در روزگاری که نظامهای اجتماعی سادهتر و واحدهای جمعیتی کوچکتر بود، دو مفهوم اعتماد و اعتبار هنوز از هم متمایز نشده بود. در هزارهی سوم پیش از میلاد که بزرگترین شهرها تنها چند هزار تن جمعیت داشت و تقریبا همهی مردم زمین در روستاهایی کم جمعیت زندگی میکردند، مردمان توسط افرادی آشنا و اغلب خویشاوند احاطه شده بودند. افراد در شبکهای به نسبت کوچک از روابط اجتماعی زاده میشدند که شماراعضای آن از چند صد تن تجاوز نمیکرد و به چند ده تن آدم آشنای نزدیک محدود میشد. در این شرایط ارتباط رو در روی افراد امری عمرانه و همیشگی بود و پیوندهای همسایگی و خویشاوندی دیرپا و عمیقی منها را در بافت جامعه به یکدیگر میدوخت. سرانهی زمانی که هرکس با هریک از آشنایانش سپری میکرد بسیار بالا بود و کم بودن شمار این آشنایان به متراکم شدن روابط و انباشت اطلاعات و دانایی دربارهی دیگری منتهی میشد. اقتصادهای ابتدایی آن دوران نیز بر همین اساس سامان مییافت. یعنی اعتبار هرکس به پشتوانهای از تجربههای مشترک، کردارهای خاطرهساز و کارهای مهم مشهور تکیه میکرد که در ضمن قابل اعتماد بودن یا نبودن آن فرد را هم نشان میداد.
همگام با پیچیدهتر شدن جوامع انسانی، این شبکهی روابط گستردهتر شد و به همین ترتیب پیچیدگی نظامهای تبادل کالا نیز افزایش یافت. چرخش بزرگی که به زایش دولت هخامنشی انجامید و جهش به سطحی به کلی بیسابقه از پیچیدگی را در تاریخ جوامع انسانی رقم زد، با گسترش راهها، افزایش تحرک جمعیتها و انقلابی در شهرنشینی همراه بود. در نتیجه هر من با شماری بیشتر از دیگریها در ارتباط قرار گرفت و دامنهای گستردهتر از کالاها را در ابعاد مکانی دوردستتری به چرخش انداخت. به این ترتیب بود که گسترش ناگهانی و شتابزدهی نویسایی و کتبی شدنِ زبانها و محتواهایی که تا پیش از آن تنها شفاهی بودند، و همچنین پیدایش پول دستاوردهای مهم ظهور دولت ایران و انقلاب اجتماعی عصر هخامنشی هستند.
ظهور پول بدان معنا بود که تبادل کالا از اعتماد بینافردی گسسته شده و به واسطهای نمادین –اما همچنان ارزشمند – انتقال یافته است. بازرگانانی که در شهرهای آن دوران به سوداگری مشغول بودند با خریداران و فروشندگانی به کلی بیگانه سر و کار داشتند که ممکن بود هرگز بار دیگر یکدیگر را نبینند. از این رو آن بستری از اعتماد و آشنایی دیرپا که داد و ستدهای فارغ از پول را ممکن میساخت، محو و بیاثر شد و روابط پیچیدهتر و متراکمترِ نوظهور به پیوند دهنده و ضامنی استوارتر نیاز پیدا کرد. از ابتدای عصر هخامنشی این واسطه پول بود، یعنی واحدی استانده و معلوم از فلزی گرانبها که به خودی خود بهایی همتای کالا فرض میشد و کیفیت و اعتبارش توسط ضرابخانههای دولت پارس تضمین شده بود. به این شکل همزمان با زایش پول با شکلی از نمادین شدنِ اعتماد قدیمی و دگردیسیاش به اعتبار اقتصادی سر و کار داریم.
تمایز آغازین میان اعتماد و اعتبار از نظر تاریخی با شکلگیری نخستین دولت جهانی در ایران و زایش پول و گسترش راهسازی و بازرگانی مصادف بود و از این روندها ناشی میشد. این تمایز در گذر تاریخ با پیچیدهتر شدن جوامع و با رمزگذاری افراطی اعتبار قدم به قدم عمیقتر شد. در سپیدهدم دوران جدید همزمان با تاسیس بانکها خودِ فلز از مدار گردش خارج شد و سندهایی کاغذی که دارا بودن آن را تضمین میکرد جایگزین آن شد، و این همان بود که به اسکناس تبدیل شد. ظهور پول نمادین و کنده شدناش از فلز قیمتی بدان معنا بود که تفکیک اعتبار و اعتماد یک گام دیگر پیشروی کرده باشد. یعنی این بار اعتماد به فرد به جای آن که به اعتماد به ضرابخانهی دولتی منتقل شود، به بانکی انتقال مییافت که سندی دربارهی آن فلز قیمتی را صادر کرده بود.
توسعهی نظام پولی و پیچیدهتر شدن دستگاههای تبادل کالا، خود به خود به افزایش مخاطرهی سرمایهگذاری هم انجامید. یعنی هرچه تراکم تبادلها و پیچیدگی نظامهای تولید و عرضه و مصرف افزون میشد، متغیرهای حاکم بر برد و باخت هم پرشمارتر میشد و به این ترتیب احتمال بر باد رفتن ثروت در اثر حادثههای خُرد و فرعی نیز بیشتر میشد. این همان روندی بود که صنعت بیمه را ممکن ساخت. یعنی نظامی از سرمایهگذاری برای مقابله با ضرر شکل گرفت که تمایزی دیگرگون میان اعتماد و اعتبار را نمایش میداد. در اینجا شرکتهای بیمه موازی با بانکها، اما همچون تصویر آیینهایشان در زمان عمل میکردند. بانکها وجود ثروتی در گذشته و حال را تضمین میکردند و شرکتهای بیمه غیاب آن ثروت را در حال و آینده آماج میکردند و ترمیم آن را به عهده میگرفتند.
در این مدل سادهای که از تمایز تدریجی میان اعتماد و اعتبار ساختیم، مفهوم سرمایهی اجتماعی معنایی خاص و دقیق پیدا میکند. سرمایهی اجتماعی را میتوان در این چارچوب سیستمی به صورت نسبت اعتماد به اعتبار تعریف کرد. هرچه ارتباط رودرروی مردم با اعتماد بیشتری در آمیخته باشد، اعتبار نظامهای نمادین هم افزونتر میشود و چرخش کالا و خدمت با واسطهی آنها سریعتر و روانتر انجام میپذیرد. این بدان معناست که تفکیک اعتبار از اعتماد، که تکامل واگرای امری اجتماعی در برابر حسی روانشناختی را نشان میدهد، به ناسازگاری و تعارض این دو نینجامیده، بلکه تنها دو شکل متفاوت از یک پدیده را در دو لایهی متفاوت –دستگاه روانی و نهاد اجتماعی- نمایش میدهد. این دو همچنان به هم متصلاند و ماهیتی یگانه دارند و همدیگر را تشدید میکنند.
با این بسترسازی میتوان نگاهی به وضعیت جامعهی ایران امروز انداخت. آنچه که شاهدش هستیم، واگرایی شدید و تمایز افراطی میان اعتماد و اعتبار است، که از تحول ابزارهای ارتباطی و ظهور رسانههای نو و پیچیدگی شتابندهی نظامهای اجتماعی ناشی میشود. در این شرایط که هر منای ناگهان با انبوهی از دیگریهای ناآشنا چفت و بست میشود، افول اعتماد و ضرورت جبران شدناش با اعتبارهای نهادی امری طبیعی است. جامعهی ما به هر دلیلی از برآورده کردن این نیاز درمانده است. یعنی از سویی توسعهی فناورانهی ارتباطات را تجربه کرده و منها را با شبکههایی بزرگتر و بزرگتر از دیگریها پیوند زده است، و از سوی دیگر نهادهای معتبر و نیرومندی که بتوانند سود و ثروت موجود یا محتمل را رمزگذاری و تضمین کنند را پدید نیاورده است. افول اعتماد بینافردی که با نابخردیهای سیاستگذاران طی دههی گذشته تشدید شده و به فقر و شکننده شدن وضعیت اقتصادی خانوارها انجامیده، در کنار این موضوع باعث شده نهادهای تضمین کننده –هم بانکها و هم شرکتهای بیمه- با نوعی بحران مشروعیت روبرو شوند. بحرانی که با تخریب بالا به پایین اخلاق اجتماعی همراه بوده و در جریان آشفتگی و سردرگمی اعتماد اجتماعی تشدید شده است. یعنی در ایران امروز ما با واگرایی شدید اعتماد و اعتبار روبرو هستیم، که در ضمن با فرسایش اعتماد (در اثر فساد دولتمردان و سیاستهای ویرانگرشان) و ناکارآیی اعتبار (به دلیل شکننده بودن نهادها و سازمانهای ضامن اعتبار) همراه شده است.