشست و بلاغتی بیشتر اما عواطفی بسیار خفیفتر داشت. جالب آن که در زندگی واقعی، این دو دقیقا خلق و خویی واژگونه داشتند. هیتلر در رفتارهای شخصیاش مردی بسیار باادب و خوددار و ملایم بود، و برای این که هنگام سخنرانی حالتی خشمگین و هیجانی به خود بگیرد مثل هنرپیشهای این حالات را تمرین میکرد. او هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بسیار خونسرد و در برابر مخالفتهای رقیبان و نقدهای رویارو بسیار زیرکانه و حساب شده رفتار میکرد. در مقابل چرچیل در زندگی شخصیاش مردی بسیار هیجانی بود که به سادگی در جلسهها و نشستها زیر گریه میزد و اغلب عواطفی مثل خشم و نفرت و ترس در رفتارش هنگام ارتباط با اطرافیانش غلبه داشت. هیتلر خود را فروتنانه آدمی عادی و برخاسته از کف جامعه معرفی میکرد و گفتمانی خودستایانه نداشت، اما پیروانش و همچنین دشمنانش او را موجودی ابرانسانی و پیامبری جادوگر قلمداد میکردند. در مقابل چرچیل مردی بسیار خودستا بود که بخش عمدهی کتابهایی که نوشته شرح حال پدرش و پدربزرگش و خودش است و سراسر به بزرگداشت خودش و خاندانش اختصاص یافته است. در مقابل دولتمردان همکارش او را مردی ناتوان و بیش از حد خشن میدانستند و احترام چندانی برایش قایل نبودند، و مردم انگلستان هم در اولین انتخاباتی که امکانش را یافتند، پس از جنگ او را از قدرت خلع کردند.
چرچیل و هیتلر در ضمن از برخی جنبهها به هم شباهت داشتند. هردو در کودکی درسنخوان بودند و در سنین پایین از تحصیل باز ماندند. هردو به همین خاطر تحصیلات دانشگاهی منظم نداشتند. هردو با خودآموزی در زمینههایی درخشش پیدا کردند. هیتلر علاوه بر شم نظامی چشمگیر و نبوغش در طراحی عملیات جنگی، در زمینهی تاریخ جنگ و سلاحشناسی یکی از داناترین افراد دوران خود بود، و چرچیل در زمینهی ادبیات انگلیسی و خاندانهای قدیمی اشرافی بریتانیا صاحبنظر بود و چندین جلد کتاب دربارهی تاریخ خاندان خودش نوشته و منتشر کرده است که به همین خاطر (کاملا جانبدارانه) به او جایزهی نوبل ادبیات دادند. این دو در ضمن آفرینندگان گفتمانهایی نیرومند و اثرگذار در دنیای سیاست بودند و به همان اندازه که گزینگویههای هیتلر در زمینهی سیاست و قدرت شهرت دارد، جملات طنزآمیز و کنایههای شیرین چرچیل نیز دهان به دهان میچرخد.
هردوی این سیاستمداران نبوغی در امر تبلیغات داشتند. هیتلر به خاطر سلیقهی هنریاش جنبش نازیها را به جریانی زیباییشناسانه تبدیل کرد که کوچکترین ریزهکاریهایش –از یونیفرم نازیها گرفته نا نشانها و شکل تانکها و سلاحها- به شکلی هنرمندانه و موزون طراحی شده بود. چرچیل از سوی دیگر گفتمان آزادیخواهانهی لیبرالهای انگلیسی و سرمشق سیاسی دموکراسی آمریکایی را با هم در آمیخت و جبههی سیاسی متفقین را همچون نمایندگان دادگری و آزادیخواهی و برابری معرفی کرد. گفتمانی که از طرف دولتمردی خشن و بیاخلاق و از سوی امپراتوری سرکوبگر و غارتگر بریتانیا ابراز میشد و از این رو سراپا فریبکارانه بود، اما به دنبال پیروزی متفقین به کرسی نشست و به ستون فقرات تبلیغات سیاسی دولتهای مدرن تا به امروز تبدیل شده است. شباهت دیگر این دو آن بود که موفق شدند نوعی کیش پرستش شخصیت پیرامون خود ایجاد کنند و به این ترتیب به گرانیگاهی برای توافق ملی در سرزمینشان بدل شوند.
چرچیل و هیتلر البته یک شباهت نامنتظرهی دیگر هم داشتند، و آن هم این که هردو نقاش بودند، و این موضوعی است که در این نوشتار مرکز توجه ماست.
ادامه مطلب: بخش دوم، گفتار دوم: چرچیل نقاش