اندر معنای ایران
مصاحبه کننده: علی قاهری همدانی
س: واژه ایران به چه معناست و بر چه چیزهایی اطلاق می شود؟
ج: نام ایران به معنای سرزمین آریاییهاست و از دو بخشِ «ایر» به معنای آریایی و پسوند مکان «-ان» تشکیل یافته است. نام ایر/ آریا را برای نخستین بار در اوستا و وداها میبینیم و اینها متونی هستند معمولا منظوم که به زبانهای هند و ایرانی سروده شدهاند. کهنترین بخشهای آن به اواخر هزارهی دوم پ.م مربوط میشود و در همین حدود است که حضور اقوامی با زبان و فرهنگی هند و ایرانی را در ایران زمین و شمال شبهقارهی هند میبینیم. این مردم نخستین دولت فراگیر جهان یعنی نظام هخامنشی را پدید آوردند و خود را آریایی و زبانشان را هم آریایی مینامیدند. در این منابع اوستایی نام سرزمین ایران «اَئیریَهوجینگَه» آمده که در منابع پهلوی به «ایرانویج» تبدیل شده و همان ایران است. نامهای دیگری که برای کشور ایران رواج داشته عبارت است از پارس، که نام رسمی کشور ایران در دوران هخامنشی بوده و به همین خاطر شهروندان این کشور را مستقل از قومیتشان در همان دوران «پارسی» مینامیدهاند و این کلمه امروز برای نامیدن ایرانیها در سطح جهانی رواجی فراگیرتر و ریشهدارتر دارد.
س: به چه کسانی با چه ویژگی هایی ایرانی گفته می شود؟
ج: مفهوم «ایرانی» مثل هر مفهوم هویتی دیگری در بستری جغرافیایی و تاریخی تعریف میشود. از یک سو میشود مردمی که ساکن قلمرو جغرافیایی ایران زمین بودهاند را ایرانی دانست، و از سوی دیگر کسانی که از تاریخ دیرپای این تمدن برخوردارند و در ادامهی آن قرار میگیرند و خود را وارث آن میدانند را ایرانی دانست. این دو مفهوم طبعا همپوشانی چشمگیری هم دارند. خلاصه آن که کسانی که به جغرافیای ایران زمین دلبستگی و از تاریخ آن بهرهمندی معنایی داشته باشند، ایرانی هستند.
س: مرزهای ایران تا کجا بوده و تا کجا هست؟ چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ جغرافیای سیاسی؟
ج: مرزهای ایران مثل مرزهای هر واحد تمدنی دیگری از چند قلمروِ بر هم افتاده تشکیل یافته است. یکی مرزهای سیاسی کشور ایران است که در گذر تاریخ مدام دستخوش گسترش و چروکیدگی بوده است. این قلمرو امروز به شدت چروکیده شده و به حدود یک چهارم-یک پنجم مساحت بیشینهاش رسیده است. مرزهای طبیعی قلمرو ایرانی که برای بخش عمدهی تاریخ این تمدن (یعنی بیست و دو قرن از بیست و شش قرن)، یک دولت و یک کشور یگانه بر آن حاکم بوده، رشتهکوههای هندوکش در شرق تا دریای مدیترانه در غرب یک محور گسترش آن است. مرزهای شمالی آن در خطی قرار میگیرد که از بالای دریاچهی خوارزم (وخش یا بایکال) تا دریای خزر و دریای سیاه میگذرد. مرز جنوبیاش هم خلیج پارس و نوار شمالی هند و شبه جزیرهی عربستان بوده است. یعنی سراسر این قلمرو طی حدود دو هزار و دویست سال از دو هزار و ششصد سال گذشته، یک کشور یگانه محسوب میشده است.
در کنار این اقلیم جغرافیایی و سیاسی، یک مرز فرهنگی-زبانی تمدن ایرانی هم داریم که از این بستر سرریز شده و به سرزمینهای دیگر نیز گسترش یافته است. تا پیش از آن که استعمار هند و بعدتر آناتولی را در خود ببلعد، در سراسر قرون میانه سه دولت عظیم در کنار چین بر زمین حضور داشتند که عبارت بودند از صفوی، عثمانی و گورکانی که مرکزشان در دل ایرانشهر، آناتولی و شمال هند قرار داشت. هر سه فرهنگ و آیین شهریاری ایرانی داشتند و زبان درباریشان پارسی بود و دودمان شاهانشان از ایران زمین به آن قلمرو کوچیده بودند. بنابراین مرزهای فرهنگی ایران را باید تا قلمرو این سرزمینها گسترده دانست. تنها یک مثال در این مورد آن که طی همین دوران نخستین تفسیر حافظ را ادیبی به نام بوسنَوی به زبان پارسی در بوسنی و هرزگوین امروزین و یوگسلاوی سابق نوشت، و بزرگترین شاعر پارسیگوی بیدل دهلوی بود که تباری تاتار داشت و دورانی را در شمال هند میزیست.
س: ویژگی های منحصر به فرد ایران از نظر فرهنگی، سیاسی، دینی و اجتماعی چه مواردی است؟
ج: تمدن ایرانی از چند نظر ویژه و منحصر به فرد است. اگر بخواهم فشردهاش را فهرست کنم به این موارد میرسم: نخست آن که تمدنی بسیار کهنسال و بسیار پیوسته است. یعنی در واقع نخستین تمدنی که بر زمین پدید آمد در کنار فرهنگ درهی نیل و استقرارهای آناتولی، تمدن ایرانی بوده است، در پهنهی جغرافیاییای که حرفش را زدیم. این تمدنِ بسیار دیرینه در ضمن بسیار پایدار و جان سخت هم بوده و بر خلاف تمدن آناتولی و مصر توانست خود را پس از آسیبهای گوناگون ترمیم کند و تا به امروز ادامه یابد. دومین نکته آن که ایران نخستین آفرینندهی تمدنی بازرگان است. یعنی شهرنشینی و فرهنگ و تمدن خود را بر اساس داد و ستد کالا و سفر به سرزمینهای دیگر سامان داده و به همین خاطر نقطهی جوش تاریخیِ همهی تمدنهای همسایهاش بوده است. سوم آن که سیاست و فرهنگِ حاکم بر ایران، شاید به خاطر همین چیرگی بازرگانی بر نظامیگری، بر محور مفهوم مهر استوار شده و عناصر اخلاقی و انساندوستانه در آن اولویت داشتهاند. چهارم آن که با این وجود سیطرهی سیاسی و اقتدار چشمگیری داشته است.
س: تفاوت های دین ایرانی با دیگر ادیان چه بوده و آیا دین باستاتی ایرانی تاثیری بر ادیان نوین پس از خود داشته است؟ این تاثیرات به طور کلی چگونه بوده است؟
ج: ادیان ایرانی در چند مورد اشتراک دارند و بر همین اساس از ادیان تمدنهای دیگر متمایز میشوند. یکی آن که همهشان روادار هستند. چرندهایی که دربارهی سختگیریهای دینی مغان زرتشتی در دوران ساسانی و یا بگیر و ببندهای مفتیهای سنی یا آخوندهای شیعه در قرون میانه وجود داشته به کلی غیرتاریخی و نادرست هستند. اگر رفتار رهبران دینی ایران را در بستری تاریخی بنگرید، به روشنی میبینید که مردم ایران در تمام دورانها از رواداری و آزادی دینی چشمگیری برخوردار بودهاند. در واقع ایران تنها تمدنی است که در کنار تکامل ادیان گوناگون، مفهومی دقیق و صورتبندی شده از کفر و الحاد هم در آن وجود داشته و همزمان در درون نظامهای دینی رمزگذاری میشده است. در حدی که همین مفهوم در درون چارچوب عرفان ایرانی حتا ستوده و تقدیس هم شده است. جنبهی دیگری که ادیان ایرانی را از همتایانشان متمایز میکند عقلگرایی آن است و تاکیدش بر دانشاندوزی. در هیچ دورانی و در هیچ یک از ادیان ایرانی عقلستیزی بدان شکلی که در مسیحیت میبینیم یا خرافهپرستی در آن قالبی که در دین هندو یا تائویی و شینتویی میبینیم غالب نبوده است.
س: اسطوره های مفهوم ایران چه تفاوتی با اسطوره های دیگر جهان باستان دارند؟
ج: این هم مانند دین بحثی درازدامنه است. در این حد بگویم که اساطیر ایرانی به خاطر اخلاقمداری و انسانمداریشان از اساطیر سایر تمدنها متمایز هستند. شخصیتهای اساطیری ایرانی چه ایزد باشند و چه انسان، محتوای اخلاقی برجستهای را حمل میکنند و در تعادل میان این دو کفهی نقش و اهمیت انسان همواره سنگینتر از آنِ خدایان است.
س: با همهی این حرفها چرا بایستی به مفهوم ایران توجه کرد؟
ج: ایران زمین از نظر زمانی و گستردگی جغرافیایی بیشک بزرگترین دولت تاریخ است. یعنی اگر پهنهی زیر سلطهی یک دولت را در سالهای حضور آن دولت ضرب کنید، هیچ کشور دیگری را نمییابید که به درازای کشور ایران بر سرزمینهایی چنین پهناور فرمانروایی کرده باشد. باز شاید در پیوند با همین موارد، تمدن ایرانی کانون مهم زایش معنا و به خصوص دین بوده است. نخستین دین یکتاپرست موفق که دین زرتشتی باشد در ایران زمین شکل گرفته است. ادیان یهود و اسلام در درون قلمرو سیاسی ایران و دین مسیحیت در مرزِ آن تکامل یافتهاند. دین بودایی در مرز آن شروع شده و در درونش تکامل یافته و اینها جز ادیان مزدکی و مانوی است که تاثیری چشمگیر بر تاریخ اندیشه به جا گذاشته و بعد منقرض شدهاند. خلاصه آن که بدون نگریستن به ایران کل تاریخ اندیشه و فرهنگ و همچنین تاریخ سیاسی در سطحی جهانی بیمعنا میشود و این ویژگی اصلی تمدن ایرانی است.
س: آیا نوعی نژاد پرستی یا ناسیونالیسم از آن برنخواهد خواست؟
ج: باید کلمههایی که بار ایدئولوژیک دارند را با احتیاط به کار برد، به خصوص اگر تعریف روشنی در علوم دانشگاهی امروزین داشته باشند. نژادپرستی بنا به تعریفی که همهی منابع علمی پذیرفتهاند، بر اساس این باور استوار است که گونهی انسان از چند نژاد متمایز تشکیل یافته که تواناییهای اخلاقی و فرهنگیشان متمایز است. محور تعریف نژاد هم رنگ پوست است. چنین چیزی را در ایران هرگز نداشتهایم و اکنون هم خوشبختانه نداریم. ناسیونالیسم در مقابل شیوهای عام و جهانگیر از تعریف هویت ملی در چارچوبی مدرن است. یعنی همهی کشورهای دنیا امروز به اشکال گوناگون ناسیونالیست هستند. بنابراین توجه به ایران و حتا بزرگداشت آن ارتباطی مستقیم به این دو مفهوم پیدا نمیکند. با نژادپرستی که اصولا ارتباطی ندارد، چون اصولا مفهوم نژاد در معنای نژادپرستانهاش ساختگی و دروغین و سیاستزده است و در ایران هم رواجی نداشته. با ناسیونالیسم ارتباطی سست و نوپا دارد، اما باید توجه داشت که هویت ملی ایرانیان و ملیگراییای که این تمدن را بارها و بارها نجات داده قدمتش به دو و نیم هزاره پیش از شکلگیری مفهوم ناسیونالیسم مدرن میرسد و اصولا اندیشهی مدرن روکشی نازک بر آن محسوب میشود. با این همه ناسیونالیسم مدرن به همان مسائلی میپردازد که دغدغهی خاطر ملیگرایی کهن ایرانی است و از این رو باید نسبت خویش را با آن تعیین کرد.
س: در این معنی شما خود را ناسیونالیست میدانید؟
ج: نه، من اصولا خود را هوادار مدرنیته هم نمیدانم. مدرنیته یکی از قالبهای فراگیر و البته بسیار مقتدرِ کنونی برای تعریف جهان است که ناسیونالیسم نیرومندترین صورتبندی سیاسی هویت جمعی در درونش محسوب میشود. به نظرم از ریشه امکان بازتعریف هستی به شکلی دیگر وجود دارد در این چارچوب بازسازی ملیگرایی کهن ایرانی سودمندتر و کارآمدتر از وامگیری ناسیونالیسم است.
س: آیا در مفهوم ایران بیان شده از سوی شما نوعی مفهوم برساخته است یا در ذات خود معنایی دارد؟
ج: تمام معانی برساخته هستند و هیچ مفهومی را نمیشناسم که در ذات خود معنایی داشته باشد. یعنی این نگرش که چیزی در آن جهان بیرونی وجود دارد که در غیاب همهی انسانها «ایران» باشد، به نظرم مردهریگی از تفکر افلاطونیایست که هم آشکارا نادرست است و هم در بستری تاریخی فاجعهبار بوده است. این ذهنی بودن و برساخته بودن ربطی به ایران یا غیر ایرانی ندارد، همهی مفاهیم چنین هستند. من و شما و آمریکا و ترکیه و عربستان و حتا مفاهیمی مانند نیکی و زیبایی و درستی و مشابه اینها همگی از صافی ذهن بشری رد شدهاند و مصداق بیرونی ندارند. نکته بر سر آن است که این معناهای برساخته تا چه حدودی با جهان خارج سازگاری و انطباق پیدا میکنند و تا چه پایه با ارجاع به تاریخِ هستی و دادهها و اسنادِ برآمده از آن با اعتبار و عقلانیت قرین میشوند. مهمتر از همه این که باید ببینیم این مفاهیم تا چه اندازه کارآمد هستند و شادکامی و توانمندی و تندرستی و معنای مردمان را برآورده میسازند. تنها در این معنا میتوان حکم کرد که مفهومی برساخته مانند ایران به خاطر ریشهی تاریخی غنی و انبوه اسناد و شواهد پشتیباناش «واقعی» و «درست» است، و به همین تعبیر میتوان دروغین بودن افسانههایی که قومگرایان پانترک و پانهای دیگر میگویند را نشان داد.
س: مفهوم ایران چه بحران هایی را از سر گذرانده و چگونه از آن ها جان سالم به در برده؟
ج: مهمترین بحرانهایی که ایران تجربه کرده هجوم اقوام بدوی همسایه به آن بوده است. مهمترین این هجومها به مقدونیان، رومیان، مغولان، و روسها مربوط میشود که از قلمروی خارج از سپهر سیاسی و فرهنگی ایرانی میآمدهاند. دو هجوم مهم دیگر هم داشتهایم که به عربها و ترکها مربوط میشود، که از قومهای درون سپهر تمدن ایرانی هستند و در زمان حمله به ایران، از نظر فرهنگی و سیاسی زیرسیستم ایران زمین محسوب میشدند. کمابیش به همان شکلی که افغانها هنگام حمله به اصفهان یکی از تیرههای ایرانی به شمار میآمدند. تمام این هجومها به اقوامی با تمدنی فروپایهتر و بدوی مربوط میشده و از این رو کشتارها و اغتشاشهای اجتماعی زیادی را به دنبال داشته است. گذشته از این هجومها، یک تحرک تمدنی را در دوران مدرن داریم که با هجومهای قدیمی تفاوت دارد و از جنس برخورد تمدنهاست. در اینجاست که برای نخستین بار ایرانیان با تمدنی روبرو شدند که از برخی جنبهها به ویژه فناوری و ساماندهی اجتماعی از خودشان پیچیدهتر و مقتدرتر بوده است. ما دقیقا الان در میانهی این قضیه حضور داریم.
ادامه مطلب: دربارهی توانمندسازی بانوان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب