شنبه ۱۳۹۷/۲/۲۲
بامدادان برخاستیم و دوشی گرفتیم و نرمشی کردیم و اول صبحی راه افتادیم به سمت موزهی شهر دونهوانگ. این موزه هم مثل باقی رایگان بود و بزرگ و شیک و غنی و دیدنی. باز همان پرهیز در استفاده از نام ایران در همه جا به چشم میخورد و دقیقا همان طور که در موزههای ترکستان دیده بودیم همهی آثار ایرانی را به سلسلههای همزمان چینیشان نسبت داده بودند، بی توجه به کوچکی قلمرو آن سلسلهها و ناپایداری و زودگذر بودنشان و دور افتادگیشان از مراکزی که آثار در آن یافت شده بود و در آن هنگام فرهنگ تخاری و سکایی و سغدی بر آن حاکم بوده است.
یکی از تالارهای دیدنی در این موزه نمایشگاهی بود که تاریخ تحول پول در چین را نشان میداد. چین یکی از کهنترین تمدنهایی است که مفهوم پول در آن ظاهر شده است. در میان تمدنهای بزرگ زمین، ایران زمین خاستگاه اصلی و دیرینهی پول است و از ابتدای هزارهی سوم پیش از میلاد پولهایی در قالب بریدههایی از میلههای فلزی یا صدف در سومر و ایلام باستان وجود داشته است. با این همه در مصر که تمدنی همزمان و موازی با تمدن ایرانی است، مفهوم پول هرگز شکل نگرفت و مبادلهی پایاپای همچنان رایج بود تا آن که هخامنشیان این سرزمین را فتح کردند و نظم اقتصادی خود را به آنجا نیز وارد کردند. به همین خاطر اگر در چارچوبی زمانی به مفهوم پول بنگریم، ایران زمین سرچشمهی بیبر و برگرد آن است و مفاهیمی مثل استانده کردن وزن و خلوص فلز، ضرب سکه، حسابداری، رسید و اسناد تجاری و همچنین برگههای بانکی و چک برای نخستین بار در ایران زمین تکامل یافته است و جهشی در شکلگیریشان را در ابتدای دوران هخامنشی میبینیم که تا پایان عمر این سلسله همهی این مفاهیم را در سراسر قلمرو پهناور پارسیان نهادینه میکند.
در نیمهی دوم عصر هخامنشی این مفاهیم از ایران زمین به اطراف نشت کرد و دو تمدن جوانی که در این هنگام شکل میگرفتند نیز صورتهایی از مفهوم پول را در خود پدید آوردند. این دو تمدن عبارتند از روم و چین که تقریبا همزمان و در قرن چهارم و سوم پیش از میلاد مفهوم پول را پدید آوردند. در این میان تمدن چینی کهنسالتر بود و از حدود ۱۶۰۰ پ.م به دورهی نویسایی وارد شده بود. تمدن رومی دیرآیندتر بود و اگر پیشینهاش را به ایتالیا محدود کنیم در قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد تازه نویسایی را تجربه کرد. اما اگر بالکان و یونان را نیز بخشی از اروپا حساب کنیم، قدمتاش با چین کمابیش برابر میشود و هردوی اینها حدود یک و نیم هزاره دیرتر از ایران و مصر بر صحنهي تاریخ پدیدار میشوند.
نخستین پولهای چینی در اواخر دوران بهار و پاییز در اسناد تاریخی پدیدار شدند. این پولها از صدف با تکههایی فلز تشکیل میشدند که شبیه به نوک نیزه یا پیکان ریخته میشدند و احتمالا شکل اولیهشان خود سرپیکانهای فلزی بوده باشد. در سال ۴۷۶ پ.م که دورهی بهار و پاییز پایان یافت، نمونههایی از این پولها در حوزهي تمدنی چین پدید آمده بود. در پایان دوران هخامنشی (حدود ۳۵۰ پ.م) نخستین سکههای فلزی گِرد در چین ضرب شد و این احتمالا تقلیدی از پولهای ایرانی بوده که در راه ابریشم به جریان افتاده بود. با این همه استانده و معیاری برای وزن و درجهی خلوص فلزها در کار نبود، تا آن که در دورهی زودگذر چین (۲۲۱-۲۰۶پ.م) که برای نخستین بار سرزمین چین را متحد کرد، این معیارها هم وارد صحنه شد و در ابتدای دورهی هان- در اوایل دوران اشکانی- نخستین ساز و کار منظم سکهزنی در چین شکل گرفت.
چینیها سکههایشان را با ریختهگری درست میکردند و به همین خاطر شکل ظاهریشان زمخت و نازیبا بود و آن شیوهی استانده کردن جنس آلیاژ سکه که از ابتدای دوران داریوش بزرگ در ایران زمین تثبیت شده و رایج بود به کل در چین غایب بود. جنس فلزهایشان هم از مس و مفرغ و آهن بود و سکههای سیم و زر در این سرزمین رایج نبود. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، سکههای سیم و زرِ رایج در قلمرو چین در ایران ضرب میشد و از راه ابریشم در شهرهای باختری این قلمرو تمدنی به چرخش میافتاد.
تنها نشانههایی که از پول طلا در چین باستان داریم ورقههایی از طلاست که رویشان نشانهی شهر یینگ (پایتخت دولت محلی چو) حک شده و به همین خاطر «یینگ یوآن» (郢爰) نامیده میشوند. این قطعات زر وزن و خلوص متفاوتی دارند و از آنجا که همواره در گورها یافت شدهاند، احتمالا نوعی پیشکش تدفینی بودهاند و نه پولی که برای داد و ستد چرخشی در میان مردم داشته باشند. ناگفته نماند که نخستین نشانههای پول فلزی در قالب سرنیزه (بو) هم احتمالا چنین شکلی داشته و در قالب ودایع تدفینی در حدود سال ۸۰۰ پ.م ساخته میشده و تنها در گورها نهاده میشده است.
گذشته از این استثنا، که تازه آن هم پول به حساب نمیآید، پولهای اصلی چینی که آهنین یا مفرغی بودند تنها کارکردی دولتی داشتند و برای پرداخت مالیات به دولت یا رمزگذاری غلههای گرفته شده از روستاییان کاربرد داشت، و آن هم استانده و تمرکز خاصی نداشت و هر مرکز حکومتی برای خود سکههایی ضرب میکرد، یا دقیقتر بگوییم، سکههایی «میریخت». یعنی تجارت درونزاد و مردمیای که در ایران زمین وجود داشت و تکامل سریع پول را ممکن ساخته بود، در چین به کلی غایب بود و طبقهی بازرگان چینی هم جملگی ایرانیتبار و به ویژه سغدی بودند.
سرنیزه (بو)
چاقو (دائو) سکه (چیان)
سکههای چینی به این شکل در واقع ابزاری برای ساماندهی و به چرخش در آوردن اقتصادیِ فلز در سطح ادارات دولتی بودند و از آنجا که دولت متمرکز پایداری در چین وجود نداشت و اغلب چندین دربار با هم به رقابت مشغول بودند، پراکندگیای در کار بود و چرخههایی متفاوت و محلی از فلز در این قالب شکل میگرفت. با این همه تخمین میزنند که در دوران هان (که البته خود دو نظام سیاسی پیاپی متفاوت با جغرافیای متفاوت است) روی هم رفته در سراسر چین سالانه دویست میلیون سکه ریخته میشده است. سیما چیان مورخ مهم چینی که در حدود سال ۱۰۰ پ.م تاریخ خود را مینوشت، ثبت کرده که در این هنگام علاوه بر لاک لاکپشت و صدف، پولهای فلزی در چین با نامهایی مثل سکه (چیان: 錢)، چاقو (دائو: 刀) و سرنیزه (بو: 布) مورد اشاره قرار میگرفته و برای داد و ستد میان بازرگانان و صنعتگران و کشاورزان کاربرد داشته است.
ساختار وزنی سکههای چینی احتمالا زیر تاثیر شبکهی پولی حاکم بر ایران زمین بوده است. چون واحدهای وزنی آن به تقلیدی از چارچوب ایرانی شباهت دارد. نخستین سکههای رایج چینی که در میانهی دوران اشکانی در دولت هان غربی و در تماس با راه ابریشم رواج یافتند (تصویر زیر)، بان لیانگ (半兩) نامیده میشوند که یعنی «نصف لیانگ» و هر لیانگ واحد وزنیایست برابر با ۲۴ ژو یا ۱۶ گرم. به این ترتیب این سکهها که عبارت بان لیانگ رویشان حک شده، هشت گرم وزن داشتهاند که کمابیش برابر است با وزن شِکِل بابلی که پول رایج در دوران هخامنشی بوده و درهم نقرهی اشکانی و ساسانی. احتمالا این معیار وزنی در عصر هخامنشی و با رونق گرفتن تجارت ایرانیان در راه ابریشم در چین هم وامگیری شده است. کهنترین نشانههای این واحد وزنی برای پول در مدارکی مربوط به سال ۳۷۸ پ.م یافت شده که با دهههای پایانی دوران هخامنشی مصادف است و جایگاه یافت شدنشان نیز همیشه در مرزهای غربی قلمرو چین بوده که با قلمرو سکاها و تخاریها در ترکستان همپوشانی داشته است.
پس از دیدار از بخش پولهای باستانی چینی، مجموعهای از مجسمههای سفالی و آثار هنری بودایی مربوط به ترکستان و راه ابریشم را دیدم که بسیار به دلم نشست. برخیشان چینی بود و برخیشان ایرانی و بیهوده با چینی نامیدن همهشان اعتبار عناصر چینی را خدشهدار کرده بودند. در حالی که هریک به جای خودش چشمگیر و زیبا بود و نمیدانم چه اصراری در این تحریفهای فاش و عریان بود. ردهای از اشیای جالب موزه به نگهبانان گورها مربوط میشد که هیولاهایی بودند از جنس سفال که بر فراز قبرها برافراشته میشدند و از ورود اشباح شیطانی به حریم مردگان جلوگیری میکردند. این نکته برایم جالب بود که این نگهبانان که احتمالا زیر تاثیر آیین تائو شکل گرفته بودند و تباری چینی داشتند، گویی شکلی اساطیری شده از ایرانیها را بازنمایی میکردند. چون چهرههایشان همان عناصر هنری منسوب به ایران –چشم درشت فرو نشسته در صورت، بینی خمیده و بزرگ و ریش و سبیل- را داشت و بدنشان اغلب طرحی همچون اسب داشت و این هردو در چشم چینیها نشانگر اقوام ایرانی بودند. این موضوعی است که جای پژوهش بیشتر دارد و سر فرصت مطلبی دربارهاش خواهم نگاشت.
یکی از بخشهای موزه که سخت مشتاق دیدناش بودم، انتظارم را برآورده نکرد و آن دستنوشتههای یافت شده در غارهای هزار بودا بود. حجم این اسناد تاریخی به راستی چشمگیر است و تنها مجموعهی اشتاین که امروز در اختیار موزهی بریتانیاست، چهل و پنج هزار دستنوشته را در بر میگیرد. این اسناد را به طور انتخابی و بر مبنای سرمایهگذاریهای کشورها و منافعشان خوانده و منتشر کردهاند. بر این مبنا چهارده هزار سند چینی، پنج هزار سند تبتی و هفت هزار سند خَروشتی و برَهمی (با سرمایهگذاری هند) خوانده و انتشار یافته است. این مورد آخر البته ارتباطی با هند امروزین ندارد چون خطهای خروشتی و برهمی هردو در دوران هخامنشی و در استانهای جنوب شرقی دولت هخامنشی پدید آمدند و به دین بودایی و هندویی رایج در این منطقه مربوط میشدند و بعدتر در ایران شرقی و بلخ و هرات نهادینه شدند و از مرو و سغد و خوارزم به درون راه ابریشم و ترکستان گسترش یافتند. با این همه امروز هندیان مدعیاش هستند و با همین چارچوب خوانده و تفسیرشان میکنند.
از میان انبوه اسناد ایرانی، تنها ۱۵۰ سند سغدی و چهارصد سند اویغوری و دو هزار سند خُتَنی (سکایی) و ۱۲۰۰ سند تخاری و فهرست شدهاند که اغلب هم ناخوانده باقی ماندهاند. این در حالی است که اسناد ایرانی فراوان هستند و مثلا در میران و مزار تاق ۲۳۰۰ چوبنوشتهی تبتی آمیخته با متون ایرانی یافت شده و در اِستین گل و قرا ختا بیش از هزار دستنوشتهی مشابه یافتهاند. همچنین شش هزار کاغذنوشته به زبان ترکی تَنگوت هم فهرست شده است که اغلب ناخوانده مانده است. این متون تنها زمانی که در کنار هم در پیوند با هم خوانده و تفسیر شوند معنادار میشوند، و شیوهی مرسوم که متون ایران جنوب شرقی مثل برهمی و خروشتی را زیر برچسب هندی از اسناد شمال شرقی ایران (سغدی و خوارزمی) جدا میکنند و آنها را مجزا از زبانهای ترکستانی تنگوت و ختنی و تخاری در نظر میگیرند، به ابهام و سردرگمیای دامن میزند که امروز در کار پژوهشگران این زمینه نمایان است.
دستنوشتههایی از اواخر قرن هشتم میلادی (از بالا به پایین): متن عبری صلیحَه، متنی مانوی به خط سغدی
شعر مذهبی به خط و زبان سکایی ختنی
پس از بازدید از موزه هنوز ساعتی تا ظهر وقت داشتیم. یکی از نقاط دیدنی دونهوانگ رملهای کویریایست که در نزدیکی شهر قرار دارند و مردم محلی آن را «ماسههای آوازخوان» مینامند. چون شبها از وزش باد بر آنها صداهای وهمانگیزی پدید میآید. این برهوت را چینیها «کوموتاگِه شامو» (库姆塔格沙漠) مینامند که یعنی «ماسه- کوه» و بخش اولاش وامواژهی ترکی «کومداغ» است، به همین معنا. خبر داشتیم که این رملها را به مرکز توریستی بزرگی تبدیل کردهاند و سراسرش را از ماشینهای سبک صحرانورد و شترهای آراسته به منگولههای رنگی پر کردهاند. ما که اغلب سالی یک بار را در ایران به دل کویر میزدیم، چندان اشتیاقی به تماشای این جنگولکبازیها نداشتیم، اما میخواستیم چشمانداز رملها را ببینیم. پس طبق قرارمان پیاده راه افتادیم و در خیابانی باصفا و پهن که درختان زیبایی کنارش کاشته بودند، به سمت کویر پیش رفتیم.
روز تعطیل بود و شمار زیادی از مردم با دوچرخه و پیاده در همان مسیر به سمت رملها میرفتند. معلوم بود که آنها گردشگاهی محبوب است و در حاشیهای گهگاه رستورانی و معبدی هم به چشم میخورد. با پویان گفتیم و خندیدیم و تا ساعتی پس از ظهر پیش رفتیم تا به رملها رسیدیم. سر راه در رستورانی «بینراهی» نشستیم و با قیمتی ناچیز دامپلینگ خوب و خوشمزهای خوردیم. مغازهدار پیرمردی ترک بود که با خانوادهاش دکان را میگرداند و وقتی سلام کردم و گفتم از ایران آمدهایم خوشحال شد و مرا در آغوش کشید.
در راه بازگشت از رملها دروازهی زیبای معبدی نظرم را جلب کرد و با پویان تصمیم گرفتیم فضولیای درش بکنیم. هوا در ساعتهای پس از ظهر خیلی گرم شده بود و همه جا کاملا خلوت بود. برای همین کسی نبود که پرس و جویی بکنیم. پس از دری وارد شدیم و خود را در حیاط بزرگ و دلگشای معبدی بزرگ یافتیم. آنجا صومعهای بودایی بود که مساحتی چشمگیر و بناهایی قدیمی و ساکنانی بسیار کمشمار داشت. ساعتی را در آنجا پرسه زدیم و ساختمانها و عودسوزهای برنزی عظیم و بتهای بزرگ بودا را تماشا کردیم.
عصرگاه بود که از همان راه پردرخت به شهر بازگشتیم و در ضمن در مسیرمان از بزرگترین چهارراه عمرمان هم رد شدیم، که محوطهی بسیار وسیعی بود در محل تلاقی دو خیابان خیلی پهن، که عجیب بود چرا در وسطش میدانی درست نکردهاند.
در شهر قدری میوه و بستنی خریدیم و خوردیم به سمت ایستگاه قطار به راه افتادیم. با اتوبوس به ایستگاهی بسیار شیک و بزرگ و تمیز رسیدیم و هله هولههایی که به تناوب میخریدیم را خوردیم و در سالنی مدرن و زیبا به انتظار نشستیم تا قطارمان برسد. ساعت یک بعد از نیمهشب بود که قطار طبق قرار اعلام شده آمد و سوار شدیم و فوری در همان تختهای باریک و کوتاه قبرسان به خواب رفتیم.
ادامه مطلب: یکشنبه ۱۳۹۷/۲/۲۳
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب