سه شنبه , مرداد 2 1403

اندرآیین بشقابهای پرنده

اندر آیین بشقابهای پرنده

هفته‌نامه کرگدن، شماره‌ی هجدهم، سه شنبه ۱۳۹۵/۶/۲

 

نزدیک به شصت سال از روزی که جورج کینگ آیین شگفت‌انگیز خود را بنیان نهاد می‌گذرد. در سال ۱۳۳۴ (1955.م) بود که این معلم یوگای سی و شش ساله ادعا کرد به یمن ممارست در خواندن دعاهای هندی و مراقبه به سبک یوگا موفق شده به مرتبه‌ای از تعالی روحی برسد که صدای موجودات فضایی را بشنود. او مدعی بود یک موجود فضایی که اسمی یونانی-لاتینی داشت و آیتِریوس (Aetherius) نامیده می‌شد با او تماس گرفته و او را برای ارسال پیامهایی معنوی به بشریت برگزیده است. کینگ می‌گفت به طور منظم از راه دوریابی (تله‌پاتی) با این موجود فرازمینی ارتباط برقرار می‌کند و آموزه‌هایی را که به ریش او می‌بست، برای پیروانش شرح می‌داد.

بر مبنای این آموزه‌ها سلسله مراتبی از موجودات فضایی و تمدنهای کیهانی وجود داشتند که پایگاه مرکزی‌شان در سیاره‌ی ناهید در همسایگی زمین قرار داشت و رهبرشان که همین آیتریوس باشد موجودات والا را در تمدنهای کیهانی گوناگون شناسایی می‌کرد و با ایشان وارد ارتباط روانی می‌شد. هدف هم آن بود که از نابودی جهانها در اثر سوءاستفاده از علم پیشگیری شود، و «قوه‌ی روانی شفابخش» جاری در کیهان در «باتری‌های انرژی روحانی» اندوخته گردد تا بیماری‌ها درمان شود و فاجعه‌های طبیعی مثل زلزله و آتشفشان مهار شوند.

جورج کینگ به مریدانش ترکیبی درهم و برهم از مانتراهای هندویی و بودایی، دعاهای مسیحی، تمرینهای یوگا و نیایشهای جمعی شبه‌کلیسایی را آموزش می‌داد و به این ترتیب فرقه‌ای پدید آورد که بازگشت «استاد آینده» را انتظار می‌کشیدند. این استاد آینده شخصیتی معنوی بود که قرار بود در آخرالزمان سوار بر بشقاب پرنده برای یاری به مریدانش به زمین بیاید و با نیروهای جادویی عظیم خود همه‌ی ارتشهای زمینی را مغلوب سازد.

کینگ باورهای خود را در قالبی مذهبی صورتبندی می‌کرد و معتقد بود آیتریوس و خودش رهروان مسیری در تعالی کیهان هستند که عیسی مسیح و بودا پیشتازان آن محسوب می‌شوند. او معتقد بود بودا، مسیح و آیتریوس از اهالی سیاره‌ی ناهید هستند. کمی بعدتر البته معلوم شد که ناهید خالی از زندگی است. اما این در باور راسخ پیروان کینگ خللی وارد نیاورد و هنوز که هنوز است که شمار پیروانش در انگلستان و آمریکا و نیوزیلند به چند هزار تن می‌رسد.

شاید باورها و عقاید کینگ شگفت‌انگیز و نامعقول به نظر برسد. اما این وضعیت مانع از آن نیست که شمار زیادی از مردمان به باورهایی شبیه به آن بگروند، و یا کیش‌هایی مشابه را تاسیس کنند. یکی از پیامبران دیگری که آیینی بر محور بشقابهای پرنده را تبلیغ می‌کرد، کلود ووریون (Claude Vorilhon) بود. یک راننده‌ی ماشین‌های مسابقه‌ای که بعدتر مجله‌ای ناموفق برای گزارش مسابقات اتومبیل‌رانی راه انداخت. در این میان مدتی هم ترانه‌سرایی و خوانندگی می‌کرد و مرید یک خواننده‌ی به نسبت گمنام بلژیکی به اسم ژاک برل بود. تا این که به میانسالی رسید و متوجه شد که باید فرقه‌ای برای ارتباط با موجودات فضایی تاسیس کند. او در ۱۳۵۲ (1973.م) ادعا کرد که موجودات فرازمینی او را به درون سفینه‌شان دعوت کرده‌اند و همراه با ایشان به سیاره‌شان رفته و دانشهای شگفت‌انگیز و مرموزی را از آنها فرا گرفته است. ووریون می‌گفت در آنجا معلوم شده که هویت اصلی او هم جوهره‌ای غیرزمینی دارد و به همین خاطر خود را رائِل (Raël) می‌نامید. رائلِ فضایی چندین و چند کتاب نوشت که در میانشان «کتابی که حقیقت را می‌گوید» و «فرازمینیان مرا به سیاره‌شان بردند» (به ترتیب چاپ ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴) در میانشان اهمیت بیشتری دارند.

رائل فرقه‌ای به نام رائلیان را تاسیس کرد و ادعا کرد که آموزه‌های کیهانی موجودی برتر به نام یهوه را ابلاغ می‌کند. این شخص یک موجود فضایی بود و به نژادی به اسم الوهیم تعلق داشت که از ابتدای تاریخ با آدمها در ارتباط بوده و می‌کوشیده‌اند ایشان را به تمدن و تعالی راهنمایی کنند. از دید رائل همه‌ی پیامبران و فرشتگان و موجودات آسمانی مقدس در کتابهای تمدنهای گوناگون کارگزاران و همدستان این یهوه‌ی کیهانی بوده‌اند و در سیاره‌ی او زندگی می‌کرده‌اند. به گزارش ووریون (یا رائل)، این موجودات بیست و پنج هزار سال پیش نوع انسان را با دستکاری ژنتیکی در ماده‌ی وراثتی‌اش پدید آورده‌اند. رائل البته در آن هنگام با منابع علمی آشنا نبود و نمی‌دانست که گونه‌ی انسان بیش از صد هزار سال عمر دارد و مسیر دگردیسی و تکامل ژنومی‌اش هم ابهام چندانی ندارد و برای تحول نیازمندِ مداخله‌ی موجودات فرازمینی نبوده است. او بیشتر زیر تاثیر آرای نویسندگانی مانند اریک فون دنیکن و زاخاریا سیچین قرار داشت که در آثار تاریخی و متون کهن رد پای موجودات فضایی را چندان با اشتیاق جستجو می‌کردند، که می‌یافتندش!

رائل در سی سال باقی‌مانده‌ی عمرش عقاید عجیب و غریبش را تبلیغ کرد که ترکیبی بود از گرایش به صلح جهانی، آزاداندیشی در امور جنسی، آیینهای نیایش جمعی و شیفتگی نسبت به نوآوری‌های علمی و فنی. سویه‌ی آزادمنشانه‌ی جنسی رائلیان‌ها و گرایشی که به علم رسمی نشان می‌دادند باعث شد شمار زیادی از جوانان دوستدار علم نیز به ایشان بپیوندند. رائلیان‌ها هوادار استفاده از غذاهای دستکاری شده‌ی ژنتیکی هستند و معتقدند در نهایت بشر با همانندسازی (clone) خود و دستکاری محتوای وراثتی‌اش به مرحله‌ی بعدی تعالی وارد خواهد شد و در کیهان پراکنده می‌شود. در سال ۱۳۸۱ (2002.م) بخش پژوهشی این فرقه اعلام کرد که موفق به همانندسازی یک انسان کامل شده است. این ادعا البته با شک و تردید مراکز علمی روبرو شد، اما توجه زیادی را نسبت به این کیش جلب کرد.

رائل در عمرِ پرماجرای خود تدبیرهای گوناگونی را برای دستیابی به شهرت و عضوگیری برای فرقه‌اش آزمود. برای مدتی طولانی در مسابقه‌ی اتومبیل‌رانی شرکت می‌کرد و موازی با آن در پرونده‌های حقوقی جنجالی از آزادی‌های جنسی غیرمتعارف و آموزش هم‌آغوشی به کودکان دفاع می‌کرد و خواهان قانونی شدن آن بود. همین فعالیتهایش باعث شد هنگام سفر به کره‌ی جنوبی مقامات دولتی به او روادید ندهند و در سوئیس و فرانسه پایش به دادگاه‌های گوناگون باز شود.

با این همه این فرقه بسیار فعال و پرجنب و جوش بوده و هست و شمار پیروانش امروز به صد هزار نفر تخمین زده می‌شود. یکی از برنامه‌های جالب این فرقه آن است که خود را نماینده‌ی تمدنی فضایی قلمداد می‌کند و از این رو در کشورهای گوناگون سفارتخانه‌ی موجودات فضایی بر زمین را تاسیس می‌کند.

رائل می‌گفت وقتی همه‌ی کشورها با هم صلح کنند و سفارتخانه‌ی فرقه در اورشلیم تاسیس شود الوهیم‌ها برای ارشاد بشریت به زمین خواهند آمد. با این همه بیشترین درگیری‌ این فرقه با خودِ کشور اسرائیل بوده است. قضیه از آنجا شروع شد که رائل نشان صلیب شکسته را به عنوان نماد طریقت خود برگزید و به همین خاطر اعتراض یهودیانی را برانگیخت که این را با ارادت به نازیها مترادف می‌دانستند. رائلیان‌ها برای ترمیم روابط یک نشان ستاره‌ی داوود را هم به علامت فرقه‌شان افزودند و به این ترتیب بار دیگر صلیب شکسته و ستاره‌ی شش‌پری که در اصل هردو نمادهایی ایرانی هستند و در کاشیکاری هر مسجدی کنار هم می‌توان دیدشان، پس از جنگ و جدالی خونین در اروپا بار دیگر همنشین شدند. کم کم گردونه‌ی مهر هم از دور خارج شد و حالا نماد این گروه ستاره‌ی داوودی است با کهکشانی در میانه‌اش.

مذهب رایلی و آیین آیتریوس تنها یکی از هزاران کیش بشقاب‌ پرنده‌ی ثبت شده در سطح جهان است. شمار پیروان این فرقه‌ها به چند صد هزار نفر بالغ می‌شود و همه در چند نکته توافق دارند. نخست آن که برای موجودات فضایی و بشقابهای پرنده تقدسی قایل هستند و با نگاهی دینی و روحانی به این موضوع می‌نگرند. دیگر آن که بر همین اساس کل تاریخ دین بشری را در قالب تماس آدمیزادگان با موجوداتی فضایی بازخوانی می‌کنند. سوم آن که توسط بنیانگذار و مرشد و پیغمبری هدایت می‌شوند که مدعی ارتباط با موجودات فرازمینی است، یا گاهی خودش ادعای فرازمینی بودن دارد! تقریبا همه‌ی این کیش‌های مدرن گرایشی به اساطیر آخرالزمانی مسیحی نشان می‌دهند و باور دارند که روزی نجات‌بخشِ بزرگی سوار بر بشقاب‌ پرنده برای رهاندن مردمان از ظلم و ستم به زمین باز خواهد گشت.

اگر بخواهیم از دیدگاهی علمی ادعاهای فرقه‌های بشقاب‌ پرنده‌ای را بررسی کنیم، بی‌شک به دروغین بودن‌شان حکم خواهیم کرد. همه‌ی مرشدان فکری این شاخه از ادیان مدرن با موجودات فضایی‌ای برخورد داشته‌اند که شبیه به انسان بوده‌اند. مثلا آن موجودی که برای دیدار با رائل به آتشفشانی در زمین فرود آمد، مردی موبلند و کوتوله بود با پوست سبز رنگ. این نکته جالب توجه است که هیچ یک از این موجودات فضایی موجوداتی حشره‌سان یا شبیه به نرمتنان نبوده‌اند. در حالی که روی زمین خودمان هم مسیر اصلی تکامل حیات جانوری و جوامع پیچیده به حشرات اجتماعی منتهی شده و یکی از پیچیده‌ترین مغزها در هشت‌پاهایی تکامل یافته که نرمتن هستند. در این نکته تردیدی نیست که زندگی در شرایطی بسیار متنوع می‌تواند تکامل یابد و باز با توجه به پهناور بودن کیهان و تنوع شرایط فیزیکوشیمیایی آن بسیار بعید است که حیات فقط بر سیاره‌ی زمین پدید آمده باشد. اما باید توجه داشت که حیات فرازمینی (که به احتمال زیاد وجود دارد) با هیچ قاعده‌ای محدود نمی‌شود و لزومی ندارد که به تکامل موجوداتی شبیه به انسان بینجامد. همانطور که بر سیاره‌ی خودمان هم نینجامیده و آدمیان تنها یکی از گونه‌های متمدن و اجتماعی و شهرساز هستند و در انبوه گونه‌های متمدن حشرات، استثنایی حاشیه‌نشین و نوآمده محسوب می‌شوند.

در واقع اگر بخواهیم برخوردی علمی با کیش‌های یشقاب‌ پرنده‌ای داشته باشیم، باید از ادعاهایشان درباره‌ی حیات فرازمینی (که بی‌شک نادرست است) درگذریم و بیشتر از زاویه‌ای جامعه‌شناسانه به ظهور و تکامل سازمانهایشان بنگریم. این نکته که برخی از این فرقه‌ها در سطح جهانی بسیار کامیاب عمل کرده‌اند باید مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال فرقه‌ی رائلی در ایران هم شعبه دارد و کتابهایشان به پارسی هم ترجمه شده است. شکی در این نکته نیست که برخورد قهری و زورمدارانه با پیروان این فرقه‌ها (و اصولا با هواداران هر باوری، هرچقدر هم که عجیب و غریب باشد) کاری بی‌فایده، ناسنجیده و نادرست است. اما چنین می‌نماید که برخوردی روشنگرانه که با آموزاندن نکات بدیهی علمی همراه باشد و بی‌پایه‌ بودن ادعاهای پرت را نشان دهد، ضرورت یافته است. این نکته را هم باید در نظر داشت که این موجِ نوظهور و هنوز حاشیه‌نشین از مذاهب و عقاید نامرسوم، در نهایت کارکردی دارد و پیروانی را به خود جذب می‌کند که پرسشهایی بی‌پاسخ دارند و در حال و هوایی مدرن و در بافتی تا حدودی تخیلی و افسانه‌آمیز خواهان پاسخ دادن به آن هستند. به هر روی چنین می‌نماید که موضوع فرقه‌های بشقاب پرنده‌ای در آغاز راه خود باشد و از این رو برخورد پژوهشگرانه و روشنگرانه با این شکل شگفت‌انگیز از خرافه‌های مدرن ضرورتی چشمگیر پیدا می‌کند.

 

 

ادامه مطلب: لومپن‌ها: تبارنامه‌ی یک مفهوم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب